بخش 10

خود آزمایی درس پانزدهم: هیئت ثقیف ، و سر انجام برترین انسان هیئت ثقیف هیئت نصارای نجران و مباهله هیئت طی حجة الوداع غدیر متمم رسالت تهنیت و سرود غدیر مهر کمال اسلام آخرین اعزام سفارش قرآن و اهل بیت آخرین نماز جماعت وصیتی که نوشته نشد در فکر فقیران رحلت آخرین پیامبر


226


فرمانروايان مرزي روم شرقي ثابت شد. هم‌چنين اعراب جزيرة العرب كه به طور عموم روحيه عصيانگري و طغيان داشتند، متوجه شدند كه ديگر با سپاه اسلام و حكومت مركزي مدينه نمي‏توان به مخالفت و ستيزه برخاست. همين امر باعث شد كه پس از آن‌كه پيامبر از تبوك بازگشت هيئت‏هاي نمايندگي از سراسر جزيرة العرب به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيدند و اسلام آوردند.

2. رسول خدا با بستن پيمان و امضاي قراردادهايي با فرمانروايان مرزي امنيت مرزهاي شمالي حجاز را تأمين كرد.

3. حضور مقتدرانه رسول خدا صلي الله عليه و آله در مرزهاي شامات و روم شرقي زمينه‏اي شد براي آشنايي عرب‏هاي آن مناطق با دين اسلام و تمايل آنان براي پذيرش آن، زيرا گرچه قرن‏ها بود كه آن‌ها تحت سلطه روميان بودند ولي بيشتر مايل بودند با عرب‏هاي هم‏نژاد خود ارتباط داشته

باشند.

4. لشكركشي به مرزهاي شام و تحمل دشواري‏ها و مشكلات راه در اين مسير طولاني كه در كل جنگ‏هاي پيامبر بيشترين مسافت را داشت به نوعي نويد فتوحات را مي‏داد و همين باعث شد تا راه براي فتح شامات در آينده هموار و آسان شود.

5. در طي مراحل اين جنگ از بسيج نيرو و تأمين هزينه گرفته تا حركت به‏سوي شام حزبِ نفاق شناخته و رسوا شد و توطئه آنان نقش بر آب گرديد.



227


اعلام برائت

رسول خدا صلي الله عليه و آله ‏ پس از بازگشت از تبوك چند ماهي در مدينه ماند، سال نهم رو به اتمام بود و مراسم حج فرا مي‏رسيد. چون شهر مكه از اين سال در شمار قلمرو حكومت اسلامي مدينه قرار مي‏گرفت بايد قوانين و مقررات اسلام بر آن حاكم مي‏شد و آداب و رسوم ديني اعمال مي‏گشت، زيرا هنوز عده زيادي از مردمان مكه و اطراف آن بر شرك خود باقي بودند و برخي از آنان گاهي برهنه طواف مي‏كردند.

از اين‏رو خداوند آيات آغازين سوره برائت را درباره قوانين جديدي كه مشركان مي‏بايد اجرا مي‏كردند نازل فرمود. به روايت طبري 3/122، شيخ مفيد /37 و بسياري از محدثان پيامبر اين آيات را به ابوبكر سپرد تا همراه عده‏اي به مكه ببرد و قبل از مراسم حج به مردم ابلاغ نمايد. چيزي از رفتن ابوبكر نگذشته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: خدا مي‏فرمايد:

«لا يُؤَدِّي عَنْكَ إِلاّ أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْكَ».

اين آيات را بايد خودت و يا كسي كه از تو باشد، ابلاغ كند.

رسول خدا صلي الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام دستور داد ناقه قَضْباء حضرت را سوار شود و آيات را از ابوبكر بگيرد و اين مأموريت مهم را خود انجام دهد. علي عليه السلام همراه عده‏اي از جمله جابر بن عبدالله‏ انصاري به دنبال ابوبكر حركت كرد و در ذي‏الحُليفه به او رسيد و آيات را از وي گرفت. ابوبكر نزد حضرت بازگشت و پرسيد آيا



228


درباره من چيزي نازل شده است؟ فرمود: «نه، اما جبرئيل نزد من آمد و گفت خداي متعال فرموده اين آيات را بايد خودت و يا كسي كه از تو باشد ابلاغ كند».

به نقل مسعودي در التنبيه والاشراف /237 در آن سال مسلمانان و مشركان با هم حج گزاردند. اميرالمؤمنين عليه السلام به مكه آمد و طبق دستور پيامبر بعد از ظهر روز عيد قربان در سرزمين مِني به پا خاست و به روايت علامه مجلسي در بحارالانوار 21/267 فرمود: «اي مردم من فرستاده رسول خدا صلي الله عليه و آله به سوي شما هستم». آن‌گاه آيات اوايل سوره برائت را كه متضمن بيزاري خدا و رسولش از مشركان و عدم امان دادن به آنان است قرائت كرد. موضوع مهم در ابلاغ آيات اين بود كه خداوند اراده كرده بود شرك از سرزمين جزيرة العرب ريشه‏كن شود و توحيد جايگزين آن گردد. لذا به گفته مفسران و به روايت مقريزي /501 روش پيامبر پيش از نزول سوره برائت اين بود كه فقط با مشركاني كه با آن حضرت سر ستيز داشتند مي‏جنگيد ولي با آن دسته ازمشركاني كه سر جنگ نداشتند نمي‏جنگيد تا آن‌كه سوره برائت نازل شد، طبق صريح اين سوره مشركان چهار ماه وقت داشتند تا موضع خود را درباره پذيرش اسلام و عدم آن روشن كنند.

در اين قسمت كه نخست ابوبكر مأمور ابلاغ سوره برائت شد و سپس به فرمان خدا اميرالمؤمنين مأمور رساندن اين پيام گرديد، تقريباً بين شيعه و سني اختلافي نيست. عمده اختلاف اين‌جاست كه آيا ابوبكر به مدينه بازگشت و علي عليه السلام به تنهايي اين مأموريت را انجام داد و يا



229


آن‌كه ابوبكر هم همراه حضرت به مكه رفت. عموم شيعيان و عده‏اي از اهل سنت كه اسامي آنان را علامه اميني در الغدير 6/341 ذكر كرده است مي‏گويند ابوبكر به مدينه بازگشت. اما تعداد زيادي از اهل سنت معتقدند ابوبكر همراه آن حضرت به مكه رفت و در واقع ابوبكر سرپرست حاجيان و ايشان مسؤول قرائت پيام بود. شيخ طوسي در تبيان 5/169 مي‏فرمايد: اصحاب ما روايت كرده‏اند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله رياست كاروان حج را نيز به علي عليه السلام واگذار كرد.

جمله‏اي كه جبرئيل از جانب خدا آورد كه «لا يُؤدِّي عَنْكَ إِلاّ أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْكَ» مؤيد نظر شيعيان است، چرا كه تصريح مي‏فرمايد اين مسؤوليت را بايد خودت يا كسي كه از توست انجام دهد، تفكيك و تقسيم كار از آن استنباط نمي‏شود.

ارسال معاذ به يمن

در اوايل سال دهم هجرت اسلام اكثر سرزمين شبه جزيره را فرا گرفته بود، فقط در برخي از مناطق دوردست مانند يمن هنوز به‏طور پراكنده آيين شرك باقي بود. گسترش اسلام در مناطق مركزي شبه جزيره اين فرصت را به رسول خدا صلي الله عليه و آله داد تا مردم مناطق دوردست را نيز به اسلام فرا خواند. از اين‏رو معاذ بن جبل را به صنعاء يمن فرستاد و هنگام رفتن او را بدرقه كرد و اشاره نمود كه معاذ ديگر آن حضرت را نخواهد ديد و به نقل ابن‏هشام 4/237 به معاذ فرمود:



230


«يَسِّرْ وَلا تُعَسِّرْ وَبَشِّرْ وَلا تُنَفِّرْ وَإِنَّكَ سَتَقْدَمُ عَلي قَوْمٍ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ يَسْئَلُونَكَ ما مِفْتاحُ الْجَنَّةِ؟ فَقُلْ: شَهادَةُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ».

آسان بگير و سخت‏گيري نكن، بشارت ده و نوميد مگردان و بر تو باد به مدارا كردن. بر قومي از اهل كتاب وارد مي‏شوي كه مي‏پرسند كليد بهشت چيست؟ بگو شهادت به يگانگي خدا.

اعزام اميرالمؤمنين به يمن

به روايت طبري 3/132 و شيخ مفيد/35 رسول خدا صلي الله عليه و آله ، خالد بن وليد را به يمن نزد قبيله هَمْدان فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت كند. براء بن عازب گويد ما شش ماه در آن‌جا مانديم اما هيچ كس اسلام را نپذيرفت تا آن‌كه رسول خدا علي بن ابي‏طالب را به جاي خالد اعزام كرد و دستور داد خالد را برگرداند. به نقل شيخ مفيد/84 و روضة الصفا 4/1599 پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: هر كجا اين دو سپاه به هم رسيدند اميرالمؤمنين عليه السلام فرمانده هر دو گروه باشد. علي عليه السلام قاصدي نزد خالد فرستاد و فرمود: «هر جا فرستاده من به تو رسيد بايد همان‌جا توقف نمايي». خالد به سخن او اعتنا نكرد. اميرالمؤمنين خالد بن سعيد بن عاص را فرستاد و فرمان داد هر كجا خالد را بيابد متوقف سازد تا خود به او برسد. خالد بن سعيد فرمان را اجرا كرد و چون اميرالمؤمنين به خالد بن وليد رسيد او را به لحاظ سرپيچي از فرمان توبيخ كرد آن‌گاه هر دو گروه مسلمانان را به يك صف درآورد و نزد قبيله همدان رفت و نامه پيامبر را براي آنان قرائت كرد. قبيله هَمْدان



231


همگي در يك روز مسلمان شدند. اميرالمؤمنين نامه‏اي به رسول خدا نوشت و خبر اسلام همدان را به اطلاع ايشان رساند. پيامبر صلي الله عليه و آله از اسلام همدان بسيار خوشحال شد و سجده شكر به‏جاي آورد. آن‌گاه سر از سجده برداشت و دو بار فرمود: «سلام بر همدان».

صالحي شامي در سبل الهدي 6/359 مي‏نويسد: برخي گويند پيامبر علي را به يمن فرستاد تا غنايمي را كه در سريه خالد به دست آمده بود تقسيم و خمس آن را جدا سازد. علي عليه السلام چون خمس را جدا ساخت مقداري از آن را براي خويش برگزيد. خالد ناراحت شد و بُريدة بن حُصيب اَسْلَمي را همراه نامه‏اي شِكوه‏آميز نزد رسول خدا فرستاد. بُريده گويد چون به حضور حضرت رسيدم و نامه را براي ايشان خواندند من نيز محتواي آن را تأييد كردم ناگهان رنگشان برافروخته شد و به روايت ترمذي 5/597 فرمود:

«ما تَري فِي رَجُلٍ يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ».

چه مي‏گويي درباره مردي كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند.

به نقل سبل الهدي 6/359 سپس فرمود:

«مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ، يا بُرَيْدَةُ لا تَقَعْ فِي عَلِيٍّ فَإِنَّهُ مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ وَهُوَ وَلِيُّكُمْ‌ بَعْدِي».

هر كه را من ولي او هستم پس علي نيز ولي اوست، اي بُريده درباره علي گمان بد مبر كه او از من است و من از او هستم و بعد از من او ولي شما است.

به روايت شيخ مفيد /86 فرمود:



232


«إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ يَحِلُّ لَهُ مِنَ الْفَيْ‏ءِ مَا يَحِلُّ لِي إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ خَيْرُ النَّاسِ لَكَ وَلِقَوْمِكَ وَخَيْرُ مَنْ أَخْلَفَ بَعْدِي لِكَافَّةِ أُمَّتِي. يَا بُرَيْدَةُ احْذَرْ أَنْ تُبْغِضَ عَلِيّاً فَيُبْغِضَكَ اللهُ».‏

آنچه را از غنيمت براي من حلال است همانا براي علي بن ابي‏طالب نيز حلال است. علي بن ابي‏طالب بهترين مردم است براي تو و قوم تو و بهترين فرد است پس از من براي تمامي امتم. اي بُريده بپرهيز از اين‌كه علي را دشمن بداري كه خداوند تو را دشمن مي‏دارد.

سريه علي بن ابي‏طالب در يمن

گويا مرتبه دوم بود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در ماه رمضان سال دهم علي عليه السلام را با سپاهي به يمن اعزام كرد. به نقل روضة الصفا 4/1596 اميرالمؤمنين در قبا اردو زد تا آن‌كه سيصد سوار آماده حركت شدند. پيامبر به دست خويش براي علي پرچم بست و عمامه بر سر آن حضرت نهاد و فرمود: «اي علي تو را فرستادم و بر مفارقتت دريغ مي‏خورم».

به روايت واقدي 3/1079 علي بي ابي‏طالب به سوي يمن حركت كرد تا به سرزمين قبيله مَذْحِج رسيد، آن‌گاه با گروهي از آنان برخورد كرد و ايشان را به پذيرش اسلام فرا خواند. مَذْحِجيان نپذيرفتند و سپاه اسلام را تيرباران و سنگ‏باران كردند. فرمانده سپاه اسلام وقتي ديد چاره‏اي جز جنگ نيست به نبرد با آنان پرداخت و بيست نفر را كشت.



233


در اين هنگام قبيله مذحج رو به هزيمت نهاده و فرار كردند. سپس حضرت بار دوم آنان را به اسلام دعوت كرد، اين بار سريع پذيرفتند و اسلام آوردند. خمس غنايم را جدا ساخت و سهم مجاهدان را داد ولي از خمس به هيچ كس چيزي نداد، در حالي‏كه فرماندهان پيشين مقداري هم از خمس به رزمندگان مي‏دادند.

اميرالمؤمنين در بين مذحج اقامت گزيد و به آنان قرآن و احكام مي‏آموخت. آن‌گاه نامه‏اي به پيامبر نوشت و شرح واقعه را براي او توضيح داد و به عبدالله‏ بن عمرو مُزَني سپرد تا خدمت ايشان ببرد. رسول خدا همين عبدالله‏ را به يمن اعزام كرد و از علي عليه السلام خواست تا در موسم حج به ايشان بپيوندد. حضرت با سپاه خود به‏سوي مكه حركت كرد و در منطقه فُتُق در نزديكي طائف ابورافع را به جاي خود نصب كرد و از سپاه جدا شد تا زودتر گزارش كار را خدمت رسول خدا بدهد. مسلمانان از ابورافع خواستند لباس‏هاي يمني به آنان بدهد تا با آن‌ها محرم شوند، ابورافع به هر يك دو لباس داد. هنگامي كه سپاه نزديك مكه رسيد و علي آمد تا آنان را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله ببرد متوجه اين امر شد و جامه‏ها را شناخت. آن‌گاه ابورافع را مؤاخذه كرد و دستور داد آن‌ها را از تن بيرون نمودند.

در اين‌كه اميرالمؤمنين چند بار به يمن اعزام شد اختلاف است. ابن‏اسحاق 4/290، ابن‏سعد 2/169 و عده‏اي ديگر گفته‏اند حضرت علي دو مرتبه به يمن رفت. در سيره زَيْني دَحْلان 2/346 آمده است مرتبه اول براي دعوت قبيله همدان رفت كه پس از فتح مكه در سال هشتم بود و



234


مرتبه دوم در سال دهم بود كه به سرزمين قبيله مذحج رفت.

خلاصه درس

جنگ تبوك: سرزمين تبوك در شمال مدينه در نزديكي مرز شام قرار داشته است. درباره علت جنگ تبوك اختلاف است. گرمي هوا و خشكسالي و تا حدودي قحطي از طرفي و دوري راه و نگراني از سپاه عظيم روم از طرفي ديگر بسيج سپاه را دشوار ساخته بود. سپاه تبوك را با الهام از قرآن جيش العسره (سپاه سختي) ناميدند، زيرا مسلمانان در اين جنگ سختي و دشواري زيادي متحمل شدند. رسول خدا صلي الله عليه و آله از تمام قبايل كمك خواست و افرادي را براي بسيج تيره‏ها به طوايف مختلف گسيل داشت و از مكه نيز درخواست نيرو كرد. سرانجام سپاهي بزرگ متشكل از سي هزار نفر، دوازده هزار شتر و ده هزار اسب آماده شد. در اين جنگ منافقان به‏طور گسترده و برنامه‏ريزي شده در ميان مردم كارشكني مي‏كردند، آنان به مردم مي‏گفتند در اين گرماي شديد به جنگ نرويد اين فصل براي جنگ مناسب نيست. رسول خدا صلي الله عليه و آله تصميم گرفت فرد لايقي را به عنوان جانشين خود در مدينه بگذارد تا او بتواند امنيت شهر را در غياب حضرت اداره و حفظ كند. اين فرد جز اميرالمؤمنين عليه السلام كس ديگري نمي‏توانست باشد.

رسول خدا صلي الله عليه و آله در ثنية الوداع اردو زد و به صف‏آرايي و تنظيم سپاه خود پرداخت. در اين غزوه عده‏اي از منافقان نيز شركت



235


كردند و اندك مناسبتي كه پيش مي‏آمد به شبهه‏افكني و ايجاد شك و ترديد در عقايد مسلمانان و زخم‏زبان به رسول خدا مبادرت مي‏ورزيدند. رسول اكرم و مسلمانان پس از تحمل دشواري‏هاي زياد به سرزمين تبوك رسيدند. حضور مقتدرانه پيامبر در تبوك و كثرت سپاه آن حضرت موجب نگراني امپراتور روم شد و به اين جهت او صلاح ديد كه سپاه خود را به مركز فرا خواند و به جنگ با مسلمانان نپردازد. يُوحَنّا بن رُؤبه حاكم اَيْلَه (بندر عقبه) نزد پيامبر آمد و حضرت قطعه‏اي پارچه به او بخشيد و با وي قرارداد صلح و پرداخت جزيه امضا كرد.

پيامبر صلي الله عليه و آله در همان زمان كه در تبوك به سر مي‏برد خالد بن وليد را با چهارصد و بيست سوار در ماه رجب به سوي اُكَيْدِر بن عبدالملك كِنْدي كه نصراني و پادشاه دَوْمَةُ الجندل بود فرستاد. خالد با سپاه خود به دومة الجندل رفت و در يك شب مهتابي كه اكيدر با چند نفر از خاندان خود از جمله برادرش حسّان در حال تعقيب و شكار گاو بودند، بر آنان يورش برد، برادر او را كشت و خودش را اسير كرد. خالد به اكيدر به اين شرط امان داد كه قلعه دومة الجندل را بر وي بگشايد. آن‌گاه قرارداد صلحي مبني بر پرداخت جزيه با آنان امضا كرد.

در بازگشت از تبوك گروهي از منافقان توطئه كردند تا رسول خدا صلي الله عليه و آله را در به ميان دره پرتاب كرده و بكشند. حضرت به وسيله وحي از توطئه آنان باخبر شد. شب هنگام بود كه رسول خدا به بالاي دره رسيد. منافقان كه از قبل خود را آماده كرده و صورت‏هاي‏شان را با پارچه پوشانده بودند خود را به نزديك شتر حضرت رساندند تا



236


توطئه قتل را عملي كنند. پيامبر صلي الله عليه و آله بي‏درنگ نهيبي به آنان زد. منافقان كه حدس زدند پيامبر از طريق وحي از توطئه آنان مطلع گشته دچار وحشت شدند و گريختند.

در بازگشت از تبوك سعد انصاري به استقبال پيامبر صلي الله عليه و آله رفت، حضرت با او مصافحه كرد و ديد دستان وي خيلي زبر است، وقتي علت پرسيد، عرض كرد: با بيل و طناب كار مي‌كنم و خرجي خانواده‌ام را درمي‌آورم. آنگاه حضرت دست او را بوسيد و فرمود: اين دستي است كه آتش جهنم به آن نمي‌رسد.

عده‏اي از منافقان در محله قبا مسجدي ساختند و زير پوشش آن به توطئه بر ضد رسول خدا صلي الله عليه و آله و مسلمانان پرداختند. ابوعامر راهب همواره بر ضد حضرت فعاليت مي‏كرد. هنگام فرار به شام به منافقان مدينه پيغام فرستاد كه براي مقابله با پيامبر مسجدي بسازند و در پوشش آن نيرو و سلاح جمع كنند و به آنان گفت من در حال رفتن نزد قيصر پادشاه روم هستم و از آن‌جا با سپاهي از روميان به مدينه مي‏آيم. پيامبر صلي الله عليه و آله در بازگشت از تبوك وقتي به منزل ذي اَوان رسيد به وسيله وحي از اغراض شوم آنان مطلع گشت. سپس بي‏درنگ چند نفر از اصحاب خود را فرستاد و فرمود: «برويد اين مسجدي را كه اهل آن ستمگرند ويران كنيد و سپس بسوزانيد». آنان مسجد ضرار را ويران كردند و سوزاندند و جايش را به مزبله تبديل كردند.

خداوند در سوره توبه از آيه سي و هشت تا اواخر اين سوره سرگذشت جنگ تبوك و سستي مسلمانان و كارشكني منافقان را بيان



237


نموده و كيد و نفاق منافقان را افشا كرده است. با آن‌كه جنگ تبوك درگيري نظامي نداشت ولي دستاوردهاي مثبتي براي مسلمانان در برداشت.

رسول خدا صلي الله عليه و آله ‏ پس از بازگشت از تبوك چند ماهي در مدينه ماند، سال نهم رو به اتمام بود و مراسم حج فرا مي‏رسيد. اميرالمؤمنين به مكه آمد و طبق دستور پيامبر بعد از ظهر روز عيد قربان در سرزمين مِني به پا خاست و فرمود: «اي مردم من فرستاده رسول خدا به سوي شما هستم». آن‌گاه آيات اوايل سوره برائت را كه متضمن بيزاري خدا و رسولش از مشركان و عدم امان دادن به آنان است قرائت كرد. موضوع مهم در ابلاغ آيات اين بود كه خداوند اراده كرده بود شرك از سرزمين جزيرة‌العرب ريشه‏كن شود و توحيد جايگزين آن گردد. روش پيامبر صلي الله عليه و آله پيش از نزول سوره برائت اين بود كه فقط با مشركاني كه با آن حضرت سر ستيز داشتند مي‏جنگيد ولي با آن دسته ازمشركاني كه سر جنگ نداشتند نمي‏جنگيد تا آن‌كه سوره برائت نازل شد، طبق صريح اين سوره مشركان چهار ماه وقت داشتند تا موضع خود را درباره پذيرش اسلام و عدم آن روشن كنند.

در اوايل سال دهم هجرت اسلام اكثر سرزمين شبه جزيره را فرا گرفته بود، فقط در برخي از مناطق دوردست مانند يمن هنوز به‏طور پراكنده آيين شرك باقي بود. از اين‏رو رسول خدا صلي الله عليه و آله معاذ بن جبل را به صنعاء يمن فرستاد و هنگام رفتن او را بدرقه كرد و



238


اشاره نمود كه معاذ ديگر آن حضرت را نخواهد ديد.

رسول خدا، خالد بن وليد را به يمن نزد قبيله هَمْدان فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت كند. براء بن عازب گويد ما شش ماه در آن‌جا مانديم، اما هيچ كس اسلام را نپذيرفت تا آن‌كه رسول خدا علي بن ابي‏طالب را به جاي خالد اعزام كرد. چون اميرالمؤمنين به خالد بن وليد رسيد، هر دو گروه مسلمانان را به يك صف درآورد و نزد قبيله همدان رفت و نامه پيامبر را براي آنان قرائت كرد. قبيله هَمْدان همگي در يك روز مسلمان شدند.

سريه علي بن ابي‏طالب در يمن: گويا مرتبه دوم بود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در ماه رمضان سال دهم علي عليه السلام را با سپاهي به يمن اعزام كرد.

علي بي ابي‏طالب به سوي يمن حركت كرد تا به سرزمين قبيله مَذْحِج رسيد، آن‌گاه با گروهي از آنان برخورد كرد و ايشان را به پذيرش اسلام فرا خواند. مَذْحِجيان نپذيرفتند و سپاه اسلام را تيرباران و سنگ‏باران كردند. فرمانده سپاه اسلام وقتي ديد چاره‏اي جز جنگ نيست به نبرد با آنان پرداخت و بيست نفر را كشت. در اين هنگام قبيله مذحج رو به هزيمت نهاده و فرار كردند. سپس حضرت بار دوم آنان را به اسلام دعوت كرد، اين بار سريع پذيرفتند و اسلام آوردند.

خود آزمايي



239


1. جهاد مالي را در جنگ تبوك توضيح دهيد.

2. پيامبر صلي الله عليه و آله چه كسي را به عنوان جانشين خود در مدينه تعيين نمود؟ چرا؟

3. رسول خدا صلي الله عليه و آله در احترام به كار و كارگر چه عملي انجام داد و چه فرمود؟

4. چه كساني مسجد ضرار را ساختند؟ هدف آنان از ساختن اين مسجد چه بود؟

5. كدام آيات قرآن به سرگذشت جنگ تبوك اشاره دارد؟ توضيح دهيد.

6. دستاوردهاي جنگ تبوك را بيان كنيد.

7. ابلاغ برائت در چه تاريخي، در كجا و به وسيله چه كسي صورت گرفت؟

8. قبيله همدان و مذحج چگونه اسلام آوردند؟


240



241


درس پانزدهم

هيئت ثقيف ، ...و سر انجام برترين انسان

هدف‌هاي آموزشي

انتظار مي‌رود با مطالعه اين درس:

ـ با چگونگي اسلام آوردن هيئت ثقيف آشنا شويم.

ـ داستان مباهله را بدانيم.

ـ اسلام آوردن هيئت طي را بدانيم.

ـ به چگونگي حج الوداع پي ببريم.

ـ واقعه غدير خم را بدانيم.

ـ جانشين پيامبر را بشناسيم.

ـ ماجراي اعزام سپاهي به فرماندهي اسامة بن زيد به سوي روم را بدانيم.

ـ با چگونگي آخرين نماز جماعت و رحلت پيامبر آشنا شويم.

در اين درس به اسلام آوردن هيئت ثقيف و نگارش صلحنامه بين آنان و پيامبر، آمدن هيئتي از مسيحيان نجران به مدينه، مباهله، نوشتن



242


قرارداد صلح بين آنان و پيامبر و پذيرفتن پرداخت جزيه، شرفياب شدن هيئت طي خدمت پيامبر و پذيرش اسلام، آخرين حج پيامبر، نزول آيه شصت و هفت سورة مائده، واقعه غدير خم و تعيين حضرت علي به عنوان جانشين پيامبر و پذيرش حاضران و تبريك و تهنيت از سوي آنان به اميرالمؤمنين عليه السلام ، اعزام سپاه اسلام به فرماندهي اسامة بن زيد به روم و رحلت پيامبر خواهيم پرداخت.

هيئت ثقيف

ثقيفيان كه به گردنكشي، سرسختي، خشونت، غرور و جنگاوري مشهور بودند و در محاصره طائف سرسختانه در برابر سپاه اسلام ايستادند، پس از كشتن بزرگ قوم خود عروة بن مسعود كه مسلمان شده بود كارشان بسيار دشوار گشت و به نوعي در حصار مسلمانان قرار گرفتند، زيرا امنيت مراتع و راه‏هاي آنان از سوي مسلمانان تهديد مي‏شد. ابن‏اسحاق 4/183 گويد: سران ثقيف براي حل اين مشكل به رايزني پرداختند و به يكديگر گفتند هيچ راهي نمانده كه امنيت داشته باشد، كسي بيرون نمي‏رود مگر آن‌كه به او حمله مي‏شود، خلاصه زندگي بر ما مشكل شده است. در پايان جلسه تصميم بر آن شد كه هيئتي متشكل از شش نفر به رياست عبديا لَيْل كه از سران ثقيف بود راهي مدينه گردد تا خدمت رسول خدا شرفياب و مسلمان شوند.

هيئت ثقيف به مدينه آمد، به دستور حضرت در كنار مسجد سايباني براي‏شان ساخته شد و خالد بن سعيد بن عاص مأمور پذيرايي آنان



243


گرديد و به نقل واقدي 3/965 براي پذيرايي و صرف غذا به خانه مغيرة بن شُعْبه ثقفي كه از قبيله آنان بود مي‏رفتند. چند روزي نزد پيامبر رفت و آمد مي‏كردند، يك روز عبديا لَيْل نظر آن حضرت را درباره زنا، ربا و شراب پرسيد و گفت ما از ارتكاب اين امور ناچاريم، چون قومي عزب هستيم و اموالمان نيز همه‏اش ربوي است و آب انگورهايمان نيز شراب مي‏شود. رسول خدا همه اين امور را حرام برشمرد و آياتي از قرآن در تحريم آن‌ها قرائت كرد. ثقيفيان چون خود را در محاصره حكومت اسلامي و مسلمانان مي‏ديدند و جز تسليم شدن راه ديگري نداشتند، با خود گفتند چاره‏اي نداريم جز آن‌كه حرمت اين‌ها را بپذيريم.

بنابراين نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمده درخواست معاهده صلح كردند و ضمن قرارداد دو خواسته ديگر خويش را بيان داشتند. يكي اين‌كه تا سه سال از ويران كردن بتخانه آنان صرف‏نظر شود و ديگر آن‌كه از نماز خواندن معاف باشند. حضرت حاضر نشد حتي يك ماه از ويران كردن بتخانه صرف‏نظر كند. هيئت ثقيف در پايان گفتند پس ما را از نماز خواندن و اين‌كه بت‏هايمان را به دست خود بشكنيم معاف فرما. رسول خدا صلي الله عليه و آله

اين را كه بت‏ها به دست خودشان شكسته نشود پذيرفت ولي در مورد نماز به روايت ابن اسحاق 4/18 فرمود: «لا خَيْرَ فِي دِينٍ لا صَلاةَ فِيهِ» در ديني كه نماز نباشد خيري نيست.

آن‌گاه عثمان بن ابي‏العاص را كه از همه جوانتر بود و در فراگيري قرآن ذوق و شوق زيادي نشان داد به عنوان امير بر آنان گمارد. در اين



244


هنگام هيئت ثقيف مسلمان شدند و پيامبر صلي الله عليه و آله صلحنامه‏اي براي آنان نوشت و به سرزمين خود بازگشتند. سپس ابوسفيان و مغيره را به طائف فرستاد و آنان بتخانه ثقيف را ويران كردند.

هيئت نصاراي نجران و مباهله

سرزمين نَجْران در يكصد و پنجاه فرسنگي جنوب شرقي مكه

در نزديكي مرز يمن قرار دارد. سرزمين نجران در صدر اسلام

منطقه مسيحي‏نشين جزيرة العرب بود. پس از آن‌كه رسول خدا صلي الله عليه و آله

در سال هشتم هجرت مكه را فتح كرد و عرب تسليم اسلام شد، هيئت‏هايي براي پذيرش اسلام و به رسميت شناختن حكومت اسلام به مدينه آمدند. از جمله به نقل ابن اسحاق 2/222 هيئت نصاراي نجران متشكل از شصت نفر به رياست عبدالمسيح ملقب به عاقب، اَيْهَم ملّقب

به سيّد و ابوالحارث كه عالم و سرپرست مدارس آنان و نماينده

كليساي روم در حجاز بود رهسپار مدينه شد. نصاراي نجران هنگام عصر به مدينه رسيدند و با جامه‏هاي ابريشمي و انگشتري‏هاي طلا وارد

مسجد شده و به رسول خدا سلام كردند. وضع تجملي آنان حضرت را ناراحت كرد به طوري كه پاسخ سلام آنان را نگفت. نصارا داخل مسجد رو به شرق ايستاده به نماز مشغول گشتند و به اشاره حضرت كسي متعرض آنان نشد. سپس با راهنمايي حضرت علي با لباس ساده و

بدون انگشتري طلا به حضور پيامبر شرفياب شدند و سلام كردند.



245


حضرت با احترام خاصي پاسخ سلامشان را داد و آنان را به اسلام دعوت كرد ولي نصارا از پذيرش اسلام امتناع ورزيده و با ايشان به احتجاج برخاستند.

نصاراي نجران درباره حضرت عيسي عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله سؤالاتي كردند. آن‌گاه آيات اوايل سوره آل عمران از جمله آيات پنجاه و نه و شصت و يك در پاسخ آن‌ها نازل شد و به روايت دلائل النبوه بيهقي 5/382 و عُمْدَه ابن بِطْرِيق /189 خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داد تا با آن‌ها مباهله كند. قرار شد فردا به نقطه‏اي خارج از شهر مدينه براي مباهله بروند و هر يك ديگري را نفرين كند كه هر كس بر باطل است خدا او را نابود سازد. روز مباهله گروه زيادي از مهاجر و انصار در مكان موعود حاضر شدند، اما پيامبر فقط همراه چهار تن از نزديكان خود حركت كرد. حضرت در حالي كه امام حسين را در آغوش و دست امام حسن را در دست گرفته بود و اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه پشت سر او حركت مي‏كردند راهي ميعادگاه شد. اسقف‏هاي نجران وقتي اين صحنه ساده و با معنويت و در عين حال با جديت كامل را ديدند از مباهله پشيمان شدند. ابوالحارث گفت اي ياران من گروهي را مي‏بينم كه اگر بخواهند كوه را از جاي بركنند مي‏توانند، اگر مباهله كنيم يك نفر نصارا در روي زمين زنده نمي‏ماند. از اين‏رو به پيامبر عرض كردند: اي ابوالقاسم ما با تو مباهله نمي‏كنيم بلكه مصالحه مي‏كنيم. قرار شد با حضرت صلح كنند و جزيه بپردازند. صلحنامه نوشته شد و سپس نصاراي نجران به سرزمين خود بازگشتند.



246


هيئت طي

به روايت ابن اسحاق 4/224 و ابن‏سعد 1/321 نمايندگان قبيله طَي

به سرپرستي زيد الخيل بن مُهَلْهَل در سال نهم هجرت در مسجد به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيدند، حضرت اسلام را بر آنان عرضه كرد

و چون اسلام آوردند به هر يك پنج اوقيه نقره جايزه و به زيد دوازده

و نيم اوقيه داد و منطقه فَيْد و سرزمين‏هاي ديگر را به او واگذار كرد

و درباره زيد فرمود: «هيچ مردي از عرب برايم به فضل ذكر نشد

جز آن‌كه او را كمتر از آن‌كه برايم مي‏گفتند يافتم مگر زيد كه او را بيش از آن‌كه مي‏گفتند يافتم». آن‌گاه نام او را زيد الخير گذاشت. هم‌چنين هيئت‏هاي زيادي از ديگر قبايل به حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله شرفياب و مسلمان شدند.

حجة الوداع

در سال دهم هجرت موسم حج فرا رسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله از جانب

خداوند مأمور شد كه مسائل مهم و مباني دين اسلام و احكام آن را براي مردم جزيرة العرب بازگو و تكميل نمايد و برنامه جهاني و اساسي اين دين را به گوش همگان برساند، از تمامي طوايف اطراف و ساير

مردم خواست تا در مراسم حج شركت كنند. به روايت مقريزي /512 يكصدو چهارده و به روايت زَيْني دَحْلان 3/3 يكصد و بيست و چهار



247


هزار نفر آماده حج‏گزاردن شدند. به نقل واقدي 3/1089 پيامبر صلي الله عليه و آله صد شتر قرباني همراه خود برداشت و روز بيست و پنجم ذي‏القعده كاروان عظيم حج به رهبري رسول خدا به سوي مكه حركت كرد. حضرت در ذوالحليفه محرم شد و تلبيه گفت. مسلمانان نيز محرم شدند و لبيك گفتند. پيامبر روز چهارم ذي‏الحجه وارد مكه شد و مناسك خود را انجام داد.

تا روز هشتم يعني روز ترويه در مكه ماند سپس به مِنيَ رفت، شب را در آن‌جا توقف كرد و صبح پس از طلوع آفتاب راهي عرفات گرديد. به روايت بيهقي در السنن الكبري 7/89 رسول اكرم صلي الله عليه و آله ، فضل بن عباس را بر پشت سر خود سوار كرده بود، در بين راه زن جوان زيبايي از طايفه خَثْعَم نزد حضرت آمد تا درمورد حج سؤال كند. فضل كه جواني نيكوروي و سپيدچهره بود شروع كرد به نگاه كردن به آن زن و او نيز به فضل خيره گشت. رسول خدا دست خود را روي صورت فضل گذاشت و سر او را برگرداند. فضل سرش را چرخاند و به سوي ديگر نگريست. حضرت دوباره دست روي صورت او گذاشت و مانع از نگاه وي شد آن‌گاه فرمود:

«رَأَيْتُ شابّاً وَشابَّةً فَلَمْ آمَنْ عَلَيْهِمَا الشَّيْطانَ».

مي‌بينم مردي جوان و زني جوان‌اند، از كيد شيطان در باره آنان ايمن نيستم.

سپس فضل را نصيحت و موعظه كرد.

آن‌گاه در عرفات در خيمه‏اي فرود آمد و بعد سوار بر ناقه قَصْوا شد



248


و خطبه‏اي ايراد فرمود. به روايت واقدي 3/1111 در آن خطبه حرمت خانه كعبه و ماه حرام را بيان و نيز بر حرمت خون، مال و آبروي مردم تأكيد كرد و اشاره فرمود كه ارتحال وي نزديك است. مسأله بسيار مهم در اين خطبه اين بود كه آن حضرت مي‏دانست رحلت او به جهان آخرت نزديك است بنابراين بايد رهبري امت و جانشيني رسالت را تعيين مي‏كرد. احمد حنبل 5/99 از جابر بن سَمُرَه نقل مي‏كند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در عرفات براي ما خطبه خواند و شنيدم كه مي‏گفت: «همواره اين دين قدرتمند و آشكار است تا آن‌كه دوازده نفر حكومت كنند كه تمامشان ...». در اين هنگام مردم سخن گفتند و سرو صدا كردند به گونه‏اي كه من سخن آن حضرت را نفهميدم. از پدرم كه از من به رسول خدا نزديكتر بود پرسيدم پس از كلمه «تمامشان» چه فرمود؟ پدرم گفت فرمود: «تمامي آنان از قريش هستند».

غدير متمم رسالت

مسلمانان اعمال و مناسك حج را زير نظر رسول خدا صلي الله عليه و آله انجام داده و سپس به دستور آن حضرت راهي مدينه و سرزمين خود شدند. كاروان بزرگ حج به غدير خم كه رسيد پيامبر مأمور ابلاغ رسمي جانشين خود گرديد.

شيخ مفيد در ارشاد /93 گويد: قبلاً خداوند به پيامبر فرمان داده بود تا علي را به جانشيني خود نصب كند ولي وقت آن را معيّن نكرده بود. حضرت در پي به دست آوردن فرصت مناسبي بود كه بتواند بدون بروز



249


اختلاف و اضطرابي در جامعه آن را اعلام نمايد ليكن بيش از اين جاي تأخير نبود، زيرا گروه زيادي از مردم از كاروان جدا مي‏شدند و به سرزمين‏ها و شهرهاي خود مي‏رفتند.

با نزول آيه شصت و هفت سورة مائده (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) رسول خدا صلي الله عليه و آله مأمور شد در غدير خم توقف كند و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را به‏طور رسمي و آشكار ابلاغ نمايد. غدير خم به هيچ وجه جاي مناسبي براي توقف كاروان نبود، چرا كه آب كافي و نيازهاي ابتدايي در آن‌جا يافت نمي‏شد، هوا هم بسيار گرم و سوزان بود ولي از آن سوي نيز بيش از اين درنگ جايز نبود. از اين‏رو رسول خدا صلي الله عليه و آله دستور داد تا كاروان توقف كند و همه در يك مكان جمع شوند. زير درختچه‏ها را تميز كردند و در سايه آن‌ها نشستند.

سپس به فرمان آن حضرت از جهاز شتران جايگاهي ساختند. همه چيز مرتب و منظم بود و بيش از صد هزار مرد و زن مسلمان منتظر بودند تا ببينند رسول خدا صلي الله عليه و آله براي چه موضوعي آنان را در اين بيابان گرم و سوزان نگاه داشته است. در اين هنگام حضرت در جايگاه مخصوص ايستاد و اميرالمؤمنين را در سمت راست خود قرار داد و به ايراد سخن پرداخت و پس از حمد و ثناي خداي سبحان و پند و اندرز به روايت ابن سعد 2/194، احمد حنبل 3/14 و شيخ صدوق در معاني الاخبار /90 و ديگران چنين فرمود:



250


«إِنِّي أُوْشِكُ أَنْ أُدْعَيَ فَأُجِيبَ وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ، كِتَابَ اللهِ وَعِتْرَتِي؛ كِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَي الأَرْضِ وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّيَ يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا مَا ذَا تَخْلُفُونِي فِيهِمَ».

همانا به زودي من به سوي خدا خوانده مي‌شوم و دعوت حق را لبيك مي‌گويم من دو چيز بسيار گرانمايه را در بين شما مي‌گذارم، كتاب خدا و عترتم، كتاب خدا ريسمان هدايت است كه از آسمان به زمين كشيده شده است و عترتم كه اهل بيت من‌اند. خداوند مهربان و آگاه مرا خبر داده است كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي‌شوند تا آن‌كه در حوض كوثر نزد من آيند. پس بنگريد كه بعد از من چگونه با آن دو رفتار خواهيد كرد!

بعد با صداي بسيار بلند فرمود: «آيا من سزاوارتر از شما به خودتان نيستم؟» گفتند بار خدايا چرا. آن‌گاه در حالي كه بازوان اميرالمؤمنين را گرفته و به قدري بالا نگه داشته بود كه سفيدي زير بغل هر دو نمايان بود. به روايت شيخ مفيد /94، ابن مغازلي /18، سبط ابن جوزي در تذكرة الخواص /29 و ديگران فرمود:

«فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَه‏».

پس هر كه را من مولايم اين علي مولاي اوست، خداوندا دوست دار كسي را كه وي را دوست دارد و دشمن دار كسي را كه با وي


| شناسه مطلب: 78383