بخش 4

2. جنگ حنین و طائف 3. جنگ قادسیه 4. فتح مدائن 5. جنگ بِلِنْجِِر 6. پیکاری دیگر فصل هفتم: آموزه‌ها و هدایت‌ها 1. محرومیت از نماز شب 2. ارتباط قلب و پیکر 3. میهمانی کم خرج 4. شش چیز عجیب! 5. حالت چطور است؟ 6. ظلمات روز قیامت 7. فردا شود پدید 8. آموختن ضروری 9. اهمیت حفظ امانت 10. سخن حکیمانه 11. روی سنگ داغ 12. با برادر من مهربان باش 13. عمل به هفت سفارش

همه كار فشرده و سنگين، در پرتو ايمان و اميدي كه داشتند همچنان شاد و سرحال بودند، شوخي مي‌كردند، سرود و رجز سر مي‌دادند در همين حال، كار را نيز،‌ كار را با سرعت پيش مي‌بردند. سلمان هم، كه هنوز زبان عربي را خوب فرا نگرفته بود و نمي‌توانست مانند ديگران سرود بخواند،‌ به دعاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) زبان به شعر گشود و اين‌چنين سرود:

ما لِي لِساناً فَأقولُ شِعراً

أسألُ رَبّي قُوّةً و نَصراً

علي عَدُوِّي وَعدوّ الطُّهَرا

مُحمَّدُ المُختارُ حازَ الفَخرا

حَتّي أنال في الجِنان قَصراً

مَعَ كُلّ حَوراء نُحاكي البَدْرا1

من زبان شعر سرودن ندارم، از پروردگارم قوّت و پيروزي طلب مي‌كنم، تا بر دشمن خود و دشمن پاكي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برگزيده كه ماية‌ افتخار است پيروز گردم، و با حوريان زيباي سياه چشم، كه چون ماه تمام مي‌درخشند، در قصرهاي بهشتي همنشين شوم.

به هر حال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ياران فداكار آن حضرت، حفر خندق را در مدت شش روز2 آن طور كه نوشته‌اند، با حدود پنج كيلومتر و نيم طول، حدود ده متر عرض و پنج متر عمق، با تحمّل گرسنگي و در حالي كه برخي هم روزه‌دار بودند به پايان رساندند.(3) آنها هشت راهگذر براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الدرجات الرفيعة، ص 218؛ بحارالانوار، ج 18، ص 19.

2. المغازي، ج1، ص454.

3. تاريخ پيامبر اسلام، ص 382.


76


رفت و آمد افراد خودي قرار دادند و نگهباناني بر آنها گماشتند.(1)

و آن‌گاه كه ارتش دشمن با اين موانع سخت روبه رو شدند، با ناراحتي فرياد زدند: «وَ اللهِ، إنَّ هذِهِ لَمَكيدَةٌ، ما كانَتِ العَرَبُ تَكيدُه» ( 2 )؛ «به خدا سوگند، اين كيد و تدبيري است كه هيچ‌گاه عرب آن را نمي‌دانست».

در نتيجه، ابوسفيان و ارتش مشرك و منافق ده هزار نفري او، به مدت پنج روز، حيران و سرگردان بودند. اما به ناچار روز پنجم، عَمروبن عبدود، شجاع‌ترين فرماندهان آنها با استفاده از فرصتي خود را با اسب چالاكش به داخل محدودة پشت خندق و سپاه اسلام رسانيد و هماورد طلبيد و در حالي كه از بيم او همة نفس‌ها به شماره افتاده بود، علي ( عليه السلام ) در برابر او ايستاد و همان لحظه بود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرياد برداشت: «بَرَزَ الإيْمانُ كُلُّهُ إليَ الشِّرك كُلِّهِ» ( 3 )؛ «همة ايمان در برابر همة شرك قرار گرفت».

حضرت علي ( عليه السلام ) عمرو را از پاي درآورد و بدين مناسبت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «لَضَربَةُ عليٍّ اَفضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثّقلَين» ( 4 )؛ «هر آينه، ضربة شمشير علي ( عليه السلام ) [براي نابودي عمرو بن عبدود] از عبادت جنّ و انس برتر است».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ اليعقوبي، ‌ج 2، ص 50.

2. السيرة النبويه، ج 3، ص 235؛ المغازي، ج1، ص470؛ بحارالانوار، ج20، ص224.

3. دلائل الامامة، ج 2، ص 401.

4. مقتل خوارزمي، ص 58؛ دلائل الامامة، ج 2، ص 256؛ بحارالانوار، ج 41، صص91و97.


77


2. جنگ حنين و طائف

سلمان در دو جنگ ديگر به نام‌هاي حنين و طائف در ركاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و در سپاه اسلام حضور داشته است. پس از فتح مكّه در سال هشتم هجرت و گسترش اسلام، قبيلة هَوازِن به فرماندهي مالك بن عَوف نَصري، براي پيش‌گيري از نفوذ بيشتر اسلام، آمادة جنگ با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شدند.

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از پيروز شدن بر قبيلة هوازن، در شوّال سال هشتم هجرت با سپاه خويش روانة طائف شد و در آخرين منزل مسير خود مسجدي ساخت و در آن نماز خواند و سپس با سپاه خويش، به نزديكي حصار بلند، طائف رسيد، امّا چون افراد دشمن دروازه‌هاي شهر را بسته و در برج‌هاي بلند سنگر گرفته بودند، تعدادي از سپاهيان آن حضرت بر اثر تيرباران آنها از پاي در آمدند، زيرا وارد شدن به شهر هم كار بسيار سختي بود. پس، ناچار شهر طائف را به مدّت ده روز، يا به قول طبري و ابن هشام، ‌به مدّت بيست روز، محاصره كردند.(1) جنگ سختي در گرفته بود، طائفيان از بالاي بام‌ها و برج‌ها، ‌با تير، سنگ و پاره‌هاي آهن،‌ به سپاه اسلام ضربه مي‌زدند و آنها را مجروح و مقتول مي‌كردند.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ الامم و الملوك، ج2، ص 133؛ السيرة النبوية، ج4، ص 125.

2. سلمان فارسي، ص 290.


78


سرانجام، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با ياران و افراد سپاه خويش، از جملة سلمان فارسي مشورت كرد، سلمان گفت: «عقيدة من اين است كه منجنيق نصب كنيم».(1)

پس از پذيرفتن اين طرح، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دستور تهية آن را داد. يزيد بن زمعه از محل جَرش كه در نواحي مكّه بود، منجنيق و دو دبّابه (اتاقك‌هاي چوبي قابل حركت كه براي محافظت ساخته مي‌شدند و شبيه تانك‌هاي جنگي امروزي بودند) آورد. علي ( عليه السلام ) بي‌امان جنگيد. مسلمانان چهارده شهيد دادند.(2) از افراد دشمن، قبيلة ثَقيف مسلمان شدند3 و در نهايت، اين نبرد با پيروزي سپاه اسلام كه سلمان نيز يكي از مجاهدان و طرّاحان آن بود، پايان يافت.

3. جنگ قادسيه

آن هنگام كه ارتش اسلام، براي دعوت و هدايت مردم، سرزمين‌ها را يكي پس از ديگري در مي‌نورديد، فرماندة آنها ابوعبيدة ثقفي، معروف به ابوعبيدالله جرّاح، در سرزمين شام كشته شد، و چهار هزار نفر از مسلمانان نيز، مفقود و يا در آب غرق شدند.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المغازي، ج2، ص 927؛ السيرة النبوية، ج4، ص 121.

2. تاريخ الامم و الملوك، ج2، ص 133.

3. السيرة النبوية، ج4، ص 125؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 600.

4. مروج الذهب، ج2، ص 308.


79


خليفة دوم، نتوانست اين فاجعه را تحمل كند، پس برآن شد تا همة نيروهاي مسلمانان را از يمن، مكه، مدينه، كوفه، بصره، و شام، عليه دشمن بسيج كرده و با فرماندهي خود دشمن را سركوب كند، اما در اين مورد كه خود، مدينه را ترك كند و در جبهه فرماندهي سپاه را عهده‌دار شود، با امام علي ( عليه السلام ) مشورت كرد.(1)

آن حضرت نيز، با توجه به احتمال حملة ناگهاني روميان صلاح ندانست كه خليفه، از مركز اسلام خارج شود.(2)

بنابراين، سعدبن ابي وقّاص، به فرماندهي سپاه اسلام انتخاب شد تا به قادسيه در عراق اعزام شود.(3)

قادسّيه ـ كه امروز نيز، در عراق قرار دارد و به «استان» تغيير نام داده شده ـ آن روز در مغرب ايران، پانزده فرسنگي كوفه بود، چهار ميل با عذيب فاصله داشت.(4) سرانجام سپاهيان اسلام از مدينه حركت كردند و با گذر از شام و چند شهر ديگر (تعدادي نيرو به آنها اضافه شد. كه دينوري، تعداد آنها را بيست و دو هزار نفر نوشته)5، در برابر فرمانده ارتش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 143.

2. نهج البلاغة، خطبه 146؛ ارشاد مفيد، ص 17.

3. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 143.

4. لغت‌نامة دهخدا، ج 38، ص 22.

5. الاخبار الطوال، صص 114ـ 115.


80


ايران رستم فرّخ زاد كه به قول طبري، با سي هزار نفر1، از سوي پادشاه ايران يزدگرد صف كشيده بودند، قرار گرفتند و آماده كارزار شدند.

مغيرة بن شعبة ثقفي هدف سپاه اسلام را، دعوت به اسلام،‌ نجات انسان از بردگي و عبادت خداوند اعلام كرده بود.(2)

سپاه اسلام، به قدري منظّم و مجهّز بود كه گروهي از پزشكان و جرّاحان نيز، همراه آنها بودند. كار قضاوت امور مالي هم، به عهدة عبدالله بن ربيعة باهلي بود و سرپرستي و هدايت اين گروه‌ها را سلمان فارسي به عهده داشت.(3)

به هر ترتيب جنگ قادسيه ـ كه سلمان فارسي در آن نقش مديريت و كمك رساني را بر عهده داشت ـ ‌پس از چهار روز جنگ و درگيري سخت و به اسارت گرفتن چهار هزار ايراني و كشته شدن رستم فرخ‌زاد، در محرم سال چهاردهم هجرت، مطابق با سال (635م)، با پيروزي سپاه اسلام و هدايت‌گري از سوي سلمان فارسي نسبت به هم وطنان خويش، به پايان رسيد.(4)

4. فتح مدائن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ الامم و الملوك، ‌ج3، ص 87.

2. حياة الصحابة، ج1، ص 214.

3. تاريخ الامم و الملوك، ج3، ص 88 .

4. فتوح البلدان، ص 69؛ ناسخ التواريخ خلفاء، ج2، ص 61 .


81


در شوال سال پنجم هجرت، مسلمانان به هنگام حفر خندق با سنگ سفيد سختي برخورد كردند. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با كلنگ بر آن كوبيد تا جرقّه‌هايي از آن پديد آمد. سپس براي هر جرقه‌اي كه زده مي‌شد، مژده‌اي دادند؛ از جمله فرمودند: «هذهِ فُتوحٌ يَفْتَح الله بَعْدي، يا سَلْمانُ!» ( 1 )؛ «اي سلمان! اينها پيروزي‌هايي است كه خداوند پس از من به وجود مي‌آورد».

سال ششم هجرت نيز، كه خسروپرويز پادشاه ايران، دعوت‌نامة پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را پاره كرد، آن حضرت اين‌گونه دعا كرد كه: «خداوند مملكت او را پاره پاره گرداند».(2)

رستم فرخ زاد، فرمانده ارتش روزگار خسرو پرويز هم، در خواب ديده بود كه مملكت او از آسمان به زمين سقوط كرده است.(3)

فرمانده سپاه اسلام سعد بن ابي وقاص، با سپاه سرافراز خويش، از قادسيه راه فتح مدائن را در پيش گرفت، ولي او مي‌بايست براي رسيدن به مدائن از شطّ‌ دجله عبور كند، پس، بسم الله گفت و با اسب خود، و در حالي كه سلمان نيز، در كنار او حركت مي‌كرد، وارد نهر آب شد و ساير نيروهاي مسلمان هم، در پي آنها در آب حركت كردند. سعد كه از ورود به نهر آب پريشان و بيمناك بود، اين آية قرآن را تلاوت كرد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. السيرة الحلبية، ج2، ص 635، نفس الرحمن، ص 149.

2. مكاتيب الرسول، ص92؛ حياة الصحابة، ج1، ص 123.

3. حياة الصحابة، ج1، ص 213؛ سلمان فارسي، ص 297.


82


(ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ) (يس: 38).

او همچنين براي استمداد از ذات مقدّس پروردگار عالم،

مي‌خواند:

حَسبُناَ اللهُ وَنِعْمَ الوَكيلُ، وَاللهِ لَينْصُرنَّ اللهُ وَليَّهُ، وَلَيُظْهِرَنَّ دِينَه، وَلَيَهْزِمَنَّ عَدُوَّهُ، إن لَم يَكُنْ فِي الجَيشِ بَغْيٌ أو ذُنُوبٌ تَغْلِبُ الحَسَناتِ.(1)

خداوند ما را كفايت مي‌كند و او خوب وكيلي است، به خدا سوگند،‌ خداوند دوستان خود را ياري خواهد كرد و دين خويش را پيروز مي‌گرداند و دشمن خود را شكست مي‌دهد، اگر در ارتش مسلمانان ستمي نباشد و يا گناهان، خوبي‌ها را مغلوب نگردانند.

اما سلمان فارسي كه جنگ‌ها و پيروزي‌هايي را ديده بود، آن هنگام كه سخن بيم‌آلود سعد را شنيد، با سخنان حكيمانه‌اي اين‌گونه او را دلداري داد كه:

الإسْلامُ جَديدٌ، ذُلِّلَتْ لَهُم واللهِ البُحورُ، كما ذُلِّلَ لهم البَرُّ، أما وَالَّذي نَفْسُ سلمانَ بِيَدهِ، ليَخْرُجَنَّ مِنْهُ أفواجاً، كما دَخَلوُهُ أفواجاً.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ الامم والملوك، ج4، ص173.

2. تاريخ الامم والملوك، ج4، ص173؛ الاخبار الطوال، ص 121.


83


اسلام دين جديد است، [و ملت آن نيز نيكوكاراند] به خدا سوگند،‌ درياها براي آنها رام شده،‌ همان‌طور كه خشكي‌ها بر آنها آسان و رام است، به خدايي كه جان سلمان در اختيار اوست، افراد سپاه گروه گروه از آب دجله خارج مي‌شوند، همان‌طور كه گروه گروه به آن وارد شدند.

به هر حال، آن چنان فارسيان از اين گونه به آب زدن سپاه اسلام به وحشت افتادند كه فرياد مي‌زدند: «ديوان آمدند، ديوان آمدند.» آنگاه خرداد يكي از فرماندهان آنها فرياد زد كه: اي جماعت عرب! شما نمي‌توانيد با ما مقابله كنيد. سپس سپاهيانش به دستور او، مسلمانان را تير باران كردند.(1)

سپاهيان اسلام نهر دجله را پشت سر گذاشتند و بدين ترتيب، به اولين شهر مدائن يعني «بهر سير» يا «وه اردشير» وارد شدند. سلمان اهل ايران بود، به همين دليل به قول طبري،‌ رهبري مسلمانان را به عهده گرفت و به منظور پيش‌گيري از قتل و درگيري، اين‌گونه به ارشاد و دعوت ايرانيان پرداخت و خطاب به آنان گفت.

إنّي مِنكُم في الأصلِ، وَأنا أرِقُّ لَكُم، وَلَكُم في ثَلاثٍ أدعوكُم إليَها ما يُصلِحُكُم: إن تُسْلِموا فإخوانُنا، لَكُم ما لَنا وَعَلَيكُم ما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ الامم والملوك، ج4، ص173؛ سلمان فارسي، ص 299.


84


عَلَينا،‌ وَإلاّ فَالجِزيَةُ، وَإلاّ نابَذْناكُم عَلي سَواءٍٍ إنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الخائِنينَ.(1)

ريشه و اصالت من هم ايراني است، من نسبت به شما مهربان و دوستدار هستم و شما در سه چيزي كه به آن دعوت مي‌كنم مختاريد: اگر مسلمان شديد برادران ديني ما خواهيد بود و در تكاليف و حقوق، با ما مساوي هستيد و اگر در برابر اسلام تسليم نشديد، بايد جزيه بدهيد، در غير اين دو صورت، ما ناچاريم با شما بجنگيم، زيرا خداوند خائنان را [كه فريب‌كاري مي‌كنند و زير بار آئين حق نمي‌روند] دوست نمي‌دارد.

سلمان، اين شيوة دعوت و هدايت را تا سه روز ادامه داد، ولي مردم بَهْرسير زير بار نرفتند. پس به ناچار جنگ در مدائن شروع شد و اهل مدائن با شكست، شهر و ديار خويش را رها كردند و راه فرار را پيش گرفتند.(2)

در برخي از اخبار تاريخي هم آمده كه سلمان در فتح شام و حمص، در نزديكي فرات، به ياري جنگجويان مسلمان شتافته است.(3)

5. جنگ بِلِنْجِِر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ الامم و الملوك، ‌ج4، ص 173.

2. تاريخ الامم و الملوك، ‌ج4، ص 173.

3. التاريخ الصغير، ج1، صص 96 و 98؛ بررسي زندگي... سلمان فارسي، ص 17.


85


جنگ بلنجر جبهة ديگري بود كه سلمان در آن حضور داشت. بلنجر در گذشته پايتخت خزر بوده كه البته بعدها آتِل پايتخت آن شده است.(1) خزر نام طايفه‌اي از اقوام آريايي است كه در گذشته در تركستان و سواحل غربي درياي خزر سكونت داشته‌اند. آنها از سال (600ـ950م) در قسمت جنوب غربي قفقازيه، صاحب حكومت و قدرت بوده‌اند. نام درياي خزر هم، از نام آنها گرفته شده است.(2)

به هر حال، طبق متون تاريخي، سلمان فارسي در اين جنگ حضور داشت و پس از آنكه سلمان بن ربيعة باهلي در اين جنگ شهيد شد،

او با سپاه اسلام، از راه گيلان، كوه‌هاي گرگان و جنگل‌هاي مازندران برگشت.(3)

6. پيكاري ديگر

ابونعيم اصفهاني و ابن سعد، آورده‌اند: مردي از قبيلة بني‌عبد

قيس روايت مي‌كند: با سلمان فارسي كه فرماندة گروهي از سپاهيان اسلام بود، عبور مي‌كرديم، وقتي به گروهي از جوانان ارتش برخورد كرديم، آنها خنده‌اي سردادند و با مشاهدة سلمان كه غير عرب بود و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حدود العالم، ص 192.

2. فرهنگ عميد، تاريخ ـ جغرافيا، ص 391.

3. فتاوي صحابي كبير سلمان، ص 113.


86


لباس‌هاي ساده‌اي به تن داشت به استهزاء گفتند: اين شخص فرماندة شماست؟‍!

آن مرد مي‌گويد به سلمان گفتم: اي ابو عبدالله! آيا مي‌بيني اينان چه مي‌گويند؟

سلمان گفت: كاري نداشته باش، آنها را به حال خود واگذار، خير و شر بعد از اين روشن مي‌شود، اما اگر توانستي خاك بخوري و حتي امير دو نفر نباشي، اين كار را انجام بده و از آه و نالة افراد مظلوم و درمانده بپرهيز، زيرا دعاي آنها مستجاب مي‌شود.(1)

برخي از مورخان درباره حضور سلمان در جنگ‌ها، آورده‌اند:

اَوّلُ مَشاهِدِهِ الخَنْدَق، وَلَم يَفُتْهُ بَعْدَ ذلكَ مَشْهَدٌ مَعَ رَسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .(2)

اولين جنگي كه سلمان در آن شركت نمود خندق بود و پس از آن، حضور در هيچ يك از جنگ‌هاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را از دست نداد.

طبق مفهوم اين اعتراف تاريخي كه سلمان، حضور در هيچ يك از جنگ‌هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را از دست نداده، غير از جنگ بدر و احد كه وي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حلية الاولياء، ج 1، ص 199؛ سلمان الفارسي، ص127؛ فتاوي صحابي كبير، ‌ص 105؛ سلمان فارسي، ص 308.

2. الاستيعاب، ج2، ص 58؛ اسدالغابه، ج2،‌ص330؛ الاصابة، ج2، ص 62؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،‌ ج18، ص 35.


87


به خاطر در قيد بردگي بودن نتوانسته در آنها شركت كند، در ساير جنگ‌ها كه 26 مورد بوده1، در 24 مورد آن در كنار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شركت داشت، ‌ولي به علت كهن‌سالي شمشير نزده، بلكه همچون جنگ خندق، كلنگ به دست داشته و يا در جنگ‌هاي ديگري طراح و برنامه‌ريز، مرشد و راهنما و گاهي نيز، مدير و امدادرسان بوده و يا اينكه مثل بسياري از قضاياي تاريخي، به خاطر دوستي‌ها و دشمني‌ها، قوميت و مليت‌ها و غفلت‌كاري‌ها، موضوع شركت سلمان در جنگ‌ها هم،‌ به دست فراموشي سپرده مي‌شد. به هر حال، با اضافه كردن شش جنگ (قادسيه، مدائن، دمشق، و حمص و بلنجر و...) ـ كه پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رخ داد ـ به بيست و چهار جنگي كه در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به وقوع پيوست، مي‌توان اين‌گونه نتيجه گرفت كه سلمان بزرگ و كهنسال،‌ به صورت‌هاي گوناگون در حدود سي جبهة جنگ، حضور يافت، و علاوه بر خدمات علمي، و فرهنگي و اعتقادي در قلمرو نبرد با باطل نيز، خوش درخشيده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سفينة البحار، ج3، ص 783؛ بحارالانوار، ج19، صص 169-186.


88


فصل هفتم

آموزه‌ها و هدايت‌ها

سلمان به دو كتاب مقدس انجيل و قرآن به طور كامل آشنا و مسلط بود.(1) به بيان امام صادق ( عليه السلام ) ، او احكام و معارف شريعت حضرت عيسي ( عليه السلام ) را نيز مي‌دانست.(2) امام علي ( عليه السلام ) هم او را لقمان امّت معرفي كرده بود.(3)

سلمان علاوه بر نقل احاديث و معارف اسلامي از زبان پيشوايان، خود نيز مطالب، نكته‌ها، تمثيل‌ها و آموزه‌هاي حكيمانه و سازنده‌اي دارد كه در اين فصل تعدادي از آنها را بازگو مي‌كنيم:

1. محروميت از نماز شب

مردي نزد سلمان، اين صحابي بزرگ آمد و سؤال كرد: اي ابوعبدالله!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،‌ ج 18، ص 36.

2. الدرجات الرفيعه، ص 211؛ نفس الرحمن، ‌ص 218.

3. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 18،‌ ص 36.


89


علت چيست كه من موفّق به خواندن نماز شب نمي‌شوم!

سلمان گفت:

نبايد در روز مرتكب گناه شوي، زيرا اميرمؤمنان هم در جواب مردي كه چنين سؤالي كرد، فرمود: تو كسي هستي كه در روز مرتكب گناهاني شده‌اي و اين گناهان، قيد و بندي به وجود آورده‌‌اند، كه از خواندن نماز شب محروم مي‌شوي.(1)

2. ارتباط قلب و پيكر

ابوبَختري مي‌گويد: سلمان گفت:

وضع قلب انسان و پيكر او مانند شخص نابينا و رفيق زمين‌گير او مي‌باشد، زيرا شخص زمين‌گير چشم دارد،‌ ولي كمر و قدرت حركت ندارد كه بتواند حركت كند و ميوه را از درخت بچيند، امّا چون چشم دارد، رفيق نابيناي خويش را راهنمايي مي‌كند و او ميوه را مي‌چيند و خود مي‌خورد و به رفيق زمين‌گير خويش هم مي‌خوراند.(2)

اين سخن حكيمانه بيان‌كنندة ارتباط و لزوم هماهنگي اعضاي بدن در مورد عناصر انساني جامعه كه براي پيشبرد اهداف و تكامل اجتماعي نياز به همانگي دارند نيز صدق مي‌كند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التوحيد للصدوق، ص 97؛‌ نفس الرحمن، ص 523.

2. حلية الاولياء، ج 1، ص 205؛ فتاوي صحابي كبير، ص 122.


90


يكي چشم و آن ديگري پا شويم

به هر جا كه بايد، در آنجا شويم

يك آييم ما هر دو تن، زان سپس

به هر كار ما را بود، دست‌رس

حكيمانه گفت و پذيرفت لَنگ

رهيدند آن هر دو، از قيد و ننگ

به گيتي اگر بنگري، في المثل

همه خلق، در حكم كورند و شَل1

3. ميهماني كم خرج

ابووائل مي‌گويد: من با رفيق خود به خانة سلمان وارد شديم و گفتگوهاي ما طول كشيد، تا اينكه وقت ناهار شد، سلمان گفت: اگر رسول خدا از تكلّف و خود را براي مهمان به زحمت انداختن منع نكرده بود، براي شما به دردسر مي‌افتادم. آن‌گاه سفره‌اي پهن كرد و نان و نمك براي خوردن گذاشت. رفيق من گفت: اگر در كنار اين نمك مقداري «مَرزه» يا «آويشن» هم بود، غذاي بهتري داشتيم. سلمان با شنيدن اين تقاضا، آفتابة خود را فرستاد تا نزد كاسب گرو بگذارند و سبزي «مَرزه» يا «آويشن» فراهم كنند.

پس از صرف غذا، رفيق من گفت: حمد خداي را كه ما را با خوردن اين غذا قانع قرار داد. سلمان با شنيدن اين شكرگزاري و قناعت گفت: اگر قناعت پيشه بودي، آفتابة من به گرو نمي‌رفت!2

البته، بايد توجّه داشت كه اگر مهماني بي‌وقت و بدون دعوت وارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فتاوي صحابي كبير سلمان فارسي، ص 123.

2. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج3، ص 155؛ بحارالانوار، ج 22، ص 384.


91


شود، چنان كه سلمان با منش زاهدانة خويش به آن عمل كرد، حقّي بر گردن ميزبان پيدا نمي‌كند، امّا اگر ميهماني با دعوت قبلي صورت گرفته باشد، وظيفة اخلاقي ميزبان حكم مي‌كند كه از وي به خوبي پذيرايي كند. در غير اين صورت به بيان امام صادق ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در تفسير آية 148 سورة نساء، ميهمان مظلوم واقع شده و حتّي مجاز است كه آن را به ديگران اطلاع دهد تا به خاطر پذيرايي نامناسب، اغفال نشوند و مظلوم واقع نگردند.(1)

4. شش چيز عجيب!

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود:

سلمان گفته است: من از شش چيز تعجّب مي‌كنم، سه چيز مرا به خنده مي‌اندازد و از سه چيز به گريه مي‌افتم!

امّا سه چيزي كه موجب گرية من مي‌شود:

1. از دست دادن دوستاني چون محمد و حزب و ياران او؛

2. وحشت از شروع روز قيامت؛

3. آنگاه كه در محضر عدل الهي قرار مي‌گيرم.

امّا آن سه چيزي كه مرا به خنده مي‌اندازد:

1. وضع افردي است كه دنبال دنيا مي‌دوند، امّا مرگ آنها را دنبال مي‌كند؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البرهان في تفسير القرآن، ج 1،‌ ص 425.


92


2. كساني كه از وضع خود غافل‌اند، ولي خداوند آنها را فراموش نمي‌كند؛

3. افرادي كه از قهقهه، دهان خود را پُر مي‌كنند و نمي‌دانند كه خدا از آنها راضي يا خشمناك است.(1)

5. حالت چطور است؟

ابن مسيّب روايت مي‌كند كه يك روز اميرمؤمنان ( عليه السلام ) وقتي از خانه خارج شد، با سلمان برخورد كرد و فرمود: «اي ابوعبدالله! حالت چطور است؟» سلمان پاسخ داد: «سر از خواب برداشتم در حالي كه در انديشه چهار غم و غصه به سر مي‌برم. امام علي ( عليه السلام ) فرمود: «چه غم و غصّه‌هايي داري؟» سلمان جواب داد:

1. غمّ و غصّة افراد خانواده كه نان مي‌خواهند و نيازمندي‌هايي دارند؛ 2. انديشه اينكه خداوند متعال از من اطاعت و عبادت مي‌خواهد؛ 3. در فكر غم و اندوه كار شيطان بودم كه به گناه راهنمايي مي‌كند؛ 4. در فكر كار ملك الموت بودم كه از من روح طلب مي‌كند.

امام علي ( عليه السلام ) با شنيدن اين سخنان فرمود:

من همچنين مطالبي را براي رسول خدا بيان داشتم كه آن حضرت به من مژده داد: اين‌گونه غم و غصّه‌ها موجب آمرزش گناهان، مصونيت از آتش دوزخ و ترفيع مقام بندگان در پيشگاه خداوند مي‌شود.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاختصاص، ص 222؛ نفس الرحمن، ص 515.

2. جامع الاخبار، فصل 49، ص 107؛ نفس الرحمن، ص 533.


93


6. ظلمات روز قيامت

جرير بن عبدالله بَجلي مي‌گويد: از كنار درختي عبور مي‌كردم، ‌ديدم شخصي زير آن خوابيده و پارچه‌اي را روي خود انداخته، امّا به خاطر گردش خورشيد، آفتاب روي آن شخص تابيده بود، من پارچه را كه كنار رفته بود، روي او كشيدم تا از حرارت آفتاب مصون بماند، در آن حال وي بيدار شد و من متوجّه شدم او سلمان است. پس از آنكه من منظور خود را خدمت‌رساني اعلام كردم، وي به نصحيت پرداخت و گفت: اي جرير! در برابر خداوند مطيع و فروتن باش، زيرا هر كس در دنيا در برابر خداوند فروتن و تسليم باشد، روز قيامت خداوند به او مقام بلندي خواهد داد. اي جَرير! آيا مي‌داني موجب ظلمات روز قيامت چيست؟

وقتي گفتم نمي‌دانم! سلمان گفت: «ظُلمُ النّاسِ بَعضُهُم بَعْضاً فِي الدّني» ( 1 )؛ «ظلم و ستم‌كاري بعضي از مردم نسبت به ديگران در دني».

7. فردا شود پديد

امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است: ميان مردي (كه به خاطر عربيت مغرور بود) با سلمان،‌گفت‌وگوي تندي واقع شد! آن مرد خطاب به سلمان گفت: تو كيستي، و من كيستم؟

سلمان كه منظور مرد نژادپرست را فهميده بود، با لحن حكيمانه‌اي گفت: امّا اول پيدايش من و تو، نطفة نجسي است و پايان زندگي من و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الدرجات الرفيعه، ص 217؛ حلية الاولياء، ج 1،‌ص 202.


94


تو نيز، لاشة گنديده‌اي خواهد بود، ولي وقتي فرداي قيامت فرا رسد و ميزان عمل برقرار و پرونده‌ها گشوده شود، هر كس كفّة ميزان عمل او سبك و پايين باشد، او پست و فرومايه است و هر كس كه ميزان عمل او سنگين بود، او كريم و بزرگوار خواهد بود.(1)

8. آموختن ضروري

ابوبَختري روايت مي‌كند كه سلمان در بيان بسيار حكيمانه‌اي به حذيفة بن يمان، صحابي بزرگ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و دوست خويش، اين‌گونه سفارش مي‌كرد:

إنّ العِلْمَ كَثيرٌ وَالعُمُرَ قَصْيرٌ، فَخُذْ مِنَ العِلْمِ ما تَحتاجُ إلَيْهِ في أمْرِ دينِكَ، وَدَعْ ما سِواه و لا تعانِهِ.(2)

دامنة علم و دانش وسيع و گسترده است و عمر انسان كوتاه. بنابراين، علم و دانشي را كه در راه دينداري خود بدان نيازمند هستي بياموز و علوم ديگري را كه در اين محور خيلي بدان نيازي نداري، رها كن و به آن اهميت مده.

9. اهميت حفظ امانت

در معارف اسلامي، امانت داري خواه مادّي باشد يا معنوي، به منظور تحكيم روابط اخلاقي و حقوقي، از اهميت بالايي برخوردار است. اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الدرجات الرفيعه، ص212؛ علل الشرايع، ص276.

2. حلية الاولياء، ج1، ص189.


95


اهميت به اندازه‌اي است كه امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است: «اگر قاتل اميرمؤمنان ( عليه السلام ) مرا امين خود بداند و چيزي را به امانت نزد من گذارد، امانت را به او بر‌مي‌گردانم».(1)

بر اساس اين آموزه‌ها، سلمان در جواب فردي كه به او گفت فلان‌كس به تو سلام رسانده، پاسخ داد:

أما إنّكَ لَو لَمْ تَفْعَل، لَكانَت أمانَةً في عُنُقِكَ.(2)

اگر سلام او را ابلاغ نكرده بودي، امانتي بر گردن تو مي‌ماند كه آن را ادا نكرده بودي.

10. سخن حكيمانه

ميمون بن مِهران روايت كرده است: حذيفة بن يمان و سلمان فارسي، به خيمة زن عربي از طايفة نَبط وارد شدند و از او سؤال كردند: در خيمه، جاي پاك و طاهري هست تا در آن نماز بخوانيم؟ زن عرب بياباني پاسخ داد: براي خواندن نماز، قلب خود را پاك گردانيد. آن‌گاه يكي از آنان به ديگري خطاب كرد و گفت: سخن حكيمانة اين زن بيابان نشين را بگير و به كار ببند، اگر چه اين سخن حكيمانه، از درون و قلب زن كافري تراوش كرده است.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج72، ص114.

2. ربيع الأبرار، ج1، ص39؛ حلية الأولياء، ج1، ص201.

3. حلية الاولياء، ج 1، ص 206.


96


11. روي سنگ داغ

در روايتي آمده است: يك روز رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سلمان و ابوذر غفاري را نزد خويش فراخواند و به هر يك مبلغي هديه داد.

سلمان، وقتي حضور پيامبر را ترك كرد مبلغي را كه دريافت كرده بود، در مسير خود ميان تهي‌دستان و نيازمندان تقسيم كرد، امّا ابوذر آن مبلغ پول را صرف مخارج معاش و زندگي خويش نمود.

روز بعد كه آن حضرت آنها را دعوت نموده بود، دستور داد سنگي را با آتش داغ كردند، آن‌گاه به سلمان و ابوذر فرمود: هر كدام به نوبت بالاي سنگ داغ بروند و توضيح دهند، با پولي كه دريافت نموده‌اند، چه كرده‌اند؟

سلمان، روي سنگ داغ رفت و بدون اينكه آسيبي ببيند، با سرعت گفت: «أنفَقْتُ في سَبيلِ الله»؛ پولي را كه به من داده بوديد، در راه خدا انفاق كردم، آن‌گاه از روي سنگ كنار رفت.

وقتي نوبت به ابوذر رسيد، بالاي سنگ قرار گرفت و خواست موارد مصرف پول را توضيح دهد، كه داغي سنگ مهلت نداد و قبل از آنكه بتواند حساب پس بدهد، پايين آمد.

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ـ كه به منظور يك آزمون، اين صحنه را ترتيب داده بود ـ ‌فرمود:



97


اي ابوذر! ‌تو را بخشيدم، اما اين را بدان، كسي كه طاقت تحمّل اين سنگ داغ را ندارد، هرگز نمي‌تواند حرارت آتش دوزخ را تحمّل كند؛ چون زمين قيامت داغ‌تر و آفتاب آن بسيار سوزاننده‌تر است.(1)

12. با برادر من مهربان باش

امام صادق ( عليه السلام ) فرموده است:

سلمان، از بازار آهنگران كوفه عبور مي‌كرد، ناگاه متوجّه شد جواني غش كرده و افرادي دور او جمع شده‌اند. وقتي سلمان نزديك آن جمع رفت، او را شناختند و از او تقاضا كردند براي شفاي جوان، دعايي در گوش او بخواند.

سلمان، دعا خواند و كنار جوان حاضر شد، وقتي جوان به

حال آمد و چشم خود را باز كرد، سلمان را شناخت و گفت: اي

ابوعبدالله! اين طور كه اينان پنداشته‌اند، من مبتلا به بيماري

و غش نشده‌ام، بلكه وقتي در بازار آهنگران مشاهده كردم كه

آنان با پُتك بر آهن گداخته مي‌كوبيدند، به ياد اين آية قرآن كه دربارة عذاب دوزخيان مي‌فرمايد: «مأموران الهي، با گرزهاي آهنين بر آنها فرود مي‌آورند» ( 2 ) افتادم و از ترس عذاب الهي آشفته گرديدم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. خزينة الجواهر، حكايت 75، ص 699؛ سلمان فارسي،‌ ص 319.

2. حج: 21.


98


وقتي سلمان، اين حالت معنوي ترس از عذاب الهي را در آن جوان يافت، او را به عنوان برادر خويش انتخاب كرد، با او معاشرت و رفت و آمد داشت، تا اينكه يك روز مطلع شد آن جوان بيمار شده است. بدين جهت به ديدار او رفت و ديد وي در حال جان دادن است، سلمان بالاي سر او نشست و متوجّه شد ملك الموت براي قبض روح آن جوان آمده است، به او گفت: با برادر من مهرباني كن و مدارا داشته باش.

ملك الموت گفت: «يا أبا عَبْدِ الله! إنّي بِكُلّ مُؤمِن رَفيقٌ» ( 1 )؛ اي سلمان من با هر شخص مؤمني به هنگام قبض روح، با مهرباني رفتار مي‌كنم.

13. عمل به هفت سفارش

سلمان مي‌گويد: پيامبر محبوبم، حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به من هفت سفارش كرد كه در طول زندگي همة آنها را به كار بستم و هيچ گاه از آنها غافل نشدم. سفارش‌هاي رسول خدا به من چنين بود:

الف) پيوسته (در امور مادّي) به زيردست خود نگاه كنم، نه به بالا دست كه بيشتر از من دارايي دارد.

ب) فقيران و تهي‌دستان را دوست بدارم و (بدون غرور و فريب‌كاري) به آنها نزديك شوم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قاموس الرجال، ج 4، ص 419؛ بحارالانوار، ج 22، ص 386.


99


ج) پيوسته حق را بگويم، ‌اگر چه (در ذائقة افراد ناسالم) تلخ

باشد.

د) با قوم و خويشان خود پيوند و ارتباط داشته باشم، اگر چه آنها بي‌مهري كنند و از من فاصله بگيرند.

ه‍ ) حتي الامكان، دست نيازمندي پيش ديگران دراز نكنم.

و) در انجام وظايف ديني خود، از سرزنش و ملامت ديگران آزرده خاطر و منصرف نشوم.

ز) ذكر «لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ العَلِيّ العَظيم» را پيوسته به زبان جاري كنم، زيرا اين ذكر،‌ گنجي از گنج‌هاي بهشت است.1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ‌المحاسن، البرقي، ص 11؛ نفس الرحمن، ص 464.



| شناسه مطلب: 78392