بخش 6

فصل دهم: زن و فرزندان 1. ازدواج 2. فرزندان و نواده‌ها فصل یازدهم: استانداری مدائن 1. جغرافیای سیاسی مدائن 2. شیوه‌های مدیریتی سلمان فصل دوازدهم: وفات سلمان 1. در بستر بیماری 2. در انتظار میهمانان 3. مدت عمر

فصل دهم

زن و فرزندان

زنان و مرداني كه ازدواج نمي‌كنند و زندگي را با عزوبت سپري مي‌كنند، به نوعي نقصان و كمبود مبتلا هستند و به خاطر عدم تعادل، از بسياري از مزايا و امتيازات زندگي طبيعي محروم‌اند!

دربارة سلمان فارسي (به علت طول عمر و زاهدانه زيستنش) گروهي مي‌پندارند وي بدون همسر و تارك دنيا بوده است!

قاضي شهيد سيد نور الله شوشتري درباره اين گروه و پندار بي‌اساس آنها مي‌نويسد: «آنچه در ميان افراد نادان و قلندران مشهور است، كه سلمان همسري انتخاب نكرده، غلط و بي‌اساس است».(1)

گذشته از آن، طبق متون و شواهد تاريخي، سلمان ازدواج كرده و فرزنداني هم داشته است، كه در ادامه فصل به اختصار به آن اشاره مي‌كنيم:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجالس المؤمنين، ج 1، ‌ص 208؛‌ نفس الرحمن، ‌ص 564.


126


1. ازدواج

سلمان با زني از قبيلة «بني كَنده» ازدواج كرد. هنگامي كه سلمان براي خواستگاري وارد خانة آن زن شد، آذين بندي‌هايي را ديد و به صاحب‌خانه اعتراض كرد، امّا وقتي شنيد كه زن ثروتمند است و اين پرده‌ها و آذين بندي‌ها جهيزيه اوست، قانع شد.(1)

شب عروسي فرا رسيد، سلمان كنار همسر خود نشست، دست خود را روي پيشاني او گذاشت و براي او دعاي خير و بركت كرد و گفت: آيا حاضري از من اطاعت كني؟ زن جواب داد: من در اين مكان براي اطاعت تو نشسته‌ام. سلمان ادامه داد: پيامبر محبوب من به من سفارش كرده كه هرگاه شب عروسي كنار همسر خويش نشستي، زندگي را با اطاعت خداوند آغاز كن، اكنون با من حركت كن.

آن‌گاه سلمان و همسرش با هم به مسجد رفتند، ساعتي به نماز و نيايش پرداختند و سپس به خانه برگشتند. هنگام صبح، گروهي از دوستان و ياران سلمان به ديدن او آمدند و پس از گفتن تبريك، از رضايت و خصوصيات همسر او پرس و جو كردند، ولي سلمان با ناخرسندي روي خود را از آنان برگردانيد و گفت:

إنَّما جَعَلَ اللهُ السُّتورَ وَالخُدُورَ، وَالأَبوابَ لِتُواري ما فيها...

خداوند متعال، پرده‌ها و چادرها و درها را براي پوشيده ماندن اسرار افراد قرار داده، شما هم از جويا شدن اسرار زندگي اشخاص

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نفس الرحمن، ص 552؛ اختيار معرفة الرجال،‌ صص 17 ـ 16.


127


پرهيز كنيد، زيرا از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم كه مي‌فرمود: افرادي كه درباره مسايل خصوصي زن و زناشويي با هم ديگر گفت‌‌و‌گو مي‌كنند، مانند چهارپايان (نر و مادّه‌اي) هستند كه در مقابل چشم ديگران، يكديگر را «بُو» مي‌كشند.(1)

در نتيجه، بر اساس متون تاريخي، سلمان ازدواج كرده و نام همسر او هم «بُقيره» بوده است.

2. فرزندان و نواده‌ها

سيد بن طاووس، علامة مجلسي و محدّث نوري از شخصي به نام عبدالله بن سلمان الفارسي نام مي‌برند، كه حديث «تحفة بهشتي براي حضرت فاطمه (ها) » ( 2 ) را از پدر خود جناب سلمان فارسي، روايت كرده است.(3)

همچنين از شيخ بدر الدين حسن بن علي بن سلمان در كتاب‌هاي حديثي و رجالي سخن به ميان آمده كه با نُه واسطه، نسب او به محمد بن سلمان الفارسي مي‌رسد. شيخ بدر الدين حسن، در اُستاباد از سُدّ از نواحي ري مي‌زيسته4 و واعظ فصيح و صالحي بوده است5 و از قول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صفة الصفوه، ج 1،‌ ص 539؛‌ نفس الرحمن، ص 560؛ حلية الاولياء، ج1، ص186.

2. بحارالانوار، ج 43، ص 66؛ نفس الرحمن، ص 332.

3. همان.

4. جامع الرواة، ج 1، ص 212.

5. نفس الرحمن، صص 560 ـ 561.


128


محدّث نوري اين‌چنين استفاده مي‌شود كه فرزند و نواده‌هاي سلمان، تا حدود پانصد سال در ري بوده‌اند.(1)

از نسل و نواده‌هاي سلمان، مواردي در تاريخ آمده كه به آنها اشارة كوتاهي مي‌كنيم:

الف)‌ ضياء الدين

از نواده‌هاي سلمان، از علماي خُجَند (از شهرهاي جمهوري ازبكستان، در كنار سيحون قرار دارد كه مركز و پايتخت آن كشور است و امروز آن را استالين آباد مي‌گويند)2 و مردي عالم و دانشمندي بالياقت بوده است. او شرحي بر كتاب محصول رازي نوشته و به خاطر توانايي و مديريت قوي، پيشوايي امور شرعي مردم را به عهده داشته و به سال (622 ه‍ .ق) در هرات زندگي را بدرود گفته است.(3)

ب) ابوكثير بن عبدالرحمن

ابوكثير، فرزند عبدالرحمن بن عبدالله بن سلمان است كه در كتاب‌هاي حديثي و تاريخي، به عنوان «نبيرة» سلمان معرفي شده است. او طبق اسناد از پدرش روايت مي‌كند كه جدّ او سلمان فارسي،‌ نامه‌اي را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نفس الرحمن، صص 560 ـ 561.

2. فرهنگ معين، ‌اعلام، ج 5، ‌صص 245 و 247.

3. نفس الرحمن،‌ ص 571؛ سلمان فارسي، ص 385.


129


كه رسول خدا براي عثمان بن اَشهل يهودي قريظي كه براي آزادي سلمان نوشته، روايت كرده است. اين نامه را نويسنده كتاب تهذيب «تاريخ ابن عساكر» در جلد اول، صفحه 196 و خطيب بغدادي در كتاب «تاريخ بغداد» جلد اول، صفحه 170 و محدث نوري در «نفس الرحمن»، باب سوم آورده‌اند كه همه آنها به معرفي نبيرة سلمان هم پرداخته‌اند.(1)

ج) حسن بن حسن

محدّث قمي مي‌نويسد:

حسن بن حسن بن سلمان، كه سلسلة نسب او به محمد بن سلمان فارسي منتهي مي‌شود، از فرزندان يا نواده‌هاي سلمان فارسي است كه مردي دانشمند و واعظ فصيح اللّسان بوده و عالم بزرگوار شيخ محمد بن حسن حرّ عاملي هم، اين موضوع را در كتاب‌ رجالي ارزشمند خود «اَمل الآمل» آورده است.2

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نفس الرحمن،‌ ص 97؛ مكاتيب الرسول،‌ ص 409.

2. تحفة الاحباب، ‌ص 133. براي كسب اطلاع بيشتر در اين باره، ر.ك: سلمان فارسي استاندار مدائن، صص 384 ـ 390.


130



131


فصل يازدهم

استانداري مدائن

سال پنجم هجرت هنگام حفر خندق، سلمان به سنگ سفيد بزرگي برخورد نمود. هر چه بر آن كلنگ ‌زد، تأثيري نكرد. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كلنگ را از دست سلمان گرفت و خود بر آن كوبيد، جرقّه‌هايي جهيدن گرفت و سنگ متلاشي شد و با هر شكستني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مژدة پيروزي‌اي را به سلمان داد و فرمود: «هذِهِ فُتُوحٌ يَفْتح اللهُ مِنْ بَعدي يا سَلمان».(1)

اين مژدة‌ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از حدود يازده سال، يعني سال شانزدهم هجرت، دربارة فتح مدائن2 كه سلمان در آن حضور داشت و بخشي از سپاه اسلام را فرماندهي مي‌كرد، ‌تحقق يافت.(3)

مژدة ديگر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به سلمان از اين قرار بود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. السيرة‌ الحلبية، ج 2، ص 635؛ نفس الرحمن، ص 149.

2. فتوح البلدان، ص 377.

3. تاريخ الامم و الملوك، ج 3، ص 88؛ سلمان فارسي، ص 294.


132


سَيوضَعُ علي رَأسِك تاجُ كسري، فَوُضِعَ التّاجُ علي رأسِهِ‌ عِنْدَ الْفَتحِ...(1)

به زودي تاج كسري بر سر تو قرار مي‌گيرد. پس از فتح مدائن بر سر سلمان تاج گذاشته شد، ولي پس از پيروزي، سلمان از تاج استفاده نكرد، ‌بلكه مسلمانان آن را به خزانة بيت المال در مدينه انتقال دادند.(2)

پس از فتح مدائن در ماه صفر سال شانزده هجرت،‌ نخست عمر، حذيفة بن يمان را كه از ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و حضرت علي ( عليه السلام ) بود (و پدر او نيز در جنگ اُحد در ركاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شهيد شده بود3 و خود او هم در جنگ خندق شركت داشت) به استانداري مدائن منصوب كرد.(4)

امّا استانداري حذيفه مدت زيادي دوام نيافت، زيرا او در ارادت خويش نسبت به حضرت اميرمؤمنان ( عليه السلام ) صراحت لهجه داشت و همواره شعار «عليٌّ مَعَ الحقِّ، و الحقُّ لا يُفارِقُهُ» ( 5 ) بر زبانش جاري بود، به همين دليل و بر اساس گزارش منافقان، خليفه او را از اين منصب عزل و به مدينه فرا خواند.(6)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار،‌ ج 18،‌ص 131.

2. تاريخ الامم و الملوك، ج 4، ص 175.

3. اسد الغابه، ج 2، ص 15.

4. بحارالانوار،‌ ج 20، ص 208؛ سلمان فارسي، ص 356.

5. بحارالانوار، ‌ج 22، ص 110.

6. سلمان فارسي، ص 356.


133


پس از عزل حذيفه1 عمر با در نظر گرفتن مقام بالاي حكمت و فقاهت، ايمان راسخ، مديريت شايسته، بصيرت و خلاقيت چشمگير و ايراني بودن جناب سلمان، او را به استانداري مدائن، يعني پايتخت پهناور، كهن، آباد و متمدن پادشاهان ايران منصوب مي‌كند. سلمان نيز پس از كسب اجازه از اميرمؤمنان ( عليه السلام ) و موافقت آن حضرت، اين سمت را مي‌پذيرد.(2)

1. جغرافياي سياسي مدائن

مدائن، جمع مدينه به معناي شهرها است. درباره مدائن گفته شده: مدائن، شهركي است بر مشرق دجله كه مقر خسروان بوده است و اندر آن يك ايواني است كه ايوان كسري خوانند. گويند كه هيچ ايواني از آن بلندتر نيست اندر جهان و اين شهري بزرگ بوده و با آباداني، و آباداني آن را به بغداد بردند.(3)

مسعودي مي‌نويسد: «انوشيروان پادشاه ساساني (كه 48 سال فرمانروايي بر ايران آن روز داشت) كاخ سفيد را بنا نهاد».(4)

خسروپرويز، بيست و سومين پادشاه از سلسلة ساساني و نوة

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نفس الرحمن، صص 256 و 526.

2. الدرجات الرفيعه، ص 215؛ نفس الرحمن،‌ ص 607.

3. حدود العالم من المشرق الي المغرب، ص 151؛ سلمان فارسي، ص 294.

4. مروج الذهب،‌ج 1،‌ ص 291.


134


انوشيروان كه سي و هشت سال (590 ـ 628 م) پادشاهي كرد، در آن مي‌زيست.(1)

زمخشري دربارة‌ ايوان مدائن و كاخ سفيد كسري مي‌نويسد: خسرو پرويز، اين كاخ را در مدت حدود بيست سال بنا كرد، طول آن يك‌ صد ذراع (50 متر) و عرض آن پنجاه ذراع (25 متر) بود و آن‌گاه كه منصور بغداد را مي‌ساخت، تصميم گرفت آن را خراب كند و كاخ ديگري جاي آن بسازد، امّا وقتي با خالد بن بَرمك، مشورت نمود، وي او را از اين كار منصرف كرد و گفت: اين يادگار پيروزي اسلام است و هر كس آن را ببيند، متوجّه مي‌شود كه هر كس آن را بنا كرده، كسي جز پيامبري نمي‌تواند كار او را نابود كند. علاوه بر اين، در اين مكان علي بن ابي‌طالب ( عليه السلام ) نماز خوانده و مخارج خراب كردن آن هم بيش از بازسازي آن خواهد شد.

امّا منصور گفت: چون اين كاخ مربوط به عجم است، از خراب كردن آن خرسند نيستي، در صورتي كه اگر در آن شكافي ايجاد مي‌كردم، مال و ثروت (يا جواهرات) زيادي به دست مي‌آوردم، ولي از اين كار خودداري مي‌كنم.(2)

لويس مَعلوف نيز، مدائن را مجموعه‌اي از شهرهاي عراق دانسته كه در سي كيلومتري جنوب بغداد و در كنار نهر دجله قرار دارد و پس از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فرهنگ عميد، تاريخ ـ جغرافيا، ص 392؛ سلمان فارسي، ص 348.

2. ربيع الابرار، ج 1،‌ ص 325؛ سفينة البحار، ج 4، ‌ص357.


135


فتح قادسيه در سال 637م به وسيلة سعد بن ابي وقّاص فتح شده است.(1) دربارة‌ كاخ سفيد مدائن، ‌تالارها، بوستان‌ها، ‌دارايي‌ها، جواهر و تزيين‌هاي آن،‌ مطالب شگفت‌آوري در تاريخ روايت شده است.(2)

شهر مدائن با همه عظمت و شكوهي كه داشت، سرانجام به دست سپاهيان اسلام افتاد. به گفته مسعودي: «به هنگام هجوم سپاه اسلام به مدائن، به جاي جنگ و مقاومت، جمعيت زيادي شهر را براي ورود مسلمانان تخليه كردند، بقيه هم دفاع و مقاومتي نكردند».(3)

امام علي ( عليه السلام ) هم بيست سال پس از سرنگوني ساسانيان،‌ به سال 36 ه‍ .ق4 وقتي از كوفه براي رفتن به صفّين با سپاه خويش از كنار كاخ مدائن عبور مي‌كرد، اندكي توقف نمود و نماز خواند. جرير بن سهم يكي از ياران وارد شد و آن‌گاه كه چشم او به آثار كسري افتاد، شعر اسود بن يعفر را چنين خواند:

جَرَت الرِّياحُ عَلي رُسُوم دِيارِهمْ

فَكَانّما كانُوا عَلي ميعاد

بادها بر آثار و سرزمين سكونت آنها وزيدن گرفت (و چيزي جز صداي باد در ميان قصر آنها به گوش نمي‌رسد) گويا آنها همگي وعده‌گاهي داشتند كه به سوي آن وعده‌گاه شتافته‌اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المنجد، ‌اعلام، ص 644.

2. پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، زين العابدين رهنما،‌ صص 41 ـ 43.

3. مروج الذهب، ‌ج 2،‌ ص 310.

4. همان،‌ ص 374.


136


امام علي ( عليه السلام ) فرمود:

چرا اين آية قرآن را (كه دربارة فرعونيان است) نخواندي كه مي‌فرمايد: چه بسيار باغ‌ها و چشمه‌ها و زراعت‌ها و كاخ‌هاي جالب (و زيبا) و گران قيمت و نعمت‌هاي فراوان ديگري كه در آنها غرق بودند، از خود به جاي گذاشتند و رفتند، اين چنين بود ماجراي آنها و ما اينها را ميراث براي اقوام ديگري قرار داديم، ‌نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين و نه آنها مهلت داده شدند.(1)

در بياني هم آمده كه آن حضرت اضافه كرده‌اند:

إنَّ هَؤلاء كانُوا وارِثينَ فَأصْبَحوا مَورُوثينَ، إنَّ هَؤلاء لَمْ يَشْكُرُوا النِّعمَةَ فَسُلِبُوا دُنياهُم بِالْمَعصِيَةِ، إيّاكُم وَكُفْرَ النِّعَمِ، لا تَحُلَّ بِكُمُ النِّقَمُ.(2)

آنها وارثان حكومت و پادشاهي شدند، كه آن را از ديگران به ارث برده بودند، امّا آنها شكر اين نعمت را انجام ندادند و به گناه و عصيان آلوده شدند و بدين وسيله، نعمت قدرت و حكومت را از دست دادند. بر شما باد كه از گناه و كفران نعمت پرهيز كنيد، ‌تا نقمت و نكبت بر شما وارد نشود.

آري، اين بود خلاصة سرگذشت و سرنوشت ساسانيان كاخ‌نشين كه حدود ده سال پس از شكست و آوارگي آنها، وضع كاخ‌ها و آثار برجاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. دخان: ‌25 ـ 29.

2. بحارالانوار، ج 32، ص 423؛ سفينة البحار، ج 4،‌ ص 356.


137


ماندة آنها اين‌گونه ترسيم شده است. امّا هنگامي كه سلمان حكيم و زاهد براي حكمراني بر اين سرزمين مأموريت يافت، نه تنها آن كاخ‌هاي فريبنده را محل كار و فرمانروايي خويش قرار نداد، بلكه براي دسترسي آسان مردم به استاندار خويش و نيز انجام امور اداري آنها، دكّاني را در بازار انتخاب كرد.(1)

در ادامه، شيوه‌هاي مديريتي سلمان بر مدائن و شهرهاي هفت‌گانه آن را به اختصار مرور مي‌‌كنيم.

2. شيوه‌هاي مديريتي سلمان

الف) برگزاري تفسير قرآن

سلمان، خوب به ياد دارد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرموده است:

ما مِن أميرٍ يلي أمرَ المُسْلِمينَ ثُمَّ لا يَجْهَدُ لَهُمْ وَيَنْصَحُ، إلاّ لَم يَدْخُلْ مَعَهُمُ الجَنَّةَ.(2)

هر اميري، عهده‌دار كار پيشوايي مسلمانان گردد و براي آنها كوشش و تلاش و دل‌سوزي نكند، با آنها وارد بهشت نمي‌گردد.

اين استاندار حكيم و مؤمن طبق اين مبناي فكري و اعتقادي، در اوّلين روزهاي فرمانروايي خويش بر مدائن و شهرهاي هفتگانة تيسفون، با توجّه به اوّلين نياز مردم كه در سرزمين مجوسيت مي‌زيستند و بايد با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سلمان الفارسي، ص 131؛‌ فتاوي صحابي كبير سلمان، صص 59 ـ 76.

2. صحيح مسلم،‌ ج 4، ‌ص 108.


138


منبع وحي و معارف توحيد آشنا مي‌شدند، تفسير سورة يوسف ( عليه السلام ) را بيان مي‌كند تا اين معارف در قالب يك داستان، با قهرماناني با چهره‌هاي متفاوت به نمايش درآيد.

در تاريخ اين‌چنين مي‌خوانيم:

مردم شنيدند كه سلمان در مسجد حضور يافته است، گروه گروه به مسجد آمدند و به نزد او رسيدند، جمعيت به حدود هزار نفر رسيده بود، سلمان به آنها گفت: ‌بنشينيد، آن‌گاه به تفسير سورة يوسف ( عليه السلام ) پرداخت.(1)

و اين‌گونه بود كه رسالت اعتقادي و كار فرهنگي خويش را شروع كرد.

ب) انفاق حقوق

حسن بصري مي‌گويد: حقوق ساليانة سلمان از صندوق بيت المال، پنج هزار درهم بود و هر وقت حقوق خويش را دريافت مي‌كرد، آن را در راه خدا به نيازمندان انفاق مي‌نمود و چون در مدينه زنبيل بافي را آموخته بود، در مدائن نيز زنبيل مي‌بافت، آن را مي‌فروخت و از درآمد آن زندگي خود را اداره مي‌كرد، از كسي هم چيزي نمي‌گرفت و مي‌گفت: «لا اُحِبُّ أنْ آكُلَ إلاّ مِنْ عَمِلِ يَدي» ( 2 )؛ «دوست نمي‌دارم جز از دسترنج خود ارتزاق كنم».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حلية الاولياء،‌ ج 1،‌ ص 203؛ فتاوي صحابي كبير سلمان، ص 146.

2. الاستيعاب، ج 2،‌ ص 59؛‌ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 18، ‌ص 325؛‌ نفس الرحمن، ص 555.


139


ج) زهد و ساده زيستي

ساده‌زيستي براي سلمان، استاندار مدائن نه تنها يك شيوة آرمان‌گرايانه بود، كه باعث كاهش مخارج و قيد و بندهاي دست و پاگير مي‌شد، بلكه يك نوع راه پيش‌گيري از تخلّف‌ها و انحراف‌هاي ديگران و نيز الگويي رفتاري ـ آموزشي و مديريتي كارساز محسوب مي‌شد.

در تاريخ آمده: وقتي سلمان به مدائن وارد شد، نپذيرفت كه در دارالاماره ساكن شود، بلكه در ساية ديوار مسجد استقرار يافت. به او پيشنهاد كردند، كه برايش خانه‌اي بسازند، ولي وي نپذيرفت. مردي گفت: ‌خانه‌اي برايت مي‌سازم كه مطابق ميل تو باشد و آن‌گاه كه آن مرد خصوصيات خانه‌اي كه اگر سلمان مي‌ايستاد سر او به سقف و اگر پاي خود را دراز مي‌كرد، به ديوار مي‌رسيد را براي سلمان ترسيم نمود، وي با ساختن چنين خانه‌اي موافقت كرد.(1)

وضع لباس سلمان، در نهايت سادگي بود، به گونه‌اي كه برخي اوقات به هنگام رفت و آمد، در مركز فرمانروايي خويش، يعني مدائن كه هنوز فرهنگ تشريفاتي پادشاهي از آن زدوده نشده بود، افراد وي را استهزا مي‌كردند.(2) گاهي هم چون وضع ظاهري‌اش هيچ تمايزي با ديگران نداشت، او را به بيگاري مي‌گرفتند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تنبيه الخواطر، ج 2، ص 218؛ نفس الرحمن، ص 554؛ سفينة البحار، ‌ج 2،‌ ص 705.

2. طبقات ابن سعد، ج4، ص65.


140


به عنوان نمونه، ‌يك روز مردي از شبام كه قبيله‌اي از بني‌تميم لات بود، در حالي كه بار كاهي را حمل مي‌كرد و خسته شده بود، از سلمان (كه او را نمي‌شناخت) خواست تا بار او را به دوش گيرد و به منزل برساند؛ سلمان خواسته او را پذيرفت. مرد شبامي در بين راه متوجّه شد مردم به كسي كه بار را حمل مي‌كند، سلام و احترام بسياري مي‌گذارند. وقتي دريافت كه وي استاندار و امير مدائن است، سخت شرمنده شد و عذرخواهي كرد و خواست تا بار را از دوش سلمان بردارد، ولي سلمان نپذيرفت و تنها به نيت اداي تكليف بار او را به مقصد رساند.(1)

بي‌شك، سلمان در اين كار به مولاي خويش حضرت علي ( عليه السلام ) اقتدا كرده، زيرا آن حضرت نيز در كوفه مشك آب زن ناتواني را به دوش گرفت و به خانة خود برد. هنگامي كه زن، حضرت علي ( عليه السلام ) را شناخت و از ايشان عذرخواهي كرد، علي ( عليه السلام ) اين خدمت‌رساني را وظيفة خويش و ياري‌رساني به يك مسلمان تحت حكومت خويش دانست.(2)

دربارة‌ معناي زُهد،‌ ابن‌طُفيل مي‌گويد: شنيدم كه امام علي ( عليه السلام ) مي‌فرمود:

الزّهدُ في الدُّنيا قَصْرُ الأملِ، وَشُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ، وَالوَرَعُ عَن كُلِّ ما حَرَّمَ اللهُ عَزَّوجلّ.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صفوة الصفوة، ج 1، ص 291؛ فتاوي صحابي كبير سلمان، ص 88؛ سلمان فارسي،‌ ص 369.

2. بحارالانوار، ج 41، ص 52.

3. كافي، ‌ج 5، ص 71؛ بحارالانوار، ج 67، ص 310.


141


زهد در دنيا اين است كه آرزوي دور و دراز (وابستگي‌زا) نداشته باشد، شكر هر نعمتي را (عملاً) انجام دهد و از هر چيزي كه خداوند متعال آن را ممنوع اعلام داشته، پرهيز و خودداري جدّي داشته باشد.

د) سركشي و دلجويي

سلمان حكيم در بازار دكّاني را براي مراجعه ارباب رجوع و محلّ اداري خود قرار داده بود. او علاوه بر رسيدگي به شكايت‌ها و گزارش‌ها، سركشي و اطّلاع يافتن از وضع مردم و نيازهاي‌شان را به طور مستقيم در دستور كار خود قرار داده بود. سلمان بخشي از حقوق دريافتي خود را به نيازمندان مي‌داد و با «زنبيل بافي» خود، آموزش و نشاط براي كار و فعاليت ايجاد مي‌كرد و از افراد دردمند و گرفتار، دلجويي و مساعدت مي‌نمود.(1) زيرا سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پيوسته آويزة گوش او بود كه فرموده بود: هر بنده‌اي را كه خداوند توفيق پيشوايي دهد و دربارة مردم خويش، تقلّب و تزوير و فريب‌كاري كند، خداوند او را از بهشت محروم مي‌گرداند.(2)

ه‍) اطاعت از علي ( عليه السلام )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نفس الرحمن، ص 555؛ سلمان فارسي، ص 367.

2. صحيح مسلم، ج 4،‌ ص 108.


142


سلمان با اجازة امام علي ( عليه السلام ) از سوي خليفة دوم، استانداري مدائن را پذيرفت1 و شيوة استانداري خويش را بر اساس ايمان، درايت و ساده‌زيستي قرار داد و كوشيد تا راهنمايي‌ها و هدايت‌هاي امام علي ( عليه السلام ) را معيار و ملاك فرمانروايي و مديريت خويش قرار دهد.

آن حضرت، در روزگاري كه در مدينه مي‌زيست و هنوز از جانب مردم به منصب امامت تعيين نشده بود، طي نامه‌اي به سلمان، ساده‌زيستي و پرهيز از مظاهر و زخارف فريبندة دنيا را توصيه كرده بود، تا وي هيچ گاه از مسير تقوا و درستكاري، پا را بيرون نگذارد و پيوسته به ياد حساب و كتاب و معاد باشد.(2)

بدين جهت وسايل زندگي سلمان عبارت بودند از يك قلم، يك دوات، يك عصا، يك شمشير، يك پوست گوسفند (به عنوان فرش) و يك عبا كه نصف آن را زيرانداز و نصف ديگر آن را روانداز خود كرده بود. هنگامي كه نهر دجله طغيان كرد، سيل شهر مدائن را فرا گرفت و بيشتر خانه‌هاي شهر خراب شد. اما وقتي سيل نزديك دكّان و محلّ كار سلمان رسيد، وي به سرعت پوست گوسفندي را كه فرش او بود، روي شانه گذاشت و قلم و دوات و عصايش را به دست گرفت و بالاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الدرجات الرفيعه، ص 215؛‌ نفس الرحمن، ص 607.

2. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 18،‌ص 34؛ نهج البلاغه، صبحي صالح، نامة 68.


143


كوهي رفت و گفت: «هكذا يَنجُو المُخِفُّونَ يَومَ القِيامَة» ( 1 )؛ «روز قيامت هم، سبك‌باران، اين‌گونه نجات پيدا مي‌كنند».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نفس الرحمن، ص 551؛ سلمان فارسي، ‌ص 370.


144


فصل دوازدهم

وفات سلمان

سلمان دانشمند و حكيم، از سال شانزدهم هجرت تا پايان عمر، با كمال حكمت و درايت استانداري مدائن را عهده‌دار بوده است.

سلمان، از روزي كه اسلام را پذيرفت، در ركاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي دفاع از مكتب توحيد، در جبهه‌هاي جنگ حضور داشت و نيز شجاعانه به خدمت و حمايت از حضرت علي ( عليه السلام ) و حضرت فاطمه (ها) پرداخت، تا جايي كه از اهل بيت ( عليهم السلام ) محسوب گرديد.(1)

اين شخصيت بزرگ ايراني، در قلمرو ايمان و اطاعت همه‌جانبه

و مخلصانه و با بهره‌گرفتن از معارف اهل بيت ( عليهم السلام ) چنان رفتار

كرد، كه در ادب پارسي از او به عنوان يك اسوه و الگوي كامل ياد مي‌شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نفس الرحمن، ص134.


145


همچو سلمان، در مسلماني بكوش

اي مسلمان! تا كه سلمانت كنند

تا تواني، در گلستان جهان

خار شو، تا گُل به دامانت كنند1

1. در بستر بيماري

ستاره زندگاني شرافتمندانه سلمان كهن‌سال، استاندار مدائن با بيمار شدنش كم‌كم به غروب نزديك مي‌شد.

جابر بن عبدالله انصاري، روايت كرده است كه: سعد بن ابي وقّاص در روزهاي بيماري و بستري سلمان به عيادت او رفت و پس از احوالپرسي گفت: اي ابوعبدالله! اين براي تو مژدة بزرگي است، كه وقتي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وفات مي‌يافت از تو راضي بود.

امّا سعد مشاهده كرد، سلمان گريه مي‌كند!

سعد، پرسيد: چرا گريه مي‌كني؟ مگر نمي‌داني كه پس از مرگ خويش به ياران خود ملحق خواهي شد و در كنار حوض كوثر به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خواهي پيوست؟

سلمان گفت: من از ترس مرگ و علاقة به دنيا گريه نمي‌كنم، بلكه از اين جهت ناراحت هستم، كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با ما عهد و قرار گذاشت كه وسايل زندگي ما به اندازة توشة يك مسافر بيشتر نباشد، در حالي‌كه اكنون مشاهده مي‌كني در اطراف من وسايل بيشتري وجود دارد.

سعد مي‌گويد: مشاهده كردم در اتاق سلمان و در كنار او؛ غير از يك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كليات خزائن الاشعار، سيد عباس حسيني جوهري، ص 28.


146


طشت لباسشويي، يك كاسة بزرگ (باديه) و يك آفتابه بيشتر وجود نداشت.(1)

ارزش‌ كل دارايي‌هاي استانداري را نيز كه حدود بيست سال بر مدائن فرمانروايي داشت، طبق روايت انس بن مالك، عامر بن عبدالله و ديگران، پانزده دينار يا حدود ده درهم يا بيست درهم برآورد كرده‌اند.(2)

غير از سُوَيد و زاذان، دو دستيار و خدمت‌گزاري كه تاريخ براي سلمان مطرح كرده است3 صحابيان، ‌فرماندهان و افراد بزرگ ديگري همچون سعيد بن سوقه، سعد بن مالك، عبدالله بن مسعود و عامر بن عبدالله نيز در مدائن در روزهاي بيماري سلمان به عيادت او مي‌رفتند.(4)

2. در انتظار ميهمانان

سلمان حكيم، در بالاخانة كوچك «ابي قُرة كِندي» در بستر بيماري خوابيده بود.(5) بيماري سلمان، روز به روز شدّت مي‌يافت. زاذان خدمت‌گزار آن مرد بزرگ، مي‌گويد:

من براي مرگ سلمان خيلي نگران بودم، وقتي وضع وي وخيم شد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حلية الاولياء، ج 1، ص 195؛ الدرجات الرفيعه، ص 219؛ الاحتجاج، ج 1، ‌ص 151؛ فتاوي صحابي كبير سلمان، ص 222.

2. همان.

3. اسد الغابة، ‌ج 2،‌ ج 378؛ جامع الرواة،‌ ج 1، ص 324.

4. حلية الاولياء، ج 1، ‌صص 207 ـ 197.

5. الاستيعاب، ج 2،‌ ص 61.


147


آثار مرگ در او نمودار گرديد، گفتم: ‌تكليف من چيست، چه كسي در غسل دادن تو مرا ياري خواهد كرد؟

سلمان گفت: ‌نگران نباش، همان كسي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را غسل داد، مرا هم غسل خواهد داد. گفتم: اي مولاي من! تو در مدائن هستي و او در مدينه به سر مي‌برد...(1)

بُقيره، همسر سلمان مي‌گويد:

وقتي مرگ سلمان نزديك شد، در حالي كه در بالا خانه‌اي خوابيده بود كه چهار در داشت، مرا نزد خويش فرا‌خواند و گفت: همة درها را باز بگذار، زيرا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به من خبر داده كه به هنگام مرگ، ميهماناني به ديدن من مي‌آيند كه بوي خوش را دوست مي‌دارند، غذا هم نمي‌خورند و من هم نمي‌دانم آنها از كدام در وارد مي‌شوند.

بُقَيره مي‌گويد: من همة درها را باز گذاشتم، بعد سلمان دستور داد: كيسة كوچك مِشكي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به او هديه كرده بود و او آن را در جايي پنهان كرده بود را برايش حاضر كنم.

وقتي كيسة مِشك را آوردم، گفت: ‌آن را با آب خيس كنم و در اطراف اتاق بريزم. بعد گفت: درها را ببند، وقتي براي بستن درها حركت كردم و نزد سلمان برگشتم، متوجّه شدم وي وفات يافته است.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 22،‌ ص 373.

2. الدرجات الرفيعه، ص 219؛ قاموس الرجال، ج 4،‌ ص 418؛ حلية الاولياء، ج 1،ص 208.


148


امّا ميهمانان او چه كساني بودند؟ و در آن هنگام بر او چه گذشت؟

در روايتي آمده است كه علي ( عليه السلام ) به هنگام صبح به مسجد مدينه وارد شد و اعلام كرد: ديشب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را به خواب ديدم، به من فرمود: سلمان در مدائن از دنيا رفته و به من سفارش فرمود كه بروم او را غسل و كفن كنم، بر او نماز بخوانم و به خاك بسپارم و من اكنون به سوي مدائن مي‌روم.(1)

جابر بن عبدالله انصاري مي‌گويد: آن حضرت نماز جماعت صبح را براي ما خواند، بعد روي خود را به طرف ما برگردانيد و فرمود: اي مردم! خداوند شما را در مرگ برادر خود سلمان پاداش دهد، آن‌گاه عمامة رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر سرگذاشت، پيراهن بلند آن حضرت را روي لباس خود پوشيد، شمشير و عصا برداشت و بر شتر غَضباء سوار شد و از مدينه خارج گرديد و به غلام خويش قَنبر فرمود: ده قدم بردار.

قنبر مي‌گويد: با برداشتن ده قدم، ما خود را در مدائن جلو در خانه سلمان يافتيم.(2)

زاذان، خدمت‌گزار سلمان مي‌گويد:

سلمان پيش از اين به من گفته بود: ‌هر وقت چانة مرا بستي، ‌صداي سقوط چيزي را مي‌شنوي، وقتي چانة سلمان را بستم، صداي سقوط چيزي را شنيدم، پشت در خانه آمدم، ديدم اميرمؤمنان ( عليه السلام ) وارد شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 22، ص 368؛ نفس الرحمن، ص 607.

2. الدرجات الرفيعه، ص 219؛ نفس الرحمن، ص 606.


149


آن حضرت فرمود: اي زاذان! سلمان از دنيا رفت؟!

گفتم: آري، اي مولاي من. آن‌گاه علي ( عليه السلام ) وارد بالاخانه شد، پارچه را از روي سلمان كنار برد، سلمان هم به روي علي ( عليه السلام ) لبخندي زد و مي‌خواست بنشيند1 كه علي ( عليه السلام ) فرمود: اي ابوعبدالله! خوش در‌گذشتي، وقتي رسول ‌خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را ملاقات كردي، آنچه از سوي مردم به برادر تو رسيده،‌ براي آن حضرت بيان كن.

آن‌گاه علي ( عليه السلام ) سلمان را غسل داد و بر او كفن پوشاند و نماز گزارد، ولي ما صداهاي تكبير زيادي مي‌شنيديم، وقتي خوب دقّت كرديم، دو مرد همراه آن حضرت بودند ايشان فرمود: يكي برادرم جعفر طيار و ديگري خضر پيامبر است و همراه هر يك از آنها فرشتگان زيادي براي تجهيز سلمان شركت كرده بودند.(2)

بدين ترتيب، علي ( عليه السلام ) از مدينه (با اعجاز و طي الارض) به مدائن رفت، تجهيز سلمان را انجام داد و پيش از ظهر همان روز هم به مدينه بازگشت و اعلام كرد: «دفن و كفن سلمان را انجام دادم»، امّا بسياري از افراد اين سخن را نپذيرفتند، تا اينكه پس از مدّتي نامه‌اي از مدائن به مدينه رسيد كه در آن نوشته شده بود: «سلمان در فلان روز وفات يافت، مرد عربي هم آمد و او را غسل داد، كفن نمود، بر جنازه‌اش نماز خواند و جسد او را به خاك سپرد»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 22، ص 384؛ ج 39، ص 142.

2. سفينة البحار،‌ ج 2، ص 703؛ بحارالانوار، ج22، ص373.



| شناسه مطلب: 78394