بخش 2

حضرت خدیجه پیش از بعثت همراهی با رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) حضرت خدیجه و جریان زید بن حارثه افتخار کردن به حضرت خدیجه رحلت خدیجه یاد کردن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم )

بر پايه برخي از روايات، خديجه با ازدواج با پيامبر داراي شش يا هفت يا هشت فرزند شد كه روايت معروف در اين‌باره بر شش فرزند دلالت مي‌كند. عده‌اي معتقدند برخي از اين فرزندان از شوهران قبلي خديجه بوده‌اند. گرچه برخي از محققان اين را ردّ كرده‌ و نپذيرفته و آنان را خواهرزادگان خديجه دانسته‌اند كه نزد او زندگي مي‌كردند. وقتي خديجه با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ازدواج كرد، آنان هم به همراه خديجه به خانه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمدند و آنان را از فرزندان حضرت شمردند در حالي كه فرزندان ايشان نبودند.

نام نخستين فرزند حضرت خديجه «قاسم» بود كه پيش از بعثت به دنيا آمد و در دوسالگي1 و بنابر نقلي در چهارسالگي درگذشت.(2) كنيه «ابوالقاسم» براي پيامبر برگرفته از نام اين فرزند است.(3)

فرزندان ديگر حضرت خديجه، زينب، رقيه، ام كلثوم، فاطمه(عليها السلام) و عبدالله بودند. عبدالله در يك ماهگي درگذشت و خديجه درباره‌اش فرمود: «اي كاش زنده مي‌ماند تا او را از شير مي‌گرفتم».(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الطبقات الكبري، ج1، ص106.

2. تاريخ يعقوبي، ج2، ص32.

3. الاستيعاب، ج4، ص379.

4. تاريخ يعقوبي، ج2، ص32.

پيامبر فرمود: «براي او در بهشت شيردهنده‌اي است كه دوران شير‌خوارگي او را كامل مي‌كند».(1) عبدالله پس از بعثت (در دوره اسلام) متولد شد و

از اين رو، او را «طيب» يا «طاهر» مي‌ناميدند.(2)

آناني كه شمار فرزندان را هفت نفر ذكر كرده‌اند، عبدالله را كسي جز طيب؛ يعني همان طاهر دانسته‌اند3، كساني طاهر را نيز فرزند ديگر آن حضرت مي‌دانند و به همين سبب او را ابو‌طاهر مي‌خوانند4، اما كساني كه هشت فرزند براي پيامبر برمي‌شمرند، فرزند ديگري به نام عبدمناف كه پيش از بعثت به دنيا آمد، به او نسبت مي‌دهند.(5)

باري، فاطمه زهر(عليها السلام)، تنها يادگار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و حضرت خديجه بود كه خداوند نسل امامت را به

وي ارزاني كرد. امام صادق ( عليه السلام ) درباره چگونگي ولادت فاطمة زهر(عليها السلام) مي‌گويد: زماني كه خديجه با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ازدواج كرد، زنان قريش خديجه را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البداية و النهاية، ابن كثير، ج2، ص295.

2. الطبقات الكبري، ج1، ص106؛ ج3، ص5.

3. تاريخ الائمة، كاتب بغدادي، ص15؛ الهداية الكبري، خصيبي، ص39؛ البدء و التاريخ، مقدسي، ج5، ص16.

4. الانباء في تاريخ الخلفاء، ص45.

5. البدء و التاريخ، ج5، ص16.

سبب اين ازدواج ترك كردند و با او هم‌نشين نمي‌شدند و سخن نمي‌گفتند. حضرت خديجه غمگين شد، اما فاطمه در شكم او با وي سخن مي‌گفت.

روزي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به خانه آمد و شنيد كه خديجه با كسي سخن مي‌گويد. فرمود: «اي خديجه! با كه سخن مي‌گويي؟» گفت: «با جنيني كه در شكم دارم. او با من سخن مي‌گويد و مونس من است». فرمود: «اي خديجه! جبرئيل درباره اين دختر مرا بشارت داد و گفت: نسل پاك تو از اوست و نسل ائمه ( عليهم السلام ) از او پديد مي‌آيد».

هنگام زايمان خديجه فرا رسيد و آن حضرت غمگين بود كه ناگاه چهار زن نزد او آمدند. يكي از آنان گفت: «غمگين نباش كه ما خواهران تو‌ايم؛ من ساره‌ام، اين آسيه بنت عمران و... است». سپس آن حضرت فاطمه را به دنيا آورد.(1)

«سلمي»، كنيز «صفية بنت عبدالمطلب» در همه زايمان‌هاي حضرت خديجه، ماماي او بود.(2) خديجه براي هر فرزندِ پسر كه به دنيا مي‌آورد، دو گوسفند و براي فرزندِ دختر، يك گوسفند عقيقه مي‌كرد. فاصله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندي، ج2، ص525.

2. الطبقات الكبري، ج1، ص107؛ ج8، ص181.

تولد ميان فرزندانش يك سال بود و پيش از تولد فرزندانش براي آنان دايه‌اي برمي‌گزيد.(1) او و همه دخترانش، به نبوت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، ايمان آوردند و او را تصديق كردند.(2) «زينب» پيش از بعثت پيامبر، با «ابوالعاص بن ربيع» ازدواج كرد و او در جنگ بدر اسير شد و زينب براي آزادي‌اش، پول و گردن‌بند مادرش خديجه را فرستاد. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آن گردن‌بند را شناخت و فرمود: «اگر مي‌خواهيد او را آزاد كنيد و اموالش را به او بازگردانيد».(3)

او (ابو‌العاص) از زينب دو فرزند به نام‌هاي «علي» و «امامه» داشت.(4) اميرمؤمنان پس از شهادت حضرت فاطمه زهر(عليها السلام) با امامه، دختر زينب ازدواج كرد.(5) «هاله»، مادر «ابوالعاص» و خواهر حضرت خديجه بود؛ يعني خديجه خاله ابوالعاص به شمار مي‌رفت.(6) ابوالعاص از مردان ثروتمند و امين و از تاجران مكه بود و حضرت خديجه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خواست كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الطبقات الكبري، ج1، ص107.

2. انساب الاشراف، ج2، ص24؛ تاريخ الطبري، ج2، ص467.

3. المغازي، واقدي، ج1، صص130 ـ 131؛ المعجم الكبير، طبراني، ج 22، ص 428.

4. جمهرة انساب العرب، ص17.

5. انساب الاشراف، ج2، ص27؛ تاريخ الائمة، ص15؛ الهداية الكبري، ص39.

6. السيرة النبوية، ج2، ص306.

او را به دامادي بگيرد و آن حضرت در چنين پيشنهادها با خديجه مخالفت نمي‌كرد.(1)

از اين رو، خواسته خديجه را برآورد و دخترش زينب را به ابوالعاص داد. خديجه خواهر‌زاده خود را همچون فرزندش دوست مي‌داشت و مانند فرزندانش با او رفتار مي‌كرد. پس از اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به نبوت برگزيده شد، حضرت خديجه و دخترانش به وي ايمان آوردند، اما ابوالعاص از ايمان آوردن سرتابيد.(2) حتي قريش بر ابوالعاص، «عتبه» و «شيبه» فشار آورد كه دختران آن حضرت را طلاق دهند. قريشيان به آن دو گفتند: «شما هر كسي را برگزينيد، او را به عقدتان درمي‌آوريم». عتبه اين پيشنهاد را پذيرفت، اما ابوالعاص گفت: «همسر من با هيچ زني از قريش برابري نمي‌كند» و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) او را ستود.

هنگامي كه زينب اسلام آورد، مي‌‌بايست از همسرش جدا مي‌شد، اما رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در آن هنگام در مكه قدرت نداشت و نمي‌توانست اين كار را به سرانجام برساند و وضع بر همان شيوه ماند تا اينكه ابوالعاص در روز بدر اسير شد3 و پس از اينكه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فديه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المعجم الكبير، ج22، ص426.

2. انساب الاشراف، ج2، ص23؛ السيرة النبوية، ج2، ص306.

3. السيرة النبوية، ج2، ص307.

او را بازگرداند، از وي پيمان گرفت كه دخترش زينب را به مدينه بفرستد. ابوالعاص نيز بر پايه اين عهد زينب را به مدينه فرستاد.(1) ابوالعاص در سال هفتم بعثت اسلام آورد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) زينب را با عقد و مهر جديد به ازدواج او درآورد.(2)

حضرت فاطمه زهر(عليها السلام) تنها دختر خديجه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود كه با علي ( عليه السلام ) ازدواج كرد و 75 يا 95 روز پس از رحلت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به شهادت رسيد و بر پايه وصيت آن حضرت، وي را شبانه دفن كردند تا كسي مدفن او را نيابد.

خانه حضرت خديجه، همان خانه وي در مكه بود كه با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در آن مي‌زيست و همه فرزندان خديجه در آنجا به‌دنيا آمدند و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از رحلت حضرت خديجه تا پيش از هجرتش به مدينه در آن خانه ساكن بود؛ سپس آن خانه به عقيل بن ابي‌طالب سپرده شد3 و بعدها معاويه آن را خريد و به مسجد بدل كرد.4

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. السيرة النبوية، ج2، ص308؛ المعجم الكبير، ج22، ص428.

2. انساب الاشراف، ج2، ص26.

3. اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص199.

4. امتاع الاسماع، ج6، ص31؛ اخبار مكه، ج2، ص199.

4

حضرت خديجه پيش از بعثت

وي بانويي ثروتمند، و تجارت‌پيشه بود و از اين

راه درآمد خوبي داشت و از همين روي، اموالش را

در قالب مضاربه به مردان مي‌سپرد تا آنان نيز از اين

راه درآمد حلالي به دست آورند. هنگامي كه

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در مكه به «امين» شهرت يافت1، و راست‌گويي، امانت‌داري و اخلاق نيكوي او2 سبب شد كه خديجه براي او پيغام بفرستد و از وي بخواهد كه همراه غلامش ميسره، كاروان بازرگاني او را تا شام همراهي كند. خديجه به محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گفت: «دو برابر آنچه را كه به ديگران پرداخت مي‌كنم، به شما مي‌پردازم».

حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين كار را پذيرفت و آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الطبقات الكبري، ج8، ص13.

2. البداية و النهاية، ج2، ص294.

كاروان را همراهي كرد و با داد و ستدهاي خود، كاروان را از سود سرشاري بهره‌مند ساخت. حضرت خديجه برپايه وعده خود، دو برابر آنچه را به دست آورده بود، به آن حضرت پرداخت.(1) بنابر گزارشي، هنگامي كه محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بيست ساله شد، حضرت ابوطالب فرمود: «اي برادر زاده! حضرت خديجه زني ثروتمند و تاجر است و به كسي امانت‌دار و پاك‌دامن همچون تو نياز دارد. به من وكالت مي‌دهي كه با خديجه درباره تجارت و برخي از ديگر كارها سخن بگويم».

آن حضرت فرمود: «آنچه را صلاح مي‌داني، همان را به سامان رسان». حضرت ابوطالب براي وكالت حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در برخي از كارهاي تجاري با خديجه سخن گفت و او پذيرفت و آن حضرت را همراه با غلامش «ميسره» براي تجارت به شام فرستاد. ميسره درباره ديدني‌هاي خود در راه اين سفر و گفته راهب درباره آن حضرت و سود به دست آمده از تجارت و از پاكي و امانت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با خديجه سخن گفت و افزود: «هنگامي كه با او غذا مي‌خوردم،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الطبقات الكبري، ج8، ص13.

سير مي‌شدم و غذايي بيشتر از آن نيز مي‌ماند».(1)

«حليمه سعديه»، دايه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از ازدواج آن حضرت با خديجه، نزد او آمد و آن حضرت وي را پاس‌داشت. حليمه از خشك‌سالي و هلاكت چهارپايش شكايت كرد. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با خديجه در اين‌باره سخن گفت و آن حضرت چهل گوسفند و يك شتر باركش (هودج دار) به او داد و با نيكي او را به خانواده‌اش بازگرداند.(2) همچنين «ثُوَيبَه»، دايه آن حضرت پس از ازدواج رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با خديجه پيش او رفت و آن حضرت به وي نيكي كرد و او را گرامي داشت. خديجه نيز او را اكرام كرد و از «ابولهب»، عموي آن حضرت خواست تا ثويبه را به او بفروشد تا پس از آن آزادش كند، اما ابولهب اين پيشنهاد را نپذيرفت و از فروختن وي به خديجه سرباز زد.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. انساب الاشراف، ج1، ص107.

2. انساب الاشراف، ج1، ص105.

3. همان، ص106.



35


5

همراهي با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )

خديجه همسري مهربان و دل‌سوز براي پيامبر و در همه روي دادها با وي هم‌گام و همراه بود. هنگامي كه آن حضرت براي عبادت به كوه حرا مي‌رفت تا به راز و نياز با خداوند بپردازد، خديجه هرگز با رفتنش مخالفت نمي‌كرد و پيوسته ياور و پشتيبان او بود. حتي هنگامي كه آن حضرت در غار حرا به سر مي‌برد، بدون آنكه با مخالفت خديجه روبه‌رو شود با برداشتن توشه غذاي خود، به غار بازمي‌گشت.(1)

هنگامي كه خداوند حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در غار حرا به رسالت برگزيد، خديجه نخستين كس از زنان بود كه به وي ايمان آورد و حتي پذيرفت كه همه دارايي خود را در راه پيشبرد اسلام به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )


1. انساب الاشراف، ج1، ص117.


36


بدهد. هنگامي كه مشركان مكه هم‌پيمان شدند تا بر بني‌هاشم؛ يعني حاميان و مدافعان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فشار آورند و بر اين شدند كه بني‌هاشم را در شعب ابي‌طالب محصور كنند، «ابوجهل» از رساندن خوراك و آذوقه‌ بدان شِعب جلوگيري مي‌كرد. حضرت خديجه، «زمعة بن اسود» را نزد ابوجهل فرستاد تا با او سخن بگويد و او را از اين كار باز دارد، اما ابوجهل به سخنان او اعتنا نمي‌كرد تا اينكه «حكيم بن‌حزام» يك بارِ شتر از آرد براي خديجه به شعب فرستاد.(1)

بر پايه گزارشي، ابوجهل، حكيم بن‌حزام را با غلامش ديد كه چندي گندم همراه خود دارد و به شعب مي‌برد. ابوجهل گفت: «آيا براي بني‌هاشم آذوقه مي‌بري؟ به خدا سوگند نمي‌گذارم از اينجا بروي تا اينكه رسوايت كنم». «ابوالبختري» (برادر ابوجهل) گفت: «اين آذوقه از مال خديجه است و حكيم اكنون مي‌خواهد آن را نزد خديجه ببرد. آيا از رساندن مال به صاحبش جلوگيري مي‌كني؟ راه او را باز كن!» اما ابوجهل همچنان سرسختي نشان مي‌داد تا اينكه برادرش با او درگير شد.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. انساب الاشراف، ج1، ص272.

2. السيرة النبوية، ج1، ص379؛ تاريخ الطبري، ج2، ص337.

حضرت خديجه(عليها السلام) به ويژه در دوران محصور شدن بني‌هاشم در شعب ابي‌طالب (سه سال)، اموالش را انفاق كرد1 و در همه سختي‌ها و رنج‌ها با پيامبر همراهي مي‌كرد. همين همراهي خديجه، مايه آرامش پيامبر در برابر آزارهاي مشركان بود.

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در‌باره حضرت خديجه فرمودند:

خداوند بهتر از او (خديجه) را به من نداد و او نخستين مؤمن به من بود؛ هنگامي كه مردم مرا كافر مي‌خواندند، او تصديقم كرد؛ هنگامي كه مردم مرا تكذيب مي‌كردند، با اموالش از من حمايت كرد؛ هنگامي كه ديگران مرا تحريم مي‌كردند.2

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ يعقوبي، ج2، ص31.

2. الاستيعاب، ج4، ص384.



39


6

حضرت خديجه و جريان زيد بن حارثه

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در بازار نوجوان زيبايي را ديد كه از عقل و ادب برخوردار است و درباره صفات خوب او با حضرت خديجه سخن گفت و فرمود: «اگر نزد من مالي بود، او را مي‌خريدم».(1) حضرت خديجه بهاي آن نوجوان را پرسيد. آن حضرت فرمود: «هفت‌صد [درهم]».(2) خديجه به «ورقة بن‌نوفل» گفت: «از مال من او را بخر». سپس آن حضرت فرمود: «با رضايت كامل آن را به من ببخش!» خديجه فرمود:

اي محمد! من او را پاكيزه‌روي و خوب مي‌ببينم و دوست دارم او را به فرزندي بگيري. مي‌ترسم از اينكه او را بفروشي يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ مدينة دمشق، ج10، ص137.

2. اسدالغابة، ج2، ص351؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 19، ص352.

ببخشي.

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «من او را به فرزندي مي‌گيرم». سپس از مال خديجه، «زيد» را خريد و نزد ايشان آورد.(1)

«محمد بن‌حبيب» مي‌‌گويد: «خود رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) او را خريد و آزاد كرد و به فرزند‌خواندگي برگزيد».(2) برپايه گزارشي ديگر، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از خديجه خواست پس از اينكه با او ازدواج كرد، زيد را به وي ببخشد3 و پس از اينكه حضرت خديجه زيد را بخشيد، آن حضرت او را آزاد كرد.(4) بر پايه برخي از ديگر گزارش‌ها «حكيم بن‌حزام» او را براي عمه‌اش به چهارصد درهم خريد5 يا غلامانش را به وي عرضه كرد و او زيد را برگزيد.6

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ مدينة دمشق، ج10، ص137.

2. المحبر، ص 128.

3. المعارف، ص144.

4. الطبقات الكبري، ج1، ص264؛ تاريخ مدينة دمشق، ج19، ص352؛ اسدالغابه، ج2، ص351؛ الاصابه، ابن حجر، ج2، ص495 با اختلاف در عبارات.

5. الطبقات الكبري، ج3، ص30؛ المعارف، ص144؛ الاستيعاب، ج2، ص115.

6. السيرة النبوية، ج1، ص264.

7

افتخار كردن به حضرت خديجه

جايگاه و شأن حضرت خديجه نزد مردم روشن و شناخته شده بود. از همين روي، هنگامي كه «معاويه» پس از بيعت مردم با وي خطبه خواند و از علي ( عليه السلام ) و امام حسن ( عليه السلام ) ياد كرد، امام حسن ( عليه السلام ) برخاست و گفت:

اي كسي كه از علي ياد كردي! من حسنم،

پدرم علي بود و تو معاويه‌اي و پدرت صخر،

مادر من فاطمه و مادر تو هند و جد من رسول خدا و جد تو حرب، جده من خديجه و جده تو قتيله بود.(1)

جايگاه بلند حضرت خديجه(عليها السلام) سبب مي‌شد

كه افرادي به انتساب به آن بانوي گرامي در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاربعون حديثا، ابن بابويه رازي، ص79.

برابر مخالفان خود افتخار كنند. براي نمونه،

«محمد بن‌حنفيه» در برابر «ابن زبير» چنين منازعه مي‌كرد:

اگر پاس‌داشت مقام خديجه دختر خويلد

نمي‌بود، درباره بني‌اسد چيزهايي مي‌گفتم

و در برابر آسيب‌هاي برآمده از سخنانم صبر مي‌كردم.(1)

«دينوري» مي‌نويسد: هنگام رسيدن يزيد ملعون به خلافت، «ابن‌زبير» با «نعمان بن ‌بشير» والي مدينه خلوت كرد و به او گفت:

تو را به خدا سوگند به من بگو كه من در نظر تو بهترم يا يزيد. پدر من در نظر تو بهتر است يا پدر او. مادر من در نظر تو بهتر است يا مادر او. خاله من در نظر تو بهتر است يا خاله او. عمه من در نظر تو بهتر است يا عمه او؟

وي گفت:

پدر تو زبير، مادرت اسماء دختر ابوبكر، خاله‌ات عايشه و عمه‌ات خديجه است.

ابن زبير گفت: «به رغم اين به من مي‌گويي كه با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مروج الذهب، ج3، ص80.

او (يزيد) بيعت كنم!» نعمان گفت: «ديگر نزد تو نمي‌آيم». گفتني است كه حضرت خديجه عمه زبير بود نه ابن زبير.1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اخبار الطوال، دينوري، صص 263 و 264.



45


8

رحلت خديجه

درباره زمان رحلت خديجه ديدگاه‌هاي گوناگوني هست. برخي از مورخان، هنگامه مرگ او را يك ماه و پنج روز يا 25 روز1 يا سه روز پس از درگذشت ابوطالب2 در دهم رمضان سال دهم؛ يعني سه سال پيش از هجرت3 در 65 سالگي دانسته‌اند.(4)

بدن پاك حضرت خديجه را «ام‌ايمن» و «ام‌الفضل» همسر «عباس» غسل دادند5 و پيكر او را از خانه‌اش تا «حجون» در مكه تشييع كردند و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به درون قبر همسرش رفت6 و براي او دعا كرد7، اما آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. انساب الاشراف، ج1، ص272.

2. تاريخ يعقوبي، ج2، ص35؛ تاريخ الصحابه، ابن حبان، ص92.

3. الانباء في تاريخ الخلفاء، ص47؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص35.

4. الطبقات الكبري، ج8، صص 14 و 174.

5. امتاع الاسماع، ج6، ص31.

6. الطبقات الكبري، ج8، ص15.

7. ينابع المودة، قندوزي، ج2، ص51.

زمان نماز ميت واجب نشده بود1 تا بر بدن وي نماز بخواند. هنگام مرگ خديجه، 49 سال و هشت ماه از عمر رسول خدا گذشته بود.(2)

سال دهم، در اثر اين دو مصيبت (درگذشت حضرت خديجه و ابوطالب) بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، سخت گذشت و «عام الحزن» نام گرفت.(3) رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در آن سال فرمود: «نمي‌دانم براي كدام‌يك از اين دو مصيبت بيشتر ناله كنم».(4)

اين دو بزرگوار يار و ياور و پشتيبان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودند؛ زيرا به پشتوانه نفوذ خود از آزار رساندن مشركان به آن حضرت جلوگيري مي‌كردند، اما پس

از رحلت آن دو، آزارها و اهانت‌ها به آن حضرت آغاز شد و از اين رو، مي‌فرمود: «تا زماني كه آن بزرگواران زنده بودند، چنين جسارت‌ها بر من روا نمي‌آمد».

فاطمه زهر(عليها السلام) پس از رحلت حضرت خديجه، دامن پدرش را مي‌گرفت و مي‌گفت: «مادرم كجاست؟» جبرئيل فرمود: «بگو خداوند بزرگ براي مادرت در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الطبقات الكبري، ج8، ص15؛ انساب الاشراف، ج1، ص274.

2. الانباء في تاريخ الخلفاء، ص47.

3. مناقب آل ابي‌طالب، ج1، ص150.

4. تاريخ يعقوبي، ج2، 35.

بهشت خانه‌اي از دُر و گوهر ساخته است».(1)

رواياتي از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) درباره مقام و منزلت خديجه نقل شده است:

قالَ رَسُولُ اللهِ اُمرتُ أن اُبَشِّرَ خَديجَةَ بِبَيتٍ مِن قَصَبٍ، لا صَخَبَ فِيهِ وَلا نَصَب.(2)

من مأمور شدم خديجه را به خانه‌اي از دُرّ و لؤلؤ (بهشت) بشارت دهم كه فرياد و دشنام و رنجي در آن نيست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ يعقوبي، ج2، ص35؛ المغازي النبويه، زهري، ص45 با عبارت ديگر.

2. المعجم الكبير، ج2، ص188.



49


9

ياد كردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از خديجه پس از رحلت او

پيامبر سال‌ها پس از مرگ حضرت خديجه، همواره از او ياد و در يادش گريه مي‌كرد و مي‌فرمود:

خداوند بهتر از او را به من نداده است. او به من ايمان آورد؛ هنگامي كه مردم كافر بودند، نبوت من را تصديق كرد؛ هنگامي كه مردم تكذيبم كردند، اموالش را به من سپرد؛ هنگامي كه مردم مرا محروم مي‌كردند. خداوند متعال از او به من فرزنداني بخشيد.(1)

آن‌گاه كه در جنگ بدر براي آزادي اسيران فديه پرداخت مي‌شد، زينب دختر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاستيعاب، ج4، ص384؛ الاصابه، ج8، ص103.


| شناسه مطلب: 78407