بخش 11

بخش پنجم : بقعه عقیل بن ابی طالب بقعه عقیل بن ابی طالب و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب نظریه تاریخ نگاران درباره بقعه عقیل و ابوسفیان بن حارث قبر عقیل پس از تخریب بقیع شرح حال ابوسفیان و عقیل مدفن ابوسفیان عبدالله بن جعفر کیست ؟ شخصیت عبدالله حدیث او افتخار مصاحبت نظریه نویسنده در جنگها أب الشهدا دفاع از ولایت عقیل کیست ؟ قیافه واقعی عقیل در محاق خصومت ها اولین انگیزه دوّمین انگیزه شخصیت معنوی عقیل عقیل در حدیث رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) عقیل و بیان فضائل امیر مؤمنان ( علیه السلام ) نامه تشکرآمیز صعصعة بن صوحان عقیل بن ابی طالب ابوالشهدا شهدا از فرزندان عقیل شهدا از نوادگان عقیل


247


بخش پنجم :

بقعه عقيل بن ابي طالب


249


بقعه عقيل بن ابي طالب و ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب

از جمله قبرهايي كه در بقيع گنبد و بارگاه داشته و پيوسته زائران را به سوي خود جلب كرده ، قبر عقيل پسر ابوطالب است .

مدفن عقيل در ميان مورخان بگونه اي برخوردار از شهرت بوده كه پس از گذشت نزديك به يك قرن از انهدام اين اثر تاريخي و مذهبي و نبودن كوچكترين علامت در روي قبور موجود ، باز هم در ميان قبورِ انگشت شمار در بقيع ، قبري به وي منتسب است و نويسندگان و مدينه شناسان اخيرِ حكومت سعودي ، علي رغم بي توجهي به اين گونه مسائل و تلاش در به فراموشي سپردن اين آثار ، باز هم قبر عقيل را ، در ميان قبور ديگر ، بطور مشخص معرفي كرده و از آن ياد نموده اند و بطوري كه خواهيم ديد ، قبر ابوسفيان ابن حارث ابن عبدالمطلب در كنار قبر عقيل ودر داخل خانه او و هر دو در يك محل و در زير يك گنبد قرار گرفته بودند .

لازم است براي روشن شدن موضوع با سه مطلب زير آشنا شويم :

1 ـ نظريه مورّخان در بقعه عقيل و ابوسفيان بن حارث .

2 ـ خانه عقيل مدفن ابوسفيان و عقيل .

3 ـ شرح حال ابوسفيان و عقيل .


250


نظريه تاريخ نگاران درباره بقعه عقيل و ابوسفيان بن حارث

در مورد مدفن عقيل بن ابي طالب و بقعه و بارگاه متعلق به وي ، آنچه از منابع در دسترس ما است ، نشانگر اين است كه تاريخ نگاران و مدينه شناسان ، از اوائل قرن هفتم به معرفي اين بقعه پرداخته و در نوشته هاي خود از آن ياد نموده اند . امّا اين كه بقعه عقيل در چه تاريخي و به وسيله چه كسي بوجود آمد و به هنگام معرفي ، چند قرن از عمر آن مي گذشت و همچنين اين مرقد شريف قبل از اين كه بصورت گنبد و بارگاه ساخته شود ، به چه شكلي بوده است و . . . ؟ از منابع موجود مطلبي به دست ما نيامد .

اينك گفتار برخي از نويسندگان ، مدينه شناسان و جهانگردان از اوائل قرن هفتم تا امروز ، به ترتيب تاريخ :

1 ـ ابن جبير جهانگرد معروف ( متوفاي 614 هـ . ق . ) از قبر عقيل چنين ياد مي كند : « در مقابل قبر عبدالرحمان بن عمر ، قبر عقيل بن ابي طالب و عبدالله بن جعفر طيار واقع شده است . » ( 1 )

2 ـ ابن نجار مدينه شناس معروف ( متوفاي 642 هـ . ق . ) درباره بقعه هايي كه زمان او در بقيع معروف بوده اند ؛ مي گويد : « و قبر عقيل بن ابي طالب ، اخي علي ـ رضي الله عنه ـ في قبّة في اوّل البقيع ايضاً . » ( 2 )

در منابع متعلق به قرن دهم و يازدهم نيز چند تن از علما و نويسندگان و مدينه شناسان را مي بينيم كه بر اين موضوع تكيه و تأكيد كرده و بارگاه و قبر عقيل را به عنوان يكي از قبور معروف در بقيع معرفي نموده اند ؛ از جمله :

3 ـ سمهودي ( متوفاي 911 هـ . ق . ) پس از نقل محل دفن ابوسفيان بن حارث آورده است : « ظاهراً وي در همان حرمي است كه منتسب و متعلق به عقيل بن ابي طالب مي باشد . » ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رحله ابن جبير ، چاپ لندن ، ص144

2 . الدرة الثمينه في اخبار المدينه ، چاپ مكه ، ص154

3 . وفاء الوفا ، ج3 ، ص911


251


4 ـ محي الدين لاري ( متوفاي 933 هـ . ق . ) در سفرنامه منظومش ، در وصف بعضي از قبور بقيع مي گويد :

يكطرفش ظل ظليل عقيل * * * وز طرفي مالك امام جليل ( 1 )

5 ـ ديار بكري ( متوفاي 982 هـ . ق . ) مي گويد : « در بقيع ، مرقد ديگري است كه گويند قبر عقيل بن ابي طالب و فرزند برادرش عبدالله بن جعفر در داخل آن واقع گرديده است ولي نقل صحيح اين است كه قبر عقيل در داخل خانه خويش قرار گرفته است . ( 2 )

6 ـ عبدالحق دهلوي ( متوفاي 1052 هـ . ق . ) مي نويسد : « و يكي ديگر ، بقعه عقيل بن ابي طالب است كه در استجابت دعا در نزد آن اثري آمده است . » ( 3 )

7 ـ عباسي از مدينه شناسان قرن يازدهم هـ . ق . در دو مورد به معرفي قبر عقيل ابن ابي طالب پرداخته است ، چرا كه وي هم قبور همسران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در سمت قبله بقعه عقيل معرفي مي كند و هم قبور دختران رسول خدا را نزد قبر عقيل مي داند و مي گويد : « وَمِنْها رَوضَة بِقرب مشهد عقيل يقال انّ فيها ثلاثة من أولاد النّبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) » . ( 4 )

8 ـ سيد اسماعيل مرندي ( متوفاي1255 هـ . ق . ) چنين نوشته است : « ديگر قبه حضرت عقيل بن ابي طالب برادر حضرت امير ( عليه السلام ) است كه با عبدالله بن جعفر در يك قبر مدفون است . » ( 5 )

9 ـ نايب الصدر شيرازي ( متوفاي 1305 هـ . ق . ) گويد : « جناب عقيل هم بقعه دارند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فصلنامه ميقات حج ، شماره 8 ، ص164

2 . تاريخ الخميس ، ج2 ، ص176

3 . جذب القلوب الي ديار المحبوب ، ص183 ؛ دهلوي عبدالحق بن سيف الدين ( متوفاي 1052 هـ . ق . ) فقيه حنفي ، از اهالي دهلي هند بوده و از بزرگترين محدّثان دوره خويش به شمار مي رفته و چهار سال مجاورت حرمين را اختيار نموده است . گويند كه تأليفاتش به يكصد جلد بالغ مي شود ، از آنها است « جذب القلوب » در تاريخ مدينه و « فتح المنان » و كتب ديگر . جذب القلوب را در سال 988 نوشته است . نكـ : « معجم المؤلفين » ، عمر رضا كحالة و « الاعلام » زركلي .

4 . عمدة الاخبار في مدانية المختار ، ص154

5 . فصلنامه ميقات حج ، شماره 5 ، ص118


252


چند شعر بر سر در ، به زبان تركي است كه يكي از آنها اين است : « قبه حضرت عقيلي كورن صاحب عقل ودها . » ( 1 )

10 ـ رفعت پاشا در مرآة الحرمين عكسي را كه متعلق به سال 1325 هـ . ق . است ارائه مي دهد و مي نويسد : « در اين عكس تعدادي از گنبدها مشاهده مي شود و اوّلين گنبد كه در دست راست واقع شده ، متعلق به ابراهيم فرزند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و دوّمي متعلّق به عقيل و سوّمي بقعه همسران پيامبر . . . مي باشد . » ( 2 )

و اين بود گوشه اي از اعتراف و تأييد نويسندگان و مورّخان تا سال 1325 هـ . ق . يعني بيست سال قبل از تخريب آثار و بقاع در بقيع .

قبر عقيل پس از تخريب بقيع

تاريخ نويسان از بيست سال قبل از تخريب بقعه عقيل مطلب نوشته و عكس تهيه كرده اند و آن را براي آيندگان بيادگار گذاشته اند . جالب اين كه قبر عقيل پس از انهدام ساختمان آن نيز براي كساني كه آشنايي با آثار مدينه منوره و قبور بقيع شريف دارند ، معلوم و مشخص است و نويسندگان اخير در نوشته هاي خود اين قبر را در ميان چند قبر موجود در بقيع ، مشخص نموده اند ؛ براي نمونه :

1 ـ احمد آل ياسين ( متوفاي 1380 هـ . ق . ) كه از علما و نويسندگان مدينه منوره است ، در كتاب « تاريخ المعالم المدينه » اش كه نقشه بقيع فعلي را ترسيم و قبور را با شماره گذاري تعيين نموده ، ششمين شماره را قبر عقيل بن ابي طالب و ابوسفيان بن حارث ابن عبدالمطلب معرفي مي كند . ( 3 )

2 ـ همچنين علي حافظ ، زنده در سال 1405 در « فصول من تاريخ المدينة المنوره » محل قبر عقيل و ابوسفيان ابن حارث را چنين معرفي مي كند : « به فاصله چهل متر از در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تحفة الحرمين ، ص230

2 . مرآة الحرمين ، ج1 ، ص426

3 . تاريخ معالم المدينه ، ص244و245


253


غرب جنوبي ( بقيع ) كه در داخل دو جدول سيماني حركت مي كنيد سه قبر را مشاهده خواهيد نمود ، اين قبرها به عقيل و ابوسفيان و عبدالله بن جعفر ـ مرد سخي عرب ـ تعلق دارد . » ( 1 )

شرح حال ابوسفيان و عقيل

ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب ، پسر عموي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و برادر رضاعي و جزء اصحاب و ياران آن حضرت است . بعضي از مورّخان نام او را مغيره گفته اند ، ليكن اكثريت برآنند كه نام او همان كنيه او است . ( 2 )

در منابع تاريخي آمده است : او از جمله كساني است كه از نظر قيافه ، شباهت به رسول خدا داشت . همانگونه كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) علاقه شديد نسبت به ابوسفيان داشت و بر وي مژده بهشت داده بود و به وي مي فرمود : « أرجو أن تكون خلفاً من حمزة » ( 3 ) ؛ « اميدوارم جايگزين حمزه باشي . »

ابوسفيان قبل از فتح مكّه اسلام را پذيرفت در فتح مكّه ، و جنگ حنين جزء لشكريان اسلام و از فداكاران مخلص رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود . به طوري كه در يك درگيري شديد و عقب نشيني مسلمانان ، حفاظت از جان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را به همراه اميرمؤمنان ( عليه السلام ) به عهده گرفت . وفات او در سال بيستم هجرت واقع شد و در قبري كه از پيش در خانه عقيل آماده كرده بود به خاك سپرده شد . نقل شده است كه ابوسفيان به هنگام مرگش توصيه نمود كه بر من گريه نكنيد ؛ زيرا از روزي كه اسلام را پذيرفته ام مرتكب هيچ گناهي نشده ام . ( 4 )

در علّت مرگ او مي نويسند كه در سفر حجّ به هنگام حلق غدّه اي كه در سر او بود در اثر برخورد با تيغ زخمي شده و همين عارضه تشديد و موجب مرگ او گرديد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فصول من تاريخ المدينه المنوره .

2 . در كتابهايي كه اخيراً نوشته شده ، بجاي « ابوسفيان » ، « سفيان بن حارث » آمده است كه در اثر عدم توجه نويسنده مي باشد .

3 . اسد الغابه ، ج5 ، ص213 ؛ الاصابه ، ج4 ، ص90

4 . اسد الغابه ، ج6 ، ص146 ؛ و سير اعلام النبلاء ، ج1 ، ص203 و ص204


254


مدفن ابوسفيان

به طوري كه قبلا از مورخان نقل نموديم ابوسفيان در همان محلّي كه عقيل دفن شده به خاك سپرده شده است و كيفيت آن را مورّخان ، از جمله ابن شبه ( متوفاي 262 هـ . ق . ) از عبدالعزيز كه از قديمي ترين مورّخ مدينه است ، نقل مي كند : « روزي عقيل بن ابي طالب ديد كه ابوسفيان بن حارث در حالي كه به شدّت بيمار است در بين قبرها قدم مي زند . انگيزه اين كار را پرسيد ابوسفيان پاسخ داد در پي محل مناسبي هستم تا وصيت كنم بدن مرا در آنجا به خاك سپارند . عقيل او را به داخل خانه اش هدايت كرد و در محوطه آن ، محلي را براي ابوسفيان مشخص نمود كه در آنجا قبري برايش آماده ساختند تا اين كه پس از چند روز ابوسفيان بن حارث از دنيا رفت و در همين قبر دفن گرديد ( فأدخله داره و أمر بقبر فحفر في قاعتها . . . حتي توفي فدفن فيه . ) ( 1 )

و در بعضي منابع آمده است كه ابوسفيان قبر خويش را با دست خود آماده نمود و به فاصله دو روز از دنيا رفت .

عبدالله بن جعفر كيست ؟

پدر ارجمندش جناب جعفر معروف به طيّار و ذو الجناحين ، مادر مكرّمه اش اسماء بنت عميس و عمويش امير مؤمنان ( عليه السلام ) است كه افتخار دامادي آن حضرت را هم دارا بود ؛ زيرا عبدالله با زينب كبري دختر امير مؤمنان ( عليه السلام ) ازدواج كرده بود .

تولّد : عبدالله جعفر اوّلين مولوديست كه در حبشه به هنگام هجرت مسلمانان به آن كشور متولّد گرديد و پس از وي دو برادرش محمّد و عون متولّد شدند و هر سه به همراه پدر و مادرشان به مدينه هجرت نمودند . ( 2 )

وفات او : عبدالله جعفر در سال هشتاد و بنا به قولي در سال هشتاد و پنج هجري و در نود سالگي در مدينه بدرود حيات گفته و در بقيع به خاك سپرده شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ مدينه ، ابن شبّه ، ج1 ، ص127 ؛ وفاء الوفا ، ج3 ، ص911 ؛ عمدة الأخبار ، ص156

2 . اسد الغابه ، ج3 ، ص200


255


شخصيت عبدالله

ذهبي مي گويد با شهادت جعفر بن ابي طالب در جنگ موته رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شخصاً كفالت و سرپرستي عبدالله را به عهده گرفت و او را در دامان خويش تربيت نمود . ( 1 )

ابن حجر مي گويد با اينكه عبدالله به هنگام وفات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كودك ده ساله بيش نبود ولي از آن حضرت درباره او احاديثي نقل گرديده است كه نشانگر علاقه و محبّت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت به وي و دليل عظمت و شخصيت او مي باشد . ( 2 )

ابن عبدالبرّ مي گويد : « لم يكن في الاسلام أسخي منه » در جهان اسلام سخي تر از عبدالله ديده نشده است . ( 3 )

باز ابن حجر از ابن حبان نقل مي كند كه در اثر كثرت جود و سخاي عبدالله ، او به عنوان « قطب السخاء » معروف گرديده بود . ( 4 )

حديث او

عبدالله جعفر به طور مستقيم و به واسطه امير مؤمنان و عدّه اي از صحابه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) حديث نقل نموده است . ( 5 ) و لذا او از محدثين به شمار مي آيد .

افتخار مصاحبت

مرحوم مامقاني مي گويد شيخ طوسي ( رحمه الله ) عبدالله جعفر را از صحابه و ياران امير مؤمنان و امام حسن مجتبي معرفي نموده است . آنگاه مي گويد براي من معلوم نشد كه آن مرحوم چرا عبدالله را از صحابه و ياران امام حسين معرّفي نكرده است . در حالي كه مسلّم است كه او جزء ياران آن حضرت نيز مي باشد و چون در حادثه عاشورا از همراهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سير اعلام النبلاء ، ج3 ، ص456

2 . اصابه ، ج2 ، ص389

3 . اسد الغابه ، ج3 ، ص200

4 . الاصابه ، ج2 ، ص289

5 . تهذيب التهذيب ، ج5 ، ص170


256


نمودن با آن حضرت معذور بود با تقديم سه فرزندش ارادت و مواسات خود را نسبت به حسين بن علي ( عليه السلام ) اظهار نمود . ( 1 )

نظريه نويسنده

در گفتار مرحوم مامقاني هم براي ما جاي اين سؤال است كه چرا او عبدالله جعفر را از صحابة امام سجّاد معرّفي ننموده است در صورتي كه عبدالله به مدّت بيست سال و يا بيست و پنج سال حضور و مصاحبت امام سجّاد ( عليه السلام ) را درك نموده و جزء صحابه و ياران آن حضرت به شمار مي آمد ، بنابراين عبدالله همانگونه كه از صحابه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و امير مؤمنان ( عليه السلام ) است از اصحاب سه تن ديگر از ائمّه هدي ( عليه السلام ) نيز مي باشد .

و باز در گفتار مرحوم مامقاني جاي اين سؤال باقي است كه آن مرحوم به معذور بودن عبدالله از همسفر بودن با حسين بن علي ( عليه السلام ) اشاره نموده امّا با توجّه به اهمّيت موضوع عذر او را توضيح نداده است ولي به هر حال با در نظر گرفتن شخصيت عبدالله و ارادت خالصانه وي به مقام والاي ولايت و اينكه همسر و فرزندانش را به همراه حسين بن علي به عراق روانه نمود ، عذر او از نظر كلّي قابل درك و موضوعي است پذيرفتني گرچه جزئيات آن روشن نيست .

در جنگها

عبدالله جعفر در جنگ هاي سه گانه امير مؤمنان ( عليه السلام ) جزء ياران آن حضرت و در جنگ صفّين از امراء و فرماندهان لشكر آن بزرگوار بود .

أب الشهدا

يكي ديگر از فضائل عبدالله جعفر اين است كه او پدر سه شهيد به نام محمّد ، عون و عبدالله است كه هر سه در روز عاشوراء و در كنار ساير شهداء و در مقابل ديد مادرشان حضرت زينب كبري ( عليه السلام ) به درجه عظماي شهادت نائل گرديدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تنقيح المقال ، ج2 ، ص173


257


دفاع از ولايت

ابن ابي الحديد از مدائني جريان جالبي نقل نموده است كه گوياي ايمان و اخلاص عبدالله جعفر نسبت به مقام ولايت ودفاع او از امير مؤمنان ( عليه السلام ) و تجليل و تكريم وي از امام مجتبي و حسين بن علي ( عليه السلام ) مي باشد و خلاصه اين حادثه چنين است :

« روزي عمرو عاص در مجلس معاويه كه عبدالله جعفر نيز حاضر بود براي خوش آيند معاويه و جلب رضا و خشنودي او از امير مؤمنان ( عليه السلام ) بدگويي و نسبت به ساحت آن بزرگوار جسارت نموده و بي ادبانه سخن گفت . در اين موقع رنگ عبدالله متغير گشته و لرزه بر اندامش افتاد و از جاي خود برخاست و بدون واهمه به جاي عمرو عاص شخص معاويه را مورد خطاب قرار داد و چنين سخن گفت : معاويه تا كي دشمني تو را تحمل كنيم و تا كي به گفتار ناهنجار و سخنان بي ادبانه ات شكيبيايي ورزيم . معاويه فكر مي كني خطاهاي بس بزرگ تو در ريختن خون مسلمانان و جنگ و ستيز تو با امير مؤمنان ( عليه السلام ) فراموش شده است . معاويه ديگر بس است . دست از ضلالت و گمراهي بردار و اگر از ما خاندان پيروي نمي كني لا اقل از ما بدگويي نكن و به ياد روزي باش كه در پيشگاه خداوند بايد پاسخگوي اعمالت باشي . . . »

عبدالله در اين مجلس آنچنان محكم و كوبنده سخن گفت كه معاويه به مقام اعتذار برآمد و چنين گفت : ابا جعفر : به خدايت سوگند بس كن و بر جاي خود بنشين . خدا لعنت كند كسي را كه تو را واداشت اين چنين سخن بگويي و مطالب در دل نهفته را بيرون بريزي . عبدالله اگر نبود در تو هيچ فضيلتي جز زيبايي خلق و خويت و نعمت جمال و كمالت احترام تو بر ما لازم بود در حالي كه تو فرزند ذو الجناحين و سيّد و سالار بني هاشم هستي .

عبدالله در اينجا سخن معاويه را قطع نمود و چنين گفت : معاويه اشتباه مي كني امروز سيادت بني هاشم با حسن و حسين است و جز آنان نه بر من و نه هيچ شخص ديگر ياراي ادعاي چنين مقامي نيست .

معاويه آنگاه خطاب به عمرو عاص گفت : مي داني عبدالله چرا آنچه را كه بايد به تو گويد به من گفت و به جاي تو مرا نكوهش كرد ؟ چون تو را پست تر از آن ديد كه مورد


258


خطابت قرار دهد و بر سخنت پاسخ گويد . ( 1 )

به طوري كه قبلا اشاره نموديم عبدالله جعفر در سال 90 هجري در مدينه بدرود حيات گفت و پيكرش در كنار قبر عمويش عقيل بن ابي طالب به خاك سپرده شد .

ابن اثير متوفاي 630هـ . ق . مي گويد در سنگ قبر عبدالله اين دو بيت نوشته شده است :

مُقيمٌ إلي أن يَبْعَثَ اللهُ خَلقَهُ * * * لِقائُكَ لا يُرْجي وأنْتَ قَريبٌ

تزيدُ بليً في كلّ يوم وليلة * * * وتُنسي كما تَبْلي وأنتَ حَبيبٌ

تا قيامت در اين قبر خواهي بود و ديگر اميدي به ديدارت نيست گر چه با مردم نزديكي به گونه اي كه استخوان هايت با مرور زمان مي پوسد . ياد تو نيز از خاطرها محو خواهد گرديد . گر چه روزي محبوب خلق بودي .

ضمناً از مطالب گذشته و با دلايلي كه ذكر گرديد معلوم شد قبري كه در باب الصغير دمشق به عقيل بن ابي طالب و قبر ديگر كه به عبدالله جعفر منتسب است هيچ دليل تاريخي آنها را تأييد نمي كند .

عقيل كيست ؟

عقيل فرزند ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد مي باشد . او عموزاده رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و برادر امير مؤمنان ( عليه السلام ) است .

ابوطالب چهار پسر با نامهاي : طالب ، عقيل ، جعفر و علي ( عليه السلام ) داشت كه هر يك از آنان ، به ترتيب ده سال از هم كوچكتر بودند و لذا علي ( عليه السلام ) از عقيل بيست سال و از جعفر ده سال كوچكتر بود . كنيه عقيل ابو يزيد است . او و عباس عموي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به اجبار همراه مشركين در جنگ بدر شركت نمودند و هر دو به اسارت مسلمانان درآمدند كه سرانجام با پرداخت فديه و نقدينه آزاد شدند . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مشروح اين جريان : در شرح نهج البلاغه ، ج6 ، ص295 آمده است .

2 . طبقات ، 4ق ، ج1 ، ص29 تاريخ الاسلام ذهبي متوفيات سنة 50 ؛ ذخائر العقبي ، ص222


259


عقيل قبل از جنگ حديبيه به مدينه هجرت نمود . او علاوه بر قرابت و قوم و خويشي با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و امير مؤمنان ( عليه السلام ) جزء اصحاب و ياران آن دو بزرگوار نيز بود .

عقيل در سال پنجاه هجري در مدينه از دنيا رفت و در داخل خانه خود ، كه در كنار بقيع قرار داشت ، به خاك سپرده شد .

قيافه واقعي عقيل در محاق خصومت ها

عقيل بن ابي طالب گذشته از اين كه از اعضاي خاندان رسالت و مورد توجه و عنايت خاص مقام نبوت وجزء اصحاب وياران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و امير مؤمنان ( عليه السلام ) بود . و همانگونه كه اشاره نموديم از جمله كساني است كه در جنگ حنين و موته شركت نموده و از خود استقامت فوق العاده نشان داده است ولذا هم از مهاجرين وهم ازمجاهدان راه خدا مي باشد .

بيان فضيلت عقيل در حديث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و حديث پيامبر از زبان عقيل و اخلاص او در ولاي امير مؤمنان ( عليه السلام ) و حمايت او از آن حضرت در خطرناكترين شرايط و در مقابل سرسخت ترين دشمنان و اعتماد و اطمينان خاص علي ( عليه السلام ) نسبت به وي و شهادت دوازده تن از فرزندان و نوادگانش و . . . خصوصياتي است كه عقيل از آنها برخوردار است . بديهي است كه نه همه اين خصوصيات ، بلكه وجود بخشي از آن ، در هر يك از ساير اصحاب و ياران رسول خدا ، توجه مورّخان و رجال شناسان را به خود جلب نموده و در منابع رجالي و تاريخي از جايگاه خاصي برخوردار مي سازد . ولي در مورد عقيل بن ابي طالب ، قضيه به عكس است و مراجعه به اين منابع ، به جاي اين كه خواننده را با خصوصيات و اوصاف واقعي او آشنا سازد ، از وي قيافه اي ترسيم مي كند كه گويا او نه جزء خاندان پيامبر است و نه پيامبر و امير مؤمنان از او راضي بودند و نه داراي عقل درست بوده و نه ايمان ثابت ! و قيافه واقعي او در محاقي از تحريف ها و خصومت ها قرار گرفته است .

اينك اين پرسش پيش مي آيد كه اين تحريف چگونه و چرا بوجود آمده است ؟ !


260


اولين انگيزه

يكي از علل اين تحريف و دگرگوني را ، ابن اثير مورّخ و رجال شناس اهل سنت ، چنين مي آورد :

عقيل در فصاحت ، و بلاغت ، طلاقت لسان ، صراحت لهجه و حاضر جوابي سرآمد دوران بود و به نسابه عرب معروف و به انساب قبائل مختلف ، بخصوص بر حسب و نسب قبيله قريش و بني اميه آشنايي كامل داشت و از گفتن معايب و نقاط ضعف و پيشينه سوء آنان در مجالس و محافل ، خودداري نمي كرد . گفتارش براي مخالفانش خطرناكتر از تير مسموم و زبانش برنده تر از شمشير بود و لذا سردمداران بني اميه به عداوت و دشمني با وي برخاستند و درباره او مطالب بي اساس بهم بافتند و بجاي ذكر فضائل و نقاط قوت ، دروغهاي زيادي در تضعيف و تحقير و درهم شكستن شخصيت او منتشر نمودند و تا آنجا از جاده انصاف بدور افتادند كه حتي عقيل بني هاشم را به بُله و سفاهت متهم ساختند . ( 1 )

دوّمين انگيزه

در كنار انگيزه پيشين ، عوامل ديگري وجود دارد كه آنها دقيق تر و ظريف تر است ؛ همان علل و انگيزه هايي كه از شخصيت والاي كفيل و بزرگترين حامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سيدالاباطح جناب ابوطالب ، قيافه يك فرد مشرك و غير موحد ارائه نمود . انگيزه هايي كه فرجامش شهادت امير مؤمنان ( عليه السلام ) و فرزندانش بود و كار را به آنجا رسانيد كه وصيّ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و فرزندان او در نمازها مورد لعن قرار گرفتند !

آري مجموع اين عوامل ايجاب نمود كه عقيل نيز مانند پدرش ابوطالب و برادرش علي ، امير مؤمنان ( عليه السلام ) در صف مظلومان تاريخ قرار گيرد و فضائل او نه تنها در ميان مخالفان وي بلكه به تدريج در ميان ارادتمندانش نيز به بوته فراموشي سپرده شود و احياناً با مطالب ساختگي درآميزد و آشنايي با قيافه واقعي او را از طريق منابع خودي نيز غير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اسدالغابه ، ج3 ، ص423


261


ممكن نمايد و مراجعه كننده را با هاله اي از ابهام مواجه سازد ؛ زيرا عقيل بني هاشم از جهات عديده به ويژه از سه محور زير مورد تهاجم مخالفينش قرار گرفته و از اين سه بعد شخصيت معنوي و موضع گيري فكري مذهبي او مورد سؤال واقع شده است .

1 ـ تاريخ اسلام و هجرت او .

2 ـ حضور وي در جنگ ها .

3 ـ ملاقات او با معاويه .

مخالفان عقيل ابن ابي طالب به ويژه سردمداران بني اميّه خواسته اند در هر يك از موارد سه گانه با تحريف حقيقت او را متّهم و مورد نكوهش قرار دهند و از اين راه كينه عميق دروني و رنج عداوت و دشمني خود را كه از او و برادرش امير مؤمنان در دل داشتند تشفّي بخشند .

و از اينجا است مي بينيم اسلام و هجرت او را كه پس از جنگ بدر و در سال دوّم هجرت به وقوع پيوسته است در سال هشتم معرفي نموده اند .

و او را كه به همراه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در فتح مكّه و جنگ حنين شركت نموده و پس از آن در اثر از دست دادن بينايي از حضور در جنگ ها محروم شده است نه به عنوان كسي كه از شركت نمودن در جنگ هاي دوران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و دوران امير مؤمنان ( عليه السلام ) امتناع ورزيده بلكه به عنوان فردي كه در صفّين جزء لشكريان معاويه و در جبهه مخالف امير مؤمنان بوده قلمداد گرديده است .

در مورد ملاقات وي با معاويه نيز كه پس از شهادت امير مؤمنان و در راستاي دفاع از آن حضرت به وقوع پيوسته است با تحريف گسترده اي مواجه هستيم كه تاريخ اين سفر ، در دوران حيات امير مؤمنان و انگيزه آن اهداف مادّي و پناهنده شدن به دربار معاويه معرّفي گرديده است . و چون طرح اين مسائل در اين مجموعه خارج از موضوع است خواننده ارجمند را به مطالعه مجموعه ديگري به نام « عقيل بن ابي طالب » كه در آستانه انشتار است ارجاع و در اينجا بخشي از فضائل او را در اختيار خواننده عزيز قرار مي دهيم .


262


شخصيت معنوي عقيل

با همه پرده پوشي ها و پنهان سازي هاي فضائل و با آن همه نقل و انتشار مطالب خلاف واقع و دروغين درباره عقيل بن ابي طالب ، باز هم حديثهايي در فضيلت و مراتب محبت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت به وي وجود دارد . و نيز سخنان عقيل به هنگام بدرقه ابوذر به ربذه و متن نامه او به امير مؤمنان ( عليه السلام ) و پاسخ آن حضرت ، و حقايقي كه در مجلس معاويه ، ـ در حضور دشمنان سرسخت امير مؤمنان ـ در دفاع از آن حضرت مي گفت و بيان صريح اوصاف جميله و زهد و تقواي وصيّ پيامبر و بي مبالاتي معاويه و . . . همگي دليل است بر عظمت شخصيت عقيل و عنايت خاص پيامبر خدا بر وي و شاهدي است گويا بر اخلاص و ارادت او به مقام ولايت و بيانگر شهامت و شجاعت او است در اظهار حقيقت در مقابل سلطه و قدرت و اين فضيلتي است بس بزرگ .

عقيل در حديث رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )

در فضيلت عقيل و محبت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت به وي ، احاديثي است كه بيشتر آنها در منابع اهل سنت آمده است : ( 1 )

1 ـ « يا أبا يزيد اِنّي أُحبُّكَ حبّين : حباً لقرابتك منّي و حبّاً لِما كنتُ أعلم مِن حُبّ عمّي أبي طالب اِيّاك . » ( 2 )

« اي ابو يزيد ، من از دو جهت تو را دوست دارم ؛ يكي به جهت قوم و خويشي كه با من داري و ديگري به جهت علاقه و محبت عمويم ابوطالب نسبت به تو . »

روشن است كه حبّ و علاقه شديد مقام نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) نمي تواند متأثّر از هواي نفساني و يا به انگيزه هاي مادي و فاميلي باشد .

همچنين علاقه شديد ابوطالب نسبت به عقيل نيز نمي تواند فقط به لحاظ پدر و فرزندي باشد ؛ زيرا عقيل نه يگانه فرزند ابو طالب بود و نه شجاعترين آنها . زيرا در ميان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ذهبي در تاريخ الاسلام ، شرح حال عقيل گويد : « وله من النبيّ أحاديث . »

2 . طبقات ، ج4 ، ص30 ؛ اسدالغابه ، ج3 ، ص422


263


فرزندان ابوطالب شخصيتهايي مانند امير مؤمنان ( عليه السلام ) و ابو المساكين جعفر طيار و بزرگترين آنان ؛ طالب وجود داشت و جاي شك نيست « شيخ ابطح » كه با داشتن چنين فرزنداني ، نسبت به عقيل اظهار علاقه بيشتري مي كند ، به جهت فضايل اخلاقي و معنوي است كه به طور ارثي و اكتسابي در او نهفته مي بيند .

ابن ابي الحديد در شرح و تأييد متن اين حديث مي نويسد :

« آري ابوطالب در ميان فرزندانش ، عقيل را بيش از ديگران دوست مي داشت و از اين رو در سال قحطي ، آنگاه كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و عمويش عباس به ابوطالب پيشنهاد كردند تا فرزندانش را در اختيار آنان بگذارد تا از بار سنگين هزينه زندگي اش قدري بكاهد ، ابوطالب در پاسخ آنان چنين گفت : « دعوا لي عقيلا و خذوا من شئتم » ؛ « عقيل را براي من بگذاريد و ساير فرزندانم هر كدام را مي خواهيد با خود ببريد . »

سرانجام عباس سرپرستي جعفر را و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سرپرستي علي را به عهده گرفتند . ( 1 )

2 ـ شيخ صدوق اين حديث را از ابن عباس چنين نقل نموده است كه : امير مؤمنان ( عليه السلام ) به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) عرضه داشت : « يا رَسُولَ اللهِ اِنَّكَ لَتُحِبّ عَقيلا ؟ قال : اي والله اِنّي لأحبّه حُبَّين : حبّاً لهُ وحبّاً لحبّ أبي طالب له وانّ ولده لمقتول في محبّة ولدك » . ( 2 )

3 ـ باز رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به امير مؤمنان ( عليه السلام ) فرمود : « كأنّي بك ( يا علي ) وأنت علي حوضي تذود عنه الناس وانّ عليه لأباريق مثل عدد نجوم السماء وانّي وأنت والحسن والحسين وفاطمة وعقيل وجعفر في الجنّة إخواناً علي سرر متقابلين . . . » ( 3 )

4 ـ همچنين امير مؤمنان از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل نموده است كه فرمود : « اعطي لكلّ نبيّ سبعة رفقاء نجباء وأعطيت أنا أربعة عشر فذكر منهم عقيلا . » ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج البلاغه ، ج11 ، ص250

2 . امالي ، ص27 ؛ تنقيح المقال ، ج2 ، ص255 ؛ معجم رجال الحديث ، ج11 ، ص159 ؛ ذهبي ، تاريخ اسلام ، ص222 ، شرح حال عقيل .

3 . طبراني و مجمع الزوائد ، ج9 ، ص173 ؛ به نقل الغدير ، ج2 ، ص322

4 . ذهبي ، تاريخ اسلام ، شرح حال عقيل .


264


عقيل و بيان فضائل امير مؤمنان ( عليه السلام )

علي رغم حساسيّت عجيبي كه نسبت به سفر عقيل به شام و به ملاقات وي با معاويه وجود داشته و در همين راستا تاريخ اين سفر كه پس از شهادت امير مؤمنان ( عليه السلام ) به وقوع پيوسته تحريف گرديده و به دوران حيات آن بزرگوار نسبت داده شده است .

وعلي رغم اينكه هدف از اين سفر و ملاقات با معاويه كه دفاع از امير مؤمنان و بيان فضائل آن بزرگوار بوده با انگيزه هاي دنيوي و اهداف مادّي رنگ آميز شده است .

و علي رغم ضبط و نقل گفتگوهاي عقيل و معاويه و حذف و اضافه هائي كه در اين مورد وجود داشته و بخشهاي متعددي از اين محاورات در منابع تاريخي هواداران حكومتها نقل گرديده است ، در تمام اين گفتگوها تا آنجا كه به دست ما رسيده ، آنچه از سوي عقيل مطرح شده دفاع از شخصيت امير مؤمنان و بيان فضائل و توصيف زهد و تقواي آن بزرگوار و تعريف و حمايت از ياران آن حضرت و نكوهش از معاويه بوده است و علي رغم خواست معاويه و سؤال پيچ نمودن وي كه بلكه بتواند كلمه اي در مدح خود و ذم و قدح اميرمؤمنان از زبان عقيل بشنود ، حتي به يك مورد و به يك جمله اي كه در آن كوچكترين بي توجهي به شخصيت امير مؤمنان و تعريض بر عملكرد و انتقاد از روش آن حضرت و يا مُشعر بر تعريف و توصيف از معاويه باشد ، دست نيافتيم ، گرچه يك مطلب جعلي ودست مايه مخالفان عقيل باشد كه اگر در اين جهت كوچكترين مطلبي وجود داشت ، نه تنها به نقل آن مبادرت ميورزيدند بلكه همين موضوع را بزرگ نمايي نموده ، همانند اصل سفر عقيل به صورت بهترين وسيله تبليغي بر ضد وي بكار مي گرفتند .

آري عقيل در ملاقات با معاويه ، گذشته از دفاع از شخصيت امير مؤمنان و بيان شخصيت ياران آن حضرت ، از بعضي فضائل اميرمؤمنان ( عليه السلام ) سخن گفته است كه اگر او نمي گفت و از زبان او نقل نمي گرديد ، مانند خيلي از فضائل آن بزرگوار ، كسي بر آن آگاهي نمي يافت و بطور كلي به دست فراموشي سپرده مي شد .

عقيل در شرايطي اين فضائل را نقل نموده است كه نه تنها نقل فضائل امير مؤمنان در سراسر جهان اسلام ممنوع بود و نقل فضيلت او بزرگترين جرم محسوب مي شد ، بلكه به جاي فضائل حديثهاي ساختگي در نكوهش آن بزرگوار رواج داشت و آن


265


حضرت در خطبه هاي جمعه مورد لعن قرار مي گرفت . ( 1 )

عقيل در شرايطي و در مجلس و محفلي به نقل اين فضائل لب به سخن گشوده و از مظلوميت امير مؤمنان ( عليه السلام ) دفاع نموده است كه خود آن حضرت چنين دفاع را ، حتّي از سوي كساني كه بعنوان اعتراض او را ترك نموده و به معاويه پيوسته اند ، ستوده و كشته شدن آنها را در اين راه ، شهادت در راه خدا معرفي كرده است . ( 2 )

اينك چند نمونه از گفتگوهاي عقيل و معاويه را ، كه درباره امير مؤمنان بوده ، مي آوريم تا روشن شود آنچه عقيل درباره آن حضرت گفته است ، دفاع و بيان فضيلت و تجليل صريح از شخصيت آن بزرگوار و نكوهش از معاوية بن ابو سفيان بوده است :

1 ـ ثقفي در الغارات نقل مي كند :

پس از ورود عقيل به شام ، معاويه يكصد هزار درهم پول در اختيار وي قرار داد و اين جمله را هم گفت : « يا اَبايَزيد اَنَا خَيرٌ لَكَ أَمْ عَلِيّ ؟ » ؛ « عقيل ! آيا من براي تو بهترم يا برادرت علي ؟ ! »

عقيل در پاسخ وي گفت : « وجدتُ عَلِيّاً أنظر لنفسه منه لي و وجدتك أنظر لي منك لنفسك » .

« معاويه ! علي را چنين يافتم كه دقت و نظارتش براي نجات خويش بيش از اين بود كه مرا ملاحظه كند و تو را چنين يافتم كه ملاحظه ات نسبت به من بيش از نجات خويشتنت مي باشد . » ( 3 )

2 ـ و نيز بنا به نقل بلاذري ، معاويه در مجلسي به عقيل گفت :

« يا أبا يزيد أنا خير لك من أخيك علي ! » ؛ « من براي تو از برادرت علي بهترم ! » عقيل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج 11 ، ص 44 تا 46 و سيري در صحيحين از نويسنده ، ج 1 ، ص 44

2 . آنگاه كه امير مؤمنان ( عليه السلام ) به نجاشي شاعر مخصوصش حدّ شرابخواري جاري نمود ، اعضاي فاميل او ؛ از جمله طارق بني نهدي به همراه نجاشي از كوفه فرار و به معاويه پيوستند . در يك جلسه ، معاويه از امير مؤمنان ( عليه السلام ) بدگويي كرد ، طارق با اين كه از آن حضرت بريده بود ولي نتوانست تحمل كند و به مقام پاسخگويي برآمد . اين جريان كه در حضور امير مؤمنان ( عليه السلام ) چنين نقل شده فرمود : « لو قتل أخوبني نهد يومئذ لقتل شهيداً » . نك : الغارات ثقفي ، ج 2 ، ص 545 ـ 540

3 . الغارات ، ج 2 ، ص 551


266


در پاسخ وي گفت :

« اِنَّ أخي آثر دينه عَلي دُنياه و أنت آثرتَ دُنياك عَلي دينك ، فَاَخي خَير لنفسه منك علي نفسك و أنت خير لي منه » . ( 1 )

« برادرم دينش را بر دنيا مقدم ساخت و تو دنيا را بر دينت ، پس برادرم براي دين خود بهتر است از تو نسبت به دينت و لذا براي دنياي من تو بهتر از او هستي . »

3 ـ در مجلس ديگري معاويه چنين گفت :

« اگر عقيل نمي دانست كه من براي او بهتر از برادرش هستم ، هيچگاه در نزد ما توقف نمي كرد ، عقيل در پاسخ وي گفت : « أخي خيرٌ لي في ديني و أنت خير لي في دنياي و قد آثرت دنياي و اسئل الله تعالي خاتمة الخير » ؛ ( 2 ) « برادرم از لحاظ ديني برايم بهتر بود و تو از لحاظ دنيا ، و من اينك دنيا را در پيش گرفته ام و از خدا مي خواهم عاقبت بخيرم گرداند . »

4 ـ روزي معاويه از عقيل پرسيد :

« كيف تركت عَلِيّاً و أصحابه ؟ » ؛ « علي و يارانش را چگونه ديدي ؟ » عقيل گفت : « كأنّهم أصحاب محمّد اِلاّ أَنَّهم لم أر رسول الله فيهم . و كأنَّكَ و أصحابك أبوسفيان و أصحابه اِلاّ اني لم أر أباسفيان فيكم » ( 3 ) ؛ « گويي آنان ياران و اصحاب پيامبرند ، فقط رسول خدا را در ميانشان نديدم اما تو و يارانت را همانند ابوسفيان و ياران ابوسفيان ديدم ، جز اين كه خودِ ابوسفيان را در ميان شما نديدم . »

5 ـ فضيلتي كه تنها از زبان عقيل مي شنويم : درباره اهتمام امير مؤمنان به بيت المال و اين كه همه افراد در بهره برداري از آن ، حتي از نظر زمان نيز مساوي و برابرند و براي كسي حق تقدم نيست ، مطلبي از عقيل نقل شده كه او اين حادثه و فضيلت را در مجلس معاويه مطرح نموده است و ظاهراً از هيچ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انساب الأشراف ، ج 2 ، ص 732 . اسدالغابه ، ج 3 ، ص 423 استيعاب مطبوع در حاشيه ؛ اصابه ، ج 3 ، ص 1583 . اسدالغابه ، ج 3 ، ص 423


267


كس نقل نشده و در هيچيك از منابع تاريخي و حديثي نيامده است و اگر اين فضيلت را از زبان عقيل نشنيده بوديم ؛ مانند فضائل بسيار ديگر از امير مؤمنان و ساير ائمه ( عليهم السلام ) به دست فراموشي سپرده مي شد . ابن ابي الحديد اين حادثه جالب تاريخي را چنين آورده است : معاويه روزي داستان آهن گداخته شده را ، كه در ميان عقيل و امير مؤمنان ( عليه السلام ) واقع شده بود ، از وي پرسيد . ( 1 ) عقيل گريه كرد و گفت :

« معاويه ! برادرم علي در مورد بيت المال داستاني جالبتر از اين دارد ، اول آن را بگويم سپس داستان آهن گداخته شده را . آنگاه چنين گفت : براي حسين فرزند برادرم ميهماني وارد شد و او براي پذيرايي ميهمان يك درهم قرض كرد و با آن نان تهيه نمود و چون براي خورشت چيزي نداشت از قنبر خادم علي ( عليه السلام ) خواست تا يكي از چند مشك عسلي را كه از يمن آمده بود ، باز كند و مقداري عسل براي پذيرايي ميهمان در اختيار وي قرار دهد . پس از چند روز كه چشم علي به مشك افتاد ، فرمود : قنبر ! گويا اين مشك باز شده است . قنبر جريان را براي حضرت عرض كرد و علي از اين پيشامد خشمگين گرديد و فرمود : حسين را حاضر كنيد ، آنگاه تازيانه را به سوي وي بلند كرد كه صداي حسين بلند شد : « بحقّ عمّي جعفر ! » ؛ « پدرجان تو را به جان عمويم جعفر آرام باش ! » « وهرگاه او را به حق جعفر قسم مي دادند ، ساكت مي شد . » وقتي ناراحتي اش فرو نشست ، فرمود : فرزندم ! چرا قبل از تقسيم بيت المال از عسل برداشته اي ؟ ! عرض كرد : پدر ! ما هم در آن سهمي داريم و به هنگام تقسيم محاسبه مي كنيم . علي ( عليه السلام ) فرمود : « پدرت به قربانت ، گرچه تو در آن حق داري ، ليكن نبايد پيش ازسايرمسلمانان از حق خود استفاده كني ؛ « اما لو لا أنّي رأيت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) يقبِّل ثنيّتك لأوجعتك ضرباً » ؛ « اگر خود شاهد نبودم كه رسول خدا لب و دندانت را مي بوسيد ، با تازيانه مي آزردمت . عقيل مي گويد : آنگاه علي يك درهم از لاي پيراهنش درآورد و به قنبر داد و دستور داد كه با آن بهترين عسل را تهيه كند ، معاويه ! بخدا سوگند من به دستهاي علي تماشا مي كردم كه چگونه دهانه مشك را باز كرده و قنبر آن عسل را به مشك مي ريخت و خود علي دهانه مشك را محكم مي بست و اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جريان آهن داغ شده در نهج البلاغه ، در ضمن خطبه 219 آمده است .


268


در حالي بود كه اشك از چشمان وي جاري بود و در حق حسين ( عليه السلام ) دعا مي كرد ؛

( والله لكأنّي أنظر إلي يَدَي علي و هي عَلي فم الزق و قنبر يقلب العسل فيه ، ثمّ شده و جعل يبكي و يقول : اللّهمّ اغفر للحسين فانّه لم يعلم ) . ( 1 )

معاويه وقتي اين جريان را از زبان عقيل شنيد ، گفت :

از كسي ياد كردي كه فضيلتش قابل انكار نيست . خدا رحمت كند ابوالحسن را . او بر گذشتگان سبقت جست . و آيندگان را بر خاك عجز نشانيد . » عقيل ! اينك داستان حديده محماة را بگو . عقيل گفت : ماجرا از اين قرار است كه قحطي و تنگ دستي سختي بر من روي آورد و از علي ( عليه السلام ) استمداد نمودم ، اما او اعتنايي نكرد . دست اطفالم را گرفتم در حالي كه فقر و نداري از سر و صورت آنان ظاهر بود . نزد او رفتم و براي رفع فقر و گرسنگي ياري جستم . علي گفت : اول مغرب به نزد من آي . وقت موعود در حالي كه يكي از فرزندانم دست مرا گرفته بود در نزد وي حاضر شدم . به فرزندم گفت : تا دور شود ، آنگاه به من گفت : عقيل ! بگير ، من هم ، از آنجا كه فقر و تنگ دستي عذابم مي داد ، به خيال اين كه كيسه درهم و ديناري تحويلم مي دهد با حرص و اشتياق گرفتم . ناگاه دستم را به قطعه آهني داغ گذاشتم . آنچنان داغ بود كه گويي آتش از آن متصاعد است ! آن را دور انداختم و مانند گاوي كه در زير كارد سلاّخ قرار گيرد ، نعره كشيدم . علي گفت : « مادر به عزا ! اين نعره تو ، از آهني است كه با آتش دنيا داغ شده است ، فردا من و تو چگونه خواهيم بود اگر با زنجيرهاي جهنّم ما را ببندند ! و اين آيه را خواند : {  إِذِ اْلأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَالسَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ } ( 2 ) سپس فرمود : عقيل ! تو در نزد من بيش از سهمي كه خدا قرار داده ، حقي نداري ، مگر آنچه را كه مي بيني . اينك به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين جريان گوياي مراعات احتياط شديد و سخت گيري امير مؤمنان ( عليه السلام ) در مقام امامت مسلمانان و حمايت آن حضرت از اموال عمومي ، به عنوان « رهبر جامعه » است كه كوچكترين اغماض را و لو در باره فرزندش روا نمي داند و اما در مورد حسين بن علي ( عليه السلام ) بعنوان فردي از افراد جامعه ، با شرايط خاص و ضرورتِ موجود ، استفاده نمودن از سهم اختصاصي خود ، با نظارت خازن بيت المال كار خلافي نبود ؛ زيرا به فرض وقوع عمل خلاف ، هيچ رادع و مانعي نمي توانست امير مؤمنان ( عليه السلام ) را از اجراي تعزير جلوگيري كند . 2 . غافر : 71


269


خانه ات باز گرد . »

معاويه با شنيدن اين حادثه از سر اعجاب ، اين جمله را بر زبان مي راند : « هيهات هيهات كه مادرها از آوردن فرزندي مانند علي عقيمند . ( هيهات عقمت النّساء أَنْ يَلِدْنَ مِثْلَهُ ) . ( 1 ) 6 ـ دفاع عقيل از ياران امير مؤمنان ( عليه السلام ) در اين چند نمونه از گفتگوهاي عقيل با معاويه ، ملاحظه نموديد كه او گاهي با يك جمله كوتاه و گاهي با بيان يك حادثه ، توانسته است حق مطلب را درباره امير مؤمنان ( عليه السلام ) بيان كند و برخلاف خواسته معاويه از روش آن حضرت با مدح و نيكي ياد كند و در عين حال از راه و روش معاويه انتقاد نمايد . گفتني است ، مراجعه به منابع ، اين حقيقت را ثابت مي كند كه دفاع عقيل منحصر به شخص امير مؤمنان ( عليه السلام ) نبوده بلكه گاهي كه بحث و گفتگو به اصحاب و ياران آن بزرگوار منتهي مي شد ، عقيل با صراحتِ كامل از آنها نيز دفاع مي نمود و علي رغم كراهت معاويه از شنيدن فضائل و صفات نيك آنان ، به ذكر آنها پرداخته است . يكي از اين موارد را مسعودي ، طي گفتار مشروحي كه بين عقيل و معاويه واقع شده ، نقل نموده است و ما خلاصه آن را مي آوريم : وي مي نويسد :

روزي عقيل وارد مجلس معاويه شد و معاويه از اين كه برادر علي بن ابي طالب به نزدش آمده ، شادمان گرديد و در ضمن اكرام و احترام از وي پرسيد : عقيل ! علي را چگونه ديدي ؟ عقيل پاسخ داد : « عَلي ما يحبّ الله و رسوله و ألفيتك علي ما يكره الله و رسوله » ؛ « او را آچنان ديدم كه خدا ورسولش از وي راضي بود و تو را آنچنان ديدم كه خدا و پيامبرش ناراضي است » معاويه : عقيل ! اگر ميهمان ما نبودي ، پاسخ تو آنچنان بود كه تورا مي آزرد . سپس براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج 11 ، ص 253


270


اين كه گفتار عقيل را قطع كند تا سخن تلخ ديگري از وي نشنود ، مجلس را ترك نمود . روز بعد بار ديگر عقيل را احضار و همان پرسش قبل را تكرار كرد : « كَيفَ تركت علياً أخاك ؟ » عقيل پاسخ داد : « تركته خيراً لنفسه منك و أنت خيرٌ لي منه » ؛ « او را بگونه اي ديدم كه براي خودش بهتر بود و تو براي من بهتري » معاويه : عقيل ! پيري و گذشت زمان ، تو را تغيير نداده و هنوز هم با وجود افرادي از بني هاشم ، به خود مي بالي . عقيل : « ولكن أنت يا معاوية اذا افتخرت بنو اميّة فيمن تفتخر ؟ » ؛ « معاويه ! اگر بني اميه بخواهد با وجود افرادي از اين قبيله افتخار كند ، تو با كدام يك از سرشناسان آنها به خود افتخار مي كني » معاويه : اي ابايزيد ، به خدايت سوگند ، ساكت باش ؛ زيرا من منظوري نداشتم اما مي خواهم از وضع ياران علي كه به آنها آگاهي كامل داري بپرسم ، معاويه آنگاه از آل « صوحان » كه چند برادر و در ارادت و صميميت نسبت به امير مؤمنان شهرت داشتند ، شروع كرد . عقيل از ميان آنان اول درباره صعصعه سخن گفت : « عظيم الشأن ، عضب اللسان ، قائد فرسان ، قاتل أقران ، قليل النظير » ؛ « او مردي است داراي مقامي بس بلند ، در گفتار شيرين زبان ، در جنگ فرماندهي شجاع ، قاتل هماوران و بالأخره مردي است كم نظير . »

آنگاه چنين گفت : و اما برادرانش زيد و عبدالله به سيلي مي مانند كه صفوف دشمن در مقابلش تاب مقاومت ندارد و به كوه بلندي شبيهند كه ديگران در سختيها به آنها پناه مي برند . مرداني هستند سرا پا اراده و تصميم ، بطوري كه هيچ سستي بدان راه ندارد .

نامه تشكرآميز صعصعة بن صوحانمسعودي مي گويد :

چون گفتگوي عقيل با معاويه و حمايت و دفاع او از فرزندان صوحان ، به صعصعه رسيد ، طي نامه اي از عقيل تشكّر و سپاسگزاري نمود جملاتي از نامه اش را مي آوريم :


271


« بسم الله الرّحمن الرّحيم ، ذكرالله اكبر و به يستفتح المستفتحون و أنتم مفاتيح الدنيا و الآخرة ، فقد بلغ مولاك كلامك عدوّ الله وعدوّ رسوله فحمدت الله علي ذلك و سألته أن يفي بك الي الدرجة العليا . . . »

« . . . ياد خدا بزرگترين ذكرها است و هر امري بايد با ياد و نام او شروع شود و شما خاندان ، مفاتيح و كليدهاي خير دنيا و آخرت هستيد . اين خادم و غلام تو گفتار تو را كه با دشمن خدا و دشمن رسولش انجام گرفته دريافت نمود ، از خداوند مسألت دارم تو را بر اين اظهار حقيقت از مقامي والا برخوردار سازد . » ( 1 )

عقيل بن ابي طالب ابوالشهدا

يكي از افتخارات و امتيازاتي كه عقيل بن ابي طالب از آن برخوردار است اين است كه تعداد دوازده نفر از شهداي قيام عاشورا از اولاد و احفاد او مي باشند و اين افتخار بزرگ بجز وي و برادرش امير مؤمنان ( عليه السلام ) نصيب هيچيك از مسلمانان نگرديده است . و اينك معرفي اين شهدا :

شهدا از فرزندان عقيل

بلاذري مي گويد : فرزندان عقيل كه با حسين بن علي به شهادت رسيده اند ، شش تن بودند ، آنگاه شعري را كه در رثاي آنها سروده شده شاهد مي آورد :

يا عين جودي بعبرة و عويل * * * واندبي ان ندبت آل الرسول

تسعة منهم لصلب عليّ * * * قد ابيدوا وستةٌ لعقيل ( 2 )

آنگاه مي گويد : محتمل است اين شهدا ، پنج نفر باشند بطوري كه بعضيها در بيت اخير به جاي كلمه « ستة » « خمسة » خوانده اند و اين پنج شهيد را چنين معرفي مي كند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مشروح اين بخش از گفتار عقيل و نامه صعصعه در مروج الذهب ، ج 3 ، ص 45 آمده است .

2 . « اي چشم ياريم كن با اشك و ناله و گريه كن اگر گريه كردي بر خاندان پيامبر . »

« كه نه تن از آنان از صلب علي كشته شدند و شش تن ديگر از اولاد عقيل . »


272


1 ـ مسلم 2 ـ جعفر اكبر 3 ـ عبدالله اكبر 4 ـ عبدالرّحمان 5 ـ محمد كه همه فرزندان عقيل بن ابي طالب بودند . ( 1 )

ابوالفرج اصفهاني هم پنج نفر شهيد از فرزندان عقيل را اينچنين معرفي مي كند :

1 ـ مسلم بن عقيل .

2 ـ عبدالله اصغر بن عقيل كه مادر وي بطوري كه مدائني گفته كنيز بوده .

3 ـ عبدالله اكبر بن عقيل باز طبق نقل مدائني مادر وي كنيز بوده .

4 ـ علي بن عقيل .

5 ـ جعفر بن عقيل . ( 2 )

شهدا از نوادگان عقيل

ابوالفرج اصفهاني مي گويد شهدا از احفاد و نوادگان عقيل كه آنها هم در حادثه عاشورا به شهادت رسيده اند عبارت بودند از :

1 ـ محمد بن مسلم بن عقيل ، كه مادرش كنيز و قاتلش فردي است به نام لقيط بن اناس جهني .

2 ـ عبدالله بن مسلم بن عقيل ، مادر وي رقيه دختر امير مؤمنان و قاتل وي طبق نقل مدائني شخصي است به نام عمرو بن صبيح .

3 ـ محمد بن ابي سعيد بن عقيل ، ( يكي از فرزندان عقيل ابوسعيد ملقب به احول بود كه فرزند او به نام محمد جزء شهدا در كربلا مي باشد . )

4 ـ جعفر بن محمد بن عقيل ، ابوالفرج از ابن حمزه نقل مي كند : يكي از نواده هاي عقيل ، كه در كربلا به شهادت رسيده است ، جعفر بن محمد بن عقيل است كه به همراه محمد بن ابي سعيد كشته شد . ( 3 )

5 و6 ـ محمد و ابراهيم فرزندان مسلم بن عقيل ، گذشته از چهار تن از احفاد عقيل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انساب الأشراف ، ج2 ، ص70

2 . مقاتل الطالبيين ، ص66 و67

3 . ولي او احتمال مي دهد كه شهادت وي در جنگ « حره » و پس از جريان عاشورا واقع شده است .


273


ابن ابي طالب كه ابوالفرج اصفهاني از آنها ياد كرده و به نام معرفي نموده است .

بنا به نقل مرحوم شيخ صدوق ( رحمه الله ) در امالي در ضمن يك روايت مفصل ، در جريان عاشورا ، دو تن از فرزندان مسلم بن عقيل به نام محمد و ابراهيم به اسارت گرفته شده و پس از يكسال كه در كوفه زنداني بودند ، با طرز فجيع به شهادت رسيده و به پدر و دو برادر شهيد خود ملحق گرديده اند . ( 1 )

طبق اين آمار كه ملاحظه فرموديد ، مجموع اولاد عقيل كه در حادثه عاشورا به فيض شهادت نايل گشتند ، بالغ بر دوازده نفر است كه شش تن از فرزندان و شش تن ديگر از احفاد و نوادگان اين « ابوالشهدا » مي باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امالي صدوق ، مجلس 19



| شناسه مطلب: 78442