بخش 13

بخش هشتم : بقعه اسماعیل فرزند امام صادق ( علیه السلام ) بقعه اسماعیل فرزند امام صادق ( علیه السلام ) بقعه و قبر اسماعیل ، آنگونه که ما دیدیم انعکاس خبر کشف جسد اسماعیل تأیید دیگر : اسماعیل در کجا دفن شد ؟ مرقد جناب اسماعیل دارای قدیمی ترین و بزرگترین ساختمان بود تعمیر حرم اسماعیل در سال پانصد و چهل و شش وسعت این مرقد شریف خانه امام سجّاد ( علیه السلام ) انگیزه وسعت حرم جناب اسماعیل شخصیت معنوی اسماعیل پیدایش مذهب اسماعیلیه بخش نهم : بقعه جناب عبدالله پدر گرامی رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) مرقد شریف جناب عبدالله پدر پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بحثی کوتاه در ایمان پدر و مادر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) دیدگاه دانشمندان اهل سنّت کتابهایی که علمای اهل سنّت در این باره نوشته اند : دیدگاه علما و دانشمندان شیعه : دلائل علمای شیعه : نیاکان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ماجرای حضور رسول خدا در کنار قبر مادرش و تحریف آن این حدیث مخالف مضمون قرآن است مسجد دارال


297


بخش هشتم :

بقعه اسماعيل فرزند امام صادق ( عليه السلام )


299


بقعه اسماعيل فرزند امام صادق ( عليه السلام )

به دنبال مطالب گذشته كه درباره تاريخ هر يك از بقعه ها و گنبد بارگاههاي موجود در داخل بقيع كه به وسيله وهابيان تخريب گرديده است ، بحث و بررسي به عمل آمد . اينك تاريخ سه بقعه ديگر را كه در خارج بقيع قرار داشتند و داراي معروفيت و مورد توجه بودند ، بررسي مي كنيم ومطلب را از بقعه اسماعيل فرزند امام صادق ( عليه السلام ) كه نزديكترين بقعه به بقيع بوده است ، آغاز مي كنيم :

بقعه و قبر اسماعيل ، آنگونه كه ما ديديم

پيش از بيان اصل موضوع ، يادآوري اين نكته ضروري است كه وهابيان بر خلاف قبور داخل بقيع ـ كه به هنگام تخريب هيچ اثري از ساختمان و ديوار براي آنها باقي نگذاشتند ـ گرچه ساختمان قبور خارج بقيع را هم ويران نمودند اما به دور اين قبور ، كه در معبر عام قرار گرفته بودند ، ديواري كشيدند بدون هيچ در و پنجره اي ؛ از جمله آنها قبر منتسب به فاطمه بنت اسد و قبر سعد بن معاذ است . اين دو قبر در شمال قبر عثمان ابن عفان و خارج از ركن شمال شرقي بقيع قرار داشتند كه پس از انضمام اين ضلع به بقيع در سالهاي اخير ديوار موجود در اطراف آنها نيز برداشته شد . و همچنين بود قبر اسماعيل بن امام صادق ( عليه السلام ) .


300


در سال 1353 ش . = 1394ق . كه به حج تمتّع و زيارت مدينه مشرف بودم ، بقعه جناب اسماعيل در خارج بقيع و در سمت غربي آن ، در محاذات قبور ائمه ( عليهم السلام ) به فاصله پانزده متر از ديوار بقيع قرار گرفته بود ، در محوطه اي تقريباً سه متر در سه متر ، با ديواري به ارتفاع دو و نيم متر كه حدود نصف آن در فضاي پياده رو و نصف ديگرش در داخل خيابان واقع شده بود ، و اينك اين خيابان جزو محوطه و ميدان وسيع مسجدالنبي است و پياده رو به صورت محلي مرتفع در كنار بقيع براي استفاده زائران در آمده است و چون ديوارِ بقعه ، هيچ درب پنجره و منفذي نداشت وضع داخلي آن و كيفيت اصل قبر معلوم نبود و زائران از پشت ديوار و در محوطه پياده رو به زيارت و دعا مي پرداختند و گاهي در اثر ازدحام ، از طرف مأموران ممانعت به عمل مي آمد .

و در همين روزها كه مشرف بودم ، تخريب بخشي از سطح خيابان و وجود دستگاههاي خاك برداري و آسفالت ريزي ، در آن خيابان ، حاكي از زير سازي و توسعه اين خيابان بود كه به مناسبت ايام حج و كثرت جمعيت متوقف شده بود . آن سال حركت ما به سوي مكه مصادف بود با شب اول ذي حجه .

انعكاس خبر كشف جسد اسماعيل

پس از انجام مراسم حج ( 1353ش . ) و مراجعت به ايران اين خبر جالب ، از زبان حجاج مدينه بعد ، در حوزه علميه قم و در ميان علما ، در سطح وسيعي مطرح گرديد كه : « به هنگام زيرسازي خيابان غربي بقيع به وسيله سعوديها ، جسد اسماعيل فرزند امام صادق ( عليه السلام ) پس از گذشت قرنها ، سالم كشف شده و در داخل بقيع دفن گرديده است . »

براي تحقيق موضوع ، فردي آگاهتر از مرحوم آيت الله آقاي حاج شيخ محمد فقيهي رشتي ( 1 ) نيافتم . در يكي از شبهاي محرّم ، پس از نماز مغرب و عشا به ديدارش شتافتم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرحوم حاج شيخ عبدالحسين نجفي رشتي ، معروف به « فقيهي » از علماي اعلام و شخصيتهاي برجسته حوزه عليمه قم ، عالمي كامل و فقيهي از بيت فضل و كمال و صاحب شرح بر مكاسب و كفايه مي باشد كه ساليان متمادي از طرف مرحوم آيت الله العظمي آقاي بروجردي در موسم حج براي پاسخ گويي به مسائل شرعي و مراجعات حجاج ، عازم حج مي شد و پس از ارتحال آن مرجع بزرگ و تا اواخر دوران زندگيش اين روش را ادامه داد . ( رحمة الله عليه )


301


و در منزل وي كه به مناسبت تشكيل مجلس روضه ، عدّه اي از علماي معروف نيز حضور داشتند سؤال مورد نظر را مطرح ساختم .

گر چه پس از گذشت بيش از بيست سال از ماجرا ، حافظه ام براي ذكر جزئيات مطالبي كه ايشان پيرامون اين حادثه جالب بيان نمودند ياري نمي كند ، ليكن خلاصه گفتار ايشان در تأييد و تثبيت اين خبر بود كه هم براي حاضران و هم براي حقير اطمينان بخش و جالب بود ، به طوري كه در صحت موضوع جاي شك و ترديد باقي نمي گذاشت و بدينگونه خبر اين حادثه به وسيله يكي از افراد مطلع و معتمد مورد تأييد قرار گرفت .

تأييد ديگر :

در سال بعد ( 1354ش . ) باز هم توفيق تشرف حاصل گرديد و در آن سال از مسائلي كه در مدينه منوره توجه مرا به خود مشغول كرده بود ، جريان انتقال پيكر اسماعيل به داخل بقيع و مدفن جديد وي بود . در خارج بقيع هر بيننده اي متوجه مي شد كه از بقعه اسماعيل ـ كه تا سال 1353ش . ( = 1394ق . ) در كنار خيابان و در جوار بقيع قرار داشت ديگر اثري باقي نمانده است .

اسماعيل در كجا دفن شد ؟

در همين روزها كنار قبور شهداي حره واقع در بقيع ، كه در ميان عوام به « شهداي احد » معروف است ، مشغول خواندن زيارت و عرض ارادت و احترام بودم كه متوجه شدم در فاصله چند قدمي ، يكي از زيارتنامه خوانهاي بومي ، با گروهي از زائران آفريقايي در كنار قبري ايستاده و با صداي بلند مي خواند : « السَّلامُ عَلَيكَ يا اِسْماعِيل بن الإمام جعفر الصادق . . . » ، به سرعت به طرفش رفتم و دستش را گرفته ، گفتم :

« سال قبل كه ما مشرف بوديم قبر اسماعيل را در بيرون بقيع زيارت كرديم شما چطور اين محل را به عنوان قبر وي معرفي مي كنيد ؟ ! پاسخ داد : آري قبر وي قبلا در همان محل بود ولي در توسعه و زير سازي خيابان ، پيكر او را سالم يافتند و به همين محلّ منتقل و در اينجا دفن نمودند .


302


در اطراف قبر جديد اسماعيل قطعه سنگهاي بزرگي نصب شده بود و آن را از ساير قبور مشخص و متمايز مي ساخت و محل دقيق آن در سمت شرقي قبور شهدا ، به طرف قبر حليمه سعديه و دقيقاً به فاصله ده قدم معمولي ـ 10 متر ـ است و بعد از آن سالها مشخص و مورد توجه و محل دعا و زيارت افراد با اطلاع بوده است ليكن متأسفانه اخيراً در اثر جابجا شدن قطعه سنگها و ايجاد پياده رو در ميان اين قبر و قبور شهدا و از بين رفتن نشانه هاي موجود ، اين نگراني وجود دارد كه مانند قبور شخصيتها و بزرگان ديگر ، به طور كلي فراموش از خاطرها محو شود !

به هر حال وجود اين قبر دليل روشني بر صحت جريان و حاكي از كشف شدن پيكر جناب اسماعيل بطور سالم است ؛ زيرا با بينش خاصي كه علماي وهابي در تعمير و تجديد قبور دارند و آن را جزو اعمال حرام و غير مشروع مي دانند ، احداث چنين قبري بدون صحت قضيه ، نه قابل قبول است و نه توجيهي براي آن متصوّر است .

مرقد جناب اسماعيل داراي قديمي ترين و بزرگترين ساختمان بود

پس از نقلِ تاريخِ انتقال قبر و جسد جناب اسماعيل به داخل بقيع ، به بيان تاريخ بنا و كيفيت حرم اين سلاله رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و فرزند امام هدي ( عليه السلام ) مي پردازيم :

آنچه از منابع تاريخي و مدينه شناسي به دست مي آيد ، اين است كه اين مرقد شريف داراي دو خصوصيت بارز و مشخص نسبت به اكثر قبور و مراقد موجود در داخل بقيع بوده است :

1 ـ قدمت و داشتن تاريخي كهن .

2 ـ وسعت و بزرگي اين حرم شريف .

سمهودي ( متوفاي 911 ) در مورد قدمت اين بنا ، از مطري كه از مدينه شناسان قرن هفتم است ، چنين نقل مي كند :

« بناه بعض العُبَيدييّن من ملوك مصر » ؛ ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وفاء الوفا ، ج3 ، ص920


303


« اين حرم را بعضي از ملوك و سلاطين فاطمي مصر بنا كرده اند . »

همين جمله را شيخ احمد عباسي از مدينه شناسان قرن يازده نيز بدون انتساب به مطري آورده است . ( 1 )

گفتني است كه سلطنت خاندان فاطميها در مصر از سال سيصد و دو شروع و تا سال پانصد و شصت و چهار ادامه داشته است ( 2 ) و به مناسبت اين كه نام مؤسّس اين سلسله « عبيدالله » بوده ، به آنان « عُبيديّون » نيز مي گويند . ( 3 )

تعمير حرم اسماعيل در سال پانصد و چهل و شش

سمهودي به دنبال گفتار قبلي اش چنين ادامه مي دهد : در كنار در وسطي مرقد جناب اسماعيل كه به ميدان باز مي شود ، قطعه سنگي نصب گرديده است كه در آن اين جملات حكاكي شده است : « عمّره حسين بن أبي الهيجاء سنة ستّ وأربعين وخمسمأة » .

سمهودي سپس مي گويد : شايد مطري به استناد همين قطعه سنگ و اثر تاريخي ، بناي اين ساختمان را به فاطميها نسبت داده است ؛ زيرا ابن ابي الهيجاء از سوي آنان بر حجاز حكومت مي كرده است .

به هر حال از گفتار سمهودي ، كه هم شاهد بر قطعه سنگ تاريخي است كه بيانگر تاريخ تعمير اين حرم بوده و هم نظريه مطري را نقل نموده است ، مي توان به قدمت بناي اصلي آن پي برد كه اگر تاريخ تعمير ساختمان اين حرم را حداقل پنجاه سال پس از احداث آن بدانيم بناي اصلي ساختمان ، متعلّق به قرن پنجم خواهد گرديد و اين ساختمان هم مانند ساختمان حرم شريف ائمه بقيع از قديمي ترين ابنيه مذهبي است كه پس از گذشت نه قرن به وسيله وهابيان تخريب و منهدم شده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عمدة الأخبار ، ص158

2 . دائرة المعارف وجدي ، ج7 ، صص325 ـ 314

3 . دائرة المعارف وجدي ، ج7 ، صص325 ـ 314


304


وسعت اين مرقد شريف

بازهم مي پردازيم به نقل آنچه كه سمهودي آن را مشاهده و بازگو نموده است :

وي افزون بر اين كه از اين حرم با تعبير « كبير » ( 1 ) ياد مي كند ، براي آن سه در معرفي مي نمايد :

1 ـ در جنوب شرقي ؛ « . . . وهو كبير . . وهو ركن سور المدينة من القبلة والمشرق بني قبل السور فاتّصل السور به فصار بابه من داخل المدينة » .

« اين حرم بزرگ است و فعلا در ركن قلعه شهر مدينه از سمت جنوب شرقي واقع شده چون بناي حرم قبل از احداث اين قلعه بوده ، و ديوار قلعه به آن متصل گرديده است و دربي براي حرم از داخل مدينه ( داخل سور ) باز مي گردد . »

2 ـ در وُسطي كه به طرف ميدان و خارج قلعه شهر باز مي شد ؛ سمهودي مي گويد : « وعلي باب المشهد الأوسط الذي أمامه الرحبة التي بها البئر التي يتبرك بها حجر فيه أن حسين بن ابي الهيجاء عمّره سنة ستّ وأربعين وخمسمأة » .

3 ـ در آخري ؛ همچنين سمهودي مي گويد : « علي يمين الدّاخل الي المشهد بين الباب الأوسط والأخير حجر منقوش فيه وقف الحديقة التي بجانب المشهد في المغرب علي المشهد . . . » . ( 2 )

از اين سه جمله به وضوح به دست مي آيد كه اين حرم حداقل داراي سه در بوده است ؛ دربي به داخل قلعه ، در وسط و در آخر .

خانه امام سجّاد ( عليه السلام )

سمهودي آنگاه از مطري نقل مي كند كه محوطه اين حرم و اطراف آن در سمت شمال خانه امام زين العابدين ( عليه السلام ) بوده و در سمت غربي حرم ، مسجد كوچك و متروكي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همانگونه كه در « رسائل في تاريخ المدينه » ص102 ، آمده است : « وفي الجهة الشرقيّة ، قبّة كبيرة فيها مرقد سيّدنا اسماعيل . . . » .

2 . وفاء الوفا ، ج3 ، ص920


305


است ( 1 ) كه به « مسجد امام زين العابدين » مشهور است .

سمهودي اضافه مي كند : و در ميان در وسطي و آخري اين حرم ، قطعه سنگي نصب شده است و در آن نوشته شده : « باغ موجود در سمت غربي اين حرم راحسين بن ابي الهيجاءبه اين حرموقف نمود . »

و در ذيل اين وقفنامه آمده است كه محوّطه اين حرم ، خانه متعلق به امام زين العابدين است و مسجد هم منتسب به آن حضرت مي باشد و چاه موجود در محوطه ، چاهي است كه از آب آن براي استشفاي مريضان استفاده مي شود .

سمهودي پس از نقل مطالب اين قطعه سنگ ، اين جمله را هم مي افزايد : « و نقل مي كنند كه امام محمّد باقر در دوران طفوليت در حالي كه پدرش امام سجاد ( عليه السلام ) مشغول نماز بود به داخل اين چاه افتاد ولي امام سجاد نمازش را قطع نكرد . »

سمهودي آنگاه از گفتار ابن شبّه ( متوفاي 262 ) مؤيدي براي اين مطلب مي آورد كه او نيز اين محوّطه را خانه امام سجاد معرّفي نموده است . ( 2 )

انگيزه وسعت حرم جناب اسماعيل

ممكن است اين پرسش در ذهن خواننده به وجود آيد كه حرم جناب اسماعيل چرانسبت به حرمها و مقابر موجود در بقيع و منسوب به خاندان پيامبر ، از وسعتوعظمت بيشتري برخوردار بوده است ؟

پاسخ اين پرسش ، با توجه به مطالب گذشته و آنچه در آينده درباره عقيده گروه اسماعيليان خواهيم گفت ، روشن است ؛ زيرا اوّلا : بر خلاف قبور واقع در بقيع ( 3 ) ، كه در يك مزار و گورستان عمومي تقريباً محدود و غير وسيع واقع شده اند ، مرقد اسماعيل در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سمهودي مي گويداين مسجد در سال 884 تجديد بنا شده است .

2 . سمهودي متن گفتار ابن شبّه را در ضمن هفت سطر از وي نقل نموده است ولي در نسخه موجود از كتاب وي « تاريخ المدينه » چنين مطلبي به دست نيامد و اين گفتار مصحح اين كتاب را تأييد مي كند كه نسخه موجود از يك نسخه خطي كه در آن سقط و تشويش فراواني وجود داشته چاپ شده است .

3 . به استثناي قبور ائمه چهارگانه كه از ابتدا در خانه شخصي و متعلق به عقيل واقع گرديده است .


306


كنار محوطه اي آزاد و خانه هاي مسكوني و شخصي ؛ از جمله خانه امام سجاد ( عليه السلام ) قرار گرفته است كه با مرور زمان سمت ديگر آن به صورت باغ و نخلستان در آمده و به همين مرقد وقف گرديده است .

وثانياً : نبايد نقش سلاطين فاطمي را ، كه نزديك به چهار قرن در شام و قسمتي از آفريقاي شمالي و مصر حكومت داشتند و به امامت جناب اسماعيل معتقد بودند ناديده گرفت ؛ زيرا طبيعي است آنها هم علاقه داشتند كه در كنار گنبد و بارگاه ائمه بقيع و ديگر امامان و پيشوايان شيعه و اهل سنّت در كشورهاي مختلف ، ساختمان حرم امام و پيشوايشان آنان نيز از عظمت و شكوه بيشتر برخوردار باشد .

شخصيت معنوي اسماعيل

مرحوم شيخ مفيد نقل مي كند : چون اسماعيل در ميان هفت فرزند ذكور امام صادق ( عليه السلام ) از نظر سن بزرگترين آنان و از لحاظ لياقت و شايستگي از مقام ارجمندي برخوردار بود و لذا محبت ، عنايت ، اعزاز و اكرام آن حضرت را بيش از بقيه به سوي خود جلب كرده بود و به همين دو جهت عده اي از شيعيان امام صادق فكر مي كردند پس از آن بزرگوار ، امامت به وي منتقل خواهد شد ولي او در حال حيات پدر بزرگوارش در عُريض ( 1 ) از دنيا رفت و تابوتش بر روي دوش مردم به مدينه منتقل و در كنار بقيع دفن گرديد .

شيخ مفيد مي افزايد : و روايت شده است كه امام صادق ( عليه السلام ) در مرگ اين فرزند جزع و بي تابي زياد مي نمود و به شدت اندوهگين بود ؛ به طوري كه در پيشاپيش جنازه اش ، با پاي برهنه و بدون عبا حركت مي كرد و به هنگام تشييع دستور داد چندين بار تابوت را بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عُريض بضم اول روستاي سرسبزي است كه در بين مدينه و اُحُد در سمت راست جاده و نزديك به احد واقع شده است . عليّ العريضي يكي ديگر از فرزندان امام صادق ( عليه السلام ) و از راويان حديث در اين محل مدفون و قبرش معروف است . امام صادق ( عليه السلام ) و فرزندانش در اين روستا داراي باغ و نخلستان بودند . ما در سال 70 ش . با عدّه اي از همسفران براي زيارت عليّ العريضي به اين روستا رفته و دقائقي در آنجا به سر برديم . اكثر ساكنين آنجا را شيعيان تشكيل مي دهند .


307


زمين نهادند و كفن را كنار زد و به صورتش تماشا نمود . منظور آن حضرت از اين عمل اين بود كه مرگ اسماعيل بر همگان معلوم شود و براي كسي در مرگ وي شك و شبهه اي باقي نماند و اين فكر كه شايد او امام پس از پدرش باشد ، بكلي از ذهنها زدوده شود . از اين رو پس از مرگ اسماعيل ـ رحمة الله عليه ـ كساني كه گمان مي كردند او در آينده به مقام امامت خواهد رسيد ، به اشتباه خود پي بردند و از عقيده خويش برگشتند ولي تعداد اندكي از كساني كه در مناطق دور زندگي مي كردند و رابطه با شخص امام و اصحاب آن حضرت نداشتند ، در عقيده خويش مبني بر زنده بودن اسماعيل و امامت وي بعد از امام صادق باقي ماندند .

پيدايش مذهب اسماعيليه

شيخ مفيد مي نويسد : پس از شهادت امام صادق ( عليه السلام ) گروهي از همان افراد ، راه حقيقت را دريافتند و از عقيده به حيات و امامت اسماعيل منصرف و به امامت حضرت موسي بن جعفر ( عليه السلام ) معتقد گرديدند و در اين عقيده نماند مگر تعدادي اندك و نادر كه آنان هم به دو گروه تقسيم شدند : گروهي وفات اسماعيل را پذيرفتند ليكن بر اين عقيده بودند كه به هر حال او شايسته امامت بود نه برادران ديگرش و پس از مرگ او و مرگ پدرش ، اين مقام به فرزند او « محمّد بن اسماعيل » منتقل مي شود نه برادرش « موسي بن جعفر » ! بنابراين به امامت « محمّد بن اسماعيل » معتقد گرديدند .

امّا بعضي از آنها در عقيده به حيات اسماعيل ثابت و پابرجا ماندند ، و اين هر دو گروه را اسماعيليّه مي گويند .

مفيد ـ رضوان الله تعالي عليه ـ اضافه مي كند امروزه تعداد پيروان اسماعيليه اندك است و چندان قابل توجه نيست و آنچه امروز از عقيده آنان معروف است ، اين است كه به عقيده اسماعيليه ، امامت پس از اسماعيل بن امام صادق در ميان فرزندان او ، تا قيامت نسل به نسل باقي خواهد ماند . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ارشاد شيخ مفيد ، ص285 ، چاپ بصيرتي قم .


308


همين مطالب را مرحوم طبرسي حرف به حرف در « اعلام الوري » ( 1 ) بدون ذكر مأخذ درباره عقيده و تاريخ پيدايش اسماعيليان آورده است .

لازم به ذكر است با توجه به اين كه در زمان فوت مرحوم شيخ مفيد ( 413هـ ) و همچنين در زمان مرحوم طبرسي ( قرن ششم ) ، به ترتيب بيش از يك قرن و دو قرن و نيم از تأسيس حكومت و سلطنت فاطميها در آفريقا و مصر ، كه از پيروان اسماعيليه بودند ، مي گذشت وصيت آنان در همه كشورهاي اسلامي از نظر قدرت و اعمال قوانين اسلامي گسترده بود . گفتار اين دو بزرگوار كه در زمان آنان اسماعيليه را يك فرقه اندك و غير قابل ذكر معرفي نموده اند ، جاي ابهام و محل بحث و تحقيق است كه آيا فاطميان در آن دوران ، به عنوان « اسماعيليه » معروف نبودند ؟ ! و اين انتساب و اشتهار بعدها به وجود آمده است و يا مسأله ديگري است ؛ زيرا نمي توان گفتار شخصيتي مانند شيخ مفيد اين استوانه بزرگ علمي را ساده تلقّي نمود و از كنار آن گذشت .

به هر حال ، مذهب اسماعيليه نيز مانند بيشتر مذاهب ديگر در طول تاريخ ، فراز و نشيبهايي را پشت سر گذاشته است و امروز در تعدادي از كشورها به خصوص در هندوستان گروهي از اين مذهب پيروي مي كنند و به نام « اسماعيليه » معروفند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعلام الوري ، ص28 ، چاپ اسلاميه تهران .


309


بخش نهم :

بقعه جناب عبدالله پدر گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )


311


مرقد شريف جناب عبدالله پدر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله )

از آثار معروف در مدينه طيّبه و از بقاع خارج از بقيع ، كه تا سال 1355 شمسي مورد توجّه و محلّ زيارت زائران و داراي ساختمان بوده ، مرقد شريف جناب عبدالله بن عبد المطلب پدرگرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است . اين بقعه شريف در تاريخ ياد شده ، كه به عنوان توسعه مسجدالنبي و ميادين اطراف آن انجام گرفت ، به وسيله وهابيان تخريب گرديد و اينك اثري از آن باقي نيست .

بحثي كوتاه در ايمان پدر و مادر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

پيش از ورود به كيفيّت و چگونگي اين بنا در طول تاريخ ، مناسب ديدم بحثي كلامي را طرح كنم :

به عقيده علما و متكلّمان شيعه و همچنين به عقيده گروهي از عالمان و دانشمندان اهل سنّت و طبق دلائلي از آيات و احاديث از طريق اهل سنّت و شيعه ، پدر و مادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و همه اجداد آن بزرگوار موحد و خداشناس بوده اند و هيچيك از آنان به شرك و بت پرستي آلوده نگرديده اند و نه تنها نطفه پاك رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و نور آن وجود مقدّس از صلبهاي پاك و ارحام پاكيزه ، به صلب عبداللهِ موحّد و رحم آمنه با ايمان منتقل


312


گرديده بلكه انبياي ديگر نيز داراي چنين ويژگي هستند و از چنين طهارت مولد برخوردار بودند .

ديدگاه دانشمندان اهل سنّت

جلال الدين سيوطي صاحب تفسير « الدرّ المنثور » و كتابهاي زياد ديگر و از بزرگترين شخصيتهاي علميِ اهل سنّت ، در اين باره بحث مفصّلي دارد كه اينك خلاصه آن را مي آوريم :

او مي گويد : قبل از اسلام ، همانگونه كه در جزيرة العرب گروهي از مردم مانند ورقة بن نوفل و زيد بن عمرو بن نفيل بر توحيد و يگانه پرستي پايدار بودند ، خاندان پيامبر و پدر و مادر او هم از « حُنَفا » و در دين جدّشان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) بودند و بر آيين او عمل مي كردند .

سيوطي اضافه مي كند : گروهي از علماي ما درباره اجداد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر همين عقيده هستند كه از جمله آنها است امام « فخر رازي » . او در تفسير خود « انوار التنزيل » چند دليل بر اين مطلب آورده است :

1 ـ اوّلين دليل فخر رازي اين آيه شريفه است : { الَّذي يراكَ حينَ تَقُومُ ، وتَقَلُّبَكَ في السّاجِدين } . ( 1 )

« خدايي كه تو را مي بيند ، آنگاه كه به عبادت بر مي خيزي و آنگاه كه در ميان سجده كنندگان منتقل مي گردي . »

فخر رازي مي گويد : به عقيده مفسّران منظور از « تقلّب و جابجا شدن در ميان ساجدين » انتقال نطفه پيامبر از صُلب سجده كننده و موحد و خداشناسي است به صلب سجده كننده و موحد ديگر . و اين آيه دليل است بر اين كه همه پدران پيامبر ، موحد و خداشناس و از كساني بودند كه به پيشگاه خداوند يكتا سجده و ستايش مي كردند .

2 ـ دليل دوّم فخر رازي حديث شريف نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) است كه فرمود : « لَمْ أزَلْ أنْقُلُ مِن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شعرا : 217 و 218


313


أصلابِ الطّاهِرينَ الي أرحام المطهّرات » ؛ « من هميشه از صلبهاي پاك به ارحام پاك منتقل شده ام . »

در صروتي كه خداوند متعال مي فرمايد : {  إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ } و اگر اجداد و جدّه هاي پيامبر مشرك بودند آن حضرت پاكي آنها را تأييد نمي كرد .

سيوطي پس از نقل دلايل ديگر از فخر رازي ، مي گويد : فخر رازي كه به ايمان و قداست اجداد پيامبر معتقد است و اين دلايل را بيان كرده ، در عظمت و شخصيت وي همين بس كه بزرگترين امام و پيشواي ديني و يگانه شخصيت علمي و تنها پاسخگوي سؤالات مختلف علمي دانشمندان دوران خود مي باشد .

سيوطي آنگاه در تأييد نظريه فخر رازي به بيان چند دليل عقلي و نقلي ديگر مي پردازد و در اثبات اين موضوع احاديثي از بخاري ، بيهقي و ابونعيم و ساير محدّثان نقل مي كند و سپس دلائلي را كه شهرستاني و ماوردي آورده اند متذكر مي شود . ( 1 )

كتابهايي كه علماي اهل سنّت در اين باره نوشته اند :

علماي اهل سنّت درباره ايمان اجداد و پدر و مادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تأليفات زيادي دارند كه تنها سيوطي چهار جلد كتاب در موضوع ياد شده به رشته تأليف در آورده است :

1 ـ الدرج الرفيعة في الآباء الشريفة .

2 ـ المقاصد السندسيّة في النسبة المصطفويّة .

3 ـ التعظيم والمنّة بأن أبوي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) في الجنّة .

4 ـ السبل الجليّة في الآباء العليّة . ( 2 )

ديدگاه علما و دانشمندان شيعه :

به طوري كه قبلا اشاره كرديم ، ايمان پدر و مادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و طهارت و قداست ولادت همه انبيا ، از مسلّمات بلكه از مشخصات بارز عقيده شيعه به حساب مي آيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مالك الحنفاء : ص17 ، به نقل پاورقي بحارالانوار ، ج15 ، ص121 ـ 128

2 . همان .


314


فخررازي مي گويد : « قالَت الشيعة أنّ أحداً مِنْ آباء الرّسول وأجدادِهِ ما كان كافراً . . . » . ( 1 )

گفتار فخر رازي نشانگر آن است كه عقيده شيعه و اتفاق علماي آنان در موضوع مورد بحث ، حتّي براي اهل سنّت نيز معلوم و در نزد آنان هم از مسلّمات بوده است .

مجلسي ( رحمه الله ) مي گويد : اماميّه اتفاق نظر دارند بر اين كه پدر و مادر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و همه اجداد آن بزرگوار ، تا آدم ( عليه السلام ) نه تنها موحّد و با ايمان بلكه از گروه صدّيقين بوده اند ؛ زيرا يا پيامبر بوده اند يا از اوصياي پيامبران و شايد بعضي از آنها به جهت تقيّه يا مصالح ديني ديگر ، از اظهار اسلام خود امتناع ميورزيده اند . ( 2 )

دلائل علماي شيعه :

در كتب كلامي و تفسيري شيعه ، آنجا كه سخن از ايمان اجداد پيامبر به ميان آمده ، دلائل متعدّدي از قرآن و حديث بر اين مطلب ارائه گرديده است كه براي رعايت اختصار ، تنها به يك آيه و چند روايت بسنده مي كنيم :

دليل قرآني :

در مورد قرآن به همان آيه شريفه كه قبلا گذشت و مورد استشهاد و استدلال فخر رازي نيز قرار گرفت اكتفا مي كنيم . خداوند متعال در آن آيه خطاب به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : { الَّذي يراكَ حينَ تَقُومُ وتَقَلُّبَكَ في السّاجِدين } .

ترجمه و توضيح آيه در بيان فخر رازي در صفحات پيش آمد كه از تكرار خودداري مي شود .

دلايل روايي :

الف : در حديث شريف نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به امير مؤمنان ، علي ( عليه السلام ) چنين آمده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان .

2 . بحارالأنوار ، ج15 ، ص117


315


« يا علي ، إنَّ عبدالمطّلب كانَ لا يَستقسِمُ بالأزلامِ ولا يَعبُدُ الأصنامَ ولا يَأكُلُ ما ذُبِحَ علي النَّصب ، ويقولُ أنا علي دينِ إبراهيم ( عليه السلام ) » . ( 1 )

« اي علي ، عبدالمطلب استقسام به ازلام ـ كه از اعمال دوران جاهلي بود ـ نمي كرد و بتها را نمي پرستيد و از گوشت حيواني كه با نام بتها ذبح مي كردند ، نمي خورد و مي گفت من در آيين ابراهيم هستم . »

ب : اصبغ بن نباته مي گويد كه امير مؤمنان ، علي ( عليه السلام ) فرمود :

« والله ما عَبَدَ أبي وَلا جَدّي عبدالمطّلب ولا هاشم وَلا عبدَمناف صَنَماً قطّ . قيل فما كانوا يعبدون ؟ قال : كانُوا يُصَلُّونَ إلي البيتِ علي دينِ ابراهيمَ ( عليه السلام ) مُسْتمسكينَ به » . ( 2 )

« به خدا سوگند نه پدرم و نه جدّم عبدالمطلب ونه هاشم و نه عبدمناف ، بتي را نپرستيدند . پرسيدند : اي اميرمؤمنان آنان در دوران جاهلي چه چيزي را مي پرستيدند ؟ ! فرمود : بر آيين ابراهيم به سوي بيت نماز مي خواندند و از آيين او جدا نبودند . »

نياكان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چرا متّهم مي شوند ؟ !

به طوري كه مي دانيم افرادي در قرن اوّل اسلام به قدرت رسيدند و سرنوشت مسلمانان در دست آنان قرار گرفت كه پدران و برادران و نزديكترين اقوامشان نه تنها با شرك و بت پرستي چشم از اين جهان فرو بستند بلكه حتّي در ميدان جنگ و در راه تحكيم شرك و بت پرستي و مبارزه با توحيد به دست مسلمانان كشته شدند و اين لكّه ننگي است كه براي هميشه تاريخ در پيشاني آنان حك شده و زدودني نيست . از اين رو با قرار دادن پدر و مادر و اجداد و نزديكترين اقوام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در صف نياكان خويش و متّهم ساختن آنان به شرك و بت پرستي ، در صدد حلّ اين مشكل بزرگ اجتماعي خويش برآمدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خصال صدوق ، به نقل بحارالانوار ، ج15 ، ص144 ، ومن لا يحضره الفقيه ، باب النّوادر .

2 . كمال الدين ، به نقل از بحارالانوار ، ج15 ، ص144


316


آري آنها از زبان رسول خدا به دروغ نقل كردند كه :

« إنَّ رَجُلا قالَ يا رَسُولَ اللهِ أينَ أبي ؟ قال : في النّار ، فلمّا قَفّي دَعاه . فقال إنّ أبي وأباكَ في النّار ! » . ( 1 )

« مردي به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) عرض كرد : اي رسول خدا ، پدر من در كجا است ؟ فرمود : در ميان آتش است ! چون آن مرد خواست برود ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را صدا كرد و چنين فرمود : پدر من و پدر تو هر دو در آتش هستند ! »

ماجراي حضور رسول خدا در كنار قبر مادرش و تحريف آن

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پس از فتح مكّه و به هنگام مراجعت ، در « ابواء » قبر مادرش « آمنه » را زيارت كرد و در كنار آن نشست و عاطفه سرشار و روح لطيفش موجب گرديد كه خاطرات گذشته و زحمات طاقت فرساي مادرش را تداعي كند و گريه شديد سردهد ؛ به طوري كه صحابه آن حضرت نيز شديداً متأثّر گشته و گريه كردند .

همه صحابه و ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن روز ، آن تكريم و احترام را از سوي آن حضرت نسبت به مادرش مشاهده نمودند . زيارت كردن قبر مادر و گريه شديد در مرئي و منظر عموم ، چيزي نبود كه در آن شرايط و با وجود چند هزار نفر كه در اين سفر به همراه پيامبر بودند به فراموشي سپرده شود و حادثه اي باشد كه بتوان از اصل انكارش نمود و لذا با حفظ اصل اين جريان تاريخي ، در كيفيت آن دخل و تصرف كردند و از همان شيوه اي كه در ماجراي « غدير » و در تصرف و تحريف در لفظ « مولا » استفاده نمودند ، در اين جريان نيز بهره گرفته و چنين گفتند :

« اين كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قبر مادرش را زيارت و در كنار آن گريه كرد و صحابه نيز گريه كردند ، درست است ، ليكن اين عملكرد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دليل بر ايمان و توحيد مادر آن حضرت نيست ؛ زيرا پيامبر پس از اين مراسم جمله اي فرموده است كه شرك و كفر مادر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح مسلم ، ج1 ، كتاب الإيمان ، باب « بيان أنّ مَنْ مات علي الكفر فهو في النّار . »

سنن ابن ماجه ، حديث 1572 ؛ سنن أبي داود ، ج2 ، ص532


317


او را به اثبات مي رساند ! و آن اين كه :

« از خداوند براي مادرم اجازه طلب مغفرت كردم چنين اجازه اي به من داده نشد ، امّا براي زيارت قبرش اجازه خواستم كه خداوند اين اجازه را به من داد ! متن حديث چنين است :

« عَن أبي هُريرة قال : زارَ النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) قبر أُمِّهِ فبَكي وأبكي مَنْ حَولَه ، فقال استأذَنتُ رَبّي في أن أستغفِرَ لَها فَلَم يأذَنَ لي واستأذنْتُهُ في أنْ أزورَ قَبرها فأذِنَ لي ، فزوروا القُبورَ فإنّها تذكّر الموتَ » .

اين حديث كه ناقل آن ابوهريره است ، در صحيح مسلم ( 1 ) ، سنن نسائي ( 2 ) ، سنن ابن ماجه ( 3 ) سنن ابي داود ( 4 ) و تاريخ المدينة ابن شَبّه ( 5 ) آمده است و در سه سنن ياد شده ، با مضمون آن ، بر جواز زيارت قبور مشركان استدلال گرديده است و براي اين حديث باب مستقلّي به عنوان : « جواز زيارة قبر المشرك » اختصاص يافته است .

اين حديث مخالف مضمون قرآن است

ما فعلا در مقام پاسخگويي مشروح بر اين تحريف ، كه به صورت حديث نقل شده است ، نيستيم ولي تذكر سه نكته را لازم مي دانيم :

1 ـ اين حديث با مفهوم قرآن و مضمون آيه كريمه منافات دارد كه مي فرمايد :

{ وَلا تُصَلِّ عَلي أَحَد مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَماتُوا وَهُمْ فاسِقُونَ } ( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج1 ، كتاب الإيمان ، باب « مَن ماتَ علي الكُفرِ فَهُوَ في النّار . »

2 . ج4 ، كتاب الجنائز ، باب « زيارة قبر المشرك » .

3 . ج1 ، كتاب الجنائز ، باب « ما جاء في زيارة قبور المشركين » .

4 . ج2 ، ص195

5 . ج1 ، ص118

6 . توبه : 84


318


در اين آيه شريفه ، همانگونه كه از دعا كردن و نماز خواندن بر منافق نهي شده ، از ايستادن در كنار قبرش نيز منع گرديده است و اين نهي و منع ، با كفر باطني آنان نسبت به خدا و رسولش تعليل شده است و اگر اين علّت در منافقان داراي يك جنبه و تنها مربوط به اعتقاد باطني و مكنون قلبي آنها باشد در كفار و مشركان داراي دو جنبه است ؛ زيرا كفّار و مشركان هم در باطن و هم در ظاهر و با زبان كفر ميورزند و خدا و رسول را انكار مي كنند پس طبيعي است اين نهي در كفار شديدتر و با اولويت خواهد بود ، نه آن كه در مورد منافقان هم دعا و هم توقف در كنار قبرشان ممنوع ولي در مورد كفّار و مشركان دعا كردن ممنوع و توقّف در كنار قبرشان مجاز باشد و اين مخالف مفهوم آيه شريفه است !

2 ـ اگر در حديث ابوهريره آمده است كه : « درخواست استغفار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره مادرش مورد اجابت واقع نگرديد و اين حاكي از عدم رضاي خداوند از « آمنه » است ! » در مقابل ، از عبدالله بن مسعود صحابي جليل القدر نقل شده است كه : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چون بر سر قبر مادرش رسيد ، فرمود : « اين قبر آمنه است و مرا هم جبرئيل بر آن راهنمايي نمود . ( دلّني جبرئيلُ عَلَيهِ ) . ( 1 )

آري مضمون حديث عبدالله بن مسعود نيز قداست و عظمت شخصيت « آمنه » را مي رساند كه معرّف قبر او جبرئيل امين بوده است .

3 ـ نكته آخر اين كه حديث ابوهريره به لحاظ مخالفتش با قرآن و بر اساس دلائل ديگر ، حتّي از نظر عدّه اي از محقّقان علماي اهل سنّت نيز مردود شناخته شده و به طوري كه گذشت دانشمنداني مانند فخر رازي و سيوطي اين حديث و مانند آن را ناديده گرفته و همانند علماي شيعه به موحّد بودن پدر و مادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قائل شده و حتّي در اين باره كتابهاي متعدّد تأليف نموده اند .

مسجد دارالنابغه يا مدفن پدر گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )

دخل و تصرّفي كه در مورد ماجراي زيارت پيامبر از قبر مادرش به عمل آمده و ما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عن عبدالله بن مسعود قال : كنّا نمشي مع النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ذات يوم إذ مرَّ بِقَبر فقال : أتدرونَ قبرُ مَن هذا ؟ قلنا : الله ورسولَهُ أعلم ، قالَ : قبرُ آمنه ، دلّني عليهِ جبرئيل . تاريخ المدينة ابن شبه ، ج1 ، ص117


319


انگيزه تحريف و كيفيت آن را توضيح داديم ، مشابه آن را مي توانيم در مورد قبر جناب عبدالله بن عبدالمطلب پدر گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و حضور و نماز خواندن آن حضرت در كنار اين قبر نيز ببينيم و اين مطلب زماني روشن مي شود كه با تاريخ « دارالنابغه » ( محلّ دفن پدر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ) و تحوّلي كه در طول تاريخ در آن به وجود آمده است آشنا شويم :

خلاصه اي از تاريخ دارالنابغه

دار النابغه خانه اي بود در ميان خانه هاي قبيله بني نجار در مدينه ، متعلق به شخصي از همان قبيله به نام « نابغه » . اين خانه ها در سمت غربي مسجد النبي واقع بود و به مناسبت سابقه قوم و خويشي كه در ميان بني النجار و قبيله آمنه بنت وهب همسر جناب عبدالله وجود داشت ، عبدالله به هنگام مراجعت از سفر تجارت شام در مدينه به اين قبيله وارد و در همانجا مريض شد و از دنيا رفت و پيكرش بر طبق روال آن روز در داخل همان خانه « دار النابغه » به خاك سپرده شد .

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شش ساله بود كه به همراه مادرش براي ديدار با اقوام مادريش به مدينه مسافرت كرد و مانند پدرش عبدالله وارد بر همين قبيله بني نجار گرديد و يكماه در دار النابغه اقامت گزيد . آن حضرت پس از هجرت به مدينه ، در ضمن بازگويي خاطرات سفر دوران كودكيش مي فرمود :

« قبر پدرم عبدالله هم در داخل اين خانه است . »

و چون رسول خدا پس از هجرت در همين خانه و در كنار قبر عبدالله گاهي نماز مي خواند به اين محل « مسجد دار النابغه » نيز گفته شد .

مدينه شناسان تا قرن سوّم در معرّفي دارالنابغه هر دو عنوان را مطرح ساخته و اين خانه را هم به عنوان « محل دفن عبدالله » و هم به عنوان « مسجد دار النابغه » ، معرفي نموده اند . ولي به فاصله نه چندان زياد ، از سوي نويسندگان در حمايت از همان سياستي كه در بحث گذشته و در مورد زيارت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از قبر مادرش ملاحظه نموديد ، عنوان مدفن بودن دار النابغه در بوته فراموشي قرار گرفته و گاهي از محلّ دفن عبدالله در


320


مدينه اصلا سخن به ميان نيامده است ! و دار النابغه فقط به عنوان يكي از مساجد مدينه ! معرفي شده است .

و اين وضع تقريباً تا قرن دهم ادامه داشته و در اين دوران ساختمان جديد براي دارالنابغه احداث شده و با نصب ضريح روي قبر و ايجاد محراب در كنار ضريح هر دو عنوان تجديد و محل هر يك از قبر و مسجد مشخص و حفظ گرديده است .

البته بيشتر مردم و زائراني كه آشنايي با تاريخ نداشتند و از وجود « مسجد » در اين محل مطّلع نبودند ، تنها به جنبه مدفن بودن اين بقعه توجّه مي كردند و اين بقعه را منحصراً مرقد پدر گرامي پيامبر و نه محلي كه داراي عنوان مسجد است ، مي شناختند و به نظر مي رسد انگيزه اصلي و علّت مهمّ حفظ اين بقعه از سوي مسؤولان سعودي تا سال 1355شمسي با اين كه آنها هفتاد سال قبل همه ساختمانهاي بقاع را در مدينه و ساير شهرهاي حجاز منهدم و با خاك يكسان نمودند ، توجه به جنبه مسجد بودن دارالنابغه بوده نه به علت وجود قبر پدر گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه از نظر وهابيها جزو كفار و مشركان ! مي باشد .

و اينك مشروح اين بحث :

دارالنابغه مدفن عبدالله

كاتب واقدي ( متوفاي 230ق . ) درباره عبدالله بن عبدالمطلب و مرگ وي در مدينه مي گويد :

« ودُفِنَ في دار النابغة وهُوَ رَجلٌ من بني عدي بن نجّار . . . » . ( 1 )

ابن شبه ( متوفاي 262 ق . ) هم مي گويد : « قبر عبدالله بن عبدالمطّلب في دارالنابغة » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبقات ، ج1 ، ق1 ، ص61

2 . تاريخ المدينة ابن شبه ، ج1 ، ص117 ـ 116


321


و باز ابن شبه از تاريخ المدينه عبدالعزيز زنده در سال 95 ق . نقل مي كند كه محلّ دقيق قبر عبدالله به او ارائه و معرفي شده است كه در آستانه ورود به « خانه نابغه » و در سمت چپ كسي كه وارد مي شود قرار گرفته است . ( 1 )

طبري ( متوفّاي 310 ق . ) مي گويد : « وَدُفن في دار النابغة في الدار الصغري إذا دخلت الدار عن يَسارِكَ لَيس بين أصحابنا في ذلك اختلاف » . ( 2 )

بايد گفت كه نظريه و گفتار مورّخان و مدينه شناسان در اين باره بسيار است و نقل گفتار همه آنان به درازا خواهد كشيد .

توجّه خاص رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به دار النابغه

كاتب واقدي مطلب مشروحي در زمينه سفر آمنه به همراه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه نقل نموده كه اينك خلاصه آن را در اينجا مي آوريم :

وي مي نويسد : آمنه به همراه رسول خدا ، كه طفل شش ساله بوده ، و در معيّت امّ ايمن و به وسيله دو نفر شتر ، براي ديدار با اقوام خويش « بني النجّار » رهسپار مدينه شد و در اين شهر يك ماه توقف كرد و در « دارالنابغه » اقامت گزيد و به هنگام مراجعت به مكّه در « ابواء » از دنيا رفت و در همين محل دفن گرديد .

واقدي همچنين آورده است كه : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از هجرت به مدينه ، از اين سفر خويش ياد مي كرد و ديدنيها و شنيدنيهاي حساس آن دوران را كه از مدينه در خاطرش بود مطالبي نقل مي نمود و به خصوص درباره دارالنابغه مي فرمود : « در آن سفر به همراه مادرم در اين خانه اقامت كرديم و قبر پدرم عبدالله نيز در ميان اين خانه است » . ( 3 )

و اين بود بخشي از گفتار مدينه شناسان درباره خانه نابغه و اين كه اين محل مدفن پدر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ المدينة ابن شبه ، ج1 ، ص117 ـ 116

2 . تاريخ طبري ، چاپ ليدن ، ج2 ، ص76

3 . طبقات ، ج1 ، ق1 ، ص73


322


مسجد دار النابغه !

ابن شبه در طي روايات متعدّد نقل مي كند كه از جمله مكانها و نقاطي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آنها نماز خوانده « دار النابغه » است . ( 1 )

تعدّد اين روايات ، نشانگر اين است كه نماز خواندن پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در اين محل ، مكرّر و متعدّد بوده ، و از ظاهر اين روايات استفاده مي شود كه هر يك از راويان آنچه مشاهده نموده نقل كرده است و بعيد است كه همه آنها همزمان باشد و همه آنان تنها يكبار نماز خواندن آن حضرت را مشاهده كنند و در موارد متعدّد نقل نمايند .

سمهودي از علماي اوائل قرن دهم نيز در شمارش مساجد مدينه يكي از آنها را مسجد دارالنابغه معرّفي كرده و گفتار قبلي ابن شبه را بازگو مي كند و دو نكته بر آن مي افزايد :

الف : دار النابغه كه به عنوان مسجد مطرح است ، همان خانه ايست كه طبق نقل ابن شبه قبر پدر گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در داخل آن واقع شده است .

ب : دار النابغه در سمت غربي مسجدالنبي و در كنار خانه هاي بني جديله قرار گرفته است . ( 2 )

مؤلّف كتاب عمدة الاخبار نيز كه تقريباً معاصر با سمهودي است ، روش مشابه سمهودي را در پيش گرفته و پس از معرفي « مسجد دارالنابغه » به گفتار ابن شبه پرداخته است كه دارالنابغه همان خانه اي است كه قبر عبدالله در آن واقع شده است . ( 3 )

ولي هيچ يك از اين دو مدينه شناس و بعضي از نويسندگان ديگر در قرون مختلف ، قبر و مدفن عبدالله را به طور مستقل عنوان نكرده اند .

آنچه از مجموع اين نقل ها و اظهار نظرها به دست مي آيد اين است كه رسول خدا پس از هجرت به مدينه ، با مشاغل فراواني كه داشت « دار النابغه » را به عنوان اين كه قبر پدر گراميش در داخل آن قرار داشت فراموش نكرده بود و گهگاهي اين قبر و سابقه اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ المدينه ، ج1 ، ص65 ـ 64

2 . وفاء الوفا ، ج3 ، ص867

3 . عمده الاخبار في مدينة المختار ، ص194


323


خانه را يادآوري مي فرمود و در بعضي مواقع در كنار همان قبر نماز مي خواند و اين حقيقتي است كه مورّخان قرون اوّلِ اسلام به آن اعتراف نموده اند ولي به تدريج به عنوان مسجد بودن دارالنابغه اهمّيت بيشتري داده شده و بقعه و مرقد بودن آنجا تحت الشعاع قرار گرفته است . و اين نوعي تحريف آگاهانه يا ناآگاهانه ! در حقايق تاريخي است .

ساختمان بقعه جناب عبدالله و تخريب آن

چگونگي ساختمان بقعه عبدالله و مسجد دارالنابغه ، قبل از قرن دهم به چه شكلي بوده است ، براي ما معلوم نيست ولي پس از اين دوران ، براي مقبره عبدالله بقعه اي نسبتاً رفيع و بنايي وسيع به وسيله بعضي از سلاطين عثماني ساخته شد و ضريحي بر روي قبر وي نصب و محرابي در كنار همان ضريح ايجاد گرديد تا هر دو عنوان يعني مسجد بودن و مقبره بودن محفوظ و مشخص شود و اين بقعه تا روي كار آمدن وهابيان يكي از امكنه و بقاع مورد توجّه براي زائرين در مدينه به شمار مي آمد و نويسندگان در اين مقطع اين بقعه را معرفي و گاهي به ذكر جزئيات آن پرداخته اند .

و با اينكه وهابيها پس از تسلّط ، همه بقعه هاي موجود در بقيع و خارج بقيع را تخريب نمودند امّا ساختمان بقعه جناب عبدالله تا سال 1355شمسي همچنان باقي بود و در ورودي آن را با سنگ و آجر تيغه كرده بودند و راهي به داخل بقعه وجود نداشت .

در سال 1354شمسي بود كه ( نويسنده اين سطور ) براي انجام حجّ تمتّع به آن ديار مقدّس مشرّف شدم مانند ديگر زائران و حجاج ، اين بقعه را از بيرون در ورودي ، كه در داخل كوچه تنگي قرار داشت ، مشاهده و زيارت نمودم و در سردر اين ساختمان سنگ نوشته اي مشاهده مي شد كه در آن دو بيت شعر به زبان تركي حاوي نام تعمير كننده و تاريخ تعمير بنا منعكس گرديده بود . آن دو بيت اينست :

قبر پاك والد شاه رسلدر بو مقام * * * فضل حق سلطان محمودن بو خير برتري

وصف اعمارنده پرتو جوهري تاريخلر * * * قبر پاكيزه مقام والد پيغمبري 1245

و اين سنگ نبشته همانست كه نايب الصدر شيرازي در تحفه الحرمين از آن ياد


324


نموده است .

و به فاصله چند ماه كه براي انجام عمره مشرّف شدم ، شاهد تخريب بقعه و بازار و خانه هاي اطراف آن براي توسعه مسجد و ميادين اطراف آن بودم و اين خانه به ميدان بزرگ واقع در سمت غربي مسجد ضميمه و بدين صورت دار النابغه كه شامل قبر جناب عبدالله و مسجد بود پس از چهارده قرن به كلّي محو گرديد .

بقعه عبدالله قبل از تخريب

به طوري كه اشاره كرديم مدينه شناسان و نويسندگان در قرنهاي اخير ؛ مانند مدينه شناسان قرون اوّليه ، از بقعه عبدالله گاهي مشروحاً و گاهي به طور اجمال سخن گفته اند ، از جمله آنها است علي حافظ . وي كه از نويسندگان و از اهالي مدينه است در كتاب خود در ذيل عنوان « قبر والد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) » مي نويسد :

« وَدُفنَ في المدينة المنوّرة وقبرُهُ معروف لدي أهل المدينة بزقاقِ الطّوال » . ( 1 )

ابراهيم رفعت پاشا مصري مي نويسد : « من الأضرحة الّتي في خارج البقيع ، ضريح لعبدالله بن عبدالمطّلب والد النبيّ وهو بداخلِ المدينة » . ( 2 )

از نويسندگان فارسي زبان فرهاد ميرزا ، ( 3 ) نايب الصدر شيرازي ( 4 ) و سيد اسماعيل مرندي ( 5 ) و تعدادي ديگر از سفرنامه نويسان ، بقعه جناب عبدالله را يكي از بقاع در مدينه معرّفي نموده اند .

حسام السلطنه كه در سال 1297 ق . به مكه مشرف شده ، مي نويسد :

« دوشنبه عاشورا به عزم زيارت مقبره جناب عبدالله پدر بزرگوار حضرت پيغمبر و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فصول من تاريخ المدينه ، چاپ دوم ، ص171

2 . مرآت الحرمين ، ج1 ، ص427

3 . سفرنامه ، ص152

4 . سفرنامه ، ص232

5 . توصيف مدينه ، فصلنامه ميقات حج ، شماره 5 ، ص117


325


زيارت ائمه بقيع ( عليهما السلام ) از منزل بيرون آمدم ، بقعه و مقبره آن بزرگوار در سوق الطوال در سمت يسار كوچه واقع است . حياط كوچكي دارد . ايواني در برابر آن است . در بقعه در يسار فضاي ايوان است . در بقعه بسته بود ، مدّتي معطل شديم تا متولّي را حاضر كردند ، در را باز كرد ، داخل بقعه شده ، آغازِ زيارت نموديم . ضريح چوبين داشت . جامه گُلي مفتول دوز دور مضجع آن بزرگوار كشيده بودند و اين جامه را والده سلطان عبدالمجيد خان در سلطنت سلطان عبدالعزيز خان دوخته است . در محراب آن دو ركعت نماز كرديم . در سمت يسار محراب طاقچه اي بود كه به سمت باغچه باز مي شد و بعد از آن بيرون آمده به سمت بقيع رفتيم . » ( 1 )

اين بود آنچه مي توان در حدّ يك مقاله درباره سابقه تاريخي « دارالنابغه » از دو جنبه مختلف بحث و بررسي كرد و چنين استنباط نمود كه جنبه دوّم آن يعني مسأله نماز خواندن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در اين خانه نمي تواند با جنبه اوّل آن ؛ يعني وجود قبر پدر گراميش بي ارتباط باشد و همانگونه كه آن حضرت به هنگام سير و حركت قبر مادرش را زيارت مي كند و در كنار آن به شدّت گريه مي كند ، تا آنجا كه اصحاب و ياران او نيز گريه مي كنند در كنار قبر پدرش نيز كه هميشه در دسترس و در داخل مدينه بود قرار مي گيرد و به نماز و دعا و به راز و نياز با پروردگارش مي پردازد تاجايي كه آن محل به عنوان « مسجد دارالنابغه » معروف و مشهور مي گردد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سفرنامه مكه حسام السلطنه ، ص148



| شناسه مطلب: 78444