بخش 15
شهادت حمزه و رؤیای رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) شهادت با دهان روزه چگونگی شهادت حمزه ( علیه السلام ) پیکر حمزه پس از شهادت دفن حضرت حمزه حمزه به تنهایی در یک قبر تشکیل مجلس عزا رسول خدا چرا اندوهگین بود ؟ ! حرم حضرت حمزه ( علیه السلام ) رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) سفارش امام صادق ( علیه السلام ) فاطمه زهرا ( علیها السلام ) زیارت حضرت حمزه ( علیه السلام ) ابوسفیان و قبر حمزه ( علیه السلام ) کرامت شهدای احد و شکست سیاست معاویه هدف معاویه چه بود ؟ ! فاطمه زهرا ( علیها السلام ) حرم حضرت حمزه در قرن دوّم حرم حضرت حمزه در قرن ششم ایجاد بنای باشکوه در قرن هفتم حرم حضرت حمزه در قرن دهم حرم حضرت حمزه در قرن سیزدهم و هشتاد و نه سال قبل از تخریب حرم حضرت حمزه در سال 1325 توسعه اطراف حرم مَصْرع حضرت حمزه ( علیه السلام ) دو باب آب انبار در محوّطه صحن گنبد مصرع حمزه ( علیه السلام ) تبرّک جستن به خاک قبر حضرت حمزه ( علیه السلام ) در قرن های اخیر زیارت رجبیّه در کنا
350 |
شهادت حمزه و رؤياي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )
رسول خدا به هنگام عزيمت به احد ، خطاب به يارانش فرمود : « من ديشب ، در عالم خواب ديدم كه گاوي نزد من ذبح گرديد و قبضه شمشيرم شكست . تعبير من از اين خواب اين است كه گروهي از يارانم كشته مي شوند و يك نفر هم از اهل بيت من به شهادت مي رسد ؛ « اَمّا الْبَقَرُ فَهِيَ ناسٌ مِن اَصحابي يُقَتَلُونَ وَاَمّا الثلمُ الذي رَأيتُهُ في ذُبابِ سَيفي فَهُوَ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَيتي يُقْتَل » ( 1 )
و در بعضي از روايات به جاي « رَجُلٌ مِنٌ اَهٌل بَيْتي » ، « رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتي » آمده است .
شهادت با دهان روزه
واقدي مي نويسد : « وَيُقالُ كانَ حَمْزةُ يَومَ الْجُمعةِ صائِماً وَيَوم السَّبت صائماً فلاقاهُمْ وَهُو صائِم » ( 2 ) « مورخان نوشته اند : حمزه روز جمعه ، يك روز قبل از جنگ ، و روز شنبه كه جنگ واقع شد ، روزه دار بود و با دهان روزه با دشمن مواجه گرديد و به شهادت رسيد . »
چگونگي شهادت حمزه ( عليه السلام )
گرچه حضرت حمزه به دست غلامي شقي ، به نام وحشيِ حبشي به شهادت رسيد ليكن در انجام اين جنايت هولناك ، او را دو نفر تشويق و ترغيب نمود و در واقع در اجراي اين عمل فجيع ، دو عامل نقش اساسي را ايفا نمودند :
1 ـ جُبير بن مُطعِم
ابن ابي الحديد در اين باره مي گويد : « وَكانَ حَمْزَةُ بْن عَبدِالمطّلب مغامراً غَشَمْشَماً لايَبْصُر اَمامَهُ » ؛ « حمزة بن عبدالمطّلب بسيار نترس و جسور بود و در جنگ ها پيش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الروض الاُنُف ، ج 3 ، ص 139 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج 3 ، ص 12 ؛ سيره ابن هشام ، ج 3 ، ص 16
2 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج 1 ، ص 243 و ج 14 ، ص 223 ؛ بحار الأنوار ، ج 20 ، ص 125
351 |
پاي خود را نمي ديد . » سپس مي گويد : در جريان جنگ احد ، جبربن مطعم به غلام خويش وحشي چنين گفت :
« وَيلَكَ اِنَّ عَلِياً قَتَلَ عَمّي طُعَيمَة و . . . » ؛ « واي بر تو ! مي داني كه علي در جنگ بدر ، عمويم « طعيمه را كشت و . . . » پس اگر در اين جنگ تو او را بكشي آزادت مي كنم و اگر محمد و يا حمزه را هم بكشي آزاد خواهي شد ؛ زيرا بجز اين سه تن كسي با عموي من هم سنگ نيست .
وحشي پاسخ داد : اما محمد ، يارانش دور او را مي گيرند و راهي بر او نيست و اما علي به هنگام جنگ آن چنان چابك و فرزانه است كه بر كسي اجازه تحرك نمي دهد و اما حمزه چرا ، زيرا او به هنگام جنگ آن چنان به خشم مي آيد كه زير پاي خود را نمي بيند ! ( 1 )
جبير بن مطعم به وعده اش وفا نمود و پس از مراجعت وحشي به مكه او را آزاد كرد .
2 ـ و ديگر كسي كه وحشي را بر اين جنايت تشويق كرد و در به شهادت رسانيدن حمزه نقش اساسي داشت ، هند همسر ابوسفيان بود .
او كه در چرب زباني و زيبايي زبانزد مردم مكه بود ( 2 ) و از فتاكي و بي باكي وحشي و از پيمانش با جبير آگاهي داشت ، با وي ملاقات نمود و بر انجام مأموريتي كه بر عهده گرفته بود تأكيد و ترغيب كرد و در مقابل قتل يكي از سه نفر كه جبير پيشنهاد داده بود ، جايزه بزرگي را بر وي وعده داد . پاسخ وحشي به هند همان بود كه به جبير داده بود ولي در قتل حمزه او را اميدوار ساخت و لذا در طول راه هر وقت وحشي و هند به همديگر مي رسيدند هند او را با اين جمله خطاب مي كرد و بر تصميمش تشويق مي نمود :
« وَيهاً يا اَبا دسمة اِشْفِ وَاسْتشْفِ » ؛ ( 3 ) « به هوش باش اي ابا دستمه ( كنيه وحشي است ) تا دل ما را آرام و خودت را آزاد كني . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح نهج البلاغه ، ج 1 ، ص 243 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج 3 ، ص 11 ؛ الروض الأنف ، ج 3 ، ص 138 ؛ بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 83
2 . مجالس المؤمنين ، ج 1 ، ص 178
3 . طبري ، ج 2 ، ص 368 ؛ كامل ، ج 2 ، ص 103 ؛ البراية و النهايه ، ج 3 ، ص 11
352 |
از وحشي بشنويم :
بر اساس نقل مورّخان ، وحشي خود گفته است كه : در اثر اين تشويق ها ، به همراه مشركان وارد منطقه احد گرديد و مترصد بود تا به آزادي خويش و به وعده هاي هند و جوايز او نايل گردد . او كه در « حربه » ( 1 ) اندازي فن آور بود و در اصابت هدف كمتر خطا مي كرد ، مي گويد : در اوج درگيري جنگ ، براي دست رسي به حمزه وارد ميدان شدم و در پي فرصت مناسب لحظه شماري مي كردم و در پشت هر درخت و قطعه سنگي مخفي مي شدم تا بلكه در تير رس من قرار گيرد ؛ « . . . اَسْتَتِرُ مِنْهُ بِشَجَرة اَوْ بِحَجر لِيْدنُو مِنّي . . . » .
در اين هنگام حمزه در ميدان ظاهر گرديد كه با هر كس رو به رو مي شد يا او را فراري مي داد و يا با ضربتي از كار مي انداخت . حمزه در ميدان با دو علامت شناخته مي شد ؛ يكي آن كه با دو دست و با دو شمشير مي جنگيد و ديگر اين كه پَرِ شتر مرغي به كلاه خود نصب مي كرد .
وحشي مي گويد : در اين ميان « سباع بن عبدالعزي » از سران سپاه شرك به مصاف حمزه درآمد و حمزه فرياد مي زد : « هَلمَّ اِليَّ يا ابنَ مُقَطّعَةِ البُظور » ، « اي پسر زن پست ، به سوي من آي » ، آنگاه به وي حمله نمود . در اين درگيري و جنگ و گريز بود كه به كمين گاه من نزديك شد ، او كه مانند شير ژيان به كسي مجال تحرك نمي داد ، در موقعيت مناسبي در مقابل من قرار گرفت و من به « حربه » ام تكان سختي وارد كردم و به سوي حمزه انداختم حربه من به زير شكم ( 2 ) حمزه اصابت كرد و از پشتش سر درآورد ! او هم به من هجوم آورد ولي توانش را از دست داده بود و در چند قدمي من بر زمين افتاد . و اين در وضعيتي بود كه در اثر درگيري شديد ، هيچ يك از مسلمانان متوجه جريان نبودند و لذا من در گوشه اي صبر كردم و مطمئن شدم كه حمزه ديگر زنده نيست . به سويش برگشتم و حربه را برگرفتم و مژده قتل او را كه هدفي جز آن نداشتم ، بر لشكريان رسانيدم . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حربه به فارسي زوبان و آن نيزه كوتاهي است كه از چند قدمي به سوي دشمن انداخته مي شود .
2 . در بعضي از متون « فَاَصابت لِيَّتّهُ » و در بعضي ديگر « فَاَصابت ثنيّته » ضبط شده است كه اوّلي به معناي زير شكم و دوّمي به معناي زير گلو است .
3 . تاريخ ابن كثير ، ج 4 ، ص 19 ؛ كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 108
353 |
در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) آمده است كه حربه وحشي به زير گلوي حمزه اصابت كرد و چون بر زمين افتاد ، دشمن از هر طرف بدو حمله آورد و با ضربه هاي متعدد و كاري و به صورت قتل صبر او را به شهادت رساندند . در اينجا بود كه وحشي سينه آن حضرت را شكافت و كبدش را براي گرفتن جايزه نزد هند برد ، هند كبد را در دهان گذاشت و خواست آن را بجود و ببلعد ولي كبد در دهانش مانند قطعه استخواني شد و آن را بيرون انداخت . ( 1 )
پيكر حمزه پس از شهادت
پس از شهادت حضرت حمزه تا دفن آن حضرت ، چند حادثه نسبت به پيكر پاكش رخ داده كه به نقل آنها مي پردازيم :
1 ـ هند و پيكر حمزه ( عليه السلام )
اولين حادثه پس از شهادت حضرت حمزه ، مثله شدن پيكر آن حضرت به وسيله هند بود .
طبري در اين باره مي گويد : پس از شهادت حمزة بن عبدالمطّلب و خاموش شدن شعله جنگ ، هند به همراه ديگر زنان قريش ، به سوي ميدان جنگ هجوم بردند و به مُثله كردن اعضاي ياران پيامبر پرداختند ؛ يكي از آنها هند بود كه خود را به پيكر حمزه رسانيد و آن را قطعه قطعه كرد . و گوش و بيني و ساير اعضايش را بريد و از آنها براي خود خلخال و گردن بند ساخت و زيور آلات خود را به وحشي بخشيد و هم او سينه حمزه را شكافت و كبدش را درآورد و خواست آن را ببلعد كه نتوانست ( 2 ) .
در تفسير قمي آمده است : « فَجائَتْ اِلَيهِ هِند فَقَطَعَتْ مَذاكِيره ! وَقَطَعَتْ اُذُنَيه وَقَطَعَت يَديه وَرِجْلَيه » ( 3 ) ؛ « هند آنگاه كه در كنار پيكر حمزه قرار گرفت ، تمام اعضاي او ! و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ارشاد مفيد ، ص92
2 . طبري ، ج 2 ، ص 385 ؛ كامل ، ج 2 ، ص 111 ؛ سيره ابن هشام ، ج 3 ، ص 36
3 . تفسير قمي ، ج 1 ، ص 17
354 |
دست و پايش را قطع كرد . »
طبري مي نويسد : هند پس از انجام اين جنايت بر بالاي سنگ بزرگي رفت و مسلمانان را مورد خطاب قرار داد و اشعار معروف خود را با صداي بلند خواند .
اشعار هند ، كه بيشتر مورّخان آن را نقل كرده اند چنين است :
نَحنُ جَزيناكُم بِيَوم بَدر * * * وَالحَربُ بَعدَ الحَرب ذات سعْر
ما كان عَن عُتْبَـةَ لي مِن صَبر * * * وَلا اخي وَعَمِّهِ وَبَكْري
شَفَيتُ نَفْسي وَقَضَيتُ نَذْري * * * شَفيت وَحشي غَليل صَدري
فَشُكر وَحشيّ عَلَيَّ عُمري * * * حتّي تَرم اَعْظمي في قبري ( 1 )
« اين كشتار ، پاداش ما بود بر شما از جنگ بدر ؛ زيرا جنگ پس از جنگ است كه ارزش دارد . » « در مصيبت عتبه و برادرم و عمويم و بكر صبرم به آخر رسيده بود . »
« واينك شفا يافتم و نذرم را ادا كردم ؛ وحشي ! تو بودي كه بر عهد خود با من وفا كردي و غم را از سينه ام زدودي . »
« بر من است كه تا زنده ام شكرگزار او باشم بلكه تا پوسيدن استخوان هايم در درون قبرم سپاسگزارش گردم . »
ابن اسحاق مي گويد : از جمله اشعاري كه هند پس از مثله كردن پيكر حمزه مي خواند ، اين بود :
شَفَيتُ مِنْ حَمْزَةَ نَفسي بأُحُد * * * حَتّي بَقَرتُ بَطْنَهُ عَنْ الكَبِد
اَذْهَبَ عَنّي ذاكَ ماكنتُ اَجِدُ * * * مِن لَذعة الْحُزْنِ الشَّدِيد الْمُعْتَمد
« من از كينه اي كه از حمزه در دل داشتم ، در احد تشفي يافتم ، آنگاه كه شكم او را تا كبد شكافتم . »
« اين عمل ناراحتي مرا از ميان برد كه مدام به صورت اندوه شديد بر من فرود مي آمد . » ( 2 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الروض الأُنُف ، ج 3 ، ص 169 ؛ كامل ابن اثير ، ج 4 ، ص 37
2 . الروض الانف ، ج 3 ، ص 107
355 |
2 ـ ابوسفيان و پيكر حمزه ( عليه السلام )
ابن اسحاق مي نويسد : پس از مثله شدن حمزه « حُلَيس بن زبان » ، از سران سپاه شرك ، ديد كه ابوسفيان با نوك نيزه به گونه آن حضرت فشار مي دهد و مي گويد : « ذق يا عقق ( 1 ) » ؛ « بچش اي كسي كه بر بت ها عاق شدي ! » حُليس گفت : عجب كار شرم آوري ! كسي كه خود را رييس قومش مي داند ، با پسر عمويش كه تكه گوشتي بيش نيست ، با چنين خشونت و تحقير برخورد مي كند !
ابوسفيان گفت : « وَيحَك اكتمهاعَنّي فَاِنَّهاكانَتْ زلّةً » ؛ « لغزشي بودروي داد ، فاش نكن ! » . ( 2 )
3 ـ رسول خدا و پيكر حمزه
بنا به نقل بعضي از مورّخان ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با اين كه شديداً مجروح بود و حالي به شدت آزرده داشت ، در جستجوي پيكر حضرت حمزه برآمد .
ابن اسحاق مي گويد : « وَخَرَجَ رَسولُ الله فيما بَلَغَني يَلْتَمِسُ حمزة بن عبدالمطّلب فَوَجَدَهُ ببطن الوادي قَدْ بُقِرَ بطنه » ( 3 ) .
در تفسير قمي آمده است : پس از فروكش كردن شعله جنگ ، رسول خدا به يارانش فرمود : آيا در ميان شما كسي هست كه از عمويم حمزه خبري بياورد ؟ ! « حرث بن اميه » عرض كرد : من محلي را كه او افتاده است مي شناسم و خود را به كنار پيكر حمزه ( عليه السلام ) رسانيد اما چون او را با وضع فجيع و دلخراش ديد ، نتوانست خبر را به رسول خدا برساند و چون دير كرد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به امير مؤمنان ( عليه السلام ) فرمود : « يا عَلِي اُطْلُب عَمّك » ؛ « اي علي ، به سراغ عمويت برو » آن حضرت نيز چون وضع حمزه ( عليه السلام ) را مشاهده كرد ، به خود اجازه نداد كه رسول خدا را آگاه سازد و لذا خود پيامبر با چند تن از صحابه حركت كرد و چون پيكر پاره پاره و مثله شده عمويش را ديد گريه كرد و فرمود :
« لَنْ اُصابَ بِمِثْلِكَ أبداً » ؛ « براي من مصيبتي بالاتر از مصيبت تو نخواهد بود . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عقق با ضمّ اول و فتح ثاني از عقّ گرفته شده و صيغه مبالغه است مانند فسق .
2 . سيره ابن هشام ، ج 3 ، ص 37 ؛ الروض الأُنُف ، ج 3 ، ص 170
3 . البدايه ، ج 3 ، ص 39 ؛ تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 388
356 |
و نيز فرمود : « وَالله ما وَقفتُ مَوقِفاً أغيَظ عَلَيَّ مِن هذا الْمَكان » ؛ ( 1 ) « به خدا سوگند تا كنون چنين مصيبت سختي بر من روي نداده بود . »
در آن حال بود كه فرمود : هم اينك جبرئيل نازل شد و اين مژده را به من داد : « اِنَّ حَمزة مَكْتُوب في السَّماوات السَّبْع حَمْزَةَ بْن عَبْدالمُطَّلب اَسَد الله وَاَسَدُ رَسُولِه » ؛ ( 2 ) « در آسمان هاي هفتگانه نوشته شده است كه حمزه شير خدا و شير رسول خدا است . »
و در روايت ديگر از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده است كه چون رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) جسد عمويش را ديد گريه كرد و چون ديد او را مثله كرده اند ، « شَهِق » ، با صداي بلند گريست . ( 3 )
باز روايت شده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چون بدن مثله شده حمزه ( عليه السلام ) را ديد ، فرمود : « رَحِمَكَ الله يا عَمّ فَقَد كُنتَ وَصُولا لِلرَّحِم فَعُولاً بِالْخَيْرات » ؛ ( 4 ) « اي عمّ ، خداي رحمت كند بر تو كه در زندگيت نسبت به ارحام خود ايفاي وظيفه كردي و آنچه نيكي بود انجام دادي . »
4 ـ صفيه و پيكر حضرت حمزه ( عليه السلام )
ابن اسحاق مي نويسد : صفيه خواهر حمزه خود را به احد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند ، چون خبر به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد ، به زبير دستور داد كه « أَلْقِها فأرجعها ، لا تَري ما بِأَخيها » ؛ « برو و مادرت را برگردان تا برادرش را با اين وضع نبيند . » زبير به استقبال مادرش شتافت و گفت مادر ! رسول خدا دستور مي دهد كه بر گردي ، صفيه گفت : چرا برگردم ؟ من شنيده ام كه برادرم را مثله كرده اند و مي خواهم با پيكر مثله شده اش ديدار كنم ولي بدان تحمل همه اين مصائب در راه خدا سهل است و به هر چه در اين راه پيش آيد راضي ام و از خدا پاداش و صبر مي خواهم .
زبير چون گفتار صفيه را به رسول خدا عرض كرد ، حضرت فرمود : « خَلِّ سَبيلَها » ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير قمي ، ج 1 ، ص 123 ؛ كامل بن اثير ، ج 2 ، ص 112 ؛ تاريخ الخميس ، ج 1 ، ص 331
2 . تاريخ ابن ابي كثير ، ج 4 ، ص 40
3 . اسد الغابه ، ج 2 ، ص 54
4 . همان .
357 |
« پس او را آزاد بگذار ! » چون چشم صفيه به بدن قطعه قطعه شده برادرش افتاد ، گفت : { اِنّا للهِِ وَاِنّا اِلَيهِ راجِعُون } آنگاه درباره او دعا و استغفار كرد . ( 1 )
ابن ابي الحديد از واقدي نقل مي كند كه چون صفيه به احد آمد ، انصار مانع شدند كه نزد رسول خدا بيايد ولي آن حضرت فرمود « دَعُوها » ؛ « مانعش نشويد . » آنگاه در نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نشست و شروع به گريه كرد . او كه گريه مي كرد ، رسول خدا هم مي گريست و چون صدايش به گريه بلند مي شد رسول خدا بلند مي گريست ؛ « فجعلت اذا بكت يبكي رسول الله و اذا نشجت ينشج رسول الله » فاطمه زهرا ( عليها السلام ) كه در كنار آنان بود و گريه مي كرد و رسول خدا هم به همراه او گريه مي كرد . آنگاه فرمود :
« لَنْ اُصاب بمثل حمزة أبداً » ، سپس خطاب به صفيه و فاطمه زهرا ( عليها السلام ) فرمود : بشارت مي دهم بر شما كه جبرئيل ، نازل گرديد و به من خبر داد :
« إِنَّ حمزة مكتوبٌ في أَهْلِ السّماواتِ السَّبْع حَمزة بْن عبدالمطّلب اَسَدُالله وَاَسَدُ رَسُولِهِ » ( 2 )
5 ـ گريه شديد رسول خدا به هنگام نماز بر عمويش حمزه
در ذخائر العقبي آمده است كه پيامبر خدا چون در كنار پيكر حمزه براي اقامه نماز ايستاد ، با صداي بلند گريست ، سپس آه عميقي كشيد و خطاب به پيكر او گفت :
« يا حَمزَة ، يا عَمّ رسول الله واَسَدَ الله وَاَسَدَ رسوله ، يا حَمزَة ، يا فاعلَ الْخَيْرات ، يا حَمْزَة يا كاشِفَ الكُرُبات ، يا حَمْزَةَ يا ذابَّ عن وجه رَسُول الله » .
باز هم گريه طولاني كرد ، آنگاه به نماز پرداخت . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الروض الأُنُف ، ج 3 ، ص 172 ؛ سيره ابن هشام ، ج 3 ، ص 41 ؛ اسد الغابه ، ج 7 ، ص 172 ؛ كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 112
2 . شرح ابن ابي الحديد ، 15 ، ص17
3 . ذخائر العُقبي ، ص181
358 |
6ـ هفتاد نماز بر پيكر حمزه ( عليه السلام )
بيشتر مورّخان و محدّثان ، از عبدالله بن عباس نقل كرده اند بر خلاف همه شهيدان ، كه رسول خدا بر آنان ، مانند همه مسلمانان ديگر ، يك نماز مي خواند ، بر پيكر عمويش حمزه هفتاد نماز يا هفتاد و دو نماز گزارد . بدين ترتيب كه : ابتدا پيكر عمويش را با يك قطعه لباس سفيد پوشاند ، سپس با هفت تكبير بر وي نماز خواند . پس از آن هر يك از شهدا را آوردند كه بر وي نماز بخواند ، در كنار پيكر حمزه قرار داد و به هر دو نماز خواند و سرانجام بر پيكر عمويش هفتاد و دو نماز گزارد . ( 1 )
7ـ دفن حضرت حمزه با كفن .
آنچه مسلّم است ، اين است كه : بر پيكر شهدا كه در جبهه و ميدان جنگ به شهادت مي رسند ، نه غسل مي كنند و نه كفن ، بلكه با همان پيكر و لباس خون آلود به خاك مي سپارند . عمل رسول خدا درباره شهداي احد هم ، چنين بوده است . در منابع حديثي ، از جمله در سنن ابي داود آمده است كه در جنگ اُحد رسول خدا دستور داد سلاح را از پيكر شهدا برگيرند و با لباس خون آلودشان دفن كنند . ( 2 )
كليني ( رحمه الله ) از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند : « چون مشركان لباس از تن حمزه برگرفته بودند و پيكرش برهنه بود ، رسول خدا دستور داد بر عمويش كفن بپوشانند و لذا او را در ميان نمدي قرار دادند و دفن كردند ؛ « إِنَّ رَسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) صَلّي عَلي حَمزة و كَفَّنَهُ لاَِنَّهُ كانَ جُرِّد » . ( 3 )
دفن حضرت حمزه
به هنگام دفن شهدا ، پيكر چند تن از آنان براي دفن شدن به مدينه منتقل گرديد ، چون اين خبر به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد ، از اين عمل منع كرد و فرمود : « ادفنُوهُم حَيثُ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سيره ابن هشام ، ج3 ، ص30 ؛ الروض الأُنُف ، ج3 ، ص17 ؛ سنن أبي داود ، ج2 ، ص174
2 . سنن ابي داود ، ج3 ، ص274
3 . فروع كافي ، ج1 ، ص58
359 |
صُرِعُوا » ؛ « در همانجا كه به شهادت رسيده اند ، دفن كنيد . » و چون دستور پيامبر به مدينه رسيد و جنازه « شماس مخزومي ) هنوز دفن نشده بود ، او را به اُحُد برگرداندند و در همانجا به خاك سپردند . ( 1 )
رسول خدا در بالاي سر هر يك از شهدا قرار مي گرفت ، جمله اي در مقام ارجمند شهادت و رتبه و درجه شهدا در قيامت بيان مي كرد ؛ از جمله اين كه مي فرمود :
« أَنَا شَهيدٌ عَلي هؤُلاء أَنَّهُ ما مِن جَريح يُجْرَحُ في الله إِلاّ وَاللهُ يَبعَثُهُ يَومَ القِيامَة و جُرحه يُدمي اللَّونُ لَونُ دَم وَالرِّيحُ ريحُ مِسك » .
آنگاه مي فرمود :
« اُنْظُرُوا أَكثر هؤُلاء جمعاً لِلقرآن فَاجْعَلُوه أَمام اَصحابه في الْقَبر » . ( 2 )
« من شهادت مي دهم كه كسي در راه خدا مجروح نمي شود مگر اينكه خداوند در روز قيامت او را در حالي محشور مي كند كه از جراحت او خون جاري است ، رنگ آن رنگ خون و بويش بوي مشك است . »
سپس فرمود : هر يك از اين شهدا بيشتر قرآن بلد است ، در داخل قبر ، پيش روي همقبرش قرار دهيد .
حمزه به تنهايي در يك قبر
در منابع حديثي آمده است : در جنگ اُحُد انصار نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمدند و گفتند : يارسول الله ، بدنها خسته ومجروح و قبر كندن بر تك تك شهدا طاقت فرسا است ، فرمود :
« إِحفِرُوا وَأَوسِعُوا وَاجْعَلُوا الَّرجُلَين في القَبْرِ الواحد » .
« قبر را وسيع تر حفر كنيد و هر دو نفر را در يك قبر به خاك بسپاريد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سيره ابن هشام ، ج3 ، ص42 سنن ابي داود ، ج2 ، ص180
2 . فروع كافي ، ج1 ، ص58
360 |
پرسيدند : « أَيُّهُم يُقَدَّم » ؛ « كدام را در سمت قبله قرار دهيم ؟ » فرمود : « اَكْثَرُهُم قرآناً » ؛ « آنكه بيشتر قرآن بلد است . » وبدين گونه ، دو نفر و گاهي سه نفر در يك قبر دفن مي شدند . ( 1 )
از جمله پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد خارجة بن زيد با سعد بن ربيع و نعمان ابن مالك با عبده در يك قبر دفن شدند و همچنين عمرو بن جموح و عبدالله بن عمرو بن حرام كه با هم دوست صميمي بودند ، در يك قبر دفن گرديدند . ( 2 ) ولي حمزه به تنهايي و مستقلاً در يك قبر دفن گرديد و در دفن او چند نفر شركت نمودند ؛ از جمله امير مؤمنان ( عليه السلام ) و ابوبكر و عمر و زبير داخل قبر شدند و اين در حالي بود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با حالت تأثر در كنار قبر نشسته بود و بر خاكسپاري او نظارت مي فرمود ( 3 )
تشكيل مجلس عزا
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به همراه صحابه ، پس از دفن شهدا ، با استقبال زنان بيوه و كودكان يتيم وارد مدينه گرديد . در صفحات گذشته به بعضي از جريانات كه به هنگام مراجعت آنان واقع شده است اشاره كرديم ولي شايد جالب ترين اين حوادث و حساس ترين اين صحنه ها كه در مدينه به وقوع پيوست تشكيل مجلس عزا براي حمزه سيد الشهدا باشد .
ابن هشام از ابن اسحاق چنين نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از كنار خانه هاي قبيله « بني عبدا الأشهل » و بني ظفر عبور مي كرد ، صداي بانوان اين دو قبيله را كه بر شهداي خود مي گريستند شنيد به آن حضرت رقّت دست داد و گريست و اشكش جاري گرديد و فرمود : « لكِنْ حَمْزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ » ؛ « ولي حمزه گريه كننده اي ندارد » چون اين سخن پيامبر را به سعدبن معاذ و اُسَيد بن حُضَير نقل كردند ، به بانوان اين دو قبيله دستور دادند لباس عزا به تن كنند و در كنار بيت رسول خدا بر عموي آن بزرگوار گريه و عزاداري نمايند ؛ « اَمَرا نسائَهُم اَن يَتَحَزَّمن ثُمّ يذهبن فيبكينّ عَلي عَمّ رَسُول الله ( صلّي الله عليه وآله ) » . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ابي داوود ج 2 ، ص 174 ؛ ابن كثير ج 4 ، ص 42 ؛ ابن اثير ج 2 ، ص 113
2 . طبقات واقدي ج 2 ، ص 31
3 . كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 113
4 . سيره ابن هشام ج3 ، صص42 ـ 43 ؛ ابن كثير ، ج4 ، ص47 ؛ تاريخ الخميسج1 ، ص444 ؛ طبريج3 ، ص392
361 |
ابن اسحاق اضافه مي كند كه چون صداي گريه اين بانوان از كنار مسجد « و مجلس عزا » به گوش رسول خدا رسيد ، از منزل خود حركت كرد و به ميان آنها رفت و چنين فرمود : خدا بر شما رحمت كند كه با وجود خويش مرا ياري و مواسات نموديد به خانه هاي خود برگرديد و « اِرجعنَ يَرْحَمَكنَّ الله فَقد آسيتنّ بأنفسكنّ »
واقدي متوفاي 207 پس از نقل همان مطالب مي گويد : بر اساس همان مراسم رسم زنان مدينه ، تا امروز چنين است كه اگر يكي از عزيزانشان از دنيا برود اول بر حمزه گريه و عزاداري مي كند سپس بر عزيز از دست رفته خود « فَهُنَّ اِلَي الْيَوم اِذا مات الْمَيّت مِن الأنصار بَدَأ النّساء فَبَكَينَ عَلي حَمزة ثُمَّ بَكَينَ عَلي مَيِّتِهِنَّ » ( 1 )
رسول خدا چرا اندوهگين بود ؟ !
از آنچه ملاحظه كرديد ، معلوم شد كه رسول خدا در شهادت عمويش به شدت متأثر و اندوهگين بود و لذا چون پيكر او را ديد با صداي بلند گريست و فرمود : « لَنْ اُصاب بِمِثلك أَبَداً » و به همراه عمه اش صفيه و دخترش فاطمه نيز گريست . دوست داشت بانوان هم بر وي گريه كنند و از گريه كنندگان تقدير و آنها را دعا نمود و به هنگام اقامه نماز بر پيكر او ، گريه ممتد و زمزمه و در دل داشت .
پر واضح است كه اين حزن و اندوه شديد رسول خدا ، نبود مگر به جهت فداكاري و ثبات قدم حمزه و اين گريه نبود مگر به جهت تلاش و جانفشاني عموي رسول خدا در اِعلاء كلمه حق ، همانگونه كه فرمود : « كُنْتَ فَعُولاً بِالْخَيرات » .
در واقع اندوه رسول خدا اندوه بر مصيبتي بود كه از فقدان يك مجاهد مخلص و مدافع شجاع بر اسلام وارد شده بود ؛ زيرا رسول خدا نه در اثر عواطف شخصي و به انگيزه علاقه قومي بر كسي محزون مي گرديد و نه كسي را با اين انگيزه ها به گريه تشويق مي نمود بلكه علاقه و دوستي او براي خدا و دوري و انزجارش هم براي خدا بود .
آري ، معيار اندوه رسول خدا بر حمزه ، بر ارتباط حمزه با خدا بر مي گردد و حزن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طبقات واقدي ج 2 ، ص 31
362 |
پيامبر بر وي به مقياس خسارت فقدان او نسبت به اسلام بود و گرنه همانگونه كه حمزه عموي پيامبر است ، ابولهب نيز عموي پيامبر بود ولي هيچ عداوت و دشمني مانند عداوت و دشمني ابولهب نسبت به رسول خدا و هيچ ايذاء و اذيّتي مانند اذيت او نسبت به آن حضرت نبود و به همين نسبت انزجار رسول خدا از وي و در مقابل اين دوري و انزجار متقابل عنايت و علاقه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را مي بينيم نسبت به سلمان ، كه مي فرمود : نگوييد سلمان فارسي ، بگوييد سلمان محمدي تا آنجا كه درباره او فرمود : « سَلْمانُ مِنّا اَهْل الْبَيت » .
شاعر مي گويد :
كانت مودّة سلمان لهم رحماً * * * ولم يكن بين نوح و ابنه رحم ( 1 )
همان گونه كه عملكرد هند و ابوسفيان با پيكر آن شهيد عزيز و اهانت ابوسفيان بر قبر شريفش در دوران خلافت عثمان و تصميم معاويه بر محو اثر قبر او پس از گذشت بيش از چهل سال از جنگ احد ( 2 ) همه اينها دليل محكم بر نقش مؤثر آن بزرگوار در اعلاي كلمه حق و در هم كوبيدن شرك و الحاد بود .
حرم حضرت حمزه ( عليه السلام ) در بستر تاريخ
قبر شريف و حرم مطهّر حضرت حمزه ، آن بزرگ مجاهد اسلام و عموي دلسوز رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) از سال سوّم هجرت ، كه آن حضرت به شهادت رسيد ، تا سال 1344 كه گنبد و بارگاهش به وسيله وهابيان تخريب گرديد ، مراحلي را طي كرده و حوادثي را به خود ديده است كه از نظر فقهي و مذهبي داراي نكاتي آموزنده و از نظر تاريخي حاوي مطالب ارزنده و قابل توجّه است و ما در اين بخش ، مطالبي را به تناسبِ تاريخِ وقوع آنها ، در اختيار خوانندگان عزيز قرار مي دهيم :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « محبت و دوستي سلمان موجب قرابت او با اهل بيت گرديد ولي در ميان نوح و فرزندش قرابتي نبود . »
2 . در بخشهاي آينده اين دو موضوع را ملاحظه خواهيد فرمود .
363 |
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و قبر حمزه ( عليه السلام )
محدّثان و مورّخان نقل كرده اند كه : « پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هر سال به زيارت قبور شهدا مي رفت و خطاب به آنان مي گفت : « السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّار » ( 1 ) در اين بخش از نقل ها اين مطلب نيز اضافه شده است كه : پس از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ابوبكر ، عمر وعثمان نيز قبر حمزه ( عليه السلام ) و شهداي احد را زيارت مي كردند و معاويه نيز در سفر حجّ خود شهداي احد را زيارت نمود .
و اين جمله نيز آمده است كه وقتي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از فاصله دور ، قبور را مشاهده مي كرد ، با صداي بلند چنين مي گفت : « السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ . . . » .
سفارش امام صادق ( عليه السلام )
حضرت صادق ( عليه السلام ) در ضمن توصيه به زيارت مساجد و مشاهد مدينه منوّره ، به معاوية بن عمار مي فرمايد :
« لا تَدَعْ اتيان المشاهد . . . وقبور الشهداء وبلغنا أنّ النبي ( صلّي الله عليه وآله ) كان إذا أتي قبور الشهداء قال : « اَلسَلاَمٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ » ( 2 )
زيات مشاهد و قبور شهدا ( ي احد ) را ترك نكن ( زيرا ) به ما نقل شده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به ( زيارت ) قبور شهدا مي رفت مي گفت : « السلام عليكم . . . »
فاطمه زهرا ( عليها السلام ) و زيارت حضرت حمزه ( عليه السلام )
مرحوم كليني از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند : « فاطمه ( عليها السلام ) پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هفتاد و پنج روز زنده بود و در اين مدّت بشّاش و متبسّم ديده نشد و هر هفته دو بار ؛ روزهاي دوشنبه و پنج شنبه به زيارت قبور شهدا مي رفت و گاهي محلّ استقرار مشركان در احد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن شبّه ، تاريخ مدينه ، ج1 ، ص132 ؛ سمهودي ، وفاء الوفا ، ج3 ، ص932 ؛ ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج15 ، ص40 ؛ ابن كثير ، تاريخ ، ج4 ، ص45
2 . كليني ، كافي ، ج4 ، ص561
364 |
همچنين جايگاه رسول خدا را به همراهانش معرفي مي كرد » ؛ « لَمْ تُرَ كاشرةً ولا ضاحكةً تأتي قبور الشهداء في كلّ جمعة مرّتين ؛ الإثنين والخميس ، فتقول : ههنا كان رسول الله وههنا كان المشركون » .
درباره زيارت و حضور حضرت زهرا در كنار قبر حمزه ( عليه السلام ) ، در منابع شيعه واهل سنّت مطالب فراواني نقل است ؛ از جمله اينكه : « إنّ فاطمة ( عليها السلام ) كانت تزور قبور الشهداء بين اليومين والثلاثة وتدعو وتبكي حتّي ماتت » . ( 1 )
زيارت حضرت حمزه ( عليه السلام ) از مستحبات مؤكّده است
بر اساس سيره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و معصومان ( عليهم السلام ) ، يكي از اعمال مستحب و بلكه يكي از مستحبات مؤكّد براي مسلمانان ، زيارت قبر حضرت حمزه و ديگر شهداي احداست ودراين موضوع ، فقهاي شيعه و علماي اهل سنّت اتّفاق نظردارند وبهترين روززيارتي آن حضرت را روز دو شنبه و پنج شنبه دانسته اند . ( 2 )
ابوسفيان و قبر حمزه ( عليه السلام )
ابن ابي الحديد مي نويسد : در دوران خلافت عثمان ، ابوسفيان از كنار قبر حضرت حمزه گذر مي كرد ، وقتي چشمش به قبر افتاد با پايش به قبر كوبيد و خطاب به حضرت حمزه چنين گفت :
« يا أَبا عمارَة ، إنّ الأمر الذي اجتلدنا عَلَيهِ بِالسَّيف أَمْسي فِي يَدِ غِلْمانِنَا الْيَوْم يَتَلَعَّبُون بِهِ » ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كليني ، كافي ، ج4 ، ص561 ؛ شيخ حرّ عاملي ، وسائل الشيعه ، ج2 ، ص879 ؛ واقدي به نقل از ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج15 ، ص40 ؛ سمهودي وفاء الوفا ، ج3 ، ص932 ؛ مجلسي ، بحار الأنوار ، ج36 ، ص353 وج43 ، ص90 وج79 ، ص169 وج99 ، ص30 ؛ شيخ صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ج1 ، ص114
2 . علاّمه اميني ، الغدير ، ج5 ، ص160
3 . ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج16 ، ص136
365 |
« اي ابا عماره ، ( سر از قبر بيرون آر و ببين ) حكومتي كه ما بر سر آن با هم مي جنگيديم چگونه ملعبه و بازيچه جوانان ما گرديده است ! »
و بدينگونه بار ديگر ابوسفيان كفر و نفاق خويش را نسبت به اسلام و كينه و عداوتش را نسبت به سيّد شهيدان آشكار ساخت !
كرامت شهداي احد و شكست سياست معاويه
در سال چهل و نه هجري و پس از گذشت چهل و شش سال از جنگ اُحد و در دوران رياست بلا منازع معاوية بن ابوسفيان ، از طرف او دستور صادر شد كه در اُحد قناتي حفر و مجراي آن را در كنار و يا داخل قبور شهدا قرار دهند و با آماده شدن قنات ، منادي در مدينه اعلان كرد : افرادي كه در احد شهيد دارند براي در امان ماندن اجساد و قبور آنان از نفوذ و جريان آب ، اين قبور را نبش و اجساد شهدا را به محلّ ديگر انتقال دهند و بر اساس اين دستور به نبش قبور شهدا اقدام گرديد .
از جمله قبر حمزه ( عليه السلام ) و عمرو بن جموح و عبدالله پدر جابر شكافته شد ، عمّال معاويه با تعجّب مشاهده كردند كه اين اجساد تر و تازه مانده اند ؛ به گونه اي كه گويي ديروز دفن گرديده اند . حتّي لباسها و قطيفه ها و علفهايي كه آنان را پوشش مي داد با همان وضع باقي است و كوچكترين تغييري در آنها رخ نداده است ؛ به طوري كه وقتي بيل كارگر به پاي حضرت حمزه خورد ، خون جاري گرديد و يا آنگاه كه دست يكي از شهدا ، كه در روي زخم پيشانيش قرار داشت ، برداشته شد خون جاري گرديد و اين كرامت شهدا موجب شدكه عمّال معاويه از تصميم خود منصرف شده ، قبورشهدا رابه حال خود بگذارند .
اين خلاصه اي است ازآنچه درمنابع تاريخي و مدينه شناسي گاهي به طور مشروح و گاهي به طور اختصار آمده است . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن شبه ، تاريخ المدينه ، ج1 ، ص133 ؛ طبري ، تاريخ ، ج2 ، ص319 ؛ ابن كثير ، تاريخ ، ج4 ، ص43 ؛ دياربكري ، تاريخ الخميس ، ج1 ، ص443 ؛ ابن نجار ، اخبار مدينة الرسول ، ص57 ؛ ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، صص14 ، 264 ؛ سبكي ، شفاء السقام ، ص162 ؛ ابن اثير ، اُسد الغابه ، ج2 ، ص55 ؛ سمهودي ، وفاء الوفا ، ج3 ، ص938 ؛ ابن كثير ، تاريخ ، ج4 ، ص43
366 |
يكي از راويان اين حادثه تاريخي ، جابر انصاري ، صحابي معروف و فرزند عبدالله از شهداي احد است كه مي گويد : « استُصرخنا عَلي قَتلانا يومَ اُحد يَومَ حَفَر معاوية العين فوجدناهم رطاباً يتثنّون فأصاب المسحاة رجْلَ حمزة فطار منها الدّم » .
و در بعضي از اين روايات آمده است : « كأنّهم نُوَّم » ؛ « شهدا را ديديم تر و تازه گويا به خواب عميقي فرو رفته اند . »
درباره عبدالله يا عمرو بن جموح كه در يك قبر دفن شده بودند آمده است : « فأميطت يده عَن جُرْحِهِ فانبعث الدم فردّت الي مكانها فسكن الدّم » ؛ « به هنگام شهادت ، پيشاني او مجروح و دستش روي جراحت گذاشته شده و با همان وضع دفن گرديده بود ، هنگام نبش قبر دستش را از روي جراحت برداشتند ، خون سيلان كرد تا مجدداً دست را به روي پيشاني مجروح گذاشتند و خون قطع شد . »
هدف معاويه چه بود ؟ !
هدف معاويه از حفر اين قنات و جاري ساختن آن از كنار يا از داخل قبور شهدا ، كه به دستور مستقيم وي انجام مي گرفت اين بود كه با انتقال اجساد شهدا به نقاط مختلف و محو آثار و قبور آنان ، يك مشكل سياسي ـ اجتماعي را كه فكر او را دائماً به خود مشغول ساخته بود حل نمايد ؛ زيرا علي رغم تبليغات فراواني كه به نفع او و بر ضدّ اهل بيت ، به ويژه بر ضدّ امير مؤمنان ، علي ( عليه السلام ) در سراسر كشور اسلامي انجام مي گرفت ، سالانه هزاران زائر كه از نقاط مختلف وارد مدينه مي شدند ، با حضور در كنار قبر حمزه و شهداي احد ، صحنه جنگ اُحُدْ و جنايت هاي ابوسفيان و هند و شخص معاويه در به شهادت رسانيدن اين شهدا و مُثله كردن آنان و شكافتن سينه حمزه ( عليه السلام ) و جويدن جگر او و به طور كلّي برافراشتن پرچم جنگ بر ضدّ اسلام و قرآن به وسله خاندان معاويه در اذهان زنده مي شد و همه جنايات آنان را تداعي مي كرد و اين وضع براي معاويه قابل تحمّل نبود و لذا تصميم گرفت اجساد اين شهدا را كه به عقيده او پس از گذشت بيش ازچهل سال بجزيك مشت استخوان پوسيده از آنان باقي نيست ، به دست بازماندگان خودِاين شهدا به نقاط مختلف منتقل و پراكنده كند و اثر قبرها را محو سازد تااحد وجنگ آن در اثر عدم حضور
367 |
مسلمانان در اين نقطه ، به فراموشي سپرده شود . آري براي اجراي اين سياست بود كه معاويه دستور حفر قنات و عبور دادن آن ، از محل دفن شهدا را صادر كرد و تا نبش قبر آنان ، اين سياست به خوبي پيش رفت ولي با كرامت شهيدان و سالم بودن اجسادشان مواجه گرديد و براي جلوگيري از تبليغات منفي بر ضدّ او و به طور اجبار اجساد شهدا در همان محل به خاك سپرده شدند .
فاطمه زهرا ( عليها السلام ) نخستين كسي كه قبر حمزه را ترميم نمود
به طوري كه ملاحظه خواهيد كرد ، قبر شريف حمزه از قرن دوّم هجري در زير سقف و داراي ساختمان بود ولي طبق نقل محدّثان و مورّخان ، از امام باقر ( عليه السلام ) ، اولين كسي كه اين قبر را پس از گذشت چند سال و ظهور آثار فرسودگي در آن ، به تعمير و ترميم و سنگچيني و علامت گذاري نمود و از ساير قبور مشخص ساخت ، حضرت زهرا ( عليها السلام ) بود و جالب اين است كه اين روايت در منابع اهل سنّت بيش از منابع شيعه منعكس گرديده است !
متن روايت چنين است :
« . . . عن سعد بن طريف ، عن أبي جعفر ( عليهما السلام ) إنّ فاطمة بنت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) كانتْ تزور قبر حمزة ( عليه السلام ) ترُمُّهُ وتُصْلحُهُ وقد تعلّمتْه بحجر » . ( 1 )
« سعد بن طريف از امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند كه دختر رسول خدا ، فاطمه زهرا قبر عمويش حمزه را زيارت و آن را ترميم و اصلاح مي كرد و اين قبر را با سنگ چيني ، علامت گذاري و مشخّص ساخته بود . »
حرم حضرت حمزه در قرن دوّم
سمهودي از عبدالعزيز ( قديمي ترين مدينه شناس ) نقل مي كند : « إنّه كان علي قبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن شبه ، تاريخ المدينه ، ج1 ، ص131 ؛ ابن سعد ، طبقات ، ج3 ، ص11 ؛ سمهودي ، وفاء الوفا ، ج3 ، ص932
368 |
حمزة قديماً مسجد » ؛ ( 1 ) « از قديم الأيام قبر حمزه در زير مسجد ( 2 ) قرار داشت . »
سمهودي سپس مي گويد : « وذلك في المأة الثانية » . گفتار عبدالعزيز به قرن دوّم مربوط است .
پس بنا به گفتار اين دو مدينه شناس ، قبر حضرت حمزه در قرن دوّم داراي حرم بوده و در زير سقف قرار داشته است ، گرچه تاريخ دقيق اين بنا و همچنين باني آن براي ما روشن نيست .
در ادامه همين بحث ، ملاحظه خواهيم كرد كه كتيبه موجود در كنار مدفن شهداي اُحد بيانگر اين بوده كه قبور آنان هم در سال 275 داراي بنا بوده است .
حرم حضرت حمزه در قرن ششم
ابن جبير جهانگرد معروف ( متوفاي 614 ) كه در سال پانصد و هفتاد و نه به زيارت حرمين شريفين مشرّف شده ، مي گويد :
« وعلي قبره ( رضي الله عنه ) مسجد مبني والقبر بِرحبته جوفي المسجد » . ( 3 ) « مسجدي بر روي قبر حمزه ( رضي الله عنه ) ساخته شده است و قبر در فضاي داخلي مسجد قرار گرفته است . »
ايجاد بناي باشكوه در قرن هفتم
ابن نجار ، مدينه شناس قرن هفتم ( متوفّاي 643 ) كه تقريباً شصت و چهار سال پس از ديدار ابن جبير از حرم حضرت حمزه ، كتاب خود را نگاشته است ، مي نويسد : در سال پانصد و نود و نه مادر خليفه عباسي ، ناصر لدين الله ( 4 ) براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سمهودي ، وفاء الوفا ، ج3 ، ص922
2 . در قرنهاي اوّل به بناهايي كه در روي قبور ساخته مي شد ، مسجد اطلاق مي گرديد و اين اصطلاح از آيه شريفه « قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً » اتخاذ شده بود و اصطلاح حرم ، مزار ، و مشهد در قرن هاي بعد پديد آمده است .
3 . ابن جبير ، رحله ، ص44
4 . الناصر لدين الله عباسي ، سي و چهارمين خليفه عباسي است ، تولد وي در سال 553 وفاتش در سال 622 و دوران خلافتش چهل و هفت سال بوده ، گويند او به تشيع تمايل داشت . حرم حضرات ائمه بقيع و عباس عموي پيامبر را تعمير كرد . مادرش زمرّد نام داشته است . سيوطي ، تاريخ الخلفا ، قمي تتمه المنتهي .
369 |
حمزه حرم بزرگي بنا نهاد وضريحي منقش از چوب ساج بر قبر او نصب كرد واطراف حرم را ديوار كشيد و براين حرم دري ازآهن گذاشت كه اين در ، روزهاي پنج شنبه به روي زائران باز است . ( 1 )
حرم حضرت حمزه در قرن دهم
سمهودي ( متوفاي 911 ) حرم حضرت حمزه را به همان شكلي كه ابن نجار در سه قرن قبل از وي توصيف كرده است مشاهده نموده ، مي گويد : « وعليه قبّة عالية حسنة مُتْقَنَةٌ وبابُه مُصفّح كلّه بالحديد بَنَتْهُ اُمّ الْخليفة الناصر لدين الله كما قاله ابن النجار وذلك في سنة تسعين وخمسمائة ، قال : وجعلت علي القبر ملبناً من ساج وحوله حصباء وباب المشهد من حديد يُفتح كلّ يومِ خميس . . . » ( 2 )
به طوري كه ملاحظه مي شود ، اصل بناي ساختمان حرم حضرت حمزه در قرن دهم ، همان بوده كه ابن نجار در اواسط قرن هفتم از كيفيت و اتقان و از درِ آهني و از ديواركشي اطراف آن سخن گفته است . ( 3 )
سمهودي بقيه كلام ابن نجار را در مورد ضريح حضرت حمزه نقل مي كند كه : داراي ضريحي از چوب ساج همانند ضريح جناب ابراهيم و جناب عباس و حضرت حسن مجتبي ( عليه السلام ) مي باشد . سپس مي گويد : ولي امروز بر خلاف سه قبر ياد شده اخير در قبر حمزه ، ضريح چوبي كه ابن نجار از آن ياد نموده است وجود ندارد ، بلكه ضريح و قبر او از گچ و آجر است و شايد اين ضريح با مرور زمان و با از بين رفتن آن ضريح چوبي ساخته شده است .
سمهودي در آخر گفتارش ، انتساب اين بنا را به مادر خليفه عباسي مورد تأكيد قرار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن نجار ، اخبار مدينة الرسول ، ص58
2 . سمهودي ، وفاء الوفا ، ج3 ، ص921
3 . در متن تاريخ ابن نجار آمده : « وجعل حوله حصاراً » ودر نسخه وفاء الوفا اينگونه مي خوانيم : « وجعل حوله حصباء » ؛ يعني « اطراف حرم را شن ريزي نمود » كه ظاهراً متن اوّل « دور حرم را ديواركشي نمود » صحيح است و اين تغيير و خطا از چاپ است .
370 |
مي دهد و مي گويد : تاريخ اين بنا كه سال 590 مي باشد ، در ديوار آن ، با خط كوفي گچ كاري و تا امروز باقي است . ( 1 )
حرم حضرت حمزه در قرن سيزدهم و هشتاد و نه سال قبل از تخريب
مرحوم سيد اسماعيل مرندي كه در سال هزار و دويست و پنجاه و پنج و سه قرن و نيم پس از سمهودي به مدينه و به زيارت قبر حضرت حمزه مشرّف شده است ، مي گويد : « قبر حضرت حمزه ، عمّ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا ( احد ) است . قبّه و صحن دارد . يك صندوق چوبي دارد . بالاي قبر مطهّر پرده انداخته اند . . . » ( 2 )
از اين مطالب روشن مي شود كه در فاصله سه قرن و نيم ، تغييرات نه چندان اساسي در حرم حضرت حمزه به وجود آمده كه از جمله آنها نصب مجدّد ضريح چوبي به جاي ضريح آجري مي باشد .
حرم حضرت حمزه در سال 1325
از توصيف ابراهيم رفعت مصري ، ( 3 ) كه در تاريخ پيشگفته و نوزده سال پيش از تخريب حرم حضرت حمزه را زيارت كرده است ، معلوم مي شود كه اصل بنا و ساختمان حرم آن بزرگوار همان بوده است كه پيشينيان در قرن هاي گذشته آن را تعريف و توصيف نموده اند و همان ساختمان كه در قرن ششم بنا گرديده بود .
ولي در عين حال از سخن او به دست مي آيد كه در زمان وي بعضي توسعه ها در اطراف حرم و بعضي تزيينات در داخل آن وجود داشته است كه اين توسعه ها درگذشته وجود نداشته و يا مورّخان گذشته از آنها ياد نكرده اند . به هر حال ، چون گفتار او داراي نكات قابل توجّه است ، آن را از نظر خوانندگان مي گذرانيم . او درباره حرم و ضريح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سمهودي ، وفاء الوفا ، ج4 ، صص923 ـ 921
2 . توصيف مدينه ، به نقل از فصلنامه « ميقات حجّ » ، ش5 ، ص119
3 . ابراهيم رفعت پاشا چهار سال و آخرين بار در سال 1325 به عنوان امير الحاج از سوي پادشاه مصر در مراسم حج شركت نموده و از اين سفرها خاطرات و مشاهدات خود را جمع آوري و در دو جلد به نام « مرآت الحرمين » منتشر ساخته است .
371 |
حضرت حمزه مي گويد :
اين مسجد ( حرم ) داراي بنايي محكم و در عين حال ساده و خالي از تزيينات و داراي گنبدي است كه در بالاي ضريح حمزه قرار گرفته است و بر اين ضريح پرده اي مليله دوزي كشيده شده است ، پارچه اين پرده از جنس پرده در كعبه است كه در مصر بافته مي شود و در يك طرف آن نوشته شده است :
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ، { قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَي سَبِيلا } .
و در طرف ديگرش نوشته شده است :
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ، { هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَي بِاللهِ شَهِيداً } .
آنگاه عكسي را از داخل حرم ارائه مي دهد كه گوياي وجود شبكه فلزي نسبتاً بزرگ در روي قبر شريف است و چند نفر ، از جمله خود او در كنار ضريح نشسته اند و در ضمن معرّفي آنان مي گويد از دست راست اوّلين شخص متولّي حرم مي باشد .
372 |
توسعه اطراف حرم
ابراهيم رفعت پاشا مي نويسد : گرچه حرم حضرت حمزه را مادرِ خليفه عباسي در سال 590 بنا كرده است ليكن اين حرم در سال 893 توسعه يافت و به دستور ملك اشرف قايتباي ( 1 ) و با سرپرستي شاهين الجمالي متولّي حرم شريف نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) در سمت غربي آن چاهي حفر شد و چاه ديگري نيز با چند دستگاه دستشويي به فاصله دور از حرم ، براي استفاده زائران احداث گرديد .
مَصْرع حضرت حمزه ( عليه السلام )
ابراهيم رفعت با بيان اينكه در بيشتر منابع تاريخي آمده است : « مصرع » و محلّ شهادت حضرت حمزه در دامنه « جبل الرمات » بوده و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پيكر او را به اين محلّ مسطح و هموار منتقل كرده و در آنجا دفن نموده است ، به معرفي مصرع پرداخته ، مي گويد :
در داخل ساختمان « مصرع » ، ضريحي ديده مي شود كه در اطراف آن پنج بيت شعر نوشته شده ، با مطلع :
أعظم بمشهد ليث الله حمزَة مَنْ * * * بيوم اُحُد لخير الخلق قد نصراً
« چه با عظمت و با شكوه است محلّ شهادت شير خدا حمزه ؛ كسي كه در جنگ احد به بهترين خلق ياري كرد . »
ابراهيم رفعت سپس قطعه شعر ديگري را نقل مي كند كه در لوحي نوشته اند و در داخل ساختمان مصرع نصب كرده اند است كه از جمله ابياتش اين است ( 2 ) :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ملك اشرف قايتباي از پادشاهان سلسله چراكسه است كه در سال 872 به تخت نشست . در سال 901 وفات يافت . او را با جلالت و بزرگ منشي ستوده اند . در كارهاي خير و ساختن مدارس و قلعه شهرها خصوصاً در شهر مكّه و مدينه پيش قدم بود و چند كتاب به او نسبت داده شده است و گنبد سبز رسول خدا نيز از آثار اوست . نكـ : حشمت سامي ، قاموس الاعلام ؛ دهخدا ، لغت نامه .
2 . اين قطعه شعر داراي سيزده بيت و بيانگر تاريخ بناي موجود ( 265 ) به نام باني آن « سليم بك » مي باشد .
373 |
مسجد حاز كلّ فخر وسؤدد * * * بدا نوره إلي العرش يصعُدُ
مسجد منه روحُ خير شهيد * * * رجعت بالرضا يفوز مؤبَّد
« اين مسجدي است كه تمام افتخار و بزرگي را حايز گرديده و اينك نور او بر عرش صعود مي كند . »
« اين مسجدي است كه روح بهترين شهيد ، از آن براي نيل به سعادت ابدي به سوي خدا رجعت نمود . »
ابراهيم رفعت مي گويد لوح ديگري در بالاي ضريح « مصرع » ديده مي شود كه در آن ، اين دو بيت نگاشته شده است :
قِفْ علي أبوابنا في كلّ ضيق * * * واطلب الحاجات واَبْشر بالمني
فحمانا ملجأ للطالبين * * * وبنا تجلّي الكروب والعنا
« در هر پيش آمد ناگوار به آستانه ما ملتجي باش و حاجات خود را بخواه و مژده باد بر تو برآورده شدن خواسته هايت . »
« آستانه ما پناهگاه نيازمندان است و به وساطت ما است كه غمها و رنجها برطرف مي شود . »
او سپس ضمن ارائه عكسي از اطراف حرم حضرت حمزه ، به خانه اي كه در پشت باغ خرما ديده مي شود ، اشاره نموده ، مي گويد : اينجا منزل مسكوني خادمِ « مصرع » حمزه ( عليه السلام ) است .
دو باب آب انبار در محوّطه صحن
ابراهيم رفعت در همان عكس به مسجدي در پشت حرم حضرت حمزه اشاره مي كند و مي گويد : در كنار اين مسجد دو باب آب انبار وجود دارد كه داراي بناي محكم و درهاي آهنين هستند ، و از آب باران و سيلاب رودخانه اي پر مي شوند كه با مدينه چهار ساعت فاصله دارد و به وسيله تنبوشه و لوله سفالين هدايت مي شود .
374 |
سپس مي گويد : بانيِ اين آب انبارها علي بك ، بزرگ حاجبِ سلطان عبدالحميد مي باشد . ( 1 )
گنبد مصرع حمزه ( عليه السلام ) در نوشته بورتون
ريچارد بورتون ، جهانگرد انگليسي كه در سال 1853 ميلادي تقريباً يكصد و پنجاه سال پيش ، از احد ديدار كرده است ، مي نويسد : اينك در جايگاهي كه حمزه به شهادت رسيده ، قبّه و گنبد محكمي بنا گرديده است . ( 2 )
تبرّك جستن به خاك قبر حضرت حمزه ( عليه السلام )
گفتار سمهودي ، مدينه شناس معروف نشانگر آن است كه مسلمانان از گذشته هاي دور به عنوان تبرّك و استشفا ، خاك اطراف قبر حضرت حمزه را به اوطان خويش حمل و به صورت هديه مدينه منوره ، در ميان اقوام و دوستان خود توزيع مي كردند و با اينكه در ميان فقهاي اهل سنّت انتقال خاك حرم مدني مورد اختلاف بوده و عدّه اي از آنان حمل خاك مدينه را هم مانند خاك حرم مكّي جايز نمي دانستند ، ولي همين علما نيز حمل تربت حمزه ( عليه السلام ) را به دليل سيره عملي مسلمانان جايز مي دانستند .
سمهودي در اين مورد مي گويد : زركشي ( 3 ) حمل تربت حمزه را از خاك ساير نقاط مدينه مستثني دانسته و به دليل اينكه مسلمانان در طول قرن هاي متمادي اين تربت را براي استشفا و مداواي سردرد به شهر و ديار خود حمل مي كردند تجويز نموده است . ( 4 )
و همچنين او از احمد بن يكوت نقل مي كند درباره حمل خاك قبور شهدا از وي سؤال نمودند ، و او چنين پاسخ داد : اشكال ندارد ؛ زيرا از گذشته هاي دور حمل خاك قبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابراهيم رفعت پاشا ، مرآت الحرمين ، ج1 ، ص392 ـ 390
2 . موسوعة العتبات المقدّسه ، ج3 ، ص288
3 . بدرالدين ابوعبدالله زركشي مصري منهاجي ( متوفاي 794 ) صاحب كتاب سلاسل الذهب در علم اصول و زهرالعريش في احكام الحشيش وكتاب هاي ديگر .
4 . سمهودي وفاء الوفا ، ج1 ، صص117 ـ 116
375 |
حمزه در ميان مسلمانان مرسوم بوده است . ( 1 )
و باز او از ابن فرحون نقل مي كند كه در دوران ما هم مانند گذشته رسم بر اين است كه مسلمانان از خاك موجود در نزديكي قبر حمزه به صورت تسبيح و گردن بند ساخته ، به شهر و ديار خويش حمل مي كنند . ( 2 )
سمهودي مي افزايد : چون حمل اين تربت براي استشفا و مداوا است ، آن را از سيل گاهي كه در نزديكي حرم حمزه ( عليه السلام ) واقع است اخذ مي كنند ونه از خود قبر . ( 3 )
به طوري كه ملاحظه كرديد ، حمل تربت حمزه و استشفا به آن ، از قرنهاي اوّل در ميان مسلمانان معمول بوده است ؛ به طوري كه علماي قرن هاي ششم و هفتم عمل آنها را به عنوان سيره مسلمانان صدر اسلام ملاك و دليل فتواي خويش قرار داده اند .
در قرن هاي اخير
و اين بينش مسلمانان نسبت به خاك حمزه ( عليه السلام ) و تبرّك جستن با آن ، تا تسلّط سعودي ها و روي كار آمدن وهابي ها ادامه داشته است ؛ زيرا دونالدسون جهانگرد غربي كه چند سال قبل از تخريب آثار مدينه از اين شهر ديدار كرده ، مشاهدات خود را در كتاب خود به نام « عقيده شيعه » آورده و ضمن گزارش از اُحد و حرم حضرت حمزه ، مي نويسد : « در پيرامون قبور شهدا ، خاك سرخ رنگي وجود دارد كه به حمزه ( عليه السلام ) نسبت داده مي شود و مردم با آن تبرّك مي جويند . » ( 4 )
زيارت رجبيّه در كنار حرم حضرت حمزه
ابراهيم رفعت مي گويد : از قرن هاي گذشته در ميان مردم مدينه عادات و برنامه هاي مختلفي رواج داشته كه يكي از آن مراسم و برنامه ها ، اجتماع مردم اين شهر در كنار حرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سمهودي ، وفاء الوفا ، ج1 ، صص117 ـ 116
2 . همان .
3 . همان .
4 . موسوعة العتبات المقدّسه ، ج3 ، ص219
376 |
حضرت حمزه ( عليه السلام ) است و اين اجتماع همه ساله از اول تا نيمه ماه رجب با حضور زن و مرد تشكيل مي گردد . در اين مراسم افزون بر مردم مدينه گروهي از اهالي مكّه و طائف و جدّه و رابغ و باديه نشينان كه همه ساله براي زيارت رجبيه در مدينه حاضر مي شوند ـ شركت مي كنند و در اين اجتماع قرباني هاي زيادي ذبح و به حاضرين اطعام و احسان مي شود . ( 1 )
سخن بورخارت
بورخارت مسيحي كه در سال 1915 ميلادي و در آستانه تسلّط سعودي ها بر حجاز در زيّ يك مسلمان در موسم حجّ شركت نموده و مطالب فراواني از مشاهدات خود و گاهي تحليل هاي نادرستي را در سفرنامه اش منعكس ساخته است ، به اين مراسم اشاه مي كند و مي نويسد : « رسم اهالي مدينه اين است كه هر سال يك بار از شهر خارج و سه روز متوالي در دامنه كوه احد اجتماع مي كنند و در اين مدّت به سياحت و شادماني مي پردازند . » ( 2 )
همانگونه كه پيشتر ملاحظه كرديد ، هدف از اين اجتماع در ماه رجب ، عبادت و زيارت بوده نه جشن و سياحت كه بورخارت اين جهانگرد غربي با برداشت و بينش خود مطرح نموده است .
چادرهايي كه در اين مراسم برافراشته مي شد
لبيب بتنوني مصري نيز كه پيش از تخريب آثار مدينه به حجّ مشرّف شده ، در سفرنامه اش عكسي از حرم حضرت حمزه ارائه مي كند كه در اطراف آن چادرهاي زيادي برافراشته شده و در زير آن عكس ، اين جمله را مي نويسد :
« مسجد سيّدنا حمزة وحوله زوّار المدينة » ؛ ( 3 ) « اين حرم حضرت حمزه است كه در اطراف آن چادرهاي زائران مدينه ديده مي شوند . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مرآت الحرمين ، ج1 ، ص441
2 . موسوعة العتبات المقدّسه ، ج3 ، ص255
3 . رحلة بتنوني ، ص345
377 |
عقيده و عملكرد وهّابيان
اين بود آنچه كه درباره ساختمان حرم حضرت حمزه ( عليه السلام ) از قرن اوّل تا قرن چهاردهم هجري رخ داده است و اين بود گوشه اي از زيارت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و مراسم زيارت و اظهار ارادت مسلمانان نسبت به ساحت مقدس حمزه سيّد الشهدا كه بر اساس پيروي آنان از رسول گراميشان انجام مي گرفته است .
ولي با تسلّط وهابيان و با روي كار آمدن سعودي ها در حجاز ، نه تنها حرم شريف حضرت حمزه و حرم ها و بقاع متعلّق به شخصيت هاي اسلامي منهدم گرديد ، بلكه آنان از راه فرهنگي و ممنوع ساختن زيارت ، به تضعيف عقيده و بينش مسلمانان و تقويت عقيده نو ظهور خويش پرداختند كه تعطيل نمودن زيارت رجبيه در كنار حرم حضرت حمزه از نمونه هاي آن مي باشد .
و جاي تأسف است كه امروز نويسندگان و مؤلفان در حجاز ، اقدامات اين گروه تندرو را بزرگترين افتخار تلقّي مي كنند و دور شدن از راه و رسم رسول خدا را نسبت به
378 |
نسل هاي آينده مسلمانان ، بزرگترين امتياز مذهبي براي خود مي دانند و ساير مسلمانان را به شرك و بت پرستي متّهم مي سازند .
مثلا نويسنده و مورخ معاصر « احمد سباعي » مكّي با اشاره به اين نوع مراسم و اجتماعات و ادعيه و زيارات ، مي گويد : « اين بدعتها ! از دوران فاطمي ها و در اثر تمايل و تشيّع آنان نسبت به اهل بيت به وجود آمده بود و در طول تاريخ ادامه داشت تا اينكه سعودي ها در سال 1343 به مكّه وارد شدند و اين اعمال را ابطال و اين مراسم را الغاء نمودند . ( 1 )
آري ، آنان در عقيده خود آنچنان پافشاري و اصرار ورزيدند كه حتّي مسافرت به شهر مدينه را ، اگر توأم با قصد زيارت قبر پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) باشد ، عملي حرام و گناهي بس بزرگ و غير قابل بخشودني دانستند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احمد سباعي ، تاريخ مكّه ، چاپ ششم ، ج1 ، ص216