بخش 6
ازدواج زهرا ( علیها السلام ) مهریه و جهیزیه عروس ( فاطمه ( علیها السلام ) زفاف فاطمه در خانه خود پدر مهربان ، خانه دخترش را آماده می سازد حجره سیده زنان عالم ، فاطمه ( علیها السلام ) حجره های پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) حجره حضرت فاطمه ( علیها السلام )
129 |
ازدواج زهرا ( عليها السلام )
زهراي پاك و محبوب ، احساس كرد كه پدرش ، با ازدواج جديدش ديگر نيازي به پرستاري او ندارد و پسر عمّ او علي بن ابي طالب ( عليها السلام ) با قرابتي كه با پيامبر دارد در تردّد است تا موضوع ازدواج را در ميان گذارد .
زهرا ( عليها السلام ) تاكنون در فكر ازدواج نبود و رويدادهاي عظيم رسالت و دعوت ، او را از اين امر باز مي داشت و جز در انديشه پدر و اهتمام به امر او نمي افتاد ، امّا پس از ازدواج پيامبر با عايشه ، مي شنيد كه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) پيش پيامبر رفت و آمد دارد تا تمايل خود را به ازدواج با زهرا ( عليها السلام ) مطرح كند .
علي ( عليه السلام ) فرد بيگانه اي نيست ، او در خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از كودكي تربيت شده و پيامبر در مقام جبران محبّت هاي ابوطالب كه پس از مرگ عبدالمطّلب او را در حمايت و تربيت خود گرفت ، علي ( عليه السلام ) را از خانه ابوطالب ، نزد خود آورد تا بار زندگي اش را تخفيف دهد .
علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) خود تاريخ درخشاني دارد ، از آن لحظه كه معني زندگي را
130 |
فهميده است ، او هرگز به بت سجده نكرد و نخستين كسي بود كه از نوجوانان و جوانان به پيامبر ايمان آورد .
او نخستين كس بود كه به فداكاري براي اسلام همّت گمارد ! او پذيرفت كه در بستر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در شب هجرت بسر برد ، در حالي كه مي دانست قريش براي قتل او كمر بسته و با اعزام جوانان خود از قبايل مختلف ، بر اين تصميم همصدا شده اند .
او در غزوه بدر آزمايشي درخشان از خود نشان داد و قهرماني هاي او را جز اندكي ، در اين مصاف كسي نداشته است و آنگاه كه علي بن ابي طالب از مكّه به مدينه هجرت كرد ، پيامبر دست او را گرفت و سخن معروف خود را فرمود : « اين است برادر من » ؛ « هذا أخي » ( 1 ) و با اين سخن از برادري با انصار كه براي پذيرايي آن حضرت مسابقه مي دادند و مي خواستند به شرافت اخوت پيامبر دست يابند ، خودداري مي كرد .
چه افتخاري بالاتر از اين كه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) بدان دست يافت كه در راه خدا با اشرف خلايق ، پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) برادر باشد ! چرا پيامبر او را از ميان همه ياران و بزرگان صحابه به اين افختار و كرامت برگزيد ؟ ! حال آنكه كساني در ميان اصحاب بودند كه از ايمان و سابقه برخوردار بودند .
گزينش پيامبر ، علي ( عليه السلام ) را به اخوّت رازي دارد كه گذشت ايّام روشن خواهد ساخت ! شايد علي ( عليه السلام ) منتظر بود فرصتي مناسب به دست آيد تا بتواند بفهمد ، آيا زهرا ( عليها السلام ) مي پذيرد از خانه پدر با علاقه شديدي كه نسبت به او دارد به خانه علي ( عليه السلام ) بيايد ؟ ! اين انتظار را سال ها مي كشيد تا اين كه پيامبر با عايشه ازدواج كرد و اينك اميد بيشتري به اين آرزو بسته است . امّا چندي فكر مي كرد و مردّد بود كه چه چيز او را مهريه كند ؛ زيرا او كه مالي نداشت ! و با خبر بود كه ابوبكر و عمر از زهرا خواستگاري كرده و پيامبر آنها را پاسخ مثبت نداده است .
در خصوص خواستگاري ابوبكر از فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، انس بن مالك گويد : « عمر نزد ابوبكر آمد و گفت : « چرا با فاطمه دختر پيامبر ازدواج نكردي ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سيره ابن هشام ، ج2 ، ص150 ؛ الاستيعاب ، ج3 ، ص1089 ؛ ترمذي حديث 3720 ، او گويد : اين روايت نيكو و شگفت است .
131 |
ابوبكر گفت : « پيامبر او را به من ندهد . »
عمر گفت : « اگر او را به تو تزويج نكند با اينكه سابقه در اسلام داري ، با چه كسي مي خواهد ازدواج كند ؟ »
آنگاه ابوبكر ، نزد عايشه رفت و گفت : « هر گاه حال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را مساعد ديدي از من ياد كن ؛ زيرا من خواهان ازدواج با فاطمه ام ، شايد خدا فراهم سازد . » روزي عايشه اين مطلب را با رسول خدا مطرح كرد .
در « اسد الغابه » آمده است كه ابوبكر و عمر از فاطمه ( عليها السلام ) خواستگاري كردند ، امّا پيامبر آنها را رد كرد و فرمود : « من منتظر قضاي الهي ام ! » ؛ « إنّي أنتظر القضاء » .
ابوبكر نخستين كسي بود كه به خواستگاري زهرا ( عليها السلام ) رفت و پيامبر صادق او را با زباني قانع كننده پاسخ داد و گفت : « اي ابوبكر ، هنوز حكمي در اين مورد نيامده است . » عمر اين را شنيد و به خواستگاري رفت و پيامبر همان جواب را داد ، ابوبكر و عمر نزد « عبدالرحمن بن عوف » رفتند و از او خواستند به خواستگاري برود و به او گفتند : « تو ثروتمندترين فرد قريش هستي ، برو نزد پيامبر و از فاطمه خواستگاري كن تا خدا بدين وسيله ثروتت را افزون كند و افتخار بيشتري به دست آوري ! » او نزد پيامبر آمد و گفت : « يا رسول الله ! فاطمه را به من تزويج كنيد ! » پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از عبدالرحمان روي بگردانيد . او نزدِ ابوبكر و عمر آمد و گفت : « به من همانگونه پاسخ داد كه به شما داده بود » .
آري ابوبكر و عمر اينگونه فكر مي كردند و شخصيت آن بانوي باعظمت و محبوب خدا و حبيبه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) را مي دانستند . نزد علي بن ابي طالب آمدند تا اين پيشنهاد را به او بدهند ، آنها كه منزلت علي ( عليه السلام ) را نزد خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي دانستند ، گفتند : « ما خويشاوندي تو را با رسول خدا و ثباتِ قدم تو را در اسلام مي دانيم ، اگر نزد پيامبر بروي و از آن حضرت ، فاطمه ( عليها السلام ) را خواستگاري كني ، خداوند بر فضيلت و شرافتت خواهد افزود . » ( 1 )
به روايت « انس بن مالك » : ديگر اصحاب پيامبر نيز به علي ( عليه السلام ) گفتند : « اگر نزد پيامبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كفاية الطالب ، ابي عبدالله محمّد بن يوسف گنجي شافعي ، از منبع پيشين ، ص134
132 |
به خواستگاري بروي جاي آن دارد كه فاطمه را به تو تزويج نمايد ! » ( 1 )
روزي ابوبكر و عمر و سعد بن معاذ در مسجدالرسول نشسته بودند و سخن از ازدواج فاطمه گفتند كه ابوبكر گفت : « اشراف و بزرگان به خواستگاري او رفته اند امّا پيامبر همه آنها را رد كرده و فرموده :
« انتظر فيها أمر القضاء » ؛ « در خصوص او منتظر فرمان خدا هستم . »
علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) كنيزي داشت كه آن حضرت را ترغيب به اين ازدواج كرد و گفت : « مي داني كه به خواستگاري زهرا مي روند ، چه مانعي دارد كه تو نيز نزد پسر عمويت رسول خدا بروي و از وي بخواهي فاطمه را به تو تزويج كند . »
علي ( عليه السلام ) ناباورانه گفت : مگر من چه دارم كه با آن ازدواج كنم ؟ علي ( عليه السلام ) آرزوي چنين وصلتي را داشت امّا بدليل نداشتن مهريه و مخارج ازدواج در ترديد بود . امّا بالأخره خدمت پسر عمويش پيامبر خدا آمد ، بدان اميد كه در اين خواسته توفيق حاصل كند ، همينكه به محضر مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) شرفياب شد ، سلام كرد و نشست امّا حيا مانع از آن بود كه مطلب را بازگويد و جلالت و هيبت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) او را از سخن گفتن بازداشت .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خود دريافت كه پسر عموي او و برادرش و يار همراهش علي ( عليه السلام ) براي چه مقصدي آمده است ؟ ! خواسته اي دارد كه از بيان آن ناتوان است ، لذا رو به علي كرده و با مهر و ملاطفت فرمود : « پسر ابوطالب چه حاجتي دارد ؟ » و او در حالي كه سر به زير افكنده و ديده فرو بسته بود ، به آرامي گفت : « درباره فاطمه دختر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) مي خواهم صحبت كنم . »
در اينجا پيامبر خدا با چهره گشاده ومهر وملاطفت فرمود : « مرحباً وأهلا » ؛ « خوش آمدي » . ( 2 )
و در روايت ديگر است كه فرمود : « اي علي ( عليه السلام ) ، او براي تو » ( 3 ) و بيش از اين سخن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ص134
2 ـ طبقات ابن سعد ، ج8 ، ص19 ؛ الاستيعاب في معرفة الاصحاب ، ج4 ، ص1891
3 ـ طبقات ، ص19 ـ 21
133 |
نگفت . جوان سكوت كرده و پيامبر نيز ساكت است . علي ( عليه السلام ) با شدّت خجلت و تهيدستي دست به گريبان است و چيزي ندارد كه بدان وسيله ازدواج كند ، جز ايمان عميق به خداي تعالي و علاقه اي شديد به حضرت مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) . و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي خواهد باب سخن گشوده شود و مطلب خاتمه پيدا كند و از آن دلهره او را رهايي بخشد . سكوت پيامبر و علي ( صلي الله عليهما ) طولاني شد .
علي ( عليه السلام ) با اضطراب برگشت امّا نمي دانست به خويشاوندان و دوستان خود چه پاسخي دهد ؟ ! آنها بي صبرانه منتظرند تا پاسخ پدرِ زهرا ( عليها السلام ) را بشنوند و چون اصرار ورزيدند علي ( عليه السلام ) گفت : « به خدا چيزي نمي دانم ، مطلب را با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در ميان گذاشتم و جز اين چيزي نگفت : خوش آمدي ، خير مقدم . » ؛ « مرحباً و أهلا » و همه آنها از خوشحالي فرياد زدند و گفتند : « يكي از اين دو كلمه تو را بس است . »
گفتار خويشان و ياران ، بيش از پيش علي را بي قرار ساخت و درخشش صبح را انتظار مي كشيد . صبحگاه با تمام وجود به محضر مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و گفت : « پدر و مادرم قربانت ، اي رسول خدا ، شما مي دانيد كه مرا از عمويت ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتي و من كودكي نورسته بودم مرا هدايت و تربيت كردي و مهذّب نمودي و بهتر از پدر و مادر در حقّ من نيكي و محبّت و ملاطفت فرمودي و خداوند بزرگ مرا به وسيله شما راهنمايي كرد و از شرك كه اقوام و اعمام من بدان گرفتار بودند رهانيدي . يا رسول الله ! تو ذخيره و وسيله من در دنيا و آخرتي ، دوست دارم به پاس لطفي كه خدا نمود و توانستم در ياريت بكوشم ، خانه اي و همسري داشته باشم كه موجب آرامش جان من باشد ، از اين رو به خواستگاري دخترت فاطمه ( عليها السلام ) آمده ام ، آيا او را به من تزويـج مي كنيد ؟ » چهره پيامبر از اين سخن شكفته شد و بر چهره علي ( عليه السلام ) لبخندي زد و فرمود : « آيا چيزي داري ، اي علي ؟ » و در روايتي ديگر است كه فرمود : « آيا چيزي داري مهريه او كني ؟ » علي ( عليه السلام ) پاسخ داد : « نه ، يا رسول الله ! حالِ من بر شما پوشيده نيست . شما مي دانيد كه جز شمشير و شتر آبكش چيزي ندارم ! »
پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « آن زره اي كه در فلان روز به تو دادم چي شد ؟ » علي پاسخ داد : « يا رسول الله ! منظورتان زره جنگي است ؟ آن نزد من است . » پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « آن زره
134 |
را به فاطمه مي دهي ؟ ! » ( 1 ) علي ( عليه السلام ) شتابان رفت و زره را آورد ، پيامبر به او فرمودند : « زره را بفروشد و با پول آن جهيزيه عروسي را فراهم سازد . » ( 2 )
عثمان بن عفان ، آن زره را خريد به مبلغ « چهارصد و هفتاد درهم » و علي ( عليه السلام ) پول را گرفت و نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آورد . حضرت با دست مبارك آن پول را گرفتند و به بلال دادند كه با مقداري از آن عطر و گلاب خريداري كند .
در روايت ديگر است كه علي ( عليه السلام ) خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عرضه داشت ، در پاسخ پيامبر كه پرسيدند : « چه داري ؟ » گفت : جز زره و شمشير و شترِ آب كش چيزي ندارم . » و پيامبر فرمود : « امّا شمشيرت را كه بدان احتياج داري تا در راه خدا با آن جهاد كني و امّا شتر آبكش را براي تأمين آب و آذوقه و حمل ونقل نياز داري ولي به بهاي زره ات ، فاطمه را به تو تزويج كردم . »
در « انساب الاشراف » بلاذري آمده است : علي ( عليه السلام ) شتري داشت وكالايي كه آن را فروخت كه پولِ آن چهارصد و هشتاد درهم و يا چهارصد درهم شد و پيامبر دستور داد دو ثلث آن را براي خريد عطر بگذارد و ثلث ديگر را براي كالاي مورد نياز و علي چنين كرد .
اين بود جريان خواستگاري فاطمه دختر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، بانوي هاشمي قرشي و اين بود مهريّه فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، زره جنگي . و بدينگونه خداوند توفيق همسريِ فاطمه ( عليها السلام ) را به آن جوانِ شجاع ، قهرمانِ دانا و پاك و پاكيزه عنايت فرمود .
چهار چيز در خواستگاري يك زن مدّ نظر قرار مي گيرد : « جمال ، مال ، شخصيت ، دين » آنكس كه به همسري با ايمان دست يابد ، به تمام ايده ها و آرزوهاي ديگر نايل آيد ؛ همسري مرد را نيز به خاطر دين و اخلاقش مي توان پذيرفت ، پس هرگاه خواستگاري آمد كه دين و اخلاق او قابل قبول باشد ، با مهريّه اي مناسب بپذير و او را رد مكن . و از تحميل كردن آن جوان به چيزي كه در توان ندارد بپرهيز ! داستان ازدواج علي ( عليه السلام ) و زهرا ( عليها السلام ) مثالي است كه حضرت مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) براي ما مي آورد تا در طول روزگار و براي عصرها درس عبرت باشد . با ازدواج عزيزترين دختران و محبوب ترين آنها نزد پيامبر ؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ طبقات ابن سعد ، ج2 ، ص20
2 ـ صحيح بخاري و مسند احمد ، ج1 ، ص142
135 |
يعني فاطمه زهرا سيّده زنان عالم ( عليها السلام ) پدرش رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با آن جوان چگونه آغاز سخن مي كند و از دل او سخن مي گويد و مشكل اين وضعيّتِ خاص را آسان مي سازد ، پدر براي دختر همسري كفو و مناسب برمي گزيند ، ابوبكر و عمر را به خوبي رد مي كند ، آنها نيز خشمگين نمي شوند و به علي پيشنهاد مي دهند او به خواستگاري برود . و فاطمه ( عليها السلام ) با آن جلالت شأن و عظمتِ منزلت و تربيتِ ويژه الهي ، زره را به عنوان مهريّه مي پذيرد و ازدواج تمام مي شود .
روايات در تاريخ اين خواستگاري و ازدواج ، مختلف است امّا عمده منابع [ اهل سنّت ] متّفق اند كه زهرا هجده ساله بود . ( 1 ) هر گاه بپذيريم كه آن حضرت در سال بناي كعبه ، پنج سال قبل از بعثت متولد شده و پيامبر سيزده سال از دوران رسالت خود را در مكّه سپري كرده اند ، ازدواج فاطمه ( عليها السلام ) سال دوّم هجري خواهد بود . امّا زمان خواستگاري نيز مورد اختلاف است .
برخي گفته اند : در ماه رجب قبل از ورود به مدينه بوده و برخي پنج ماه پس از ورود به مدينه را نقل كرده اند . در هر حال دو ماه پس از جنگ بدر ازدواج صورت گرفت . ( 2 )
نكته شايان تأمّل در اينجا ، موضوع مشورت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با دخترش فاطمه ( عليها السلام ) و جلب موافقت او است ! آيا آن حضرت از دختر خود در اين خصوص اذن گرفتند يا خود به اين امر اقدام فرمودند ؟ ظاهر امر اين است كه رسول خدا با فاطمه در اين خصوص مشورت كرده باشد ؛ زيرا حضرتش ازدواج دختران را بدون اجازه آنها رد مي كرد ، حال چگونه ممكن است در اين مورد خلاف آن را عمل نموده باشند ! همانگونه كه در مسند احمد حنبل آمده عادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در ازدواج دختران خويش اين بود كه به آنها مي گفتند : « فلان كس از تو ياد كرده است . » پس اگر سكوت مي كرد ، آن را نشانه رضا دانسته و ازدواج را صورت مي دادند و اگر ابراز مخالف مي كرد ، اقدام نمي كردند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ منظور مؤلف منابع سنّي است ، در حالي كه منابع شيعي غير از اين است و چنانكه پيشتر يادآور شديم به عقيده علماي شيعه تولّد آن حضرت پنج سال و به قولي دو سال پس از بعثت بوده . بنابراين زهرا ( عليها السلام ) هنگام ازدواج ده سال يا سيزده سال داشته است ، « مترجم » .
2 ـ طبقات ابن سعد ، ج8 ، ص23
136 |
بدينگونه آن ازدواج مبارك ميان محبوبترين دختران در قلب مبارك رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) و محبوبترين جوانان مسلمان ، در قلب آن حضرت ، صورت گرفت ، هرچند كه پيامبر به همه دختران خود محبّت داشتند و نسبت به همه مسلمانان رؤوف و مهربان بودند .
زهراي بتول ( عليها السلام ) به خانه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) آن قهرمان سلحشور رفت و خداوند از پيوند آنان ذريّه صالح و عترتِ پاك پديد آورد و آن ها را كرامت داد و گرامي داشت و درباره شان فرمود :
{ إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً }
« خداوند اراده دارد از شما خاندان آلودگي را بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند . »
و اين دودمان پاك را نسب متصل به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار داد كه هرگز اين نَسَب بريده نخواهد شد ! و نسبت به اين نسل و دودمان توصيه ها كرد . گوارا باد اين سعادت كسي را كه اهل بيت گرانقدر پيامبر را گرامي دارد ؛ زيرا آنها عترت پاك و طاهري هستند كه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در باره آنان فرمود :
« اِنِّي تارِكٌ فِيكُم الثّقلَين كِتابَ الله وَعِتْرَتي أهْل بَيْتِي وَاِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْض » ( 1 )
« من در ميان شما دو چيز گرانبها ؛ يعني كتاب خدا و عترت خود را مي گذارم و آنها از يكديگر جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر نزد من آيند . »
مهريه و جهيزيه عروس ( فاطمه ( عليها السلام ) )
بنا به صحيح ترين اقوال ، علي ( عليه السلام ) چهارصد و هفتاد درهم به عنوان مهريه فاطمه ( عليها السلام ) خدمت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) تقديم كرد و حضرتش آن را به بلال دادند تا با مقداري از آن عطر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مسلم روايت كرده است . ( جا دارد از صراحت مؤلف محترم كتاب كه اين جا در بيان حقيقت كتمان نكرده قدرداني شود . ) « مترجم » .
137 |
خريداري كند و بقيه را به امّ سلمه دادند تا جهيزيه عروس را فراهم سازد ، البته هنوز پيامبر با امّ سلمه ازدواج نكرده بودند ؛ زيرا ازدواج فاطمه زهرا ( عليها السلام ) با علي ( عليه السلام ) در آخر سال دوم هجرت بود وازدواج پيامبر با امّ المؤمنين امّ سلمه در سال چهارم ( 1 )
سَرور ما علي ( عليه السلام ) خانه بسيار ساده اي تهيّه كرد تا زندگيِ پاك و توأم با عِفاف و نور را ، در مصاحبتِ دختر مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) آغاز كند . خانه را آماده كرد تا دختر اشرف خلايق به زودي در آن وارد شود . حجره اي بود كه آن را با رَمْلِ نرم فرش كرده بودند . اساس خانه عبارت بود از : « بستري كه داخل آن برگ درخت خرما بود . چند بالش كه داخل آنها هم برگ خرما نهاده بودند ؛ « يك قطعه پوست گوسفند براي نشستن ، دستاس ( آسياب دَستي ) غربال آردبيز ، قَدَح ، مشك كوچكِ آب سردكن و قطعه اي حصير . »
اينها بود جهيزيه سرور بانوان بهشت ، زهراي طاهره ، امّ ابيها ، دختر مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) .
در ( صحيح بخاري و مسلم ) آمده است كه : فاطمه زهرا ( عليها السلام ) به خانه شوهر آمد با قطيفه اي و بالشي از پوست كه در آن ليف خرما بود و نيز دو سنگ آسيا ، دو مشك آب ، دو كوزه سفالين و مقداري عطريات . ( 2 )
زفاف
زمان عروسي فرا رسيد ، فرزندان عبدالمطلب در اين ازدواج ، جشن و سروري داشتند ! حمزه عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و علي ( عليه السلام ) ، دو شتر زيبا آورد و نحر كرد و مردم را طعام داد . در آن زمان وليمه اين ازدواج بهترين وليمه ها بود ! وليمه نخستين فرد مسلمانان از جوانان ، علي ( عليه السلام ) با دختر مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) .
همينكه مردم را پذيرايي كردند و اطعام نمودند ، پيامبر دستور داد استري خاكستري رنگ آوردند و بر آن جامه اي بگستردند و به فاطمه فرمودند : سوار شود و سلمان فارسي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مسند احمد ، ج1 ، ص93 ـ 104 ـ 108 و سنن نسائي ، كتاب النكاح ، باب 18
2 ـ صحيح بخاري ، ص69 ـ 6 ، 7 ؛ صحيح مسلم كتاب 48 ، ص80 ؛ الاصابه ، ج8 ، ص1160
138 |
را گفتند لگام آن مركَبْ را بگيرد و پيامبر پشت سر آن حركت كردند . حمزه و بني هاشم ، در حالي كه شمشيرهايي در دست داشتند ، آنان را همراهي مي نمودند .
دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار را فرمان دادند فاطمه را همراهي كنند و شادي نمايند و رَجَز بخوانند و تكبير و سپاس بگويند ، و بر خلاف رضاي خدا چيزي نگويند .
در اين حال امّ سلمه سرود گونه اين اشعار را خواند :
سرن بعون الله جاراتي * * * واشكرنه في كلّ حالات
واذكرن ما أنعم ربّ العلا * * * من كشف مكروه و آفات
فقد هدانا بعد كفر و قد * * * أنعشنا ربّ السماوات
سرن مع خير نساء الوري * * * تفدي بعمات و خالات
يا بنت من فضله ذوالعلا * * * بالوحي منه و الرسالات
« ياران من به ياري خدا برويد و در همه حال شكرگزارِ او باشيد .
به ياد آوريد كه آفريدگار بزرگ ناملايمات و بلاها را برطرف ساخت .
ما را پس از كفر هدايت نمود و خداي آسمان ها سر افرازمان ساخت .
با بهترين زنان عالم برويد ، عمه ها و خاله ها فدايش گردند .
اي دختر كسي كه باري تعالي با وحي و رسالت او را برتري داد . »
آنگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) زهرا ( عليها السلام ) را به خانه علي ( عليه السلام ) برد و گفت : اي علي ! با همسرت چيزي نگو تا من بيايم . بلال اذان نماز عشا را گفت و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نماز جماعت را در مسجد با مسلمانان بجا آورد و همگي برگشتند . علي ( عليه السلام ) به استقبال پيامبر آمد و داخل خانه شد و زن ها بيرون آمدند ، تنها كسي كه ماند اسماء بنت عميس بود . پيامبر به او فرمود : تو كيستي ؟ پاسخ داد : من يار و پرستار دخترتان هستم . دختر در شب زفاف زني از نزديكان خود مي خواهد كه اگر حاجتي داشت يا مطلبي پيش آمد با او در ميان بگذارد .
شايد پيامبر به ياد « خديجه » آن مادر مهربان افتاد ؛ نخستين بانوي با ايمان ، نيكو همسري كه بهترين يار و ياور و مددكار و پشتيبان و پرستار پيامبر بود .
139 |
فاطمه نيز در گوشه اي نشسته و هاله اي از عفاف و حيا بر او سايه افكنده است ! به ياد مادر مي آيد و چون سخن اسماء را مي شنود كه « دختر به زني از نزديكان در شب زفاف نياز دارد . » بر مادر مهربانش گريه مي كند ، آنكه در حجون خفته است .
پيامبر براي اسماء دختر عميس كه دخترش را مادري مي كند ، دعا كرد و گفت : از خدا مي خواهم از هر جهت تو را حراست كند و از شيطان رانده شده مصون دارد .
آنگاه از حجره بيرون شد و به اسماء گفت : ظرفي از آب بياور . اسماء ظرف آبي آورد . آن را مضمضه كرد و فاطمه را صدا زد و مشتي از آن آب را بر گرفت و بر سر و قدمهاي او پاشيد و او را در آغوش گرفت و گفت :
« بار خدايا ! او از من است و من از اويم . بار خدايا ! همانگونه كه مرا از آلودگي پيراستي و پاك نمودي ، او را نيز از آلودگي پاك و پاكيزه گردان ! » ؛ ( ألّلهمّ اِنَّها مِنّي وَاِنّي مِنْها ، ألّلهمَّ كَما أذْهَبْتَ عَنّي الرِّجسَ وَطَهَّرْتَني فَطَهِّرها ) . ( 1 )
آنگاه ظرف ديگري از آب طلبيد و همانند زهرا ، آن را بر سر و قدمهاي علي ( عليه السلام ) ريخت و به آنها فرمود :
« برخيزيد ، خدا پراكندگي نسل شما را فراهم آوَرَد ، ( بين شما تفاهم و محبّت برقرار سازد ) و كارتان را اصلاح فرمايد ! »
سپس برخاست و در را به روي آنها بست .
در « طبقات ابن سعد » آمده است كه پيامبر پس از نماز عشا به خانه علي ( عليه السلام ) رفت و آب طلبيد و وضو گرفت و آن را بر علي ( عليه السلام ) پاشيد و گفت :
« ألّلهمّ بارِكْ فِيهما وَبارِكْ عَلَيْهِما وَبارِكْ لَهُما فِي نَسْلِهِما » .
« بارخدايا ! وجودشان را مبارك گردان وبر آنها بركت فرست و نسل آنها را مبارك كن ! »
سپس ظرف آبي خواست ودستانِ خودرادرآن شستوازآن آب برزهرا پاشيد و فرمود :
« به خدا قسم پشيمان نيستم از اينكه تو را به بهترين فرد خاندانم تزويج كردم . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح ابن حبان ، ج15 ، ص393 ؛ تفسير كبير طبراني ، ج22 ، ص408
140 |
سپس آبي طلبيدند و از آن مضمضه كردند و در آن ظرف ريختند و آن را بر سينه علي و زهرا ( عليهما السلام ) پاشيدند ! ( 1 )
در روايتي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گفت : « خدايا ! اين دو ، محبوب ترين مردم اند نزد من ، پس تو آنها را دوست بدار و در ذُريّه ايشان بركت و خير قرار ده و از پيش خود نگهباني بر ايشان فرست . آنها و فرزندانشان را از شيطان رانده شده به تو مي سپارم و پناه مي دهم » و بار ديگر درباره فاطمه ( عليها السلام ) دعا كردند و گفتند :
« أَذْهَبَ اللهُ عَنْكِ الرِّجْسَ وَطَهَّرَكِ تَطْهِيراً ! »
و در روايت ديگر است كه پيامبر چنين دعا كرد : « بار خدايا ! اين است دختر من ، محبوب ترين خلق نزد من . بار خدايا ! و اين هم برادر من و محبوب ترين خلق نزد من . خدايا ! او را وليّ و دوست خود قرار ده و نسبت به خود مهربان ساز و خاندانش را بركت عطا فرما ! » سپس فرمود : « اي علي ، پيش همسرت برو . » « بارك الله لك و رحمة الله و بركاته عليك انّه حميد مجيد » .
آنگاه از اتاق آنها بيرون شدند و چهارچوب در را گرفته و گفتند : « خدا شما و نسل شما را پاك و پاكيزه گرداند . من دوست كسي هستم كه دوست شما باشد . دشمن آنم كه با شما دشمني كند . شما را به خدا مي سپارم ، در پناه خدا باشيد ! »
آنگاه با دست مبارك در را به روي آنها بست .
در « طبقات » آمده است كه پيامبر با دخترش فاطمه گفت :
« يا فاطمة والله ما ألوت ان زوجتك خير اهلي » .
« بخدا پشيمان نيستم كه تو را به بهترين فرد خاندانم تزويج كردم . »
فاطمه نتوانست جلو اشكهايش را بگيرد . پدر اندكي توقف كرد و با مهرباني و ملاطفت خاطرنشان ساخت كه : او را نزد نيرومندترين مردم از نظر ايمان و بيشترين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ طبقات ابن سعد ، ج2 ، ص15 ؛ استيعاب و الإصابه .
141 |
آنها در علم و بهترين آنها از جهت اخلاق و با عظمت ترين از نظر روح ، به امانت سپردم ! ( 1 )
و در روايتي است كه فرمود :
« فاطمه جان ، چرا گريه مي كني ؟ به خدا تو را به ازدواج كسي درآوردم كه دانش او بيش از همه مردم و در حلم بر همه برتر است و نخستين فردي بود كه اسلام آورد . »
( فوالله لقد انكحتك اكثرهم علماً و افضلهم حلماً و اوّلهم اسلاماً » .
« استاد ، عباس محمود عقاد » بر گريه فاطمه زهرا تعليقه اي دارد . او مي گويد :
« اگر خبري كه در انساب الاشراف بلاذري آمده ، سند قابل قبولي داشته باشد ، دور از عقل و تجربه نيست كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) زهرا ( عليها السلام ) را گريان ببيند و اين بعيد به نظر نمي رسد ؛ زيرا باور كردني نيست دختري در شرايطي باشد كه زهرا بود و خاطره زندگاني مادر و وداع با خانواده بهويژه پدر گرامي اش ، او را به گريه نياورد ، او مادر را از دست داد ، در حالي كه دختري محبوب بود كه فقدان مهر مادري و خوبي هايش را در غم و شادي مي فهميد ! و اينك كه از خانه پدر جدا مي شود ، با نبودن مادر و جدايي از خانه اي كه در آن بزرگ شده بود و شهري كه به آن انس داشت ، نمي توان تصور كرد كه دختر با ياد اين خاطره ها و ترك گفتن پدر و زندگي در كنارِ او ، غمگين نباشد . اين عجيب است اگر تصور كنيم او گريان و اندوهگين نباشد ، به ويژه مثل زهرايي كه روحي افسرده و اندوهي پنهان از فراقِ مادرِ عزيزش در دل داشته و سالها او را رنج مي داده است و مانند پيامبري كه بزرگترين فضايلش اين است كه او انساني بزرگ و پدري دل شكسته است و هرگز آن خاطره ها را در اين روز فراموش نمي كند .
سكوت پيامبر در اين موقعيت اتفاقي نبود ، بلكه خود مي دانست چه اندوه و حسرتي فاطمه را از درون مي آزارد ومقتضاي لطف نسبت به دخترِ اندوهگين اين بود كه اندوه خويش پنهان دارد و براي تسلّيِ خاطرِ دخترش بگويد : « فاطمه چرا گريه مي كني ؟ ! به خدا تو را به كسي تزويج كردم كه علمش از همه بيشتر و حلمش از همه برتر و اسلامش از همه مقدّم تر است ! » ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ طبقات ابن سعد ، ج8 ، ص24
2 ـ فاطمة الزهرا و الفاطميون ، عباس محمود العقاد .
142 |
پيامبر از خانه فاطمه زهرا برگشت در حالي كه طوماري از خاطره هاي خديجه ، پيرامونش حلقه زده بود و با عروس و داماد نيز به گفتگو نشست تا نخستين شب زهرا را انس و آرامش بخشد و سختيِ فراق پدر و اندوه دوري مادرش را تخفيف دهد . ( 1 )
خداوند دعاي پيامبر را در آن شبِ مسعود اجابت فرمود و آن ازدواج مبارك صورت گرفت . خداوند سبحان خواسته بود كه ذريه پيامبرش مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) منحصر در ثمره آن باشد . ( 2 )
مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) به خانه خود برگشت تا شاهد گريه دخترش زينب باشد ، كه ازدواج فاطمه ، خاطره جانسوزي را به يادش آورده بود ، ياد مادرِ مهربان مي كرد ؛ مادري كه قبرش در مكه مكرّمه است و آنها نمي توانند آن قبر مطهر را زيارت كنند . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) زينب را مورد ملاطفت قرار داد تا لبخندي زد و براي خواهر سعادت و خوشبختي آرزو كرد . اندوهش برطرف شد و دلش آرام گرفت و شب را در سايه محبت پدر مهربان ـ كه رحمت براي جهانيان بود ـ به سر برد بر او و بر خاندان پاك و مطهّر او درود و سلام باد ! ( عليه افضل الصلوة و التسليم وَعَلي آلِ بَيتِهِ الطَيِّبين الطاهرين ) .
فاطمه در خانه خود
زندگاني مولا و آقاي ما علي ( عليه السلام ) و سيده ما فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، در سايه پيغمبر سامان گرفت ؛ زندگاني توأم با قناعت و تعاون ، رضا به داده هاي الهي و شادمان به آن خانه پاك كه خدا نسل هاي پيراسته و ذريّه مبارك و عترت گرانقدر را از آن خانه پديد آورد . همانند درختِ پاك كه ثمره نيكو ببار آوَرَد .
زندگاني زهرا ( عليها السلام ) توأم با رفاه و اسراف نبود ، بلكه به رياضت و رنج نزديك تر بود تا رفاه و آسايش و از اين بابت با زندگي خواهرانش كه بهره كافي از ثروت دنيوي داشتند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تراجم سيدات بيت النبوه ، ص608 ، بنت الشاطي
2 ـ همان .
143 |
تفاوت داشت . زينب همسر ابي العاص بود كه از معدود ثروتمندان مكه بشمار مي آمد . رقيه و امّ كلثوم نيز يكي پس از ديگري ، به همسري عثمان در آمدند كه از ثروتمندان مسلمين بود .
امام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) بهره اي از مال دنيا به كسب يا ميراث نداشت ؛ زيرا پدرش ابوطالب با وجود شخصيت والايش ، قليل المال و كثيرالعيال بود و به دليل جود و كرمي كه داشت ، هرچه در اختيارش بود اِنفاق مي كرد و در كارهاي خير جوانمردانه شركت مي جست . به جهت تنگناي مالي ابوطالب ، پسر برادرش محمد ( صلّي الله عليه وآله ) به عموي خود عباس پيشنهاد داد تا بار زندگي ابوطالب را سبك كنند و هر كدام يكي از فرزندانش را ببرند و كفالت معاش وي را كنند .
علي ( عليه السلام ) نصيب حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) شد و در حقيقت نصيب علي ( عليه السلام ) اين بود كه مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) او را از ميان برادرانش برگزيند . هزينه زندگي علي ( عليه السلام ) ماهانه يك سرباز و بهره او از جهاد و غنايم بود . براي امرار معاش كارگري مردم مدينه را در آب كشي و امثال آن به ازاي اجرت قبول مي كرد . چنانكه معروف است و كتب رجال و تاريخ روايت مي كند .
امام علي ( عليه السلام ) به دليل تنگدستي نمي توانست خدمتكاري براي خانه بگيرد تا فاطمه را ياري رساند و كارهاي سخت را انجام دهد و زهرا ( عليها السلام ) خود آن بار سنگين را به دوش مي كشيد . ( 1 ) امّا علي ( عليه السلام ) طاقت نمي آورد كه زهرا را در رنج و مشقت ببيند و در كارهاي خانه تا آنجا كه ممكن بود ، او را ياري مي داد ؛ زيرا بيم آن داشت كه براي زهرا ناراحتي پيش آيد ، به ويژه كه سال هاي محاصره در شِعب ابي طالب و مشقت هجرت او را رنجور ساخت و چنانكه گفته اند از نظر جسماني نحيف بود .
سختي ها و رنج هاي زندگيِ علي و زهرا ( عليهما السلام ) طولاني شد و علي ( عليه السلام ) در پي فرصتي مناسب بود كه خداوند تَفَضُّلي كند . فرصتي پيش آمد و در يكي از جنگها غنايم و اسيران فراواني براي پيامبر آوردند ، علي ( عليه السلام ) به خانه رفت ، فاطمه را در نهايت خستگي از كارهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ طبقات ابن سعد ، ج8 ، ص159
144 |
پياپي و پرمشقت به خصوص در حال دستاس كردن ديد ، به فاطمه گفت : « از بس تحمّل كردم سينه ام به تنگ آمد ، خدا اسيراني عطا كرده ، برو و يكي از آنها را تقاضا كن كه در كارِ خانه خدمت كند . » زهرا در حالي كه با زحمت و رنج دستاس مي كرد گفت : « ان شاءالله چنين كنم ! »
ساعتي استراحت كرد و نيرو گرفت و برخاست . چادر بر سر كرد و با گامهايي خسته و آهسته راهيِ خانه پدر شد ، همينكه چشم رسول خدا به دخترش افتاد ، شگفت زده گفت : « دخترم ! تو را چه مي شود ؟ » پاسخ داد : « آمدم سلامي عرض كنم . » و حيا مانع شد كه از حاجت خود سخن بگويد و برگشت تا با شوهر بگويد : بر او گران آمد كه از پدر چيزي بخواهد ! علي برخاست و با همراهي زهرا خدمت پيامبر رسيدند تا خواسته زهرا را مطرح كنند ، امّا فاطمه از حيا سر به زير افكنده و ديده از شرم فرو نهاده بود .
علي ( عليه السلام ) گفت : « كنيزي مي خواهيم كه فاطمه را در كار زندگي كمك كند . »
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « نه به خدا ، به شما نمي دهم در حالي كه اهل صفّه گرسنه اند و چيزي ندارم به آنها بدهم . آن كنيز را مي فروشم و پولش را خرج آنها مي كنم . »
علي و زهرا ( عليهما السلام ) برگشتند و اظهار امتنان مي كردند كه قلبِ پدرِ مهربان مشكلِ آنها را لمس كرده است .
در اين مورد به دو نكته مهم دقّت كنيم :
1ـ زهرا ( عليها السلام ) علي رغم اينكه دختر پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و عزيزترين دختران او بود ، امّا خود مي دانست كه چنين خواسته اي دشوار است . بنابراين مردّد بود و با حجب و شرم سخن مي گفت ؛ زيرا اموالِ مسلمانان ، كه خدا بر آنان تَفَضُّل كرده ، بايد به مستمندان مسلمان و آنان كه بي بضاعت و محتاج ترند برسد و آنان تَقَدُّم دارند . شايد او پيش خود يا هنگامي كه به خانه پدر رفت و نيازمندان را ديد ، مشقت هاي زندگي اش براي او قابل تحمّل مي نمود . و از سويي توصيه همسرش را پاسخ داد و از رفتن نزد پدر امتناع نكرد ؛ زيرا مي دانست فرمانبرداري شوهر واجب است ، مادام كه به گناهي فرمان ندهد .
2ـ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پيام آور عدل و رحمت براي همه جهانيان بهويژه مسلمانان
145 |
نيازمندي است كه او را همراهي كرده و با مال و جان و ترك خانه و كاشانه براي خدا كاري نموده اند تا پايه هاي دولت اسلام را استوار سازند . او كسي نيست كه نيازمندي را رها كند و از دادن « قُوتِ لايموت » يا لباس تن پوش به او خودداري نمايد و خدمتكاري به دخترش بدهد ، هرچند او نيز به كمك نيازمند است !
اسلام بين مسلمانان به مساوات عمل مي كند و دختر پيغمبر يا عمو ، يا پسر عمو را با ساير مسلمانان فرقي نيست و آنكه محتاج تر است بر آنكه كمتر احتياج دارد ، مُقدّم است ، و مردم در نظر پيامبر چون دنده هاي يك شانه برابرند . چنين موضعگيري ، كه عدالتي مافوق آن و بلكه مانند آن در تصور نمي گنجد ، مقتضاي اُسوه بودن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است . دخترش را از آنچه به ديگران مي دهد منع مي كند تا همواره مَثَلِ اعلايي براي امّت در هر موردي باقي بماند و اين عملكرد برتر از مساوات است . نظير اين ، رفتاري است كه آن حضرت با همسران خود داشت . آنگاه كه درخواست كردند در هزينه زندگي بر آنان توسعه دهد و آن حضرت نپذيرفت و اظهار داشت كه بايد او و همسرانش در زهد نسبت به دنيا ، اسوه و سرمشق باشند .
شبي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر آن دو زوج والامقام وارد شد ، شب سردي بود كه از سرما خوابشان نمي برد . بيدار بر بستر آرميده و به داده حق قانع بودند و اعتقاد داشتند كه زندگي يعني زندگي آخرت . ناگهان صداي كوبه در را شنيدند ، علي ( عليه السلام ) برخاست و دَر را گشود ، ديد حضرت مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) است . فاطمه زهرا ( عليها السلام ) از جاي جَست تا همراه شوهر از ميهمان گرانقدرشان استقبال كنند . پيامبر آغاز سخن نموده ، فرمود : « برجاي خود باشيد . » و سپس با رفق و ملاطفت فرمود : « مي خواهيد شما را از چيزي خبر دهم كه بهتر از آن چيزي است كه از من خواستيد ؟ ! » و آنها يك صدا گفتند : « بله يا رسول الله ! » فرمود : « كلماتي است كه جبرئيل به من آموخته ، پس از هر نمازي ده بار تسبيح خدا گوييد ( سبحان الله ) و ده بار حمد او ( الحمد لله ) و ده بار تكبير ( الله اكبر ) . و چون به بستر رفتيد ، سي و سه بار تسبيح ( سبحان الله ) و سي و سه بار حمد ( الحمد للهِ ) و سي و چهار بار تكبير ( الله اكبر ) گوييد . » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حديث متفق عليه است از علي ( عليه السلام ) ، بنگريد ، طبقات ابن سعد ، ج8 ، ص25 ، ( در روايات خاصه اول تكبير و سپس تحميد و آنگاه تسبيح وارد شده است . ) مترجم .
146 |
آنگاه مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) با آنها خداحافظي كرد بعد از اينكه اين مدد الهي را توشه راه آنان ساخت و اين كلمات روح بخش را آموخت تا بدان وسيله بر مشكلات و سختي ها پيروز گردند .
اين اشارتي لطيف بود از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن پدر مهربان نسبت به فرزندانش ، او كه نمي تواند خواسته دختر خود و شوهرش را برآورده كند ، ناگزير كلماتي پاك مي آموزد كه خاطر آنان را آسوده كند و بر مشكلات و ناملايمات دنيا ياري دهد تا آنان را با گامي استوار به منزلتي بالاتر برساند . اين كلمات از خود پيامبر هم نبود بلكه فرمود : « كلماتي است كه جبرئيل به من آموخته است . » اين نوع هدايتگري تنها براي آن دو نبود بلكه آموزشي بود براي آحادِ امّت و اين بخشي است از طبّ نبوي براي جان ها ؛ يعني مداوا از طريق اهتمام به انسان و اشاره به اينكه انسان در پرتو رابطه با خداي بزرگ كسب ارزش و والايي مي كند .
علي و زهرا ( عليهما السلام ) نيز هيچكدام شكوه اي نداشتند و ناخرسند نبودند ، اما پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خواست به آنها بفهماند كه به زندگيِ مشقت بارشان توجه دارد و از حال آنان غافل نيست . پيامبر نسخه معالجه روحي را به آنان مي دهد تا اينكه سختي ها هموار گردد و دشواري ها تخفيف يابد و اين مدد الهي است براي روح هاي قوي كه اگر در عقيده نيرومند باشند ، سختي ها هم بر آنها آسان شود .
چه زيبا رهنمودي و چه دلرُبا مِهري كه در اين التفات به چشم مي خورد ، آكنده از رحمت ، عطوفت ، تربيت ، هدايت و رابطه با خدا ، با گفتن تسبيح و حمد و ثنا ! و اين نعمت بزرگي است و آرامشِ وصف ناپذير !
آن دو شاگرد نجيب جز اطاعت پيامبر چه كنند ؟ ! همان كردند كه رسول خدا فرمود .
بيش از سي سال گذشت و علي ( عليه السلام ) ياد كلمات پيامبر مي كرد و مي گفت : « بخدا از آن زمان كه اين كلمات را به من آموخت تا كنون آن را ترك نكرده ام ! »
مردي از عراق از امام علي ( عليه السلام ) پرسيد : « حتي در شب صفين ؟ »
و علي ( عليه السلام ) فرمود : « آري ، حتّي در شب صفين ! » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صحيح مسلم ، ج4 ، ح20941 ؛ طبقات ، ج8 ، ص25
147 |
آري ، اينگونه عمل خواهد كرد كسي كه در مدرسه نبوّت تربيت شده و به شرف انتساب با آن محبوب مفتخر گرديده و خداوند او را با همسري اين بانوي بزرگوار گرامي داشته است و ثمره اش آن ذريّه پاك و گرامي است . ـ خداوند از ايشان راضي باد و خشنودشان سازد و ادب و مَوَدّتشان را روزي ما گرداند ! ـ آنان خاندان مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) هستند كه خداوند از ماوارء هفت آسمان به ما آموخته كه آنان را ارج نهيم و احترام كنيم و مودّت و محبّتشان را از جان و دل پذيرا باشيم .
قال الله تعالي :
{ قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي }
« اي پيامبر ! بگو من از شما براي رسالت مزدي نمي خواهم جز دوستي خاندانم . »
و اين خداوند عزيز و جليل است كه از ملكوت اين جهان درباره ايشان سخن گفته و طهارت و عصمت و دوري آنها را از پليدي ها تحت امرِ خداي بزرگ ، به ما اعلام مي دارد كه :
{ إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً } .
« همانا خداوند مي خواهد از شما خاندان آلودگي ها را بزدايد و پاك و پاكيزه تان سازد . »
پدر مهربان ، خانه دخترش را آماده مي سازد
علي ( عليه السلام ) در خانه اي ساكن بود كه كمي از خانه پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) فاصله داشت ؛ همان خانه اي كه در آن ازدواج كرد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در صدد بود خانه اي نزديك خانه خود بيابد و علي و زهرا ( عليهما السلام ) را بدانجا منتقل كند .
« حارثه پسر نعمان » را خانه اي بود كه در بينِ خانه هاي همسران پيامبر قرار داشت و چون پيامبر همسري مي گرفت حارثه به خانه اي ديگر جابجا مي شد ، تا خانه هاي همسران
148 |
مجاورِ يكديگر باشد .
فاطمه زهرا ( عليها السلام ) از پدر درخواست كرد كه با حارثه صحبت كند كه خانه اش را تغيير دهد ، تا خانه آنها ، كه در يك حجره زندگي مي كردند ، توسعه يابد .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « حارثه چندين بار خانه خود را جابجا كرده و مرا شرمنده نموده است ! » ؛ چون اين سخن به حارثه رسيد ، خانه خود را تغيير داد و به محضر پيامبر شتافت و گفت :
« اي رسول خدا شنيدم كه مي خواهيد فاطمه را نزديك خود بياوريد ، اين خانه هاي من نزديكترين خانه هاي بني نجار به شما است ، من و دارايي ام به خدا و پيامبر او تعلّق داريم ، والله اي پيامبر خدا ، آن مالي كه از من بگيريد ، نزد من پسنديده تر است تا مالي را كه براي من بگذاريد ! »
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « راست مي گويي ، خدا به تو بركت دهد . » آنگاه رسول خدا فاطمه زهرا را ، به خانه حارثه منتقل كرد . ( 1 )
اين يكي از درس هاي بزرگ اسلام است كه جود و كَرَم و مهر و أُلفت را مي آموزد ! چه زيباست اين جود و بخشندگي و اين الفت و مهرباني و چه دلرباست محبّت خالصِ تنها براي خدا و چه شگفتي آفرين است جامعه اسلامي كه افراد آن با احترام به عواطفِ برادرانِ مسلمان خود زيست مي كنند كه در آن هيچگونه تَعَدّي نيست و حقوق يكديگر را پاس مي دارند و استبداد وجود ندارد بلكه احترام ، اذن ، آزادي ، تسامح ، محبّت ، ايثار ، مودّت و اخلاص و صدق و ولاء بر آن حاكم است .
به حق ، اينها مرداني بودند كه در عهد و پيمان خود با خدا پايدار ماندند و در محبّت خود به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) راست گفتند ، تا آنجا كه او ( پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ) را از تمام آنچه در اين دنيا داشتند ، بيشتر دوست مي داشتند !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ طبقات ابن سعد ، ج8 ، ص24 ، بنگريد به فاطمه بنت محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) ، صص 74 ـ 76
149 |
حجره سيده زنان عالم ، فاطمه ( عليها السلام )
حجره هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
پيش از آنكه از حجره بانوي بزرگ ، فاطمه ( عليها السلام ) ، كه يكي از حجره هاي بيت شريف نبوي است سخن بگوييم ، خوب است به حجره هاي پيامبر اشاره كنيم كه اين حجره هاي شريف از نظر ساختمان و فرش در نهايت سادگي و زهد بودند و تفاوتي با يكديگر نداشتند ؛ چراكه خداوند پيامبر خود را « اسوه » براي امّت قرار داد و فرمود :
{ لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ } .
« سيره پيامبر براي شما ، نيكو سرمشقي است . »
آن حضرت در زهد و تواضع و بي رغبتي به دنيا و زيور و تجمّلات آن ، برترين الگو و بالاترين سرمشق بود . او رضاي خدا را طلب مي كرد و نعمت جاودانه آخرت در پيشگاه خدا را ترجيح مي داد و چنانكه خدا در وصفش فرمود : « داراي خُلق عظيم و خصالِ خجسته بود . » « اِنَّكَ لَعَلي خُلُق عَظِيم »
هريك از جوانب زندگي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را بنگريم ، اين شكوه و عظمت را در حياتِ مبارك او خواهيم ديد . از جمله موضوعاتِ مورد بحث ، حجره ها و خانه آن حضرت است كه تصويري بي مانند از زهد و تواضع او در خانه ، حجره و شيوه زندگي با همسران و ديدار كنندگان ارائه مي دهد .
روزي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه هجرت كردند ، در خانه ابو ايّوب انصاري وارد شدند و اتاق زيرين خانه او را اختيار كردند تا اينكه مسجد شريف بنا گرديد و آنگاه براي خود اتاق هاي كوچك و بسيار ساده اي ساختند كه محلِّ سكونت او و همسرانش بود .
هنگام هجرت ، پيامبر بيش از دو همسر نداشت . يكي سوده دختر زمعه كه سه سال پس از فوت خديجه با او ازدواج كردند ، ديگري عايشه دختر ابوبكر كه در مكه او را عقد كرده و پس از هجرت ، در مدينه منوره او را به خانه آوردند . براي هريك از اينها حجره اي
150 |
با همان سبكِ بناي مسجد ، از خشت و تنه درختِ خرما در شرق ، قسمتِ جنوبيِ مسجد ، ساختند . و اين همان جايي است كه بعداً مكانِ قبرِ شريفِ آن حضرت شد .
حجره هاي ديگري در مجاورت اينها ساخته شد ، كه شش تاي آن به همسران آن حضرت تعلّق داشت و حجره ديگر به حضرت فاطمه ( عليها السلام ) و خواهرش امّ كلثوم ؛ ـ همانجا كه الآن با شبكه هاي فلزي ، از چهار جانب پوشانده شده و حجره نبوي را كه مشتمل بر قبر شريف آن حضرت و قبر شيخين است دربر مي گيرد . ـ
هرگاه پيامبر ازدواج مي كردند ، در كنار حجره سوده و عايشه براي همسر جديدِ خود حجره اي مي ساختند كه از نظر مساحت و شكل ، با ديگر حجره ها همسان بود و چون فضايِ شرق مسجد گنجايش نداشت ، سه حجره در شمالِ مسجد ساختند : يكي براي جويريه دختر حارث ، ديگري براي رمله دختر ابوسفيان و سومي براي صفيّه دختر حُيَيّ . اما حجره زينب دختر خزيمه كه در سال سوم هجرت ، پيامبر او را به همسري گرفتند و پس از چند ماه وفات كرد ـ بنابر اصحّ اقوال ـ به امّ سلمه داده شد .
هر حجره اي كه ساخته مي شد ، « حارثه پسر نعمان » ـ كه در همسايگي مسجد خانه داشت ـ قسمتي از خانه خود را رها مي ساخت و عقب نشيني مي كرد ، و چون نُه حجره براي همسران پيامبر ساخته شده بود كه حجره عايشه را تا درِ مسجد نيز شامل مي گرديد ، ديگر جايي براي ساختن حجره جديد ، باقي نمانده بود ، لذا براي « ميمونه » خانه اي در يكي از باغ هاي مدينه بنا كردند كه از حجره هاي همسران فاصله داشت و در آنجا ساكن شد ، تا پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه بعداً به مكه نقل مكان كرد و در محلي به نام « سرف » درگذشت و در همان مكان كه خيمه اي هنگام ازدواج با پيامبر براي او زده بودند ، دفن شد . وفات او به سال پنجاه و يك هجري بود .
حجره عايشه چسبيده به جنوبِ مسجد ، سمت چپِ محراب و منبر قرار داشت ، يك درِ آن به خانه پيامبر باز مي شد و درِ ديگري نيز داشت كه پيامبر از آن دَر به مسجد مي رفتند . درهاي آن از چوب عَرعَر يا ساج بود ؛ حجره اي كوچك بود مانند ديگر حجره ها كه از خشت و چوبِ خرما ساخته شده بود و با پوششي از پشم استتار مي شدند .
« عمران ابن انس » در تشريح اين خانه ها گويد : چهارتاي آن خانه ها از خشت بود كه
151 |
حجره هايي داشت از چوبِ خرما و اين چوب ها گِل اندود شده بود و پنج تاي آن از چوب خرما و گِل كاري شده كه حجره نداشت و با پرده پشمين پوشانده مي شد ، كه آن را اندازه گرفتم . سه ذراع در يك ذراع بود .
بخاري در « ادب المفرد » از داود بن قيس روايت كرده كه گفت : « ديدم كه اين حجره ها از چوب خرما بود و از بيرون با پارچه پشمين پوشش داده شده بود و به گمانم اندازه عرض هر حجره ، از در همان حجره تا درِ حجره ديگر شش يا هفت ذراع بود . حدس مي زنم داخل اتاق ده ذِراع و ارتفاع آن هفت يا هشت ذراع بود . ( 1 )
« حسن بصري » كه تربيت شده دامان امّ سلمه است ؛ درباره حجره ها مي گويد :
« من داخل خانه هاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي شدم ، نوجواني بودم ، دستم به سقف خانه مي رسيد . هر خانه حجره اي داشت كه درِ آن از چوب عرعر بود ! » ( 2 )
همه حجره ها در اطراف مسجد بودند ؛ از زاويه ركن جنوب شرقي و از شرق و شمال تا زاويه شمال غربي كه نزد باب الرحمه واقع شده است .
خانه حفصه در محلّ پنجره هايي كه هم اكنون محلّ توقف زائران است ، بوده و از شمال به كوچه اي كه حجره اي آن را از حجره عايشه جدا مي ساخت ، ختم مي شد . بالاي هر حجره دريچه اي كوچك بود كه از آن جا با يكديگر صحبت مي كردند .
خلاصه ، آنچه از اين روايات استفاده مي شود اين است كه مساحت هر حجره بيش از پنج متر مربع نبوده و ارتفاع آن كمي از دو متر بيشتر بوده است .
محمّدبن عمر از عبدالله بن يزيد هزلي روايت كرده كه گفت :
« هنگامي كه عمربن عبدالعزيز به فرمان وليدبن عبدالملك خانه همسران پيامبر را خراب كرد ، ديدم كه از خشت ساخته شده است و حجره هايي داشت از چوب خرما كه گِل اندود شده بود . با حجره هايش كه ما بين خانه عايشه و در مجاورِ باب النبي قرار داشت نُه خانه بود .
تا آنجا كه مي گويد : خانه و حجره امّ سلمه را ديدم كه از خشت ساخته شده بود . از نوه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الدر المنثور ، ج7 ، ص554
2 ـ طبقات ابن سعد ، ج1 ، ص501
152 |
او در اين باره پرسيدم ، پاسخ داد : وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به غزوه دومة الجندل عزيمت كردند ، امّ سلمه اين خانه را با خشت ساخت ، همينكه پيامبر از جنگ برگشت به آن خشت ها نگاه كرد و فرمود : اين خشت ها چيست ؟ پاسخ داد يا رسول الله ! خواستم از ديد مردم محفوظ باشيم . پيامبر فرمود : امّ سلمه ! بدترين چيزي كه مال مسلمان در آن خرج مي شود ساختمان است ! »
محمّدبن عمر گويد : « اين حديث را براي معاذبن محمد انصاري نقل كردم .
او گفت شنيدم از عطاء خراساني در مجلسي ـ كه بين قبر شريف و منبر پيغمبر تشكيل شده بود و عمران بن ابي انس نيز حضور داشت ـ مي گفت : « حجره هاي همسران پيامبر را ديدم از چوب خرما كه با پوشش پشمين استتار شده بود ، هنگامي كه نامه عبدالملك آمد و دستور داد آن ها را خراب كنند ، نديدم روزي را كه مردم بيش از آن گريسته باشند ! »
عطا گويد : از سعيد بن مسيب شنيدم كه در آن روز مي گفت : « بخدا دوست مي داشتم اين حجره ها را به حال خود بگذارند ! تا كساني كه بعد از اين در مدينه متولد مي شوند يا آنها كه از اطراف و اكناف عالم مي آيند ، ببينند پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در زندگي خود به چه چيز بسنده كرد و بدينوسيله بود كه مردم از تفاخر و تكاثر رخ برتافتند . »
معاذ گويد : « چون سخن عطاء خراساني به پايان رسيد ، عمران بن ابي انس گفت : چهارتاي اين خانه ها از خشت و چوب خرما بود كه با جامه پشمين پوشيده شده بود و پنج تاي ديگر ، چوب گل اندود شده بود كه حجره نداشت و بر در آنها پرده پشمين آويخته بود ، كه آن را اندازه گرفتم سه ذراع در كمتر از دو ذراع بود ، امّا آنچه از گريه مردم گفتي من خود در مسجد حاضر بودم ، جمعي از فرزندان صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز حضور داشتند . از جمله ابو سلمه پسر عبدالرحمان بن عوف و ابو امامه فرزند سهل بن حنيف و خارجه پسر زيدبن ثابت و آنها به قدري گريستند كه ريش هايشان از اشك تر شد ! همان روز ابوامامه گفت : اي كاش اين خانه ها خراب نمي شد تا به خودي خود از بين مي رفت و مردم مي ديدند خداوند براي پيامبر خود كه كليد گنجينه هاي دنيا را در دست داشت ، چه
153 |
زندگاني اي را پسنديده است ! » ( 1 )
حجره حضرت فاطمه ( عليها السلام )
سيده حبيبه ( فاطمه ( عليها السلام ) ) ، ـ از آن روز كه مادرش خديجه ( عليها السلام ) ، سرور زنان وفات كرد و پس از ازدواج پيامبر ـ همواره ملازم پدر عزيزش بود ، با او زندگي مي كرد و با او غذا مي خورد و در خدمت حضرتش به سر برد . فاطمه در جوارش زيست تا با مولا و آقاي ما علي ( عليه السلام ) ازدواج كرد و او و شوهر و فرزندانش ، حجره مخصوص به خود داشتند . اتاق كوچكي بود كه محراب نماز او نيز در آن واقع شده بود ، همانجا كه با علي ازدواج كردند . اين اتاق پشت اتاق عايشه ، در ناحيه دري كه روبروي باب جبرئيل قرار داشت ، واقع شده بود . براي سرور ما فاطمه ( عليها السلام ) و خواهرش امّ كلثوم همزمان با بناي حجره هاي ديگر ، حجره اي ساخته بودند ؛ چنانكه پيشتر آورديم .
حضرت فاطمه ( عليها السلام ) كوچكترين دختر از دختران پيغمبر و پس از جناب امّ كلثوم بود ، كه عتبة بن ابي لهب او را طلاق داد و اين دو خواهر در سايه پدر بزرگوار و در پرتو محبّتِ او ، در حجره هاي شريف به سر مي بردند . اما زينب همسر پسر خاله خود « ابي العاص بن ربيع » بود و با او به سر مي برد تا در سال ششم هجرت كه بنا به حكم اسلام ، ميان زن مسلمان ( زينب ) و مرد مشرِك ( ابي العاص بن ربيع ، شوهر زينب ) جدايي افتاد . او از شوهر جدا شد تا هنگامي كه ابي العاص اسلام آورد و زينب به حباله نكاح او برگشت .
رقيّه هم ، با « عثمان بن عفان » ازدواج كرد و با او دوبار هجرت نمود و پس از جنگ بدر وفات كرد سپس عثمان ، پس از شش ماه از وفات رقيّه با امّ كلثوم ( خواهر رقيّه ) ازدواج نمود ، در نتيجه فاطمه ( عليها السلام ) در همان حجره بود تا به همسري علي ( عليه السلام ) در آمد و سپس به اتاقي كه علي ( عليه السلام ) براي همسرش مهيّا ساخته بود منتقل شد .
گفتني است خانه حضرت فاطمه ( عليها السلام ) پشت خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از سمت چپ مصَلّي به جانب قبله ، در روضه مباركه قرار داشت و از آن ، پنجره اي به خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گشوده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محمد بن يوسف صالحي شامي ، سبل الهدي و الرشاء في سيرة خيرالعباد ، ج3 ، بنگريد به ابن سعد ، ج1 ، ص499 ـ 5000
154 |
مي شد . ابن نجار گويد : « رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هر روز مي آمد و آستانه در را با دو دست مي گرفت و مي گفت :
« الصلاة ، الصلاة ، { إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً } » . ( 1 )
« نماز ، نماز ! همانا خداوند مي خواهد از شما خاندان آلودگي را برطرف كند و پاك و پاكيزه تان گرداند . »
از « عمربن علي بن عمربن علي بن الحسين » روايت شده كه گفت : « خانه فاطمه ( عليها السلام ) در محلي قرار گرفته بودكه موقع آمد و شد ، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) از آنجا مي گذشتند و پنجره اي داشت كه به خانه عايشه باز مي شد ؛ هرگاه رسول خدا عبور مي كردند ، توقف نموده ، از پنجره احوال فاطمه ( عليها السلام ) را مي پرسيدند .
در فضيلت ستون هاي حوالي قبر شريف آمده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هر روز و به روايتي به هنگام هر نمازِ صبح بر در خانه علي و فاطمه و حسن و حسين ( عليهم السلام ) مي آمدند و دو طرف آستانه در را مي گرفتند و مي گفتند :
« السّلامُ عَلَيكُم اَهْلَ اْلبَيْت » ؛ « سلام بر شما اي اهل خانه . »
و به روايتي ، سه مرتبه به نماز فرا مي خواندند و آيه تطهير را تلاوت مي كردند :
« الصلاة الصلاة ثلاث مرّات ، { إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً } » .
ابن نجار گويد : « آن روز خانه فاطمه مقصوره و محرابي داشت و پشت حجره پيامبر قرار گرفته بود و امروز آن مقصوره و حجره عايشه را دايره و محرابي ، كه نام برده شد ، در برمي گيرد كه پشتِ حجره عايشه قرار دارد و نزديكي آن محلّي است كه مورد احترامِ مردم است و روي آن راه نمي روند ! مي گويند اين جا قبر فاطمه ( عليها السلام ) قرار دارد ، اين يكي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ معالم دارالهجرة ، للامام ابي بكربن الحسن المراغي . چنانكه مؤلف محترم مكرر از منابع روايي اهل سنت آورده ، آيه تطهير در شأن اهلبيت ؛ يعني علي وفاطمه وفرزندانشان نازل شده ونه ديگران ، « مترجم » .
155 |
اقوال در اين خصوص مي باشد . » ( 1 )
واز اينجا روشن مي گرددكه خانه حضرت فاطمه ( عليها السلام ) بين ضريح مطهّر و ستون تهجد قرار داشته و ازدواج آن حضرت در اتاقي بوده كه مواجه با محراب كنوني بوده است .
آري ، اين است حجره حضرت فاطمه ( عليها السلام ) ، اين بزرگ بانوي طاهره بتول ، دخت بانوي پاك خديجه ؛ دختري كه پيامبر درباره او فرمود : « فاطمه پاره تن من است . » و او را « امّ ابيها » صدا مي زد . او زندگي پرافتخار خود را با صبر و پايداري و زهد و جهاد گذرانيد و به بندگي خداي بزرگ سرفرود آورد و بدينگونه شايسته آن شرافت و منزلت والا و جاويدان گرديد . و خداوند ذريه پاكِ بيت نبوّت ، خاندان پيامبر را در نسل او حفظ كرد ، تا آن هنگامي كه كره خاك پابرجاست و انسانهايي در اين جهان خواهند بود .
تصوير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اشهر اقوال در حمل قبر حضرت زهرا همين است كه صدوق نيز در من لايحضره الفقيه به آن متمايل گرديده است . اقوال ديگري نيز وجود دارد .
156 |
تصوير
157 |
تصوير
158 |
تصوير
159 |
تصوير
160 |
تصوير
161 |
تصوير