بخش 10

اهتمام فاطمه ( علیها السلام ) وفات پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) چگونه زهرا را دوست بداریم


233


اهتمام فاطمه ( عليها السلام ) بر جلب رضاي پدر

فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، مانند ديگر زنان هاشمي يا قرشي نبود كه علاقه اي به زر و زيور داشته باشد ؛ زيرا او ايثار و گزينشِ آخرت بر دنيا را آموخته بود . حتي اندكي از آن را خواهان نبود . اگر چنين فكر مي كرد حتماً موجب ناراحتي پدرش نيز مي شد ، در حالي كه زهرا بيش از همه زناني كه نسبت به پدر يا خويشان اظهار علاقه مي كنند ، پدر را دوست مي داشت و در جلبِ رضاي او مي كوشيد . خانه پدرش سراسر آيتِ زهد بود ؛ در ايّامِ محاصره با او زيست و در همه حال صبر و پايداري كرد ، حال اهل صفه را مي دانست و از فقر و نياز و بي خانماني و تهي دستي و تنهايي شان خبر داشت . مي ديد كه در مسجد زندگي مي كنند و با صدقات روزي مي خورند . فاطمه طلاي زيادي نداشت ، بلكه تنها گردن بندي داشت ، در حاكي كه زنانِ نظير او طلايِ بسيار داشتند كه به آنها هديه مي شد يا خريداري مي كردند . او تصوّر نمي كرد كه گردن بندش ، پدرش را ناخرسند كند و بر حسب عادت به ديدار پدر رفت ؛ اذن دخول خواست اجازه اش داد . داخل شد و سلام كرد و از ديدار پدر گرانقدر خوشحال شد . خدا مي داند كه زهرا چقدر به پدر علاقه داشت ! هرگاه از او جدا مي شد براي ديدارش بي قرار بود . با چهره شادِ پدر شادمان مي شد و از پاكيزگي كلام او و شيريني سخنش مشعوف مي گرديد . آمد و در كنار پدر نشست و ميان آن پدر و دختر حديثِ محبّت و نگاه پر احساس و عطوفت ردّ و بدل مي شد ؛ چشم پيامبر به


234


گردن بندي افتاد كه در گردن فاطمه بود . چند بار بر آن نظر كرد . فاطمه به نگاه هاي پدر دقّت مي نمود و اثرات آن را در چهره مباركش مي خواند . ديد چهره پدر دگرگون شده و نوعي از ناخرسندي در سيمايش مشاهده مي شود ! از خود مي پرسيد : پدرم به چه چيز نگاه مي كند ؟ سبب اين نارضايتي چيست ؟ فاطمه با هوشمندي دريافت كه نگاه پدر به سوي گردن بند طلايي است كه در گردن دارد . لحظه اي گذشت و فاطمه سكوت كرد در حالي كه اندوه در قلبش موج مي زد ، كه آثار ناراحتي را در سيماي پدر ديده است و بيشتر از اين اندوهگين بود كه موجب ناراحتي پدر شده است ، در حالي كه او دوست مي دارد قلب پدر را شاد كند هر چند از همه زيورهاي دنيا چشم بپوشد ! نفرين بر هر چيزي كه پدرم را ناراحت مي كند ، نفرين ! نفرين ! ديده بر هم ننهاد و بي قرار در انديشه بود كه چگونه پدر را خرسند كند . او مي داند در بركردنِ طلا حرام نيست و همه زنان مسلمان با طلا زينت مي كنند ، پس ناچار سببي بوده كه پدر را اين گونه خشمگين ساخته است و بايد اين گردن بند از گردنِ او بيرون آيد ؛ نه به خاطر اينكه حرام است ، بلكه از آن جهت كه نمي تواند ناراحتي پدر را از ناحيه هيچ فردي ببيند ، تا چه رسد كه از ناحيه خود او باشد !

زهراي طاهره چه كند كه شادماني و آرامش را در چهره پدر بزرگوار ببيند ؟ شك ندارد كه او گردن بند را بايد بيرون آورد و از اين روز به بعد هرگز بر گردن نياويزد . آن را بفروشد تا ناراحتيِ پدر به شادماني مُبدّل شود ، اما با بهاي آن چه كند ؟ آيا خدمتكاري بخرد تا از رنج خانه داري بكاهد ؟ فكر خوبي بود كه به ذهن زهرا رسيد ، اما بلافاصله به اين فكر افتاد كه اگر گردن بندي را كه پيامبر را به خشم مي آورد بفروشد و با پول آن بنده اي خريداري كند تا آن بنده ديده مي شود ياد آن گردن بند را در ذهن پدر او تجديد مي كند . او خرسندي پدر را مي خواهد . پس چه كند ؟ او بر خشنودي پدر اهتمامِ زيادي دارد . پدر نيز برترين منزلت را براي دخترش مي خواهد ؛ بالاترين منزلتي كه در آخرت خواسته اوست ! آري ، او اين را مي داند زيرا كافي است در چهره اش نشانه اي از آنچه مي خواهد ببيند تا براي انجام آن شتاب كند . فكر جالبي براي زهرا پيش آمد و آن اينكه با پول گردن بند بنده اي بخرد و او را در راه خدا آزاد كند . اسلام به آزادي دعوت مي كند . به خير و خوبي ، به آزادي بردگان و رهايي از بردگي . فاطمه نزد پدر مي آيد ، اذن مي طلبد ، سلام مي كند و


235


در كنار او مي نشيند . مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) با نگاه خود از گردن بند مي پرسد و او آغاز سخن كرده مي گويد : « گردن بند را فروختم و با پول آن بنده اي خريدم و آزاد كردم ! » در اين حال برق شادماني و خرسندي در سيماي پيامبر مي درخشد ! چه زيبا بود ! هوشمندي فاطمه با ديدار پدر . چه زيبا بود هوشمندي اش كه با احساسي پر شكوه دريافت بدون اينكه پدر سخن بگويد ! چه شگفت بود زيبايي انديشه اش براي خشنود ساختن پدر !

آري چنين شعور ظريف و احساس لطيف . چه زيباست اين عبارت كه بهترين توصيف و حقيقت نَسَب را با خود حمل مي كند آنگاه كه مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) مي گويد :

« أَنْتِ بِنْت أَبِيك » ؛ « تو دختر پدرت هستي . »

چقدر خوشوقت بود ، از اينكه امري مباح و زيورِ حلال را به خاطر خشنودي پدرِ محبوب خود ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رها مي كند ؛ زيرا خشنودي پدر خشنوديِ خداست . فاطمه نارضايي مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) را احساس كرد و اين خود موجب آزاديِ بنده اي از بندِ بردگي و ذلّتِ عبوديت ديگران شد . چه زيبا است ! رضاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آنگاه كه راضي شود و چه ناگوار است غضب او هنگامي كه خشم گيرد . خشنودي براي خدا و ناخرسندي براي خدا . محبّت براي خدا و بيزاري براي خدا . ايجاد رابطه براي خدا و قطع رابطه براي خدا . بخشش براي خدا و امساك براي خدا . و هر عمل ديگري كه مي كند تنها براي خداي يگانه اي است كه شريك ندارد .

اين ويژگي مهم ديگري بود ، براي دختر مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) ، كه زيورِ طلا را دربر نكرد در حالي كه بر زنان مسلمان چنين چيزي حرام نبود ، اما در مورد فاطمه مطلب به گونه اي ديگر است ؛ او دختر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) است . او فاطمه زهرا ( عليها السلام ) است و اگر قرآن مي گويد :

« همسران پيامبر همچون زنان ديگر نيستند . » {  يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَد مِنْ النِّسَاءِ }

پس چگونه است ، آن كه محبوب رسول الله و پاره تن اوست ؟

به اين گونه قدر و منزلت اين بانوي بزرگوار و محبوب و انسان با عظمت را مي توانيم بشناسيم و بدانيم كه چرا او دوست نداشت طلا در بر كند ؟ ! در حالي كه براي زنان مسلمان جايز بود . اينها و نظاير آن ويژگي هايي است كه اين سيده بتول ، دختر مصطفي ، بدان ممتاز گرديده است .


236


وفات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

هنگام رحلت از دنياي فاني و اجابت دعوت آفريدگار بزرگ فرا رسيد و زمان ديدار خداوند نزديك شد . مشيّت حق بر اين قرار گرفته است ، چنانكه قرآن كريم مي گويد :

{  إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ }

« تو هم خواهي مرد و آنها نيز مي ميرند . »

{  أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمْ الْخَالِدُونَ }

« اگر تو بميري ، آيا آنها جاودان خواهند زيست ؟ »

{  وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ }

« محمد غير از پيامبراني نيست كه قبل از او آمدند . پس اگر او بميرد يا كشته شود آيا عقب گرد خواهيد كرد ؟ »

{  كُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ }

« هر انساني مرگ را خواهد چشيد . »

آثار و نشانه هاي وداع با زندگي و زندگان در سيماي مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) نمودار شد و از خلال گفتارها و رفتارهايش مشاهده مي گرديد . در رمضان سال دهم هجري بيست روز اعتكاف نمود ، حال آنكه بيش از ده روز اعتكاف نمي كرد ، گويي احساس مي نمود كه رمضان آينده و سال يازدهم را در جوارِ پروردگار و با حضرت دوست خواهد بود ! جبرئيل قرآن كريم را دوبار بر آن حضرت خواند . با معاذ آن سخن را گفت كه ديديم و در حجة الوداع آن سخنان را فرمود كه شنيديم . رفتار و اعمال او پيش از توديع ، خبر از وداع حضرتش با زندگي و زندگان مي داد ! همه اينها بيانگر چيزي بود كه دريافت نموده و آن را اعلان مي فرمود .

در اوايل ماه صفر يازدهم هجري پيامبر به احد رفت و بر شهيدان درود فرستاد ، همانند كسي كه با زندگان و مردگان وداع مي كند ، آنگاه به مسجد آمدند و گفتند : « من


237


پيشرو شما هستم . بر شما گواهي دهم . به خدا اينك حوض خود ( كوثر ) را مي نگرم ! كليدهاي گنجينه هاي زمين ، ( يا كليدهاي زمين ) به من داده شد ! به خدا بيم آن ندارم كه پس از من مشرك شويد ! اما مي ترسم كه شما به شرك گرايش كنيد ! » ( 1 )

در يكي از شب ها ، اواخر شب به بقيع رفتند و براي مردگان استغفار كردند و گفتند : « السَّلامُ عَلَيكُمْ أَهْلَ الْمَقابِر . . . » ؛ « سلام بر شما اي اهل گورستان . خوشا به حال شما كه صبح نكرديد با حالتي كه مردم به آن حالت صبح كردند ، فتنه ها همچون پاره هاي شب تاريك يكي پس از ديگري مي رسد هر يكي بدتر از گذشته ! و ما ان شاءالله به شما خواهيم پيوست . خدايا ! اهل بقيع را بيامرز . » ( 2 )

تمام آنچه از نشانه هاي توديع گفته شد ، همسران او مي ديدند و وحشت مي كردند ! فاطمه زهرا ( عليها السلام ) نيز اينها را دريافته و سخت نگران بود .

شروع بيماري آن حضرت روز بيست و نهم ماه صفر بود . دوشنبه بود و به تشييع جنازه اي در بقيع آمد ، پس از بازگشت و در راه . سر دردي احساس كرد . حرارت سر ، بالا گرفت ( تب شديد شد ) تا آنجا كه ياران آن حرارت را از روي دستمالي كه به سر بسته بود ، احساس مي كردند ! يازده روز مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) نماز را با مردم خواندند با اينكه بيمار بودند ! ايام بيماري مجموعا سيزده روز طول كشيد . بيماري رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) سنگين شد ، از هسمرانش مي پرسيد : « فردا من كجا هستم ؟ » آنها مقصود پيامبر را دريافتند ، گفتند : « هرجا بخواهيد مي توانيد باشيد . » فضل بن عباس و علي بن ابي طالب در دو طرف حضرتش بودند و در حالي كه سر مباركش را بسته بود و قدمهايشان كشيده مي شد ! به خانه عايشه منتقل شدند و آخرين هفته حياتِ مباركِ خود را آنجا گذراندند . روز چهارشنبه ، پنج روز به وفاتشان مانده بود كه حرارت بيماري در بدن مبارك آن حضرت شدّت گرفت ! و بر اثر درد بي هوش شدند ! آنگاه فرمودند : « هفت دلو آب از چاه هاي مختلف ، بر بدن من بريزيد . تا به مسجد بروم و با مردم تجديد عهد كنم » . حضرت را در تشتي نشاندند و آب بر بدن مباركش ريختند تا فرمود : « بس است ، بس است . » بيماري كمي تخفيف يافت !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حديث مورد اتفاق است .

2 ـ مسلم : مورد اتفاق .


238


راهي مسجد شدند در حالي كه سر را بسته بودند . بر منبر نشستند و در جمع حاضران خطبه اي خواندند . ( 1 )

آنگاه خود را در معرض قصاص نهاده فرمودند : « اگر بر بدن كسي تازيانه اي زده ام اينك بدن من حاضر است بيايد تازيانه بزند . و اگر به آبروي كسي اهانت كرده ام اينك قصاص كند . » آنگاه از منبر فرود آمد و نماز ظهر را با مردم خواندند و مجدّداً بر منبر نشستند و در مسائل حقوقي و غير آن ادامه سخن دادند مردي گفت : من سه درهم طلبكارم . فرمودند : « اي فضل ! طلب او را بده » آنگاه سفارش انصار را فرمود : « شما را سفارش مي كنم در باره انصار : زيرا آنها بمثابه خانواده و گنجينه من اند . آنها دَين خود را ادا كردند و به مسؤوليت خود عمل نمودند و اين افتخار براي آنها باقي است ! پس ، از نيكوكارشان بپذيريد واز بدكارشان بگذريد ! »

روز پنجشنبه ، چهار روز پيش از وفات ، به سه مطلب وصيت كردند : « يهود و نصاري و مشركان را از جزيرة العرب بيرون كنند ، ( وفود ) و نمايندگان قبايل را همانگونه كه حضرتش مي پذيرفت بپذيرند و سفارش سوم را راوي فراموش كرده است و گويا عبارت باشد از چنگ زدن به كتاب و سنت ، يا به اعزام لشگر اسامه يا نماز و خوشرفتاري نسبت به بزرگان . خدا داناتر است . با اينكه بيماري پيامبر سخت بود همه نمازها را با مردم مي خواندند حتي آن روز ( پنجشنبه ، چهار روز قبل از وفات ) نماز مغرب را خواندند و در آن ، سوره « المرسلات » را تلاوت كردند . ( 2 ) روز شنبه يا يكشنبه ، دو روز قبل از وفات ، حالِ آن حضرت مقداري بهبودي يافت با همراهي و كمك دو مرد براي نماز ظهر به مسجد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آنچه از خطبه پيامبر در متن آمده دو سه سطر بيش نيست كه مضمون آن اين است كه قبر مرا مسجد قرار ندهيد يا به عنوان بت نپرستيد ! و مدركي هم براي آن نياورده است . در حالي كه خطبه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آن لحظه هاي حساس فراتر از اين است و مشتمل بر وصاياي مهم و مصالح آينده اسلام و مسلمانان مي باشد و هشدار و اخطار به مردم كه از قرآن و عترت جدا نشوند و در فتنه هايي كه چون ابرهاي تيره مي آيد ، بهوش باشند . از اسلام و قرآن و اهلبيت فاصله نگيرند و رسالت محمدي ( صلّي الله عليه وآله ) را به جهانيان برسانند و از اختلاف و ارتداد بپرهيزند . چنانكه در كتب روايي و تاريخي ثبت و ضبط شده است . نكـ : بحارالأنوار ، ج22 ، ص465 و 477 و . . . « مترجم » .

2 ـ حديث متفق عليه است . الرحيق المختوم ، ص450


239


آمدند ! ابوبكر با مردم نماز مي خواند ، چون پيامبر را ديد خواست عقب بايستد ، پيامبر اشاره فرمود كه عقب نايستد و خواستند كه حضرتش را در كنار او بنشانند و ابوبكر به نماز پيامبر اقتدا نمود و مردم صداي تكبير او را مي شنيدند . ( 1 ) در روز شنبه پيامبر ، غلامان خود را آزاد كردند و هفت دينار كه نزد آن حضرت بود صدقه دادند و شمشير خود را به مسلمانان هديه كردند . ( 2 ) دو روز گذشت . آفتاب برآمد و مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) احساس كرد آن روز فاطمه ( عليها السلام ) با وي ديدار نكرده است . او را فرا خواند . فاطمه ( عليها السلام ) شتابان نزد پدر آمد .

عايشه مي گويد : « فاطمه آمد ، درحالي كه راه رفتن او همانند راه رفتنِ پيامبر بود ، رسول خدا فرمود : خوش آمدي دخترم ! و او را در كنار خود نشانيد و با او رازي گفت كه فاطمه با شنيدن آن گريست ! آنگاه با او چيزي به آهستگي فرمود كه خندان شد ! » عايشه مي گويد : « گفتم : نديده بودم خنده پس از گريه ، پيامبر خدا با تو چه رازي گفت ؟ » زهرا ( عليها السلام ) فرمود : « راز پدرم را فاش نمي كنم » . پس از آنكه پيامبر رحلت فرمود ، فاطمه ( عليها السلام ) از قول پدر چنين حكايت كرد : « جبرئيل همه ساله يكبار مي آمد و قرآن را به من عرضه مي داشت و امسال دوبار آمده و قرآن را عرضه نموده است ، به گمانم كه مرگ من نزديك شده است ! من پدر خوبي براي تو بودم . آنگاه فرمود : تو نخستين كسي از خاندان من هستي كه به من ملحق خواهي شد . فاطمه گفت : از اين سخن گريستم ! آنگاه فرمود : آيا خشنود نيستي از اينكه سيده زنان اين امت و زنان جهانيان باشي ؟ ! و من با شنيدن اين سخن خندان شدم ! » ( 3 )

در روايت ديگر آمده : « كه پيامبر فرمود با اين بيماري جان خواهم سپرد و من گريان شدم . آنگاه فرمود : تو نخستين كسي هستي از خاندانم كه به من ملحق شوي و بدين جهت خندان شدم ! » ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح بخاري ، ج1 ، ص 98 و 99 . منابع شيعه در اين خصوص بگونه ديگر سخن مي گويند ، در اين منابع آمده است كه پيامبر به او اشاره كردند كنار بايستد و خود به امامت نماز ايستادند . نكـ : بحارالأنوار ، ج22 ، ص467 « مترجم » .

2 ـ بر اساس روايات شيعه ، پيامبر شمشير و زره و مركب سواري و انگشتر و ساير لوازم ويژه خود را به علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) هديه كردند . نكـ : بحارالأنوار ، ج22 ، ص 456 و 457

3 ـ صحيح بخاري ، باب مرض رسول الله ، نكـ : طبقات ابن سعد .

4 ـ در برخي روايات آمده كه اين گفتگو در هفته آخر عمر پيامبر بود نه روز آخر .


240


فاطمه ( عليها السلام ) كه ناراحتي و رنج شديد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را مي ديد ، چنين گفت : « واي از ناراحتي پدرم ! پيامبر به او فرمود : اي فاطمه ! از امروز به بعد پدرت ناراحتي ندارد ! » ( 1 ) آنگاه مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) حسن و حسين را صدا زدند و آنها را بوسيدند و در حق آنان به خير و خوبي سفارش كردند و همسران خود را خواستند و آنها را موعظه نمودند و تذكر دادند و همچنين مردم را وصيت فرمودند و گفتند : « الصّلوة الصّلوة ، . . . » « نماز ! نماز ! و خوشرفتاري با غلامانتان » و اين را مكرّر بر زبان راندند . » ( 2 )

حالت احتضار رسول الله فرا رسيد . عايشه گويد : « آن حضرت براي آخرين لحظات مسواك زد و ظرف آبي پيش روي آن حضرت بود دست در آب برد و به صورت مي كشيد و مي گفت : « لا اِلهَ اِلاّ اللهُ انّ لِلمَوت سَكَرات » ( 3 ) « خدايي جز خداي يگانه نيست ، همانا مرگ را سختي هاست » . و دست به آسمان برداشت و ديده به بالا گشود و لبهاي مباركش حركت مي كرد . گوش دادم اين آيه را مي خواند :

« {  مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنْ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ } ، « ألّلهمَّ اغْفِرْلِي وَأرْحَمْنِي وَأَلْحِقْنِي بِالرَّفِيق الأعْلي ، أَلّلهمّ الرَّفِيق الأعْلي » .

« با آنانكه خداوند نعمت خويش بر ايشان ارزاني داشته ، از پيامبران ، صديقان ، شهيدان و صالحان . »

بار خدايا ! مرا بيامرز و مشمول رحمت خويش گردان و به منزلت والا برسان . ( 4 )

وسط روز ( دوشنبه دوازدهم ربيع الاول سال يازدهم هجري ) پيامبر رحلت نمود و شصت و سه سال و چهار روز از عمر شريفشان گذشته بود . ( 5 )

همينكه مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) بدرود حيات گفت ، فاطمه ( عليها السلام ) در رثاي پدر سرود :

يا أبتاه أجاب ربّاً دعاه * * * يا أبتاه في جنة الفردوس مأواه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح بخاري ، ج2 ، ص641

2 ـ همان .

3 ـ همان .

4 ـ همان ، باب آخر ما تكلم النبي .

5 ـ بنابه اكثرروايات شيعه ، رحلت آن حضرت روز 28 ماه صفربوده است . بحار ، ج22 ، ص514 ، « مترجم » .


241


يا أبتاه إلي جبريل ننعاه * * * يا أبتاه من ربّه أدناه

« پدرجان ! دعوت حق را لبيك گفتي . پدرجان ! در بهشتِ برين آرميدي .

پدرجان ! مصيبت تو را به جبرئيل تسليت مي گوييم . پدرجان ! تو به جوار پروردگارت شتافتي . »

چون مرگ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرا رسيد ، فاطمه گريست ! صداي گريه فاطمه به رسول خدا رسيد و به او خطاب كرد : « دخترم ! گريه نكن ، هرگاه وفات كردم بگو :

{  إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ }

و انساني كه مصيبتي ببيند ، خداوند او را به چيزي عوض دهد . »

فاطمه ( عليها السلام ) گفت : « و از شما نيز ؟ » فرمود : « آري و از من »

مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) روز سه شنبه و شب چهارشنبه در همان مكاني كه جان به جان آفرين تسليم كردند ، دفن شدند ـ صلوات الله و سلامه عليه و آله ـ

گويا مي بينم زهرا ( عليها السلام ) را كه تمام هستيِ متلاشي شده اش را جمع آوري مي كند و آن را بر سر قبر محبوب مي بَرَد ، اما قدم هايش ياراي حمل آن را ندارد ! به تربت پدر مي رسد ، مُشتي از خاك قبر را برمي دارد و نزديك ديدگان خود كه از گريه مجروح است مي برد و مي بويد و از روي درد و اندوه مي گويد :

ماذا علي من شم تربة أحمد * * * ألا يشم مدي الزمان غواليا ؟

صبت عليّ مصائب لو أنها * * * صبت علي الأيام صرن لياليا

« كسي كه تربت مُعطّر احمد ( صلّي الله عليه وآله ) را مي بويد ! چه مي شود كه در تمام روزگار مُشگ و غاليه ها را نبويد !

آنقدر مصيبت بر من هجوم آورده كه اگر بر روزها فرود مي آمد شب تاريك مي شدند ! »

گويا مي بينم زهرا ( عليها السلام ) را كه اشگ مي ريزد و مردم در پيرامونش از گريه او گريانند و گويي قلبهايشان از جاي كنده شده است ! آنها ، فاطمه را مي بينند كه از لابلاي انگشتانش


242


خاك ها را مي ريزد و خيره خيره به كف دستهاي خالي اش مي نگرد و مي گذرد ؛ مانند كسي كه از تمام دنيا چشم پوشيده است و چشم هاي اشگبار مردم و قلب هاي پاره شده آنها ، او را دنبال مي كند تا اينكه به خانه خود برمي گردد .

« انس بن مالك » خادم پدرش ، اجازه مي خواهد كه بر او وارد شود تا او را تسليت دهد و پايداري و صبر جميل براي او طلب كند و فاطمه با عتاب مي گويد : « اي انس ! آيا دلهايتان راضي شد كه بر پيكر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خاك بريزيد ؟ ! » . امّ ايمن پرستار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سخت گريه مي كرد ! به او گفتند : « امّ ايمن ! آيا بر پيامبر گريه مي كني ؟ » پاسخ داد : « به خدا قسم بر او نمي گريم ، مگر آنكه مي دانم آنجا كه پيامبر رهسپار شد از اين دنيا براي او بهتر است ! امّا گريه ام براي اين است كه وحي از آسمان منقطع گرديد ! » صحابه پيامبر در اين مصيبت چنان گريستند كه بر هيچكس نگريسته بودند ! و زنان و كودكان آن گونه اشگ ريختند كه بر هيچكس درگذشته و آينده اشگ نريخته و نريزند !

اما زهرا ( عليها السلام ) دنيا را به دور افكند ! مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) او را بشارت داده بود نخستين كسي است كه بدو ملحق مي شود . از روزي كه پدر وفات كرد ديگر زهرا ( عليها السلام ) را جز در اندوه و غم نديدند ! او بردباري ، تفكر و ذكر را پيشه ساخت و با دنيا وداع گفت و به آخرت رو آورد ! گذر ايام را كُند مي ديد ، عجله داشت كه هرچه زودتر به پدرش ـ در پيشگاه حضرت دوست ـ بپيوندد !

دو روز از رحلت پيامبر گذشت جمعي از مردم با ابوبكر بيعت كردند . ( 1 ) فرداي آن روز فاطمه ( عليها السلام ) به همراه علي ( عليها السلام ) آمد و گفت : « ميراث من از پدرم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ( به من بدهيد ) » .

ابوبكر گفت : « آيا ارث است يا واگذاري ؟ » فرمود : « فدك و خير و صدقات او در مدينه را ارث مي برم ، همانگونه كه دختران تو از تو ارث مي برند . » ابوبكر گفت : « به خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مؤلف ، مانند ديگر نويسندگان عامه ، از بيعت با ابوبكر سخن گفته اما متذكر نشده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مسأله خلافت بعد از خود چه گفت و چه كسي را به عنوان ولي و وصيّ خود تعيين كرد و از كنار وقايع تاريخي آن ايام و مخالفت وجوه صحابه با آن بيعت به سادگي گذشته است . ما نيز در اين مجال بر آن نيستيم تا به تشريح آن وقايع بپردازيم ، « مترجم » .


243


سوگند پدر تو بهتر از من بود و به خدا تو از دختران من برتري . اما پيامبر خدا فرمود : ما ارث نمي گذاريم ، آنچه مي گذاريم صدقه است ( يعني اين ثروتهاي موجود ) حال اگر بگويي پدرت آنها را به تو داده است مي پذيرم . » فاطمه فرمود : « آنچه را مي دانستم با تو گفتم . » ابوبكر رو به فاطمه و علي و عباس كرد و گفت : « پيامبر خدا فرمود : ما ارث نمي گذاريم و آنچه از ما بماند صدقه است . » فاطمه ( عليها السلام ) به داوري ابوبكر و اينكه پيامبران مال به ارث نمي گذارند ، رضايت داد و همچنان زاهدانه زيست و تسليم رضاي حق بود تا بدرود حيات گفت . ( 1 ) او نخستين فرد از خاندان پيغمبر بود كه به پدرش پيوست ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ با اينكه مؤلف در سراسر اين كتاب از فضايل فاطمه زهرا ( عليها السلام ) و منزلت و مقام منيع سيدة النساء ، در دين و در محضر سيد المرسلين ( صلّي الله عليه وآله ) سخن گفته و لقب هاي صديقه ، طاهره ، محدّثه ، مباركه ، زكيّه و امّ ابيها را براي حضرتش آورده و آنها را نشانه صدق و بركت و طهارت و تقواي او دانسته است ( از جمله ص 20 و 21 اصل كتاب ) و با اينكه ذيل عنوان مستقلي از فقه زهرا ( عليها السلام ) و دانش او در دين سخن گفته است ( ص 316 ـ 320 اصل كتاب ) از طرق مختلف و منابع اهلِ سنت ، رواياتي آورده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فاطمه ( عليها السلام ) را پاره تن خود خوانده و رضاي او را رضاي خود و غضب او را غضب خود دانسته ( ص330 اصل كتاب ) و اعتراف كرده است كه آيه تطهير در شأن آن بزرگوار و شوهر و فرزندانش نازل شده ( ص263 اصل كتاب ) و به طور خلاصه زهرا ( عليها السلام ) را بزرگ ترين زنان عالم ، صديقه ، طاهره ، فقيهه و زاهده و پاره تن پيامبر خوانده و كسي كه از كودكي تا پايان عمر به پاي اسلام سوخته و ساخته است و بر زبانش جز سخن حق نرفته و جز به راستي و صدق كلمه اي نگفته و حتّي از سخن عايشه نقل كرده كه مي گفت : « كسي را نديدم راستگوتر از فاطمه ( عليها السلام ) و راستگويي و امانت را از خصال برجسته علي و زهرا دانسته است ( ص311 اصل كتاب ) اما مع الأسف و با اينهمه حقايقِ روشن در موضوع فدك ، وي راه ساير نويسندگان عامّه را پيموده و اضافه كرده است كه « فاطمه به داوري ابوبكر رضايت داد ! تا بدرود حيات گفت » كه جمله اخير مايه بسي شگفتي است ! چراكه اين سخن با اسناد و مدارك تاريخي كه نارضايتي فاطمه ( عليها السلام ) را از عملكرد حكومت تا آخرين لحظات حيات بازگو مي كند ، وفق نمي دهد . هرچند در اين مجال در صددِ تفصيلِ بحث نيستيم اما از آنجا كه جمله فوق گمراه كننده است به منظور كتمان نكردن حقايق از تذكّرِ چند نكته ناگزيريم :

الف : اهل بيت عصمت و در صدر آنها علي ( عليه السلام ) و زهرا ( عليها السلام ) از هركس به مسائل فقه و شرعِ مقدس آگاه تر بودند چنانكه ابوبكر و عمر خود ، بارها به اين حقيقت اعتراف كردند .

ابوبكر مي گفت : « ما انا بخير كم و علي فيكم » ؛ « با وجود علي در ميان شما من بهترين شما نيستم » .

و عمر مي گفت : « لولا علي لهلك عمر » ؛ « اگر علي نبود ، عمر ـ با فتواهايش ـ هلاك مي شد »

حال چگونه ممكن است علي ( عليه السلام ) و زهرا ( عليها السلام ) به ميراث يا صدقات رسول خدا واقف نباشند و از ابوبكر چيزي را مطالبه كنند كه متعلّق به آنها نيست ! و ابوبكر با استناد به روايتي كه اصل آن مورد ترديد است ، آنان را مجاب كند و بالأخره زهرا ( عليها السلام ) به داوري او تن دهد ؟ !

ب : مقام و منزلت علي ( عليه السلام ) و زهرا ( عليها السلام ) برتر از اين بود كه براي مال و منال دنيا به مُحاجّه برخيزند و چيزي را بخواهند كه حَقِّ آنها نيست ! بلكه دفاع آن بزرگواران از شرايع اسلام و قرآن و آيينِ سيّد المرسلين بود و اينكه نبايد به رسم جاهليت ، زنان را از حقوق خود محروم ساخت ؛ چنانكه حضرت زهرا ( عليها السلام ) در خطبه تاريخي خود در جمع مسلمانان و صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، بر آن تأكيد كرد و آن را نوعي گرايش به جاهليّت خواند و ظلم و زور دانست .

ج : روايتي كه در خصوص نفي وراثت فاطمه ( عليها السلام ) از پدرش رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مورد استناد خليفه قرار گرفت و جمعي از يارانش آن را تأييد كردند ، مبني بر اينكه پيامبران ارث نمي گذارند ، مستند قابل اعتمادي ندارد و با حكم صريح قرآن درباره تني چند از پيامبران در تضادّ است ! در سوره مريم آيه 5 و 6 از قول حضرت زكريّا آمده است : { فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ } و در سوره نمل ، آيه 16 آمده است : { وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ } و حضرت زهرا كه عالمه و فقيهه اين امّت است ؛ با استناد به اين دو آيه ، دعوي ابوبكر را رد كرد و نيز به آياتِ عموميِ ارث پسر و دختر استناد نمود و محروم ساختن فاطمه را از ارث خود ، نوعي غدر و زور خواند و مورد انتقاد شديد قرار داد . ( نكـ : كتاب العوالم فاطمة الزهراء ، ص476 و ساير منابع روايي و تاريخي ) .

د : رضايت زهرا ( عليها السلام ) به داوري ابوبكر ادعايي است بدون دليل و دفاعيّات آن حضرت از حق خود و شكايت به جمع عمومي و آن خطابه تاريخي ، گواهِ صدق بر اين مدّعاست . فاطمه زهرا تا آخرين لحظات حيات نارضايتي خود را از عملكرد سقيفه و رفتاري كه با خاندانِ پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) كردند و بدعت هايي كه در رهگذر تغيير مسير خلافت و مانند آن نهادند ، پنهان نداشت و بدرود حيات گفت ، در حالي كه از دستگاهِ خلافت ناراضي و خشمگين بود و توصيه به دفن شبانه و مخفي ساختن قبر خود ، براي هميشه از اين نارضايتي پرده بر مي دارد ! اما همانگونه كه مؤلف اشاره كرده است : زهرا زاهدانه زيست و تسليم رضاي حق بود تا بدرود حيات گفت .

هـ : حقيقت اين است كه دستگاه حكومت وقت ، باگرفتن فدك مي خواست دست اهلبيت ( عليهم السلام ) را خالي كند تا از اين رهگذر نتوانند با بنيه مالي و خدماتي به جامعه مسلمين ، جبهه خود را تقويت كنند و اصولاً دعوا تنها بر سر فدك نبود بلكه به اصلِ جريان حاكِم ارتباط داشت . و بالأخره چنانكه اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در نامه به عثمان بن حنيف انصاري ، از غصب فدك يادآور شدند كه در اين ماجرا داوري به خداوند مُحَوَّل است ! « بلي كانت في اَيدينا فدك مِن كُلّ ما اظلته السماء فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و نعم الحكم الله » ( نهج البلاغه عبده ، ص587 ) .

راستي اگر خليفه وقت به پيامبر و خاندانش ارج مي نهاد و منزلت علي ( عليه السلام ) و زهرا ( عليها السلام ) را مي شناخت از چه رو حاضر نشد حقّ زهرا را بشناسد ؟ ! اين پرسشي است كه براي هميشه بدون پاسخ مي ماند ! « مترجم » .


244


همانگونه كه پيامبر بشارت آن را به وي داده بود و فاطمه ( عليها السلام ) به اين بشارت دلخوش بود و مي دانست كه آخرت بهتر و جاودانه تر از دنياست .


245


چگونه زهرا را دوست بداريم

محبّت براي خدا ، نعمت بزرگ و موهبت عظيمي است . خداي عزّ و جل ، براي دوستداران خود درجه بزرگ و منزلتي سِترگ و بركت و خير ، قرار داده است . همانگونه كه پيامبر به آن دستور فرموده آن روز كه گفت : « سه چيز است كه اگر در وجود كسي باشد شيريني ايمان را خواهد چشيد و در رأس اين امور سه گانه ، اين است كه خدا و رسول او در نظر شخص از هرچه جز آنهاست محبوب تر باشد و اگر كسي را دوست دارد ، صرفاً براي خدا باشد و از بازگشت به كفر متنفّر باشد ، به آن گونه كه دوست ندارد در آتش افكنده شود ! حال چگونه است ، اگر اين محبت براي خدا و پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و نسبت به اهل بيت گرامي به ويژه حضرت زهراي بتول ( عليها السلام ) ( امّ ابيها ) باشد ! كه رسول الله او را دوست مي داشت و به دوستي او سفارش كرد و به اِعزاز و اكرام و احترام او ، امر فرمود و در بسياري از مناسبت ها تصريح نمود كه او پاره تن من است . آنچه او را خشنود كند مرا خشنود ساخته و آنچه او را به خشم آورد مرا خشمگين كرده است . ( 1 ) اين سيده فاضله كه خداوند نسب شريف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در نسلِ او حفظ كرده است ! شك نيست كه شأن و منزلت اين بزرگ بانوي جهانيان ، عظيم است . چراكه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) او را احترام و تجليل كرده و به ارتباط با او و فرزندانش و دوستي و محبتشان امر نموده و به صراحت فرموده است :

« أُذْكِّرُكُم الله فِي أَهْلُ بَيْتِي ، أُذْكِّرُكُمُ الله فَي أَهْل بَيتي »

« خدا رابه يادتان مي آورم درخصوص اهلبيت خود . خدا را يادكنيد درباره اهلبيت من . »


اين سيده فاضله ، شايسته هرگونه محبّت و تقدير و تجليلِ ما مي باشد ؛ چرا كه دخت گرامي پيامبر است ؛ مجاهدي بردبار كه رنجهاي بسياري را او و مادر گرانقدرش ، در شعبِ ابي طالب و پس از آن ، در برابر آزارهاي قريش ، تحمل كردند و نيز بدان جهت كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح بخاري .


246


او دختر پيامبر خدا است كه هر نَسَب جز نسب او به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در قيامت منقطع خواهد شد ، همانگونه كه فرمود :

« ينقطع يوم القيامة كل سبب و نسب الاّ سببي و نسبي » .

« هر سبب و نسبي در قيامت بريده شود ، جز سبب و نسب من . »

و نيز آن حضرت به اهميّت محبّتِ فاطمه و عظمتِ گناه دشمني با او ، فرمود :

« والّذي نفسي بيده لايبغضنا اهل البيت اَحَد الاّ ادخله الله النّار » .

« سوگند به آنكه جانم در يَد قدرت اوست ، ما خاندان را ، احدي دشمن ندارد مگر آنكه خداوند او را به آتش بَرد . »

از اينجاست كه دوستيِ زهرا ( عليها السلام ) و فرزندان او و همه آل البيت موضوعِ اساسي و مسأله ايماني است . اين پيامبر خدا است كه مي فرمايد :

« تركت فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلّوا بعدي اَبَداً ؛ كتاب الله و عترتي ، وانّهما لَن يفترقا حتّي يَرِدا عَلَيَّ الحَوض ، فَانْظروا كيف تخلفوني فيهم » . ( 1 )

« در ميان شما چيزي را نهادم كه اگر بدان تمسك جوييد پس از من هرگز گمراه نشويد ، كتاب خدا و عترت خود را ، و اين دو هرگز جدا نشوند تا در حوض ( كوثر ) به نزد من آيند ، پس بنگريد ، پس از من با آنها چگونه رفتار خواهيد كرد . »

پس آيا ما مي توانيم پس از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) جز با محبّت و تقدير و احترام و تعظيم با خاندان گرامي او عمل كنيم ؟ اين بانوي بزرگ و با فضيلت و شرافتمند ؛ زهراي بتول ( عليها السلام ) را دوست مي داريم ؛ چراكه خداي عزّ و جلّ او را دوست مي دارد و رسول الله او را دوست مي داشت و محبّتش را به ما آموخت و به آن دستور داد . و باز هم از سخن پيامبر است در روايت صحيح كه « ابن عباس » از پيامبر نقل مي كند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ چهارتن از صحابه ، عمر ، ابن عباس ، ابن زبير و مسوربن مخرمه ، روايت كره اند . نكـ : مسند احمد حنبل ، ج4 ، ص323 و حاكم ، ج3 ، ص158 و . . .


247


« أحبّواالله لما يغذوكم من نعمة و أحبّوني بحبّ الله و أحبّوا أهل بيتي بحبّي » . ( 1 )

« خدا را دوست بداريد به جهت نعمتهايي كه بر شما ارزاني داشته و مرا دوست بداريد به جهت محبّت به خداوند و خاندانِ مرا دوست بداريد به جهت محبّتِ من . »

از اينجاست كه قضيه محبّت يك قضيه اساسي در جهت خدا و براي خداست و مسؤوليتي بزرگ كه انسان ها بايد به آن پايبند باشند به جهت ايماني كه دارند ، چون در زمينه محبّتِ اهلبيت پيامبر وارد مي شوند ، مورد محاسبه قرار گيرند ، به ويژه محبّت اين بانوي گرانقدر . ( رضوانلله عليهم )

اين محبّت ويژه اي است كه به ميزان عدل و آگاهي و مسؤوليت شناسي در ابعاد اين محبت نياز دارد . وقتي ما اهلبيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را دوست مي داريم ، اهتمام خواهيم كرد كه آنان را اسوه و سرمشق خود سازيم و آنگاه كه به محبّت آنها پاي بنديم ناچار بر ماست كه بدانيم از محدوده شرع حنيف تجاوز نكنيم ؛ اينها را به خاطر پيامبر دوست داريم كه ما را به محبّت خدا توصيه فرمود و خدا نيز بدان دستور داد و براي ما روشن ساخت كه اگر خدارا دوست داريم بايد از پيامبرش هم اطاعت كنيم و به دنبال آن عترت طاهره وگرانقدر و ياران پاك و مخلص ، كه اين دين بزرگ را به دست ما رساندند پيروي كنيم . و به ما آموختند كه چگونه با چنگ و دندان از آن حراست كنيم : {  قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمْ اللهُ . . . } ؛ « اگر خدا را دوست داريد ، مرا پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد . »

اين يك مسأله ايماني حسّاسي است و در همين حالي كه به حُبّ اهل بيت با تمام اعضا و جوارح و عقل و قلب رو مي آوريم ، بايد درك كنيم كه در اينجا مسؤوليت هايي وجود دارد كه بر اساس آن بايد در برابر حدودِ الهي توقف كنيم و اهلبيت را گرامي داريم و چيزي را كه شايسته آن هستند براي ايشان مُقرّر داريم و از ميزان شرع تخطّي نكينم و در آداب و اخلاق قصور نورزيم و از راه درست منحرف نشويم . در حالي كه آنان را ـ وآنان كه نسبت به آنها عشق ميورزند ـ دوست داريم و در اداي حقوق الهي مي كوشيم ، ناچار بايد حدود شرعِ حنيف را نگهداريم و به آدابِ مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) ملتزم باشيم : ستم نكينم ، غلوّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ترمذي روايت كرده و گويد : روايت نيكو و شگفتي است . و نيز حاكم ، صص 3 ، 150 ، و ذهبي .


248


نكنيم و از محدوده شرع تجاوز ننماييم . اهلبيت رسول الله را احترام كنيم و ياران صادق و تابعان مخلص و آنانكه تا روز قيامت به خوبي رهپوي راهشان مي باشند ، ارج نهيم و در تجليل و احترام هر فرد مسلمان كه به يگانگي خداوند و رسالت حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) گواهي مي دهد بكوشيم .

بي شك محبّت ، مقدمه پيروي و رو آوردن به آنهاست ؛ همانگونه كه در حديث شريف آمده :

« اَلا انّ اَهل بيتي فِيكُم كَمَثل سَفِينة نُوح مِن قَومه مَن رَكِبَها نَجا و من تخلَّف عنها غَرِق . » ( 1 )

« بدانيد كه اهل بيت من در ميان شما همانند كشتي نوح اند در ميان قوم او ، كسي كه بر آن سوار شد نجات يافت و آنكه تخلف كرد غرق شد . »

درباره اين سيده جليله ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « من و تو و اين شخصي كه خوابيده است ـ مقصود علي ( عليه السلام ) بود ـ و حسن و حسين در روز قيامت يك جايگاه داريم ! » و اين شگفت نيست ؛ چرا كه آنها عترت پاك نبوت اند . ( 2 )

محبّت زهرا ( عليها السلام ) و فرزندان و دودمانش ، چنانكه بيان شد به معيار عدل و حق نياز دارد و بايد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در اين محبّت سرمشق و اسوه قرار دهيم . به رغم اينكه پيامبر ، زهرا را دوست مي داشت و به محبّت او ما را توصيه مي فرمود و به محبّت او و فرزندان و دودمانش دستور مي داد و علي رغم احترام زيادي كه براي او قائل بود و هرگاه وارد مي شد ، براي او بپا مي خاست و در هر مناسبتي به تكريمش مي پرداخت و به حسنِ رفتار با او و فرزندانش تحريص و ترغيب مي كرد ، با اين حال در بسياري از مناسبت ها توصيه مي نمود كه در اين مورد موضعِ حق و عدل را اتّخاذ كنيم . حتي درباره مسائل جزئي كه او از پدر مي خواست ، پيامبر او را با رِفق و مدارا پاسخ مي داد و او از راه راست منحرف نمي شد و در خِلال رفتاري كه با زهراي بتول ( عليها السلام ) داشت ، اِصرار ميورزيد كه راه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بزار از ابن زبير ، كشف الاستار ، ج3 ، ص222 ، ح ، 2613 .

2 ـ احمد حنبل ، مسند ، ج1 ، ص101 ، احمد شاكر در حاشيه مسند اين روايت را صحيح شمرده است .


249


حقّ و عدل را به ما بفهماند ؛ بنابراين بر ما واجب است كه راه درست را در محبت زهراي بتول ( عليها السلام ) انتخاب كنيم .

اين آقاي ما علي ( عليه السلام ) است كه راه غلوّ و انحراف و افراط و تفريط را تفكيك مي كند . و مي گويد : « دو كس در رابطه با من هلاك شوند ، دوستداري كه غلو كند و به چيزي بستايد كه در من نيست و دشمني كه مرا به آنچه خدا از آن منزّه داشته متّهم سازد . » همين افراط و تفريط سبب هلاكت و گمراهي بسياري شده است . بنابراين بر ما فرض است كه اين عترت گرانقدر و پاك ، به ويژه سيده زنان ، فاطمه زهرا ( عليها السلام ) و همسر و فرزندانش را با همان فضيلتي كه خدا به آنان عطا كرده ، مورد احترام قرار دهيم و هيچ نيازي به غلوّ و افراط و نسبت دادن چيزهايي كه درباره آن نصِّ صحيحي نرسيده است وجود ندارد و آنان نيازي ندارند كه چيزي زايد بر آن بيفزاييم .

كسي كه دوستدار اهلبيت ( عليهم السلام ) و اين عترت پاك است نبايد گمراه يا اهل غلوّ باشد بلكه بايد به شاهراهِ هدايت برود كه صلاحِ بنده در اين است . بايد بداند حق بالاترين چيزي است كه مي بايست پيروي شود . بنابراين بايد حق را بجويد و راه حق را بپويد . اگر به حق عمل نكند ، اين از گمراهي باشد و گناه او بي شك كمتر است از آنانكه حق را مي دانند و آن را انكار مي كنند . آنكس كه حق را بداند و مخالفت كند و از هواي نفس پيروي نمايد ، بي شك دستخوش فريب است . بنابراين ، از كسي كه نصوص صحيح را ـ كه در حقّ اهلبيت وارد شده مي شناسد ، واجب است از آنها پيروي كند تا از كساني باشد كه صراط مستقيم را ـ كه خدا به پيمودنش فرمان داده ـ پيموده اند و از غضب شدگاني نباشد كه حق را مي فهمند امّا از آن تبعيّت نمي كنند .

از اين جا مي توان به اهميّت و خطر دور افتادن از حق و دنباله رويِ هوا حتّي در محبّت زهرا ( عليها السلام ) پي برد ؛ زيرا بر ما فرض است درباره آن حضرت و محبّت او و آنچه از او روايت مي كنيم به حق و عدل ملتزم باشيم و از كساني نباشيم كه بدون علم ، پيروي هواي نَفس مي كنند و خداوند درباره آنها مي فرمايد : {  وَإِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْم إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ }

خداي سبحان ما را از پيروي هواي نَفْس برحذر مي دارد و به بازگشت به حق فرمان


250


مي دهد و اين در همه شؤون دين مورد تأكيد است تا چه رسد به مسأله اي چون محبّت اهلبيت كه به عنوان يك عنصرِ جوهري مطرح است و سرسلسله اهلبيت طاهرين اين بانوي بزرگوار و با جلالت و مطهّر است . شك نيست كه تمام هدايت به اين است كه دوستداران اين خاندان به قرآن كريم و سنّت پاك بنگرند و بر آنچه از سيّد ما حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) به تواتر رسيده و جانشينان و ثقات نقل كرده اند ، پافشاري كنند و حق و باطل را تميز دهند و امور را از مصادر مورد وثوق كه اهل علم و فضل آورده اند ، اخذ كنند و به دروغ تكيه نكنند ؛ خواه از طريق خطا باشد و يا درست ضبط نشده باشد . به هر حال بايد بر حدودِ شرعِ حنيف واقف باشند و خود را و فهم خود را از لغزش مصون دارند .

يكي از مصاديق خطر شايد اين باشد كه برخي مردم ، ميان آنچه از نصوص و آثار فهميده مي شود يا به صِرفِ قياس و اعتبار به دست مي آيد ، تميز نداده و به ظن و غلط تكيه كرده و از هواي نَفس در عرصه عمل پيروي كنند ؛ اينها از مصاديق اين آيه اند : {  إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهْوَي الاَْنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمْ الْهُدَي }

حال به مطلب ديگري مي پردازيم كه آن مسؤوليت كساني است كه به اهلبيت و به اين سيده جليله فاضله ، فاطمه زهرا ( عليها السلام ) و مادرش خديجه كبري انتساب دارند . كسي كه به اين شرافت نايل آمده و نهال اين بوستان نبوي ـ و وابسته به آقاي ما محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و اشرف انبيا و مرسلين ـ است ، بر او مسؤوليت ها و تكاليفي است و در همين حال كه از امتيازات و مُحَسَّناتِ انتساب به اهل بيت ، برخوردار است مسؤوليت هاي بزرگ دارد ، كه اهمّ آنها توجه به اين است كه جز به حق خود را به اهلبيت منتسب نكند ؛ چراكه شرف انتساب عظيم است و تزوير در اين انتساب پرتگاهِ خطرِ مهمي است و بعلاوه اينكه در اخلاق و اعمال بايد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را سرمشق و اسوه حسنه قرار دهد . نخستين تكليف اين ذريه طاهره اين است كه بدانند كه در برابر آن پيشواي بزرگ مسؤوليت دارند ؛ زيرا آنها به اين مسؤوليت سزاوارتر از ديگران اند و بايد به آن اسوه حسنه و خاندان گرامي او تأسّي جويند . به اين جهت ، خاندانِ پيغمبر موظف اند فرزندان خود را پيرو اين اسوه كريمه تربيت كنند و بر كتاب خدا و سنت نبوي پايدار باشند . قرآن را با خشوع و تدبّر عميق بخوانند و در عمل تَجَسُّم بخشند و اخلاقِ خجسته قرآني را پيشه سازند تا اينكه از اسوه


251


حسنه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) پيروي كرده باشند . و هم اينان بايد براي مسلمانان چراغ هاي هدايت در علم و عمل باشند و از همه مردم بيشتر بر دينِ خدا غيرت ورزند تا حريم دين شكسته نشود و سنت نبوي را بكارگيرند و نگذارند گردِ نسيان بر آن بنشيند و در اِعراض از دنيا و توجّه به آخرت از جَدّ خود پيروي كنند .

آل بيت ، اهل خير وپرهيزكاري اند ، آنها از هركس سزاوارترند كه از مقربان و ابرار و صالحان برگزيده باشند و سخن خداي عزّوجلّ را به ياد ما آورند كه با خطاب به آنها مي فرمود : {  إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً } ( 1 )

خدا آنان را پاك نموده و گرامي داشته و صدقه را بر آنها حرام ساخته ؛ همانگونه كه بر رسول الله حرام ساخته است ؛ زيرا صدقه مانند چرك هاي اموال مردم است ؛ يعني بدين وسيله چرك ها از مردم زدوده مي شود و اين از بابِ طهارتِ نفسي است كه خدا در شرع براي آنها مقرر داشته است . از اين رو ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « اِنَّ الصَّدَقَة لا تحلّ لِمُحمَّد وَلا لاِلِ محمَّد ( صلّي الله عليه وآله ) » اين نكته را من ( مؤلف ) در كتاب خود « آل بيت الرسول » به بحث نهاده ام ؛ آنجا كه توضيح داده ام : زكات و صدقات به خاندان پيامبر داده نمي شود اما هرگاه ناگزير باشند و قوت خود را نيابند و توان تأمين معيشت خود را نداشته باشند ، در چنين صورتي ، آنها از همه مردم به عطا و اِكرام سزاوارترند و مي توان از هر طريق ممكن بَر حَسبِ ضرورت و اضطرار به آنان كمك داد .

از جمله صفاتي كه خاندان پيامبر بايد دارا باشند ، اين است كه خيرخواه خدا و پيامبر و ائمه مسلمين و توده مسلمانان باشند . از مصاديق خير خواهي ، بي شك دوري جستن از اختلاف و پرهيز از تأييد و تصديق هواپرستان و افتراهايي است كه به آنها نسبت مي دهند و سخنانِ دروغ و غلط را كه در حق پاره اي از بزرگان اهلبيت طاهرين مي گويند . و اين همان چيزي است كه مخالف صريح قرآن كريم و سنت نبوي و مخالف عقل و نقل و مسلّمات دين است . و نيز بدانند كه برخي مردم محبّت اهل بيت را وسيله هواهاي نفساني و نيرنگ ها و نشرِ آراي گمراه كننده و عقايد فاسدشان قرار داده اند ؛ بنابراين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مصداق آيه تطهير چنانكه در گذشته ديديم ، پيامبر و علي و زهرا و امامان معصوم ( عليهم السلام ) از فرزندان ايشانند ، نه عموم فرزندان پيامبر ، هرچند آنها نيز بايد به نياكان پاك خود تأسي جويند ، « مترجم » .


252


واجب است كه اهل بيت گرامي بيدار باشند و اجازه ندهند اين افراد به روح آنها رخنه كنند ؛ زيرا معلوم است كه اهل سنت و جماعت اهل بيت را دوست مي دارند ، دوستي صادقانه كه از اعتقاد راسخ آنها به وجوب اين محبت بر هر مسلماني حكايت دارد و در اين خصوص آيات و روايات را در نظر دارند و براي مسلمانان اين افتخار بس كه پيامبر در باره آنان فرمود :

« اِنِّي تارِكٌ فِيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و انّهما لن يفترقا حتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوض » .

بي شك اين مقام بزرگي است و بر خاندان پيامبر است كه به عظمت اين مسؤوليت ، كه بر دوش آنها نهاده شده ، توجه كنند . اين آقاي ما علي بن الحسين ، زين العابدين ( عليه السلام ) و نور چشم اسلام است كه با تبيين اين مسؤوليت بزرگ بر خاندان پيامبر ، مي فرمايد :

« اِنِّي لاَرجُو أن يعطي الله للِمُحسن مِنّا أجرين و أخاف أن يجعل للمسيء مِنّا وِزْرَيْن » .

« من اميدوارم كه خدا به نيكوكار ما دو پاداش عطاكند و مي ترسم كه براي گنهكار ما دو عقوبت قرار دهد ! »

و آنانكه نسبت به اهل بيت به هر شكلي ، بد عمل مي كنند ، خواه با تمسخر و استهزا يا اذيت و آزار يا محروم ساختن آنها از حقّي كه خدا براي آنان مقرّر داشته است ، بايد از اين كار بر حذَر باشند ؛ زيرا رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) همه را از بدرفتاري نسبت به اين عترت پاك برحذر داشت .

روايات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اين خصوص روشن است . « مسوّربن مخرمة » از پيامبر خدا نقل مي كند كه فرمود :

« فاطمة بضعة مِنّي فَمَن اَغْضبها فقد اغضبني » . ( 1 )

« فاطمه پاره اي از وجود من است ، هركس او را به خشم آورد مرا خشمگين ساخته است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بخاري ، فتح الباري ، ج7 ، ص105 ، حديث شماره 3767


253


عبدالله بن زبير گويد : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با علي ( عليه السلام ) چنين فرمود :

« إنَّ فاطمة بضعة مِنِّي يؤذيني ما آذاها و يغضبني ما يغضها » . ( 1 )

« فاطمه پاره اي از وجود من است . هرچه او را بيازارد مرا آزرده و هرچه او را به خشم آورد مرا خشمگين ساخته است . »

بي شك ، در اين جا تكاليف واجب و مهمي هست كه بايد يك مسلمان نسبت به اين ذرّيه پاك ادا كند و بر اكرام و احترام و محبّت نسبت به آنان به ويژه اين بانوي بزرگوار ، فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، جِدّي باشد ؛ زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمودند :

« اِشتَدَّ غضب الله عَلي مَن آذاني في عِتْرتي » . ( 2 )

« خشم خداوند شديد است بر آن كسي كه در مورد خاندانم مرا آزرده كند . »

اهميّت اين مطلب تا به آن جا است كه هركس با آنان محاربه كند گويي با رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) محاربه كرده است ؛ چنانكه در حديث شريف از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده كه به علي و فاطمه و حسن و حسين فرمود :

« أنا حَرْبٌ لِمَن حاربْتُم وَسِلْمٌ لِمَن سالَمْتُم » . ( 3 )

« من دشمن كسي هستم كه شما با او دشمن باشيد و يار كسي كه يار او باشيد . »

حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) ما را به اهميّت اكرامِ اهل بيت و محبّتشان آگاهي داده است . علي ( عليه السلام ) از پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روايت كرده كه فرمود :

« أربعة أنا لهم شفيع يوم القيامة : المكرم لذريّتي ، والقاضي لهم حوائجهم ، والساعي لهم في أمورهم عندما اضطرّوا إليه ، والمحبّ لهم بقلبه و لسانه » . ( 4 )

« چهاركس در قيامت از شفاعت من برخوردارند : كسي كه ذريه مرا احترام كند و كسي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح ترمذي ، حديث 3869 ، روايت حسن و صحيح است .

2 ـ كنزالعمال ، ح 34143 و فيض القدير ، ج1 ، ص515

3 ـ امام احمد از ابو هريره روايت كرده است . مسند ج2 ، ص442 و ترمذي ، حديث 3870

4 ـ كنزالعمال ، ح34180


254


كه حوائج آنها را برآورد و آنكه در اموري كه بدان مضطر شوند تلاش كند و آنكس كه آنان را با قلب و زبان دوست بدارد . »

و نيز علي ( عليه السلام ) از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) روايت كرده كه فرمود :

« أثبتكم علي الصراط أشدّكم حباً لأهل بيتي و لأصحابي » . ( 1 )

« استوارترين شما بر پُل صراط ، كسي است كه بيشترين محبّت را نسبت به اهل بيت من ويارانم داشته باشد . »

و نيز آن حضرت از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده كه فرمود :

« أنا و فاطمة والحسن و الحسين مجتمعون و مَن أحبّنا يوم القيامة ؛ نأكل و نشرب حتّي يفرق بين العباد » . ( 2 )

« من و فاطمه و حسن و حسين با دوستدارانمان در روز قيامت جمع باشيم ، مي خوريم و مي نوشيم تا ميان بندگان حكم شود . »

ابوذر گويد : رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« إنّما مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلّف عنها هلك ، و مثل باب حطة في بني إسرائيل » . ( 3 )

« همانا مثل اهل بيت من در ميان شما مانند كشتي نوح است كه هركس سوار بر آن شد نجات يافت و هركس روي برتافت هلاك گرديد . و همچون « باب حطّه » ( در رحمت و آمرزش ) در ميان بني اسرائيل است . »

رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فضيلت ذوي القربي ، از اين خاندان پاك را روشن كرد ـ آنگاه كه از فضيلت بزرگِ ايجاد مواصلت با اهل بيت آگاهي داد . ـ و در اين خصوص گفت : « من از خداي خود خواستم با هريك از افراد امّت خود ازدواج كردم و هركس از امّت من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنزالعمال ، ح34163

2 ـ مجمع الزوائد ، ج9 ، ص174

3 ـ بزار ، كشف الاستار ، ج3 ، ص222 ، و نيز طبراني در الكبير .


255


وصلت نمود ، در بهشت با من باشد ، و خدا اين خواسته را اجابت كرد . » ( 1 )

شك نيست كه اگر كسي با اهل بيت به نيكي عمل كند و بر رفتار شايسته درباره آنان اصرار ورزد ، پاداش آن را از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) دريافت خواهد كرد .

در خاتمه گوييم : محبّت زهرا ( عليها السلام ) واجب است و احترام و تكريم و تعظيم او جزئي از يك مسأله ايماني است ، اما مسأله مهم اين است كه آن گونه او را دوست بداريم كه پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده است و تعدّي و تجاوز نكنيم و حدودِ ادب را همراه با رسولِ خدا نگهداريم ، آن روز كه گفت :

{  قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي }

پس رابطه با اين خاندان رابطه با رسول الله است ، اما اساس آن ايمان و تقوا است ؛ زيرا آن حضرت هر نَسَبي را كه خارج از دايره ايمان باشد ، حتّي از افراد نزديك به حضرتش ؛ مانند عمويش ابولهب ، لغو كرد ؛ چراكه مطلوب در اين مسأله ايماني ؛ يعني مسأله محبّت زهرا ( عليها السلام ) و فرزندانش و اهل بيت ، عموماً اين است كه انسان ميزان عدل را رعايت كند كه خداي سبحان فرمود :

{  وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ }

و نيز ما را به مطلب مهم ديگر توجه مي دهد كه : « گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است . » ؛ {  إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ } .

آري ، بهترين راه و روش در محبّت بتول طاهره ( عليها السلام ) اين است كه از نظر گذشت و بر هر دوستداري واجب است بدان ملتزم باشد . و از آن پيروي كند ، باشد كه خداوند از همه ما بپذيرد و ما را به محبّت آن حضرت و فرزندانش گرامي بدارد و راه درست و شيوه صحيح را در اين محبّت ارائه فرمايد و به حق دلالت كند ، كه حق شايسته ترين چيز است كه بايد پيروي شود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنزالعمال ، حديث 34175 ، سند اين گونه روايات عامي از ديدگاه ما جاي بحث دارد ؛ زيرا ملاك سعادت و رسيدن به بهشت ، ايمان و عمل صالح است كه در كتاب و سنت بدان تصريح شده است ، « مترجم » .


256


بار خدايا ! حق را به ما بنماي و پيروي حق را روزي ما فرما ! و باطل را نشان بده و اجتناب از آن را روزي ما كن !

درودِ خدا بر سرور ما محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و بر خاندان گرامي و ياران و تابعان آنها و هركس به درستي پيرو راه آنهاست تا روز قيامت .



| شناسه مطلب: 78465