بخش 11

اخلاق زهرا ( علیها السلام ) فقه حضرت فاطمه ( علیها السلام ) وصیت زهرا ( علیها السلام ) بیماری و وفات زهرا ( علیها السلام ) دودمان پاک خصایص بانوی بزرگ ، حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) خاتمه


256


اخلاق زهرا ( عليها السلام )

آن حضرت داراي خلق كريم ، نفس شريف ، مُحسّناتِ سِتُرگ ، سرعتِ فهم ، بينش دقيق ، ذهن وقّاد ، بزرگواري بي حد و فضايلي درخشان بود . تكبّر و خودپسندي به ساحت قدسش راه نداشت . از خلق و خويي ملايم ، والا و مهربان با سعه صدر و تحمل بسيار بر خوردار بود و آن را با سكينه و وقار و مدارا و متانت و عفّت و تقوا مي آميخت .

او در دورانِ حياتِ پدر طلايه دارِ عزّت بود ! چهره اي شاد و خندان داشت كه با مرگِ پدرش غروب كرد ؛ بر زبانش جز سخن حق جاري نشد و جز از سَرِ صدق و راستي سخن نگفت . از كسي بدگويي نكرد و از غيبت و بدگويي منزّه بود . رازداري ، وفاي به عهد ، نصيحتِ صادقانه و عُذرپذيري و گذشت از بدي ها ، صدقِ در گفتار ، صدق در نيّت ، صدقِ در وفا از خصالِ خجسته او بود .

او مي دانست شوهرش علي ( عليه السلام ) در محضر پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به آن منزلت والا نرسيد ، جز با راستگويي و امانت داري .

عمروبن دينار از قول عايشه نقل كرده كه گفت : « هيچ كس را نديدم راستگوتر از فاطمه جز پدرش » موردي پيش آمد كه عايشه در باره آن به پيامبر عرضه داشت : « يا رسول الله ! از فاطمه سؤال كنيد ؛ زيرا او دروغ نمي گويد . » در كتاب استيعاب به سندِ خود ، از عايشه آورده كه : « اَحَدي را نديدم راستگوتر از فاطمه مگر كسي كه فرزند او باشد ! »

آن بانوي گرامي ، امين و رازدار بود و هرگز براي خود نمي پسنديد كه راز كسي را افشا كند . او از شوهر خود علي ( عليه السلام ) شنيد كه مي فرمود : « خوشا به حال بنده اي گمنام كه خدا


257


او را بشناسد و مردم نشناسند . اينها چراغ هاي هدايت و سرچشمه هاي دانش اند . فتنه هاي تيره و تار از پيرامونشان زدوده شود . اينها پرحرف نيستند و جفا و ريا نمي كنند . » ( 1 )

فاطمه ( عليها السلام ) در بلنداي قلّه عفاف و تقوا و پاكيِ دامن و حجب و حيا و متانت و وقار قرار داشت ، هرگز هواي نفس بر او چيره نشد ، بلكه هاله اي از پاكدامني و پارسايي و تقوا و طهارت او را احاطه كرده بود و به حق از همان خانداني بود كه خداي تعالي درباره شان فرمود :

{  إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً }

انس بن مالك گويد : پيامبر خدا پرسيد : « ما خير للنساء ؟ » ؛ براي زنان چه چيز بهتر و پسنديده تر است ؟ » و ما ندانستيم چه بگوييم . علي ( عليه السلام ) نزد فاطمه ( عليها السلام ) رفت و از اين سخن پيامبر او را خبر داد . فاطمه گفت : « چرا در پاسخ نگفتيد : « خير لهنّ ألاّ يرين الرجال و لا يرونهنّ » ؛ « بهترين چيز براي زنان اين است كه مردان آنها را نبينند و آنها مردان را نبينند . » علي ( عليه السلام ) برگشت و سخن زهرا را براي پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرد . پيامبر به علي گفت چه كسي اين سخن را به تو آموخت ؟ پاسخ داد : « فاطمه » . پيامبر فرمود : « فاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنّي » « فاطمه پاره وجود من است . »

فاطمه ( عليها السلام ) نمادي از حيا بود كه به او مَثَل مي زدند . حيا ، شاخه اي از ايمان است ، حيا خصلتِ صالحان و زيورِ دوشيزدگانِ پارسا و آراسته است . حيا ، جز ثمرِ خير ، ندهد و مانعِ حق و حق جويي نگردد و به باطل ترغيب نكند . حيا چيزي است و خجلت چيز ديگر . هنگامي كه سخن از حياي فاطمه مي گوييم ، با حيايي منحصر به فرد و بي نظير مواجه مي شويم . آن حضرت با اسماء بنت عميس بود كه شروع به گريه كرد و گريه اش فزوني گرفت ! اسماء از اين گريه بُهت زده شد ، پرسيد : « فاطمه ! علت گريه شما چيست ؟ » پاسخ فاطمه به اين سؤال عقل را مبهوت مي كند . فاطمه كه سراسر وجودش حيا بود ، در حوادث بعد از مرگ فكر مي كرد ؛ چيزي كه كمتر كسي به آن مي انديشيد . گريه فاطمه براي اين بود كه چون مرگ در رسد و غسل و كفن شود و بر تخته هاي چوب حمل گردد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سنن دارمي ، ج1 ، ص93


258


پوششي بر او بگسترانند ، كه بدن را نشان مي دهد و اين شرم آور است كه هنگام تشييع جنازه طول و عرض و حجم بدن معلوم شود ! به اين صحنه فكر مي كند و از روي شرم ، اشگ مي ريزد . اين است فطرت پاك و مطهّر . اسماء بنت عميس در عجب مي شود و بلافاصله به ياد بِلاد حبشه مي آيد كه مُردگان را بر تابوت حمل مي كنند ، كه اطراف آن پوشانده شده است و پارچه اي بر آن افكنده مي شود و بدنِ ميّت استتار مي گردد ، اين را با فاطمه ( عليها السلام ) در ميان مي گذارد . و اين همان چيزي است كه فاطمه را خشنود مي سازد . فاطمه براي چنين حالتي آماده مي شود و آن را به فال نيك مي گيرد و سفارش مي كند كه مانند آن را براي او فراهم آورند . سپس در حقّ اسما دعا مي كند : « خدايت بپوشاند همانگونه كه مرا مي پوشاني ! » ؛ « سَتَرَكَ اللهُ كَما سَتَرْتَنِي » . آيا مانند اين شرم و حيا را در زندگي يا مرگ در كسي مي توان يافت ؟ ! آنگاه وصيت كرد ، كه براي او تابوتي فراهم كنند تا بدنش پوشيده بماند تا كسي توصيف آن نكند و اين از آثارِ عفّت و تقواي او است .

زهرا ( عليها السلام ) به زندگي خود قانع بود و به يقين مي دانست كه حرص ، قلب را آشفته مي كند و كار را پريشان مي سازد . او از پدر آموخته بود كه مي فرمود :

« طوبي لِمَن هُدي للإسلام و كان عيشه كفافاً أو قنع به » . ( 1 )

« خوشا به حال آنكه به اسلام هدايت شده و زندگي اش تأمين است يا بدانچه دارد قناعت ميورزد . »

و نيز از پدرش شنيده بود كه طيّ خطابه اي گفت :

« أيّها النّاس أجملوا في الطلب ، فإنه ليس للعبد إلاّ ما كتب له في الدنيا ، ولن يذهب عبد من الدنيا حتّي يأتيه ما كتب له فيها و هي راغمة » . ( 2 )

« هان ! اي مردم ، در طلب دنيا درست عمل كنيد ؛ چراكه براي بنده نيست چيزي مگر آنچه براي او در دنيا مقدر شده است و بنده اي از دنيا نرود ، مگر آنكه آنچه براي او مقدر شده ، به او برسد و دنيا رام او گردد . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در صحيح مسلم است : « قد أفلح من أسلم ورزق كفافاً و قنعه الله بما آتاه » .

2 ـ نكـ : فيض القدير ، ج3 ، ص160


259


و نيز پدرش به او گفته بود :

« يا فاطمة ، اصبري علي مرارة الدنيا لتفوزي بنعيم الأبد » . ( 1 )

« فاطمه ! بر تلخي دنيا بردباري كن تا به نعمتِ جاودان برسي ! »

اسماء بنت عميس از قول فاطمه دختر پيغمبر خدا روايت كرده كه گفت : « روزي پدرش نزد وي مي آيد و مي پرسد : فرزندانم كجايند ؟ » ( منظورشان حسن و حسين بود ) فاطمه پاسخ مي دهد : « صبح كرده ايم در حالي كه در خانه ما چيزي نيست كه بتوان چشيد و با اين حال خداوند متعال را سپاس مي گوييم . علي ( عليه السلام ) مي گفت : آن دو را همراه خود مي برم كه مبادا گريه كنند و تو را چيزي نباشد كه به آنها بدهي .

آري چنين بود حالِ فاطمه ( عليها السلام ) ؛ بردباري در شرايط دشوارِ زندگي و قناعت و صبر ، شكر و سپاسگزاري خدا بر آن وضع دشوار . او قانع بود به آنچه داشت و راضي بود به آنچه وضع زندگي ايجاب مي كرد . او اين خطاب خداوندي را از پدرش فرا گرفته بود ؛ {  وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا } .

« به آنچه از كالاي اين دنيا به اين مردم داده ايم و جلوه هاي دنيا چشم مبند ! »

به اين گونه آن حضرت به اندكي از معيشت دنيا راضي بود و بر سختي هاي زندگي بردبار و به مقدار ناچيزي از حلال قناعت مي كرد . نفس قدسي اش راضي و مرضيِ حق بود . به آنچه ديگران داشتند طمع نمي بست و به چيزي كه حقِّ او نبود چشم نمي دوخت و به حقِّ اَحَدي طمع نداشت ، او در نفسِ خود غني و به وضع خود خشنود بود و چنانكه پدرش فرموده بود :

« ليس الغني عن كثرة العرض ، إنّما الغنيّ غنيّ النفس » .

« بي نيازي ، به دارايي زياد نيست . بلكه بي نيازي ، غنايِ نفس است . »

و همچنين به مرد اَعرابي از روي نصيحت فرمود :

« هرگاه نماز خواندي نماز كسي را بخوان كه در حال وداع است ، سخني مگوي كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كنزالعمال ، حديث35475


260


فردا از آن پوزش طلبي و از آنچه در دست مردم است خود را نااميد ساز كه نوميدي از آنچه در دست مردم است همان بي نيازي واقعي است . »

و هم از علي ( عليه السلام ) شنيده بود كه فرمود :

« بايد در قلب خود احتياج به مردم و بي نيازي از آنها را جمع كني ، احتياج تو به آنها در نرميِ سخن و چهره نيكوي تو باشد و بي نيازيت از آنها در حفظ آبرو و بقاي عزتت باشد . »

از اينرو ، آن حضرت از دنيا بريد و از زيورها و لذت هاي آن كناره گيري كرد ! در سراسرِ زندگي او ديده نشد كه براي دنيا ، پاكي نفس و عزت و قناعت را از دست داده باشد . در برابر ناملايمات زندگي جامه زيباي صبر در برداشت و با مشقّت هاي دنيا مي ساخت و زبانش به ذكر مولايش شاداب بود . همّتِ زهرا ( عليها السلام ) براي آخرت بود و به زيور دنيا دل نبست . چنانكه پدرش فرموده بود :

« كسي كه صبح كند و تمام توجّهش به دنيا باشد ، كار او پريشان گردد و جمع او پراكنده شود و فقر خود را پيشِ روي خود ببيند و از دنيا بهره نبرد جز آنچه براي او مقرَّر شده است و آن كس كه صبح كند و همِّ او آخرت باشد ، خداوند پريشاني اش را جمع آورد و دارايي اش را حفظ كند و بي نيازي اش را در قلبش قرار دهد و دنيا در برابر او تسليم شود . »

فاطمه ، به آداب وتربيت پدرش مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) مؤدَّب بود و از او شنيده بودكه فرمود :

« پروردگار بزرگ من بطحا و مكه را به صورت طلا عرضه داشت ، گفتم : نه ! اي پروردگار ، بلكه مي خواهم يك روز گرسنه باشم و يك روز سير ، روزي كه گرسنه ام ، به درگاه تو تضرّع و دعا كنم و روزي كه سيرم تو را حمد و ثنا گويم . »

به اين گونه ، آن بانوي گرامي طوري تربيت شد كه به دنيا زُهد ورزد و از متاعِ دنيا چشم بپوشد و از زيور و تمايلات آن رخ برتابد .


261


فقه حضرت فاطمه ( عليها السلام )

شكّي نيست كه آن جناب ، سر آمدِ زنان عالَم است . سيده فقيه و فاطمه اي كه در انتقال دادنِ دين و دعوت و شناختِ قرآن و سنّت ، توانمنديِ بالايي داشت . هرچند حضرت فاطمه ( عليها السلام ) با حوادثِ بزرگ و بلاياي عظيمي روبرو بود و در كنارِ مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) ، در تمام مِحنت ها كه بر او گذشت ، ايستادگي كرد ؛ امّا در مسأله تربيت ، نخستين مرتبه را برخوردار بود و نقش بسيار مهمّي در پرستاري پدر ، به ويژه پس از مرگ مادرش ، ايفا نمود .

از اين رو ، هنگامي كه از فقه و دانش او ، در قالبِ روايات سخن مي گوييم ، مي بينيم كه در موارد عديده اي ، با مسائل فقهي مواجه بوده و در آن مسائل به نور خداي عزّوجلّ مي نگريسته و خداوند قلبِ او را نوراني ساخته و وي را گرامي داشته و از زنان برگزيده عالَم قرار داده است . زهراي بتول از نخستين روزهاي زندگي اش ، ـ چنانكه گفتيم ـ به وظايفِ سنگين ، قيام كرد .

بخاري از عبدالله بن مسعود روايت مي كند كه : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كنار خانه كعبه به نماز ايستاده بود و ابوجهل و يارانش نظاره مي كردند . يكي از آنها گفت : « كداميك از شما شكمبه شتر فلان قبيله را مي آوَرد و هنگامي كه محمد ( صلّي الله عليه وآله ) به سجده مي رود ، بر پشت او مي گذارد ؟ ! » پست ترين فرد آنها كه عقبة بن ابي معيط بود ، برخاست و آن را آوَرد و صبر كرد تا محمد ( صلّي الله عليه وآله ) به سجده رفت و آن را بر پشت آن حضرت نهاد ! و من نگاه مي كردم و كاري از من ساخته نبود و آنان مي خنديدند و به يكديگر نگاه مي كردند و پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در سجده بود و سر از سجده بر نداشت تا اينكه فاطمه آمد و آن را از پشتِ پدرش برداشت » .

اما در خانه و با همسر و فرزندانش طوري به وظايف خود عمل مي كرد كه اثر دستاس بر دستهاي او و اثر كوزه سفالين بر شانه اش مانده بود !

علي ( عليه السلام ) مي گويد : « من با فاطمه ازدواج كردم در حالي كه من و او جز پوست


262


گوسفندي زير انداز نداشتيم . شبها بر آن مي خوابيديم و روزها شتر آبكش را بر آن علوفه مي داديم ! و ما را خدمتكاري جز فاطمه ( عليها السلام ) نبود ! و چون رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) او را به همسريِ من داد ، قطيفه و بالِشي كه از برگِ خرما انباشته شده بود و دو سنگ ، براي آسيا و يك مشكِ آب و دو كوزه همراه او ( جهيزيه ) فرستاد .

او آنقدر دستاس كرد كه اثر آن بر دستش ماند و با مشك آب آورد كه بر گردنش اثر نهاد ! و خانه را جاروب كرد ، تا لباسش گردآلود شد و زير ديگ ، آتش افروخت ، تا لباسهايش خاكستر گرفت ! به خانه پدر آمد تا از اين وضع با او سخن بگويد ، عايشه به استقبال او شتافت و آن سخنان را شنيد و براي پيامبر نقل كرد . . . .

همچنين در غزوه اُحد ، هنگامي كه پيامبر در شكافِ كوه ، پناه جُست علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) آمد و با سپر خود آب آورد تا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بنوشد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه آب را بدبو يافت ننوشيد و علي ( عليه السلام ) خون از چهره پيامبر شست و بر سرِ مباركِ او آب ريخت و پيامبر مي گفت : « خشم خداوند شدت گرفت بر قومي كه چهره پيامبرشان را خونين كردند . » سهل گويد : « به خدا من مي دانم كه چه كسي زخم رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) را شستوشو مي داد و چه كسي آب مي ريخت . » به روايت بخاري ، فاطمه دخترِ پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) شستوشو مي داد و علي بن ابي طالب با سپر آب مي ريخت و چون فاطمه ديد كه خون با ريختنِ آب ، بند نمي آيد ، پاره اي حصير گرفت و آن را سوزانيد و بر زَخم پاشيد و خون بند آمد . ( 1 )

و نيز مواردي وجود دارد كه از ديدگاه هاي عميقِ زهرا ( عليها السلام ) در « عِلم » حكايت دارد :

1ـ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) با او گفت : « چه چيز براي زن بهترين است ؟ » پاسخ داد : « اينكه مردان را نبيند و مردان او را نبينند . » پيامبر با شنيدن اين سخن ، فاطمه را به سينه گرفت و فرمود : « بعضهم من بعض » « همه اينها از يك تبارند . » پيامبر خرسند شد از اينكه زهرا ( عليها السلام ) داراي چنين دريافتي از فقه مي باشد و از شناخت و آگاهي اين چنين برخوردار است !

اين مطلب در گفتاري از پيامبر چنين آمده است : « پس از من فتنه اي زيانبارتر از اين نيست كه از رابطه مردان و زنان پديد مي آيد . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح بخاري ، ج2 ، ص584



263


2ـ مسلم از قول عايشه نقل كرده كه گفت : « همسران پيامبر همگي جمع بودند ، فاطمه آمد ، راه رفتن او شبيه پيامبر بود . » پيامبر فرمود : « خوش آمدي دخترم . » و او را پهلوي خود در سمت راست يا چپ نشانيد و با او سخني گفت كه فاطمه گريست ! سپس رازي با او گفت كه خندان شد ! بدو گفتم : « از چه چيز گريان شدي ؟ » پاسخ داد : « راز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را فاش نمي كنم ! » گفتم : « مانند چنين روزي نديده بودم كه شادي و اندوه با هم بياميزد ! » چون گريست گفتم : « پيامبر با تو سخن خاصّي گفت كه گريه كردي ؟ » و از او پرسيدم كه « سخن پيامبر چه بود ؟ » جواب داد : « رازِ پيامبر را فاش نمي كنم » پس از درگذشت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، علّتِ آن گريه و خنده را پرسيدم . پاسخ داد : پدرم با من گفت : « جبرئيل هر سال يكبار قرآن را بر من عرضه مي كرد ، اما در اين سال ، دوبار عرضه نمود ، چنين فكر مي كنم كه مرگ من نزديك شده باشد و تو نخستين كس از خاندان من هستي كه نزد من مي آيي و من بهترين پدر براي تو هستم از اين رو گريستم ! آنگاه با من گفت : كه آيا دوست نداري كه سرور زنان عالم باشي ؟ ! يا سيده زنان اين اُمّت باشي ؟ ! از اين رو خندان شدم ! »

دقّت فهم و تيزهوشي و محبّت فوق العاده او به پدرش رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) وي را بسيار حسّاس مي نمود ، كه اين احساسِ عميق را از نخستين روايت مي توان دريافت و گريه او بر فراقِ پيامبرِ خدا ( صلّي الله عليه وآله ) شاهِد اين مدّعاست و آنگاه كه پيامبر به شيوه اي زيبا او را بشارت مي دهد كه : « آيا خرسند نيستي كه سرور زنان عالم باشي ؟ ! » و فاطمه مفهومِ سخنِ پيامبر را بخوبي درك مي كند و خندان مي شود !

در روايت مسلم از قول عايشه آمده : « رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) دخترش را طلبيد و با او رازي گفت كه وي گريان شد ! سپس راز ديگري گفت كه او خنديد ! عايشه گويد : به فاطمه گفتم : « پيامبر چه رازي با تو گفت كه نخست گريان و سپس خندان شدي ؟ » پاسخ داد : از مرگ خود با من سخن گفت : گريان شدم آنگاه فرمود : من نخستين فرد از خاندان پيامبرم كه به او ملحق مي شوم ، كه با شنيدن آن خندان گرديدم » .

3ـ يكي از حكايات لطيف كه بر فهم و درايتِ فاطمه دلالت دارد ، اين است كه عايشه در حضور او مباهات مي كرد كه پيامبر جز من با دوشيزه باكره اي ازدواج نكرده


264


است ! فاطمه اين سخن را با پدر در ميان نهاد ، پيامبر فرمود : « اگر دِگر بار چنين گويد ، در پاسخ او بگو : « مادر من با پيامبر ازدواج كرد در حالي كه او همسري نگرفته بود ! »

4ـ ابن حزم نقل مي كند كه : عبدالله بن عمر و فاطمه دختر پيغمبر و ساير صحابه صدقاتشان را در مدينه وقف نمودند و اين از آفتاب روشن تر است و اَحَدي از آن بي خبر نيست ؛ بردن نام فاطمه ( عليها السلام ) از سوي ابن حزم دليل بر منزلتِ فقهي اوست ، اگر در كتابهاي روايي تتبّع كنيم موارد بسياري از فقه و درايتِ فاطمه را خواهيم يافت كه به اعترافِ اهل تحقيق ، به صورت يك كتابِ مستقل مي توان ارائه داد . ابن حزم ، اِصرارِ فاطمه را بر اينكه جَسَدش پس از مرگ ، هنگامِ حمل براي دفن ، ديده نشود ، آورده است و مي گويد : « فهم دقيق او نسبت به اين امر و اعلام آن ، بسياري از فقهاي مسلمين را بر آن داشته كه به استحبابِ اين مطلب فتوا دهند ! » علماي شافعي و حنبلي نيز گفته اند : « كه سُنّت است هنگامِ نهادَن جنازه زن در قبر و لَحَد ، آن را از نظرها استتار كنند . » بالأخره حضرت فاطمه داراي روحي دانا و فهمي دقيق نسبت به اسلام و احكام آن بود . و شايد كسي كه به تَتَبّع ، كتاب هاي روايي بنگرد ، بر بسياري از موارد فقه و بينش دقيقِ حضرت فاطمه ، زهراي بتول ( عليها السلام ) برخورد كند .

آقاي « محمد منتصر كتاني » در فقه و درايتِ فاطمه ( عليها السلام ) ، به نقلِ قضاياي بسياري پرداخته است و نيز همه كساني كه از فقهِ حضرت فاطمه ( عليها السلام ) سخن گفته اند ، اين موارد را ياد كرده اند . هرگاه به گوهرِ والاي حضرت زهرا ( عليها السلام ) بينديشيم و نقش هاي مهمي را كه به ايفاي آن قيام كرده ، بنگريم و كارهايي را كه بدان اِقدام نموده ، از نظر بگذرانيم ، خواهيم ديد كه او با فقهِ كامل از كتاب خدا و سنّتِ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) عمل مي كرده و اِصرار داشته كه همه اعمال و رفتارش ، تابعِ سُنَّتِ مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) و هدايت آن حضرت باشد .

بنابراين ، هنگامي كه فقه او را مي نويسيم ، در حقيقت چهره انساني را ترسيم مي كنيم كه متفقّه در دين است . امّا او به جاي اينكه براي فتوا دادن بنشيند ، حيات و زندگي اش ، تعبيري از فقهِ نبوّت بود ، كه آن را از مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) گرفته بود و به اين گونه ، نمونه اي بود از زنِ مسلمانِ صالح و كامل كه از آن رود عظيم بهره گرفته است و از اخلاقِ پدر و مادرش كسب فيض نمود ، و در مكتب و مدرسه نبوّت نشو و نما يافت و به آن اعمالِ بنيادين ـ كه


265


بخشي از آن آورده شد ـ قيام كرد . چگونه مي توانيم در اين مختصر كه بناي ما ، در آن بر نگرشي گذرا به سيره آن سيده فاضله است ، همه آن موارد را بياوريم ؟ ! در عين حال جاي آن دارد كه همه جوانبِ حياتِ آن بانويِ بزرگ را براي نسل هاي نو از اين امّت ، به تحليل و بررسي بنشينيم تا قدر و منزلت آن سيده جليله ، فاطمه زهراي بتول ( عليها السلام ) را كه « امّ ابيها » لقب گرفت ، بهتر بشناسند .

وصيت زهرا ( عليها السلام )

حضرت زهرا ( عليها السلام ) در گفتگويي كه قبل از مرگ با علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) داشت ، سه وصيت را در ميان نهاد ؛ زهرا گفت : « اي پسر عمو ، من خبر مرگ خويش را مي شنوم و چنين احساس مي كنم كه به زودي به پدرم ملحق مي گردم ، حال درباره چند مطلبي كه در دل دارم با تو سخن مي گويم . » سپس ادامه داد : « پسر عمو ! تو خود مي داني كه من هرگز دروغ نگفتم و خيانتي نكردم و تا همراه تو بودم ، مخالفتِ تو ننمودم » علي ( عليه السلام ) گفت : « معاذالله ! به خدا تو داناتر از آني ، نيكي و پرهيزكاري و كرامت و خداترسيِ تو از اين برتر است ؛ جدايي و فقدان تو بر من بسيار گران است ، امّا سرنوشتي است كه از آن راه چاره اي نيست ؛ به خدا قسم مصيبت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) را بر من تازه كردي ! فقدان تو بر من سنگين است ! {  إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ } »

آنگاه هردو گريستند و علي ( عليه السلام ) سرِ زهرا را با دستان خود گرفت و گفت : هر وصيتي داري با من بگو . زهرا ( عليها السلام ) سه وصيت با علي ( عليه السلام ) نمود :

اول اينكه : با « امامه » دختر عاص بن ربيع كه دختر خواهرش زينب بود ازدواج كند و در مورد انتخاب امامه به همسريِ علي ( عليه السلام ) چنين گفت : « او در محبّت و مهرباني نسبت به فرزندانم همانند من است . » ( امامه همان دختري بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام نماز او را در بغل مي گرفت . ) در صحيح مسلم و بخاري روايتي از « قتاده » نقل شده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) امامه دختر زينب را بر شانه مي نهادند و چون سجده مي كردند او را بر زمين مي نهادند و چون


266


برمي خاستند او را حمل مي كردند .

دوم اينكه : براي او تابوتي فراهم كند ـ كه اسماء بنت عميس قبلاً از آن سخن گفته بود ـ بدين صورت كه تختي بياورند و اطراف آن ، قطعاتي از چوب ببندند و بر آن پارچه اي بكشند .

سوم اينكه : شبانه در بقيع دفن شود ! علي ( عليه السلام ) وصاياي فاطمه ( عليها السلام ) را عمل كرد و شبانه در بقيع آن حضرت را به خاك سپرد !

علي ( عليه السلام ) به وصيت هاي زهرا عمل كرد . او را بر تابوتي نهاد ، آن گونه كه وي مشخّص كرده بود و شبانه در بقيع به خاك سپرد و صورت قبرهاي ديگري در اطراف قبرش درست كرد تا قبر او شناخته نشود ! پس از وفات زهرا ( عليها السلام ) علي ( عليه السلام ) با امامه ازدواج كرد ، امّا از او فرزندي بجاي نماند . ( 1 )

بيماري و وفات زهرا ( عليها السلام )

بيماري زهرا ( عليها السلام ) ـ كه در آن بيماري بدرود حيات گفت ـ طولاني نشد . و زندگي او ، پس از رحلتِ مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) ، چندان ادامه نيافت . گويند در سوّم جمادي الثانيِ سالِ يازدهم هجرت وفات نمود و برخي بيستم اين ماه را گفته اند و برخي ديگر شب شنبه سيزدهم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در محل قبر مطهره دختر گرامي پيغمبر اختلاف است . عامه بقيع را برگزيده اند اما محدّثان و مورخان شيعه سه احتمال داده اند : بقيع ، روضه مطهره و خانه فاطمه ( عليها السلام ) كه احتمال اخير ارجح است و صدوق در من لا يحضرالفقيه آن را برگزيده است . در اينجا ، هيچگونه اشاره اي نشده كه علّتِ بيماري زهرا ( عليها السلام ) چه بود ! و چرا دختر گرانقدر پيغمبر وصيت مي كند شبانه بدنش به خاك سپرده شود ؟ ! و چرا علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) صورت قبرهاي ديگري در اطراف قبر همسرش درست كرد تا قبر او شناخته نشود ؟ ! پاسخ اين پرسشها را ، بايد در وقايع تاريخي و رفتارِ دستگاهِ خلافت با آن خاندان و يادگار پيامبر ( فاطمه زهرا ) جستجو كرد . اين شعر هميشه بر زبان ها است كه :

وَ لاَِيّ الأمور تدفن سرّاً * * * بنت خير الوري و تعفي ثراها ؟

« به كدامين دليل دختر بهترين خلق ، مخفيانه دفن مي شود ؟ ! و اثر قبرش محو مي گردد ؟ ! » ، « مترجم » .

267


ربيع الأول را اختيار كرده اند .

ابن عباس بيست و يكم رجب را گفته است . امّا آنچه ارجح است ، قولِ مدايني و واقدي و ابن عبدالبرّ است در استيعاب كه به گفته آنها وفات فاطمه زهرا ( عليها السلام ) شب سه شنبه ، دوم ماه رمضان سال يازدهم هجري بوده است . ( 1 )

آن حضرت هنگامِ وفات بيست و نه سال داشت . ( 2 ) گويند پيش از وفات خوشحال و مسرور بود ؛ چراكه مي دانست به پدر ملحق مي شود و اين شادي به موجب بشارتي بود كه پيامبر به او داده بود ، كه او نخستين كسي است از خاندانش كه به او خواهد پيوست .

خبرِ وفات زهرا ( عليها السلام ) در مدينة الرسول پيچيد . مردم گِردِ علي ( عليه السلام ) جمع شدند ، آن حضرت نشسته بود ، حسن و حسين پيش رويش گريه مي كردند و علي ( عليه السلام ) از گريه آنها مي گريست ! مردم نيز نشستند و به علي ( عليه السلام ) تسليت گفتند و منتظر بودند كه جنازه را بياورند و بر او نماز بخوانند . در اين حال ابوذر آمد و گفت : « مردم ! متفرق شويد كه تشييع جنازه دختر پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) به تأخير افتاده است ! مردم برخاستند و رفتند وصيت فاطمه بود كه شب در بقيع به خاك سپرده شود . آن جنازه را ـ آن گونه كه اسماء بنت عميس توصيف كرده بود ـ در تابوتي نهادند . او نخستين كسي بود كه بر تابوت نهاده شد و اولين كسي بود از اهل بيت ، كه به پيامبر ملحق شد .

جنازه فاطمه زهرا ( عليها السلام ) در ميان اشگهايِ ديدگان و اندوه دل ها تشييع شد . علي ( عليه السلام ) بر او نماز خواند و به كنار قبرش آمد ، آنگاه در كنارِ قبر ايستاد و با كلماتي كه از دلِ پردرد و اندوهِ وي برمي خاست ، بر او نوحه كرد !

خاكِ مدينه طيّبه ، جَسَدِ فاطمه زهرا ( عليها السلام ) را در آغوش گرفت ، همانگونه كه جَسَدِ پدرش مصطفي ( عليها السلام ) و اَجسادِ خواهرانش زينب و رُقيّه و امّ كلثوم را در آغوش گرفته بود . علي ( عليه السلام ) با قلب اندوهگين و چشم اشگبار ، با حبيبه سفر كرده خود وداع كرد و برگشت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ميان شيعه دو نظر وجود دارد : يكي سيزدهم جمادي الأولي ، ديگري سوم جمادي الثاني كه دوم ارجح است ، « مترجم » .

2 ـ به عقيده شيعه ، هجده يا بيست ساله بودند ، « مترجم » .



268


برگشت به خانه ، امّا وحشتِ تنهايي و دوريِ زهرا بر او سايه افكنده بود ! اِحساس مي كرد كه دنيا يكسره رو به زوال است . وفاتِ فاطمه زهرا ( عليها السلام ) پس از رحلتِ مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) سخت او را متأثر كرده بود . در اين حال شعري سرود :

أري علل الدنيا عليّ كثيرة * * * وصاحبها حتّي الممات عليل

لكلّ اجتماع من خليلين فرقة * * * و كلّ الذي دون الفراق قليل

و إن افتقادي فاطماً بعد أحمد * * * دليل علي ألا يدوم خليل

« مي بينم كه رنج هاي بسيار اين دنيا بر من هجوم آورده ! و اين رنجديده تا هنگامِ مرگ دردمند است .

ميان هر دو نفر دوست ، بالأخره جدايي خواهد افتاد ! و هر مصيبتي ، در برابر فراق ناچيز است .

از دست دادنِ فاطمه ، پس از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) دليل بر اين است كه ديگر دوستي باقي نمي ماند ! »

دودمان پاك

عنايت و اراده خداوندي چنين خواسته بود كه سيده زنان ، فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، آن بستر پاكي باشد كه دودمان پاك را حمل كند و خاستگاهِ پاكيزه اي براي آن بوستان عطرآگين و با شرافت اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به شمار آيد . ذريّه پاكِ فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، همان ذريه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) هستند و بهترين شاهدِ اين مدعا ، گفتارِ رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است :

« فاطمة بضعة منّي » ( 1 ) « فاطمه پاره اي از من است . »

و همچنين سيره مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) گوياي اين حقيقت است ؛ آن حضرت به فرزندانِ زهرا ( عليها السلام ) به ويژه حسن و حسين آن گونه عنايت و توجّه داشت كه هيچ پدري براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح بخاري ، در مناقب فاطمه ( عليها السلام ) ، ج2 ، ص308


269


فرزندانش مانند آن را نداشته است . زهرا بهره اي شايسته از فرزندانِ پسر و دختر داشت و دودمانِ مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) از او استمرار يافت و بجز فاطمه ، از ساير فرزندانِ آن حضرت فرزندي نماند ؛ زيرا امامه ـ دخترِ ابوالعاص و زينب ـ اوّل با علي ( عليه السلام ) ازدواج كرد و سپس با مغيرة پسر نوفل بن حارث . گويند : نه از علي ( عليه السلام ) و نه از مغيره ، فرزندي نياورد . از دخترانِ رسول الله زينب و رقيه و امّ كلثوم فرزندي باقي نماند و تنها از فاطمه ( عليها السلام ) فرزنداني باقي ماندند . ( 1 ) حسن و حسين و زينب و امّ كلثوم از فاطمه اند كه از آنان نيز فرزنداني بوجود آمدند .

يكي ديگر از اين دودمان پاك ، سكينه بنت الحسين و علي بن الحسين زين العابدين ( عليه السلام ) و حسن بن الحسن و فاطمه بنت الحسين و نفيسه دختر حسن بن زيدبنِ الحَسَن بن علي ( عليه السلام ) كه به « سيده نفيسه » ، معروف است . زينب دختر فاطمه ( عليها السلام ) ، با عبدالله بن جعفربن طيّار ازدواج كرد و از او چهار پسر آورد : ( علي ، محمد ، عون و عباس ) و نيز دو دختر . امّ كلثوم با عمربن خطاب ازدواج كرد و از او فرزندي آورد . ( 2 )

همه فرزندان زهرا چراغهاي فروزان و شكوفه هايي از بوستان عطرآگين آن دودمانِ پاك بودند . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسدالغابه ، ج7 ، ص23

2 ـ در خصوص اين ازدواج ( امّ كلثوم با عمربن خطاب ) روايات شيعه مي گويد : ازدواج اجباري بوده و برخي معتقدند زفاف صورت نگرفته ، همچنانكه از تولّد فرزند نيز در منابع شيعه مطلقاً سخني به ميان نيامده است . نكـ : بحارالأنوار ، ج42 ، صفحات 93 ، 94 ، 97 ، 106 ، 107 ، 108 ، 109

3 ـ در ميان اولاد پاك فاطمه ( عليها السلام ) و علي ( عليه السلام ) و دودمان با عظمت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) چهره هاي بسيار زيادي از بزرگان دين و عالمان و فقيهان بوده و هستند ، كه سراسرِ تاريخ اسلام را در طول چهارده قرن ، حيات و روشني بخشيده اند . در صدر اهل بيتِ عصمت ، امامان معصوم ( عليهما السلام ) از حسن و حسين ( عليهما السلام ) تا مهدي موعود ، مصلح جهاني ( عجل الله تعالي فرجه ) قرار دارند . كه در عصر تيرگي هاي نفاق و ستم حاكمان بويژه عصر اموي و عباسي ، اسلام ناب محمدي ( صلّي الله عليه وآله ) را تبيين نموده و خطِّ استوارِ دين را روشن كردند . اما مؤلّف به ذكر چند نامِ محدود بسنده كرده و از چهره هاي بزرگي چون حضرت باقرالعلوم و امام صادق ( عليه السلام ) و ساير ائمه طاهرين غفلت ورزيده است . مترجم .


270


خصايص بانوي بزرگ حضرت فاطمه زهرا ( عليها السلام )

خداي عزّ و جلّ ، اين بانوي گرامي و پاك را ويژگي هايي داد كه بدان وسيله بر زنان عالم برتري يافت و زندگيِ مسلمانان ، در پرتو آن شكوفا گشت . او برترين نمونه براي زنِ مسلمان در سراسر گيتي است ؛ دختري مهربان و فداكار ، همسري گرانقدر و مادري مربّي ، وارسته اي پرهيزكار ، مهاجري جهادگر و بردباري پارسا بود و در آخرت داراي نامي مقدّس و مبارك است . تنها نامي كه خلايق از سيدِ خلق و بزرگ شفيعِ قيامت مي شنوند ؛ آنگاه كه ملتمسانه از خدا مي خواهد كه رأفت و رحمت خويش را ارزاني دارد .

آري ، زهرا ( عليها السلام ) سرور زنان جهانيان است و داراي ويژگي هايي است كه به صورت گذرا بخشي از آن را مي نگريم :

1ـ او دختر سرور اولين و آخرين پيام آور ربّ العالمين ، خاتم النّبيّين و رحمتي است كه به جهانيان هديه شده است . او دختر كسي است كه داراي مقام محمود و حوضِ كوثر و شفاعتِ بزرگ است و كدام شرافت با اين برابري مي كند ؟ ! و كدام نسب به اين نسب مي رسد ؟ ! آيا در جرگه پدران عالم پدري مانند پيامبر مي توان يافت ؟ ! و در ميدان فرزندان آدم ، مانند چنين فرزند كسي ديده است ؟ ! زهرا و خواهران پاكش دارندگان اين شخصيت و شرافتِ بي نظيرند و به حق شايسته است با افتخار بگويند : « در ميان مردم كجا پدري مانند پدر ما يافت شود ؟ » « أين في الناس أبٌ مثل أبينا » ؟

2ـ پيامبر او را فاطمه ناميد ( 1 ) و اين را به فال نيك گرفت كه او در آينده ازدواج خواهد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مؤلف در فصل نامگذاري فاطمه مي گويد : نامگذاري فاطمه به الهام خداوند متعال بود ؛ چه ، خداوند او را از آتش دور نگهداشته است و اين روايت را از ديلمي ، از ابوهريره ، از علي ( عليه السلام ) آورده كه : « انّما سُميت فاطمة لانّ الله فطمها وجنَّبَها عن النار » ( ص20 ، اصل كتاب ) .

در منابع شيعه نيز به راز اين نام مبارك پرداخته شده است .

امام صادق ( عليه السلام ) از قول پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با علي ( عليه السلام ) نقل مي فرمايد : كه فرمود مي داني چرا او فاطمه ( عليها السلام ) ناميده شد ؟ علي جواب داد يا رسول الله ! چرا فاطمه ناميده شده است ؟ پيامبر فرمود : لانها فطمت و شيعتها من النار » زيرا او و شيعيانش از آتش جدا و بريده شده اند . بحارالأنوار ، ج43 ، ص15 . مترجم .


271


كرد و فرزنداني خواهد داشت و فرزندانش را شير خواهد داد و از شير خواهد گرفت . اين تفأُّل درست در آمد ، او تنها فرزندي بود از اولاد پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه فرزندانش زيستند و ازدواج كردند و فرزند داشتند . اما امامه دخترِ زينب ، با علي ( عليه السلام ) ازدواج كرد پس از فوت خاله خود فاطمه ؛ زيرا در اين خصوص آن حضرت وصيت كرده بود و بعد از آن با مغيره ازدواج نمود و از او فرزندي پيدا كرد ، نسل او منقرض شد واز زينب فرزندي نماند . امّا فاطمه داراي فرزنداني شد به نام حسن ، حسين ، محسن ، زينب و امّ كلثوم و نسلِ فاطمه پس از او از طريق دو سبطِ گرانقدرِ حسن و حسين استمرار يافت .

3ـ او افضل همه زنان اين امّت است . حاكم و طبراني به اسناد صحيح از ابي سعيد خدري روايت كرده اند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« فاطمة سيّدة نساء أهل الجنّة الاّ مريم »

و در روايت ديگر فرموده است : « الاّ ما كان من مريم بنت عمران » « فاطمه سرور زنان اهل بهشت است مگر مريم . » ( 1 )

ابن حجر گويد : به دليل وضوح آنچه « سبكي » گفته ، محققان از او پيروي كرده اند ؛ از جمله ابوالفضل ابن حجر ، كه گويد : « فاطمه ( عليها السلام ) بر ديگر زنان عصر خود و همه زنان ديگر اعصار ، به طور مطلق برتري دارد . » و تأكيد بر اين مُدّعا ، روايتي است كه « ابن عبدالبرّ » به طور مستند از « ابن عباس » نقل كرده : « سيدة نساء العالمين مريم ، ثمّ فاطمة ، ثمّ خديجة ، ثم آسية » قرطبي گويد : اين حديث خوبي است ؛ زيرا كه هر نوع اشكالي را از اصل مرتفع مي كند .

حافظ ابن حجر عقيده اش بر اين است كه « فاطمه از ساير خواهرانش برتر است ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در روايات فريقين آمده كه فاطمه سيده زنان بهشت و همه زنان اولين و آخرين است ؛ از جمله امام صادق ( عليه السلام ) در تفسير حديث نبوي كه فرمود : « فاطمة سيدة نساء العالمين » ، مي فرمايد : « مريم سيده زنان عالم خود بود ، اما فاطمه سيده زنان عالم از اولين و آخرين است . » بحارالأنوار ، ج43 ، ص26 .

در تاريخ بلاذري نيز از قول رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آورده كه به فاطمه فرمود : « اما ترضين ان تكون سيدة نساء اهل الجنة . . . » بحارالأنوار ، ج43 ، ص37

روايات فريقين در اين خصوص بسيار است ، « مترجم » .


272


زيرا ذرّيه مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) از اوست و نه غيرِ او . زيرا ساير دخترانِ پيغمبر در حيات آن حضرت فوت شدند و در نامه آن حضرت به ثبت رسيدند ، اما فاطمه ، پدرش در زمانِ حيات او رحلت نمود و در صحيفه او به ثبت رسيد . » دليل بر اين ، روايتِ ابن جرير طبري از فاطمه بنت الحسين است از جدّه خود فاطمه كه گفت : « روزي رسول خدا بر من وارد شد و من نزد عايشه بودم ، پدرم با من رازي گفت كه خندان شدم ، عايشه علت آن را از من پرسيد ، گفتم از راز پيامبر با تو نمي گويم . همينكه آن حضرت وفات يافت ، علت را از من پرسيد ، كه من در پاسخ او ، حديثِ عرض قرآن را ، توسط جبرئيل در آن سال به محضر پيغمبر ، با وي گفتم و اينكه رسول خدا فرمودند : به گمانم در اين سال وفات مي كنم و اضافه نمودند : هيچ يك از زنان عالم به چنين مصيبتي گرفتار نشد ، پس كمتر از آنان مباش . من گريستم . سپس فرمود : « انت سيدة نساء اهل الجنة » ؛ « تو سرور بانوان اهل بهشت هستي . » آنگاه خندان شدم .

آري ، او پاره اي از وجود رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) است . بخاري در مناقبِ فاطمه زهرا ( عليها السلام ) آورده كه پيامبر اكرم فرمود :

« فاطمة بضعة منّي ، يؤذيني ما آذاها و يغضبني ما يغضبها » .

« فاطمه « پاره اي از من است ، آنچه او را بيازارد مرا آزرده و آنچه او را به خشم آورد ، مرا به خشم آورده است . » ( 1 )

سهيلي گويد : « من سَبّها فقد كفر » ؛ « كسي كه به او اهانت كند كافر است . »

سپس اضافه مي كند : شاهد اين مطلب اين است كه وقتي ابو لبابه خود را به ستون مسجد بست و قسم ياد كرد كه جز رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن را نگشايد و بعد فاطمه آمد كه او را بگشايد ، وي به خاطر سوگندي كه خورده بود ممانعت كرد و رسول خدا فرمود :

« انّما فاطمة بضعة مِنّي » ؛ « همانا فاطمه پاره اي از من است . »

برخي از علما و محمدثان گفته اند : « هركس كاري كند كه موجب اذيّت و آزار فاطمه باشد ، در حقيقت پيغمبر را آزرده خاطر ساخته است و گناهي بالاتر از اين نيست كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احمد و حاكم و ترمذي و طبراني با اسناد صحيح نقل كرده اند .


273


فرزندانِ فاطمه ، وي را بيازارند ! »

4ـ از ديگر خصايص زهرا ( عليها السلام ) اين بود كه پدرش كنيه وي را « امّ ابيها » نهاد ؛ زيرا به پرستاري پدر و خدمت او پس از وفاتِ مادرش خديجه قيام كرد . پيامبر او را بسيار دوست مي داشت . زياد به ديدارش مي رفت . نزد او مي نشست و بچه هايش را بازي مي داد و هرگاه قصد مسافرت مي نمود ، از مدينه بيرون نمي شد مگر آنكه آخرين ديدارش با فاطمه باشد ! و چون از سفر برمي گشت اول به مسجد وارد مي شد و دو ركعت نماز مي خواند سپس به ديدار فاطمه مي رفت و او را زيارت مي كرد و با او همدم مي شد و بعد از آن به خانه همسرانش مي رفت .

5ـ ويژگي ديگر او اين بود كه در نزد پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) محبوب ترين و نزديكترين فرزندان آن حضرت بود و بيش از همه به پدرش شباهت داشت . ترمذي از عايشه نقل مي كند كه گفت : « احدي را نديديم كه در صورت و سيرت و نشستن و برخاستن شبيه ترين افراد به پيامبر باشد مانند فاطمه و هرگاه نزد پدر مي آمد آن حضرت به احترام وي بپا مي خاست و او را مي بوسيد و در جاي خود مي نشاند ! »

6ـ و نيز از خصايص او اين است كه نامش « زهرا » بود بدان جهت كه خداي تعالي او را به جمال و جلال و فروزندگي سيمايش آراسته بود و به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه از زيباترين مردم در صورت و سفيدي مايل به سرخي و درخشندگي بود شباهت داشت ، گفتار عايشه را ديديم كه گفت : « نديدم كسي را كه در صورت و سيرت به رسول خدا شباهت بيشتري از زهرا داشته باشد ! »

7ـ زهرا يادآور شفاعت عظماي پيامبر در آخرت است ، آنگاه كه در آن موقف عظيم از خدا مي خواهد و مي گويد : « امّتم ، امّتم ، براي خود از تو خواهشي ندارم ، براي فاطمه از تو خواهشي ندارم . » در جريان شفاعت كردنِ اسامة بن زيد ، براي زنِ مخزومي كه آن زن سرقت كرده بود ، پيامبر فرمود :

« لو أنَّ فاطمة بنت محمّد سرقت لَقَطَعْتُ يدها » .

« اگر فاطمه دختر محمّد هم سرقت مي كرد دست او را مي بريدم ! »

ياد كردن پيامبر از فاطمه در آن لحظه هاي دشوار و وحشتناك ، دليل بر عظمت


274


رحمت و شفقت پيامبر به امّت است . سختي شدايدي كه در آن روز وجود دارد ، روزي كه آدمي از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش مي گريزد ! پيامِ اين سخنِ رسول الله ، اين است كه پيامبران اولوالعزم به جهتِ شفاعت نكردن از مردم ، عذر خواهي مي كنند و برخود بيمناكند و به همين جهت است كه مي گويد : « نفسي ، نفسي ، اذهبوا الي غيري » .

و اما نام بردنِ پيامبر از زهرا ، در قضيه سرقتِ آن زنِ مخزومي ، براي بيانِ اِصرار آن حضرت ، بر حقوقِ خدا و اقامه حدود اوست و تأكيد بر اينكه در اين مورد احساسِ محبّت و خويشاوندي ، تأثيري ندارد ، حتّي اگر عزيزترين و نزديكترينِ افراد نزدِ او باشد ! تا در اسوه بودن براي عدل و داوري و حكم به حق به سر حدّ كمال برسد و اين نقصي براي قدر و منزلت فاطمه نيست و مفهومش آن نيست كه ارتكابِ گناهي كه موجب حَدّ الهي شود ، از او احتمال مي رود ؛ چرا كه فاطمه در اجتناب از ارتكابِ گناهان و لغزش ها در نهايتِ كمال و قِداست است و استقامت و ورع و زهد وتقواي او سرآمد است .

نظير اين ، خطابِ آن حضرت به فاطمه ، از بين همه خواهران اوست كه مي فرمايد : « اي فاطمه دختر محمّد ! از مال من هرچه خواهي طلب كن اما من نمي توانم تو را از حق خدا بي نياز كنم » مفهوم اين سخن بيم دادن از روز قيامت و تكيه نكردن به نَسَب ها است و نيز دليل بر شدّتِ محبّت و عنايتِ او به فاطمه و كمال تربيت اوست ، تا نمونه و سرمشقي باشد براي همه امّت و مَثَلِ اعلايي براي كمالِ خُلق و خوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و كمال عدل او در قضاوت و داوري .

8 ـ و از خصايص او ، زهد در دنيا و زيورهاي آن است و صبر و پايداري بر ناملايمات . جهيزيه زهرا در نهايتِ سادگي بود . همانگونه كه زندگي اش با همسرش در نهايت سختي و رياضت بود ؛ چراكه دارايي اش كم و بسيار تهي دست بود ! با اين حال ، زهرا راضي بود و با صبر و تحمّل زندگي مي كرد . با دست هاي مباركش دستاس مي كرد تا وقتي كه خسته مي شد و آنگاه كه از پدرش خواست تا كنيزي از اسيران به خدمت او گمارد ، آن حضرت اجابت نكرد ـ و براي او صبر و تحمل را ترجيح داد ـ و او و همسرش را سفارش كرد كه قبل از خوابيدن سي و سه مرتبه تسبيح و حمد و تكبير خدا گويند .

رسول خدا نپسنديد كه او زيوري بپوشد و او را به فروختن زيور و صدقه دادن با


275


بهاي آن تشويق كرد و اين جز بدان خاطر نبود كه او پاره اي از وجود وي بود و مي خواست كه زهرا نمونه اعلا در زهد و صبر و رياضت باشد ، همانگونه كه شخص پيامبر چنين بود ، تا شايستگي منزلت سيده زنان عالم را در روز قيامت داشته باشد .

9ـ و از خصايص او اين است كه آخرين فرد از فرزندانِ پيامبر بود كه وفات كرد و نخستين فرد از اهل بيت پيامبر كه به پدر ملحق شد ؛ زيرا بعد از پدر جز چند ماهي زندگي نكرد . و در آن هنگام بيست و هشت ساله بود ( 1 ) و اين دليلِ حقارتِ دنياست و اينكه آنچه نزد خداوند متعال است براي مؤمنان بهتر و ماندگارتر است و خداي عزّوجلّ براي پاره تن پيغمبر و آن بانوي با جلالت اراده نموده كه به اصل كرامت و جلالت خود ملحق شود ! و در ملأاعلي او راكه ـ شصت و سه ساله ـ درگذشت ، ديدار كند .

خاتمه

مُسَلَّم است كه انتساب به رهبران هدايت و صاحبان فضل و دين ، يكي از بهترين چيزهاست كه به آن وسيله بتوان اميد تَقَرُّب به محضر ربّ العالمين داشت تا چه رسد كه با سَيّد بشر و نورِ ديدگانِ ما خويشاوند باشد . اين نَسَبِ شريف ، به فاطمه زهرا ، خيرالنساء ، سرور زنان ، دخترِ بهترين پدران و مادران ، مادرِ فرزندانِ اميرالمؤمنين ، ( علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ) حسن و حسين ، اختصاص دارد . آنانكه همواره نام و يادشان و ياد دودمان پاك و مباركشان براي همه مسلمانان در اقطارِ عالم ، عطرآگين بوده است ، جز كساني كه در دل نقصاني داشته اند .

براي شرافتِ اهل بيت گفتاري كه ( طبراني و ابويعلي ) از پيامبر نقل كرده اند ، كافي است : « كلّ بني آدم ينتمون إلي عصبة إلاّ ولد فاطمة أنا وليّهم و أنا عصبتهم » ( 2 )

از خداوند مي خواهيم ، توفيق پيمودن راهي را كه شايسته شرافت آنهااست ، عطا كند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به اعتقاد مورخان و محدثان شيعه هجده يا بيست ساله بود ، « مترجم » .

2 ـ طبراني ، در معجم الكبير ، ج3 ، ص44 ، ح2631 ؛ خطيب ، تاريخ بغداد ، ج11 ، ص285


276


تا خدا ترسي و پرهيزكاري آنها به حد كافي باشد و حرمت رسول الله ا ( صلّي الله عليه وآله ) در ميان آنان ، حفظ شود و گرايش دل ها به سوي آنها نزديك تر و قلب ها براي آنان صافي تر باشد . {  إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً } .

كوردلانِ بي بصيرتي هستند بنامِ « نواصب » هرچند اندك ، كه بذرِ شك و ترديد را نسبت به اين بزرگواران ـ كه از گنج هاي هدايت و علم و حكمت مايه گرفته اند ـ در دل ها مي پاشند و راهِ خطا و مسيرِ ضلالت را مي پيمايند .

گزيده سيره فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، بهترين چيزي است كه استاد به شاگردانش و پدران به پسران و دخترانشان تقديم مي كنند تا از خواندنش بهره برند و نفوسشان با بنيانهاي سالم و استوار اخلاقي ، سيراب گردد . داستان هاي واقعي زندگيِ آنان را بياوريم و از مبالغه و زياده گويي كه عقل و دين نمي پذيرد ، بر حَذَر باشيم و بر تبيين اهداف عاليه ـ كه اين سرگذشت ها دنبال مي كند ـ اِصرار ورزيم ؛ زيرا چه بسيارند كه از تاريخ جز اندكي نمي دانند ! بنابراين ، حقّ خانواده مسلمان اين است كه اسوه حسنه و سرمشق آموزنده اي را پيش روي نسل جوان بگذاريم تا بر اساس آن عمل كند و راهِ سلامت و رستگاري را بپيمايند ، ( اِن شاءالله ) .

اين رساله ، گزيده اي از سيره سيدة النساء و ذريّه او را گردآوري نموده تا ديدگان ، با ديدنش فروغ گيرد ، بدين اميد كه اينها سرمشقي باشد كه دل هاي جوانان ما را نورانيّت بخشد و ترديد آفرينيِ سفسطه گران را نسبت به عظمت اين خاندان ، از دلها بشويد .

زندگانيِ سرور زنانِ عالم فاطمه زهرا ( عليها السلام ) سراسرش درس ها و عبرت ها و اندرزهاست ! در كودكي اش ، دعوت اسلام را ياري كرد و از پدرش دفاع كرد ، كه اين درسي است براي فرزندان ( جوانان و نوجوانان ) .

در زندگيِ زناشويي و جهيزيه و ديگر خصايص و صبر بر مشكلات فراوانِ زندگي و در فضايل و خصايص و ديگر مزايايش ، رهنمون اصلاح و عمل صالح و الگوي شايسته براي بسياري از اخلاقيات است . در اهتمام مصطفي نسبت به او و بلند كردن نام او و تهذيب و تربيت او ، درسي است براي دختران مسلمان در عفّت و طهارت و هوشياريِ دقيق و نيروي فهم و مانند آيينه است از براي همه دوشيزگان .


277


اين افتخار او را بس كه جلوه اي از نور ديده مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) است كه در مدرسه نبوّت پرورش يافته و با فضايلِ اخلاق ، در بالاترين سطح آن زينت شده است . و همين بس كه پدرش او را « امّ ابيها » ؛ « مادر پدرش » ، لقب داده . ( بنا به روايت طبراني ) و نيز درباره او فرموده است : « إنّ الله يرضي لرضا فاطمة و يغضب لغضبها » كه ( طبراني با اسناد نيكو روايت كرده ) و پيامبر او را به خدا سپرد و براي سلامتي دينش دعا كرد ، آنگاه كه او را به همسري علي ( عليه السلام ) داد : « إنّي أعيذها بك و ذريّتها من الشيطان الرجيم » ؛ « بار خدايا ! او و ذريّه او را از شرّ شيطان به تو مي سپارم » ( به روايت طبراني ) .

خداوند قلوب ما را منوّر كند و از چپ و راست و پيش روي و پشت سر و بالا و پايين روشنايي قرار دهد ، « إنّه سميع مجيب الدعاء » . و از خداوند متعال مسألت دارم كه محبت رسول الله و موَدَّتِ خاندان و ذرّيه او را بر دلهايمان الهام فرمايد !

ابيات ذيل را به ساحت قدس بتول ، فاطمه زهرا ( عليها السلام ) تقديم مي كنم ، ـ خداوند ما را در قيامت با او محشور فرمايد ـ ( 1 )

لا و ربّي ، و ربِّ طه أبيكِ * * * لا يطيب المديح إلاَّ فيكِ

بضعةُ المصطفي و للجزء حُكم * * * الكُلِّ يُرضيه كلُّ ما يرضيكِ

فِلذةٌ منه في المشاعر والإحساس * * * يؤذيه كلُّ ما يؤذيكِ

إن بدت مسحة من الحزن يوماً * * * في محياك شوهدت في أبيك

وحدة الذات لم ينلها انفصام * * * و هو سر ورثته في بنيك

أنت شبه النبي في كلّ شيء * * * يشهدون النبي إن شاهدوك

أنت ريحانة النبي إذا ما * * * شمها سركيف لا يدنيك

حينما تقبلين ينهض مسروراً * * * و من بحر عطفه يرويك

رتبة دونها المراتب في القرب * * * و فضل من الإله المليك

لو أحبوا أباك حقاً * * * أحبوك و يقليه كلّ من يقليك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مؤلّف ، اين قصيده شيوا و پر مغز را از « عبدالقادر گيلاني » در مدح و منقبت حضرت زهرا ( عليها السلام ) آورده است . نظر به زيبايي و فصاحتِ قصيده ، متن و ترجمه آن را براي اهل ادب و استفاده خوانندگانِ گرامي آورديم .


278


ضرب المصطفي بك المثل الأعلي * * * و هذا التفضيل ، لو أنصفوك

قد قضي الله أن يتم بكم نور * * * هداه . . بالرغم من شانئيك

أنت كالبحر في العطاء و أولا * * * دك كالدر مالئاً شاطيك

قد دعا المصطفي بأن يخرج الله * * * كثيراً من نسلك المبروك

فكأني به يهمهم يدعو * * * في ليالي الزفاف إذيحبوك

بدعاء الأب الشفيق و يولي * * * زوجك المرتضي بما يوليك

أنت آثرته بخبز و قد جاع * * * ثلاثاً و ليس بالمنهوك

و بلا خادم صبرت علي البيت * * * فبالصبر دائماً يوصيك

والرحي أثرت بكفيك لو تدري * * * الرحي من تمسها تفديك

و أسر النبي في ساعة الكرب * * * فأبكاك ما الذي يبكيك ؟

قد ألفت الحياة بالقرب منه * * * فتأثرت بالفراق الوشيك

ثمّ أدناك ثانياً فتبسمت * * * فهذا أبوك يسترضيك

باللحاق السريع بعد شهور * * * كلّ شيء يهون بعد أبيك

تلك والله رتبة و مقام * * * لا يسامي . سبحانه معطيك

فهنيئاً أمّ الحسين هنيئاً * * * و حناناً أماه إنا بنوك

أو تنسيك جنّة الخلد أولادك * * * حاشا ، و إن همو قد نسوك

قد وقاك شرور يوم عبوس * * * و سروراً و نضرة يجزيك

و لكم يعقد اللواء و في ظل * * * ظليل إلهنا يؤويك

فإذا رفرف اللواء عليكم * * * فاذكري من تخلفوا من بنيك

واذكرينا إذا وردت علي الحوض * * * لنسقي بكف من يسقيك

فعسي الله أن يمن برؤياك * * * و فينا ما ترضين يريك

و سلام عليك في كل حين * * * يتغشاك من لدن باريك

ما همي ماطرٌ و ما قال حاد * * * لا يطيب المديح إلاّ فيكِ

عبدالقادر الجيلاني بن سالم بن علوي خرد


279


« نه ، به خدا سوگند ، به پدرت « طه » قسم ، كه ستايش جز تو را شايسته نيست .

پاره تن مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) هستي و جزء حكم كل را دارد ، هر آنچه جزء را خشنود كند ، كل را خشنود ساخته است .

در شعور و احساس ، پاره اي از وجود اويي ، هر آنچه تو را بيازارد او را آرزده است .

اگر كمترين اندوه در سيمايت ظاهر شود ، اثر آن در چهره پدرت مشاهده گردد .

همه از يك گوهريد ، كه پيوندش بريده نيست و اين راز را در فرزندانت به ارث نهاده اي !

تو در همه چيز ، مانند پيامبري و آنانكه تو را ببينند پيامبر را ديده اند .

تو ريحانه پيغمبري كه هرگاه تو را مي بوييد خرسند مي شد ! پس چگونه تو را به حضور نطلبد !

هرگاه بر او وارد مي شدي با شادماني بپا مي خاست و از درياي مهرش ، سيرابت مي نمود .

چنين رتبه اي از قرب ، برترين مراتب است و تَفَضُلي از مالك جهان هستي است .

اگر پدرت را دوست مي داشتند تو را نيز دوست داشتند ، و اگر او را دشمن داشتند با تو دشمني كردند .

بالاترين مثال را مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) به تو مي زد و اين فضيلتي است تو را اگر انصاف دهند .

حكم خدا بود كه به وسيله شما نور هدايتش را به كمال رساند ، به رغم آنانكه با شما دشمني كردند .

تو در بخشش چون دريايي و فرزندانت ، دُرّهايي هستند كه ساحلِ اين دريا را پر كرده اند .

مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) ، از خدا خواست كه جمع كثيري را از نسل مبارك تو پديد آورد .

گويي حضرتش را مي بينم كه در شبَ زفاف ، هنگام تبريك گفتن ، بر اين مطلب ( كثرت اولاد نسلِ تو ) دعا مي كند .

دعاي پدري مهربان ، كه شوهرت مرتضي را ، همچون تو در پرتوِ عنايت خويش داشت .

تو ، قرصِ ناني را ايثار كردي ، در حالي كه سه روز گرسنه بسر بردي و از خوراك سير نشده بودي !


280


دستاس بر دستت اثر نهاده و اگر دستاس مي دانست در دستِ كيست فدايي تو مي شد .

پيامبر در آن لحظه هاي اندوهبار ، رازي گفت كه تو را به گريه آورد ، چرا گريان شدي ؟ !

زيرا به زندگي ، در جوار او مأنوس بودي و دور نماي فراقش ، تو را آزار مي داد .

دگر بار تو را به حضور طلبيد و رازي گفت ، كه لبخند زدي و اين پدر تواست كه خرسندت مي سازد .

كه پس از چند ماه به سرعت به او خواهي پيوست و بعد از پدر ، همه چيز در نظرت بي ارزش بود !

به خدا قسم ! اين رتبه و مقامي است كه چيزي با آن برابري نمي كند ! منزّه است خدايي كه اين رتبه و مقام را بر تو ارزاني داشت .

اي مادر حسين ! اين موهبت ، گوارايت ! گوارايت باد اي مادر گرامي ! ما همه فرزندان توييم .

آيا بهشتِ برين ، فرزندانت را از ياد تو مي برد ؟ حاشا ! حتّي اگر آنها تو را فراموش كنند .

خدايت تو را از شرّ آن روز وحشتناك ، در امان دارد و با شادماني و خرّمي ، پاداشت دهد .

پرچم ( عزّت ) براي شما برپا گردد ! و در سايه پايدارِ آفريدگار پناهت دهد .

پس آنگاه كه اين پرچم ، بر سر شما به اهتزاز در آيد ، از فرزندان جامانده ات ياد كن .

و آنگاه كه بر حوضِ ( كوثر ) وارد شوي ، به ياد ما باش تا از دستِ آنكه تو سيراب مي شوي ، ما نيز سيراب گرديم .

به اميدِ آنكه خدا با ديدار تو ، بر ما منّت گذارد و از رفتارِ ما ، چيزي را به تو بنمايد ، كه موجب خشنودي تو گردد .

سلام و درودِ آفريدگارت ، در همه حال تو را شامل باد ، تا ابرها مي بارند و نغمه سرايان تَرَنُّم مي كنند ! »

عبدالقادر گيلاني ، ( سالم بن علوي خرد )


| شناسه مطلب: 78466