بخش 5

خطبه زینب در شام بازگشت به مدینه محل دفن فرزندان زینب ( علیها السلام )

خطبه زينب در شام

در اينجا بهترين فرصت به دست زينب آمد تا حقايق را


100


بگويد و رفتار ننگين يزيد اين بهانه را به دست دختر
علي ( عليه السلام ) داد تا او و دودمان بني اميه را براي هميشه در تاريخ رسوا كند وصولت و قدرت توخالي و پوشالي خونخوار و ستمگر تاريخ اسلام را درهم بشكند و به همه زنان آزاده و بلكه مردان روزگار درس بدهد . از اين رو زينب ( عليها السلام ) درنگ را جايز ندانست و براي ايراد يك سخنراني كوبنده و مهم از جا برخاست و سخنراني ذيل را كه سيد ( رحمه الله ) ، و طبرسي و ديگر محدثّان شيعه ، فريد وجدي در « دائرة المعارف و صاحب كتاب بلاغات النساء » و ديگر نويسندگان اهل سنت به اجمال و تفصيل و با مختصر اختلافي نقل كرده اند ايراد كرد ، و ما متن آن را از كتاب « نفس المهموم » مي آوريم :

« اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ العالَمين وصَلّي اللهُ عَلي رَسولِه وَآله اَجمَعين صَدَق اللهُ سُبحانه كذلك يقول : ( ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ اَساؤا السُؤاي اَنْ كَذَّبوُا بآياتِ اللهِ وَكانُوا بِها يَسْتَهْزِئونَ ) اَظنَنتَ يا يَزيدُ ! حَيْثُ اَخَذْتَ عَلَيْنا اَقْطارَ الاَرْضِ وَآفاقَ السَّماءِ فَاَصْبَحْنا نُساقُ كَما تُساقُ الاُساري اَنَّ بِنا عَلَي اللهِ هَواناً وَبِكَ عَلَيهِ كَرامَةْ ؟ وَاَنَّ ذلِكَ لِعَظَمِ خَطَرِكَ عِنْدَه ؟ فَشَمَخْتَ بِاَنْفِكَ وَنَظَرْتَ في عِطْفِكَ جذلانَ مَسْرُوراً حيثُ رَأَيْتَ الدُّنيا لَكَ مُسْتَوثَقةً وَالاُمُورَ مُتَّسقةً وَحينَ صَفالكَ مُلكُناو سُلْطانُنا فَمَهْلا مَهْلا اَنْسِيْتَ قَولَ اللهِ عَزِّوَجَلَّ : ( وَلاَيَحسبنَّ الّذينَ كَفَرُوا اَنّما نُمْلي لَهُم خَيْرٌ لاَنْفُسِهِم اِنِّما نُمْلِي لَهُمْ لَيَزْدادُوا اِثْماً وَلَهُمْ عَذاَبٌ مُهينٌ ) !

اَمِن العَدلِ يا ابنَ الطُلقاءِ ! تَخْديرُكَ حرائِرَكَ وَاِمائَكَ وَسَوقُكَ بَناتَ رَسُولِ اللهِ سَبايَا قَدْ هَتَكْتَ سُتورَهُنَّ وَاَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُوبِهِنَّ الأَعْداءُ مِنْ بَلَد اِلي بَلَد وَ


101


يَسْتَشْرِفُهُنَّ اَهْلُ الْمناهِلِ وَالمَناقِلِ وَيَتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ
الْقَرِيبُ وَالْبَعيدُ وَالدَنيُّ وَالشَّريفُ ، لَيْسَ مَعَهُنَّ مِن رِجالِهِنَّ وَليٌّ وَلامِنْ حُماتِهِنَّ حَمِيٌّ وَكَيْفَ تُرتجي مُراقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوه اَكْبادَ الاَزكياءِو نَبَتَ لَحْمُهُ مِن دِماءِ الشُهَداءِ ؟ وَكَيْفَ يُسْتَبْطَأُ في بُغْضِنَا اَهْلَ الْبَيْتِ مَنْ نَظَر اِلَيْنا بِالْشَنَفِ وَالشَّنآن وَالاِْحَنِ وَالاَْضْغان ؟ ثُمَّ تَقُولُ غَيْرَ مُتَأَثِّم وَلا مُسْتَعْظِمِ :

لاَهَلّوا وَاسْتَهَلَّوُا فَرَحاً * * * ثُمِّ قالوُا يا يَزيدُ لاتُشَلْ ؟


مُنْتَحِياً عَلي ثَنايا اَبي عَبْدِاللهِ سَيّدِ شِبابِ اَهْلِ الجَّنَةِ تَنكُتُها بِمِخْصَرَتِكَ .

وَ كَيْفَ لاتَقُولُ ذلِكَ ؟ وَقَدْ نَكأَتِ الْقُرْحَةُ وَاسْتَاْصَلَت الشّأفَةُ بِاِراَقتِكَ لِدِماءِ ذُرّيَة مُحمَّد ( صلّي الله عليه وآله ) وَنُجومِ الاَْرْضِ مِنْ آلِ عَبدالمُطَّلِبِ وَتَهْتِفُ بِأشياخِكَ زَعَمْتَ اَنّكَ تُنادِيهم فَلِتِردَنَّ وَشِيكاً مورِدَهُمُ وَلَتَودِّنَ اَنَكَ شَلَلْتَ وَبكمتَ وَلَمْ تَكُنْ قُلْتَ ما قُلْتَ وَفَعْلَت ما فَعَلْتَ .

« اَللّهُمَ خُذْ لَنا بِحَقِّنا وَانْتَقِم مِمَّنْ ظَلَمنَا وَاَحْلِل غَضَبكَ بِمَن سَفكَ دِماءَنا وَقَتَل حُماتَنَا » .

فَواللهِ مافَريْتَ اِلاّجِلْدَكَ ، وَلاَحَززتَ اِلاّ لَحْمَكَ ، وَلَتَردَنَّ عَلي رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله ) بِما تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْكِ دِماء ذُرِّيَتِهِ ، وَانْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ في عِتْرَتِهِ وَلُحْمَتهِ حَيْثُ يَجْمَعُ اللهُ شَمْلَهُم وَيَلُمَّ شَعثَهُم وَيَأخُذُ بِحَقِّهِمِ ( وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ) وَحَسْبُكَ بِاللهِ حاكِماً وَبِمُحَمَّد ( صلّي الله عليه وآله ) خَصيماً وَبِجبْرَئيل ظهيراً . وَسَيَعْلَمُ مَنْ سَوَّلَ لَكَ و مَكنكَ رِقابَ الْمُسْلِمينَ بِئْسَ لِلظّالِمينَ بَدَلا وَاَيُّكُمْ شَرٌّ مَكاناً وَاَضعَفُ جُنْداً وَلَئِنْ جَرَّتْ عَلَّي اَلدِّواهِي مُخاطَبَتكَ اِنّي لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ وَاَسْتَعْظِمُ تَقْريعَكَ وَ


102


اَسْتَكْثِرُ تَوْبيخَكَ لكِنَّ الْعُيونَ عَبْري وَالصُدّوُرَ حرَّي ، اَلافالعَجَبُ كُلُّ العَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النّجُبَاء بِحِزْبِ الشّيْطانِ الطُّلَقاءِ فَهذهِ الاَْيدي تَنْطِفُ مِنْ دِمائِنا وَالاَْفْواهُ تَتَحلَّبُ مِنْ لحُومِنا ، وَتِلكَ الْجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواكِي تَنْتابُها اَلْعَواسِلُ وَتَعْفِرُها اُمَّهاتُ الْفَراعِلْ .

وَ لَئِن اتَّخذتَنا مَغْنَماً لَتَجِدَنا وَشِيكاً مَغْرَماً ، حِيْنَ لاتَجِدُ اِلاّ ماقَدَّمَت يَداكَ ( وَمارَبُّكَ بظَلاّم لِلعَبيد ) فَالِي اللهِ الْمُشْتَكي وَعَلَيهِ المُعَوّلَ ، فَكِدْكيدَكَ ، واسَع سعيَكَ ، وَناصِبْ جُهْدَكَ ، فَواللهِ لاتَمْحُو ذِكْرنَا ، وَلاتُميتُ وَحْينَا ، وَلاتُدْرِكُ اَمَدنا ، وَلاتَرْحِضُ عَنْكَ عارَها ، وَهل رَأيُكَ اِلاّ فَنَدٌ ، وَايَّامُكَ اِلاّعَدَدٌ ، وَجَمْعُكَ اِلاّبَدَدٌ يومَ يُنادِي الْمُنادِي اَلالَعْنَةُ اللهِ عَلَي الْظالِمينَ ، فَالْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلَّذي خَتَم لاَِوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَالْمَغْفِرَةِ وَلآخِرِنا بِالشَّهادَةِ وَالرَّحْمَةِ ، وَنَسألُ اللهَ اَنْ يُكَمِّلَ لَهُمُ الثَّوابَ وَيُوجِبَ لَهُم الْمَزيدَ وَيَحْسُنَ عَلَينا الْخِلافَةَ اِنَّهُ رَحيمٌ وَدُودٌ حسبُنااللهُ وَنِعمَ الوَكيلُ . »

[ ستايش خداي را كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر محمد و همه خاندانش .

براستي كه خداي سبحان درست فرموده كه گويد : « سرانجام كساني كه عمل زشت انجام داده و كاربد كرده اند بدانجا مي انجامد كه آيات خداي را دروغ مي شمارند و آنها را مسخره و استهزا مي كنند » ( 1 ) .

اي يزيد ! آيا مي پنداري كه اينك فضاي آسمان و زمين را بر ماتنگ كرده اي و ما را همانند اسيران به هر شهر و ديار سوق داده و كشانده اي ، مانزد خدا خوار و زبون هستيم و تو در پيشگاه خدا گرامي و عزيز هستي ؟ و چيره گيت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره روم ، آيه 10


103


برما به خاطر مقامت در پيش خداست ؟ و به همين جهت باد به دماغ انداخته اي و با غرور و نخوت به اطراف خود مي نگري و از اينكه مي بيني دنيا بر وفق مراد و كام توست و كارها به دلخواه تو روبه راه و ملك و پادشاهي بر تو صاف و هموار شده است مسرور وشادماني !

اندكي آهسته تر و آرامتر ! مگر فراموش كرده اي كه خداي عزوجل مي فرمايد : { وَلايَحْسَبَنّ الَّذينَ كَفَروُا اِنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزدادُوا اِثْماً وَلَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ } ( 1 )

« آنان كه كافر شدند گمان نكنند مهلتي كه به آنها داده ايم برايشان خوب است ( و خير آنها را مي خواهيم ) . خير ، بلكه ما آنها را مهلت مي دهيم تا برگناه خود بيفزايند و عذابي خوار كننده در پيش دارند . »

اي پسر آزادشدگان ( 2 ) ! آيا اين قانون عدل و انصاف است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاي دهي ولي دختران رسول خدا را به صورت اسيران بدين سوي و آن سوي كشاني ؟ پرده حجاب ايشان را بدري و سرورويشان را بگشايي و دشمنان ، ايشان را از شهري به شهري ببرند و افراد بيگانه و فرومايه چهره آنها را بنگرند ؟

نه مردي براي سرپرستي آنها به جاي گذارده اي و نه حمايت كننده اي دارند !

آري چگونه مي توان اميد عاطفه و دلسوزي داشت از كسي كه جگر پاكان را بجود ؟ و از دهان بيرون افكند ؟ و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره آل عمران ، آيه 178

2 ـ اشاره به داستان فتح مكه است كه پيغمبر به مردم مكه و از جمله ابوسفيان فرمود : « اِذْهَبُوا فَاَنْتُم الطُلَقاء » [ برويد كه همه تان رها شده ايد ] . براي توضيح بيشتر به كتاب « زندگاني پيغمبر اسلام » مراجعه كنيد .


104


گوشتش از خون شهيدان اسلام روييده شده است ؟ و چگونه كسي كه همواره با ديده بغض و كينه به ما نگاه مي كند ؟ از دشمني وعداوت نسبت به ما كوتاهي كند .

و آنوقت با كمال گستاخي ( اشعار پيروزي مي خواني ) و بي باكانه و بدون آن كه عمل خود را گران بداني اجداد خود را به يادمي آوري و مي گويي :

لاََهلَّوُا وَاسْتَهلُّوا فَرَحاً * * * ثُمَّ قالُوا يا يَزيدُ لاَتُشَل


و اين اشعار را درحالي مي خواني كه چوب بر دندانهاي ابي عبدالله ـ سيد جوانان اهل بهشت ـ مي زني ؟

وچرا چنين نگويي ؟ تويي كه با ريختن خون فرزندان پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ستارگان خاندان عبدالمطلب زخم دل را جريحه دار كردي و ريشه را سوزاندي ؟ اكنون بزرگان خود را صدامي زني و مي پنداري كه آنها را مي خواني [ و از آنها آفرين مي خواهي ؟ ] غافل از اينكه خودت نيز بزودي به آنها ملحق مي شوي و مي پيوندي ، و آنوقت درآنجا آرزومي كني كه اي كاش دستت خشك و زبانت لال شده بود و آنچه را گفتي نمي گفتي و آنچه را كردي انجام نمي دادي !

بار خدايا ! داد ما را از اينان بستان ، و انتقام ما را از اين ستمگران بگير ، و خشم خود را بر كساني كه خون ما را ريختند و ياران ما را كشتند فروريز !

اي يزيد ! به خدا سوگند ( با اين جنايتها ) تنهاپوست بدن خود را شكافتي و تنها گوشت خود را پاره پاره كردي ، و بزودي به نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درآيي درحالي كه بارسنگين ريختن خون و هتك حرمت خاندان او و پاره هاي تن او را به گردن داري !


105


در آن روزي كه خداوند پيغمبر و فرزندان و خاندانش را كنار يكديگر جمع كند و پراكندگيشان را برطرف سازد و داد آنها را [ از دشمنانشان ] بازستاند و گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند بلكه آنان زنده اند و در پيشگاه پروردگارشان روزي مي خورند !

و همين بس است كه حاكم ( و قاضي ) خداست و دادخواه محمد ( صلّي الله عليه وآله ) است ، و جبرئيل پشتيبان است !

اين را هم بدان آن كساني هم كه مقدمات اين كار را براي تو فراهم ساختند و تو را برگردن مسلمانان سواركردند به كيفر خود خواهند رسيد و بدانند كه ستمگران را كيفري بد در پيش است و خواهند فهميد كدام يك از شما بدبخت تر و كدام سپاه ضعيفتر است .

اگر مصيبتهاي روزگار كار مرا به اينجا كشانيده است كه ناچار شدم تو را طرف سخن خود قرار بدهم و با چون تويي گفتوگو كنم ، با اين حال بدان [ وقعي براي تو قايل نيستم و ] قدر و مقام تو را بسيار پست مي دانم و بسختي تو را سرزنش و نكوهش مي كنم و توبيخ بسيار !

اما چه كنم [ كه با اين حال ] چشمها گريان و سينه ها [ در فراق عزيزان ] سوزان است [ و بي تابي ما بدان خاطر است نه آنكه از تو ترسي در دل داشته باشيم ] !

آه ! اين ماجرا چقدر شگفت انگيز است كه حزب خدا به دست حزب شيطان و آزادشدگان كشته مي شوند و دستهاي شما به خون ما آغشته مي شود و گوشتهاي ما از دهنهاي شما مي ريزد . و آن بدنهاي پاك و پاكيزه را در آن بيابان سركشي كنند ، و كفتارها در خاك بغلطانند .

و اگر تو كشتن و اسارت ما را امروز براي خود غنيمتي مي داني به همين زودي بايد غرامت سنگين اين كار را بپردازي ، آن هنگامي كه چيزي جز همانچه به دست خود


106


پيش فرستاده اي نيابي و پروردگار سبحان به بندگان ستم نمي كند !

شكوه ما تنها به خداي تعالي است و بر او اعتماد داريم !

[ اي يزيد ! ] اكنون هر نقشه و توطئه اي داري درباره ما انجام ده و از هر كوششي در اين باره فرو گذار مكن ، اما به خدا سوگند [ هر چه كني ] نمي تواني نام و نشان ما را محوكني ، و سروش ما را بميراني و به حد ما نتواني رسيد و ننگ اين اعمال ننگين و ستم ها را نتواني شست .

و بدان كه راي و تدبيرت سست و روزگارت اندك و انگشت شمار و جمعيتت روبه پراكندگي است و در آن روز كه منادي خدا فرياد زند : « أَلالَعْنَةُ اللهِ عَلَي الظّالِمينَ » ؛ [ همانا لعنت خدا برستمكاران ! ]

با اينهمه من خداي را ستايش مي كنم كه آغاز زندگي ما را سعادت و آمرزش و پايان آن را شهادت و رحمت قرار داد . از خداي تعالي مي خواهيم كه پاداش نيك خود را بر شهيدان ما كامل كند ، كه براستي او بهترين دوست و مهربان است ، و هم او ما را كافي است كه بهترين مدافع و وكيل است . ]

* * *

كساني كه با ادبيات عرب سروكار داشته باشند مي دانند كه استعارات ، كنايات ، فصاحت و بلاغت و در عين حال شجاعت در ايراد اين خطابه به حدّي است كه نمي توان خصوصيات آن را در الفاظ فارسي ترجمه كرد .

روي هم رفته چنانچه گفتيم بانوي شجاع كربلا با تمام محدوديّتها و فشارهاي ناشي از آن همه مصيبت و صدمات جسمي و روحي ، در اين سخنراني نسبتاً كوتاه همه چيز را


107


گفته و به گونه اي حساب شده و جامع سخن رانده و راه هرگونه عذر و بهانه را بر دشمن خونخوار و ضدّ انسان خود بسته و خلاصه ازاين فرصت كوتاه و حسّاس ، حدّاكثر استفاده را براي محكوم ساختن و كوبيدن جبّار و ياغي زمان خود كرده است . تا آنجا كه در دستگاه سلطنت پسر معاويه زلزله اي انداخت و او را ناچار كرد تا به نحوي براي اين تنديها و افشاگريهاي دختر علي ( عليه السلام ) توجيهي بتراشد ، و افكار حاضران را از تدبّر در سخنان زينب و آثار آن به سوي ديگري متوجه سازد . از همين روست كه مي گويند يزيد پاسخ همه حقگوييهاي زينب را با يك شعرداد و گفت :

يا صَيْحَةً تُحْمَدُ مِنْ صَوائِحِ * * * ما اَهْوَنَ المَوْتَ عَلَي النَّوائِحِ

فريادي است شايسته كه از حلقوم فريادگري بيرون آيد و تحمل مرگ بر زنان نوحه گر آسان نيست !

وي با خواندن اين شعر مي خواست به حاضران مجلس بفهماند كه سخنان تند ، سرزنشها ، افشاگريها و اهانتها ناشي ، از احساسات قلبي و تأثرات دروني اين زن است و روي حساب و اساسي نيست اما :

زينب كار خود را كرده و رسالت سنگين و پرمخاطره خود را به انجام رسانيده و آبروي يزيد و خاندان كثيف بني اميه را برده و پرده از روي جناياتشان برداشته بود به گونه اي كه ديگر با خواندن اين شعر و امثال آن جبران نمي شد . طولي نكشيد كه يزيد ناچار شد تا از جناياتش


108


اظهار ندامت و پشيماني كند و گناه را به گردن پسر بي اصل و نسب زياد بيندازد و خود را در قتل سيدالشهداء ( عليه السلام ) بي گناه جلوه دهد و به دنبال آن درصدد دلجويي و نوازش خاندان پيغمبر برآمد و از آن مصيبتها و اهانتها عذرخواهي كند تا بدينوسيله احساسات مردم مسلمان شام كه سخت برضدّ او تحريك شده بود و بيم يك انفجار و انقلاب از اين ناحيه مي رفت را آرام كند از اين رو مي نويسند :

يزيد زين العابدين و بانوان را خواست و پس از عذرخواهي و اظهار ندامت و پشيماني وقايع اخير و انداختن مسؤوليّت اين حوادث به گردن پسر زياد و ديگران ، به آنها پيشنهاد كرد كه هم اكنون مي توانيد با كمال عزت و احترام در شام بمانيد و يا به شهر و موطن اصلي خود مدينه بازگرديد .

خاندان پيغمبر كه مي دانستند اين پيشنهاد يزيد جز از روي ناچاري و ترس از عكس العمل مردم شام صورت نگرفته است و هدفي جز عوامفريبي ندارد بازهم از اين فرصت كوتاه به دست آمده بهره برداري بيشتر كردند ، و در جهت كامل كردن رسالت تاريخي خويش به او گفتند : نخست ما را آزاد بگذار تا براي كشتگان خود عزاداري كنيم ، چون از روز شهادت عزيزنمان ، نگذاشته اند براي آنها گريه كنيم و اشك بريزيم .

و بر طبق نقلي وقتي يزيد پيشنهاد مزبور را كرد حضرت زين العابدين ( عليه السلام ) فرمود : من بايد در اين مورد با عمه ام زينب مشورت كنم چون سرپرست يتيمان و غمگسار اسيران


109


اوست . چون با زينب در اين باره مذاكره كرد حضرت زينب اين پيشنهاد را داد . به هر صورت بانوي شجاع و قهرمان ما در تشكيل چنين مجلسي كه بطور وضوح به رسوايي بيشتر يزيد و بني اميه منجر مي شد و تكميل كننده مجلس ها و تبليغات و سخنرانيهاي پيشين بود ، نقش اصلي و اساسي داشته است كه از ديد اهل تاريخ و آگاهان پوشيده و مخفي نيست .

همچنين يزيد بخوبي مي دانست كه تشكيل چنين مجلسي به زيان او و سلطنت او تمام مي شود ، اما چون خودش قول داده بود كه با هر خواسته آنها موافقت كند ، به ناچار خانه وسيعي در اختيار اهل بيت پيغمبر گذاشت و مراسم عزاداري امام ( عليه السلام ) در كنار قصر يزيد برپا شد . مرثيه خوان مجلس نيز بيشتر همان بانوي بزرگوار يعني حضرت زينب ( عليها السلام ) بود . از جمله مرثيه هاي منظوم آن مخدّره در مجلس مزبور اين است :

اَما شَجاكَ يا سَكَن * * * قَتْلَ الحُسَينِ وَالحَسَن

ظَمآنَ مِنْ طُولِ الحَزَن * * * وَكُلُّ وَغْد ناهِلُ

يَقُولُ يا قَومِ اَبي * * * عَلِيٌّ البَرُّ الوَصّي

وَ فاطِمٌ اُمّي اَلّتي * * * لَهَا التُّقَي وَالنائِلُ

مَنّوُاعَلَي ابنِ المُصْطَفي * * * بِشَرْبَة يُحْيي بِها

اَطفالُنا مِنَ الظَّما * * * حَيْثُ الفُراتُ سائِلُ

باري با تشكيل مجلس مزبور غُلغله اي در شام برپا شد و زنان هاشمي و ديگران دسته دسته و گروه گروه براي


110


عرض تسليت به زينب و بازماندگان ديگر امام ( عليه السلام ) به خانه مزبور مي آمدند و دختر اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) نيز جزئيات شهادت امام ( عليه السلام ) و مصايب ديگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم براي زنان شامي تشريح مي كرد . اين برنامه بنابر نقلي هفت روز ادامه داشت و يزيد ناچار شد به عناوين مختلف از ادامه آن وضع جلوگيري كند ، چنان كه برخي گفته اند وسايل حركت خاندان عصمت را به مدينه فراهم كرد و به گفته برخي خود آنها رفتن به مدينه را برماندن در شام ترجيح دادند و يزيد نيز كه منتظر چنين فرصتي بود آنان را بسرعت به مدينه فرستاد .

بازگشت به مدينه

در مدّت توقّف اهل بيت در شام و اينكه آيا در بازگشت به مدينه به كربلا هم آمدند يا نه روايات مختلفي نقل شده است بدين جهت به طور يقين نمي توان در هيچ كدام از اين دو موضوع اظهار نظر قطعي كرد و دليل معتبري هم در اثبات قطعي هر كدام دردست نيست بخصوص درمورد آمدن اهل بيت به كربلا و زيارت آنان در اربعين و برخورد آنان با جابر بن عبدالله در سر قبر حضرت اباعبدالله الحسين ( عليه السلام ) كه بر فرض صحت اين موضوع ، بعضي احتمال داده اند اين ديدار پس از بازگشت از شام و در اربعين سال بعد بوده است و احتمالات ديگري كه ان شاءالله در جاي خود مذكور خواهد شد .

به طور مسلم اگر چنين ماجرايي اتفاق افتاده باشد طبعاً


111


قبايل اطراف نيز باخبر مي شدند و در آنجا اجتماع مي كردند و اگر زينب ( عليها السلام ) نيز همراه آنان بوده باشد باز هم اين فرصت به دست بانوي بزرگوار ما آمده بود تا بر تربت برادر و بر سر قبر آن شهيد جاويدان ، درد دلهاي خود و مظالم دستگاه يزيد وجيره خواران خبيث او را برملا كند و بذر انقلاب را در سرزميني كه عزيزانش را با كمال قساوت و بي رحمي به خاك و خون كشيدند بيفشاند . شاعر پارسي زبان ، « اختر طوسي » ، زبان حال آن مظلومه را چنين سروده است :

پس از تو جان برادر ! چه رنجها كه كشيدم * * * چه شهرها كه نگشتم ، چه كوچه ها كه نديدم

به سختجاني خود اين قدر نبود گمانم * * * كه بي تو زنده به شام بلا و كوفه رسيدم

برون نمود در آن دم چو شمر ، پيرهنت را * * * به تن ز پنجه غم ، جامه هر زمان بدريدم

چو ماه چهارده ديدم سرتو را به سرني * * * هلالوار زبار مصيبت تو خميدم

ز تازيانه و طعن سنان و طعنه دشمن * * * دگر ز زندگي خويش گشت قطع اميدم

هنگام ورود به مدينه نيز چنين فرصتي به دست آمد وبار ديگر احساسات قلبي وي با ديدن در و ديوار شهر مدينه تحريك شد و به ياد آن روزي افتاد كه به همراه برادران ، برادرزادگان و فرزندان خود از اين شهر بيرون رفت و اكنون با يتيمان و داغديدگان آنان بدانجا باز مي گردد . بدين


112


جهت ديدن آن منظره براي دختر علي ( عليه السلام ) بسيار ناگوار و رقّتبار بود به ويژه هنگامي كه نزديكان و خويشان نزديك آن حضرت ، به استقبال او آمدند و با او روبه رو شدند .

به هر ترتيب باورود اهل بيت به مدينه ، شهر يك پارچه صورت ماتم و عزا و شيون به خود گرفت و با گذشت هر روز از ورود آنان به شهر ، گويا مصيبت تازه تر و زمينه تازه اي براي انقلاب بر ضدّ حكومت مركزي شام فراهم مي شد تا آنجا كه پس از گذشت يكي دو سال شهر مدينه در « واقعه حرّه » برضدّ بني اميه و يزيد قيام كرد و شهرهاي ديگر چون مكه و كوفه نيز به تدريج پرچم مخالفت با يزيد برافراشتند و توانستند از سلطه يزيد خارج شوند . همچنين پس از حدود چهارسال شرّ اين خاندان كثيف يعني فرزندان ابوسفيان از سر مسلمانان كم شد و حكومت به بني مروان منتقل گرديد .

در تاريخ وفات حضرت زينب ( عليها السلام ) نظريات مختلفي وجود دارد : مشهور آن است كه وفات آن بانوي معظمه در شب يكشنبه چهاردهم ماه رجب سال 62 هجري يعني حدود يك و نيم سال پس از واقعه جانخراش كربلا و شهادت برادرش امام حسين ( عليه السلام ) اتفاق افتاده است . سلام الله و رضوانه و مغفرته عليها .

محل دفن

چون با ورود حضرت زينب ( عليها السلام ) به مدينه ، آن بانوي حماسه ساز در هر مجلس و محفلي برضدّ بني اميه سخن


113


مي گفت و مظالم و جنايات آنها را بازگو مي كرد ، فرماندار مدينه ماجرا را به يزيد نوشت و يزيد دستور داد زينب را مخيّر سازند تا به هر شهري جز مكه و مدينه مي خواهد برود كه آن حضرت شام را انتخاب كرد و در آنجا اقامت گزيد و پس از چندي از دنيا رفت و در همين جاي كنوني در خارج شهر دمشق معروفه به « سيّده زينب » مدفون شد . محل دفن آن حضرت مزار شيعيان و اهالي شام گرديد . والله العالم .

در شهر قاهره نيز مكاني به نام « مقام سيده زينب » وجود دارد كه مصريان آن را قبر زينب دختر اميرمؤمنان ( عليه السلام ) مي دانند . در كنار آن نيز مسجدي بسيار بزرگ و زيبا ساخته شده است كه مردم مصر با خلوص و ارادتي زايدالوصف به كنار ضريح و مرقد مزبور آمده ، آنجا را زيارت مي كنند و نماز و دعا مي خوانند و در آنجا مجالس ذكر و حفله تشكيل مي دهند .

برخي احتمال داده اند كه گنبد و بارگاهي كه در مصر است محل دفن زينب دختر يحيي بن حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) باشد كه در سال 193 هجري به همراه عمه اش نفيسه خاتون ـ كه قبر او نيز در قاهره مصر است ـ بدانجا رفته است .

فرزندان زينب ( عليها السلام )

مشهور است كه زينب ( عليها السلام ) از همسرش « عبدالله بن جعفر » چهار پسر و يك دختر به نامهاي علي ، محمد ،


114


عون ، عباس ، امّ كلثوم آورد . طبرسي در كتاب « اعلام الوري » فرزندان زينب را از عبدالله سه پسر به نام هاي علي ، جعفر و عون و يك دختر به نام امّ كلثوم ذكر كرده است . كه دو تن از پسران يعني عون و محمد به همراه زينب ( عليها السلام ) به كربلا آمدند و به درجه شهادت رسيدند .

باري نوشته اند در روز عاشورا نخست « محمد ابن عبدالله » به ميدان آمد و اين ارجوزه را خواند :

اَشْكُو اِلَي اللهِ مِنَ العُدوانِ * * * قِتالَ قَوْم فِي الرَّدي عُمْيانِ

قَدْ تَرَكُوا مَعالِمَ القُرآنِ * * * وَمُحْكَمِ التَنْزيلِ وَالتِبْيانِ

وَ اَظْهَرُوا الكُفْرَ مَعَ الطُّغْيانِ

و شجاعانه جنگيد تا اين كه پس از به خاك هلاك افكندن ده نفر مردي به نام « عامر بن نهشل » او را به شهادت رسانيد . پس از وي عون به ميدان آمد و اين ارجوزه را سرود :

اِنْ تُنْكِرُوني فأَنَا ابْنُ جَعْفَرِ * * * شَهيدُ صِدْق فِي الجَنانِ الاَزْهَرِ

يَطيرُ فيها بِجِناح اَخْضَرِ * * * كَفي بِهذا شَرَفاً فِي المَحْشَرِ

و دليرانه حمله آغاز كرد تا سه تن از سواران و هيجده تن از سربازان پياده دشمن را به قتل رسانيد و آنگاه به دست


115


مردي به نام « عبدالله بن قطنه طايي » شهيد شد .

هنگامي كه خبر شهادت آن دو در مدينه منتشر شد ، مردم به خانه عبدالله مي آمدند و او را تسليت مي دادند .

عبدالله مي گفت : و اين افتخار من است كه اگر خود در آن واقعه نبودم دو فرزندم حضور داشته و جان خود را بي دريغ در راه دفاع از وي نثار كردند ، و اگر من به جان خودم نتوانستم با او مواسات كنم با جان دو فرزندم با او مواسات نمودم .


| شناسه مطلب: 78479