بخش 2

اشعار شیخ اُزْری وصیت امیرمؤمنان (علیه السلام) سنگین ترین داغ حسین (علیه السلام) اشاره به یک راز عباس بن علی (علیهما السلام) در آستانه شهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام) مادر علی اکبر در کربلا نبود علی اصغر (علیه السلام) چگونگی شهادت علی اصغر (علیه السلام) ویژگی های علی اصغر (علیه السلام) نفرین امام سجاد (علیه السلام) بر قاتل علی اصغر قاسم بن حسن (علیهما السلام) عروسی قاسم نظریه علاّمه شهید مطهّری (رحمه الله) نظریه علاّمه شعرانی نظریه محدّث قمی (رحمه الله) عبدالله بن حسن (علیه السلام) عَوْن بن علی (علیه السلام) تاریخ سازان کربلا 1 و 2 ـ مسلم بن عوسجه و پسرش مسلم بن عوسجه و اطاعت محض از ولایت پسر مسلم بن عوسجه 3 ـ زهیر بن قین 4 ـ حبیب بن مظاهر اسدی دیدار دو یار با وفا دفاع جانانه از ولایت زمان شهادت حبیب 5 ـ سعید بن عبدالله انصاری


51


[ امام سجاد ( عليه
السلام )
سپس فرمود : ] خدا رحمت كند عمويم
عباس را كه با ايثار و پيروزي در امتحان ، جانش را فداي برادر كرد ، تا آنجاكه
دست هايش از تن جدا شد و خدا به جاي آن دو دست ، دو بال همانند عمويش جعفر
طيّار به او داد كه در بهشت به طيران درآيد . البته ، عمويم عباس موقعيّتي در پيشگاه
خدا در بهشت دارد كه در قيامت مايه غبطه همه شهدا است .

همچنين ، امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : عموي ما عباس ، هشيار و تيزبين بود و زيركي ويژه اي داشت . او داراي ايماني
شكست ناپذير بود و در حمايت از حسين ( عليه
السلام )
پيكار كرد و امتحان شايسته اي داد تا به شهادت رسيد . ( 1 ) ( او ، علاوه بر زيبايي معنوي ، از جمال ظاهري نيز
برخوردار بود ) .

ابوالفرج مي نگارد : عباس انساني خوش قامت و رعنا بود . هنگامي كه
بر اسب مي نشست ، پايش به زمين مي رسيد . او را ماه بني هاشم
مي خواندند . ( 2 )

* * *

درجه اعتبار و موقعيت حضرت عباس در پيشگاه امام ( عليه السلام ) را مي توان از كلام خود امام فهميد . در
عصر تاسوعا آنگاه كه سپاه باطل به سوي لشكر حقّ حمله كرد امام ( عليه السلام ) به عباس گفت : إرْكَبْ
بِنَفْسي أنْتَ
؛ ( 3 ) جان
من فدايت ! سوار شو ؟
. اين جمله از زبان امام معصوم مقام پر ارجي را براي
عباس اثبات مي كند و لذا امام ( عليه السلام ) در
كنار جسد وي فرمودند : الآن انْكَسَرَ ظَهْري ؛ اكنون پشتم شكست .

منصب پرچمداري عباس نيزگوياي موقعيت والاي او در لشكر
امام حسين ( عليه السلام ) است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رُويَ عن الصّادق ( عليه السلام ) قال : كان عمّنَا
العبّاس بْن علي
( عليهما السلام ) نافِذُ الْبَصيرةَ ، صَلِبُ الإيمان ، جاهَدَ مَعَ أبي عبدالله ،
وأبْلي بلاءً حسن . نكـ : اعلمي ، دائرة المعارف ، ج12 ،
ص62 ؛ معالي السبطين ، ج1 ، ص270

2 . و كان العبّاس رجلاً وسيماً جميلاً ، يركب
الفرس المطَّهَم و رِجلاه يخطان في الأرض و كان يقال له قمر بني هاشم و كان لواء
الحسين
( عليه السلام ) معه . بحارالأنوار ، ج45 ، ص39 ؛ ناسخ التواريخ ، ج2 ، ص341 ، ترجمه
مقاتل الطالبين ، ص82

3 . مقتل الحسين ، صص 211 ـ 213 بررسي تاريخ
عاشورا ، ص67 الكامل ، ج4 ، ص56


52


اشعار شيخ اُزْري

اشعار معروف شيخ كاظم اُزْري در ميان ارباب مقاتل داراي شهرت
ويژه اي است ؛ اشعاري كه در عرصه شعر حماسيِ عاشورا مي درخشد . از صاحب
كتاب معروف جواهرالكلام نقل كرده اند گفته است : من حاضرم ثواب كتاب فقهي
جواهرالكلام خود را با ثواب اشعار شيخ كاظم اُزْري معاوضه كنم . او در ضمن اشعار
خود ، در وصف قمر بني هاشم گفته است :

يَوْمٌ أبي الْفَضْلِ اسْتَجارِ بِهِ
الْهُدي
؛ روز عاشورا ، روزي بود كه امام هدي ( امام
حسين
( عليه السلام ) ) به
حضرت ابي الفضل پناهنده شد .

اُزري پس از آن كه اين مصرع را سرود ، به نظرش رسيد شايد با
شأن امام ( عليه السلام ) ناسازگار باشد كه پناه به غير
امام ببرد ، از اين رو در همين مصرع توقف كرد . همان شب ، در عالم رؤيا امام حسين ( عليه السلام ) را ديد . امام ( عليه
السلام )
به او فرمود : در ادامه مصرع خود بنويس : وَالشَّمْس مِنْ كَدِرِ الْعِجاجِ لِثامُه ؛ پناهنده شدن امام ( عليه
السلام )
به عباس در روز عاشورا ، زماني بود كه گرد و
غبار زمين كربلا ، آسمان را پوشانده بود .
( 1 ) اين مسأله به نوبه خود از مقام والا و برجسته ابوالفضل حكايت دارد .

* * *

وصيت اميرمؤمنان ( عليه
السلام )

در واپسين روزهاي حيات امير مؤمنان ( عليه
السلام )
، به عناوين مختلف سخن از كربلا و قيام عاشورا به ميان
مي آمد .

در شب 21 رمضان سال چهلم ، امام ( عليه
السلام )
هنگام وداع با خانواده اش ، آنگاه كه پسرش ابوالفضل را در آغوش
كشيد ، فرمود : پسرم ! در روز عاشورا وقتي وارد شريعه فرات شدي ، به ياد تشنگي برادرت
حسين باش . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : معالي السبطين ، ج1 ، صص 269 و 270

2 . نكـ : معالي السبطين ، ج1 ، ص254 ،
وَلَدي ! إذا كانَ يوم عاشوراء وَدَخَلْتَ المشرعة إياكَّ أنْ تَشْرِبَ الْماءَ
وَأخوكَ الْحُسين عَطْشان .


53


سنگين ترين داغ حسين ( عليه
السلام )

وقتي ياران حسين بن علي ( عليهما
السلام )
به شهادت رسيدند ، طاقت عباس طاق شد ، به خصوص آنگاه كه احساس كرد
حجّت خدا بي ياور شده است . آن هنگام بود كه اذن ميدان خواست ، اما امام ( عليه السلام ) به شدت گريست و فرمود : يا أخِي أنْتَ صاحِبُ لِوائي ؛ ( 1 ) برادرم ! تو پرچمدار مني .

ولي فرياد العطش كودكان ، امام را بر آن داشت تا جهت آوردن آب به عباس
رخصت دهد .

عباس جهت آوردن آب براي اهل خيام ، عازم ميدان شد . او مي كوشيد
وارد شريعه فرات شود كه شمر بانگ برآورد : اگر روي زمين را آب فراگيرد ، شما را
قطره اي از آن نصيب نخواهد شد ، جز آن كه با يزيد بيعت كنيد . ( 2 )

شيخ مفيد ( رحمه الله ) مي نويسد : امام و برادرش عباس لحظاتي باهم و در كنارِ هم ، با دشمن به جنگ پرداختند ولي سپاه
دشمن ميان آن دو جدايي انداخت . ( 3 )

عباس چون شيري خشمگين بر چهار هزار نفر از محافظان شريعه حمله برد و
آنان را متفرق ساخت و وارد شريعه فرات شد . كفي از آب برگرفت ولي ناگاه
تشنه كامي امام حسين ( عليه السلام ) و
اهل بيت را به ياد آورد ؛ فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْنِ وَ
أَْهل
بَيْتِهِ . آب را روي آب ريخت ( 4 ) و مشكي پر از آب نمود و هنگام بازگشت به سوي خيام ،
دشمنان كينه توز از كمين گاه بر او حمله كردند و ضربتي خصمانه بر دست
راست او وارد ساختند . دست راست عباس از قسمت مرفق و بازو جدا شد و چنين زمزمه
كرد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار ، ج45 ، ص41

2 . مقتل الحسين ، ص267 ؛ مناقب ،
ص108

3 . ارشاد ، ج1 ، ص113

4 . در معالي السبطين ص277 آمده است : وفي كتاب
عدة الشهور : لمّا كانت ليلة احدي و عشرين من شهر رمضان واشرف علي
( عليه السلام ) علي الموت اخذ العباس
وضمه الي صدره الشريف وقال : ولدي و ستقرّ عيني بك في يوم القيامة . ولدي اذا كان يوم
عاشوراء و دخلت المشرعة ايّاك أن تشرب الماء و أخوك
الحسين عطشان .


54


و الله إن قطعتُمُ يميني * * * إنّي أحامي أبداً عن
ديني

و عن إمام صادقِ اليقينِ * * * نجل النّبيّ الطّاهر
الأمين
( 1 )

به خدا سوگند كه اگر دست راستم قطع كنيد ، پيوسته از دينم
حمايت خواهم كرد .

و نيز از امامم حمايت مي كنم كه به يقين صادق و از دودمان پاك
پيامبر امين است

عباس همچنان به نبرد خود ادامه مي داد تا اين كه به جهت
خونريزي شديد ،

ضعف بر او عارض شد . ناگاه شخصي به نام حكيم بن طفيل از
كمينگاه بيرون آمد و

دست چپ او را از ساعد ( 2 ) و به
قولي از بند ( 3 ) جدا ساخت . در آن هنگام حضرت چنين
زمزمه كرد :

يا نَفَس لا تَخْشَ مَنَ الْكُفّار * * * وَأبشري برحمة
الجَبّار

اي نفس ، از كفار خوف و انديشه مكن و مژده باد تو را رحمت
پروردگار .

او مشك آب را به دندان گرفت و كوشيد تا آب را به لب تشنگان برساند ،
اما ناگهان تيري به مشك آب اصابت كرد . ( 4 ) و آب
آن فروريخت و اين مسأله براي عباس بسيار سنگين بود .

عمان ساماني مي گويد :

بس فرو باريد بر او تيغ تيز * * * مشك شد بر حال زارش اشك ريز

و اين مسأله عباس ( عليه السلام ) را بسيار آزرد . تيرهاي دشمن از هرسو به طرف او فرو مي باريد . در چنين وضعي ، ناگهان عمودي
آهنين برفرق مباركش فرود آمد ( 5 ) و تيري بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار ، ج45 ، ص40

2 . ناسخ التواريخ ، امام حسين ،
ص342

3 . عوالم ، امام حسين ، صص 282 و 285

4 . منتهي الآمال ، ج1 ، ص385

5 . مقتل الحسين ، ص269


55


سينه اش اصابت كرد ( 1 ) و تيري ديگر
به چشم مباركش خورد . ( 2 )

راوي گويد : بعد از فرود آمدن عمود آهنين بر سر عباس ، آن حضرت از روي
اسب بر زمين افتاد و برادرش را با اين جمله صدا كرد و گفت : يا
أخا أدرك أخاك
؛ برادرم ! برادرت را درياب .

اشاره به يك راز

گويند كه عباس ( عليه السلام ) هميشه امام
حسين ( عليه السلام ) را از باب ادب ، با عنوان سيدي ، مولاي و . . . خطاب
مي كرد و در باره وي عنوان برادر را به كار نمي برد ؛ زيرا مادر خود را
هم طراز مادر امام حسين ( عليه السلام ) نمي ديد ، ليكن در آن لحظه ، آن حضرت را برادر خطاب كرد . يكي از اهل نظر ،
راز اين خطاب را در عالم رؤيا از عباس پرسيد ، آن حضرت پاسخ داد : هنگام واژگون شدن
از اسب ، فاطمه زهرا ( عليها السلام ) در برابرم حاضر شد
و با حالتي اندوهگين گفت : آه ، پسرم ! عباس ! وقتي زهرا پسر خطابم كرد ، من
هم حسين را برادر صدا كردم .

* * *

بعضي از صاحب نظران نوشته اند : ابوالفضل به عنوان وداع با
امام ( عليه السلام ) فرمود : عَلَيْكَ مِنِّي الْسَّلامُ يا أَبا عَبْدِالله ( 3 ) و حسين ( عليه السلام ) چون
عقابي خشمگين ، سپاه خصم را پراكنده ساخت و خود را به عباس رساند . ( 4 )

بدن عباس مجروح و بي دست روي زمين افتاده بود . امام ( عليه السلام ) با ديدن آن صحنه جانسوز ناله سوزناكي سر داد
و فرمود : اَلآن اِنْكَسَر ظهري ، وَقَلَّتْ حيلتي ، وَشَمَتَ
بي عدوّي
؛ ( 5 ) اينك پشتم
شكست ، توان و عزمم كاهش يافت و دشمنم شادمان گشت
، در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . منتهي الآمال ، ج1 ، ص385 : لواعج الاشجان ،
مبحث ابوالفضل .

2 . حماسه حسيني ، ج2 ، صص 117 و 118

3 . حياة الامام الحسين ، ج3 ، ص268

4 . ابو محنف ، مقتل منتهي الامال ، فصل عباس . مقتل
الحسين ، ص269

5 . مقرم ، العباس : 293


56


اين هنگام در كنار برادر به شدت گريست .

شيخ اُزري از زبان آن حضرت چنين سروده است :

اليَوْمُ نامَتْ أعْيُنٌ بِكَ لَمْ تَنَمْ * * * وَ
تَسَهَّدَتْ اُخْري فَعَزَّ مَنامُها
( 1 )

امروز ديدگاني كه از بيم تو به خواب نمي رفتند ، خفته اند ، و
ديگر چشماني ( كه با بودن تو به خواب مي رفتند ) بيدار مانده و خوابشان اندك
گرديده است .

در مقتل ابي مخنف آمده است : وَ جَلَسَ عِندَ
رَأْسِهِ يَبْكي حَتّي فاضَتْ نفسه
؛ ( 2 ) بر بالين او نشست و همچنان مي گريست تا آن كه عباس جان به
جان آفرين تسليم كرد .

به نوشته برخي از مورّخان ، امام ( عليه
السلام )
از شدّت حزن و غم ، خود را بر روي بدن مجروح ابوالفضل و گفت : الآن اِنْكَسَرَ ظَهْري ؛ ( 3 )

امام ( عليه السلام ) تصميم گرفت بدن
برادرش عباس را به خيمه ( دارالحرب ) حمل كند اما در آن حال ، عباس نگاهي به برادر
انداخت و گفت :

برادرم ! به حق جدت رسول الله ، مرا در همين جا به حال
خود واگذار و به خيمه برمگردان . امام ( عليه السلام ) فرمود : چرا ؟ عباس پاسخ داد : اولاً از دخترت سكينه شرمگينم ؛ چرا كه به او وعده آب
داده بودم و ثانياً من سرداري از سرداران تو هستم وقتي ياران ، علمدار تو را در چنين
وضعي ببنند و بفهمند كه من كشته شده ام ، چه بسا كه در عزم و اراده آن ها
خللي حاصل شود و از استقامت و صبرشان بكاهد . ( 4 )

امام ( عليه السلام ) پاسخ دادند : جزيت عن الإسلام ( عن أخيك ) خيراً حيث نصرتني حيّاً و ميّت ؛ ( 5 ) از ناحيه اسلام ، به
جزاي برتر دست يابي ، تو همواره در زندگي و حتي در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . دمع السجوم ، ج365

2 . ابي مخنف ، مقتل الحسين ، ص179

3 . حياة الحسين ، ج3 ، ص268

4 . يا أخي بِحَقّ جدّك رسول الله ، عليك أنْ
لا تَحْملْني دَعني في مكاني هذا ـ فقال : لماذا ؟ قال : اِنِّي ( مُستحي ) من ابنتك
سكينة و قد وعدتُها بالماء و لم آتِها بِهِ ، والثاني اِنِّي كبش من كتيبتك و مجمع
عددك فإذا رآني أصحابك و أنا مقتول فلربما يقلّ عزمهم و يزلّ صبرهم .

5 . معالي السبطين ، ج1 ، ص247


57


آستانه مرگ ، از من حمايت كردي .

مرحوم مقرّم در كتاب مقتل الحسين ( 1 ) مي نويسد : امام با ديد الهي خويش ، آينده را ديد و
بدن عباس را به دارالحرب نياورد تا قبر وي به طور مستقل پناهگاه حاجتمندان
باشد .

امام ( عليه السلام ) از كنار بدن خونين
عباس به سوي خيمه ها بازگشت ؛ در حالي كه شكسته دل ، محزون و گريان بود و
اشك هايش را با آستين پاك مي كرد . ( 2 )

علامه حائري مازندراني مي نويسد : به جهت زيادي جراحت ابوالفضل ،
امام حسين ( عليه السلام ) بدن مبارك وي را به دارالحرب
انتقال نداد . ( 3 )

هنگامي كه سكينه ، دختر امام حسين ( عليه
السلام )
، از حال عمويش ـ عباس ـ پرسيد ، امام ( عليه السلام ) پاسخ داد : يا بُنَيَّةَ
قَتَلُوهُ اللِّئامُ
؛ ( 4 ) دخترم ! لئيمان و زشت كرداران او را كشتند .

در اين لحظات بود كه امام ( عليه السلام ) ديد لشكر دشمن به سوي خيمه ها در حركت است ، فرياد بر آورد : أَ ما مِنْ مُغيث يُغيثُنا ، أَما مِنْ مُجير يُجِيرُنا ، أَما مِنْ
طالِبِ حقٍّ يَنْصُرُنا ، أَ ما مِنْ خائف مِنَ النّارِ فَيَذُبُّ عَنّ
؛ ( 5 ) آيا كسي هست تا از
ما حمايت كند ، آيا كسي هست تا
به ياري ما برخيزد ، آيا
كسي هست كه از جهنم بترسد و به دفاع از ما همت گمارد ؟ .

* * *

در اين كه عباس در روز عاشورا ، چه زماني به شهادت رسيد ، ميان
صاحب نظران اختلاف است . خواندمير در كتاب حبيب السير ( 6 ) شهادت او را پيش از شهادت علي اكبر ( عليه السلام ) مي داند .

از عظمت و جلالت شأن عباس بن علي ( عليهما
السلام )
است كه چندين تن از امامان معصوم ( عليهم
السلام )
براي او عزاداري كردند ؛ از جمله : نقل شده كه امام حسين ( عليه السلام ) در كنار نعش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقرّم العباس ، ص269 ؛ مقتل الحسين ،
فصل قمر بني هاشم .

2 . مُنْكَسِرَاً ، حَزيناً ، باكياً ، يُكَفْكِفُ
دُموعَهُ بِكُمِّه .

3 . معالي السبطين ، ص277 ، . . . لم يَتَمَكَّنْ
مِنْ حَمْلِهِ مِنْ كَثْرَةِ الْجراحِ وَما كانَ قابِلاً لِلْحَمْلِ وَالنَّقْلِ .

4 . عمدة الطالب ، ص323

5 . مقتل الحسين ، ص270 مقتل مقرم ، ص339 با اندكي
اختلاف .

6 . حبيب السير ، ج2 ، ص52


58


عباس به شدت گريست و به عزاداري پرداخت .

شب سيزدهم عاشورا وقتي امام سجاد ( عليه السلام ) بدن مطهّر عمويش عباس را به خاك سپرد ، با غم و اندوه ويژه اي فرمود :

عَلَي الدُّنيا بَعْدَكَ الْعَفا يا قَمَر بَني
هاشِم ، وَعَليْكَ مِنِّي السّلامُ مِنْ شهِيد مُحْتَسَب وَرَحْمَةُ الله وَ
بَرَكاتُهُ .
( 1 )

اي ماه بني هاشم ، پس از تو خاك بر سر دنيا و درود من بر تو اي شهيد
راه خدا .

از علاّمه بحرالعلوم پرسيدند : چرا قبر عباس ، به ظاهر كوچك است ، در حالي كه
قامتش رشيد بود ؟ اين سؤال ، گويي نمكي بود كه بر قلب سوزناك علاّمه پاشيده شد و
آن قدر گريست تا بي هوش شد . وقتي به هوش آمد ، پاسخ داد : آنقدر به
بدن عباس شمشير و نيزه اصابت كرده بود كه بدن وي بر اثر قطعه قطعه شدن ، به صورت
گوشت كوبيده در آمد و امام سجاد ( عليه السلام ) آن بدن
قطعه قطعه شده را جمع كرد و دراين قبر كوچك نهاد . . . . ( 2 )

عباس بن علي ( عليهما السلام ) در آستانه
شهادت

1 ـ هر شهيدي در آستانه شهادت ، نشاطي
مخصوص داشت ، جز عباس كه به هنگام شهادت بهويژه هنگامي كه مشك آبش ريخت ، به جاي
احساس نشاط ، احساس شرمندگي نمود ، شرمندگي از روي منتظران لب تشنه حرم .

2 ـ هر شهيدي در آستانه شهادت احساس
مي كرد كه در راه حسين ( عليه السلام ) كشته شده ،
تا كاروان سالار در سلامت كامل باشد ، ولي عباس در آستانه شهادتش احساس
مي كرد كه با كشته شدنش ، امامش غريب و بي يار مي ماند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : حياة الحسين ، ج3 ،
ص324

2 . رياض القدس ، ج2 ، ص219


59


حضرت علي اكبر ( عليه السلام )

يكي ديگر از تاريخ سازان و ناموران نهضت كربلا ، علي اكبر ( عليه السلام ) است .

بعضي از تاريخ نگاران مي نويسند : معاويه كه بر اساس سياست
اهريمني خود ، در زدودن نام مولاي متقيان ، علي ( عليه
السلام )
تلاش مي كرد ، وضعيتي را ايجاد كرده بود كه كسي نتواند فرزند
خود را علي نام نهد ، ليكن علي رغم دشمني هاي وي ، امام حسين ( عليه السلام ) نام همه پسران خود را علي نهاد ؛ علي اكبر ( شهيد معروف ) علي اوسط بود و طفل شيرخواره اي كه در آغوش پدر هدف تير خصم قرار
گرفت ، عليّ اصغر نام داشت . گرچه علي اكبر ، امامِ سجاد ( عليه
السلام )
است ولي از آن جهت كه دو تن از پسران امام حسين ( عليه السلام ) به درجه شهادت رسيدند كه يكي كوچك و ديگري
بزرگ بود ، ارباب مقاتل شهيد بزرگ تر را اكبر لقب دادند ؛ لذا علي اكبر در
كتب مقاتل به كسي گفته شد كه در واقع علي اوسط است .

ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين در باب امام حسين ( عليه السلام ) ، يادي از شهداي همراه او مي كند
و مي نويسد : و عليّ بن الحسين و هو عليّ الأكبر و لا عقب
له و يكنّي أبا الحسن و امّه ليلي
. ( 1 ) البته
گروهي نيز علي اكبر را از امام سجاد بزرگ تر مي دانند . اينان امام سجاد
را علي اصغر خوانده اند . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : ابوالفرج اصفهاني ، مقاتل
الطالبيين ص52 ( منشورات الرضي ) .

2 . نكـ : بستاني ، دائرة المعارف ، واژه حسين .


60


ناسخ التواريخ بر اين باور است كه بزرگ ترين فرزند امام
حسين ( عليه السلام ) ، كه در كربلا شهيد شد ، علي اكبر
بود و نام او علي ، لقبش اكبر و كنيه اش ابوالحسن است . ( 1 )

* * *

در كامل الزيارات آمده است كه امام صادق ( عليه السلام ) به ابوحمزه ثمالي توصيه كرد تا در كنار قبر
علي اكبر بگويد : صَلَّي اللهُ عَلَيكَ يا أَبَا الْحَسَن ؛ درود برتو اي ابوالحسن .

علي اكبر ( عليه السلام ) پيش از واقعه
كربلا نيز شخصيتي ممتاز و مثال زدني داشت .

ابوالفرج اصفهاني نقل مي كند : علي اكبر مورد نظر معاويه بود . آنگاه كه از

درباريان خود پرسيد : سزاوارترين انسان براي خلافت در زمان ما كيست ؟
حاضران پاسخ دادند : تو سزاوارتري . معاويه گفت : نه ، لايق ترين شخص ، علي اكبر
است ؛ ( 2 ) و

افزود : جدّ او پيامبر است . شجاعت
بني هاشم ، سخاوت بني اميه و زيبايي قبيله ثقيف را يكجا دارد .

علي اكبر شباهت ظاهري دو امام را داشت و در زيارتنامه اش
مي خوانيم : اَلسَّلام عليك يابْن الحسن والحسين . ( 3 )

در احاديث آمده است كه امام حسين از نيمه دوم بدن و امام حسن از نيمه
اول بدن شبيه به پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوده اند . بعيد نيست كه اين زيارت نامه ، اشاره به اين حقيقت است كه علي
اكبر از فرق سر تا نوك پاها شبيه به رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله )
بوده است .

تا ياران زنده بودند در رفتن به ميدان سبقت مي جستند و اجازه
نمي دادند

اهل بيت و امام ( عليه السلام ) به ميدان بروند و بعد از آن ها چون نوبت به اهل بيت رسيد ،

نخستين شهيد از
اهل بيت علي اكبر بود . ازاين رو ، در زيارتنامه اش آمده است : السَّلامُ عَلَيْكَ يا أَوَّلُ قَتِيل مِنْ نَسْلِ خَير سَلِيل مِنْ
سُلالَة إِبراهِيم الْخَليل صَلَّي اللهُ عَلَيكَ وَعَلي أَبِيكَ . . .
؛ ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : سپهر ، ناسخ التواريخ ، ج2 ،
ص349

2 . لا ، أولي النّاس بهذا الأمر ، عليّ بن الحسين
بْن عليّ .

3 . نكـ : محدث قمي ، منتهي الآمال ، ج1 ،
ص376

4 . بحارالأنوار ، ج45 ، ص64 و منتهي الآمال ، ج1 ،
ص375


61


ابن اعثم كوفي در كتاب الفتوح ، شهادت علي اكبر را بعد از شهادت
قمر بني هاشم مي داند . ( 1 )

* * *

در روز عاشورا ، يكّه سواران ديار ايثار ، يكي پس از ديگري به
ديدار حق شتافتند ، از ياران حسين جز اهل بيت وي كسي باقي نمانده
بود . ( 2 ) در اين هنگام علي اكبر ـ كه به
گفته پدرش شبيه ترين مردم به پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله )
بود ـ ( 3 ) در پيشگاه پدر حضور يافت
و اذن جهاد خواست ، حسين ( عليه السلام ) وي را مسلّح و
روانه ميدان كرد و نگاهي مأيوسانه به او انداخت و گريست و به عمربن سعد لعن كرد و
دستان خود را به محاسن گرفت و روي به آسمان كرد و گفت :

اَللّهُمَّ اشْهَدْ عَليْ هولاءِ الْقَوْمِ فَقَد
بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلامٌ أَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَخُلْقاً وَمَنْطِقاً
بِرَسُولِكَ
( صلّي الله عليه وآله ) وَكُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلي نَبِيِّكَ نَظَرْنا إِلَيْهِ . . . . ( 4 )

خدايا ! شاهد باش جواني به جنگ اين قوم مي رود كه از جهت
سيماي ظاهري و باطني و از حيث منطق و بيان ، شباهت به پيامبر تو دارد . آنگاه به سپاه
كفر نفرين كرد .

علي اكبر در ميدان رزم مردانه ظاهر شد . برخي از ارباب مقاتل نوشته اند سپاه
كفر از جنگ با او خودداري مي كرد و از ميان لشكر عمربن سعد مردي بانگ برآورد
كه اي علي ، تو را با اميرالمؤمنين يزيد قرابت و خويشي است و ما بدين جهت
علاقه منديم به تو امان دهيم ! علي اكبر پاسخ داد : سزاوارتر است خويشي و
قرابت من با پيامبر را مراعات كني و دست از قتال با من برداري . ( 5 )

طبق نوشته برخي از تاريخ نگاران ، او يكصد وبيست نفر را به هلاكت
رساند و به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الفتوح ، ج5 ، ص207

2 . مقتل الحسين ، ص258 ، منتهي الآمال ،
ص373

3 . نكـ : المقرم ، مقتل الحسين ، ص258 ، منتهي
الآمال ، ص373 ؛ معالي السبطين ، ج1 ، ص250

4 . بحارالأنوار ، ج45 ، صص42 ـ 43 ؛ مقتل
الحسين ، مقرم ، ص258

5 . مقتل الحسين ، ص257


62


سوي پدر بازگشت و اظهار داشت :

يا أَبَتِ ! أَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَني وَثِقْلُ
الْحَديدِ قَدْ أَجْهَدَني ، فَهَلْ إِلي شَرْبَة مِنْ الماءِ سَبيلٌ أتَقَوّي بِها
عَلَي اْلأَعْداءِ ؟
. ( 1 )

پدرم ! تشنگي مرا از پا درآورد و سنگيني لباس آهني ( جنگي ) ،
خسته ام كرد . آيا آبي هست تا با نوشيدن آن براي جنگ با دشمن نيرو بگيرم ؟

سيل اشك از ديدگان امام جاري شد و فرمود :

واغَوْثاهُ ! يا بُنَيَّ مِنْ أَيْنَ لِيَ
الْماءُ ، قاتِلْ قَليلاً فَما أَسْرَعَ ما تَلْقي جَدَّكَ مُحَمَّداً
( صلّي الله عليه وآله ) ، فَيُسْقيكَ
بِكَأْسِهِ الاَْوْفي شَرْبَةً لا تَظْمَأُ بَعْدَها أَبَد .

كجاست فريادرس اي فرزندم ، كجا مرا آبي است ؟ ! اندكي نبرد كن ، زود است كه جدّت
حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدار كني و او تو
را با جامي لبريز سيراب خواهد كرد و ديگر تشنه نخواهي شد .

آنگاه گفت : پسرم ! زبانت را در دهانم بگذار .

علي اكبر وقتي زبانش را در دهان امام نهاد ، فهميد دهان امام خشك تر و
تشنه تر از او است . امام ( عليه السلام ) بدينسان
به فرزند گفت كه حال پدر از تو بدتر است ! آنگاه انگشتر خود را به او داد تا به دهان
خويش نهد و بمكد . ( 2 )

علي اكبر بار ديگر به ميدان بازگشت و جنگيد و به قولي هشتاد و چند تن
را به هلاكت رسانيد . مرّة بن منقذ عبدي ، كه يكي از اهريمنان معروف سپاه كفر بود ،
گفت : گناهان عرب به گردن من باشد اگر پدرش را با مرگش محزون نكنم . آنگاه از كمين
جست و نيزه خود را به پشت علي اكبر فرو برد ( 3 ) و
شمشيري به فرق او وارد ساخت . علي اكبر از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : ابن اعثم كوفي ، الفتوح ، ج5 ،
ص209

2 . معالي السبطين ، ج2 ، ص251 ؛
بحارالأنوار ، ج45 ، ص43 ؛ منتهي الآمال ، فضل علي اكبر ، ص375 ؛ ناسخ
التواريخ ، ج2 ، ص355 ؛ حبيب السير ، ج2 ، ص52

3 . منتهي الآمال ، ج1 ، ص374


63


اسب واژگون شد و خود را برگردن اسب آويخت . اسب ( به اشتباه ) وي را به
طرف سپاه عمربن سعد برد ، از اين رو دشمن احاطه اش كرد و با شمشير و نيزه بر
بند بند وي ضربتي وارد كرد ؛ به طوري كه جاي سالم در بدن آن حضرت يافت نمي شد ؛ قَطَعُوهُ بِسُيُوفِهِمْ إِرْباً إِرْب . ( 1 )

علي اكبر در واپسين لحظات حيات ، بانگ برآورد و از پدر اين گونه
خداحافظي كرد :

عَلَيْكَ مِنِّي السَّلامُ يا أبا عَبْدِالله ،
هذا جَدِّي قَدْ سَقانِي بِكَأْسِهِ شَرْبَةً . . .
؛ ( 2 )

از من به تو سلام ، اي ابا عبدالله ، اين جدّم پيامبر است كه با جام خود
سيرابم كرد .

در لهوف آمده است : علي اكبر چنين فرمود :

يا أَبَتاهُ عَلَيْكَ مِنِّي الْسَّلامُ ، هذا
جَدِّي يُقْرِئُكَ السَّلامُ وَيَقُولُ لَكَ : عَجِّلِ الْقُدُومَ عَلَيْنا . . . .

امام خود را به كنار پيكر مجروح و خونين علي اكبر رسانيد . به روايت سيدبن طاووس
امام صورت خود را بر صورت علي نهاد و اظهار داشت :

قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوكَ ؛ ( 3 )

به نوشته حائري مازندراني ، امام ( عليه السلام ) عمربن سعد را نفرين كرد و فرمود :

. . . سَلَّطَ اللهُ عَلَيْكَ مَنْ يَذْبُحَكَ
مِنْ بَعْدِي عَلي فِراشِكَ
؛ ( 4 ) . . . بعد از
من خدا كسي را بر تو مسلّط كند كه تو را در رختخواب بكشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقتل الحسين ، ص259 ناسخ التواريخ ، ج2 ،
ص355 ، لواعج الاشجان ، ص171 ، الارب : العضو ، يقال قطعتُ الذبيحة إِرْباً إِرْباً ، اي
عضواً عضو .

2 . ناسخ التواريخ ، ج2 ، ص355 ؛ لواعج
الاشجان ، ص171 و معالي السبطين ، 251

3 . سيد بن طاووس ، لهوف ، ص49 ، منشورات
الحيدرية .

4 . معالي السبطين ، ج2 ، ص251


64


ابن اثير در الكامل ( 1 ) مي نويسد : وقتي چشم امام به علي اكبر افتاد ، فرمود :

قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوكَ ، ما
أَجْرَأَهُمْ عَلي اللهِ وَعَلَي انْتِهاكِ حُرْمَةِ الرَسُولِ ، عَلَي الدُّنْيَا
بَعْدَكَ الْعَف .

خداوند بكشد مردمي را كه تو را كشتند . چگونه بر خدا و هتك حرمت پيامبر جسور
گرديده اند . پس از تو خاك بر سر دنيا .

در منتهي الآمال آمده است : امام حسين ( عليه
السلام )
كلمات فوق را در حالي گفت كه صورت به صورت علي اكبر گذاشته
بود . ( 2 )

چهر عالمتاب بنهادش به چهر * * * شد جهان تار از قران ماه و مهر

سر نهادش بر سر زانوي ناز * * * گفت كي باليده سرو سر فراز

اين بيابان جاي خواب ناز نيست * * * كايمن از صياد تيرانداز نيست

تو سفر كردي و آسودي ز غم * * * من در اين وادي گرفتار الَم

شيخ مفيد ( رحمه الله ) در ارشاد مي نويسد : در
اين هنگام زينب در كنار امام حسين ( عليه السلام ) حاضر
شد و از شدّت غم خود را روي جسد علي اكبر انداخت . امام ( عليه
السلام )
خواهر را از روي نعش علي اكبر بلند كرد و از جوانان بني هاشم
خواست تا بدن وي را به دارالحرب برسانند . ( 3 )

در ناسخ التواريخ آمده است : امام هنگام حركت به سوي پيكر
علي اكبر در ميدان ، علي ، علي مي گفت و آنگاه كه علي اكبر چشمانش را
گشود ، گفت : پدر ! به اهل خيمه بگو از داغ من چهره نخراشند . ( 4 )

امام ( عليه السلام ) كفي از خون علي اكبر
را گرفت و به سوي آسمان پاشيد و آن خون به زمين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كامل ابن اثير ، ج4 ، ص74

2 . منتهي الآمال ، ج1 ، ص375

3 . الارشاد ، ج2 ، ص110

4 . سپهر ، ناسخ التواريخ ، مبحث امام حسين ،
ص275 ؛ معالي السبطين ، ج1 ، ص255


65


بازنگشت ؛ چنانكه در كامل الزيارات آمده است : آن حضرت در اين حال
گفت :

بِأَبِي أَنْتَ وَأُمّي من مقدم بين يدي أبيك
يحتسبك و يبكي عليك محرقاً عليك قلبه يرفع دمك بكفّه إلي أعنان السماء لا ترجع منه
قطرة . . . .
( 1 )

پدر و مادرم فدايت باد ، در برابر ديدگانم به لقاء الله شتافتي . پدرت
با قلبي سوزان برايت اشك مي ريزد و با قلبي سوزان خون تو را به سوي آسمان
مي پاشد ؛ خوني كه قطره اي از آن به زمين باز نمي گردد .

بعضي علي اكبر را نخستين شهيد از اهل بيت دانسته اند و برخي او را
آخرين شهيد شمرده و عبدالله بن مسلم را نخستين شهيد اهل بيت به شمار
آورده اند . ( 2 )

ابوالفرج مي نويسد : وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ
قُتِلَ فِي الْواقِعَة مِنَ الطّالِبِيّين
. ( 3 )

كتاب حبيب السير ، شهادت علي اكبر را در سنّ 18 سالگي و پس از
شهادت عباس بن علي ( عليهما السلام ) مي داند . ( 4 )

سماوي در ابصارالعين بر اين عقيده است كه : گرگ هاي كوفه
به گونه اي به جانب نعش علي اكبر هجوم آوردند كه امام ( عليه السلام ) با حالت سوزناكي خواهرش زينب را به سوي خيمه
آورد و به جوانان فرمود : برويد و نعش علي اكبر را به خيمه شهدا انتقال دهيد . ( 5 )

مادر علي اكبر در كربلا نبود

علاّمه شهيد مطهري ( رحمه الله ) در باب
تحريف در تاريخ كربلا ، مسأله حضور ليلا در كربلا را مطرح نموده و آنگاه آن را با
استدلال رد مي كند . ( 6 )

محدّث قمي نيز در منتهي الآمال مي نويسد : ظاهر آن است كه
ليلا در كربلا نبوده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار ، ج98 ، ص184 و لهوف ص79

2 . منتهي الآمال ، ص260 ـ 375

3 . ابوالفرج ، مقاتل الطالبيين ، ترجمه رسولي
محلاتي ، ص77

4 . نكـ : خواند مير ، تاريخ حبيب السير ،
ج2 ، ص52

5 . نكـ : ارشاد مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ،
ج2 ، صص110 و54

6 . علامه مطهري ، حماسه حسيني ، ج2 ،
ص24


66


و من حضور ليلا در كربلا را در هيچ كتاب معتبري نديده ام . ( 1 )

او در جاي ديگر نيز مي نويسد : در كتب معتبر ، مطلبي كه نشانگر
حضور ليلا در كربلا و يا كوفه و شام باشد ، وجود ندارد . البته از كلام قاتل علي
اكبر ، كه گفته بود : گناه همه عرب به گردن من اگر پدر او را به
عزا ننشانم .
مي توان فهميد كه : نه تنها ليلا در كربلا حضور نداشت ،
شايد از دنيا نيز رفته بود .

در عرف عرب گفته مي شود مادرت به عزايت بنشيند يا مادرت را به
عزايت مي نشانم و هيچگاه اين تعبير را در باره پدر به كار نمي برند . كلام
قاتل آن حضرت بيانگر اين است كه مادر علي اكبر در صحنه كربلا حضور نداشت و يا
از دنيا رفته بود . و او از باب اين كه نخواسته است يادي از شخص متوفّي كرده
باشد ، گفته است : گناه عرب به گردن من اگر پدرت را به عزايت ننشانم .

* * *

مشهور است كه علي اكبر به هنگام شهادت هيجده سال داشته ( 2 ) همانگونه كه از حبيب السير نيز نقل شد ، ليكن اقوال
ديگري هم در اين باره وجود دارد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . منتهي الآمال ، صص 376 و 541

2 . ابن اعثم كوفي ، الفتوح ، ج5 ، ص207 ، طبع
دارالندوة الجديدة .

3 . در وسائل ، ص20 ، ص471 باب 22 از كافي و تهذيب و
قرب الاسناد نقل شده كه علي اكبر بچه داشته و نيز در كامل الزيارات ، ص239 باب 79 آمده است : صلّي الله عليك . . . و ابنائك .


67


علي اصغر ( عليه السلام )

ازكساني كه درنهضت كربلاداراي نقش بود ، كودكي شيرخواربه نام
علي اصغر است :

مادر علي اصغر ، رباب دختر امرؤ القيس است . او يك سال پس از واقعه
كربلا بدرود حيات گفت . ( 1 )

برخي نوشته اند : رباب تنها زني است كه همراه امام حسين ( عليه السلام ) به عنوان همسر او ، در انقلاب كربلا حضور
داشت .

بعضي از مقتل نگاران از علي اصغر ( عليه
السلام )
به نام عبدالله نيز ياد كرده اند ؛ البته بسياري مي گويند : اين عبدالله ( علي اصغر ) ، غير ازعبدالله رضيع است كه درروز
عاشورا به دنيا آمد .

آري ، علي اصغر ، غير از نوزادي است كه به عنوان عبدالله رضيع از
او ياد مي شود . در اقبال آمده است : . . . وَعَلي وَلَدِكَ
عَلِيّ اْلأَصْغر الّذي فَجَعْتَ بِهِ
. ( 2 )

بسياري از ارباب مقاتل ، آن جا كه سخن از علي اصغر به ميان
مي آورند ، يادي از

مادر او رباب مي كنند و رباب مورد توجه خاص امام
حسين ( عليه السلام ) بود و علي اصغر و سكينه از اين
مادرند . سكينه طبق نوشته ابوالفرج ( 3 ) نام اصلي او
نيست . او را امينه يا اميمه مي خواندند كه به سكينه معروف گشت و امام
حسين ( عليه السلام ) در باره اين دختر و مادرش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : دكتر آيتي ، بررسي تاريخ عاشورا ،
ص128 ؛ نفس المهموم ، ترجمه شعراني ، صص 275 و 264

2 . اقبال ، ص572

3 . مقاتل الطالبيين ، ص59


68


اينگونه سرود :

لَعَمْرُكَ إنَّني لأحبُّ داراً * * * تكون بها
سكينة و الرّباب

اُحبّهما و أبذل جُلّ مالي * * * و ليس لعاتب عندي
عقاب

رباب دختر امرء القيس ، از قبيله بني كلب مسيحي بود . امرءالقيس در زمان عمر
مسلمان شد و از طرف عمر ، رييس قبيله قضاعه گرديد .

* * *

. . . هنگامي كه كودك شيرخوار را به امام ( عليه
السلام )
دادند ، حضرت او را بر دامن نهاد و بوسيد و به سوي لشكر دشمن آورد و
تقاضاي آب نمود تا وي را سيراب كنند . ناگهان تيري از سوي حرمله به امر عمربن سعد به
حلقومش اصابت كرد و به شهادت رسيد .

امام باقر ( عليه السلام ) مي فرمايند : . . . امام ( عليه السلام ) نعش
خونين او را در قبري كه خود با شمشيرش حفر كرده بود گذاشت . ( 1 ) بعضي از مورخان نوشته اند زينب ( عليها السلام ) كودك را به حسين ( عليه السلام ) داد و گفت : اين بچه سه روز است كه آب نخورده
است ، از اين قوم برايش آب طلب كن .

امام ( عليه السلام ) او را گرفت و
گفت :

يا قَوْمُ قَدْ قَتَلْتُمْ شيعَتي وَأَهْلَ
بَيْتي وَقَدْ بَقي هذَا الطِّفْلُ ، وَيْلَكُمْ اُسْقُوا هذا الرَّضِيعَ أَما
تَرَونَهُ يَتَلَظّي عَطَشاً مِنْ غَيْرِ ذَنْب أَتاهُ إِلَيْكُمْ . . . .
( 2 )

اي مردم ، ياران و اهل بيت مرا به قتل رسانديد و تنها اين
كودك باقي مانده است . اين شيرخواره را سيراب كنيد ، مگر نمي بينيد كه از فرط
عطش بي تاب است و حال آن كه هيچ گناهي حتي از نظر شما ندارد .

و افزود : از او كه به شما چيزي نرسيده است .

ولي متأسفانه آنان به جاي دادن آب ، تيري حواله كردند و گلوي علي اصغر
را دريدند . امام ( عليه السلام ) در آن هنگام خواهرش
زينب ( عليها السلام ) را صدا كردند و جسد كودك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقتل الحسين ، صص272 و 273 ؛
حياة الحسين ، ج3 ، ص276 ؛ نفس المهموم ، ص187

2 . نكـ : خياباني ، وقايع الأيام ، صص 519 ـ 518 ؛ معاني السبطين ، ج1 ، ص259


69


شهيدش را به ايشان دادند .

در دمع السجوم ( 1 ) نوشته علاّمه
شعراني و منتهي الآمال ( 2 ) نوشته محدث قمي ، از
سبط بن جوزي نقل كرده است كه امام اين فرزند را بالاي دست گرفت و فرمود : يا قَوم إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذا الطِّفْلَ .

محمّدبن سليمان تنكابني در اكليل المصائب ، از قول سكينه ، دختر امام
حسين ( عليه السلام ) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود : در روز نهم ، ظرف هاي آب ما خالي شد . تشنگي بر من غلبه كرد . به خيمه
عمّه ام زينب پناه بردم ، بر خلاف انتظار ديدم زنان به گونه اي حزن
آلود ، گرد او جمع شده اند . برادرم علي اصغر در آغوش اوست و از شدّت تشنگي
بي تابي مي كند . حالت او به گونه اي بود كه تشنگي خود را از
ياد بردم و به عمّه ام گفتم : شايد در خيمه هاي ساير زنان آبي مانده باشد ،
بدين خاطر او در حالي كه علي اصغر را در آغوش داشت ، به حركت در آمد و اين خبر
در ميان اطفال پيچيد ، آنان نيز از فرط تشنگي ناله سرداده ، همراه او به حركت در
آمدند . حدود 20 نفر از اطفال گرد او را گرفته بودند و اشك مي ريختند . عمّه ام زينب به در خيمه يكي از انصار نشست و پيشنهاد داد ظروف آب را بكاوند
تا شايد كمي آب بيابند اما نيافتند . ( 3 )

چگونگي شهادت علي اصغر ( عليه السلام )

در چگونگي شهادت علي اصغر ، دانستن چند نكته
ضروري است :

1 ـ آيا امام ( عليه السلام ) علي اصغر را به ميدان
برد ؟

بعضي مي نويسند : امام فرزند شيرخوار خود را در جلو خيمه به عنوان
وداع مي بوسيد كه ناگه تيري آمد و بر گلوي طفل نشست . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . دمع السجوم ، ص372

2 . منتهي الآمال ، ج1 ، ص389

3 . محمّد بن سليمان تنكابني ، اكليل المصائب ، بخش
روز نهم ، متوفاي 1302

4 . نفس المهموم ، فصل شهادت علي اصغر ؛ منتهي
الآمال ، فصل شهادت علي اصغر ، نكـ : ابن اعثم كوفي ، ج5 ، ص210


70


سيد بن طاووس در لهوف مي نويسد : پس از آن كه نداي طلب ياري
امام ( عليه السلام ) بلند شد ، صداي شيون زنان خيام
برخاست . امام ( عليه السلام ) كنار خيمه آمد و فرمود : خواهرم زينب !

ناوِليني وَلَدِيَ الصَّغير حَتّي أُوَدِّعَهُ ،
فَأَخَذَهُ وأَوْمَأَ إِلَيْهِ لِيُقَبِّلَه ، فَرَماهُ حَرْمَلةُ بْنُ كاهِل
اَلأَسَدي ( لع ) ( 1 ) بِسَهْم فَوَقَعَ في نَحْرِهِ
فَذَبَحَهُ فَقالَ لِزَيْنَبَ : خُذيهِ ، ثُمَّ تَلْقَّي
الْدَّمَ بِكَفَّيْهِ فَلَمّا امْتَلأتا ؛ رَمي بِالدَّمِ نَحْوَ
السَّماءِ ثُمَّ قالَ : هَوْنٌ عَلَيَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللهِ .

فرزند خردسالم را بياوريد تا ـ به عنوان وداع ـ او را ببوسم ، در اين هنگام
مردي به نام حرمله ، فرزند كاهل اسدي ، با تير گلوي او را دريد . امام ( عليه السلام ) خطاب به زينب فرمود : اين كودك را از من بگير
و سپس مشت خود را از خون آن نازنين پر كرد و به آسمان پاشيد و فرمود : تحمل آن بر من
آسان است ؛ زيرا در نظرگاه خدا هستيم .

ابن اعثم كوفي نيز در الفتوح آورده است كه امام ( عليه
السلام )
در كنار خيمه ، در حال وداع و بوسيدن كودك شيرخوار بود كه تيري آمد و
بر سينه اش نشست و او جان داد و امام ( عليه
السلام )
بدن او را دفن كرد . ( 2 )

وي همچنين مي نويسد : امام ( عليه
السلام )
علي اصغر را به ميدان آورد و فرمود : اي قوم ، اگر من ـ به زعم
شما ـ گناهكارم ، اين طفل گناهي نكرده است ، او را جرعه اي آب دهيد .

در
اين هنگام تيري از سوي آن قوم آمد و بر گلوي طفل شيرخواره اصابت كرد و از آن
سوي بر بازوي امام خورد . آن حضرت با دست خود تير را از گلوي طفل بيرون آورد و

او
در دم جان داد . امام ( عليه السلام ) طفل رابه مادرش
داد و فرمود : بگير كه از حوض كوثر سيراب گرديد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . في حكاية المختار : لمّا نظر المختار إلي
حَرمَلة قال : الحمد لله الذي مكّنني منك يا عدوّ الله ثمَّ أحضر الجزّار فقالَ له : إقطع يديه وَرجليه فأحضرت بين يديه فأخذ قضباً من حديد وَجعله في النّار حتّي
إحمرّ ثُمَّ ابيضّ ، فوضعه عَلي رقبته فصارت رقبته تُقَلقِلُ مِن النّار . سيأتي في
ترجمته الفارسية في آخر الكتاب تحت عنوان فرجام قاتلان إمام حسين
( عليه السلام ) .

2 . نكـ : اعثم كوفي ، الفتوح ، ص98 ،
چاپ1372


71


2 ـ آيا تقاضاي آب براي علي اصغر ، برخلاف روحيه والاي امام ( عليه السلام ) بود ؟

در اين باره اختلاف نظريه فراوان است ؛ بعضي نوشته اند كه
امام ( عليه السلام )

خطاب به لشكر عمر سعد فرمودند : اُسْقُوا هذا الرَّضِيعَ ؛ ( 1 ) اين كودك را

سيراب كنيد .

استاد شهيد مطهري ( رحمه الله ) تقاضاي آب
را برخلاف روحيه والاي امام ( عليه السلام ) مي دانند . ( 2 )

ولي مرحوم آيتي [ كه شهيد مطهري در
كتاب هايش به او عنايت ويژه اي دارد و از ايشان به عنوان فردي
برجسته در تاريخ اسلام در روزگار ما ياد مي كند ] مي نويسد : امام كودك تشنه كامي را به دست گرفت و گفت : يا قَوم إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذا الطِّفْلَ . ( 3 ) بعيد نيست كه امام ( عليه السلام ) علي اصغر را به سوي سپاه عمربن سعد آورد به
مردمان زمان خود و نسل هاي آينده بفهماند كه حكومت طاغوتيِ اموي انسان ها
را مسخ كرده و از هويت انساني وانسانيت دور ساخته است ، تا آنجاكه به جاي دادن آب
به كودك تشنه لب ، گلويش را با تير دريدند .

علاّمه ملاّ احمد نراقي در طاقديس ، در باب حضور علي اصغر ( عليه السلام ) در مقابل دشمن و چگونگي برخورد آنان با آن
حضرت ، چنين مي سرايد :

هان ! بياريد آن يكي فرزند من * * * وان يكي نوباوه دلبند من

هين بياريدش به قربانگه برم * * * بهر مهماني به سوي شه برم

مادرش را گر به پستان نيست شير * * * شير جوشد از دم پيكان تير

پس نهاد آن طفل بر قرپوس زين * * * با نشاط آمد سوي ميدان كين

پس به كف بگرفت آن دُردانه را * * * سوخت هم دل خويش و هم بيگانه
را

شربت آبي طلب كرد از عدو * * * تامگر تر سازد آن كودك گلو

جانب صد تير او را راست كرد * * * عشق خونريزآنچه خود
مي خواست كرد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقتل الحسين ، مقرّم ، ص272

2 . حماسه حسيني ، ج1 و2

3 . گفتار عاشورا ، ص32


72


شه گرفت آن طفل را بر روي دست * * * گَرد خجلت بر رخ گردون نشست

چون پي قرباني اش بر كف نهاد * * * شست دشمن از كمان تيري گشاد

هين بگير اين جرعه آب زلال * * * ديگر از بي شيري اي كودك منال

آمد آن تير و نشستن در گلو * * * اي جهان دون ، تفو بر تو ، تفو

بر گرفت آن طفل خون آلود را * * * آن ذبيح كعبه مقصود را

طفل خون آلوده در آغوش شاه * * * شه عنان گرداند سوي خيمه گاه

كي پرستاران بگيرندش زمن * * * دادم از پستان پيكانش لَبَن ( 1 )

پرچم عشق حسيني بين كه هفتاد و دو ملت * * * در عجب
از آن كه هفتاد و دو تن جانباز دارد

اي بنازم آن سپاهي را كه پيشاهنگ هنگش * * * همچو
اصغر ، كودك شش ماهه اي سرباز دارد

3 ـ قبر علي اصغر كجاست ؟

نوشته اند كه امام ( عليه السلام ) پيكر بي جان فرزند خردسالش را با خون گلوي او آغشت و با نوك شمشير قبري حفر
كرد و او را در آن دفن نمود ؛ ( 2 ) البته بر بدن او نماز
نيز خواند . ( 3 )

وي همچنين يادآور مي شود : فَنَزَلَ
الْحُسَين
( عليه السلام ) فَرَسه ، وَحَفرَ لَه بِطرف السيف ، و رَماه بِدَمه ، وَصَلّي عَلَيهِ وَدفنه . ( 4 )

4 ـ چه مدت از عمر علي اصغر
مي گذشت ؟

در ناسخ التواريخ آمده است ، علي اصغر شش ماهه بود و مادرش از
شدّت عطش ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طاقديس ، ص429

2 . طبرسي ، احتجاج ؛ منتهي الآمال ،
ص389 ؛ لواعج الأشجان ، ص182

3 . ابن اعثم ، الفتوح ، ج5 ، ص210 ؛
دمع السجوم ، ص373

4 . الفتوح ، ج5 ، ص210


73


شيري در پستان نداشت تا به وي دهد .

و در مقتل منسوب به ابي مخنف مي خوانيم : وَ لَهُ مِنَ الْعُمُرِ سِتَّة اَشْهُر ؛ سن او شش ماه بود .

ويژگي هاي علي اصغر ( عليه
السلام )

1 ـ در توصيف او آمده است : اَشبَهُ النّاسِ
بِرَسُولِ اللهِ
( صلّي الله عليه وآله ) . ( 1 )

2 ـ معروف است كه سر مطهّر دو شهيد از بدن جدا نشد و آن ها
عبارتند از :

علي اصغر و حُرّبن يزيد رياحي . ليكن بعضي نوشته اند : ابو ايّوب
غنوي دستور داد تا جسد اين كودك را بيابند و سرش را از تن جدا كرده ، بالاي نيزه
كنند و در مجلس عبيدالله سر امام حسين و سر علي اصغر در يك تشت بوده است .

3 ـ امام ( عليه السلام ) از ميان جسدهاي
شهدا ، تنها جسد علي اصغر را دفن كرد .

4 ـ امام ( عليه السلام ) بدن علي اصغر را
با خون گلويش رنگين كرد و آنگاه او را دفن نمود . ( 2 )

5 ـ علي اصغر تنها شهيدي است كه روي دست پدر جان داد . نوشته اند
كه در لحظه جان دادنش منادي از آسمان ندا داد : دَعْهُ يا
حُسَين فَإِنَّ لَهُ مُرْضِعاً فِي الْجَنَّةِ
؛ ( 3 ) او را به خدا بسپار ؛ زيرا در بهشت شيردهنده اي براي اوست .

8 ـ امام خون او را به آسمان پاشيد و قطره اي از آن به زمين
نيامد . ( 4 )

9 ـ در باره اثر تير حرمله و اصابت آن به حلقوم او ، آمده است : فَذَبَحَهُ ( 5 )

يعني تير گلويش را بريد ، در
حالي كه تير در محل اصابت سوراخ ايجاد

مي كند . به نظر مي رسدكه
نوك تير را پهن ساخته بودند و به همين علت گلوي او را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ممكن است مراد امام حسين از اين جمله ، علي
اكبر باشد نه علي اصغر ، دقت شود .

باقر شريف قرشي ، حياة الحسين ، ج3 ،
ص277 ؛ نكـ : مقرم ، المقتل ، ص273

2 . منتهي الآمال ، ج1 ، ص389 ؛ لواعج الاشجان ،
ص181

3 . قمقام ، ص285 ؛ معالي السبطين ، ج1 ،
ص260

4 . ابن شهرآشوب ، مناقب ، ج2 ، ص222

5 . ابن نما ، مثيرالأحزان ، ص70


74


بريده است .

10 ـ علي اصغر مصداق كامل و بارز مظلوميت بود ؛ چراكه او طفل بود و
نمي توانست بر ضد سپاه دشمن كاري انجام دهد .

11 ـ پس از شهادت او امام ( عليه السلام ) سر به
آسمان كرد و فرمود : وَانْتَقِمْ لَنا مِنَ الظّالِمِينَ ؛ ( 1 ) خدايا ! انتقام
ما را از جفاكاران بستان
!

12 ـ شهادت مظلومانه او ، يكي از حوادث كم نظير و فراموش نشدني
تاريخ است .

13 ـ تنها جنازه اي را كه امام حسين ( عليه
السلام )
تشييع كرد و از ميدان تا كنار خيمه ها آورد ، علي اصغر بود .

نفرين امام سجاد ( عليه السلام ) بر قاتل
علي اصغر

امام سجاد ( عليه السلام ) دعا كرد كه
قاتل علي اصغر هرچه زودتر به انتقام و عذاب الهي گرفتار شود . منهال گويد : از كوفه
به سفر حج مي رفتم كه خدمت امام سجاد ( عليه
السلام )
رسيدم . امام از من پرسيد : آيا حرمله زنده است ؟

گفتم : آري ، امام ( عليه السلام ) دست به
دعا برداشت و گفت : خدايا ! حرارت آتش و داغي آهن را به او بچشان !

وقتي به كوفه بازگشتم و ديداري از مختار كردم ، با هم به منطقه كناسه
كوفه رفتيم . آنجا بوديم كه حرمله را آوردند و مختار فرمان داد تا دست و پاي او را
ببندند و در آتش افكنند و من با ديدن آن صحنه سبحان الله گفتم .

مختار پرسيد : چرا چنين گفتي ؟ جريان نفرين امام سجاد ( عليه السلام ) را به او گفتم و او به خاطر آن كه دعاي امام
به دست او مستجاب شده بود به سجده افتاد . ( 2 )

بعضي نوشته اند : حرمله خطاب به مختار گفت : مهلت بده تا كارهايي
را كه كرده ام بيان كنم و قلبت را بسوزانم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مثيرالاحزان ، ص70 ، 26 ابومخنف ، مقتل الحسين ، 172

2 . منتهي الآمال ، ج1 ص451 ، 535 536 ؛ عوالم ،
ص665


75


ـ سه تير سه شاخه داشتم كه آنها را زهرآگين
ساختم !

ـ با يكي از تيرها گلوي علي اصغر را در آغوش حسين
دريدم . با دوّمي ، قلب حسين را هنگامي كه پيراهن خود را بالا زد تا خون پيشانيش
را پاك كند هدف قرار دادم و سوّمين تير را به گلوي عبدالله بن حسن كه در كنار عمويش
حسين بود زدم . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . منهاج الدموع ، ص411

آنقدر گرم است بازار مكافات عمل * * * هرچه بهتر
بنگري ، هرروز ، روز محشراست

به چشم خويش ، ديدم در گذرگاه * * * بزد برجان موري
مرغكي را

هنوز از صيد منقارش نپرداخت * * * كه مرغ ديگر آمد
كار او ساخت


76


قاسم بن حسن ( عليهما السلام )

در كربلا و در ركاب امام حسين ( عليه
السلام )
، چند تن به نام قاسم حضور داشتند كه همه آنان به درجه رفيع
شهادت نايل آمدند ؛ از جمله :

قاسم بن بشر ( 1 ) قاسم بن حارث
كاهلي ( 2 ) قاسم بن حبيب ازدي ( 3 ) قاسم بن حسين بن علي ( 4 ) قاسم بن محمد ( 5 ) و
قاسم بن حسن .

قاسم بن حسن از ناموران تاريخ كربلا است . او در كربلا سيزده
سال ( 6 ) و به قولي چهارده سال داشته است . ( 7 )

قاسم به همراه هفت تن از برادرانش در كربلا حضور داشت ، از اين هشت
برادر فقط دو تن به نام هاي زيدبن حسن و حسن مثنّي در شمار مجروحان قرار
داشتند و بقيه به شهادت رسيدند ؛ وَ قُتِل مِنْهُمْ
مَعَ الْحُسَينِ خمسة و نجا منهم اثنان
. ( 8 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عبرات المصطفين ، ج2 ، ص165 ، ( پاورقي ) .

2 . شمس الدين ، انصارالحسين ، ص106

3 . بحارالأنوار ، ج45 ، صص73 و 101

4 . مناقب ابن شهرآشوب ، ج4 ، ص 118 ؛
دائرة المعارف ( اعلمي ) ، ج14 ، ص226

5 . دائرة المعارف ( اعلمي ) ، ج14 ،
ص238

6 . شهيد مطهري ، حماسه حسيني ، ج1 ، 281

7 . معالي السبطين ، ج2 ، ص278

8 . معالي السبطين ، ج2 ، ص278


77


ميان مورخان در نجات يافتن حسن مثني و زيدبن حسن اختلافي ( 1 ) نيست ، اما در مورد عمربن حسن ، شيخ مفيد مي نويسد
كه او در كربلا شهيد شد ( 2 ) و در منتهي الآمال
آمده است كه وي شهيد نشده است . ( 3 )

* * *

در شب عاشورا ، آنگاه كه امام حسين ( عليه
السلام )
در باب حلّ بيعت با ياران سخن گفتند و ياران نيز همگان ابراز
وفاداري كردند ، قاسم رو به عمويش حسين ( عليه السلام ) كرد و گفت : آيا من هم فردا در شمار شهدا خواهم بود ؟

امام ( عليه السلام ) از وي پرسيد : مرگ در
نظر تو چگونه است ؟

او بي درنگ پاسخ داد : أَحلي مِنَ العَسَلِ ؛ از عسل گواراتر !

امام ( عليه السلام ) فرمود : عمويت فدايت
باد ! آري ، تو نيز در شمار شهيداني ليكن واقعه جانكاه و سختي براي تو رخ خواهد
داد .

پاسخ قاسم به پرسش امام ( عليه
السلام )
، دلالت كامل بر بلوغ فكري و رشد عقلي فوق العاده او
دارد . بنابراين ، نبايد او را يك نوجوان دانست بلكه او در شمار رجال دل آگاه و
مردان نامي بوده است .

در تاريخ آمده است كه قاسم ( عليه
السلام )
در روز عاشورا ، بعد از شهادت علي اكبر ( عليه
السلام )
، از عموي خود تقاضاي شركت در نبرد و حمله به سپاه كفر را
كرد .

ابو مخنف از حميدبن مسلم نقل مي كند : هنگامي كه امام ( عليه السلام ) پس از شهادت يارانش بانگ غربت سرداد و
فرمود : وا غُربَتاه ، وا قِلَّة ناصِراه ، أَما مِنْ معين
يُعِينُنا ، أَما مِنْ ناصِر يَنْصُرُنا ، أَما مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنّ .
( 4 ) قاسم به سوي او آمد و اجازه نبرد خواست ،
ليكن حضرت ( عليه السلام ) از دادن اجازه خودداري كرد ،
تا اين كه پس از اصرار فراوان ، اجازه داد و آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . منتهي الآمال ، ص6 ، باب امام مجتبي ،
ص284 ؛ سفينة البحار ، ماده حسن ، ج1 ، ص256

2 . الإرشاد ، ج2 ، ص23

3 . براي توضيح بيشتر مراجعه شود به منتهي الآمال ،
ج1 ، ص243 و معالي السبطين ، ج1 ، ص278

4 . امان از تنهايي ، امان از اندك بودن ياوران ،
آيا كسي به ياري ما همت مي گمارد . آيا كسي به كمك ما مي شتابد ؟


78


دو ( عمو و برادر زاده ) ، يكديگر را براي وداع ، در آغوش گرفتند . ( 1 )

قاسم كودكي خردسال بود كه پدرش را از دست داد و در دامان امام
حسين ( عليه السلام ) بزرگ شد . از اين رو ، محبّت خاصي
ميان آن دو وجود داشت .

پس از اصرار قاسم براي رفتن به ميدان نبرد ، امام به وي اجازه جهاد
داد . ( 2 )

گزارشگر صحنه عاشورا ، حميدبن مسلم مي گويد : خرج علينا غلام كان وجهه شقة قمر في يده سيف و عليه قميص و إزار و
نعلان قد انقطع شسع إحداهم
؛ ( 3 ) روز عاشورا ، در صحنه نبرد ، ناگهان
نوجواني از لشكر حسين
( عليه السلام ) در برابر ما به نبرد برخاست ، گويي صورتش پاره ماه بود . او شمشيري در
دست و لباس معمولي برتن داشت .

[ برخلاف علي اكبر كه گفته بود : وَ ثِقْلُ الْحَديدِ قَدْ أَجْهَدَني ؛ سنگيني لباس آهنين ( جنگي ) خسته ام كرد ] ، قاسم لباس عادي برتن داشت ، بدين جهت براي گزارشگر صحنه
نبرد چيز تازه اي بود و كفشي به پا داشت كه حتي بند يكي از آن ها پاره
شده بود . قاسم با بي اعتنايي خاص نسبت به دشمن ، به ميدان تاخت ، شاعر
مي گويد :

بر فَرَس تندرو هركه تو را ديد ، گفت * * * برگ گل سرخ را باد كجا
مي برد

حضرت قاسم بن حسن ( عليهما السلام ) با چشماني اشك آلود روي به ميدان نهاد . و راز گريه او را بايد در كلامش جست كه
مي گفت : هذا حُسَين ( عليه
السلام )
كَالأسِيرُ الْمُرْتَهَنْ ؛ ( 4 ) اين حسين است كه چون اسيري گروگان در ميان شما ظالمان گرفتار آمده است .

بعضي از مورّخان از قاسم به عنوان عبدالله بن حسن ياد كرده اند . ابن اعثم كوفي در الفتوح مي نگارد : . . . و خرج من بعده
عبدالله بن الحسن بْن علي بن أبي طالب
( عليه السلام ) و كانّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . منتهي الآمال ، ج1 ، ص379 ؛ حماسه حسيني ،
ج1 ، ص282

2 . حياة الحسين ، ج3 ، ص254

3 . الارشاد ، ج2 ، ص106

4 . بحارالانوار ، ج45 ، ص36 منتخب التواريخ ،
صص264 ـ 265 . ناسخ التواريخ ، ج2 ، ص326


79


وجهه شقّ قمر و عليه قميص وازار وفي يده سيف حسام
قاطع وهو يرتجز ويقول :

انْ تنكروني فأنا فرع الحسن * * * سبط النبيّ
المصطفي والمؤتمن

هذا حسين كالأسير المرتهن * * * بين اناس لا سقوا
صوب المزن
( 1 )

او با حماسه اي چشمگير و بي اعتنايي ويژه اي نسبت به
عِدّه و عُدّه خصم ، وارد ميدان شد . بي اعتنايي وي از نوع لباسش كاملاً پيدا بود . در
اولين برخوردِ خود ، رشادت و شجاعت تحسين برانگيزي از خود بروز داد . مردي كه
گفته مي شد با هزار سوار برابري مي كرد را مورد تهاجم قرار داد و او را
از پاي درآورد . ( 2 ) قاسم در ادامه حماسه آفريني
خود 35 تن را به خاك و خون انداخت . ( 3 ) و به
روايتي 70 نفر از آن ستمگران را كشت .

شهيد بزرگوار مطهري ( رحمه الله ) مي نويسد : حدود دويست تن از سپاه عمربن سعد ، قاسم را محاصره كردند . ( 4 )

وضعيت به گونه اي پيش آمد كه ناگهان فرياد يا عَمّاه ؛ از قاسم به گوش حسين ( عليه السلام ) رسيد و امام بي درنگ خود را به كنار او
رساند ولي جنگ آنچنان مغلوبه شد كه به گفته برخي از وقايع نگاران ، بدن آن جناب زير
سم اسب هاي رزميِ دشمن قرار گرفت . ( 5 )

امام ( عليه السلام ) وقتي به بالين قاسم رسيد كه او
در حالت جان دادن بود و پاهاي خود را بر زمين مي ساييد . ديدن اين منظره
براي امام ( عليه السلام ) بسيار سخت بود ؛
ازاين رو ، با اندوه

خاصي فرمود : عَزَّ وَاللهِ عَلي
عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوهُ فَلا يُجيبُكَ ، أَوْ يُجيبُكَ فَلا يَنْفَعُكَ صَوْتُهُ . . . ؛
( 6 ) به خدا سوگند براي
عموي تو دشوار است كه او را بخواني و به ياري تو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : ابن اعثم كوفي ، الفتوح ، ج5 ، صص 204 و 205

2 . ناسخ التواريخ ، ج2 ، ص326

3 . منتهي الآمال ، ج1 ، ص379 ـ 384 .

4 . حماسه حسيني ، ج1 ، ص30 ، 381 و ج2 ،
ص147

5 . بحارالأنوار ، ج45 ، ص35

6 . منتخب التواريخ ، ص264 ؛
منتهي الآمال ، ص 379 ؛ ناسخ التواريخ ، ج2 ، ص328


80


نشتابد و يا براي نجات تو اقدام كند ولي سودمند
نباشد .

تماشاگرانِ صحنه ، امام ( عليه السلام ) را
ديدند كه جسد بي جان قاسم را بر سينه خود چسبانيده ، در حالي كه پاهاي قاسم بر
زمين كشيده مي شد ، به دارالحرب برد و

در كنار نعش علي اكبر ( عليه السلام ) نهاد و بانگ برآورد : صَبْرَاً يا بَني عُمُومَتي ، صَبْرَاً يا

أَهْلَ بَيْتي ! ؛ ( 1 ) هان ، اي پسر
عموهايم ! و اهل بيت من ! در برابر اين داغ جانسوز
صبور

باشيد .

اين گونه تسليت را امام ( عليه
السلام )
در مصيبت هيچ كس جز قاسم ابراز ننموده است . در ضمن از اين كلام
به دست مي آيد كه مصيبت اين نوجوان دلاور براي امام ( عليه السلام ) و اهل بيت ايشان بسيار سخت و جانسوز بوده
است .

عروسي قاسم

برخي از مورّخان و نيز بعضي از تعزيه گردانانِ كم اطلاع ، از
عروسي قاسم در

كربلا خبر مي دهند كه البته در اين باره ديدگاه ضد و نقيضي
به چشم مي خورد از

جمله :

نظريه علاّمه شهيد مطهّري ( قدس سره )

علاّمه شهيد مطهري ( رحمه الله ) گويد
بعضي نوشته اند : همان وقت امام ( عليه السلام ) فرمود : حجله عروسي راه بيندازيد ، من آرزو دارم . . . ، شما را به خدا بنگريد چه
حرف هايي گاهي از زبان افرادي كه سطح معلوماتشان در حدي بسيارپايين استمي شنويم كه
مي گويند : آرزو دارم عروسي پسرم را ببينم ، عروسي دخترم را ببينم ، اين نوع
گفتار را به فردي مثل حسين بن علي ( عليهما
السلام )
نسبت مي دهند . . . !

از جمله چيزهايي كه از تعزيه خواني هاي قديم ما جدا
نمي شود ، عروسي قاسم نوكدخدا ؛ يعني ، تازه داماد است كه در هيچ كتابي از
كتاب هاي تاريخي معتبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . منتهي الامال ، ج1 ، ص380 . دمع السجوم : 341 ،
الفتوح ، ج5 ، ص205


81


وجود ندارد .

حاجي نوري مي گويد : ملاّ حسين كاشفي اوّل كسي است كه اين مطلب را
در كتابي به نام روضة الشهد نوشته است . . . اصل قضيه صد در صد دروغ
است . ( 1 )

نظريه علاّمه شعراني

علاّمه شعراني در كتاب دمع السجوم ، در ترجمه كتاب معروف
نفس المهموم مي نويسد : . . . اگر تزويج قاسم ، به طوري كه مشهور است ،
صحيح باشد ، بايد يكي از دو احتمال را قبول كرد :

اوّل : حضرت سيدالشهدا دختر ديگري داشت به
نام فاطمه ، غير از آن كه به عقد حسن مثني درآورده بود ، چون مسلّم نيست كه دختران آن
حضرت منحصر به فاطمه و سكينه بوده است . لذا در كشف الغمه ( 2 ) از كمال الدين ابن طلحه شافعي نقل كرده كه
مي گويد : امام ( عليه السلام ) چهار دختر داشت : سكينه ، فاطمه ، زينب ( 3 ) و چهارم را نام نبرده است و
ابن شهرآشوب مي گويد : و امام ( عليه السلام ) سه دختر داشت .

دوّم : دختري كه به تزويج قاسم درآمده ، نام
ديگري داشته است و به غلط بعضي روات ، فاطمه گفته اند و اگر تزويج حضرت قاسم را
صحيح ندانيم بايد بگوييم همان تزويج حسن مثني با قاسم اشتباه شده است ؛ مثلاً يكي از
روات در كتابي قصّه فاطمه نو عروس را با تازه داماد كه پسر امام حسن ( عليه السلام ) باشد خوانده و در ذهن خود پسر امام حسن ( عليه السلام ) را با قاسم منطبق دانسته و همان طور
نقل كرده است [ او سپس يادآور مي شود : ] به نظر ما هيچ علتي ندارد كه تزويج قاسم را انكار
كنيم ، چون ملا حسين كاشفي در روضة الشهدا نقل كرده است او مردي جامع و عالم و
متبحّر بوده و در شهر هرات

مي زيسته و معاصر با صاحب روضة الصفا و
امير علي شير وزير علم دوست بوده است و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حماسه حسيني ، ج1 ، ص28

2 . كشف الغمه ، ج2 ، ص38

3 . فريد وجدي در كتاب دائرة المعارف ، ج4 ،
ص798 ذيل كلمه زينب و نيز جنّات الخلود در فصل اولاد امام حسين
( عليه السلام ) از زينب به عنوان
يكي از دختران آن حضرت ياد كرده اند .


82


آنقدر كتب ادبي و تاريخي و وسايل در آن زمان در هرات وجود داشته كه در هيچ
زماني ، در هيچ شهر فراهم نبوده است و از غايت حرص و ولعي كه وزير مزبور به علوم ؛
به خصوص به كتاب هاي تاريخي داشته ، موجب گشت تا كتاب روضة الصفا را
براي او بنويسد . اين كه مي گويند : تزويج قاسم در آن گيرودار بعيد
مي نمايد ، صحيح نيست ؛ چون مصالح ( اعمال ) ائمه معصوم ( عليهم السلام ) براي ما روشن نيست و اگر كسي بگويد كاشفي
سنّي بوده است ، مي گوييم :

اول آن كه : سنّي بودن او معلوم نيست .

دوم آن كه : همه علماي شيعي از سنّي ها
روايت مي كنند ؛ چنانكه شيخ مفيد از مدائني و زبيربن بكار و طبري و . . . روايت
كرده است . ( 1 )

وي همچنين در ضمن بيان شهادت قمر بني هاشم مي نويسد :

. . . جز آن كه دامادي حضرت قاسم را ملا حسين كاشفي ذكر كرده است و
او مردي عالم و متتبّع بوده ، فرق بين دو قصه در اين است كه مورخان معتبر چيزي را كه
مخالف مسأله دامادي قاسم باشد نقل نكرده اند ، غايت آن كه ساكت
مانده اند . ( 2 )

نظريه محدّث قمي ( رحمه الله )

مرحوم محدث قمي ( رحمه الله ) در
منتهي الآمال ( 3 ) مي نويسد : مخفي نماند كه
قصّه دامادي جناب قاسم ( عليه السلام ) در كربلا و
تزويج او فاطمه بنت الحسين را ، صحت ندارد ؛ چه آن كه دركتب معتبره
نرسيده و به علاوه آن كه حضرت امام حسين را دو دختر ( قابل ازدواج ) بوده ؛
چنانكه در كتب معتبره ذكر شده ؛ يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرموده : سيد الشهدا ( عليه السلام ) او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آن
كه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثنّي بوده كه در
كربلا حاضر بوده . چنانكه در احوال امام حسن به آن اشاره شد و اگر مستنداتي به اخبار
غير معتبره گفته شود كه جناب امام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . دمع السجوم ، صص343 و344

2 . همان ، ص356

3 . منتهي الامال ، ج1 ، ص380


83


حسين ( عليه السلام ) را فاطمه ديگري
بوده ، گوييم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن
حسن بست . و الله تعالي العالم .

و شيخ اجل ، محدث متتبّعِ ماهر ، ثقة الإسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري
ـ نوّرالله مرقده ـ در كتاب لؤلؤو مرجان فرموده است : به مقتضاي تمام كتب
معتمده سالفه مؤلفه در فن حديث و انساب و سيره ، نتوان براي حضرت سيدالشهدا دختر
قابل تزويج بي شوهري پيدا كرد كه اين قضيه با قطع نظر از صحت و نظم آن به حسب نقل و
قوعش ، ممكن باشد .

گاهي در كتب ارباب قلم مطالبي ديده مي شود كه از سوي برخي مورد
اعتراض قرار مي گيرد ؛ از آن جمله مسأله عروسي قاسم است كه در اين باره هم
نمي توان به گونه اي شتابزده و عجولانه به قضاوت نشست ؛ زيرا موافقان
و مخالفان مسأله فوق ، از افراد پايين عرصه تحقيق نيستند ، ليكن پرداختن به اين بحث و
جرح و تعديل آن در اينجا ، فايده چنداني ندارد و به نظر نمي رسد مطرح كردن آن
در مقتل ها مشكلي را حل كند .


84


عبدالله بن حسن ( عليه السلام )

عبدالله بن حسن ، برادر قاسم بن حسن ، يكي از تاريخ سازان
عاشورااست . عبدالله از قاسم كوچك تر بوده و سن او را يازده سال
نوشته اند . ( 1 )

بعضي از مورّخان نوشته اند : آنگاه كه شمر با جمعي ديگر از
دشمنان ، امام حسين ( عليه السلام ) را در گودال قتلگاه
محاصره كردند و هركدام به گونه اي به آن حضرت حملهور شدند ، طفلي از خيام
امام ( عليه السلام ) كه ناظر صحنه بود ، به سرعت خود را
به امام رساند ، سيد الشهدا خطاب به خواهرش زينب گفت : او را بازگردان ، زينب آمد تا
وي را به خيمه بازگرداند ليكن او به شدت مقاومت كرد و از امام جدا نمي شد . وقتي ابحربن كعب به امام ضربتي زد او به كعب گفت :

وَيْلَكَ يَابْنَ الْخَبيثَةِ أَ تَقْتُلُ
عَمِّيَ ؟
.

واي برتو ، اي پسر زن نابكار ، عموي مرا به قتل
مي رساني ؟ !

در اين هنگام دست خود را براي حمايت به طرف امام آورد كه شمشير كعب
فرود آمد و دست آن طفل را از تن جدا كرد ؛ به طوري كه به پوست بدن آويزان شد . او در اين هنگام بانگ برآورد : يا عَمّاه يا أَبَتاه امام او را به آغوش كشيد و فرمود :

يَابْنَ أَخي ! إِصْبِرْ عَلي ما نَزَلَ بِكَ ، وَاحْتَسِبْ
في ذلِكَ الْخَيْرَ فَإِنَّ اللهَ سَيُلْحِقُكَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معالي السبطين ، ج2 ، ص282


85


بِآبائِكَ الصّالِحينَ .

فرزند برادرم ! برآنچه پيش مي آيد صبر كن ، اين
سختي ها را به حساب خدا بگذار و خدا تو را به پدران صالحت ملحق مي سازد .

در همين لحظات بود كه حرمله حلقوم او را نشانه گرفت و تيري به سويش
نشانه رفت كه گلويش دريده شد . ( 1 ) برخي
نوشته اند : عبدالله رو به خيمه كرد و گفت : مادرم ! دستم را بريدند ! صداي
او به گوش مادرش رسيد و او از خيمه بيرون آمد در حالي كه فرياد مي زد : وا وَلَداه ، وا قُرَّةَ عَيناه . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : الأمين ، اعيان الشيعه ، ج1 ،
ص609

2 . معالي السبطين ، ج1 ، ص282


86


عَوْن بن علي ( عليه السلام )

در ميان شهداي كربلا چند نفر با نام عون حضور داشتند ؛ از جمله :

عون بن علي بن ابي طالب ، برادرناتني امام حسين ( عليه السلام ) كه مادرش اسماءبنت عميس
بود .

روز عاشورا هنگامي كه عون از امام ( عليه
السلام )
تقاضاي رفتن به ميدان نبرد كرد ، امام ( عليه
السلام )
به او فرمود : چگونه با اين جمعيت انبوه نبرد خواهي كرد ؟ او پاسخ داد : كسي كه جان خود را نثار راهت مي كند ، به كم و زياد بودن دشمن
نمي انديشد . ( 1 ) امام ( عليه السلام ) وي را در آغوش كشيد و گريست . ( 2 ) او جنگ نماياني كرد و به
خيمه بازگشت و خطاب به امام حسين ( عليه السلام ) گفت : برگشتم تا لحظه اي ديگر تو را ببينم .

امام ( عليه السلام ) دستور داد هنگام
رفتن عون به نبرد ، اسب وي را عوض كردند . او در اين مرحله از جنگ ، صالح بن يسار را
ديد و وي را شناخت . صالح يكي از كساني بود كه در حكومت اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) به خاطر شرب خمر تازيانه خورده بود و مسؤول
اجراي حد او همين عون بود . او وقتي عون را شناخت به هتاكي و فحاشي نسبت به او
پرداخت و به وي حملهور شد ولي به خاك مذلّت افتاد و به دست عون به جهنم روانه شد و
اندكي بعد ، عون توسط دشمن غدّار ديگري به فيض شهادت رسيد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مَنْ كانَ باذِلاً فِيكَ مُهجتَه لَمْ يبال
بِالكثرة و القلّة .

2 . شهدايي كه امام ( عليه السلام ) در حال حيات ظاهريشان
بر آنها اشك ريخته باشد انگشت شمارند و از آن جمله اند : عون بن علي بن ابي
طالب .

3 . معالي السبطين ، ج1 ، ص262 ، مجلس
هفدهم .


87


تاريخ سازان
كربلا

اكنون به شرح رشادت ها و جانبازي هاي ياران باوفاي سيد
الشهدا ( عليه السلام ) مي پردازيم كه با نثار
خونشان در راه اهداف بلند امام ، جاودانه شدند و خط سرخ شهادت را در تاريخ گلگون
تشيّع علوي ماندگار ساختند .

1 و 2 ـ مسلم بن عوسجه و پسرش

يكي از ستارگان درخشان آسمان حماسه عاشورا ، مسلم بن عوسجه است . وي از قبيله حبيب بن مظاهر اسدي و از اصحاب پيامبر خدا است ( صلّي الله عليه وآله ) ( 1 ) و
از آن حضرت روايت نيز مي كرد و از مردم كوفه براي حسين ( عليه السلام ) بيعت مي گرفت و از سوي مسلم بن
عقيل برافراد قبيله مذحج و اسد نمايندگي داشت . هنگامي كه سالار شهيدان به كربلا
رسيد ، حبيب بن مظاهر در بازار عطاران كوفه مسلم بن عوسجه را ديد و از او پرسيد
كجا مي روي ؟ مسلم پاسخ داد : مي خواهم رنگ بخرم و محاسن خود را خضاب كنم . حبيب گفت : چرا در كربلا ، در ركاب پسر فاطمه ( عليها
السلام )
محاسن خود را رنگين نمي كني ؟ از همان جا بود كه هر دو
تصميم گرفتند راهي كربلا شوند . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تنقيح المقال ، ج3 ، ص214

2 . نكـ : مبحث حبيب بن مظاهر در همين
كتاب .


88


سيد بن طاووس در لهوف مي نويسد : مسلم در حلقه عشاق ، در شب
عاشورا ، هنگامي كه امام به آن ها پيشنهاد رفتن كرد ، اين چنين گفت :

نَحْنُ نُخَلّيكَ هكَذا وَنَنْصَرِفُ عَنْكَ ؟ وَ
قَدْ أَحاطَ بِكَ هذَا العَدُوُّ ، لا وَاللهِ لا يَرانِي اللهُ أَبَداً وَ
أَنا أَفْعَلُ ذلِكَ حَتّي أُكَسِّرَ في صُدُوِرهِمْ رُمْحيَ وَأُضارِبَهُمْ
بِسَيْفي ما ثَبَتَ قائِمُهُ بِيَدي ، وَلَوْ لَمْ يَكُنْ لي سِلاحٌ أُقاتِلُهُمْ
بِهِ ؛ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجارَةِ وَلَمْ أُفارِقْكَ أَوْ أَمُوتُ مَعَكَ .
( 1 )

ما تو را تنها بگذاريم و از تو كناره بگيريم ! در حالي كه
دشمنان ، تو را محاصره كرده اند ؟ نه به خدا سوگند ، خدا هرگز چنين روزي را براي
من پيش نياورد . از تو جدا نشوم مگر آن كه نيزه ام را در سينه هاي
آنها بشكنم و شمشيرم را بر بدن آنها فرود آورم . تا قائمه شمشير در دست من باشد ،
آنان را رها نخواهم ساخت و اگر هيچ نوع سلاحي باقي نماند ، با سنگ با آنان پيكار
خواهم كرد ، هرگز از تو جدا نمي شوم تا در ركاب تو به شهادت رسم و فداي تو
گردم .

بزرگيِ مقام مسلم بن عوسجه را مي توان از آخرين كلمات امام ( عليه السلام ) دريافت . امام حسين ( عليه السلام ) در برابراجساد مطهر شهداي كربلا
درحالت غربت چنين بانگ برمي داشت :

يا حَبِيبَ بن مَظاهر ، وَيا زُهَيربن القَين ، وَ
يا مُسْلِم بن عَوسَجَة . . . فَقُومُوا عَن نَوْمَتِكُمْ أَيُّهَا الْكِرامَ ، وَ
ادْفَعوا عَنْ آلِ الرَّسُول الطُّغاةَ اللِّئام .
( 2 )

مسلم بن عوسجه و اطاعت محض از ولايت

مسلم بن عوسجه مطيع محض امام بود . او در صبح عاشورا كه شمر عربده
سرداده ، خطاب به امام حسين ( عليه السلام ) گفت : پيرامون حَرمت آتش افروختي و جهت دخول به آتش جهنم ، شتاب كردي ! مسلم گفت : يابن
رسول الله ! شمر در تيررس من است ، آيا اجازه مي دهي تا وي را مورد هدف
قرار دهم و از پايش درآورم ؟ امام ( عليه السلام ) فرمود : چنين نكن ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معالي السبطين ، ج1 ، 208 ؛ بحارالأنوار ، 45 ، ص69 زيارت ناحيه مقدسه با تفاوت مختصر .

2 . همان ، ج2 ، ص214


89


زيرا دوست ندارم كه آغازگر جنگ باشم ( 1 ) و مسلم از
انداختن تير خودداري كرد .

* * *

به هنگام نبرد در ميدان رزم ، ضرباتِ سنگين دشمن ، مسلم بن عوسجه
را از مركب به زمين افكند . هنگامي كه روي شن هاي سوزان كربلا افتاد ، حسين ( عليه السلام ) را صدا زد ، و آن حضرت همراه حبيب بن مظاهر
به ياري اش شتافتند . امام خطاب به وي فرمود : بر باد رحمت خداوند اي مسلم بن
عوسجه و آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت كرد : " . . . فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ
مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا
" در اين هنگام ،
حبيب بن مظاهر پيش آمد و گفت : براي من بسيار
ناگوار است كه تو را اين چنين به روي خاك مي بينم و تو را بشارت به بهشت
مي دهم . مسلم كه نيم جاني داشت پاسخ داد : خداوند
تو را به نيكي بشارت دهد ! حبيب گفت : اگر نمي دانستم كه بعد از تو به تو ملحق
خواهم شد دوست داشتم مطالبي را كه برايت اهميت دارد بر من وصيت كني . مسلم كه در
حالت بي رمقي خاص قرار داشت ، گفت : بر تو سفارش مي كنم كه حرمت اين مرد ( امام حسين ( عليه السلام ) ) را پاس بداري و پيش مرگ او
شوي . ( 2 )

هنگامي كه او به شهادت رسيد دشمن يك صدا بانگ پيروزي سرداده ، گفتند : قَتَلْنا مُسْلِمْ بْن عَوسَجَة ؛ مسلم بن عوسجه را از پاي درآورديم .

اين اعلام شادي دشمن ، اهميت وجود او در كنار امام ( عليه
السلام )
را اثبات مي كند ولي سابقه جهاد و ايثار او در پاي اسلام
به گونه اي بود كه شبث بن ربعي بر قاتلان او برآشفت و گفت : مادرانتان به
عزايتان بنشيند ! با دست خود انسان هاي گرانقدر خود را به قتل مي رسانيد و
خود را در اختيار سوءاستفاده كنندگان قرار
مي دهيد و از شهادت مسلم بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . لا تَرْمِه فإنّي أكره أنْ أبدأهُم . حماسه
عاشورا ، ص191 ، چاپ اوّل .

2 . فَبالَغَ في قِتالِ الأَعْداءِ وَصَبَرَ عَلي
أَهْوالِ البَلاءِ حَتّي سَقَطَ إِلي الأَرْضِ وَبِهِ رَمَقٌ ، فَمَشي إِلَيْهِ
الحُسَيْنُ
( عليه السلام ) وَمَعَهُ حَبيبُ بْنُ مَظاهِر فَقالَ لَهُ الحُسَيْنُ : رَحِمَكَ
اللهُ يا مُسْلِمُ ثُمَّ تَلا قَوْلَهُ تَعالي :
" فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ
يَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْديلاً
" ، وَدَنا مِنْهُ حَبيبٌ وَقالَ : عَزَّ عَلَيَّ مَصْرَعُكَ يا
مُسْلِمُ أَبْشِرْ بِالجَنَّةِ ، فَقالَ لَهُ مُسْلِمٌ بِصَوْت ضَعيف : بَشَّرَكَ
اللهُ ، ثُمَّ قالَ لَهُ حَبيبٌ : لَولا أَنَّني أَعْلَمُ أَنّي في الأَثَرِ
لاََحْبَبْتُ أَنْ تُوصِيَ إِلَيَّ بِكُلِّ ما أَهَمَّكَ ، فَقالَ لَهُ مُسْلِمٌ
فَإِنّي أُوصيكَ بِهذا وَأَشارَ بِيَدِهِ إِلي الحُسَيْنِ7 ، فَقاتِلْ دُونَهُ حَتّي
تَمُوتَ ، فَقالَ لَهُ حَبيبٌ : لاََنعُمَنَّكَ عَيْنَاً . ثُمَّ ماتَ ( رِضْوانُ اللهِ
تَعالي عَلَيْهِ ) .


90


عوسجه شادماني مي كنيد ؟ به خدا سوگند در موقعيتي در جنگ آذربايجان وي
را يافتم كه قبل از آغاز جنگ ، 6 نفر از مشركان را كشته بود . وي از پيشتازان
بي نظير بود . آيا خوشحاليد كه چنين كسي را به قتل مي رسانيد . ( 1 )

پسر مسلم بن عوسجه

پسر مسلم بن عوسجه كه دوازده سال داشت ، به امر مادرش روي به
ميدان نهاد ، امام حسين ( عليه السلام ) به او فرمود : تو
كودك يتيمي هستي ، اگر تو نيز كشته شوي ، مادرت پناه گاه ندارد پناهگاه . مادرش فرياد زد : اي فرزند ، اگر از جنگ برگردي از تو راضي نخواهم شد و شيرم را برتو
حلال نمي كنم .

پسر روي به معركه آورد ؛ وقاتَلَ قتالَ الأبطال ، همچون قهرمانان بزرگ مي جنگيد . مادرش فرياد مي زد : فرزندم ! خوشا
به حالت كه به زودي از دست ساقي كوثر سيراب خواهي شد . اين نو جوان رجزي
مي خواند كه معرفت والاي وي را نشان مي داد :

أميري حسينٌ وَنِعْمَ الأمير * * * سرورُ فؤاد
البشير النّذير

عليّ و فاطمة والداه * * * فهل تعلمون له من
نظير ؟

له طلعة مثل شمس الضحي * * * له غرّة مثل بدر
منير
( 2 )

رهبر من حسين است چه رهبر بزرگي كه سبب سرور و خوشحالي پيامبر بشير و
نذيراست .

پدر و مادرش ، علي و فاطمه اند ، آيا نظيري براي او نشان
داريد ؟

چهره اش همچون خورشيد مي درخشد و همچون ماه شب چهارده
نورافشاني مي كند . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : معالي السبطين ، ج2 ، ص233 . ثكلتكم
اُمّهاتكم تقتلون أنفسكم بأيديكم و تذلّون أنفسكم لغيركم ، و تفرحون أنْ يُقْتَلَ
مسلم بن عوسجه ، أما و الّذي أسلمتُ له ، لَرُبَّ موقف له قد رأيت في المسلمين
كريماً ، لقد رأيته يوم سلق ( آذربايجان ) قتل ستة من المشركين قبل أنْ تلتئم خيول
المسلمين ، أفيقتل منكم مثله و تفرحون ؟ !

2 . بحارالأنوار ، ج45 ، ص27

3 . معالي السبطين ، ج2 ، ص234


91


3 ـ زهير بن قين

زهير ، نامي آشنا است ، گرچه در تاريخ عاشورا ، رجال نامي ديگري به اين
نام به چشم مي خورد ؛ مانند زهير بن سيار ، ( 1 ) زهيربن بشر ( زهير بن بشير ) ( 2 ) زهيربن قيس ( 3 ) زهيربن سليم ازدي ( 4 ) ، ولي زهير بن قين از برجستگي ويژه اي
برخوردار بود .

اعلمي در دائرة المعارف مي نويسد : ( 5 ) زهير بن قين انماري از
مردان مورد اعتماد بود . ( 6 )

علامه تستري در قاموس الرجال مي نويسد :

زهير بن قين . . . كان أوّلاً عثمانياً فحجّ فوافق
الحسين
( عليه السلام ) في
الطريق ، فأرسل خلفه فتهامل ، فلامَتْهُ زوجته دلهم ، فمضي إليه فما لبث ان صار علويّ
. ( 7 )

زهير نخستين مرد از پيروان عثمان بود كه حج گزارده بودو در مسير
با امام حسين ( عليه السلام ) برخورد كرد . امام ( عليه السلام ) كسي را پي او فرستاد ولي او در آمدن تعلّل
كرد . همسر زهير ( دلهم ) او را مورد سرزنش كرد و او سرانجام به نزد امام آمد و
بي درنگ از علويان شد .

زهير در روز عاشورا ، در مرتبه اي از يقين بود كه به امام فرمود : امروز به ديدار جدّت توفيق خواهيم يافت . امروز امام حسن و اميرالمؤمنين ( عليهما السلام ) را ديدار خواهيم كرد . ( 8 )

زهير ، از دلاوران نامي اسلام بود كه در فتح ارمنستان و آذربايجان شركت
داشت . او پس از شنيدن خبر از پاي درآمدن عثمان ، لشكر را تحت فرماندهي خود از
ارمنستان به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : فرسان الهيجا ج1 ، ص141 ؛
وسيلة الدارين ، ص137 ؛ انصارالحسين ، شمس الدين ، ص 163 ـ 117

2 . آرامگاه خاندان پاك پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، ص234 ،
اعلمي ، دائرة المعارف ، ص215

3 . مجالس الشهداء ، ص86 ، وقايع كربلا ،
ص98

4 . نكـ : اعلمي دائرة المعارف ، ج10 ،
ص216

5 . همان منبع ، ص217

6 . زهير بن قين الأنماري البجلّي ، شهيد الطف
ثقة .

7 . نكـ : قاموس الرجال ، ج4 ،
ص485

8 . دمع السجوم ، ص293


92


مداين بازگرداند . اين جمعيت چون نسبت به اوضاع جاري مدينه و رخدادهاي
جديد آن ناآشنا بودند ، دچار حيرت و سردرگمي شدند ، لذا در بيرون شهر ، در ميان
نخلستاني خيمه زده ، به بررسي اوضاع پرداختند . بعضي به عبادت پرداختند و
نمي دانستند كه چه پيش آمده است و گروهي نيز در مقام خونخواهي عثمان
برآمدند .

برخي زهيربن قين را عثماني دانسته اند و اين بدان جهت است
كه او در آن زمان به حمايت از حكومت اميرالمؤمنين برنخاست . گروهي نيز
نوشته اند كه زهير در شمار خونخواهان عثمان بود .

زهير ، جزدر دوران خلافت مولاعلي ( عليه
السلام )
كه در شمارخونخواهان عثمان بود ، همواره در راه حق
گام برداشت و ولايت و محبّت امام حسين ( عليه السلام ) موجب نجات وي گرديد .

طبري مي نويسد : در غروب تاسوعا ، يكي از مزدوران عمربن سعد ، به
نام عزره به زهير گفت : اي زهير ، تو كه در صف شيعيان اهل بيت قرار نداشتي و
عثماني بودي . ( 1 ) گفت : پيش آمدي تا اين سخن را
بگويي ! آري ، من از آنان بودم ولي خداوند هدايتم كرد .

در برخي از نسخ چنين آمده است : ولكنّ الطريق جمع
بيني وبينه
؛ راه ، ميان من او ، پيوند آفريد و مرا توفيق
وصال داد .

* * *

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با ياران
خود از محلي عبور مي كردند ، كه زهير بن قين را ، در حالي كه مشغول بازي بود ،
مورد نوازش قرار دادند . ياران پرسيدند : اين طفل كيست ؟ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پاسخ دادند : او كسي است كه حسين مرا
بسيار دوست مي دارد و ديدم كه روزي خاك زير پاي حسين را بوسه زد . جبرئيل به من
خبر داد كه او در كربلا در ياري حسين شهيد مي گردد . ( 2 )

جمعيتي ، مركب از افراد قبيله بني فزاره ، به سركردگي زهيربن قين
از حجاز به طرف عراق در حركت بود ، آنان هميشه در باراندازها كمي دورتر از قافله
انقلاب كربلا بار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ طبري ، ج4 ، ص61

2 . علامه شوشتري ، المواعظ ، مجلس سوم ،
ص59


93


مي انداختند . ( 1 ) زهير ، رهبر اين
كاروان چندان خوش نداشت كه به كاروان حسين ( عليه
السلام )

بپيوندد ( 2 ) برخي نوشته اند كه
راز اصلي اين مسأله آن بود كه او براثر تبليغات مسموم برخي از عناصر ناباب در شمار
خون خواهان عثمان قرار گرفته بود ولي در بين راه در منطقه قصر بني مقاتل
امام ( عليه السلام ) او را به نزد خود خواندند و او
سكوت كرده بود كه ( همسرش ) بنت عمرو به نام دَيلْم ( 3 ) به او گفت : پيك پسر پيامبر به سوي تو مي آيد و تو سكوت مي كني ؟ !

او برخاست و به سوي امام ( عليه السلام ) رفت و چيزي نگذشت كه برگشت .

علاّمه تستري در قاموس الرجال مي نويسد : وَ جاءَ مُسْتَبْشِراً وَقَدْ اصْفَرَّ وَجْهُهُ . . . فَطَلّق
زَوجَتَه وَلازَمَ الْحُسَين
؛ و آنگاه با
چهره اي شاد و بر افروخته باز گشت . . . همسرش را طلاق گفت ( تا به دليل همسري وي ،
از سوي امويان دچار مشكل نگردد ) و آنگاه ملازمت و همراهي حسين
( عليه السلام ) را برگزيد .

بعضي از مورّخان ، از جمله خواندمير در تاريخ حبيب السير
مي نويسد : زهير وقتي به خيمه خود بازگشت ، با خانواده اش وداع كرد و گفت : حسين به من فرمود : خداوند خروج بر ستمگران را دوست دارد . تو اي زهير
مي داني كه بني اميه حكم خدا را زيرپا نهاده اند پس بيا با ما همراه
باش .

* * *

زهير هنگام وداع از اهل خود ، خاطره اي نقل كرد . او گفت : من
دريكي از جنگ هاي طاقت فرساي اسلامي كه شركت داشتم ، پيروز شده بوديم و خوشحال
بودم . سلمان باهلي به من گفت :

إذا أدْرَكْتُمْ شباب آل محمد فكونوا أشدّ فرحاً
بقتالكم معهم بما أصَبْتُمْ من الغنائم فأمّا أنا فإنّي استودعكم الله
؛

چون جوانان دودمان محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را
دريابيد ، به واسطه غنايمي كه به دست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : ارشاد ، مفيد ، چاپ بصيرتي ، ص221 ،
باب توجه الحسين
( عليه السلام ) إلي الكوفه .

2 . بني فزاره و بني بجيله دو قبيله از
قبايل عرب بودند .

3 . نكـ : قاموس الرجال ، ج4 ،
ص485


94


مي آوريد ، از جنگ با آن سخت خرسند باشيد ، ولي من شما را به خدا
مي سپارم .

گفتني است ، زهير بن قين پس از رسيدن سپاه حرّ به امام ( عليه السلام ) پيوست ، از اين رو وقتي امام حسين ( عليه السلام ) در جمع ياران حرّ سخنراني مي كرد ، زهير
برخاست و اظهار محبت نسبت به آن حضرت نمود .

زهير ، از جمله فرماندهان محبوب نزد سيد الشهدا است و امام ( عليه السلام ) در آخرين لحظات غربت خود نام چند تن را بر
زبان آورد كه از جمله آنان زهير بود :

يا حَبِيبَ بن مَظاهر ، وَيا زُهَيربن القَين ، وَ
يا مُسْلِم بن عَوسَجَة . . . فَقُومُوا عَن نَوْمَتِكُمْ أَيُّهَا الْكِرامَ ، وَ
ادْفَعوا عَنْ آلِ الرَّسُول الطُّغاةَ اللِّئام
. ( 1 )

وي از فرماندهان بخش ميمنه لشكر بود ، امام به وي دستور داد در ظهر عاشورا در
مقابل او بايستد تا نماز امام به پايان رسد .

زهير بن قين از جمله كساني است كه در روز دوّم محرم ، در آغاز ورود به سرزمين
كربلا ، هنگامي كه امام در خطبه اي فرمودند :

أَلا تَرَوْنَ إِلَي الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ ،
وَإِلَي الْباطِلِ لا يُتَناهي عَنْهُ ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ في لِقاءِ َربِّهِ
مُحِقّاً ، فَإِنّي لا أَرَي الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً ، وَالْحَياةَ مَعَ
الظّالِمينَ إِلاّ بَرَم .

آيا نمي نگريد كه به حق عمل نمي شود و باطل ترك نمي گردد ؟ در
چنين وضعيتي ، مؤمني كه به حق مي انديشد ، به ديدار پروردگارش رغبت
مي نمايد ؛ زيرا كه من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز
ملالت آوري نمي بينم .

زهير به رسم اظهار وفاداري برخاست و گفت :

فَقامَ زُهَيْرُ بُنْ القَيْنِ وَقالَ : لَقَدْ
سَمِعْنا ـ هَدانا اللهُ بِكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ـ مَقالَتَكَ ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معالي السبطين ، ج2 ، ص9


95


وَلَوْ كَانَتِ الدُّنْيا لَنا باقِيَةً وَكُنّا
فيها مُخَلَّدينَ ؛ لاَثَرْنا النُّهُوضَ مَعَكَ عَلي الإِقامَةِ فيه .
( 1 )

سخنان تو را شنيديم ، اي كسي كه خداوند تو را از هدايت خاص خود
برخوردار ساخت . اي پسر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اگر زندگي دنيايي پايدار باشد و ما عمري جاويدان داشته باشيم ، همچنان در خط تو
برقرار خواهيم ماند و شهادت در كنار تو را برآن ترجيح مي دهيم .

زهير در مقام يقين و در صفاي معرفت به مرتبه اي رسيده بود كه
امام خود را تسليت مي داد و مي گفت : از آنچه پيش آمده است دلگير نباش كه
جاي نگراني و تأسف نيست . ( 2 ) او با خرسندي از
اين كه توفيق فداكاري در راه امام خود را يافته است ، به امام
عرضه داشت :

اقدم هديت هاديا مهديّا * * * فاليوم ألقي جدّك
النّبيّا

و حسناً و المرتضي عليّا * * * و ذا الجناحين الفتي
الكميا

و أسد الله الشهيد
الحيا
( 3 )

زهير در روز عاشورا ( 4 ) مقابل دشمن حضور
يافت و بانگ برآورد : اي بندگان خدا ، پسر فاطمه به دوستي و ياري سزاوارتر است
تا پسر سميّه ! و افزود : اگر به ياري او نمي پردازيد پس ، در برابر او به
دشمني برنخيزيد و اين حالت بهتر از دشمني با اوست . ( 5 ) اُعيذكم بالله أنْ تقتلوهم . . . . ( 6 )

در اين هنگام شمر فريادي بر ضد او سرداد و او پاسخ داد : آيا مرا به
مرگ تهديد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امين ، اعيان الشيعه ، ج1 ، ص598 ، بحارالأنوار : 44 ، ص381

2 . آيتي ، بررسي تاريخ عاشورا ، مجلس11 ،
ص187

3 . مقتل الحسين ( عليه السلام ) : ص224

4 . نكـ : اعلمي دائرة المعارف ، ج10 ،
ص217

5 . مقرم ، مقتل الحسن ، ص231

6 . حياة الامام الحسين ، 3 ،
ص189


96


مي كني ؟ و افزود :

فَوَاللهِ للْموتُ مَعَهُ أَحَبّ اِليَّ مِنَ
الْخُلْدِ مَعَكُمْ
؛ ( 1 )

به خدا قسم كشته شدن در ركاب او ، از زندگي جاودانه با شما بهتر است .

زهير ، همواره از ملازمان ركاب امام ( عليه السلام ) بود و فرماندهي بخش ميمنه لشكر آن حضرت را برعهده داشت ؛ چنانكه فرماندهي بخش ميسره
با حبيب بن مظاهر بود . از چگونگي شهادت او اطلاع چنداني در دست نيست .

بعضي از مورّخان نوشته اند : همسر زهير كه به كوفه رفته بود ، پس از آگاهي از
شهادت زهير ، كفني را به غلام خود داد و او را به سوي كربلا روانه ساخت تا بدن زهير
را بپوشاند و دفنش نمايد . غلام وقتي در كربلا ، در قتلگاه حاضر شد و آن صحنه دردناك
و بدن عريان و بي سر فرزند رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله )
را روي زمين ديد ، كفن را انداخت و بازگشت و گزارش داد كه : پيكر مولاي
زهير ؛ ( امام حسين ( عليه السلام ) ) بدون كفن روي زمين
مانده من خجالت كشيدم بدن زهير را كفن و دفن نمايم . ( 2 )

4 ـ حبيب بن مظاهر اسدي

حبيب بن مظاهر اسدي از تيره اسدي هاي قبيله عدنانِ شمال عربستان
آن روز است . او از اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) بود و در تمام
جنگ ها با اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و در كنار
آن حضرت با دشمنان مي جنگيد ؛ ( 3 ) همچنين در تشويق
مردم كوفه در باب توجه

به حسين ( عليه السلام ) نقش به سزايي ايفا كرد . وي و مسلم بن عوسجه از مردم كوفه براي امام حسين ( عليه السلام ) بيعت مي گرفتند و از نويسندگان
دعوت نامه به امام بودند . ( 4 )

بعضي نوشته اند كه پيامبر خدا ( صلّي الله
عليه وآله )
با جمعي از ياران ، از جايي مي گذشتند كه چشم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص221 ، حياة الامام الحسين ،
ج3 ، صص189 و 190

2 . قمقام ، ج2 ، ص473

3 . ابصار العين ، صص 100 ـ 102

4 . نكـ : تاريخ طبري ، ج5 ، ص352 ؛
الارشاد ، ج2 ، ص36 و الكامل ، ج4 ، ص20


97


آن حضرت به حبيب افتاد ، او را مورد مرحمت و نوازش قرار داد و فرمود : جبرئيل به من خبر داد كه او پسرم حسين را دوست مي دارد و در ياري پسرم
حسين در كربلا كشته خواهد شد . ( 1 )

حبيب در آوردن افراد قبيله خود به ياري حسين ( عليه السلام ) ( در شب عاشورا ) تلاش فراواني كرد كه حركت او
در اين باره توسط لشكر كفرپيشه يزيدي ناكام ماند و آنان در اين رابطه چند كشته
و مجروح دادند . حبيب در كربلا از ملازمان امام ( عليه
السلام )
بود و همرديف زهير بن قين همواره در ركاب آن حضرت بود . او روز
عاشورا فرمانده بخش ميسره لشكر امام و زهير فرمانده بخش ميمنه لشكر بودند . ( 2 )

حبيب يكي از رجال برجسته كوفه در دوران اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و از افراد معروف به شرطه خميس ( پليس
انتظامي ) آن حضرت بود و نيز يكي از فرماندهان قسمت ميسره سپاه اميرالمؤمنين بود و
در همه جنگهاي آن حضرت با مخالفانش حضور داشت . قابل ذكر است كه حبيب بن مظاهر از
اصحاب پيامبراكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نيز بوده و از
آن حضرت حديث شنيده است . او در كربلا آنچنان مورد اعتماد سالار شهيدان بود كه آن
حضرت فرماندهي بخش ميسره لشكر خود را به او داد .

ديدار دو يار با وفا

حبيب روز عاشورا در ميدان رزم چنين رجز مي خواند :

أنا حبيب و أبي مظاهر * * * فارس هيجاء و حرب
تسعر

أنتم أعدّ عدة و أكثر * * * و نحن أوفي منكم و
أصبر

و أنتم عندالوفاء أعذر ( أغدر ) ( 3 ) * * * و نحن أعلي حجّةً و أظهر ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . معالي السبطين ، ج1 ، ص228

2 . نكـ : اعيان الشيعه ، ج1 ،
ص601

3 . معالي السبطين ، ج1 ، ص230

4 . نكـ : ابن شهرآشوب ، مناقب ، بخش امام
حسين
( عليه السلام ) ، اعلمي ؛ دائرة المعارف ، ج7 ، ص502 و
معالي السبطين ، ج1 ، ص230


98


من ، حبيب ، پسر مظاهر در روز رزم همچون شير ، دليرم .

شما دشمنان ، گرچه از حيث تعداد بيشتر مي باشيد ولي زود از
مسؤوليت ، شانه خالي مي كنيد و ما نسبت به مسؤوليت و مولاي خود وفادار و
صبوريم .

شما در پيشگاه خدا ذليل و دليلي جهت حقانيت خود نداريد شما در خط
باطليد و ما در صراط حقيم .

دفاع جانانه از ولايت

مورّخان نوشته اند : پيش از اقامه نماز ظهر روز عاشورا ، وقتي حصين
بن نُمير ،

يكي از افراد لشكر كفر به امام ( عليه
السلام )
زخم زبان زد و گفت : نماز تو پذيرفته نيست ! حبيب بن مظاهر
بر او لعنت فرستاد و گفت : نماز پسر خاندان رسول الله قبول نيست ولي نماز تو
دائم الخمر ( خمّار ) قبول است ؟ ( 1 ) در اين هنگام
جمعي از لشكر كفرپيشه به

او حمله كردند و وي را به شهادت رساندند . در عصر تاسوعا
نيز وقتي يكي از

لشكريان كفرپيشه به زهيربن قين زخم زبان زده ، گفت : امشب با آب
توبه خود را پاك كن ! حبيب پاسخ داد : او را خدا پاك كرده است . ناگفته
نماند كه برخي از

مورّخان براين اعتقادند كه حبيب با امام نماز گزارد و بعد از
آن در نبرد با كفار به شهادت رسيد . ( 2 )

زمان شهادت حبيب

برخي نوشته اند : هنگامي كه امام ( عليه
السلام )
به ياران خود فرمود : از اين قوم بخواهيد جنگ متوقف شود تا نماز ظهر
اقامه كنيم ، يكي از لشكريان عمربن سعد بانگ برآورد : نماز شما مردود است ! حبيب در
پاسخ وي بر آشفت و گفت : نماز پسر پيامبر قبول نيست ولي نماز تو قبول است ، اي دشمن
خدا ؟ ! در اين هنگام بود كه به حبيب حملهور شدند و به شهادتش رساندند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : فرهاد ميرزا قمقام ، ج1 ،
ص413 ؛ معالي السبطين ، ص230

2 . اعيان الشيعه ، ج1 ، ص606


99


فقدان حبيب براي امام ( عليه السلام ) گران بود ، لذا فرمود : عِنْدَ اللهِ أَحْتَسِبُ نَفْسي وَحُماة
أَصْحابِي
؛ ( 1 ) پاداش اين
شهادت ها را از خدا مي گيرم ،
پس از شهادت او امام در حقش فرمود : للهِِ دَرُّك يا حَبِيب ، لَقَدْ كُنْتَ فاضلاً ، تَخْتِمُ
الْقرآنَ في لَيْلَة واحِدَة
؛ ( 2 ) خداوند تو را بيامرزد ! انسان
برجسته اي بودي كه در يك شب يك ختم قرآن مي كردي .

مردي به نام بديل بن صُريم تميمي سر آن پير دلاور را جهت دريافت جايزه
برگردن اسب خود آويخته بود ودر كوفه جولان مي داد ، نوجواني را ديد كه وي
را تعقيب مي كند . سبب را پرسيد . او پاسخ داد : اين سرِ پدر پيرم حبيب بن مظاهر
است ، آن را به من بده تا دفنش كنم . آن مرد گفت : نمي دهم ؛ زيرا من بايد از
عبيدالله جايزه دريافت كنم ! ( 3 )

* * *

5 ـ سعيد بن عبدالله انصاري

اعلمي در دايرة المعارف ( 4 ) و مجلسي
در بحار ( 5 ) از او به نام : سعيد بن عبدالله الحنفي ياد
كرده اند .

او همان كسي است كه هنگام برپايي نمازِ آخرين ( نماز خونين عشق ) ،
امام ( عليه السلام ) به او و زهير بن قين ( 6 ) فرمودند :

تَقَدَّما أمامي حَتّي اُصَلّي الظُّهْرَ ؛ ( 7 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : شمس الدين ، انصار الحسين ،
ص94 ، خوارزمي ، مقتل الحسين ، ج2 ، ص17 ، بحارالأنوار : 45 ، ص27

2 . نكـ : آيت الله صدر ، پيشواي شهيدان ،
ص370

3 . نكـ : آيت الله صدر ، پيشواي شهيدان ،
ص370 ، معالم المدرستين ، 3 ، ص112

در بحارالأنوار ، ج45 ، ص26 نيز اينگونه آمده
است :

و قيل بل قتله رجل يقال له بديل بن صريم و أخذ
رأسه فعلّقه في عنق فرسه فلما دخل مكّة رآه ابن حبيب و هو غلام غير مراهق فوثب إليه
فقتله و أخذ رأسه . و قال محمد بن أبي طالب فقتل اثنين و ستين رجلا فقتله الحصين بن
نمير و علق رأسه في عنق فرسه .

4 . نكـ : اعلمي ، دائرة المعارف ، ج10 ،
ص389

5 . نكـ : مجلسي ، بحار ، ج10 ، ص103

6 . نكـ : علامه تستري ، قاموس الرجال ، ج5 ،
ص106

7 . مجلسي ، بحارالأنوار ، ج10 ، ص103 و
معالي السبطين ، ج1 ، 235


100


در مقابل من بايستيد تا نماز ظهر را بخوانم .

سعيد در برابر امام ( عليه السلام ) ، رو به
دشمن ايستاد . تيرهايي را كه به طرف امام مي رسيد به جان مي خريد . او
وقتي مي ديد تيري به سوي امام در حركت است ، سينه خود را سپر كرد و مانع از
اصابت آن به امام ( عليه السلام ) شد . در اثناي نمازِ
امام ( عليه السلام ) ، سيزده چوبه تير به بدن
سعيد اصابت كرد ؛ به طوري كه پس از پايان نماز ، رمقي برايش نماند و به خاك
افتاد . در آخرين لحظات ، آنگاه كه امام با دست مباركش گَرد و خاك صورت او را پاك
مي كرد ، نگاهي به آن حضرت كرد و گفت :

يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ( صلّي الله عليه وآله ) أَوَفَيْتُ ؟ ؛

آيا به وظيفه ام وفا كردم ؟

امام ( عليه السلام ) فرمود :

نَعَمْ أَنْتَ أَمامي في الجَنَّةِ ؛ ( 1 )

آري وفا كردي ، تو در بهشت ، در حضور من خواهي بود .

امام افزود :

فَاقْرَأْ رَسُولَ اللهِ عَنِّي السَّلامَ وَ
أَعْلِمْهُ أَنّي في الأَثَرِ
؛

به پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از طرف من سلام
برسان و بگو كه من به زودي به محضر تو خواهم شتافت . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تنقيح المقال ، ج2 ، ص28 ، مقرم
مقتل الحسين ، ص246

2 . عوالم ، ج17 ، ص88 ، مقتل مقرم ، ص248

عبدالله الحنفي نسبة الي بني حنيفة وهو في اعلي
درجات الثقة ولولم يكنِ الاّ ما روي في زيارة النّاحية المقدّسة في حقّه لكفي في
الكشف عن ثقته وجلالته ، قال : عجّل الله تعالي فرجه : السّلامُ علي سعيد بن
عبدالله الحنفي القائل الحسين
( عليه
السلام )
وقد اذن له في الأنصراف : لا والله لا نخلّيك
حتّي يعلم الله انّا قد حفظنا غيبة رسول الله
( صلّي الله عليه وآله ) فيك والله لو
أعلم أنّي اُقْتَل ثمّ أحيي ثمّ أذرّي ويفعل بي ذلك سبعين مرّة ما فارقتك حتّي ألقي
حمامي دونك وكيف افعل ذلك وإنما هي موتة أو هي قتلة واحدة ، ثمّ بعدها الكرامة الّتي
لاانقضاء لها أبدا ، فقد لقيت حمامك وواسيت أمامك ولقيت من بعد الكرامة في دار
المقامة ، حشرنا الله معكم في المستشهدين ، ورزقنا مرافقتكم في اعلي علّيين ( انتهي
كلامه عجل الله تعالي فرجه ) وقد ازداد شرفا علي شرفه صيرورته وقاية
للحسين
( عليه السلام ) عند
الصلاة فقد روي أبوجعفر الطّبري انّه لمّا صلّي الحسين
( عليه السلام ) الظهر صلاة الخوف
بعدالظّهر ، فاشتدّ القتال ولمّا قرب الأعداء من الحسين
( عليه السلام ) وهو قائم بمكانه ،
استقدم سعيد الحنفي أمام الحسين
( عليه
السلام )
فاستهدف لهم يرمونه بالنّبل يميناً وشمالاً وهو
قائم بين يدي الحسين
( عليه السلام ) يقيه السّهام طوراً بوجهه ، وطوراً بصدره ، وطوراً بيده ، وطوراً
بجنبه ، فلم يكد يصل إلي الحسين شيء من ذلك حتي سقط الحنفي الي الأرض وهو يقول : أللّهمّ العنهم لعن عاد وثمود ، أللّهم أبلغ نبيّك عني السّلام ، وبلغه مالقيت من ألم
الجراح فأنّي أردت ثوابك في نصرة ابن نبيّك ، ثمّ التفت إلي الحسين
( عليه السلام ) فقال : أوفيت يابن
رسول الله ؟ قال : نعم ، أنت أمامي في الجّنة ، ثمّ فاضت نفسه النفيسة رضوان الله
عليه .


| شناسه مطلب: 78481