بخش 2

حضرت حمزه در احتجاج شیخ مفید(رحمه الله)     حضرت حمزه در جنگها     حمزه(علیه السلام) اوّلین مدافع اسلام     حمزه نگهبان رسول الله     حمزه و عمربن خطاب     حمزه و ابولهب     پیمان برادری و اخوّت میان حمزه و زید بن حارثه     حمزه(علیه السلام) اوّلین پرچمدار اسلام     حمزه(علیه السلام) دوّمین پرچمدار اسلام     حمزه(علیه السلام) سوّمین پرچمدار اسلام     حمزه سیّد الشهدا در جنگ بدر     پیش بینی های لازم     پیام به مشرکین     آغاز تیر اندازی دشمن     حمله دشمن و دفاع حضرت حمزه     دوّمین حمله و دفاع حضرت حمزه     حمله عمومی     نتیجه جنگ بدر     1  ـ  مق

حضرت حمزه در احتجاج شيخ مفيد ( رحمه الله ) :

شيخ مفيد ( رحمه الله ) مي گويد : گروهي از جوانان شيعه براي تعلّم و فراگيري مطالب كلامي ، در پاي درس من حاضر مي شدند ، روزي يكي از آنها گفت : حضرت استاد ! روز گذشته در جلسه اي بودم كه طبراني ، دانشمند زيدي مذهب نيز حضور

داشت . او در چند مطلب بر ما شيعه اشكال و اعتراض كرد كه من پاسخ قانع كننده اي نداشتم ؛ از جمله اشكالات وي اين بود كه : شما شيعيان به بعضي از عقايد و اعمالي كه سنّي هاي حنبلي مذهب دارند انتقاد و اعتراض مي كنيد ، در حالي كه در موارد متعدّد با آنان هم عقيده بوده و مانند آنان عمل مي كنيد . و چند مورد را اينگونه برشمرد : زيارت قبور اوليا ، عبادت كردن در نزد آن قبور و . . . .

شيخ مفيد مي فرمايد : به آن شاگرد گفتم : نزد طبراني برو و


52


پاسخ پرسشهاي او را همانگونه كه من توضيح مي دهم با او

درميان بگذار .

شيخ مفيد به يكايك پرسشهاي طبراني پاسخ مشروح داد تا به پرسش در باره زيارت قبور اوليا رسيد و گفت :

به طبراني بگو كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حال حيات خويش ، هم به مسلمانان دستور داد كه قبر حضرت حمزه را زيارت كنند و هم خود به زيارت قبر عمويش و ساير شهدا مي پرداخت و همچنين دخترش فاطمه زهرا ( عليها السلام ) نيز مكرّر به زيارت قبر عمويش حمزه مي رفتند . پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و طبق روش آن حضرت مسلمانان هم به زيارت قبر او مي رفتند و در كنار اين قبر به زيارت و عبادت مي پرداختند .

بنابراين ، اگر عمل شيعه در باره زيارت مشاهد ائمه و پيشوايان ، دور از عقل و عملي حنبلي ! باشد پس اين ، اسلام و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است كه راه خلاف عقل را پيش پاي مسلمانان قرار داده و آنان را به كار ناروايي واداشته است ! مسلّم است كه چنين گفتاري ناشي از ضعف ايمان و عدم بصيرت در دين است . ( 1 )

گفتني است كه ايراد طبراني دانشمند زيدي مذهب و معاصر شيخ مفيد و مقايسه عقيده و عملكرد شيعه و پيروان مذهب حنبلي در موضوع زيارت از سوي او مربوط به دوراني است كه هنوز ابن تيميه و همفكرانش در ميان حنابله بهوجود نيامده بودند كه سفر به قصد زيارت قبور انبيا را نه تنها حرام بلكه موجب شرك و ارتداد معرفي نمايند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الفصول المختاره ، ج1 ، ص84 و بحارالأنوار ، ج10 ، ص442


53


حضرت حمزه در جنگها

حمزه ( عليه السلام ) اوّلين مدافع اسلام

در دوّمين سال بعثت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، فضاي مكّه فضاي ايذاي پيامبر و شكنجه مسلمانان مستضعف بود ؛ فضايي بود كه آن حضرت و كساني را كه به آيين وي گرويده بودند ، به باد استهزا مي گرفتند و از هيچ ايذا و اذيتي فروگذار نمي كردند .

تعداد مسلمانان از شصت و دو نفر تجاوز نمي كرد ؛ سيونُه نفر مرد و بيست و سه تن زن . سيد شهيدان ، حمزه در اين فضاي رعب و وحشت و ضعف و انزوا به اسلام پيامبر ايمان آورد ؛ ايماني كه توأم با دفاع از پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و نصرت و ياري دين خدا بود و تهديد و ارعاب دشمنان اسلام را در پي داشت .

مورّخان در اين باره مطالبي نوشته اند كه اكنون چكيده آن را مي آوريم :

روزي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كنار كوه صفا نشسته بود و ابوجهل از آنجا مي گذشت كه چشمش به آن حضرت افتاد ، ابوجهل در اثر جهل و عناد و كينه و عداوتي كه نسبت به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) داشت ،


54


در صدد آزار و اذيت آن حضرت برآمد و دهان به سبّ و

ناسزا گشود و پيامبر خدا در مقابل كلمات زشت او سكوت اختيار كرد و كريمانه از كنار آن همه جسارت گذشت .

لحظاتي بعد ، حمزه كه از شكار برمي گشت ، مانند هميشه براي طواف كعبه ، وارد مسجدالحرام شد . در اين هنگام كنيز عبدالله بن جذعان كه شاهد جسارتها و ناسزاگوييهاي ابوجهل نسبت به پيامبرخدا بود ، صورتِ واقعه را با حمزه در ميان گذاشت و چنين گفت :

ابا عماره ! نمي داني برادر زاده ات محمّد ، از ابوالحكم چه سخنان زشتي شنيد و چه اهانت هايي را از سوي او تحمّل كرد !

حمزه با شنيدن اين رخداد ، به سرعت به سوي ابو جهل ، كه در كنار كعبه با گروهي از سران قريش نشسته بود ، رفت و در مقابل ديدگان آنان ، به ابوجهل حمله آورد و با كماني كه به همراه داشت ، سر وي را شكافت و چنين گفت :

« أ تَشتُمُهُ وَأَنَا عَلي دِينِه أَقُول ما يَقُول فَردّ عَلي ذلِكَ إِنْ اسْتَطَعْتَ » . ( 1 )

« آيا به محمّد ناسزا مي گويي در حالي كه من نيز در آيين او هستم و به آنچه او اعتقاد دارد من هم معتقدم ؟ اگر مي تواني بر من اعتراض كن ! »

چند تن از قريش كه شاهد اين صحنه بودند ؛ براي حمايت از ابوجهل ، بر حمزه پرخاش نموده ، قصد حمله به وي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار الأنوار ، ج 70 ، ص 285


55


را داشتند كه ابوجهل خطاب به آنها گفت :

« دَعُوا أَبا عَمارة فَإِنِّي سَبّبت ابن أخيه سَبّاً قَبِيحاً » .

« كاري با او نداشته باشيد ؛ زيرا من برادر زاده اش را ناسزا گفتم ( و او را بر اين ضرب و جرح وادار كردم ) . » ( 1 )

آري ، بدين گونه و در اين تاريخ حمزه ايمان آورد و يا ايمان خويش را اظهار نمود و علني ساخت و تا آخر بر آن ثابت ماند و در دفاع از آيين پاك خويش تا پاي جان و تا شهادت مقاومت نمود . طبق نوشته مورّخان ، با ايمان آوردن حمزه ، قريش دريافتند كه پيامبر قدرت يافت و عمويش حمزه با شجاعت و شهامتي كه دارد ، از وي دفاع خواهد كرد . ازاين رو ، در برنامه هاي ايذايي خود تجديد نظر كردند و تغيير رويه دادند . ( 2 )

حمزه نگهبان رسول الله

حمزة بن عبدالمطّلب پس از اينكه اسلام را پذيرفت ، چنين نبود كه مانند يك مسلمان عادي ، تنها به وظايف و تكاليف فرديِ خود عمل كند ، بلكه او خود را سپر وجود پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) قرار داد و وظيفه حفاظت و نگهباني آن حضرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبقات ابن سعد ، ج3 ، ص4 ، با تفاوت مختصر در متن و كامل ابن اثير ، ج2 ، ص56

2 . همان .


56


را نيز به عهده گرفت ؛ چنانكه پيشتر ملاحظه كرديد ، در اصل اسلامِ حمزه با دفاع وي از پيامبر اسلام آغاز شد و در مقابل اهانت ابوجهل نسبت به ساحت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را در داخل مسجدالحرام و در مرآ و منظر سران قريش تحقير كرد و با كماني كه در دست داشت سر وي را شكست ؛ به طوري كه خون از سر و صورتش سرازير گرديد .

و باز نمونه هايي از حمايت حمزه ، فداكاري و نگهباني از پيامبر اسلام در مكّه ، آنهم در شرايط سخت مسلمانان و كثرت دشمنان آنها ، ملاحظه خواهيد كرد :

حمزه و عمربن خطاب :

عمربن خطاب قبل از پذيرش اسلام ( 1 ) از دشمنان سرسخت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و پيروان آن حضرت بود و تا آنجا كه مي توانست در شكنجه و آزار مسلمانان كوتاهي نمي كرد و به طوري كه از خود وي نقل شده ، پس از آنكه از اسلامِ خواهر و شوهر خواهرش آگاه شد ، به خانه آنان هجوم برد و آنان را مورد ضرب و جَرح قرار داد و سر خواهرش را شكست و خون

از سر و صورت او سرازير گرديد . ( 2 ) از اين رو ترس و وحشتي از سوي او در دل مسلمانان به وجود آمده بود و در مجلس و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن كثير دمشقي ، در البداية والنهاية ، 3/31 مي گويد : قول صحيح اين است عمر بن خطاب در سال ششم بعثت و پس از هجرت مسلمانان به حبشه اسلام را پذيرفته است .

2 . اسد الغابه ، شرح حال عمربن خطاب .


57


محفل مسلمانان از دشمني و خشونت وي نسبت به آنان سخن مي گفتند .

روزي كه دل او نسبت به اسلام نرم شد ، سراغ پيامبر را گرفت . وقتي آگاهي يافت كه آن حضرت در خانه زيدبن ارقم ( محلّ اجتماع مسلمانان ) است ، به سوي اين خانه حركت كرد و اين در حالي بود كه حضرت حمزه و طلحه و بعضي ديگر از مسلمانان در بيرون خانه زيد كشيك مي دادند و حفاظت از خانه و نگهباني از وجود رسول الله را به عهده گرفته بودند . اين عدّه با مشاهده عمر احساس ترس كردند و خود را آماده دفاع نمودند .

در اين حال بود كه حمزه ( عليه السلام ) آنها را تشجيع و نگراني و اضطرابشان را برطرف كرد و چنين گفت :

« هذا عُمَرُ إن يَرِدَالله بِهِ خَيراً يُسلم و إِن يرد غير ذلك يكن قتله علينا هيناً » ؛ ( 1 )

« نگران عمر نباشيد ، اگر منظور وي خير و صلاح و پذيرش اسلام باشد كه بهتر ، و گرنه كشتن وي بر ما آسان است . »

حمزه و ابولهب

حمزه و ابولهب ، هر دو عموي پيامبر بودند ! امّا حمزه بهترين عمو ، صميمي ترين دوست و مدافع پيامبر و ابولهب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبقات ابن سعد ، ج3 ، ترجمه عمر ؛ تاريخ الاسلام ، ذهبي ، 1/175 .


58


بدترين عمو و بدترين همسايه .

حادثه اي كه تاريخ نگاران نقل كرده اند ، مي تواند بيانگر اين تفاوت عميق باشد . عمويي به حمايت و ياري او برخاست و عموي ديگر با او عناد و دشمني ورزيد ! آري اين نور بود و آن ظلمت !

ابن اثير ابولهب را سرسخت ترين دشمنان و بدترين استهزا كنندگان ( 1 ) پيامبر معرفي مي كند و مي گويد : ابولهب از بزرگترين دشمنان پيامبر خدا و از بدترين معاندان نسبت به مسلمانان

بود . او ضمن تكذيب پيامبر ، آن حضرت را پيوسته و از

راه هاي گوناگون مورد آزار و اذيت قرار مي داد : چون

خانه او در نزديكي خانه پيامبر بود ، كثافات را به درِ

خانه پيامبر مي ريخت و پيامبر ، گاهي در مقابل اين عمل

او مي گفت :

« أيّ جوار هذا يا بَنِي عبد المطّلب ! » ؛

« فرزندان عبدالمطلب ! اين چه رفتار و اخلاق همسايگي است ! »

روزي حضرت حمزه ، به هنگام عبور ، اين عمل زشت ابولهب را از نزديك ديد و بي درنگ آنها را جمع نمود و به سر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وي شانزده نفر از افراد سرشناس قريش را به عنوان استزاء كنندگان رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) شناسانده كه بدترين آنها ابولهب و عاص بن وائل پدر عمروبن عاص است .


59


و صورت ابولهب ريخت . ( 1 ) و با اين اقدام ، آن حالت غرور و نخوت ابولهب را در ميان سران قريش در هم شكست و براي

دوّمين بار ، حمايت خويش از پيامبرخدا را اعلان و زبوني سردمداران كفر را برملا كرد .

و بدين گونه ، تفاوت دو برادر و دو عموي پيامبر در

آن برهه حساس ظاهر شد ؛ حمزه در قلّه رفيعي از قلّه هاي نور ، كه { وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ } . و ابولهب در

أسفل السافلين وبدترين انحطاط ؛ { تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَب

وَتَبَّ * مَا أَغْنَي عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ * سَيَصْلَي نَاراً

ذَاتَ لَهَب

} .

پيمان برادري و اخوّت ميان حمزه و زيد بن حارثه

پيامبر خدا آنگاه كه به مدينه هجرت كرد و ناقه آن حضرت در محلي كه به دو طفل يتيم از قبيله بني النجّار تعلّق داشت زانو زد ، در اين مكان اقدام به ساختن مسجد نمود . حمزه كه پيش از پيامبر به همراه تعدادي از مسلمانان به مدينه هجرت كرده بود ، در ساختن مسجد به آن حضرت ياري داد . رسول الله آنگاه در ميان صحابه عقد اخوّت بست و فرمود : « تآخوا في الله اخوين اخوين » ؛ « در ميان خود هر دو نفر با هم پيمان اخوّت ببنديد . » در اين هنگام بود كه دست علي ( عليه السلام ) را گرفت و فرمود : « هذا أخي » سپس به چهره عمويش نگاه كرد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكامل ، ج2 ، ص47


60


فرمود : « و انّ حمزة أسد الله و أسد الرّسول و زيد ابن حارثة ( 1 ) مولي الرسول أخوين » . ( 2 )

و لذا حمزه ( عليه السلام ) در جنگ احد زيد بن حارثه را وصيّ خود قرار داد كه اگر حادثه اي رخ داد ، زيد وصايا و خواسته هاي او را انجام دهد .

حمزه ( عليه السلام ) اوّلين پرچمدار اسلام

شش ماه اوّل پس از هجرت ، در مدينه سپري گرديد و در ماه هفتم كه مصادف با ماه مبارك رمضان بود ، پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي نخستين بار جهت مقابله باكفّار ومشركين پرچم برافراشت و حمزة بن عبدالمطّلب را به پرچمداري مفتخر ساخت .

مورّخان مي نويسند : ( 3 ) رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در اين ماه پرچم سفيد رنگي را به عمويش حمزه سپرد و او را به فرماندهي سي تن از مسلمانان به جانب محلّي به نام « سيف البحر » ، براي مقابله با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . زيد بن حارثه مولي رسول الله ، از دوران كودكي در مكّه غلام رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) بود كه آن حضرت او را آزاد كرد و روي علاقه اي كه زيد به پيامبر داشت ، حاضر نشد از آن حضرت جدا شود و به همراه پدرش به قبيله اش بپيوندند . پيامبر او را به فرماندهي لشكري كه عازم شام ( مؤته ) بود برگزيد و چنين فرمود : اگر زيد كشته شد جعفر بن ابي طالب فرماندهي را به عهده گيرد . او در اين جنگ ( كه در سال هشتم هجرت رخ داد ) به شهادت رسيد . مشروح ترجمه زيد ، در اسد الغابه ملاحظه شود .

2 . طبقات ، ج3 ، ص4 ؛ كامل ابن اثيرج2 ، ص40 ؛ اسدالغابه ، ج2 ، ص28

3 . طبري ، ابن اثير ، كاتب واقدي ، سيره ابن هشام و البداية والنهايه ، حوادث سال اوّل هجرت .


61


ابوجهل كه سرپرستي يك قافله سيصد نفري از مشركين مكّه را

به عهده داشت ، فرستاد .

گر چه در اين برخورد ، به علّت وساطت يكي از سران قبايل عرب ، به نام « مجدي بن عمرو جُهَني » جنگ رخ نداد و ابو جهل از اين معركه و از درگيري با حمزه نجات يافت ولي در اينجا بايد به دو نكته توجّه كرد :

1 . حمزه ( عليه السلام ) به همراه سي نفر از مسلمانان براي مبارزه با ابوجهل كه سيصد نفر از مشركين را همراه داشت ، حركت كرد و آماده جنگ با آنان شد ؛ يعني يك نفر در مقابل ده نفر و اين همان نسبتي است كه قرآن مؤمنان واقعي را به اجراي آن تشويق و تشجيع نموده است ؛ { يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضْ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ } . ( 1 )

2 . هر چه بود ، در اين رويارويي ، ابوجهل وقتي اسدالله را ديد ، مرعوب و متزلزل گرديد و شايد هم به ياد روزي افتاد كه حمزه سر او را شكافت و از اينكه مبادا اين شكست براي دوّمين بار اتّفاق بيافتد ، از صحنه متواري گرديد .

حمزه ( عليه السلام ) دوّمين پرچمدار اسلام

در ربيع الأوّل ، نخستين ماه از سالِ دوّم هجرت ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به سوي « عشيره » ( 2 ) و مواجهه با قريشيان كه به سوي شام در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال : 65

2 . با تصغير ، محلّي است در نزديكي ينبع .


62


حركت بودند عزيمت كرد و در اين غزوه ابوسلمه را در مدينه

جانشين خود براي اقامه نماز معرفي نمود و پرچم را به دست حمزة بن عبدالمطّلب داد و اين غزوه بدون جنگ پايان يافت . ( 1 ) و بنا به قول بيشتر مورّخان در اين غزوه بود كه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) اميرمؤمنان ( عليه السلام ) را با كنيه « ابوتراب » مورد خطاب قرار داد ( 2 ) و اميرمؤمنان هميشه با اين كنيه افتخار و مباهات مي نمود .

حمزه ( عليه السلام ) سوّمين پرچمدار اسلام

در ماه شوّالِ سال دوّم هجرت و پس از پيروزي مسلمانان در جنگ بدر ، پيامبر اسلام ديد كه يكي از قبايل بزرگ يهوديان به نام « بني قينقاع » كه در بازار مدينه مشغول كسب بودند و در يكي از قلعه هاي اطراف شهر سكونت داشتند ، بر اين پيروزي مسلمانان حسادت ميورزند و آن را تهديدي براي آينده خود مي دانند و در صدد ايذاء و اذيت مسلمانان برآمده ، پيمان خود با پيامبرخدا را شكستند . رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) آنان را در بازاري كه به نام خودِ آنها « سوق بني قينقاع » معروف بود ، گردآورد موعظه و نصيحتشان كرد و از پيمان شكني و آزار مسلمانان برحذر داشت و پيروزي ها و موفّقيتهاي جنگ بدر را كه با نصرت و ياري خداوند و دليل ديگري بود ، بر حقّانيت

نبوّت آن حضرت ، بر ايشان گوشزد نمود ، سپس فرمود : علاوه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كامل ابن اثير ، سال دوّم هجرت .

2 . ابن اسحاق به نقل تاريخ الخميس ، ج1 ، ص364


63


بر اينها ، شما نبوّت مرا در كتابهاي خود خوانده ايد و از علماي خود شنيده ايد ، اگر اسلام را نمي پذيريد لا اقل با مسلمانان عناد و لجاجت نورزيد و خصومت و دشمني با آنان را كنار بگذاريد .

يهوديان در مقابل ارشاد و راهنمايي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، از روي كينه و عداوت و با صراحت گفتند :

اي محمّد ، تو مي پنداري كه ما هم مانند اقوام و عشيره تو ( اهل مكّه ) ضعيف و ناتوانيم ؟ گويا پيروزي بر مردمي كه با فنون جنگي كوچكترين آشنايي ندارند ، تو را مغرور ساخته و نيروي ما را دست كم گرفته اي ؟ ! به خدا سوگند اگر روزي در ميان ما جنگي رخ دهد ، خواهي ديد كه پيروزي از آنِ چه كسي خواهد بود ؟ !

و بدين گونه ، آنان با پيامبر اعلان جنگ كردند و يكي از آنها در روز روشن و در ميان بازار « بني قينقاع » زن مسلماني را مورد اهانت و تحقير قرار داد و يك نفر از مسلمانان براي حمايت از آن زن ، با آن يهودي درگير شد و او را به قتل رساند . يهوديان نيز آن مسلمان را كشتند . پيامبر كه پيمان شكني و تحريكات يهوديان را ديد ، به محلّ سكونت آنان حمله برد و پس از پانزده روز كه در محاصره مسلمانان بودند ، پيمان مجدّد بستند تا از مدينه و اطراف آن به منطقه دور دستي كوچ كنند ، و بدينگونه توطئه « بني قينقاع » پايان يافت .

اين حادثه يكي از حساسترين فرازهاي سال دوم هجرت و از مهمترين حوادث داخلي آن روز براي اسلام و مسلمانان


64


محسوب مي گرديد ؛ زيرا اين جنگ موجب شد كه ساير قبايل يهود نيز در عين دشمني با اسلام ، در جاسوسي به نفع مشركين و هماهنگي با منافقين تجديد نظر كنند .

به هر حال در اين اقدام مهمّ و جنگ حسّاس و براي سوّمين بار پرچم اسلام در دست شجاع ترين مردم ، اسدالله و اسدالرسول ، حمزه سيد الشهدا ( عليه السلام ) در اهتزاز بود و آن حضرت بود كه در پيشاپيش سپاه اسلام حركت مي كرد و آن را هدايت مي نمود . ( 1 )

حمزه سيّد الشهدا در جنگ بدر

{ وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْر وَأَنْتُمْ اَذِلَّة } .

« خداوند شما را در بدر ياري كرد ، در حالي كه شما ( نسبت به دشمن ) ناتوان بوديد . »

گر چه هدف اصلي ما ادامه بحث گذشته و ارائه نقش مؤثّر حضرت حمزه در حمايت از اسلام و حضور شجاعانه اش در جنگ بدر و احد مي باشد ولي براي بيان اهمّيت و سرنوشت ساز بودن اين حضور ، در اين دو جنگ ، براي اسلام و چگونگي به وجود آمدن آنها ؛ بهويژه اينكه جنگ دوّم ( احد ) بهوسيله مشركين همزمان با شكست آنها در جنگ بدر طرّاحي و پي ريزي گرديده است . در ضمن بيان اصل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كامل ابن اثير ، البداية والنهايه ابن كثير ، سيره ابن هشام ، حوادث سال دوّم هجرت و طبقات ، چاپ ليدن ، ج3 ، ص4


65


موضوع از ذكر پاره اي مطالب حسّاس در جنگ بدر و

پي آمدهاي آن در ميان مشركين مكّه ولو به اختصار ناگزيريم .

سحرگاه جمعه ، نوزدهم ماه رمضان ، نوزدهمين ماه پس از هجرت بود كه جنگ بدر آغاز شد . ابوسفيان براي به دست آوردن اخبار و گزارش هايي از سپاه مدينه ، در كنار چاه بدر حاضر شده بود كه به وسيله مسافري ، از حركت سپاه اسلام آگاه گرديد و بي درنگ شخصي به نام « ضمضم بن عمرو غفاري » را براي اطلاع رساني ، به مكّه اعزام كرد . او در حالي كه براي جلب توجّه مردم ، لباس خود را چاك زده بود و گوش و بيني شترش را شكافته و خون آلود و جهاز آن را واژگون كرده بود ، وارد مكّه شد ( 1 ) و پيام ابوسفيان را به آنان ابلاغ كرد .

سران قريش به سرعت آماده حركت شدند و هر يك از آنانكه عذري داشت ، به جاي خود شخص ديگري را فرستاد و از افراد سرشناس قريش كسي جز ابولهب باقي نماند و او هم « عاص بن هشام » را به نيابت از خود راهيِ بدر نمود .

تعداد سپاه مشركين نهصد و پنجاه نفر و مركب آنها هفتصد شتر و يكصد رأس اسب و بنا به قول ديگر ، دويست رأس اسب بود . ششصد نفر از آنان زره پوشيده بودند و گروهي از زنانِ خواننده را در حالي كه همه مشروب خورده بودند ، با خود همراه ساختند ولي در ميان راه منصرف شده و

زنان را به مكّه برگرداندند . در اين سفر ، دوازده نفر از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كامل ابن اثير ، ج2 ، ص81 ؛ سيره ابن هشام ، حوادث سال دوّم هجرت .


66


ثروتمندان قريش تعهّد كردند كه هر يك از آنان به نوبت

تغذيه سپاه مكّه را به عهده گيرند و هر روز نُه تا ده شتر بدين منظور كشته مي شد . عتبه و شيبه و ابوجهل نيز جزو اين دوازده نفر بودند . ( 1 )

پيامبر خدا در روز دوشنبه ، نهم ماه رمضان ، عمرو بن امّ كلثوم را به عنوان امام جماعت در مدينه تعيين كرد و به همراه سيصد و سيزده نفر كه بيشتر آنها را انصار و بقيه را مهاجرين تشكيل مي دادند ، مدينه را به سوي بدر ترك نمود ( 2 ) و اين در حالي بود كه تعدادي از ياران پيامبر از اين حركت ترس و اكراه داشتند كه قرآن مجيد اين موضوع را به صراحت بيان نموده است : { كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ * يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ } ( 3 )

پيامبر گرامي ، پرچم سياه رنگي به نام « عقاب » به دست اميرمؤمنان و پرچم سفيد رنگي به مصعب بن عمير و پرچم سفيد رنگ ديگري را به يكي از انصار داد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كامل ابن اثير ، ج2 ، ص81 ؛ سيره ابن هشام ، حوادث سال دوّم هجرت .

2 . سيره ابن هشام ، ج2 ، ص186

3 . « ناخشنودي بعضي از شما از چگونگي تقسيم غنايم بدر ، مانند آن است كه خداوند تو را از خانه ات ( به سوي بدر ) بيرون فرستاد در حالي كه جمعي از مؤمنان كراهت داشتند . آنها با اينكه مي دانستند اين فرمان خدا است باز با تو مجادله مي كردند و آنچنان وحشت داشتند كه گويي به سوي مرگ رانده مي شوند . » ، انفال : 5


67


سپاه اسلام در اين جنگ از نظر تجهيزات هفتاد شتر و دو رأس اسب داشتند كه به نوبت سوار مي شدند و سلاح آنها عبارت بود از هشت قبضه شمشير و شش زره . ( 1 )

پيش بيني هاي لازم

چون سپاه اسلام وارد بدر گرديد ، به دستور پيامبرخدا و براي احتياط گودالي را پر از آب كردند و حوض تشكيل دادند و در بالاي تلّي مشرف به دو لشگر سايه باني ( اتاق جنگي ) براي پيامبرخدا برپا نمودند .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اوّل صبح ، با نيزه كوتاهي كه به دست داشت و امير مؤمنان ( عليه السلام ) همراه آن حضرت در حركت بود ، به تنظيم صفوف و اداره صحنه جنگ پرداخت . در آن حال ، سوادبن غزيّه را ، كه از صف بيرون بود ، ديد و با نيزه به شكمش اشاره كرد كه درست بايست ! سواد گفت يا رسول الله شكمم را به درد آوردي و خداوند تو را براي گسترش حق و عدل برانگيخته است . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : سواد ! بيا قصاص كن ! و پيراهنش را بالا زد . سواد از هيجان بي قرار شد ؛ زيرا مي ديد كه پيامبر در آن لحظه حسّاس و وضعيّت سخت ، كه سرنوشت او و رسالتش و سرنوشت يارانش رقم مي خورد ، او را به قصاص مي خواند ، او

هم به جاي قصاص به شكم پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بوسه زد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كامل ابن اثير ، ج2 ، ص83 ؛ الروض الأُنُف ، ج3 ، ص32 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص370


68


چرا اين كار را كردي ، گفت : يا رسول الله اوضاع واحوال را

مي بيني و من اطمينان ندارم كه از اين جنگ جان سالم به در برم و لذا خواستم آخرين ساعت عمرم چنين باشد كه لبانم بدن تو را لمس كند . رسول الله در حقّ وي دعا كرد . ( 1 )

آنگاه به مسلمانان دستور داد :

« غُضّوا أبصاركم ولا تبدئوهم بالقتال ولا يتكلّمن أحدٌ » . ( 2 )

« نه به سوي دشمن نگاه كنيد و نه قيل و قال راه بيندازيد و نه شروع جنگ از طرف شما باشد تا من دستور بدهم . »

پيام به مشركين

پيامبرخدا به مشركين چنين پيام فرستاد :

« يا معشر قريش . . . خلّوني و العرب ، فإن أك صادقاً فأنتم أعلي بي عيناً و إن أك كاذباً كَفَتْكُم ذؤبان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره ابن هشام ، ج2 ، ص195 ؛ اسد الغابه ، ج2 ، ص483 . مشابه اين جريان را شيخ صدوق ( رحمه الله ) در امالي ، ص376 از ابن عبّاس در آخرين سخنراني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل نموده است كه در آن نقل ، به جاي نيزه ، عصاي ممشوق و به هنگام مراجعت از جنگ طائف مطرح شده است . ضمناً در كتب تراجم اين شخص گاهي سواد بدون « تا » و گاهي با « تا » و گاهي ابن عمر و گاهي ابن غزيّه عنوان گرديده است .

2 . تفسير قمّي ، ج1 ، ص262


69


العرب أمري » . ( 1 )

« اي جماعت قريش . . . كار مرا به اقوام ديگر عرب واگذاريد و به شهر خود باز گرديد كه اگر در ادّعايم صادق باشم شما مي توانيد از خاصّان و ياران من باشيد و اگر دروغگو باشم ، همانها خواسته شما را تأمين خواهند كرد . »

طبق نقل ابن هشام ، عتبة بن ربيعه ، كه از سردمداران سپاه شرك بود ، به قبول اين پيشنهاد ميل پيدا كرد و خطاب به سپاهيان مكّه چنين گفت :

« اي قريشيان شما از جنگ با محمّد و يارانش چه مي خواهيد ؟ به خدا سوگند اگر شما در اين جنگ پيروز شويد تا ابد نگاه هر يك از قريشيان در مكّه با شما ، توأم با نفرت و كراهت خواهد بود ؛ زيرا شمايا پسر عموي آنها را كشته ايد يا پسر دايي شان و يا يكي از اقوامشان را ، پس چه بهتر كه به خانه هاي خود بازگرديد و كار محمّد را به ساير قبايل عرب بسپاريد كه اگر آنها پيروز شدند خواسته شما را تأمين نموده اند و اگر نتوانستند شما باز هم از اعتراض مصون خواهيد بود . » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير قمّي ، ج1 ، ص263 ؛ الصحيح من سيرة النبي ، ج3 ، ص186

2 . سيره ابن هشام ، ج2 ، ص193 ؛ كامل ابن اثير ، ج2 ، ص86 ؛ تفسير قمّي ، ج1 ، ص263 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص377


70


ولي ابوجهل او را به جبن و ترس متّهم كرد و به جنگ وادارش ساخت و درباره اش چنين گفت :

« او با ديدن محمّد و يارانش زهره چاك شده و مي ترسد پسرش ابو حذيفه ، كه در سپاه محمّد است ، كشته شود . »

عتبه چون اين نكوهش را از ابو جهل شنيد گفت : اين مصفّر اِسْتِه ( 1 ) خواهد ديد كدام يك از ما از ترس زهره چاك شده ايم ، او يا من ؟ »

ولذا عتبه اوّلين كسي بود كه به همراه برادرش شيبه و پسرش وليد وارد نبرد و جنگ گرديد .

آغاز تير اندازي دشمن

قبل از ورود عتبه به صحنه جنگ ، از سوي مشركين تيراندازي آغاز گرديد كه در اثر آن دو تن از مسلمانان به نام « مِهجَع » و « حارثة بن سراقه » روي خاك افتادند ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با اينكه اجازه شروع جنگ را به ياران خود نمي داد ، با ديدن اين دو شهيد ، سپاهيان خود را اين چنين تشويق و تشجيع نمود :

« به خدايي كه جان محمّد در دست اوست ، امروز هر يك از شما وارد جنگ شود و در راه خدا تا پاي جان پايداري كند ، جايگاه او در بهشت خواهد بود . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جمله اي زشت و قبيح و شَتْم است .


71


آنگاه دست دعا و تضرّع به آسمان گرفت و از خداوند ياري طلبيد :

« أللّهمّ إن تهلك هذه العصابة لم تُعبَد بعدُ . . . » .

« خدايا اگر اين گروه كم ، در اين جنگ از بين بروند ، در روي زمين كسي تو را نخواهد پرستيد . . . »

سپس مشتي خاك از زمين برداشت و به سوي سپاه شرك پاشيد و فرمود : « شاهت الوجوه » ؛ « رويتان سياه باد ! » ( 1 )

حمله دشمن و دفاع حضرت حمزه

در اين ميان ، « اسود مخزومي » كه مردي شرير و هتّاك بود ، ناگهان از سپاه قريش جدا شد . او در حالي كه به سوي سپاه اسلام در حركت بود ، فرياد برآورد :

« من با خداي خود عهد كرده ام كه از حوض اينها آب بخورم . به خدا ، يا بايد آن را خراب كنم و يا در كنارش بميرم . »

اينجا بود كه پيش از همه ، حمزة بن عبدالمطّلب بر وي تاخت و بي درنگ پايش را قطع نمود . او در حالي كه يك پايش را از دست داده بود ، براي اجراي تصميم خود به سوي حوض جست و خيز مي كرد كه حمزه مجال نداد و او را با شمشير ديگري از پاي درآورد . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الروض الأُنُف ، ج2 ، ص38 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج3 ، ص272

2 . سيره ابن هشام ، ج2 ، ص194 ؛ الروض الأُنُف ، ج2 ، ص38 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص378


72


دوّمين حمله و دفاع حضرت حمزه

عتبة بن ربيعه كه كشته شدن « اسود مخزومي » را ديد ، در حالي كه برادرش شيبه و پسرش وليد او را همراهي مي كردند وارد ميدان شد و از اين سو ، سه تن از جوانان انصار پيش تاختند . « عتبه » با تحقير پرسيد : شما چه كاره هستيد ! گفتند : ما از انصاريم . گفت : برگرديد كه ما نيازي به شما نداريم . سپس فرياد زد :

« يا مُحَمَّدُ اُخْرُجْ إِلَيْنا الاَْكْفَاءُ مِنْ قَوْمِنَا » .

« از اقوام ما كساني را كه هم شأن ما باشند ، به سوي ما بفرست . »

پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« يا بَني هاشم قُومُوا فَقاتِلُوا بِحَقِّكُم الَّذي بَعَثَ اللهُ بِهِ نَبِيّكم إِذْ جاءُوا بِبِاطلهم لِيُطْفِئُوا نُورَ اللهِ » . ( 1 )

در اينجا بود كه حضرت حمزه و امير مؤمنان و عبيده ( 2 ) در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « اي بني هاشم ، برخيزيد در مقابل عقيده باطل آنانكه مي خواهند با آن ، نور خدا را خاموش كنند ، از آيين حقّتان ، كه خدا به وسيله پيامبرش فرستاده است ، دفاع كنيد . » طبقات واقدي ، چاپ ليدن ، ج2 ، ص10

2 . عبيدة بن حارث بن عبدالمطّلب ، پسر عموي پيامبر خدا است . وقتي بدن او در مقابل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار گرفت ، چشمش را باز كرد و گفت : « يا رسول الله بأبي أنت و أمّي أَ لسَتُ شهيداً ؟ » پيامبر در حالي كه اشكش جاري بود ، فرمود : « أنتَ أوّل شهيدِ منْ أَهْلِ بَيتِي ! »


73


مقابل آن سه تن قرار گرفتند و چون سر و صورت خود را

پوشانده بودند و شناخته نمي شدند ، عتبه بار ديگر فرياد زد اينها كيستند ؟ آنان وقتي خود را شناساندند ، گفت : « كفوٌ كريم » ؛ « هماوردان نيكويند . »

درگيري ميان آن شش تن آغاز شد . عبيده كه هفتاد سال داشت ، با عتبه در آويخت . حمزه با برادر وي شيبه و اميرمؤمنان ( عليه السلام ) با وليدبن عتبه درگير شدند . امير مؤمنان و حمزه ( عليهما السلام ) به حريفان خود امان ندادند و آنها را به خاك انداختند ، ولي عبيده با هماورد خويش در حالي كه يكي از پاهايش قطع شده بود ، همچنان درگير بود . در اين حال آن دو بزرگوار به همرزم سالخورده خود ياري كردند و عتبه را از پاي در آوردند . سپس عبيده را ، كه مجروح شده بود ، به پشت جبهه حمل كردند و در مقابل پيامبرخدا بر زمين نهادند . ( 1 ) آن حضرت چون پسر عموي خود را با پاي قطع شده و بدن مجروح ديد ، اشك از چشمانش جاري شد .

حمله عمومي

با كشته شدن « اسود مخزومي » و اين سه تن از سردمداران كفر و الحاد ، در ميان سپاه مكّه ولوله عجيب وجوش و خروش بي سابقه اي به پا شد ؛ زيرا ديدند كه خلاف آنچه از ضعف و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره ابن هشام ، ج2 ، ص195 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج3 ، ص273 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص378


74


ناتواني سپاه اسلام پيش بيني كرده بودند ، به وقوع پيوست و در

اوّلين مرحله از جنگ ، چهار تن از برجسته ترين افرادشان به دست حمزه ( عليه السلام ) و اميرمؤمنان به هلاكت رسيدند ، در صورتي كه ارزيابي جاسوس آنها ( عُمير بن وهب جُمحي ) از نيروي اسلام چنين بود :

« ما لَهُم كَمين وَلا مَدد وَلكِن نواضح يثرب قد حملت الموت الناقع » .

« سپاه محمّد نه كميني دارد و نه كسي به كمك آنها مي شتابد ، بدانيد كه شتران آبكش يثرب ! چيزي جز مرگ فراگير و ذلّت بار با خود حمل نمي كنند . » ( 1 )

ابو جهل نيز كه از سران و طرّاحان جنگ بود ، چنين اظهار نظر كرد : « ما هُم إلاّ أُكْلَةُ رَأس لَو بعثنا إِلَيهم عَبيدنا لاََخَذُوهم أَخْذاً باليد » ؛ « سپاه يثرب لقمه اي بيش نيست ، ما اگر تنها بردگان خود را بفرستيم آنها را خفه خواهند كرد . » ( 2 )

آري ، بر خلاف اين پيش بيني هاي دشمن ، شجاعت و شهامت عمو و پسر عموي پيامبر در اوّلين مصاف ، سرنوشت جنگ را به نفع اسلام رقم زد و دشمن با از دست دادن چهارتن از نام آوران خود ، كه طليعه شكست قطعي بود ، به اين فكر افتاد

كه به جاي جنگ تن به تن ، از حمله عمومي و تهاجم جمعي بهره گيرد تا بتواند در اثر كميِ سپاهِ توحيد و بسياريِ سپاه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسيرالقمي ، ج1 ، ص262

2 . تاريخ ابن كثير ، ج3 ، ص270 ـ 269


75


كفر ، سرنوشت جنگ را تغيير دهد و پيروزي را نصيب

خود سازد .

گرچه مّدتِ اين درگيريِ خونين چندان روشن نيست ولي مسلّم است كه دشمن براي زدودن ننگ شكست قبلي و حفظ غرور جاهلي و تأمين هدف خود ، كه براندازي نظام توحيد و تثبيت پايه هاي شرك و بت پرستي بود ، تمام توانش را به كار بست و همه تيراندازان و شمشير زنان و نيزه داران خود را بسيج كرد .

از سوي ديگر ، مجاهدان اسلام با نداشتن عدّه و عُدّه ، در اثر ايمان و صلابت روحي خود و در اثر سخنان آتشين فرمانده اين سپاه ، ( پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) ) ، درقلب هزار نفر سلاح به دست فرو رفته است .

سپاه دشمن با كشته شدن هفتاد تن كه ابوجهل هم در ميان آنها بود و اسارت هفتاد تن ديگر از سران مشركين ، به شكست قطعي خود اذعان كرد و از صحنه خارج گرديد و هر يك از سپاهيان شرك به سويي فرار نمود ؛ زيرا در صورت مقاومت بيشتر در مقابل سپاه اسلام چيزي بجز از دست دادن بقيه نيرو براي آنان قابل تصوّر نبود .

نتيجه جنگ بدر

نتيجه ظاهري و اثر زود رس جنگ بدر كه با

شكست قطعي مشركان به دست آمد ، به طور خلاصه

چنين بوده است :


76


1 ـ مقتولان و اسراي مشركين

مشهور در ميان مورّخان و مفسران ، همانگونه كه اشاره گرديد ، اين است كه تعداد مقتولان از مشركان هفتاد نفر و تعداد اسراي آنها نيز هفتاد نفر مي باشد ، ولي واقدي مي گويد : تعداد مقتولان بيش از هفتاد نفر بوده است . ( 1 )

2 ـ غنايم جنگي

مسلمانان در اين جنگ يكصد و پنجاه شتر و سي رأس اسب و تعداد بسياري شمشير و مقدار قابل توجّهي اجناس و سلاحهاي ديگر ، از دشمن به غنيمت گرفتند كه در كيفيّت تقسيم در ميان يكي دو نفر از آنان بحث و گفتگو به عمل آمد و آيه شريفه انفال ( 2 ) در اين زمينه نازل گرديد و به بحث آنها خاتمه داد .

شهداي جنگ بدر

تعداد شهداي مسلمان در جنگ بدر ، بنا بر مشهور ، چهارده نفر مي باشد كه هشت تن از آنها از انصار و شش نفر ديگر از مهاجران بودند ، ولي از مسلمانان حتّي يك نفر به اسارت مشركين در نيامد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص205 ؛ طبقات واقدي ، ج2 ، ص11

2 . انفال : 1


77


اهميت جنگ بدر

امروز با وجود جنگهاي جهاني و جنگهاي بزرگ منطقه اي كه ميليونها انسان در آنها از بين مي رود و ضايعات فراوان و غير قابل جبران به همراه دارد ، جنگ بدر با محدوديت مقتولان و اسراي آنكه اشاره گرديد ، شايد براي بعضي از خوانندگان داراي چندان اهمّيتي نباشد و مانند يك برخورد قبيله اي و عشيره اي تلقّي شود ولي با توجّه به اهداف و آثار اين جنگ ، مي توان به اهمّيت آن پي برد و ابعاد آن را كه در هيچيك از جنگها در تاريخ اسلام وجود ندارد درك نمود ؛ زيرا سرنوشت اسلام با اين جنگ رقم مي خورد و پيروزي مسلمانان در آن مساوي با پيروزي قطعي اسلام و احياناً شكست آنان در اين جنگ پيروزي قطعي شرك و بت پرستي را در كلّ تاريخ به دنبال داشت و لذا قرآن مجيد از اين جنگ به عنوان : { . . . يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ . . . } ( 1 ) ياد نمود ؛ يعني جنگي كه حق و باطل و توحيد و بت پرستي در اثر آن ظاهر گرديد ؛ روزي كه در آن ، دو گروه متكي به ايمان و متكّي به كفر درگير شدند .

و در آيه ديگر در اهمّيت اين جنگ چنين فرموده است :

« به خاطر بياوريد زماني را كه از شدّت ناراحتي ، از پروردگارتان تقاضاي كمك مي كرديد و او تقاضاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال : 41


78


شما را پذيرفت و گفت من شما را با يك هزار از فرشتگان كه پشت سرهم مي آيد ، ياري مي كنم ولي خدا اين را تنها براي شادي و اطمينان خاطر شما قرارداد و گرنه پيروزي جز از طرف خدا نيست . » ( 1 )

در اين جنگ ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مكرّر دست به دعا و تضرّع به سوي پروردگار برمي داشت و گاهي پيشاني به سجده مي نهاد و از خداوند درخواست پيروزي مي كرد و از جمله دعاهايش اين بود :

« اَللّهمّ إن تَهلك هذه العصابة لم تُعبد بعدُ . . . »

« خدايا ! اگر اين گروه مسلمان ، از بين بروند ، كسي تو را پرستش نخواهد كرد ! »

نقش حضرت حمزه در پيروزي جنگ بدر

در پيروزي سپاه توحيد ، در جنگ بدر مانند هر جنگ ديگر ، عوامل مختلفي قابل بررسي است ، ولي از همه مهمتر فضل و عنايت پروردگار بود كه در اثر استغاثه و استمداد پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) و مسلمانان براي شادي و اطمينان خاطر سپاهيان اسلام و براي امداد و ياري آنان هزار فرشته را پياپي فرو فرستاد :

{ إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال : 10


79


بِأَلْف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ * وَ ما جَعَلَهُ اللهُ إِلاّ بُشْري وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ } . ( 1 )

و هر يك از سپاهيان اسلام ، به اندازه درجه ايمان و كمال يقينش از اين مدد غيبي و اطمينان الهي بهره جسته و در شكستن صفوف دشمن و پيروزي اسلام سهمي را ايفا نموده است .

اكنون بايد ديد اين مژده و بشارت الهي بر دل كداميك از لشكريان اسلام بيش از ديگران اشراق داشته و اين اطمينان آسماني در آن صحنه حسّاس در دست و بازوي كدام يك از حاضرين ظهور و تجلّي بيشتري يافته و مشركين را ناباورانه به خاك مذلّت نشانده است .

آمار مقتولان از مشركان

براي روشن شدن اين حقيقت ، بايد آمار مقتولان از مشركان را و اينكه به دست چه كساني كشته شده اند ، به دست بياوريم تا راه قضاوت درست در اين فضيلت را در پيش روي خواننده عزيز قرار دهيم .

لازم به يادآوري است همانگونه كه آمار دقيق مقتولان جنگ بدر و معرفي همه آنان و خصوصيات ديگر به دست ما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال : 10


80


نرسيده و آنچه در تاريخ منعكس گرديده ، اغلب درباره سران

و سردمداران شرك بوده است ، اين ابهام درباره تلاش قهرمانان اسلام نيز ، كه نقش اساسي را در اين جنگ ايفا نموده اند ، صادق است و تعداد دقيق كساني كه به وسيله هر يك از آنان به هلاكت رسيده اند مشخّص نيست ، ولي مي توان از آنچه در تاريخ به طور ، ناقص به دست مي آيد ، تا حدّي به حقيقت امر پي برد و با نقش اين افراد در اين جنگ آشنا گرديد .

ابن ابي الحديد در زمينه عدم انعكاس آمار دقيق پس از نقل و معرفي تعداد پنجاه و دو نفر از مقتولان از واقدي ، مي گويد : روايات زيادي داريم كه مقتولان بدر هفتاد نفر بوده ، وليكن آنها كه به نام شناخته شده اند ، همان افرادي هستند كه ما شناسانديم . ( 1 )

بايد به گفتار ابن ابي الحديد ، اين نكته را نيز بيفزاييم :

همانگونه كه در مقدّمه اين بحث اشاره كرديم و پس از اين نيز ملاحظه خواهيد كرد ، در تعميه و پرده پوشي حقايق تاريخي ، بهويژه درباره اميرمؤمنان و حمزه ( عليهما السلام ) نبايد نقش سياستها را ناديده گرفت و از جعل و تحريف در پيروزي هاي آن دو بزرگوار ، كه در ارتباط مستقيم با سلطه گران بني اميّه قرار داشت ، غفلت نمود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص212


81


دو قهرمان جنگ بدر ، علي امير مؤمنان و حمزه سيدالشهدا ( عليهما السلام )

كشته شدن بيشتر مقتولان جنگ بدر به دست مهاجرين و بهويژه اقرباي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و در رأس آنان اميرمؤمنان ( عليه السلام ) و حمزه سيد الشهدا به وقوع پيوسته است .

و به طوري كه در تاريخ آمده ، در همين جنگ بدر بود كه اميرمؤمنان از سوي مشركان به لقب « موت احمر » ؛ « مرگ سرخ » ملقّب گرديد و چرا چنين نباشد در حالي كه در همين جنگ بيش از نيمي از كشتگان را او از پاي در آورد و در به هلاكت رسانيدن تعداد ديگر نيز سهيم گرديده است ؛ به طوري كه شيخ مفيد تعداد سي و شش تن از مقتولان را ، كه به دست آن حضرت كشته شده اند ، به نام شناسانده است . ( 1 )

ابن اسحاق از مورّخان معروف جهان تسنّن مي گويد :

« أَكْثَر قَتْلي الْمُشركين يَوم بَدْر كان لِعَلِيّ » . ( 2 )

« در جنگ بدر بيشترين كشته شدگانِ از مشركان به دست علي بوده است . »

ولي بعضي از مورّخان اين تعداد را بيست و هفت ، ( 3 ) و گاهي حتّي به بيست و دو نفر تنزّل داده اند . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ارشاد ، ص39

2 . به نقل از بحار الأنوار ، ج19 ، ص291

3 . تفسير قمّي ، ج1 ، ص271 ؛ بحار الأنوار ، ج19 ، ص240

4 . نور الأبصار شبلنجي ، ص86


82


آمار كشته شدگان به دست حمزه سيّد الشهدا

در منابع اهل سنّت ، تعداد مقتولان به دست حمزه سيّدالشهدا نُه نفر ذكر شده است كه در ميان اين عدّه ، برخي تنها به دست آن حضرت و افراد ديگري به دست او وحضرت علي ( عليه السلام ) به هلاكت رسيده اند و تنها در يك مورد از سعد بن وقّاص به عنوان شريك آن بزرگوار ياد شده است .

لازم است پيش از بيان آمار و معرّفي اين مقتولان ، به اين مطلب توجّه شود ، همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم ، بر اساس دلايل تاريخي ، اين تعداد ، بخشي از كساني هستند كه به وسيله حضرت حمزه به هلاك رسيده اند نه همه آنها ، ولي عدم ذكر همه مقتولان و يا اختلاف نظر در مورد آنان ، مانند اختلاف نظر در آمار مقتولان به وسيله اميرمؤمنان ( عليه السلام ) كه بعضي از مورّخان بيشترين كشته شدگان و بعضي ديگر تنها بيست و دو تن را از آنِ آن حضرت دانسته اند . با در نظر گرفتن حقايق

موجودِ تاريخي ، چندان مهم نيست ؛ زيرا اگر همه مقتولان دراين جنگ مشخّص و منعكس مي گرديد ، نظر مورّخان در مورد هر دو بزرگوار تغيير مي كرد . به هر حال با اينكه آمار دقيق مقتولان به دست آن دو بزرگوار در دست نيست ولي دلايل مسلّم تاريخي نقش اساسي آنها را در پيروزي جنگ بدر ثابت نموده است و در اين جنگ شكست دشمن در مرحله اوّل به دست اميرمؤمنان وسپس به دست حضرت حمزه آنگاه به دست ساير افراد سپاه توحيد به وقوع پيوسته است ، آنهم نه همه افراد سپاه ؛ زيرا طبق مضمون صريح قرآن تعدادي از صحابه از اوّل


83


حركت پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از مدينه ، از اين برخورد ناخشنود و از ورود به صحنه جنگ به شدت مضطرب و نگران بودند . ( 1 ) و تاريخ هم گوياي اين واقعيت است كه بعضي از صحابه در ميدان جنگ يا نقشي نداشتند و يا داراي نقش كم رنگي بودند .

تحليل ابن ابي الحديد از پيروزي مسلمانان

در اينجا مناسب است تحليلي را كه ابن ابي الحديد از پيروزي در جنگ بدر و از شجاعت و نقش مؤثّر اميرمؤمنان و حضرت حمزه ( عليهما السلام ) در اين پيروزي ارائه داده است ؛ به طور خلاصه نقل كنيم :

وي در تحليل خود از اين پيروزي ، با وجود نيروي قوي و تواناي مشركين و ضعف و ناتواني مسلمانان ، مي نويسد : آري ، سپاه كوچك اسلام از عدّه اي از انصار ، از قبيله اوس و خزرج و تعدادي از مهاجرين كه در پهلواني و شجاعت نامي بودند ، تشكيل يافته بود و مهمتر اينكه در كنار اين گروهِ به ظاهر كم ، علي بن ابي طالب و حمزة بن عبدالمطّلب ، كه شجاع ترين افراد در تاريخ بشريّت مي باشند ، قرار گرفته بودند و فرماندهي آنها را شخص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، آن پيامبر داعيِ به حق و مناديِ بر عدل و توحيد و مؤيّد به قوّه الهي به عهده داشت . « وَفِيهِم عَلِيُّ بنُ أبي طالب وَحَمزَةُ بن عَبدِ المطّلب وهُما أشجع البشر ! و جَماعةُ مِنَ المُهاجرين أنجاد و أَبْطال » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال : 5

2 . شرح نهج البلاغه ، ج14 ، ص107


84


اعتراف يكي از سران مشركين به شجاعت حمزه ( عليه السلام )

پس از خاتمه جنگ و در هنگام انتقال اسيران به پشت جبهه ، يكي از آنان به نام « اميّة بن خلف » كه از مشركين سرشناس بود ، چون چشمش به حضرت حمزه افتاد ، از عبدالرحمان بن عوف پرسيد :

« مَنْ هذا المُعلِّم ؟ » ؛ « اين جنگجوي نشاندار كيست ؟ »

گفتني است ، حضرت حمزه در جنگها با نصب پرِ شتر مرغي بر كلاه خودِ خويش ، از ديگر سرداران متمايز بود . عبدالرحمان پاسخ داد : او « حمزه بن عبدالمطّلب است » اميّه با تأسّف و تحسّر شديد از شكست سپاه شرك ، گفت : « ذاكَ الَّذي فَعَلَ بِنا الأفاعيل » ؛ « اين بود كه صفوف ما را در هم شكست و ما را به خاك سياه نشاند ! » ( 1 )

اسامي نُه تن از مقتولان مشركين به دست حضرت حمزه ، طبق منابع اهل سنت ، عبارتند از : ( 2 )

1 ـ اسود بن عبدالأسود مخزومي ؛ 2 و 3 ـ عتبه و شيبه فرزندان ربيعه ؛ 4 ـ طُعَيمة بن عَديّ ؛ 5 و 6 ـ زَمعه و عقيل فرزندان اسود ؛ 7 ـ ابو قيس بن وليدبن مغيره ؛ 8 ـ نُبيه بن حجّاج ؛ 9 ـ حَنظَلة بن ابي سفيان برادر معاويه .

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج البلاغه ، ج14 ، ص49 ؛ الروض الأُنُف ، ج2 ، ص41 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص382

2 . الروض الأُنُف ، ج3 ، صص103 ـ 102


85


پي آمدهاي جنگ بدر در ميان مشركين

تصميمات جديد قريش

مشركان مكّه ، كه مدّت سيزده سال در آزار و اذيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مسلمانان ، تمام همّت خويش را به كار بستند ، تا آنجاكه آنان را مدّتي در داخل درّه اي محاصره و زنداني نمودند و سپس از شهر و ديارشان بيرون راندند و آنان را مجبور به ترك وطن و هجرت به سوي حبشه و مدينه كردند و . . . باز هم از تصميم خود در ريشه كن كردن درخت توحيد و از بين بردن مسلمانان منصرف نگشتند و پيوسته در دشمني خود اصرار ميورزيدند تا اينكه سرانجام جنگ بدر به وقوع پيوست و آنان پس از تحمّل ضربه سنگين و چشيدن طعم تلخ شكست و پذيرش خفّت بار اسارت در دست مسلمانان ، كه همه غرور و تفرعن آنها را در جزيرة العرب به ننگ و حقارت تبديل نمود ، كينه و عداوتشان نسبت به مسلمانان مضاعف گرديد و با مراجعت از بدر ، خود را براي جنگ ديگري كه بتواند اين شكست را جبران و داغ ننگ آن را از پيشانيشان بزدايد ، آماده مي شدند و همزمان ، نقشه ترور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را نيز


86


در سرمي پروراندند و موفّقيت در اين طرح را ، بهترين راه پيروزي خود مي دانستند .

طرح ترور پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) :

عميربن وهب ، يكي از افراد خونريز در ميان قريش ،

كه فرزندش وهب در اسارت مسلمانان به سر مي برد ،

با عموزاده اش « صفوان » در گفتگويي پنهاني در « حجراسماعيل » همپيمان شدند كه صفوان قرضهاي عمير

و كفالت فرزندانش را بر عهده بگيرد و عمير هم در مدينه

پيامبر را به قتل برساند . وي با همين هدف وارد مدينه شد و

علي رغم مخالفتِ صحابه كه از او به جان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) احساس

خطر مي كردند ، آن حضرت عمير را به حضور خويش

فراخواند و او به همراه چند نفر از ياران پيامبر وارد گرديد .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيد عمير ! به چه منظور به مدينه آمده اي ؟ عمير

گفت : براي آزادي فرزندم وهب . حضرت فرمود : اين شمشير

براي چيست ؟

عرض كرد : « قبّح الله هذه السيوف » كه همراه داشتن آنها جزو عادت ما شده است . در اين هنگام پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) آنچه راكه در حجر اسماعيل در ميان او و صفوان گذشته بود ، بيان كرد . عمير با شنيدن رازي كه بجز او و صفوان از آن آگاه نبودند ، بر نزول وحي به رسول الله و نبوّت آن حضرت ايمان آورد و از اشتباهات گذشته اش پوزش خواست . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به صحابه فرمود : « فَقِّهُوا أخاكم فِي دِينه وَأقْرِئُوهُ


87


الْقُرْآن وأطْلِقوا أسيره » ( 1 ) ؛ « به برادر تازه مسلمانتان قرآن و احكام بياموزيد ، اسيرش را هم آزاد كنيد . » ( 2 )

گرچه در كتب تاريخ ، اين موضوع يك تصميم دو جانبه و در ميان عمير و صفوان عنوان گرديده است ، ليكن قرائن موجود از شدّت عداوت قريش با مسلمانان و طرّاحي جنگ مجدّد نشانگر ، اين است كه اين طرح نيز نمي تواند بدون هماهنگي و سازماندهي آنان انجام گيرد . البته براي جلوگيري از اشاعه چنين موضوع حساسي بايد تصميم گيري ها به طور خصوصي و دور از ديد ديگران انجام پذيرد .

تصميم بر جنگ مجدّد

ابو سفيان كه از سلسله جنبانان و اركانِ اصليِ جنگ بود ، با كشته شدن سران قريش و اسارت عدّه اي ديگر ، رياست مستقيم مشركين را در آماده سازي آنان بر جنگ ديگر و ايفاي نقش اساسي در اين هدف را به عهده گرفت و بلا فاصله ، پس از مراجعت به مكّه ، در حالي كه پسرش حنظله و عتبه و وليد و شيبه به ترتيب پدر و برادر وعموي همسرش هند در اين جنگ كشته شده بودند و پسر ديگرش به نام عمر به اسارت مسلمانان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در بحارالأنوار ، ج19 ، ص326 اينگونه آمده است : « فقّهوا أخاكم في دينه و علّموه القرآن و أطلقوا له أسيره » .

2 . مشروح اين رخداد را در سيره ابن هشام ، ج2 ، ص220 ؛ تاريخ طبري ، ج2 ، ص345 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج3 ، ص313 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص154 ـ 153 مطالعه فرماييد .


88


در آمده بود ، در ميان اجتماع قرشيان ، خطاب به آنان چنين گفت : اي گروه قرشيان ، پس از اين جنگ ، كه بزرگان و عزيزان ما و شما را از دست ما گرفت ، نبايد از خود ضعف نشان دهيم ، بلكه بايد صبر و صلابت خود را حفظ كنيم ، بركشتگان خود نگرييم . هيچ زنِ نوحه گري بر آنان نوحه نسرايد و هيچ شاعري در عزايشان شعر نگويد ؛ زيرا اين اعمال موجب تخفيف كينه و عداوت ما نسبت به محمّد و يارانش مي گردد و شعله آتش دشمني و خونخواهي ما را فرو مي نشاند و قدمهاي ما را در انتقام گرفتن از آنان سست مي گرداند ، گذشته از اينكه اگر ياران محمّد جزع و فزع و آه و ناله ما را بشنوند ، زبان بر شماتت و استهزا خواهند گشود و اين درد و مصبت بالاتر از مصيبت از دست دادن عزيزانمان خواهد بود و من نيز از اين ساعت استفاده از عطر و زنان را بر خود حرام مي كنم تا روزي كه با محمّد بجنگيم . ( 1 )

ابو سفيان و سران قريش نه تنها از گريه جلوگيري كردند ، بلكه حتّي از آزاد سازي اسراي خويش نيز امتناع ميورزيدند و لذا وقتي به ابوسفيان پيشنهاد شد كه با فديه دادن ، فرزندت عمرو را آزاد كن ، چنين پاسخ داد : فرزندم حنظله كشته شد ، شما مي گوييد براي فرزند ديگرم هم فديه بدهم و در مقابل دشمن بيشتر تحقير شوم ؟ ! بگذاريد او را تا هر وقت كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره ابن هشام ، ج2 ، ص2111 ؛ تاريخ ابن كثير ، ج3 ، ص309 ؛ واقدي به نقل بحار ، ج19 ، ص341


89


مي خواهند نگهدارند . ( 1 )

همچنين درتحريك مشركين بر جنگ ، تنها مردان قريش نبودند كه فعّاليت داشتند ، بلكه زنان آنها نيز در اين راه سعي و تلاش مي كردند ؛ از جمله آنها هند همسر ابوسفيان بود . او در پاسخ گروهي از زنان قريش كه ، چرا در كشته شدن عزيزانت ( پدر ، برادر ، عمو و پسرت ) گريه نمي كني ؟ گفتار همسرش ابوسفيان را تكرار كرد و گفت :

من در مكّه بر عزيزانم گريه كنم محمّد و يارانش و زنان قبيله خزرج در مدينه شماتتم كنند ؟ ! نه ، به خدا سوگند تا انتقام عزيزانم را از محمّد نگيرم ، خود را معطّر نخواهم كرد .

او اين جمله را هم افزود : به خدا سوگند اگر مي دانستم كه گريه مي تواند حزن و اندوهم را برطرف كند ، مي گريستم ولي نه ، تنها چيزي كه سوز دلم را برطرف مي كند و شعله هاي درونم را فرو مي نشاند ، گرفتن انتقام اين كشته ها است . ( 2 )

و بدينگونه قرشيان كه در تب و تاب انتقام و در انديشه حمله به مدينه به سر مي بردند و خود را براي جنگ ديگري آماده مي كردند ، پس از گذشت يك سال از جنگ بدر ، به سوي مدينه روان شدند و جنگ احد به وقوع پيوست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره ابن هشام ، ج2 ، ص213 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص389 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص151

2 . سيره ابن هشام ، ج2 ، ص213 ؛ شرح نهج البلاغه ، ج14 ، ص151 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص389


91


حضرت حمزه در جنگ اُحد

احد كجاست ؟ !

كوه اُحُد ، كه جنگ مهمّ اسلام و شرك در دامنه آن رخ داد ، يكي از كوه هاي بسيار مهمّ و مشهور مدينه است و در پنج كيلومتري شمال شرقي اين شهر قرار دارد .

نامگذاري اين كوه به « اُحد » ؟ !

در وجه تسميه و نامگذاري اين كوه به « احد » ، نظريه هاي گوناگون نقل شده است ، ولي مناسبترينش آن است كه اين كوه را ، چون تنها و مستقل از كوه هاي ديگر است ، اُحُد خوانده اند .

فضيلت اُحد

1 . روشن است كه آنچه در فضيلت مدينه گفته اند ، شامل اُحد نيز هست ؛ از پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) احاديث فراوان درباره

فضيلت مدينه نقل شده است ؛ مانند : تفضيل و برتري اين شهر

بر ديگر شهرها . دعا كردن آن حضرت براي مردم اين شهر .

استشفا با خرماي آن و حرم بودن مدينه و نهي از صيد حيوانات


92


و قطع درختانش .

چون اُحد در داخل محدوده مدينه است ، مشمول همه اين فضايل نيز خواهد بود ؛ زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « مدينه از عير تا ثور حرم است . » ( 1 ) و ثور كوهي است كه در پشت كوه اُحد قرار گرفته و اين حديث در واقع بيانگر حدّ شرقي و حدّ غربي مدينه مي باشد .

2 . گذشته از فضايل عمومي ، كه درباره كوه احد اشاره كرديم ، درباره اين كوه ، به طور خاصّ نيز فضايلي از پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) نقل گرديده كه يكي از آنها چنين است :

« وَهذا جَبَلٌ يُحِبُّنا وَنُحِبُّهُ » . ( 2 )

« اين ( اُحُد ) كوهي است كه ما را دوست مي دارد و ما هم آن را دوست مي داريم . »

در مفهوم اين حديث توجيهات مختلفي ذكر شده و بهترين توجيه آن است كه اين جمله مجازي است و مضاف در آن حذف شده است ؛ مانند « واسأل القرية » و مراد از اُحد اهل آن است ؛ يعني افرادي كه در كنار اين كوه به شهادت رسيده اند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « المَدِينَةُ حَرَمٌ ما بَيْنَ عَيْر اِلي ثور لا يُخْتلي خَلاها وَلا يُنْفَرُ صَيْدُها وَلا يُسْقَطُ نُقَطَها اِلاّ مَنْ أَشادَ بِها . . . » مشروح اين حديث را در مقاله اي با عنوان « صحيفه اميرمؤمنان ( عليه السلام ) قديمترين سند حديثي » ، در شماره سوّم فصلنامه تخصصّي علوم حديث ، از منابع شيعه و اهل سنّت آورده ايم .

2 . صحيح بخاري ، حديث 1411 ، 2736 و 3187 ؛ صحيح مسلم ، حديث 1392 ، باب « اُحد جبل يحبّنا ونحبّه » ؛ ابن شبه تاريخ المدينه ، ج1 ، ص81


93


و پيكر خونين آنها در دامنه اين كوه به خاك سپرده شده ، ما را دوست مي دارند و ما هم آنها را دوست مي داريم و بر شهادت و از خودگذشتگي آنان ارج مي نهيم و مسلمانان نيز بايد به پيروي از پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) تا قيامت در حفظ اين ارزش معنوي بكوشند .

اين معني ، با توجّه به اينكه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) اين جمله را پس از جنگ احد و به هنگام مراجعت از سفر حج و در مراجعت از جنگ خيبر ( 1 ) فرموده است/ مناسب به نظر مي رسد .

حركت مشركين به سوي مدينه

همانگونه كه پيش از اين آورديم ، مشركان مكّه پس از جنگ بدر ، به سرپرستي ابوسفيان ، تصميم گرفتند تا همه قواي خود را متمركز كنند و خود را از قيد آنچه به نام محمّد و اسلام وجود دارد ، رها سازند . در ضمن به دردهاي عميق خود كه از كشتگان و اسراي جنگ بدر در دل داشتند التيام بخشند و بر همان تصميم در سال سوّم هجرت و يكسال پس از جنگ بدر ، پنج هزار نفر جنگجو به فرماندهي ابوسفيان به همراه پانزده نفر از زنان قريش به سرپرستي هند همسر ابوسفيان و با دويست اسب و سه هزار شتر و هفتصد نفر زره دار به سوي مدينه حركت كردند . آماده شدن قريش را عباس عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آن حضرت گزارش داده بود و لذا پيامبرخدا در انتظار چنين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن شبه ، تاريخ المدينه ، ج1 ، صص80 ـ 79


94


حمله اي به سر مي برد ولي تا جهت حمله قريش مشخّص نشده

بود ، آن حضرت از مدينه خارج نشد .

روز چهارشنبه ، سيزده شوال ، نيروي مشركان خود را به كنار اُحد رسانيد و در دامنه اين كوه ، در ميان نخلستان ، در محلّي هموار و مسطّح و در كنار درّه اي كه مي توانست در وضعيت سخت براي آنان مأمني باشد فرود آمد و تا روز جمعه به استراحت و طرح نقشه جنگ پرداخت .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از اقامه نماز جمعه ، همراه هزار نفر به سوي احد حركت كرد . عبدالله بن اُبيّ سركرده منافقان ، با سيصد نفر از همفكرانش از ميان راه برگشت و پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) با هفتصد نفر ، كه صد نفر از آنان زره دار و پنجاه نفر كماندار و تيرانداز بودند و تنها دو اسب به همراه داشتند ، وارد منطقه اُحد گرديد و چند نفر را به خاطر كمي سنّشان از حضور در جنگ مانع گرديد .

چون مجاهدان به اُحد رسيدند ، پيامبر پنجاه نفر تيرانداز را به فرماندهي عبدالله بن جبير بر لب درّه گذاشت و دستور داد ؛ ما چه در حال فتح باشيم و چه در حال شكست ، شما در جاي خود استوار بمانيد ، حتّي اگر ببينيد اجساد ما در روي زمين مانده و يا دشمن ما را به درون مدينه رانده و يا ما دشمن را تا مكّه عقب رانديم . در هر صورت شما از جاي خود حركت نكنيد ( 1 ) آنگاه به لشكريان دستور داد : تا از طرف من فرمان نرسد شما جنگ را آغاز نكنيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن اثير ، كامل ، ج2 ، ص105


95


جنگ اُحد در مرحله نخست :

جنگ اُحد كه روز شنبه 15 شوّال رخ داد ، در دو مرحله مختلف انجام گرفت ؛ در مرحله اوّل قريش شكست خوردند و در مرحله دوم شكست نصيب مسلمانان شد .

جنگ ابتدا تن به تن بود و نُه تن از پرچمداران قريش پشت سر هم وارد ميدان شدند كه يكي پس از ديگري به هلاكت رسيدند و اين موضوع موجب تضعيف روحيه آنان گرديد . سرانجام ناگزير به حمله عمومي شدند و جنگ به اوج خود رسيد ، به طوري كه هند و ديگر زنان قريش كه از زيبايي و آرايش برخوردار بودند ، براي تشويق مشركين وارد معركه شدند و در ميان صفوف مي چرخيدند و دف زنان و گريه كنان جنگجويان خود را با اسم و رسم صدا كرده و كشتگان بدر را به ياد آنان مي آوردند .

كلماتِ ننگ ، شرف ، حميّت ، غيرت و . . . را با آهنگها و آوازهاي محرّك و حماسي مي خواندند و مشركان را بر حملات شديد و پايداري در مقابل مسلمانان تشويق مي كردند .

طبري مي گويد : در هنگامه جنگِ تهاجمي ، عدّه اي از مسلمانان و در رأس آنها ابودجانه و حمزة بن عبدالمطّلب و علي بن ابي طالب وارد صحنه شدند و دشمن را در هم شكستند و تا آخرين صفوف پيش رفتند ، در نتيجه خداوند مسلمانان را پيروز گردانيد و شكست قطعي را بر مشركان وارد آورد ؛

« وَقاتَلَ اَبودجانة حتّي أمعَن في النّاس و حمزةُ بن عبدالمطّلب


96


وَ عليّ بن ابي طالب في رجال من المسلمين ، فَأَنْزل اللهُ نَصرَهُ

وصدّقهم وعده فحسُّوهم بالسيوف حتّي كشفوهم وكانت الهزيمة لا شكّ فيها » . ( 1 )

و لذا كار بر قريشيان سخت گرديد و در تهاجم عمومي هم نتوانستند كاري از پيش ببرند و هزيمت و فرارشان آغاز شد و از ترس جان خود ، به درّه ها و كوه ها پناه بردند و مقرّ خويش را بدون مراقب رها ساختند .

مرحله دوّم جنگ و علل شكست مسلمانان !

پس از شكست سختي كه بر قريش وارد شد ، صحنه جنگ دگرگون گرديد ؛ زيراگروهي ازمسلمانان كه هزيمت دشمن را ديدند ، به درون درّه اي ، كه مقرّ آنها بود ، حمله بردند و به جمع آوري غنيمت پرداختند . در اين هنگام گروه تيراندازان ، كه به دستور پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) در دهانه درّه پاس مي دادند ، علي رغم مخالفت فرمانده شان ، عبدالله بن جبير ، بجز ده تن ، به سوي مقرّ مشركان براي غارت غنائم پايين آمدند .

خالدبن وليد ، فرمانده اسب سوارانِ قريش ، از اين فرصت استفاده كرد و با همراهانش كوه را دور زد و عبدالله بن جبير را با ياران اندكش به سادگي از سرراه برداشت ، آنگاه از دهانه درّه فرود آمد و مسلماناني را كه از همه جا بي خبر بر سر غنايم گرد آمده بودند ، به دم شمشير گرفت و از سوي ديگر زنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبري ، ج2 ، ص376


97


قريش صحنه گردان غائله شدند و از كوه سرازير گشته ، موها را پريشان و گريبان ها را چاك كردند و با پستان هاي برهنه و فريادهاي جنون آميز ، فراريان خود را بازگرداندند و حمله مجدّد دشمن آغاز شد ! اين نخستين عامل شكست مسلمانان بود .

دوّمين عاملي كه در شكست سپاه اسلام نقش داشت ، خبر كشته شدنِ پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود . در گرماگرم جنگ و درگيري ، كه پيامبر مجروح شد و در گودالي افتاد ، « سراقه » فرياد برآورد : « محمّد كشته شد ! » اين خبر در ميان سپاه شرك و در جبهه پريشان مسلمانان به سرعتِ برق پيچيد و موجب شكست روحيه مسلمانان و تقويت روحي مشركان گرديد .

اينجا بود كه گروهي از مسلمانان دست به عقب نشيني زدند و فرارشان آغاز شد و به گفته « ابن عقبه » در ميان اين گروه ، آنچنان سردرگمي و از هم گسيختگي به وجود آمد كه به جاي دشمن ، به خودي ها حمله مي كردند و برادر مسلمان خود را مجروح مي ساختند . ( 1 )

مورّخان ، از جمله طبري ، صحنه اين مرحله از جنگ را چنين توصيف مي كند :

« مسلمانان با پديد آمدن شكست و شايعه كشته شدن پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، به سه گروه تقسيم شدند : تعدادي مجروح شده و از كار افتادند . بعضي استقامت ورزيدند تا به شهادت رسيدند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سمهودي ، وفاء الوفا ، ج1 ، ص286


98


و گروه سوّمي فرار كردند و جان به سلامت بردند ! ( وَكانَ الْمُسْلِمُون لَمّا أصابَهم ما أَصابَهم مِن الْبَلاءِ أثلاثاً ؛ ثلث قتيلوثلث جريح وثلث منهزم ) » . ( 1 )

و اين خلاصه اي بود از دورنماي جنگ اُحد . بديهي است اگر تمام مراحل و جزئيات آن نوشته شود ، كتاب مبسوطي را به خود اختصاص مي دهد ، ولي ما با توجّه به موضوع اين نوشتار و بر اساس گفتار مورّخان كه به هنگام هزيمت و شكست ، مسلمانان به سه گروه تقسيم شدند ، نكات حساس و برجسته اي از اين سه گروه را كه مي تواند مقدّمه بر هدف اصلي اين بحث ؛ يعني : « موقعيّت حضرت حمزه » و بيان كننده زواياي مختلف اين جنگ و روح شجاعت و شهامت و فداكاري گروهي از اصحاب پيامبرخدا باشد ، در اختيار خوانندگان عزيز قرار مي دهيم :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبري ، تاريخ ، ج2 ، ص377


99


مجروحان جنگ اُحد

1 . پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) :

پيشتر اشاره كرديم كه در جنگ احد تعدادي از مسلمانان مجروح شدند و با تن مجروح و خون آلود به پيكار ادامه دادند و سرانجام از كار افتادند و به پشت جبهه انتقال يافتند و يا به مقام ارجمند شهادت نائل آمدند . امّا متأسّفانه مشخصات همه مجروحان ، بجز تعدادي اندك ، در منابع تاريخي منعكس نشده و اين آثار ارزشمند تاريخ و زيباترين جلوه هاي شجاعت و ايثار در راه ايمان و عقيده ، به دست فراموشي سپرده شده است .

در رأس همه مجروحانِ جنگ احد ، بايد از شخص پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) نام برد ؛ زيرا آن بزرگوار در حالي كه فرماندهي عالي جنگ را به عهده داشت و پرچمداران و فرماندهان را هدايت و تعيين مي كرد ، حملات دشمن و دفاع سپاهيان اسلام را زير نظر داشت و خود نيز در حمله و دفاع شركت مي نمود و با شجاعت و شهامت غير قابل وصفي ، مي جنگيد . آنچنان جنگ كرد كه تيرهايش تمام شد و مورد تعرّض دشمن قرار


100


گرفت و به شدّت مجروح گرديد . ( 1 )

ابن اسحاق در شهامت پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي نويسد : آن حضرت هنگامي كه در ميان عدّه اي از صحابه در اثر شدّت جراحات بي حال افتاده بود ، گروهي از مشركان به سرپرستي خالدبن وليد از كوه بالا رفتند . پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) با مشاهده آنان گفت : « أَللّهمَّ لا يَنْبَغي لَهُمْ أنْ يَعْلُونا » ؛ « خدايا ! سزاوار نيست كه مشركان در جايگاه بالاتر از ما مسلمانان قرار گيرند . » همين توجّه و گفتار پيامبرخدا موجب گرديد كه عدّه اي از مسلمانان به گروه مشركين حمله بردند و از كوه سرازير كردند و متفرقشان ساختند . ( 2 )

به هر حال در اوج شدّت جنگ ، يكي از مشركين به نام عبدالله بن قميه پيامبرخدا را با سنگ مورد اصابت قرار داد و در اثرِ آن ، پيشاني و بيني آن حضرت به شدّت مجروح شد و دندانش شكست و لب مباركش شكافت .

ابن اسحاق مي گويد : در اين حال كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) خون از صورتش پاك مي كرد ، چنين مي فرمود :

« كيف يفلح قومٌ قد خضبوا وجه نبيّهم وهو يدعوهم إلي رَبِّهِم » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن اثير مي نويسد : « وقاتل رسول الله بأُحُد قتالاً شديداً فرمي بالنبل حتّي فني نبله و انكسرت سيّة قوسه » ، كامل ، ج2 ، ص109 و نيز بحارالأنوار ، ج20 ، ص144

2 . ابن هشام ، سيره ، ج3 ، ص32

3 . همان ، ج3 ، ص28 ؛ وفاء الوفا ، ج1 ، ص290


101


« چگونه رستگار خواهند شد مردمي كه پيامبرشان به سوي خدا دعوت مي كند و آنان صورت او را به خونش رنگين مي سازند ! »

و بنا به نقل ابن هشام ، در اثر حمله عبدالله بن قميه علاوه بر شكستن دندان پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) دو حلقه از حلقه هاي زره آن حضرت به گونه مباركش فرو رفت ، ابوعبيده جرّاح آنها را در آورد و موجب كنده شدن دو دندان ديگر آن حضرت شد . ( 1 )

شدّت جراحات پيامبر را مي توان از دو مطلب زير به دست آورد :

الف : وقتي جنگ پايان يافت ، امير مؤمنان با سپر خويش از مهراس ؛ گودي سنگ هاي كوه ، آب مي آورد و به صورت پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي ريخت و فاطمه زهرا ( عليها السلام ) مي شست و چون با ريختن آب سيلان خون بيشتر شد ، فاطمه ( عليها السلام ) قطعه حصيري سوزاند و خاكسترش را روي جراحات گذاشت تا خون بند آمد . ( 2 )

ب : پس از آرام شدن صحنه جنگ ، پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) خواست فريضه ظهر را بخواند ليكن در اثر ضعف و خونريزي ، نماز را نشسته به جاي آورد و در حال ايستاده نماز خواندن براي آن حضرت امكان پذير نبود . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج3 ، ص29

2 . البداية والنهايه ، ج4 ، ص29 ؛ ابن اثير ، ج2 ، ص109 ؛ صحيح بخاري ، ح3874 ؛ صحيح مسلم ، ح1790 ؛ طبقات واقدي ، ج2 ، ص34

3 . سمهودي ، وفاء الوفا ، ج1 ، ص294


| شناسه مطلب: 78489