بخش 4
تشکیل مجلس عزا پیامبرخدا چرا اندوهگین بود؟! در رثای حضرت حمزه اگر حمزه(علیه السلام) به شهادت نمی رسید؟ حمزه از دیدگاه ابن ابی الحدید و استاد او فرزندان حمزه : تلاش دشمنان برای مخدوش کردن شخصیت حمزه(علیه السلام) * کتمان فضایل حضرت حمزه * نکوهش حضرت حمزه سازنده این داستان کیست؟ زهری کیست؟ تولد و وفات زهری: زهری در مدینه: زهری در شام: نشر احادیث به نفع بنی امیه: تعداد احادیث زهری مهمترین محور حدیثهای زهری چند نمونه از احادیث زهری 1 . اختلاف امیرمؤمنان با ابن عباس عموی پیامبر(صلی الله ع
|
151 |
|
تشكيل مجلس عزا
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) پس از دفن شهدا ، به همراه صحابه و با استقبال زنان بيوه و كودكان يتيم وارد مدينه شدند . پيشتر به بعضي از جريانات ، كه به هنگام مراجعت آنان واقع شده است ، اشاره كرديم ولي شايد جالب ترين اين حوادث و حساس ترين اين صحنه ها كه در مدينه به وقوع پيوست تشكيل مجلس عزا براي حمزه سيد الشهدا باشد .
ابن هشام از ابن اسحاق چنين نقل مي كند كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از كنار خانه هاي قبيله « بني عبد الأشهل » و بني ظفر عبور مي كرد ، صداي بانوان اين دو قبيله را ، كه بر شهداي خود مي گريستند ، شنيد و حالت رقّت به آن حضرت دست داد و گريست و فرمود : « لكِنْ حَمْزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ » ؛ « ولي حمزه گريه كننده اي ندارد » چون اين سخن پيامبر را به سعدبن معاذ و اُسَيد ابن حُضَير نقل كردند ، به بانوان اين دو قبيله دستور دادند ، لباس عزا به تن كنند و در كنار بيت پيامبرخدا بر عموي آن بزرگوار
گريه و عزاداري نمايند ؛ « أَمَرا نِسائَهُم أَنْ يَتَحزَّمن ثُمّ يذْهَبنّ
|
152 |
|
فيبكينّ عَلي عَمّ رَسُولِ الله ( صلّي الله عليه وآله ) » . ( 1 )
ابن اسحاق اضافه مي كند كه چون صداي گريه اين بانوان از كنار مسجد « و مجلس عزا » به گوش پيامبرخدا رسيد ، از منزل خود حركت كرد و به ميان آنها رفت و چنين فرمود : خدا بر شما رحمت كند كه با وجود خويش مرا ياري و مواسات نموديد به خانه هاي خود برگرديد و « اِرجعْنَ يَرْحَمَكنَّ اللهَ فَقَدْ آسَيتُنَّ بِأَنْفُسِكُنَّ »
واقدي متوفاي207 پس ازنقل مطلب بالا ، مي نويسد : بر اساس همان مراسم ، رسم زنان مدينه تا امروز چنين است كه اگر يكي از عزيزانشان از دنيا برود ، اول بر حمزه گريه و عزاداري مي كنند سپس بر عزيز از دست رفته خود « فَهُنَّ إِلَي الْيَومِ إِذا ماتَ الْمَيِّت مِنَ اْلأنْصار بَدَأ النّساء فَبَكَينَ عَلي حَمزة ثُمَّ بَكَينَ عَلي مَيِّتِهِنَّ » . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سيره ابن هشام ، ج3 ، صص42 ـ 43 ؛ ابن كثير ، ج4 ، ص47 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص444 ؛ طبري ، ج3 ، ص 392
2 . طبقات واقدي ، ج2 ، ص31
|
153 |
|
پيامبرخدا چرا اندوهگين بود ؟ !
پيامبرخدا چرا اندوهگين بود ؟ !
از آنچه ملاحظه كرديد ، معلوم شد كه پيامبرخدا در شهادت عمويش ، به شدت متأثر و اندوهگين بود و لذا چون پيكر او را ديد با صداي بلند گريست و فرمود : « لَنْ أَصاب بِمِثلك أَبَداً » و به همراه عمّه اش صفيه و دخترش فاطمه نيز گريست . دوست داشت بانوان هم بر وي گريه كنند و از گريه كنندگان تقدير و آنها را دعا نمود و به هنگام اقامه نماز بر پيكر او ، گريه ممتد و زمزمه و درد دل داشت .
پر واضح است كه اين حزن و اندوه شديد پيامبرخدا ، نبود مگر به جهت فداكاري و ثبات قدم حمزه و اين گريه نبود مگر به جهت تلاش و جانفشاني عموي پيامبرخدا در اعلاي كلمه توحيد ، همانگونه كه فرمود : « كُنْتَ فَعُولاً بِالْخَيراتِ » .
در واقع اندوه پيامبرخدا اندوه بر مصيبتي بود كه از فقدان يك مجاهد مخلص و مدافع شجاع بر اسلام وارد شده بود ؛ زيرا پيامبرخدا نه در اثر عواطف شخصي و به انگيزه علاقه قومي بر كسي محزون مي گرديد و نه كسي را با اين انگيزه ها به گريه تشويق مي كرد بلكه علاقه و دوستي او براي خدا و دوري
|
154 |
|
و انزجارش هم براي خدا بود .
آري ، معيار اندوه پيامبرخدا بر حمزه ، بر ارتباط حمزه با خدا بر مي گردد و حزن پيامبر بر وي به مقياس خسارت فقدان او نسبت به اسلام بود و گرنه همانگونه كه حمزه عموي پيامبر است ، ابولهب نيز عموي پيامبر بود ولي هيچ عداوت و دشمني مانند عداوت و دشمني ابولهب نسبت به پيامبرخدا و هيچ آزار و اذيّتي مانند اذيت او نسبت به آن حضرت نبود و به همين نسبت انزجار پيامبرخدا از وي ، و در مقابل اين دوري و انزجار متقابل ، عنايت و علاقه پيامبرخدا ( صلي الله عليه وآله ) را مي بينيم نسبت به سلمان كه مي فرمود : نگوييد سلمان فارسي ، بگوييد سلمان محمّدي ! تا آنجا كه درباره او فرمود : « سَلْمانُ مِنّا اَهْل الْبَيت » .
شاعر مي گويد :
كانت مودّة سلمان له رحماً * * * ولم يكن بين نوح وابنه رحم ( 1 )
همانگونه كه عملكرد هند و ابوسفيان با پيكر آن شهيد عزيز و اهانت ابوسفيان بر قبر شريفش در دوران خلافت عثمان و تصميم معاويه بر محو اثر قبر او پس از گذشت بيش از چهل سال از جنگ احد ( 2 ) همه اينها دليل روشن بر نقش مؤثر آن بزرگوار در اعلاي كلمه حق و در هم كوبيدن شرك و الحاد بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . روضة الواعظين ، ج2 ، ص287
2 . در صفحات آينده توضيح اين دو موضوع را ملاحظه خواهيد كرد .
|
155 |
|
در رثاي حضرت حمزه
در رثاي حضرت حمزه شهيد الشهدا ( عليه السلام ) جملات و اشعار زيادي گفته شده كه نمونه آن را در رثاي شخص پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) ملاحظه كرديد . صحابه پيامبر و دوستان و ياران حضرت حمزه نيز در رثاي آن بزرگوار اشعاري سروده اند كه بخشي از آنها از طريق كتب تاريخ و تراجم به دست ما رسيده است و به عنوان نمونه و يادآوري چند بيت از اشعار سيزده گانه كعب بن مالك ( 1 ) يكي از صحابه پيامبر را در اينجا مي آوريم :
بكت عيني و حُقَّ لها بكاها * * * و ما يغني البكاء ولا العويل
علي أسدا الإله غداة قالوا * * * لحمزة ذاكم الرّجل القتيل
أصيب المسلمون به جميعاً * * * هناك و قد اصيب به الرسول
ابا يعلي ! لك الأركان هدّت * * * وانت الماجد البرّ الوصول
عليك سلام ربك في جنان * * * يخالطها نعيمٌ لا يزولُ
اَلا يا هاشم الأخيار صبراً * * * فكلّ فعالكم حسنٌ جميل
1 . چشم من گريست و سزاوار گريه است گرچه گريه و ناله سودي ندارد .
2 . براي شير خدا آنگاه كه گفتند حمزه آن دلير مرد كشته شد .
3 . همه مسلمانان در شهادت او مصيبت زده شدند ، همانگونه كه شخص پيامبر به ماتم نشست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ( 1 ) بعضي از علماي تراجم اين اشعار را از عبدالله بن رواحه ، صحابه ديگر رسول خدا مي دانند . نكـ : اسدالغابه شرح حال حمزه .
|
156 |
|
4 . اي ابا يعلي ! با شهادت تو اركان دين به لرزه درآمد تويي كه بزرگ منش بودي .
5 . درود خدا بر تو باد در بهشت برين به همراه نعمتهاي دائمي آن .
6 . اي بني هاشم ، اي نيكان روزگار ، در اين مصيبت بزرگ هم صبر پيشه كنيد كه همه كارهاي شما نيك و زيبا است .
اگر حمزه ( عليه السلام ) به شهادت نمي رسيد ؟
با توجه به اهميت شخصيت حضرت حمزه در ميان اقوام و عشيره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و موقعيت او در دفاع و حمايت از اسلام و قرآن در روايات و در گفتار متكلّمين اين سؤال مطرح شده است كه اگر حمزه به شهادت نمي رسيد و تا ارتحال پيامبرخدا ( صلي الله عليه وآله ) زنده و شاهد اختلاف مسلمانان در مسأله خلافت بود ، او در اين وضعيت چه موضعي اتخاذ مي كرد ؟ آيا جزو طرفداران و حاميان امير مؤمنان مي شد ، يا حالت سكوت و بي طرفي اختيار مي كرد و يا وضع موجود را تأييد و در اختيار هيأت حاكمه قرار مي گرفت ؟
در اين زمينه روايات متعددي داريم كه حاكي است اگر حمزه و جعفر هنگام رحلت پيامبر زنده بودند ، از حاميان و طرفداران امامت و ولايت امير مؤمنان مي شدند و در اين راه تمام توان خويش را به كار مي بردند .
براي نمونه ، مضمون روايتي را كه در كافي از سدير
|
157 |
|
صيرفي نقل شده است در اختيار خوانندگان ارجمند قرار
مي دهيم :
او ميگويد ما روزي در محضر امام باقر ( عليه السلام ) بوديم در ضمن گفتگو سخن از حوادث بعد از پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) بميان آمد و اينكه مسلمانان چگونه و چرا دست از ياري امير مؤمنان ( عليه السلام ) برداشتند و او را در آن شرائط تنها گذاشتند يكي از حاضرين از امام ( عليه السلام ) سؤال كرد « أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَأَيْنَ كَانَ عِزُّ بَنِي هَاشِم وَمَا كَانُوا فِيهِ مِنَ الْعَدَدِ » ؛ ( 1 ) « نيروي بني هاشم وافراد كارآمد اين خاندان كجا رفتند ؟ »
امام باقر ( عليه السلام ) در پاسخ وي فرمود : مگر از بني هاشم چند نفر مؤثر و كارآمد باقي مانده بود ؟ جعفر و حمزه كه هر دو به شهادت رسيده بودند و نمانده بود با علي ( عليه السلام ) مگر دو نفر ضعيف و كم مايه ؛ عباس و عقيل . سپس فرمود : به خدا سوگند اگر حمزه و جعفر زنده بودند ، از جان خود مي گذشتند و از رسيدن آن دو نفر به خلافت مانع مي شدند . ( 2 )
حمزه از ديدگاه ابن ابي الحديد و استاد او :
ابن ابي الحديد معتزلي هم در اين زمينه بحث و سخن
جالبي دارد ( 3 ) و مسأله بيعت و عدم بيعت حمزه را در صورت زنده بودنش در موقع ارتحال پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) با استاد خويش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الكافي ، ج8 ، ص189
( 2 ) كافي ، ج8 ، ص189 ؛ بحارالأنوار ، ج 28 ، ص25
( 3 ) شرح نهج البلاغه ، ج11 ، صص116 ـ 115
|
158 |
|
مطرح نموده است و ما خلاصه آن را در اينجا نقل مي كنيم :
او مي گويد : من از استاد خويش ابو جعفر يحيي بن محمد نقيب پرسيدم : به نظر شما اگر به هنگام وفات پيامبرخدا ( صلي الله عليه وآله ) حمزه و جعفر زنده بودند ، آيا حاضر بودند با عليّ بن ابي طالب به عنوان خليفه و جانشين پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بيعت كنند ؟ !
نقيب در پاسخ گفت : آري ، بيعت مي كردند و سريعتر از آنچه تصوّر كني !
ابن ابي الحديد مي گويد : به استادم گفتم : اين پاسخ شما درباره جعفر درست است ولي درباره حمزه به دلايلي چند ، تصوّر من به عكس آن است ؛ زيرا :
1 . حمزه مردي بود شجاع داراي روح قوي و محكم و قاطع و برخوردار از همّتي بلند كه بر شخصيت و برتري خويش ايمان داشت و خود را بالاتر از ديگران مي دانست .
2 . او عموي علي بن ابي طالب و از نظر سن چند سال از او بزرگتر بود كه اين هر دو مي تواند در فكر و انديشه هر انساني مؤثر و نقش آفرين باشد .
3 . شجاعت و پيروزي هاي او در جنگهاي مختلف ، معروف و براي همه مسلّم است كه او چگونه فرماندهي اين جنگها را به عهده مي گرفت و پيروزي بر دشمن را براي اسلام و مسلمانان به ارمغان مي آورد و لذا من فكر مي كنم اگر او به هنگام رحلت پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) زنده بود به جاي بيعت با علي و قبول خلافت او ، خود را به اين مقام اولي و مستحق مي دانست .
نقيب گفت آنچه درباره سجايا و اوصاف حميده حمزه
|
159 |
|
گفتي صحيح است ولي در اين ميان از يك نكته غفلت نمودي
و آن اينكه او ذاتاً نسبت به اسلام داراي عقيده راسخ و نسبت به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) داراي تصديق خالص و غير قابل تزلزل بود و اگر عمرش وفا مي كرد و توجّهات خاص پيامبرخدا را نسبت به علي بن ابي طالب بيشتر از آنچه مي دانست مشاهده مي كرد ، بيش از پيش موجب خضوع و تواضع او در مقابل علي مي گرديد و طبعاً او خواست خدا و خوشنودي پيامبرش را بر آنچه تو گفتي مقدم مي داشت .
ابوجعفر نقيب اضافه نمود و اما آنچه گفتي كه حمزه عموي علي و از نظر سنّ و سال از وي بزرگتر بود ، آنهم درست است و پاسخ آن اين است كه همان حمزه و عباس هم عموي پيامبرخدا و هم بزرگتر از وي بودند ولي در عين حال ديدي كه چگونه از فرزند برادرشان پيروي نمودند و رياست او را با جان و دل پذيرفتند و دعوتش را اجابت كردند و باز ديدي كه ابوطالب با اينكه جدّ پيامبرخدا و رييس بني هاشم و اولين شخصيت در ميان اقوام و عشيره اش بود و محمد ( صلّي الله عليه وآله ) در حالي كه دست پرورده و بزرگ شده در دامن او و به منزله يكي از فرزندان او بود ، چگونه در برابرش خاضع گرديد و نبوّتش را تصديق نمود و بر اوامرش مطيع شد و همانگونه كه افراد عادي شخصيتهاي بزرگ را مدح و ثنا مي گويند ، درباره محمد مديحه سرايي نمود :
وأبيض يستسقي الغمام بوجهه * * * ثمال اليتامي عصمة للأرامل
|
160 |
|
يطيف به الهلاك من آل هاشم * * * فهم عنده في نعمة و فواضل ( 1 )
« وا حمزتاه و لا حمزة لي اليوم » . ( 2 )
ابن ابي الحديد درمورد ديگر مي گويد : پس از حادثه سقيفه ، امير مؤمنان ( عليه السلام ) متألم و متظلّم بود و آه مي كشيد و ياري مي طلبيد و آنگاه كه او را وادار به بيعت كردند ، به قبر پيامبر اشاره كرد و خطاب به پيامبرخدا چنين گفت :
يا { . . . ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكادُوا يَقْتُلُونَنِي . . . } ( 3 )
و همچنين مي گفت : « وا جعفراه و لا جعفر لي اليوم وا حمزتاه و لا حمزة لي اليوم » ؛ ( 4 ) « اي جعفر به دادم برس و امروز جعفر نيست ، اي حمزه به دادم برس وامروز حمزه نيست . »
فرزندان حمزه :
حضرت حمزه داراي سه فرزند بود ؛ دو فرزند ذكور و يك فرزند اناث . نام دو فرزند ذكور او يعلي و عماره بود و به همين جهت آن حضرت به ابويعلي و ابو عماره مكنّي شده بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ( 1 ) و محمد مرد نوراني كه بپاس وجهه اش از ابرها درخواست باران ميشود او كه پناهگاه يتيمان و حامي بيوه زنان است نيازمندان ازبني هاشم بدور اومي گردند و دركنار اوازالطاف ونعم الهي برخوردارند . ( شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج11 ، ص116 )
2 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج11 ، ص109
3 . اعراف : 150
( 4 ) شرح نهج البلاغه ، ج11 ، ص111
|
161 |
|
ولي از هيچيك از آن دو ، فرزندي باقي نماند ، گرچه يعلي داراي پنج فرزند بود اما همه آنها در حال حيات او از دنيا رفتند ، بي آنكه فرزندي از داشته باشند و با اينكه يعلي و عماره به هنگام ارتحال پيامبرخدا ( صلي الله عليه وآله ) در سنّ بالا بودند ، ولي از هيچ يك از آنها حديثي نقل نشده است و دختر حمزه آمنه و امّ ابيها ناميده مي شد كه با عمران بن ابي سلمه مخزومي ازدواج كرده بود و بر اساس رواياتي كه نقل شده ، قبل از ازدواج او با عمران به پيامبرخدا عرض كردند : چرا با دختر عمويت ، آمنه ازدواج نمي كني كه در ميان قريش به نيكي و شايستگي ضرب المثل است ؟ ! پيامبرخدا فرمود : او دختر برادر رضاعي من است و خداوند همانگونه كه ازدواج كردن با يكعده از اقوام نسبي را حرام كرده ، ازدواج با اقوام رضاعي را هم در آن محدوده تحريم نموده است « أَنَّ اللَّهَ تَعَالَي حَرَّمَ مِنَ الرَّضَاعَةِ مَا حَرَّمَ مِنَ النَّسَبِ » . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ( 1 ) مستدرك الوسائل ، ج14 ، ص365 ؛ الدرجات الرفيعه ، ص68 ؛ اعيان الشيعه ، ج6 ، ص243
|
162 |
|
|
163 |
|
تلاش دشمنان براي مخدوش كردن شخصيت حمزه ( عليه السلام )
تلاش دشمنان براي مخدوش كردن شخصيت حمزه ( عليه السلام )
كينه و خصومتِ عميقِ امويان نسبت به امير مؤمنان ( عليه السلام ) را در جنگ خونين صفّين و در قتل و شكنجه شيعيان و بالأخره در سبّ و لعن آن حضرت ، به روشني مي توان ديد كه به صورت يك فريضه ثابت و سنّت جاري ، در طول ساليان متمادي و در ده ها هزار منبر و خطابه و در اجتماعات مسلمانان ـ از شام گرفته تا مصر و از ري تا كوفه و بصره و از عاصمه و پايگاه اسلام ؛ مدينه تا مكه مكرّمه و حرم امن الهي و . . . ـ انجام مي گرفت و اين عمل در ميان مسلمانان آنچنان نفوذ يافت كه وقتي عمربن عبدالعزيز تصميم گرفت به مقتضاي سياست روز ، از سبّ آن حضرت جلوگيري كند ، او را به انجام دادن يك خلاف شرع بزرگ و ارتكاب يك گناه غير قابل عفو متهم كردند ! در حالي كه ممانعت و پيشگيري او از سبّ اميرمؤمنان ، نه به صورت عام ، بلكه تنها در خطبه هاي نماز جمعه بود .
و اما كينه و خصومت امويان نسبت به حضرت حمزه ـ با توجه به وضعيت و موقعيت خاص آن بزرگوار ـ شكل ديگري
|
164 |
|
به خود گرفت ؛ زيرا پس از شهادت آن حضرت در ميدان
جنگ ، نه امكان جنگ مجدد با وي بود و نه متهم ساختن او به كفر و الحاد ؛ همان روشي كه درباره اميرمؤمنان به كار گرفتند . ( 1 )
لذا در مرحله نخست تصميم گرفتند پيكر آن حضرت را به همراه ساير شهداي اُحد ، به نقاط مختلف انتقال دهند و اثر قبر وي را كه نماد مظلوميت و دفاع جانانه او از اسلام و نيز نمادي از جنايات بني اميه بود ، از ميان ببرند و فكر مي كردند با اين حركت مي توانند شخصيت اورا به تدريج به فراموشي بسپارند و لكّه ننگ جنايت هولناك و مُثله كردن او را از پيشاني عاملان آن و مدّعيان خلافت و جانشيني امروز پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بزدايند و بر همين اصل ، طبق دستور معاويه حفر قنات و اجراي آن از ميان قبور شهداي احد طرح ريزي و در مدينه اعلان عمومي كردند كه هريك از خانواده شهدا پيكر شهيد خود را به جهت در امان ماندن از جريان آب ، به نقطه ديگر از شهر مدينه انتقال دهند . روشن است كه مقصد اصلي در اين طرح ، انتقال پيكر حضرت حمزه و محو اثر قبر او بود ، ولي به طوري كه در صفحات آينده ملاحظه خواهيد كرد ، در اثر
كرامت شهدا و سالم بودن اجساد پاكشان ، اين سياست خيالي با شكست مواجه گرديد و معاويه در حذف فيزيكي اثر قبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار ، ج33 ، ص214 . معاويه در سبّ اميرمؤمنان ( عليه السلام ) ، جمله زير را به كار مي برد و به كارگزارانش نيز فرمان داد از همان جمله استفاده كنند ؛ « اَلّلهمّ إنّ أبا تراب ألْحَدَ في دينك و صدّ عن سبيلك فالعنه لعناً وبيلا و عَذِّبْه عذاباً أليماً » .
|
165 |
|
حضرت حمزه ناكام ماند . بدين جهت بود كه درباره آن بزرگوار ، سياست ديگر و راه خطرناكتر و بزرگتري برگزيدند و براي اعمال خصومت و دشمني خويش درباره او ، از راه فرهنگي وارد شدند تا شخصيت او را مخدوش كنند و همه فضايل و تلاشها و پيروزيهاي سيد شهيدان و در نهايت جنايت وحشي حبشي را ، كه با ترغيب و تشويق ابوسفيان و هند مرتكب شده بود ، براي هميشه به فراموشي بسپارند و اين سياست را در سه بُعد مختلف به كار گرفتند :
الف : كتمان فضايل حضرت حمزه .
ب : نكوهش و تقبيح وي .
ج : تبرئه قاتل او .
و ما اكنون ، با توجه به اهميت موضوع ، به توضيح اين ابعاد سه گانه مي پردازيم :
* كتمان فضايل حضرت حمزه
دستگاه تبليغاتي بني اميه وافرادي كه آن روز در جامعه به عنوان دانشمند و محدّث و ناقل اخبار و حوادث دوران حيات پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مطرح بودند و در بازگو كردن حوادث صدر اسلام و شخصيتهاي آن دوران ، نقشي به عهده داشتند و در واقع از سوي حكّام به انجام اين وظيفه فرمان گرفته بودند و وظيفه داشتند درباره بعضي افراد فضيلت تراشي و مديحه سرايي كنند و به تقبيح و نكوهش اهل بيت ( عليهم السلام ) بپردازند كه در اين جهت وظيفه خود را دقيق و حساب شده انجام دادند
|
166 |
|
و لذا درباره حضرت حمزه ، هيچ فضيلتي و نكته مثبتي ذكر نكردند و از نقش آن بزرگوار در پيشرفت اسلام و درهم كوبيدن كفر ، مطلبي نگفتند و ننوشتند ؛ زيرا بيان اين حوادث و فضايل ، سرانجام به ضرر آنان و موجب نفرت و انزجار از پدران و اجدادشان مي شد كه پرچم شرك و بت پرستي را بدوش مي كشيدند .
بنابراين ، نه تنها ابعاد شخصيت او را به فراموشي سپردند و از وي ذكري به ميان نياوردند ، بلكه او را از صف اقوام و عشيره پيامبر خدا و از رديف صحابه و ياران آن حضرت هم كنار گذاشتند كه گويا شخصيتي به نام حمزه وجود نداشته و اين ديد و حركت با مرور زمان گسترش يافت و به نسلهاي آينده منتقل گرديد ؛ به طوري كه ما امروز و پس از گذشت قرنها شاهد آن هستيم .
اين پديده شوم را مي توان در منابع حديثيِ دست اول و مورد اعتمادِ اهل سنت بهوضوح مشاهده كرد ؛ زيرا در اين كتابها معمولا بخش مستقلي بنام « كتاب الفضائل » عنوان و به هر يك از اقوام و عشيره پيامبر خدا و همچنين درباره هر يك از اصحاب و ياران مشهور آن حضرت باب مستقلي اختصاص يافته است .
براي نمونه ، در باب فضايل اقوام پيامبر ، فضايل عباس بن عبدالمطّلب ، جعفربن ابي طالب ، عبدالله بن جعفر و فضائل زبير پسر عمه پيامبر خدا و . . . نقل شده است .
و دربخش فضايل اصحاب پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) گذشته از خلفا ، از
|
167 |
|
سعدبن ابي وقاص ، عبدالله بن سلام ، عبدالله بن عمر ، ابوهريره
ابوموسي اشعري و بالاخره براي ذكر فضايل ابوسفيان ( 1 ) و معاويه ( 2 ) بابي مستقل اختصاص يافته و در اين ميان تنها كسي كه از وي ذكري به ميان نيامده و حتي در رديف عباس بن عبدالمطّلب و عبدالله بن جعفر و يا در صف ابوهريره و معاويه و ابوسفيان قرار نگرفته است حمزة بن عبدالمطّلب ، عموي پيامبر خدا و فاتح جنگ بدر و شهيد مثله شده جنگ احد مي باشد گويي پيامبر خدا نه عمو و برادر رضاعي به نام حمزه داشته ، نه صحابه اي بنام ابوعماره !
خواننده عزيز مي تواند در اين حق كشي ، به مهمترين منابع حديثي اهل سنت ؛ يعني صحيح بخاري و صحيح مسلم رجوع كند و ساير صحاح و سنن نيز از اين رويه پيروي كرده و در اين مسير گام نهاده اند و لذا كساني كه اين كتابها را مي خوانند ، تصوّر مي كنند كه حضرت حمزه اصلا نه نسبتي با پيامبر اسلام داشته و نه جزو مهاجران و انصار و اصحاب و ياران آن حضرت به حساب مي آمده و نه در دوران زندگي اش قدمي به نفع اسلام برداشته و نه در جنگي شركت كرده است .
* نكوهش حضرت حمزه
مخالفان حمزة بن عبدالمطّلب تنها به كتمان فضايل او بسنده نكردند بلكه در تلاشِ فرهنگيِ خود ، در مخدوش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح مسلم ، كتاب الفضائل .
2 . صحيح بخاري ، كتاب الفضائل .
|
168 |
|
ساختن شخصيت آن حضرت ، قدم فراتر نهاده و محور ديگري را نيز برگزيدند و آن اينكه با ساختن داستانها و افسانه ها و نسبت دادن مطالب ضدّ اخلاق به آن سيد شهيدان ، به تحقير و تقبيح و همچنين ايجاد نفرت و انزجار نسبت به مقام والا و ارجمندش پرداختند .
براي نمونه ، در يكي از اين افسانه ها و داستانهاي ساختگي ، كه باز در صحيح بخاري نقل شده ، حضرت حمزه به شرب خمر و مست شدن و شكافتن كوهان و پهلوي شترهاي زنده علي بن ابي طالب و بيرون آوردن جگر آنها متهم گرديده است و بالأخره جسارت و تهديد نسبت به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به مرحله اي رسانيده كه آن حضرت هنگام مواجه شدن با حمزه ، از ترس جانش عقب عقب برگشته است !
با توجه به طولاني بودن متن عربيِ اين افسانه ساختگي ، ترجمه بخشي از آن را در اينجا مي آوريم و خواننده ارجمند را به متن مشروح آن در صحيح بخاري ارجاع مي دهيم . ( 1 )
بخاري از ابن شهاب زهري نقل مي كند كه گفت : علي بن الحسين ، از پدرش حسين بن علي و او از پدر خويش علي بن ابي طالب برايم نقل كرد : من دو نفر شتر داشتم كه در كنار خانه همسايه مي خوابيدند ، روزي ديدم كه كوهان آنها زنده زنده دريده و پهلويشان شكافته شده و جگرهايشان را در آورده اند . با ديدن اين منظره ، به شدت متأثر شدم و اشكم روان گرديد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري ، كتاب المغازي ، حديث شماره 3781
|
169 |
|
پرسيدم : چه كسي اين كار قساوت بار را مرتكب شده است ؟ گفتند : عمويت حمزة بن عبدالمطّلب و اكنون او با گروهي از دوستانش و با شركت كنيزك خواننده اي در حال خوردن شراب اند و آن كنيزك در ترانه اش اين جمله را مترنم است : « اَلا يا حمزة للشرف النوّاء » ؛ « اي حمزه ، شتران پرگوشت را درياب . »
و حمزه با شنيدن اين كلمات از زبان آن كنيزك تشويق شد و دست به شمشير برد و شترها را به اين روز سياه انداخت ! زهري مي افزايد : عليّ بن ابي طالب گفت : من به جهت شكايت از عمويم حمزه ، نزد پيامبر خدا رفتم و جريان شترها و حضور حمزه در خانه همسايه در مجلس بزم و مي خواري را به آن حضرت گزارش كردم . پيامبر خدا ، در حالي كه من و زيدبن حارثه به دنبالش حركت مي كرديم ، وارد آن خانه شد و حمزه را نكوهش و مذمّت كرد . حمزه كه به شدّت مست و چشمانش سرخ شده بود ، نگاه تندي به سراپاي پيامبر خدا انداخت و گفت : مگر شماها بردگان و غلامان پدر من نيستيد كه بر من اعتراض مي كنيد ؟ ! پيامبر خدا با شنيدن اين جمله از ترس جانش عقب عقب برگشت و خانه را ترك كرد !
سازنده اين افسانه ، مي خواهد به مخاطبان خود چنين القا كند كه حمزة بن عبدالمطّلب اهل عيش و طرب و فردي قسيّ القلب و جسور بود ؛ به طوري كه براي يك مجلس خوشگذرانيِ موقّت ، با اشاره كنيزكي خواننده ، به چنين عمل غير انساني دست مي يازد و جگر شترها را براي لذّت جويي
|
170 |
|
بيشتر ، براي عدّه اي عيّاش ارمغان مي برد و آنگاه كه
رسول اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) او را منع و ملامت مي كند ، با نگاه تند و كلماتي دور از ادب ، آن حضرت را تهديد مي كند ؛ به طوري كه پيامبر خدا از ترس جانش قهقري و به عقب برمي گردد و حمزه را به حال خود مي گذارد !
سازندگان اين داستانِ سرا پا كذب و دروغ ، سرانجام چنين نتيجه گرفته اند كه طبعاً پيامبر خدا پس از اين پيش آمد از عمويش حمزه منزجر و ناراضي بوده و چون اين ماجرا در آستانه جنگ اُحُد رخ داد ، روشن نيست كه آيا در اين فاصله كوتاه ، حمزه رضايت پيامبر را جلب و رنجش خاطر او را برطرف كرد يا شهادت او توأم با تكدّر خاطر و انزجار رسول الله به وقوع پيوست !
سازنده اين داستان كيست ؟
همانطور كه دانستيد ، راوي اين داستان ، كه آن را به امام سجاد ( عليه السلام ) نسبت داده و از زبان آن حضرت نقل كرده ، زهري است و ما اكنون در اينجا از بررسي متن اين افسانه كه با كمترين دقت مي توان جعلي و دروغ بودنِ آن را فهميد ، صرف نظر مي كنيم و تنها به معرفي ناقل و سازنده آن ، كه ده ها داستان ديگر در نكوهش اهل بيت و اميرمؤمنان ( عليه السلام ) پديد آورده است ، مي پردازيم كه با شناخت وي ، ارزش همه اين داستانها و عمق كينه و دشمني او نسبت به اهل بيت ( عليهم السلام ) روشن خواهد شد .
يكي از كساني كه به دستور خلفاي اموي در جعل و نشر
|
171 |
|
احاديث در فضيلت خلفا و در نكوهش و تحقير اهل بيت عصمت وطهارت نقش مهمّي ايفا نموده ، ابن شهاب زهري است و همان جعليات ، به تدريج ، به كتابها و منابع حديثي اهل سنت منتقل گرديده و امروزه جزو مسلّمات تاريخ و حديث به شمار آمده است كه يكي از آنها ، حديث مورد بحث ، درباره نكوهش حضرت حمزه مي باشد .
زهري كيست ؟
نام او محمد و نام پدرش مسلم است . به مناسبت انتسابش به قبيله بني زهره ، كه تيره اي است از قريش ، به زهري و به مناسبت كنيه يكي از اجدادش ( ابن شهاب ) به اين كنيه مشهور شده است .
گاهي لقب و كنيه او ، باهم به كار مي رود و مي گويند « ابن شهاب زهري » .
تولد و وفات زهري :
گرچه زهري از قريش است و اجداد او اهل مكه بودند ولي خود او در سال 52 در شهر مدينه متولد شد و در اين شهر نشو و نما يافت و فوت او در سال 124 ، در شام بهوقوع پيوست .
زهري در مدينه :
زهري تا سال 82 در مدينه به سر مي برد و در اين دوران ، گرچه نقل حديث به طور رسمي و در تمام شهرها آزاد نشده
|
172 |
|
بود ولي در مدينه وجود محدّثاني از شيعه و اهل سنت ؛ مانند امام سجاد و امام باقر و ابوسعيد خدري و عبدالله بن عمر و عروة بن زبير موجب گرديد كه به طور غير رسمي به مذاكره و نقل حديث پرداخته شود و جلسات حديث پس از نمازهاي پنجگانه در مسجدالنبي تشكيل مي شد ؛ از جمله كساني كه در اين سالها اشتياق به فراگيري حديث داشتند ، ابن شهاب زهري بود و او در اين برنامه با امام سجاد ارتباط داشت و از آن حضرت حديث فرا مي گرفت و چند حديث كه از زهري در فضيلت اهل بيت نقل شده ، به اين مرحله از دوران زندگي اش مربوط مي شود .
زهري در شام :
از آنجاكه زهري فردي پول دوست و شهرت خواه بود
و در مدينه به جهت وجود علما و محدثانِ معروف ، رسيدن به اين آرزو برايش غير ممكن مي نمود ، در سال 82 ، در حالي كه سي و يك سال از عمر او مي گذشت ، مدينه را به سوي شام و دربار خليفه اموي ، عبدالملك مروان ( 86 ـ 73 ) ترك كرد .
و شايد اين حركت ، با اشاره و دعوت شخص خليفه بوده كه قبل از رسيدن به خلافت ، در مدينه و گاهي در جلسات فراگيري حديث ، با ابن شهاب آشنايي داشت .
به هر حال ، از اين تاريخ ، با استقرار زهري در دربار شام و دوري وي از اهل بيت ، دشمني اش با امير مؤمنان ( عليه السلام ) ، براساس
|
173 |
|
سياست كلّي امويها پايه ريزي شد و به مدت چهل و پنج سال و تا آخر عمر او ادامه يافت .
او در اين مدت طولاني ، جزو ياران و مبلّغان و حاميان خاندان اموي و در سفر و حضر ، همنشين و مشاور آنان بود و طبق دلخواه آنان ، همّت خويش را در جعل و نقل حديث در فضيلت خلفا و نكوهش اهل بيت ( عليهم السلام ) به كار بست .
خلفايي كه زهري در خدمت آنان بود ، عبارتند از :
1 . عبدالملك بن مروان ( 86 ـ 73 ) .
2 . وليد بن عبدالملك ( 96 ـ 86 ) .
3 . سليمان بن عبدالملك ( 99 ـ 96 ) .
4 . عمربن عبدالعزيز ( 101 ـ 99 ) .
5 . يزيدبن عبدالملك ( 105 ـ 101 ) .
6 . هشام بن عبدالملك ( 125ـ 105 ) .
ابن شهاب ، از نزديكترين مشاوران عبدالملك ( 1 ) بود ؛ به طوري كه حتي در سفرهاي حج او را همراهي مي كرد . بلكه سفر حجّي كه حَجّاج بن يوسف به نمايندگي از عبد الملك
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سيوطي در « تاريخ الخلفا » مي نويسد : اگر عبدالملك هيچ جنايتي مرتك نمي شد جز انتخاب حجاج بن يوسف و مسلّط كردن او بر مسلمانان و صحابه پيامبرخدا ، در خباثت او كافي است . حجاج مسلمانان را مورد اهانت قرار داد . گروهي را به قتل رسانيد و تعدادي ديگر را به زندان افكند . گذشته از عموم مسلمانان ، از صحابه و تابعين افراد بي شماري را كشت و بر گردن آنها داغ گذاشت و اينها را براي اهانت و ذلّت و تحقير صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) انجام داد .
|
174 |
|
رفت ، مشاورت و همراهي او را نيز در اين سفر به عهده گرفت .
ابن شهاب پس از عبدالملك همكاري خود را به مدت ده سال با وليدبن عبدالملك و پس از وي با يزيدبن عبدالملك ، كه آلوده ترين خلفاي اموي است ( 1 ) ادامه داد ومسؤوليت قاضي القضاتي يزيد را به عهده گرفت و طبعاً سرپوشي شد بر مفاسد و جنايات يزيدبن عبدالملك .
ابن شهاب پس از يزيد بن عبدالملك ملازم هشام بن عبدالملك شد كه خلافت او بيش از نوزده سال به طول انجاميد . ابن شهاب هم مشاور هشام و هم معلّم فرزندان او بود و در سال يكصد و شش ، به همراه هشام ، به سفر حج رفت و در سالهاي بعد ، فرزندان هشام را در سفر حج همراهي كرد تا در سال 124 و يكسال قبل از هشام از دنيا رفت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ذهبي در سير اعلام ( ج5 ، ص331 ) مي نويسد : چند نفر پير مرد را نزد يزيدبن عبدالملك آوردند كه همه آنها شهادت دادند : براي خلفا در نزد خدا حساب و كتابي نيست ! و او آنچه مي توانست در فساد و شهوت راني پيش رفت . يك شب تا صبح با معشوقه اش حبابه به سر برد و از ترانه او بهره گرفت . خادم او خبر داد كه وقت نماز صبح است ، به خادم گفت واي بر تو ، به رييس شرطه بگو نماز را اقامه كند .
يزيد بن عبدالملك روزي با معشوقه اش حبابه مشغول مزاح و شوخي بود و حبابه در حالي كه مي خنديد ، يزيد حبّه انگوري را به دهان وي انداخت و انگور در گلوي او ماند و خفه اش كرد . يزيد به جهت شدّت علاقه اش به حبابه ، چند روزي مانع از دفن وي گرديد تا اينكه جسد او گنديد و مجبور به دفن وي شدند . يزيد بن عبدالملك از قبر او جدا نمي شد و پس از پانزده روز در اثر مفارقت و دوري او ، دق كرد و مرد .
|
175 |
|
نشر احاديث به نفع بني اميه :
اينها چند نمونه كوچك بود از فعاليتها و خدمات ابن شهاب زهري براي خلفاي اموي و در مسير حمايت از آنها . چون بيان همه آن فعاليتها زماني طولاني و كتابي مستقل مي طلبد ، ناگزيريم به مناسبت موضوع بحث ، تنها به يكي از مهمترين فعاليت هاي عمومي او در تحكيم و تقويت سياست بني اميه اشاره كنيم كه تا به امروز كمتر بدان پرداخته اند ؛ سياستي كه زير بناي خلافت و سلطنت آنها را تشكيل مي داد و همواره بر آن اساس حركت مي كردند و بر همين اساس از نقل و نشر احاديث و گفتار پيامبر جلوگيري مي كردند . پس از گذشت نزديك به يك قرن ، اين سياست خويش را در منع حديث تغيير دادند ، چون متوجه شدند كه خواسته آنان در سطح كشور اسلامي تحقق يافته و تبليغات آنان در كنار گذاشتن اهل بيت از صحنه سياست مؤثر شده است ؛ به طوري كه سبّ اهل بيت و تبرّي از آنان ، جزو برنامه هاي مذهبي گرديد و لذا نشر حديث را پس از يك قرن تحريم ، آزاد اعلام كردند ولي نه هر حديث ، بلكه بايد حديثهايي نقل شود كه مطابق ميل و خواست بني اميه و در مسير تحكيم خلافت آنان و تضعيف خط ولايت و دور كردن اهل بيت از صحنه سياست باشد .
و اجراي اين دستور و انجام اين مهم ، به طور رسمي ، به عهده ابن شهاب گذاشته شد و محدّثان ديگر موظف بودند گفته هاي او را در جامعه مطرح كنند ؛ زيرا او مدّتي طولاني از سوي حكومتها به عنوان « عالم مدينه و شام » و « امام الحديث » و
|
176 |
|
« افقه اهل المدينه » و « اعلم اهل المدينه » معرفي شده و توجه و اعتماد علماي جامعه را به خود جلب كرده بود و از طرف ديگر وفاداري خويش را نسبت به اجراي منويات حكومتها به اثبات رسانده بود .
پس ، نخستين كسي كه به نقل شفاهي و نوشتن حديث اقدام كرد ، ابن شهاب زهري بود كه به دستور هشام بن عبدالملك انجام گرفت و حديثهايي كه از زبان او شنيده مي شد و يا به دستور او در اوراق مي نوشتند ، در جامعه رسميت مي يافت و به تدريج به مسانيد و منابع حديثي راه گشود ، به طوري كه تقريباً يك ششم احاديث صحيح بخاري ؛ مهمترين منبع حديثي اهل سنت را ، حديثهاي ابن شهاب به خود اختصاص داده و در اين كتاب بيش از هزار حديث از وي نقل گرديده است .
تعداد احاديث زهري
ابن حجر در « تهذيب التهذيب » آورده است : مجموع روايات ابن شهاب به دو هزار و دويست بالغ مي گردد . سپس مي نويسد : او نصف اين احاديث را از افراد غير موثّق نقل كرده است . منظور ابن حجر اين است كه ابن شهاب هزار و يكصد حديث خود را نه از اشخاص و ناقلان مورد اعتماد ، كه از هر رهگذر و از هر انسان كوي و برزن و از زبان كساني كه هيچ معيار و مبنايي در گفته هايشان نداشتند ، نقل كرده است .
اين قضاوت در مورد احاديثِ ابن شهاب ، از سوي كسي
|
177 |
|
است كه خوشبيني و مدّاحي اش نسبت به ناقلان حديث ، فزون
از حدّ و بيش از اندازه است و مانند اكثر علماي اهل سنت ، در تذكيه و تطهير گذشتگان خود ، هيچ حد و مرزي بر خود قائل نيست و لذا مي توان از گفتار ابن حجر به ارزش حديثهايي كه از ابن شهاب نقل شده پي برد و ميزان صحت و سقم آنها را به دست آورد .
مهمترين محور حديثهاي زهري
دقت در احاديث زهري بيانگر اين واقعيت است كه محور احاديث او ، همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم ، جلب رضايت اموي ها و تحكيم و تقويت حكومت آنها و به فراموشي سپردن نقش اهل بيت ( عليهم السلام ) در رهبري امّت و خارج نمودن آنان از صحنه مذهب و سياست بوده است و او اين هدف را در دو بُعد مشخص ؛ يعني « فضيلت تراشي براي خلفا » و « طعن و نكوهش و جعل نسبتهاي ناروا به اهل بيت ( عليهم السلام ) » تعقيب و اجرا كرده است . زهري اين نوع احاديث را در لابلاي احاديث ديگر و در لفافه حديثهاي مختلف ؛ از فقه و تاريخ قرار داده تا هر چه بيشتر مورد پذيرش مخاطبان قرار گيرد و احياناً در شنونده شك و ترديد و احساس تعصب و يك سو نگري نسبت به ناقل آنها ايجاد نكند و دقيقاً به همين منظور ، آنجا كه مي خواهد در طعن و نكوهش اهل بيت مطلبي نقل و يا جعل كند ، آن را از طريق خودِ اهل بيت و از زبان يكي از افراد شناخته شده اين خاندان و بيشتر از زبان امام سجاد ( عليه السلام ) نقل مي كند تا مضمون آن هر چه بيشتر تحكيم و تثبيت شود .
|
178 |
|
چند نمونه از احاديث زهري
چون احاديث و جعليات زهري در دو محور ياد شده طولاني است و كتاب مستقلي را مي طلبد ، لذا ما تنها به عنوان نمونه ، به نقل چند حديث او كه در صحيحين آمده است و كذب و جعلي بودن آنها براي هر خواننده منصف و با اطلاع روشن است ، بسنده مي كنيم و در اين نقل متن صحيح مسلم را اصل قرار مي دهيم :
1 . اختلاف اميرمؤمنان با ابن عباس عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
زهري در يك داستان ساختگي و دروغين و در يك صحنه سازي ، اختلافِ عباس عموي پيامبر با امير مؤمنان ( عليه السلام ) ، درباره ارث پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رامطرح مي كندومي گويد : آنها براي حلّ اختلاف ، نزد عمربن خطاب حاضر شدند و از او خواستند كه قضاوت و حلّ اختلاف كند .
در اين داستان ساختگي آمده است : عباس ، در
حالي كه به علي بن ابي طالب اشاره مي كرد ، خطاب به
خليفه گفت :
« يا أميرالمؤمنين اقض بيني و بين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن ! » ؛ ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري كتاب فرض الخمس حديث شماره 2927 وكتاب الاعتصام بالكتاب والسنة حديث شماره 6875 ، صحيح مسلم ، كتاب الجهاد ، باب حكم الفييء حديث شماره 3302
|
179 |
|
« ميان من و اين دروغگوي آلوده به گناه ، حقه باز و خائن قضاوت كن . »
و عمر درپاسخ وي گفت : « أ تعلمان أنّ رسول اللّه ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ قال : لا نوّرث ما تركناه صدقة » ؛ « شما هر دو مي دانيد كه پيامبر خدا فرموده است : ما پيامبران ، از خود ارثي نمي گذاريم ، آنچه از ما مي ماند ، صدقه است . » ( 1 )
در اين روايت ساختگي كه بهوسيله زهري نقل شده ، هدف و خواست حكومت اموي ، از هر دو جهت تأمين شده است ؛ زيرا از طرفي شخصيت والاي امير مؤمنان تحقير و موهون گرديده ؛ به طوري كه حاضر شده است در ارث و تركه پيامبر خداكه مي دانست حقي در آن ندارد ، طمع ورزد و به مقام مطالبه درآيد و آنگاه با عمويش آنچنان منازعه و مشاجره كند كه از زبان او با آن اوصاف زشت معرفي شود ! به طوريكه وجود تنها يكي از آن اوصاف دريك فرد ، شخصيت او را به پست ترين مرحله پايين مي آورد و او را بكلّي از ارزش ساقط مي كند و حاشا وصيّ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از اين تهمتها !
و از طرف ديگر ، عملكرد ابوبكر در غصب فدك و استناد او به حديث ساختگي « نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِياءِ لا نُورّث » كه يك موضوع حساس و مورد اختلاف در ميان اهل بيت و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري كتاب فرض الخمس حديث شماره 2927 وكتاب الاعتصام بالكتاب والسنة حديث شماره 6875 ، صحيح مسلم ، كتاب الجهاد ، باب حكم انفييء حديث شماره 3302 .
|
180 |
|
مخالفين شان بوده ، مورد تأييد قرار گرفته و طبعاً خلاف گويي و محكوميت حضرت زهرا ( عليها السلام ) در ادعاي خويش از زبان خليفه دوم به اثبات رسيده است !
2 . داستان خواستگاري امير مؤمنان ( عليه السلام ) از دختر ابوجهل !
و يكي ديگر از داستانهايي كه در نكوهش امير مؤمنان ( عليه السلام ) بهوسيله ابن شهاب زهري نقل و منتشر شده ، جريان خواستگاري امير مؤمنان ( عليه السلام ) از دختر ابوجهل و اظهار انزجار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و فاطمه ( عليها السلام ) از اقدام امير مؤمنان و توبيخ او بهوسيله پيامبر در ميان نمازگزاران است !
ترجمه اين داستان دروغين ، كه در صحيحين از ابن شهاب زهري نقل شده ، چنين است :
« عليّ بن ابي طالب از دختر ابوجهل خواستگاري كرد . فاطمه زهرا چون از اين موضوع آگاهي يافت ، نزد پيامبر رفت و عرض كرد : مردم خيال مي كنند كه شما از دخترانتان حمايت نمي كنيد و لذا علي بن ابي طالب مي خواهد با دختر ابوجهل ازدواج كند ، پيامبر خدا برخاست و پس از نماز ، خطاب به نمازگزاران فرمود : مردم ! من يكي از دخترانم را به عاص بن ربيع دادم و او با من قول و قراري گذاشت و در گفتارش صداقت نشان داد و بر وعده اش وفا كرد . فاطمه پاره تن من و ناراحتي او ناراحتي من است و به خدا سوگند نبايد دختر پيامبر خدا و دختر دشمن خدا در
|
181 |
|
يك خانه با هم زندگي كنند و در اثر اين سخنان بود كه علي بن ابي طالب از اين خواستگاري منصرف شد ! » ( 1 )
در متن اين حديث ، مانند حديث قبل ، شواهدي بر جعلي و دروغ بودن آن وجود دارد كه اكنون به بعضي از آنها اشاره مي كنيم :
1 . با توجه به مقام و جايگاه معنوي و نبوّت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و روابط خانوادگي و نيز ارادت و محبّتي كه امير مؤمنان ( عليه السلام ) به آن حضرت داشت ، تا آنجا كه عزيزترين و محبوب ترين فرد براي او بود ، اينها همه ، ايجاب مي كرد علي ( عليه السلام ) كاري را كه زمينه ناراحتي و رنجش آن حضرت و دختر گرامي اش را فراهم مي نمود ، اقدام نكند و يا دست كم ، پيش از اقدام ، با پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مشورت و موافقت او را جلب كند .
2 . در صورت صحّتِ اصل قضيه ، چگونه مي شود تصوّر كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و فاطمه ( عليها السلام ) با آن مخالفت كنند و مانند افراد عادي و متعصّب ، از آن برنجند و خاندان وحي ، قانون الهي و دستور قرآن را در مورد ازدواج ناديده بگيرند !
3 . و باز در صورت صحّت قضيه ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي توانست ناراحتي اش را با خودِ علي ( عليه السلام ) مطرح و به طور خصوصي اين مسأله ساده را حل و فصل كند و آن سخنراني تند و علني بر ضدّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخاري ، ج3 ، فضائل اصهار النبي ، حديث شماره 3523 - صحيح مسلم كتاب الفضائل ، باب فضائل فاطمه بنت النبي ( صلّي الله عليه وآله ) .
|
182 |
|
اميرمؤمنان ، دور از درايت و ناسازگار با خُلق عظيم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، حتي نسبت به مخالفان و دشمنانش ، كجا رسد به وصيّ و جانشينش .
4 . دراين داستانِ دروغين ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از عاص بن ربيع ، به جهت وفاداري و صداقت وي ، تقدير نموده كه اين ، تعريضي آشكار و انتقادي صريح نسبت به امير مؤمنان ( عليه السلام ) است كه او در وعده اش وفادار و در گفتارش صادق نبوده و لذا بر اين خواستگاري اقدام كرده است !
اينهم دروغي است بزرگ به ساحت مقدس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و طعن بر شؤون نبوّت ، ولي هر چه باشد ؛ به طوري كه پيشتر اشاره كرديم ، مجموع اين داستان از اين جهت كه متضمّن نكوهش و تحقير صريح نسبت به امير مؤمنان و مدح و تعريف نسبت به فردي قرشيِ اموي است و مي تواند خوشنودي و رضاي خاطر سردمداران اموي را فراهم آورد ، به عنوان حديث پيامبر از زبان ابن شهاب نقل يا بهوسيله او جعل شده و در منابع حديثي مخالفان نقل و منتشر گرديده است .
زهري از ديدگاه علماي شيعه و اهل سنت
با اينكه زهري در دوران خويش و تسلّط امويها و در اثر حمايت آنان ، با القابي مانند : « الفقيه المدني » « امام الحديث » و « عالم الشام و المدينه » مشهور بود ، ولي همكاري او با حاكمان جبّار اموي و تأييد و تقويت آنان و جعل و نقل احاديث دروغ بهوسيله او ، از ديد علما و رجال شناسان شيعه و اهل سنت به
|
183 |
|
دور نمانده و درباره او بر خلاف القابي كه با آنها مشهور بود ،
نظر داده اند و او را « منديل بني اميه » و « خادم الأمويّين » خوانده اند .
و از همين رو است كه بيشتر علماي شيعه از وي با تعبيرهايي مانند : « عدّو » و دشمن اهل بيت و گاهي به تعبير « ناصبي » و حتي « كافر » ياد كرده اند . ( 1 )
بيشتر علماي اهل سنت نيز با اينكه زهري را به علم و دانش ستوده اند ، اما بر خلاف رويه هميشگيِ خود ، از ورع و تقوا و زهد و معنويت او سخن به ميان نياورده اند و با توجه به مضمون آيه شريفه : { وَلا تَرْكَنُوا إِلي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ } ( 2 ) كه زهري از مصاديق بارز اين آيه و تكيه گاهش ظالمان بوده است ، مطلبي درباره خصوصيات اخلاقي او ذكر نكرده اند .
زهري از ديدگاه ابن ابي الحديد
گروهي از علما و رجال شناسان اهل سنت نيز درباره زهري و دشمني هايش نسبت به اهل بيت و نقل حديث او در نكوهش امير مؤمنان ، با صراحت سخن گفته و او را به دشمني با اهل بيت معرفي كرده اند ؛ از جمله آنها ابن ابي الحديد معتزلي
است ، آنجا كه مخالفان و دشمنان سرشناس علي بن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . به روضات الجنات و تنقيح المقال مراجعه شود .
2 . هود : 113
|
184 |
|
ابي طالب ( عليه السلام ) را معرفي مي كند مي گويد : « وَكان الزُّهَري مِنَ
الْمنحرفين عنه » ؛ « زهري يكي ديگر از مخالفان علي بن ابي طالب بود . » آنگاه چند مورد از دشمني ها و بدگويي هاي او نسبت به آن حضرت را نقل مي كند ؛ از جمله آنها دو حديث دروغين ذيل است :
1 . زهري از طريق عروه ، از عايشه نقل مي كند كه گفت : من در نزد پيامبر بودم ، عباس و علي بن ابي طالب پيدا شدند پيامبر به آنها اشاره كرده ، فرمود : عايشه ! اين هر دو كافر از دنيا مي روند ؛ « إنَّ هذَينِ يَمُوتانِ عَلي غَيْر مِلَّتِي » .
2 . باز زهري از عايشه نقل مي كند كه نزد پيامبرخدا بودم ، عباس و علي بن ابي طالب را ديدم كه به سوي ما مي آيند ، پيامبر وقتي آن دو را ديد ، فرمود : عايشه ! اگر مي خواهي به قيافه دو نفر از اهل آتش بنگري به اين دو نفر نگاه كن !
« يا عائشة إن سرّك أن تنظري إلي رجلين من أهل النار ، فانظري إلي هذين قد طلعا » . ( 1 )
نتيجه اين بحث
داستان شراب خوردن حضرت حمزه را شخصي مانند « زهري » نقل كرده ، كه ده ها داستان ديگر در نكوهش اهل بيت جعل و نقل نموده است و هريك از افرد خاندان عصمت را به نوعي موهون و تحقير نموده است كه چند مورد از آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح نهج البلاغه ، ج 4 ، صص 64-102
|
185 |
|
ملاحظه كرديد .
آري ، كسي كه براي خوشنودي امويها در يك صحنه سازي ، عباس و امير مؤمنان ( عليه السلام ) را به محاكمه مي كشد و كلمات زشت و قبيح را درباره آن حضرت از زبان عباس عموي پيامبر مطرح ساخته و مسأله غصب فدك را توجيه مي كند ، براي او صحنه سازي مجلس شرب خمر و تصوير شكافتن كوهان و پهلوي شترهاي زنده در مورد حمزة بن عبدالمطّلب كار مشكلي نيست ؛ و براي كسي كه اهل آتش و كافر بودن امير مؤمنان ( عليه السلام ) را از زبان عايشه نقل مي كند ، ترسيم تهديد شدن پيامبر از سوي حمزه كار دشواري نيست ؛ زيرا به همان دلايلي كه دل اين گروه مالامال از دشمني عليّ بن ابي طالب بود كينه و دشمني با حمزه نيز در دل آنها موج مي زد و چاره اي به جز اين نداشتند كه با داستان سازي و جعل افسانه هاي دروغين ، شخصيت آنها را موهون سازند و از مقام و منزلتشان در دلها بكاهند و تنفّر و بدبيني جامعه اسلامي را به پيشينيان خود و مخالفان اهل بيت تحت الشعاع قرار دهند .
* تبرئه قاتل حمزه
سوّمين محور در تحت الشعاع قرار دادنِ شخصيت حضرت حمزه ، تبرئه غلام وحشي ، قاتل او و كم رنگ كردن جنايت وي نسبت به آن حضرت مي باشد .
و اين مطلب را از زبان خود وحشي نقل كرده و قتل مسيلمه را به او مستند نموده واين قتل راكفاره آن جنايت هولناك
|
186 |
|
نسبت به حضرت حمزه قرار داده اند .
و اين داستان نيز در صحيح بخاري به فاصله كمي ، پس از نقل داستان شراب خوردن حمزه نقل شده است و ما اكنون ترجمه آن بخش از جريان را كه به بحث ما مربوط است ، در اينجا مي آوريم :
آري ، بخاري از جعفربن عمر نقل مي كند كه به همراه عبيدالله بن عدي وارد شهر حمص شد و چون وحشي در آن شهر سكونت داشت خواستند با وي ملاقات كنند و چگونگي به شهادت رساندن حمزه را از زبان خود او بشنوند ، وحشي هم اين جريان را ، از آغاز تصميم گيري بر قتل آن حضرت تا مرحله آخر ، توضيح داد و افزود : پس از گذشت مدتي از اين ماجرا ، به ملاقات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رفتم ، آن حضرت وقتي مرا شناخت ، فرمود : از من دورشو تا قيافه وچهره ات رانبينم ؛ « فَهَل تَسْتَطِيع أن تغيب عنّيوَجهك ؟ » . وحشي مي گويد : من هم تا پيامبر زنده بود با او مواجه نشدم و پس از رحلت آن حضرت ، چون از خروج « مُسيلمه كذّاب » آگاهي يافتم ، به خود گفتم : خوب است من هم در جنگ با او با مسلمانان شركت كنم و اگر بتوانم در اين جنگ او را بكشم ، كفاره قتل حمزه خواهد شد ؛ زيرا اگر مسلماني را كشته ام ، در مقابل آن كافري را هم به هلاكت رسانيده ام . در صحنه جنگ مسيلمه را ديدم كه مانند شتري خشمگين به ديوار كهنه اي تكيه كرده بود ، حربه ام را به سويش نشانه رفتم كه به سينه اش فرو رفت و از پشت سرش بيرون آمد و همزمان مردي از انصار فرا رسيد و شمشير بر فرقش زد و
|
187 |
|
بدينگونه ، مسيلمه به دست ما ، هلاك گرديد . ( 1 )
و اين مضمون ماجراي تبرئه قاتل حضرت حمزه بود كه بخاري آن را نقل كرده است . البته همراه با تغيير و اصلاح و با حذف جملاتي كه بيانگر روحيه شقاوت پيشه وحشي است .
و متن كامل آن را ابن كثير از ابن اسحاق ، پيشواي مورّخان چنين آورده است كه : جعفر بن عمر مي گويد در دوران معاويه ، در مسير خود به دمشق ، به همراه « عبيدالله بن عدي » وارد « حِمص » شديم و از شخصي سراغ وحشي را ، كه در اين شهر سكونت داشت ( 2 ) گرفتيم تا چگونگي به شهادت رسانيدن حمزه را از زبان خود او بشنويم . راهنماي ما در ضمن معرفي منزل وحشي گفت : چون او دائم الخمر و هميشه سرمست است ، در صورتي مي تواند به پرسش شما پاسخ دهد كه در حال عادي باشد و گرنه او را به حال خود رها سازيد و از پرسش و پاسخ صرف نظر كنيد . ( 3 )
و اكنون در اين ماجرا ، اين پرسش مطرح مي شود كه آيا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري ، كتاب المغازي ، باب قتل حمزة بن عبدالمطّلب حديث شماره 3844
2 . حموي در معجم البلدان مي نويسد : « حِمص » بكسرحاء ، شهري مشهور ، قديمي و بزرگ است كه در وسط راه دمشق به حلب واقع شده و ساكنان اين شهر ، در اثر بديِ آب و هوا ، مردماني كم عقل و در حماقت مثال زدني هستند و آنان در جنگ صفين جدي ترين و دشمن ترين مردم نسبت به علي بن ابي طالب بودند و ديگران را به جنگ با آن حضرت تشويق و ترغيب مي كردند .
3 . البداية والنهايه ، ج4 ، صص20 ـ 19
|
188 |
|
اصلا مسأله قتل مسليمه كذّاب كه مورد ادعاي وحشي است و
پس از ساليان متمادي و در منطقه دور از حجاز و در يك جلسه خصوصي مطرح شده است ، تا چه حد مي تواند از صحّت و درستي برخوردار باشد و آيا اين مطلب از فردي دائم الخمر ، خودستايي و كم رنگ كردن جنايت هولناكش در قتل حضرت حمزه نبوده ؟ و اصلا او به هنگام پاسخ گويي در حال عادي بوده يا در اثر مستي عقل و هوش را از دست داده بود ؟
آري ، ادعايي است از جنايتكارِ دائم الخمر ، آنهم به نفع خودش !
ابن كثير نيز از ابن هشام نقل مي كند كه وحشي دائم الخمر بوده و در تمام دوران زندگي اش در حجاز ، بارها و بارها حدّ شرابخواري بر وي جاري شده بود ؛ تا آنجا كه سرانجام ، نام او از ديوان بيت المال حذف گرديد و براي اينكه زندگي آزاد و بدون مانع خود را در زير سايه امويها و دشمنان اهل بيت ادامه دهد ، حجاز را به سوي شام ترك كرد و در شهر « حِمص » اقامت گزيد و در همان شهر هم از دنيا رفت . ( 1 )
همانطوركه ملاحظه كرديد ، داستان كشته شدن مسيلمه كذاب به دست غلام وحشي ، از خود وحشي نقل شده است كه در درستي تاريخ و نقل حوادث ، داراي هيچ اعتبار و ارزش
خبري نيست و عقل سليم و فكر صائب ، از پذيرفتن آن امتناع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . البداية والنهايه ، ج4 ، صص20 ـ 19
|
189 |
|
دارد ؛ زيرا اين جريان را دروغ پردازي و خودستايي از يك جنايتكاربزرگ و دائم الخمر تلقّي مي كند كه مي خواهد با سرهم كردن آن دروغ ، جنايتِ هولناك خود درباره حضرت حمزه و ضربه اي كه به اسلام و مسلمين وارد كرده را كم رنگ كند و به فراموشي بسپارد .
ولي به هرحال ، همين داستان ساختگي و بي ارزش ، از سوي دشمنان و مخالفان حضرت حمزه ، به عنوان حلقه سوّم و مكمّل دو حلقه گذشته از سلسله دروغها در محكوميت و موهون ساختن آن حضرت به كار گرفته شده است و در منابع و كتابهاي حديثي ، كه دستمايه و
ساخته شده حكومتهاي اموي است ، به جاي مانده است زيرا :
الف : خواننده اين كتابها ، كه متأسفانه اكثريت مسلمانان را تشكيل مي دهد ، در اين كتابها نه تنها درباره حضرت حمزه كوچكترين فضيلت و حركتي درحمايت ازاسلام نمي بيند ، بلكه او را حتي به عنوان يكي از اقوام و عشيره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و يا به عنوان يكي از صحابه و ياران آن حضرت هم نمي شناسد .
ب : و در محور دوم ، حضرت حمزه فردي مي خوار ، خشن و جسور شناسانده شده ، كه با تشويق كنيزكي خواننده ، به سوي شتران امير مؤمنان ( عليه السلام ) هجوم مي برد و كوهان و پهلوي آنها را زنده زنده مي درد و جگر آنها را به هم پيالگي هايش ارمغان مي برد ، آنگاه جسارت و تهديد را نسبت به پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) به جايي مي رساند كه آن حضرت به خاطر ترس
|
190 |
|
از جانش ، از برابرِ او به عقب و قهقري بر مي گردد !
ج : و بالاخره در حلقه سوم از اين تلاش ، قاتل حمزه در چهره اي ظاهر شده كه جنايت او نسبت به آن حضرت توجيه وعملكرد وي در كشتن ومُثله كردن دوّمين حامي توحيد ، با كشتن مسيلمه كذاب جبران مي گردد و گناه و خطاي اول او با اقدام دوّمش بخشوده مي شود .
و بدينگونه ، از حضرت حمزه ، آن بزرگ شهيدِ اسلام و حامي توحيد و مُثله شده به دست سردمداران كفر و الحاد انتقام گرفته مي شود و او پس از مظلوميت درجنگ اُحُد بار ديگر در صف مظلومان تاريخ قرار مي گيرد و از طريق فرهنگي با شخصيت او مبارزه مي شود و اين مبارزه در پهنه تاريخ و تا هميشه ادامه مي يابد . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در شخصيت ابن شهاب زهري از منافع زير استفاده شده است : صحيح بخاري ، صحيح مسلم ، تهذيب التهذيب ، سير اعلام النبلاء ، البداية والنهايه ، تنقيح المقال ، روضات الجنات ، تاريخ الخلفاء ، مروج الذهب ، مجلّه تخصصي علوم الحديث شماره 5 مقاله فاضل ارجمند سديدالدين حسيني و مجله الفكر الاسلامي شماره 27 مقاله فاضل سخت كوش حسين غيب الهرساوي .
|
191 |
|
حرم حضرت حمزه در بستر تاريخ
حرم حضرت حمزه ( عليه السلام ) در بستر تاريخ
قبر شريف و حرم مطهّر حضرت حمزه ، آن بزرگ مجاهد اسلام و عموي دلسوز رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) از سال سوّم هجرت ، كه آن حضرت به شهادت رسيد ، تا سال 1344 كه گنبد و بارگاهش به وسيله وهابيان تخريب گرديد ، مراحلي را طي كرده و حوادثي را به خود ديده است كه از نظر مذهبي داراي نكاتي آموزنده و از نظر تاريخي حاوي مطالب ارزنده و قابل توجّه است و ما در اين بخش ، از كتاب ، مطالبي را به تناسبِ تاريخِ وقوع آنها ، در اختيار خوانندگان عزيز قرار مي دهيم :
پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) و قبر حمزه ( عليه السلام )
محدّثان و مورّخان نقل كرده اند كه : « پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هر سال به زيارت قبور شهدا مي رفت و خطاب به آنان مي گفت : « السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّار » در اين بخش از نقل ها اين مطلب نيز اضافه شده است كه : پس از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ابوبكر ، عمر و عثمان نيز قبر حمزه ( عليه السلام ) و شهداي احد را زيارت مي كردند و معاويه نيز در سفر حجّ خود شهداي احد را
|
192 |
|
زيارت نمود .
و اين جمله نيز آمده است كه وقتي پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از فاصله دور ، قبور را مشاهده مي كرد ، با صداي بلند چنين مي گفت : « السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ . . . » . ( 1 )
سفارش امام صادق ( عليه السلام )
حضرت صادق ( عليه السلام ) در ضمن توصيه به زيارت مساجد و مشاهد مدينه منوّره ، به معاوية بن عمّار مي فرمايد :
« لا تَدَعْ اتيان المشاهد . . . و قبور الشهداء و بلغنا أنّ النبي ( صلّي الله عليه وآله ) كان إذا أتي قبور الشهداء قال : « اَلسَلاَمٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ » ( 2 )
زيات مشاهد و قبور شهدا ( ي احد ) را ترك نكن ( زيرا ) به ما نقل شده است كه وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به ( زيارت ) قبور شهدا مي رفت خطاب به آنان مي فرمود : « السلام عليكم . . . »
فاطمه زهرا ( عليها السلام ) و زيارت حضرت حمزه ( عليه السلام )
مرحوم كليني از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند : « فاطمه ( عليها السلام ) پس از پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) هفتاد و پنج روز زنده بود و در اين مدّت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن شبّه ، تاريخ مدينه ، ج1 ، ص132 ؛ سمهودي ، وفاء الوفا ، ج3 ، ص932 ؛ ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج15 ، ص40 ؛ ابن كثير ، تاريخ ، ج4 ، ص45
2 . كليني ، كافي ، ج4 ، ص561
|
193 |
|
بشّاش و متبسّم ديده نشد و هر هفته دو بار ؛ روزهاي دوشنبه و پنج شنبه به زيارت قبور شهدا مي رفت و گاهي محلّ استقرار مشركان در احد و همچنين جايگاه پيامبرخدا را به همراهانش معرفي مي كرد » ؛ « لَمْ تُرَ كَاشِرَةً وَلا ضَاحِكَةً تَأْتِي قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِي كُلِّ جُمْعَة مَرَّتَيْنِ الاِِثْنَيْنِ وَالْخَمِيسَ فَتَقُولُ هَاهُنَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) وَهَاهُنَا كَانَ الْمُشْرِكُونَ » .
درباره زيارت و حضور حضرت زهرا در كنار قبر حمزه ( عليه السلام ) ، در منابع شيعه واهل سنّت مطالب فراواني نقل است ؛ از جمله اينكه : « أَنَّهَا ( فاطمة ) كَانَتْ تُصَلِّي هُنَاكَ وَتَدْعُو حَتَّي مَاتَتْ ( عليه السلام ) » . ( 1 )
زيارت حضرت حمزه ( عليه السلام ) از مستحبات مؤكّده است
بر اساس سيره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و معصومان ( عليهم السلام ) ، يكي از اعمال مستحب وبلكه يكي از مستحبات مؤكّد براي مسلمانان ، زيارت قبرحضرت حمزه و ديگر شهداي احد است و در اين موضوع ، فقهاي شيعه و علماي اهل سنّت اتّفاق نظريه دارند و بهترين روز زيارتي آن حضرت را روز دو شنبه و پنج شنبه دانسته اند . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كليني ، كافي ، ج4 ، ص561 ؛ شيخ حرّعاملي ، وسائل الشيعه ، ج2 ، ص879 ؛ واقدي به نقل ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج15 ، ص40 ؛ سمهودي وفاء الوفا ، ج3 ، ص932 ؛ مجلسي ، بحار الأنوار ، ج36 ، ص353 وج43 ، ص90 وج79 ، ص169 وج99 ، ص30 ؛ شيخ صدوق ، من لايحضره الفقيه ، ج1 ، ص114
2 . علاّمه اميني ، الغدير ، ج5 ، ص160
|
194 |
|
زيارت رجبيّه در كنار حرم حضرت حمزه
ابراهيم رفعت مي گويد : از قرن هاي گذشته در ميان مردم مدينه مراسم و برنامه هاي مختلفي رواج داشته كه يكي از اين مراسم ، اجتماع مردم اين شهر در كنار حرم حضرت حمزه ( عليه السلام ) است و اين اجتماع همه ساله از اول تا نيمه ماه رجب با حضور زن و مرد تشكيل مي گردد . در اين مراسم افزون بر مردم مدينه گروهي از اهالي مكّه و طائف و جدّه و رابغ و باديه نشينان كه همه ساله براي زيارت رجبيه در مدينه حاضر مي شوند ـ شركت مي كنند و در اين اجتماع قرباني هاي زيادي ذبح و به حاضرين اطعام و احسان مي شود . ( 1 )
ابوسفيان و قبر حمزه ( عليه السلام )
ابن ابي الحديد مي نويسد : در دوران خلافت عثمان ، ابوسفيان از كنار قبر حضرت حمزه مي گذشت ، وقتي چشمش به آن قبر افتاد با پايش به قبر كوبيد و خطاب به حضرت حمزه چنين گفت :
« يا أَبا عمارَة ، إنّ الأمر الذي اجتلدنا عَلَيهِ بِالسَّيف أَمْسي فِي يَدِ غِلْمانِنَا الْيَوْم يَتَلَعَّبُون بِهِ » . ( 2 )
« اي ابا عماره ، ( سر از قبر بيرون آر و ببين ) حكومتي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مرآت الحرمين ، ج1 ، ص443
2 . ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج16 ، ص136
|
195 |
|
كه ما بر سر آن با هم مي جنگيديم چگونه امروز ملعبه و بازيچه جوانان ما گرديده است ! »
و بدينگونه بار ديگر ابوسفيان كفر و نفاق خويش را نسبت به اسلام و كينه و عداوتش را نسبت به سيّد شهيدان آشكار ساخت !
كرامت شهداي احد و شكست سياست معاويه
در سال چهل و نه هجري و پس از گذشت چهل و شش سال از جنگ اُحد و در دوران رياست بلا منازع معاوية بن ابوسفيان ، از طرف او دستور صادر شد كه در اُحد قناتي حفر و مجراي آن را در از كنار و يا داخل قبور شهدا قرار دهند و با آماده شدن قنات ، منادي در مدينه اعلان كرد : افرادي كه در احد شهيد دارند براي در امان ماندن اجساد و قبور آنان از نفوذ و جريان آب ، اين قبور را نبش و اجساد شهدا را به محلّ ديگر انتقال دهند و بر اساس اين دستور به نبش قبور شهدا اقدام گرديد .
از جمله قبر حمزه ( عليه السلام ) و عمرو بن جموح و عبدالله پدر جابر شكافته شد ، عمّال معاويه با تعجّب مشاهده كردند كه اين اجساد تر و تازه مانده اند ؛ به گونه اي كه گويي ديروز دفن شده اند . حتّي لباسها و قطيفه ها و علفهايي كه آن پيكرها را پوشش مي دادند با همان وضع باقي است و كوچكترين تغييري
در آنها رخ نداده است ؛ به طوري كه وقتي بيل كارگران به پاي
|
196 |
|
حضرت حمزه خورد ، خون جاري گرديد و يا آنگاه كه دست يكي از شهدا ، كه در روي زخم پيشانيش قرار داشت ، برداشته شد خون جاري شد و اين كرامت شهدا موجب شد كه عمّال معاويه از تصميم خود منصرف شده ، قبور شهدا را به حال خود بگذارند .
اين خلاصه اي است از آنچه در منابع تاريخي و مدينه شناسي گاهي به طور مشروح و گاهي به طور اختصار آمده است . ( 1 )
يكي از راويان اين حادثه تاريخي ، جابر انصاري ، صحابي معروف و فرزند عبدالله از شهداي احد است كه مي گويد : « استُصرخنا عَلي قَتلانا يَومَ أُحد يَومَ حَفَر معاوية العين فوجدناهم رطاباً يتثنّون فأصاب المسحاة رجْلَ حمزة فطار منها الدّم » .
و در بعضي از اين روايات آمده است : « كأنّهم نُوَّم » ؛ « شهدا را ديديم تر و تازه گويا به خواب عميقي فرو رفته اند . »
درباره عبدالله يا عمرو بن جموح كه در يك قبر دفن شده بودند آمده است : « فأميطت يده عَن جُرْحِهِ فانبعث الدم فردّت الي مكانها فسكن الدّم » ؛ « به هنگام شهادت ، پيشاني او مجروح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن شبه ، تاريخ المدينه ، ج1 ، ص133 ؛ طبري ، تاريخ ، ج2 ، ص319 ؛ ابن كثير ، تاريخ ، ج4 ، ص43 ؛ دياربكري ، تاريخ الخميس ، ج1 ، ص443 ؛ ابن نجار ، اخبار مدينة الرسول ، ص57 ؛ ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، صص14 ، 264 ؛ سبكي ، شفاء السقام ، ص162 ؛ ابن اثير ، اُسد الغابه ، ج2 ، ص55 ؛ سمهودي ، وفاء الوفا ، ج3 ، ص938
|
197 |
|
و دستش روي جراحت گذاشته شده و با همان وضع دفن گرديده بود ، هنگام نبش قبر دستش را از روي جراحت برداشتند ، خون سيلان كرد تا مجدداً دست را به روي پيشاني مجروح گذاشتند و خون قطع شد . »
هدف معاويه چه بود ؟ !
هدف معاويه از حفر اين قنات و جاري ساختن آن از كنار يا از داخل قبور شهدا ، كه به دستور مستقيم وي انجام مي گرفت ، اين بود كه با انتقال اجساد شهدا به نقاط مختلف و محو آثار و قبور آنان ، يك مشكل سياسي ـ اجتماعي را كه فكر او را دائماً به خود مشغول ساخته بود حل نمايد ؛ زيرا علي رغم تبليغات فراواني كه به نفع او و بر ضدّ اهل بيت ، به ويژه بر ضدّ امير مؤمنان ، علي ( عليه السلام ) در سراسر كشور اسلامي انجام مي گرفت ، سالانه هزاران زائر كه از نقاط مختلف وارد مدينه مي شدند ، با حضور در كنار قبر حمزه و شهداي احد ، صحنه اين جنگ و جنايت هاي ابوسفيان و هند و شخص معاويه در به شهادت رسانيدن اين شهدا و مُثله كردن آنان و شكافتن سينه حمزه ( عليه السلام ) و جويدن جگر او و خلاصه برافراشتن پرچم جنگ بر ضدّ اسلام و قرآن به وسله خاندان معاويه در اذهان زنده مي شد و همه جنايات آنان را تداعي مي كرد و اين وضع براي معاويه قابل تحمّل نبود و لذا تصميم گرفت اجساد اين شهدا را كه به عقيده او پس از گذشت بيش از چهل سال بجز يك مشت استخوان پوسيده از آنان باقي نيست ، به دست
|
198 |
|
بازماندگان خودِ اين شهدا به نقاط مختلف منتقل و پراكنده و اثر قبرها را محو كند تا اُحد و جنگ آن در اثر عدم حضور مسلمانان در اين نقطه ، به فراموشي سپرده شود . آري براي اجراي اين سياست بود كه معاويه دستور حفر قنات و عبور دادن آن ، از محل دفن شهدا را صادر كرد و تا نبش قبر آنان ، اين سياست به خوبي پيش رفت ولي با كرامت شهيدان و سالم بودن اجسادشان مواجه گرديد و براي جلوگيري از تبليغات منفي بر ضدّ او و به طور اجبار اجساد شهدا مجدّداً در همان محل به خاك سپرده شدند .
فاطمه ( عليها السلام ) نخستين كسي كه قبر حمزه را ترميم كرد
به طوري كه ملاحظه خواهيد كرد ، قبر شريف حمزه از قرن دوّم هجري در زير سقف و داراي ساختمان بود ولي طبق نقل محدّثان و مورّخان ، از امام باقر ( عليه السلام ) ، اولين كسي كه اين قبر را پس از گذشت چند سال و ظهور آثار فرسودگي در آن ، به تعمير و ترميم و سنگچيني و علامت گذاري پرداخت و از ساير قبور مشخص ساخت ، حضرت زهرا ( عليها السلام ) بود و جالب اين است كه اين روايت در منابع اهل سنّت بيش از منابع شيعه منعكس گرديده است !
متن روايت چنين است :
« . . . عن سعد بن طريف ، عن أبي جعفر ( عليهما السلام ) إنّ فاطمة بنت رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) كانتْ تزور قبر حمزة ( عليه السلام ) ترُمُّهُ و
|
199 |
|
تُصْلحُهُ وقد تعلّمتْه بحجر » ؛ ( 1 ) « سعد بن طريف از امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند كه دختر پيامبرخدا ، فاطمه زهرا قبر عمويش حمزه را زيارت و آن را ترميم و اصلاح مي كرد و اين قبر را با سنگ چيني ، علامت گذاري و مشخّص ساخت . »
حرم حضرت حمزه در قرن دوّم
سمهودي از عبدالعزيز ( قديمي ترين مدينه شناس ) نقل مي كند : « إنّه كان علي قبر حمزة قديماً مسجد » ؛ ( 2 ) « از قديم الأيام قبر حمزه در زير مسجد ( 3 ) قرار داشت . »
سمهودي سپس مي نويسد : « وذلك في المأة الثانية » . گفتار عبدالعزيز به قرن دوّم مربوط است .
پس بنا به گفتار اين دو مدينه شناس ، قبر حضرت حمزه در قرن دوّم داراي حرم بوده و در زير سقف قرار داشته است ، گرچه تاريخ دقيق اين بنا و همچنين باني آن براي ما روشن نيست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن شبه ، تاريخ المدينه ، ج1 ، ص131 ؛ ابن سعد ، طبقات ، ج3 ، ص11 ؛ سمهودي ، وفاء الوفا ، ج3 ، ص932
2 . سمهودي ، وفاء الوفا ، ج3 ، ص922
3 . در قرنهاي اوّل به بناهايي كه در روي قبور ساخته مي شد ، مسجد اطلاق مي گرديد و اين اصطلاح از آيه شريفه « قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً » اتخاذ شده بود و اصطلاح حرم ، مزار ، و مشهد در قرن هاي بعد پديد آمده است .
|
200 |
|
در ادامه همين بحث ، ملاحظه خواهيم كرد كه كتيبه موجود در كنار مدفن شهداي اُحد بيانگر اين بوده كه قبور آنان هم در سال 275 داراي بنا بوده است .
حرم حضرت حمزه در قرن ششم
ابن جبير جهانگرد معروف ( متوفاي 614 ) كه در سال پانصد و هفتاد و نه به زيارت حرمين شريفين مشرّف شده ، مي گويد : « وعلي قبره ( رضي الله عنه ) مسجد مبني والقبر بِرحبته جوفي المسجد » . ( 1 ) « مسجدي بر روي قبر حمزه ( رضي الله عنه ) ساخته شده است و قبر در فضاي داخلي مسجد قرار گرفته است . »
ايجاد بناي باشكوه در قبل از قرن هفتم
ابن نجار ، مدينه شناس قرن هفتم ( متوفّاي 643 ) كه تقريباً شصت و چهار سال پس از ديدار ابن جبير از حرم حضرت حمزه ، كتاب خود را نگاشته است ، مي نويسد :
در سال پانصد و نود و نه مادر خليفه عباسي ، ناصر لدين الله ( 2 ) براي حمزه حرم بزرگي بنا نهاد وضريحي منقش از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن جبير ، رحله ، ص44
2 . الناصر لدين الله عباسي ، چهاردهمين خليفه عباسي است ، تولد وي در سال 553 وفاتش در سال 622 و دوران خلافتش چهل و هفت سال بوده . گويند او به تشيع تمايل داشت . حرم حضرات ائمه بقيع و عباس عموي پيامبر را تعمير كرد . مادرش زمرّد نام داشته است . سيوطي ، تاريخ الخلفا ، قمي تتمّة المنتهي .
|
201 |
|
چوب ساج بر قبر او نصب كرد واطراف حرم را ديوار كشيد و براين حرم دري ازآهن گذاشت كه اين در ، روزهاي پنج شنبه به روي زائران باز است . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن نجار ، اخبار مدينة الرسول ، ص58