سخني كوتاه
كتابي كه در دست داريد,
خلاصه و برگزيده اي است از تاريخ پيامبر اسلام كه ازمنابع و مخذ مهم
و معتبر جمع آوري شده است .
ارزش عـلمي و تاريخي
كتاب تاريخ پيامبر اسلام تاليف استاد مرحوم دكترمحمدابراهيم آيتي
دكترمحمدابراهيم آيتي
مورد تاييد اساتيد
بزرگ و علماي معاصر است , بويژه كوشش استاددكتر ابوالقاسم گرجي
دكتر ابوالقاسم گرجي
در
تـجـديـدنـظـر و تكميل اين
اثر مهم و بجاماندني , بر اهل تحقيق پوشيده نيست , بنابراين مي توان
گـفـت بـا ايـن كه تاكنون
درباره سيره نبوي كتب بسياري تاليف و انتشار يافته , ليكن اين كتاب
بـاويـژگيهايي كه به
خود اختصاص داده ما را نسبت به ساير كتب مشابه كه در اين زمينه به چاپ
رسـيـده تـا حـدي
بـي نياز ساخته است و چون متاسفانه دسترسي به اين اثر گرانقدر براي عموم
بـسـانـي فراهم
نيست و اگر هم دستيابي به آن آسان باشد به سبب حجم زياد و تفصيل در كلام ,
مطالعات مفصل و
طولاني ,بخصوص در عصر ما كه عصر شتاب و كم حوصلگي است , براي همگان
مـيـسـورنـمـي بـاشـد,
لـذا بـرحـسب پيشنهاد دانشمند محترم جناب حجة الاسلام والمسلمين
آقاي علي اكبر الهي
خراساني
علي اكبر الهي
خراساني
مدير عامل بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي , بنده بر
آن شـدم تـا خلاصه اي
از تاريخ پيامبر گرامي اسلام (ص ) را به پيروي از نثر و شيوه نگارش مؤلف
مـحترم , به منظور استفاده
عموم و علاقه مندان و صاحبان خرد, فراهم آورم ارشاد و راهنماييهاي
ايشان ,
مرا ياري داد تا به لطف حضرت باري در انجام اين مهم توفيق يابم .
اين اثري است مختصر, اما شعاعي است از انوار نبوي بر صفحه گيتي .
جعفر شريعتمداري .
اجداد رسول خدا
از رسول خدا(ص ) روايت شده است كه فرمود: اذا
بلغ نسبي الي عدنان فامسكواهرگاه نسب من بـه عـدنان
رسيد از ذكر اجداد جلوتر خودداري كنيد
1 هرگاه نسب من بـه عـدنان
رسيد از ذكر اجداد جلوتر خودداري كنيد 1
به اين جهت , شرح حال اجداد پيامبر
اسلام (ص ) را از جد بيستم , يعني عدنان
عدنان
شروع مي كنيم .
20 ـ عـدنـان : پـدر
عـرب عـدنـانـي است كه در تهامه , نجد و حجاز تا شارف الشام وعراق مسكن
داشـتـه انـد و
آنان را عرب معدي , عرب نزاري , عرب مضري , عرب اسماعيلي , عرب شمالي , عرب
مـتـعـربـه و مـسـتـعـربـه ,
بـنـي اسـمـاعـيـل , بـنـي مشرق , بني قيدارمي گويند و نسبشان به
اسماعيل بن ابراهيم (ع )
مي رسد
2 2
.
عدنان دو پسر داشت :
معد
معد
و عك
عك
كه بني غافق
بني غافق
از عك
عك
پديد آمده بودند19 ـ معدبن
عدنان : عدنان
عدنان
با
فرزندان خويش به سوي يمن رفت و همان جا بودتاوفات يافت او را چند پسر
بـود كه معد بر همه آنان
سروري داشت مادر معد از قبيله جرهم
جرهم
بود و ده فرزند داشت و كنيه
معد ابوقضاعه
ابوقضاعه
بود
3 3
.
بـه قـول ابـن اسحاق :
معدبن عدنان چهارپسر به نامهاي , نزار
نزار
, قضاعه
قضاعه
, قنص
قنص
واياد
اياد
داشت .
18 ـ نـزاربـن مـعـد:
سـرور و بـزرگ فرزندان پدرش بود و درمكه جاي داشت و او راچهار پسر به
نـامهاي : مضر
مضر
, ربيعه
ربيعه
,
انمار
انمار
و اياد
اياد
بود دو قبيله خشعم
خشعم
وبجيله
بجيله
از انمار به
وجود آمده اند و دو قبيله بزرگ ربيعه و مضر از نزار پديدارگشته اند.
17 ـ مضربن نزار:
دو پسر داشت : الياس
الياس
4 4
و عيلان
عيلان
و مادرشان از قبيله جرهم
جرهم
بود از
رسـول اكـرم (ص ) روايت
شده است كه فرمود: مضر و ربيعه را دشنام ندهيد, چه آن دو مسلمان
بوده اند
5 مضر و ربيعه را دشنام ندهيد, چه آن دو مسلمان
بوده اند 5
مضر
مضر
سرور فرزندان پدرش و مردي بخشنده ودانا بود و فرزندانش را به صلاح
و پرهيزگاري نصيحت مي كرد.
16 ـ الياس بن مضر: پس
از پدر در ميان قبايل بزرگي يافت و او را سيدالعشيرة
سيدالعشيرة
لقب دادند, سه
پـسـر به نامهاي : مدركه
مدركه
,
طابخه
طابخه
و قمعه
قمعه
داشت (نامشان به ترتيب : عامر, عمرو وعمير
اسـت ) و مـادرشـان خـنـدف
خـنـدف
و نـام اصـلي وي ليلي
ليلي
بود وقبايلي را كه نسبشان به الياس
مي رسد بني خندف
بني خندف
گويند.
قـبـيـلـه هـاي بـنـي
تـمـيـم
بـنـي
تـمـيـم
, بـنـي ضبه
بـنـي ضبه
, مزينه
مزينه
, رباب
رباب
, خزاعه
خزاعه
, اسلم
اسلم
,
ازالياس بن مضر منفصل مي شوند.
15
ـ مـدركـة بـن الـيـاس : نـامـش عـامـر
عـامـر
6 6
و كـنـيـه اش ابـوالـهـذيـل
ابـوالـهـذيـل
و
ابـوخـزيـمـه
ابـوخـزيـمـه
بـودمـدركـه
مـدركـه
چـهـارفـرزنـد داشـت : خزيمه
خزيمه
و هذيل
هذيل
, حارثه
حارثه
و
غالب
غالب
7 7
.
نسب قبيله
هذيل
هذيل
و عبداللّه بن مسعود
عبداللّه بن مسعود
صحابي معروف به مدركة بن الياس
مدركة بن الياس
مي رسد.
14 ـ خزيمة بن مدركه :
مادرش سلمي
سلمي
دختراسدبن ربيعة بن نزار
اسدبن ربيعة بن نزار
و به قول ابن اسحاق زني از
بني قضاعه
بني قضاعه
بود, بعد
از پدر حكومت قبايل عرب را داشت و او راچهار پسر به نامهاي : كنانه
كنانه
,
اسد
اسد
, اسده
اسده
, هون
هون
بود.
13 ـ كنانة بن خزيمه :
كنيه اش ابومضر
ابومضر
و مادرش عوانه
عوانه
دختر سعد بن قيس بن عيلان بن
مـضـر
سعد بن قيس بن عيلان بن
مـضـر
بـود از
كنانه
كنانه
فضايل بي شماري آشكار گشت و عرب او را بزرگ مي داشت فرزندانش
عـبـارت بـودند از: نضر
نضر
,
مالك
مالك
, عبدمناة
عبدمناة
, ملكان
ملكان
وحدال
حدال
قبايل بني ليث
بني ليث
و
بني عامر
بني عامر
از كنانة بن خزيمه پديد آمده اند.
12 ـ نضربن كنانه : مادرش
به قول يعقوبي هاله
هاله
دختر سويدبن غطريف
سويدبن غطريف
و به قول ابن اسحاق
و طـبري و ديگران
بره
بره
دختر مربن ادبن طابخه
مربن ادبن طابخه
بود و فرزندان وي :مالك
مالك
, يخلد
يخلد
و
صلت
صلت
و كنيه اش ابوالصلت
ابوالصلت
بوده است .
يعقوبي مي گويد: نضربن كنانه ,
اول كسي است كه قريش
قريش
ناميده شد و به اين ترتيب كسي كه
از فرزندان نضربن كنانه نباشد قرشي
قرشي
نيست .
11 ـ مـالـك بـن نـضر:
مادر وي عاتكه
عاتكه
دختر عدوان بن عمروبن قيس بن عيلان
عدوان بن عمروبن قيس بن عيلان
وفرزند وي
فهربن مالك
فهربن مالك
بود.
10 ـ فهربن مالك :
مادر وي جندله
جندله
دختر حارث بن مضاض بن عمرو جرهمي
حارث بن مضاض بن عمرو جرهمي
بود و فرزندان
وي :
غالب
غالب
, محارب
محارب
, حارث
حارث
, اسد
اسد
و دختري به نام جندله
جندله
مي باشند.
9 ـ غـالـب بـن فـهـر:
مـادر وي لـيـلي
لـيـلي
دختر سعدبن هذيل
سعدبن هذيل
بود و فرزندان وي : لؤي
لؤي
و
تيم الادرم
تيم الادرم
و فرزندان تيم بن غالب , بنوادرم بن غالب
بنوادرم بن غالب
معروف شده اند.
8 ـ لـؤي بـن غـالب :
مادر وي سلمي
سلمي
دختر كعب بن عمرو خزاعي
كعب بن عمرو خزاعي
بود وفرزندانش عبارت
بودند از: كعب
كعب
, عامر
عامر
, سامه
سامه
, عوف
عوف
و خزيمه
خزيمه
.
7 ـ كعب بن لؤي :
مادر وي ماوية
ماوية
دختر كعب بن قيس بن جسر
كعب بن قيس بن جسر
بود و فرزندانش عبارت بودند
از: مره
مره
, عدي
عدي
و هصيص
هصيص
و كنيه اش ابوهصيص
ابوهصيص
بود.
كـعـب بـن لـؤي
از هـمه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود, وي اولين كسي است كه در
خطبه اش امابعد
امابعد
گفت و روز جمعه را جمعه
جمعه
ناميد, زيرا پيش از آن ,عرب آن را عروبه
عروبه
مي ناميد.
6 ـ مـرة بـن كعب :
مادر وي : وحشية
وحشية
دخترشيبان بن محارب بن فهربن مالك بن نضر
شيبان بن محارب بن فهربن مالك بن نضر
است و
فرزندان
وي : كلاب
كلاب
, تيم
تيم
,يقظه
يقظه
,و كنيه اش ابويقظه
ابويقظه
مي باشد.
5 ـ كـلاب بـن مـره :
مـادرش هـنـد
هـنـد
دخـتـر سـريـربـن ثـعـلـبـة بـن حـارث بـن (فـهـربن )
مالك (بن نضر)بن كنانة بن خزيمه
سـريـربـن ثـعـلـبـة بـن حـارث بـن (فـهـربن )
مالك (بن نضر)بن كنانة بن خزيمه
است و فرزندانش : قصي بن كلاب
قصي بن كلاب
و زهرة بن كلاب
زهرة بن كلاب
ويك
دختر, و كنيه اش ابوزهره
ابوزهره
و نامش حكيم
حكيم
است .
رسـول اكرم (ص )
درباره دو فرزند كلاب بن مره
كلاب بن مره
يعني : قصي
قصي
و زهره
زهره
گفت :دوبطن
خالص قريش دو پسر كلاب اند
دوبطن
خالص قريش دو پسر كلاب اند
.
4 ـ قـصي بن كلاب :
مادرش : فاطمه
فاطمه
دختر سعد بن سيل
سعد بن سيل
است و فرزندانش :عبدمناف
عبدمناف
,
عبدالدار
عبدالدار
, عبدالعزي
عبدالعزي
و عبدقصي
عبدقصي
و دو دختر, و
كنيه اش ابوالمغيره
ابوالمغيره
8 8
بود.
قصي بزرگ و بزرگوار شد در
اين موقع درباني و كليدداري خانه كعبه با قبيله خزاعه
خزاعه
بود كه
پس از
جرهميان
جرهميان
بر مكه غالب شده بودند و اجازه حج با قبيله صوفه
صوفه
بود.
قـصـي
قـصـي
زيـر
بـار صوفه
صوفه
نرفت و پس از جنگي سخت بر آنان پيروز گشت و دست آنان را از
اجـازه حـج كـوتـاه
سـاخـت , خزاعه
خزاعه
نيز حساب كار خويش كردند و از قصي كناره گرفتند و
سرانجام قصي
قصي
امور
كعبه و مكه را به داوري يعمربن عوف بن كعب كناني
يعمربن عوف بن كعب كناني
دردست گرفت و
از آن روز شداخ
شداخ
ناميده شد.
قصي
قصي
مناصب
را در ميان فرزندان خويش تقسيم كرد, آب دادن و سروري را به عبدمناف
عبدمناف
,
دارالـنـدوه
دارالـنـدوه
را بـه
عـبـدالـدار
عـبـدالـدار
, پـذيرايي حاجيان را به عبدالعزي
عبدالعزي
و دوكنار وادي را به
عبدقصي
عبدقصي
واگذاشت
9 9
.
قريش
ازنظر بزرگواري قصي بن كلاب
قصي بن كلاب
مرگ وي را مبدا تاريخ خود قرار دادند.
3 ـ عـبـدمـناف بن قصي :
مادرش : حبي
حبي
دختر حليل خزاعي
حليل خزاعي
است و فرزندانش :هاشم
هاشم
,
عـبـدشـمـس
عـبـدشـمـس
,
مطلب
مطلب
, نوفل
نوفل
, ابوعمرو
ابوعمرو
و شش دختر كنيه اش ابوعبدشمس
ابوعبدشمس
و
نامش مغيره
مغيره
و او را قمرالبطحا
قمرالبطحا
مي گفتند.
2 ـ هـاشـم بـن عـبـدمناف :
مادرش : عاتكه
عاتكه
دختر مرة بن هلال بن فالج
مرة بن هلال بن فالج
است وفرزندان وي :
عـبدالمطلب
عـبدالمطلب
, اسد
اسد
,
ابوصيفي
ابوصيفي
, نضله
نضله
و پنج دختر, وكنيه اش :ابونضله
ابونضله
و نامش :
عمرو
عمرو
و معروف به عمروالعلي
عمروالعلي
بود.
نسب بني هاشم
بني هاشم
عموما
به هاشم بن عبد مناف
هاشم بن عبد مناف
مي رسد و مادراميرالمؤمنين (ع ) فاطمه
فاطمه
دختر اسدبن هاشم
اسدبن هاشم
است .
1 ـ عبد المطلب
بن هاشم : مادرش : سلمي
سلمي
دختر عمرو بن زيد بن لبيد (بن حرام )بن خداش
بـن عـامـر بـن غـنم
بن عدي بن نجار, تيم اللا ت بن ثعلبة بن عمرو بن خزرج
عمرو بن زيد بن لبيد (بن حرام )بن خداش
بـن عـامـر بـن غـنم
بن عدي بن نجار, تيم اللا ت بن ثعلبة بن عمرو بن خزرج
بودو فرزندانش
عـبـاس
عـبـاس
,
حـمـزه
حـمـزه
, عبداللّه
عبداللّه
, ابوطالب
ابوطالب
(عبد مناف ), زبير
زبير
,حارث
حارث
, حجل
حجل
(غيداق ),
مقوم
مقوم
(عبدالكعبه ), ضرارابولهب
ضرارابولهب
(عبدالعزي ),قشم
قشم
وشش دختر.
كنيه عبدالمطلب
ابوالحارث
ابوالحارث
و نامش شيبة الحمد
شيبة الحمد
و نام اولش عامر
عامر
بوده است .
عـبـدالـمـطلب ,
سرور قريش بود و رقيبي نداشت وي پس از آن كه داستان اصحاب فيل به انجام
رسيد, اشعاري گفت كه يعقوبي آن را نقل كرده
است
10 10
.
وفـات عبدالمطلب , در
دهم ماه ربيع الاول (هشت سالگي رسول اكرم ) سال ششم عام الفيل اتفاق
افـتـاد و صـدوبيست سال
عمركرد
11 11
قبر او در حجون
حجون
واقع شده كه به قبرستان ابوطالب
معروف است .
پدر رسول خدا(ص )
عـبداللّه بن عبدالمطلب , مادرش : فاطمه
فاطمه
دختر عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم
عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم
است عبداللّه
عبداللّه
پدر رسول
خدا(ص ) در بيست و پنج سالگي وفات كرد به قول مشهور, وفات وي پيش
از مـيـلاد رسـول خـدا روي
داد, اما يعقوبي , اين قول را خلاف اجماع گفته و به موجب روايتي از
جعفربن محمد
جعفربن محمد
(ع ) وفات او را دو ماه پس از ولادت رسول خدا دانسته
است
12 12
.
بـه قـول واقدي : از عبداللّه
عبداللّه
كنيزي به نام ام ايمن
ام ايمن
و پنج شتر و يك گله گوسفند وبه قول
ابن اثير:
شمشيري كهن و پولي نيز به جاي ماند كه رسول خدا آنها را ارث
برد
13 13
.
مادر رسول خدا (ص )
آمـنه
آمـنه
دختر وهب بن عبدمناف بن زهرة بن كلاب
وهب بن عبدمناف بن زهرة بن كلاب
كه ده سال و به قولي ده سال واندي پس از واقعه حفر زمزم
و يك سال پس از آن كه عبدالمطلب
عبدالمطلب
براي آزادي عبداللّه
عبداللّه
از كشته شدن
صـد شـتـر فـديـه
داد, بـه ازدواج عـبـداللّه
عـبـداللّه
درآمد و شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول
خدا
14 14
, در سفري كه فرزند
خويش را به مدينه برده بود تاخويشاوندان مادري وي او را ببينند,
هنگام بازگشت به مكه در سي سالگي در ابوا
ابوا
وفات كرد.
رسول خدا(ص )
مـحـمـد بـن عـبـداللّه بن عبدالمطلب (شيبة الحمد,
عامر) بن هاشم (عمروالعلي ) بن عبدمناف (مـغيرة بن قصي (زيد)
بن كلاب (حكيم ) بن مرة بن كعب بن لؤي بن غالب بن فهر (قريش ) بن
مالك بن نضر (قيس ) بن
كنانة بن خزيمة بن مدركة (عمرو) بن الياس بن نزار (خلدان ) بن معد بن
عدنان عليهم السلام .
ميلاد رسول خدا(ص )
در تـاريخ ولادت رسول خدا(ص ) اختلاف است :
مشهور شيعه هفدهم (ربيع الاول ,53 سال قبل از هجرت ) و مشهور
اهل سنت دوازدهم ربيع الاول است و اقوال مختلف ديگر نيز بيان شده .
كـليني دوازدهم ربيع الاول
عام الفيل
15 15
(هنگام زوال يا بامداد) و مسعودي : هشتم ربيع الاول
عام الفيل پنجاه روز پس از آمدن اصحاب فيل به مكه
دانسته اند
16 16
.
كـلـيـنـي مـي نـويـسـد:
مـادر رسول خدا(ص ) در ايام تشريق (يازدهم و دوازدهم وسيزدهم ماه
ذي الـحـجـه )
نـزد جـمره وسطي كه در خانه عبداللّه بن عبدالمطلب واقع بودباردار
شد
17 17
و
رسول خدا در شعب ابي طالب
شعب ابي طالب
در خانه محمدبن يوسف در زاويه بالاكه هنگام ورود به خانه در
دست چپ واقع مي شود, از وي تولد يافت .
ابـن اسحاق روايت
مي كند: آمنه
آمنه
دختر وهب
وهب
مادر رسول خدا مي گفت كه : چون به رسول
خدا باردار شدم به من
گفته شد: همانا تو به سرور اين امت باردار شده اي , پس هرگاه تولد يافت ,
بگو: اعيذه بالواحد
من شر حاسد او را از شر هر حسد برنده اي به خداي يكتا پناه مي دهم
او را از شر هر حسد برنده اي به خداي يكتا پناه مي دهم
, سپس
او را مـحمد
مـحمد
بنام , چون
رسول خدا تولد يافت , آمنه براي عبدالمطلب پيام فرستاد تا او را ببيند,
عبدالمطلب آمد و او
را در برگرفت و به درون كعبه برد و براي وي دست به دعا برداشت , آنگاه او
را به مادرش سپرد و براي او درجستجوي دايه
برآمد
18 18
.
دوران شيرخوارگي و كودكي پيامبر(ص )
رسـول خـدا(ص ) هـفـت روز از مـادر
خـود آمـنـه
آمـنـه
شـيـر خـورد
19 19
و روز هـفـتـم
ولادت ,عـبـدالـمـطـلـب ,
قـوچـي بـراي وي عـقـيـقه كرد و او را محمد
محمد
ناميد سپس كنيز
ابـولـهـب ثـويبه
ثـويبه
كه پيش از اين , حمزة بن عبدالمطلب را شيرداده بود, چند روزي رسول خدا
راشـيـر
داد بـه گـفـتـه يـعـقوبي : ثويبه
ثويبه
جعفربن ابي طالب را نيز شيرداده
است
20 20
آنگاه
سـعـادت شيردادن رسول
خدا نصيب زني از قبيله بني سعدبن بكربن هوازن
بني سعدبن بكربن هوازن
به نام حليمه
حليمه
دخترابوذؤيب : عبداللّه بن حارث
ابوذؤيب : عبداللّه بن حارث
شد.
حـلـيـمـه , دو
سال تمام رسول خدا را شير داد و در دوسالگي او را از شير بازگرفت وحضرت در
حـدود چهار سال نزد
حليمه در ميان قبيله بني سعد اقامت داشت و قضيه شق صدر
شق صدر
در همان
جا روي داد
21 21
و در سال پنجم ولادت , حليمه
حليمه
او را به مادرش
بازگرداند
22 22
.
سفر رسول خدا به مدينه در شش سالگي
از عمر رسول خدا شش سال تمام مي گذشت
كه مادرش آمنه
آمنه
وي را براي ديدن داييهايش به مدينه برد و هنگام
بازگشت به مكه در ابوا
ابوا
درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد بعد از آن
ام ايمن
ام ايمن
رسول خدا را با همان دو شتري كه از مكه آورده بودند به مكه بازگرداند.
رسـول خـدا كـه
در سـال حديبيه بر ابوا
ابوا
مي گذشت , قبر مادر خود را زيارت كرد وبر سر قبر
گريست
23 23
.
سفر اول شام
رسول خدا(ص ) نه ساله يا دوازده ساله و به قول
مسعودي سيزده ساله بود
24 24
كه همراه عموي
خـود ابـوطالب
ابـوطالب
كه با كاروان قريش براي تجارت به شام مي رفت ,رهسپار شام شد اين سفر در
دهـم ربـيـع الاول
سال سيزدهم واقعه فيل اتفاق افتاد
25 25
و چون كاروان به بصري
بصري
رسيد,
راهـبـي بـه نـام بـحـيري
بـحـيري
كه از دانايان كيش مسيحي بود, ازروي آثار و علايم , رسول خدا را
شناخت و از نبوت آينده وي خبر داد.
حوادث مهم در دوران جواني قبل از بعثت
در ترتيب وقوع اين حوادث كم و بيش اختلاف است
و مسعوي ترتيب و فاصله تاريخي آنها را چنين گـفته است : ميان ميلاد
رسول خدا كه در عام الفيل بوده است وعام الفجار
عام الفجار
بيست سال فاصله
شد.
چـهار سال و
سه ماه و شش روز بعد از فجار چهارم
فجار چهارم
, رسول خدا براي خديجه
خديجه
رهسپار سفر
بازرگاني شام شد دو ماه و بيست و چهار روز بعد با خديجه ازدواج كرد.
فجار
در جـواني رسول خدا(ص ) جنگ فجار, ميان قريش
و بني كنانه و بني اسد بن خزيمه از طرفي , و بني قيس بن عيلان از
طرف ديگر روي داد نعمان بن منذر
نعمان بن منذر
پادشاه حيره كارواني با بار پارچه و
مشك به بازار عكاظ
عكاظ
فرستاد, در اين هنگام براض بن قيس
براض بن قيس
از بني كنانه به منظور كشتن وي
رهسپار شد و
بر او تاخت و او را كشت و چون اين قتل در ماه حرام بود فجار
فجار
ناميده
شد
26 26
.
يـعقوبي مي گويد: در ماه
رجب كه نزد آنان ماه حرام بود و در آن خونريزي نمي كردند, جنگيدند,
بـه ايـن جـهت
فجار
فجار
ناميده شده است , چرا كه در ماه حرام ,فجوري (گناهي بزرگ ) مرتكب
شدند
27 27
.
رسـول خـدا
بيست ساله بود كه در فجار
فجار
شركت كرد
28 28
و جز يوم نخله
يوم نخله
درباقي روزها
حاضر بود
29 29
و جنگ فجار در ماه شوال به پايان رسيد.
حلف الفضول
ابـن اثير از ابن اسحاق نقل مي كند كه : مرداني از جرهم
جرهم
و قطورا
قطورا
كه نامهايشان همه از ماده فـضـل
فـضـل
مشتق بوده
است فراهم شده و پيماني بسته بودند كه در داخل مكه ستمگري را مجال
اقـامت ندهند و پس از آن كه
اين پيمان كهنه شد و جز نامي از آن درميان قريش باقي نبود, ديگر
بار به وسيله قبايل قريش تجديد شد و قريش آن راحلف الفصول
حلف الفصول
ناميد
30 30
.
اول كسي كه در اين كار
پيشقدم شد زبيربن عبدالمطلب
زبيربن عبدالمطلب
بود كه طوايف قريش رادر دارالندوه
فراهم
ساخت و از آن جا به خانه عبداللّه بن جدعان تيمي
عبداللّه بن جدعان تيمي
رفتند و در آن جا پيمان
بستند
31 31
.
سفر دوم شام و ازدواج با خديجه
1 ـ خديجه
خديجه
: دختر خويلد
خويلد
(ابن اسدبن عبدالعزي بن قصي )
كه پانزده سال پيش ازواقعه فيل تـولـد
يـافـت
32 32
, زني تجارت پيشه و شرافتمند و ثروتمند بود, مردان را براي بازرگاني اجير
مي كرد و سرمايه اي
براي تجارت در اختيارشان مي گذاشت و حقي برايشان قرار مي داد و چون از
راسـتـگويي و امانتداري
رسول خدا خبر يافت , نزد وي فرستاد و به او پيشنهاد كرد كه همراه غلام
وي ميسره
ميسره
براي تجارت ازمكه رهسپار شام شود, رسول خدا پذيرفت و به شام
رفت
33 33
اين
سفر چهارسال و نه
ماه و شش روز پس از فجار
فجار
چهارم روي داد رسول خدا در اين هنگام بيست
و پنج ساله بود و چون
به بصري
بصري
رسيد نسطور
نسطور
راهب وي را ديد و ميسره
ميسره
را به پيامبري
او مژده داد وميسره
در اين سفر از رسول خدا كراماتي مشاهده كرد كه او را خيره ساخت , چون به
مـكـه بازگشت ,
از آنچه از نسطور راهب شنيده و خود ديده بود, خديجه را آگاه ساخت وخديجه
هـم
در ازدواج با رسول خدا رغبت كرد
34 34
و علاقه مندي خود را به ازدواج باوي اظهار داشت
رسـول خـدا نـيـز
بـا عـمـوي خـود حـمزة بن عبدالمطلب
حـمزة بن عبدالمطلب
نزد پدر خديجه رفت و خديجه را
خواستگاري
كرد
35 35
.
بـرخـي گـفـتـه انـد
كـه خـويـلـد
خـويـلـد
پـدر خـديـجـه پـيـش از فـجـار
فـجـار
مرده بود و عموي
خـديـجـه عـمروبن اسد
عـمروبن اسد
وي را به رسول خدا تزويج كرد
36 36
تاريخ ازدواج دو ماه و بيست و
پنج روز پس از بازگشت رسول خدا از سفر شام
بود
37 37
.
رسـول خدا بيست
شتر جوان مهر داد و خطبه عقد را ابوطالب ايراد كرد, پس ازانجام خطبه عقد,
عـمـروبـن اسـد
عـمـروبـن اسـد
عـموي خديجه گفت : محمدبن عبداللّه بن عبدالمطلب يخطب خديجة بنت
خـويـلد, هذاالفحل
لايقدع انفه يعني : محمد پسرعبداللّه بن عبدالمطلب از خديجه دختر خويلد
خواستگاري مي كند, اين خواستگاربزرگوار را نمي توان رد كرد
محمد پسرعبداللّه بن عبدالمطلب از خديجه دختر خويلد
خواستگاري مي كند, اين خواستگاربزرگوار را نمي توان رد كرد
.
ام الـمـؤمـنين
خديجه در چهل سالگي به ازدواج رسول خدا درآمد و همه فرزندان رسول خدا جز
ابراهيم
ابراهيم
از وي تولد يافتند.
خـديـجـه قـبـل از
ازدواج بـا رسـول خـدا, نخست به ازدواج ابوهاله تميمي
ابوهاله تميمي
و بعد ربه ازدواج
عـتـيـق
38 عـتـيـق 38
بن
عائذ
39 39
بن عبداللّه بن عمر بن مخزوم درآمده بود وي حدودبيست و
پنج سال با رسول خدا زندگي كرد و در شصت وپنج سالگي (سال دهم بعثت )وفات
كرد
40 40
.
2 ـ سـوده
سـوده
:
دخـتـر زمـعـة بن قيس
زمـعـة بن قيس
بود كه رسول خدا او را پس از وفات خديجه وپيش از
عـايـشـه
عـايـشـه
بـه عـقـد خـويـش درآورد سـوده
سـوده
نـخـسـت بـه ازدواج پـسـرعـمـوي
خـويـش سـكران بن عمرو
سـكران بن عمرو
درآمد و با سكران كه مسلمان شده بود به حبشه هجرت كرد و پس
ازچند ماه به مكه
بازگشتند سكران پيش از هجرت رسول خدا در مكه وفات يافت وسوده
سوده
به
ازدواج رسـول خـدا
درآمـد
41 41
وي در آخـر خـلافـت عـمـر
عـمـر
و يا در سال 54هجري وفات
كرد
42 42
.
3 ـ عايشه
عايشه
: دختر ابوبكر
(عبداللّه ) بن ابي قحافه (عثمان از بني تيم بن مره
ابوبكر
(عبداللّه ) بن ابي قحافه (عثمان از بني تيم بن مره
كه در مكه و
در هفت سالگي به عقد رسول خدا درآمد و در سال57 يا58 هجري
وفات كرد
43 43
.
4 ـ حـفـصـه
حـفـصـه
:
دخـتر عمر بن خطاب
عمر بن خطاب
ابتدا به ازدواج خنيس بن حذافه سهمي
خنيس بن حذافه سهمي
درآمد,
خـنـيـس
خـنـيـس
پيش
از آن كه رسول خدا به خانه ارقم
ارقم
درآيد اسلام آورد و در بدر واحد شركت
كرد و در احد زخمي برداشت كه براثر آن وفات يافت .
حـفصه
حـفصه
بعد
از عايشه , در سال سوم هجرت به ازدواج رسول خدا درآمد و درسال41 يا 45 و به
قولي سال 27 هجرت وفات
يافت
44 44
.
5 ـ زيـنـب
زيـنـب
:
دختر خزيمة بن حارث
خزيمة بن حارث
از بني هلال
بني هلال
بود, او را ام المساكين
ام المساكين
مي گفتند,
شـوهـرش
عـبـداللّه بن جحش اسدي
عـبـداللّه بن جحش اسدي
45 45
در جنگ احد به شهادت رسيد, بعداز حفصه به
ازدواج رسول خدا درآمد و پس از دو يا سه ماه در حيات رسول خدا وفات يافت .
6 ـ ام حـبـيـبـه
ام حـبـيـبـه
رمـلـه :
دخـتـر ابـوسـفـيـان
ابـوسـفـيـان
از بـنـي اميه
بـنـي اميه
بود كه با شوهر مسلمان
خـودعـبـيـداللّه بـن جـحس
عـبـيـداللّه بـن جـحس
به حبشه هجرت كرد, عبيداللّه در حبشه نصراني شد و سپس از
دنـيارفت ام حبيبه
به توسط نجاشي پادشاه حبشه در همان جا به عقد رسول خدا درآمد وآنگاه به
مـديـنه فرستاده
شد گويند نجاشي از طرف رسول خدا چهارصد دينار كابين به وي داد و آن كه
ام حبيبه را به ازدواج رسول خدا
درآوردخالدبن سعيدبن عاص
خالدبن سعيدبن عاص
بود
46 46
.
7 ـ ام سـلـمـه
ام سـلـمـه
هـنـد: دخـتـر ابـوامـيـه مـخـزومـي
ابـوامـيـه مـخـزومـي
و شـوهـرش
ابوسلمه
ابوسلمه
:عبداللّه بن عبدالاسدمخزومي
پسرعمه رسول خدا بود ابوسلمه
ابوسلمه
بر اثر زخمي كه
درجـنـگ احد برداشته
بود به شهادت رسيد, آنگاه ام سلمه
ام سلمه
به ازدواج رسول خدا درآمد وبين
سالهاي 60 تا 62 بعد از همه زنان رسول خدا وفات كرد.
8 ـ زينب
زينب
:
دختر جحش
جحش
از بني اسد
بني اسد
دختر عمه رسول خدا بود كه به دستورآن حضرت
به عقد زيدبن حارثه
زيدبن حارثه
درآمد و آنگاه كه زيد او را طلاق داد پس از ام سلمه به همسري رسول خدا
سرافراز گشت وفات زينب در سال بيستم هجري بوده
است
47 47
.
9 ـ جـويـريـه
جـويـريـه
:
دخـتر حارث بن ابي ضرار
حارث بن ابي ضرار
از قبيله بني المصطلق خزاعه
بني المصطلق خزاعه
بود كه در سال
پنجم يا ششم هجرت در
غزوه بني المصطلق اسير شد, رسول خدا قيمت او را دادو او را آزاد كرد و
به
اختيار خودش به ازدواج رسول خدا درآمد وي در سال 50 يا 56هجري از دنيا رفت .
10 ـ صـفـيـه
صـفـيـه
:
دخـتـر حـيـي بـن اخـطب
حـيـي بـن اخـطب
از يهوديان بني الن ضير
بني الن ضير
, ابتدا همسرسلا
م بـن مـشـكم
سلا
م بـن مـشـكم
و سپس كنانة بن ربيع
كنانة بن ربيع
بود كنانه
كنانه
در جنگ خيبر (صفر سال هفتم هجرت )
كـشته شد و صفيه
به اسارت درآمد و رسول خدا او را آزاد كرد و به زني گرفت ودر سال پنجاهم
هجرت در خلافت معاويه
معاويه
درگذشت .
11 ـ مـيـمـونـه
مـيـمـونـه
:
دخـتـر حـارث بـن حـزن
حـارث بـن حـزن
از بـنـي هـلال
بـنـي هـلال
بـود كـه ابـتـدا بـه
ازدواج ابـورهـم بـن عـبـدالـعـزي
ابـورهـم بـن عـبـدالـعـزي
درآمـد, سـپـس در ذي الـقـعـده سـال هـفتم هجري در
سـفرعمرة القضا
عمرة القضا
به وسيله عباس بن عبدالمطلب
عباس بن عبدالمطلب
در سرف به عقد رسول خدا درآمدوي در
سال 51 يا 63 يا 66 هجري در همان سرف
سرف
درگذشت .
از ايـن يـازده زن :
دو نفر (خديجه و زينب دختر خزيمه ) در حيات رسول خدا و نه نفر ديگر پس از
وفات رسول خدا وفات يافته اند.
فرزندان رسول خدا (ص )
رسول خدا را سه پسر و چهار دختر بود كه عبارتند از:.
1 ـ قاسم : نخستين
فرزند رسول خداست و پيش از بعثت در مكه تولد يافت و رسول خدا به نام وي
ابوالقاسم
ابوالقاسم
كنيه گرفت او به هنگام وفات دوساله بود.
2 ـ زيـنب : دختر
بزرگ رسول خدا بود كه بعد از قاسم در سي سالگي رسول خداتولد يافت و پيش
از اسـلام بـه ازدواج
پـسـرخاله خود ابوالعاص بن ربيع
ابوالعاص بن ربيع
درآمد و درسال هشتم هجرت در مدينه
وفات يافت .
3 ـ رقـيـه : پـيـش
از اسـلام و بـعـد از زيـنـب , در مـكـه تـولـد يـافـت و پـيـش از اسـلام بـه
عـقـدعـتـبة بن ابي لهب
عـتـبة بن ابي لهب
درآمد, پيش از عروسي به دستور ابولهب از وي جدا گشت و سپس
به عقد
عثمان بن عفان
عثمان بن عفان
عثمان بن عفان
عثمان بن عفان
درآمد وي در سال دوم هجرت در مدينه وفات يافت .
4 ـ ام كلثوم : در مكه تولد
يافت و پيش از اسلام به عقد عتبة بن ابي لهب
عتبة بن ابي لهب
درآمد ومانند خواهرش
پـيش از عروسي
از عتبه جداگشت و به ازدواج عثمان بن عفان
عثمان بن عفان
عثمان بن عفان
عثمان بن عفان
درآمدو در سال نهم هجرت
وفات كرد.
5 ـ فـاطـمـه (ع ): ظاهرا
در حدود پنج سال پيش از بعثت در مكه تولد يافت و درمدينه به ازدواج
اميرمؤمنان علي
(ع درآمد و پس از وفات رسول خدا به فاصله اي درحدود چهل روز تا هشت
ماه وفات يافت و نسل رسول خدا(ص ) تنها از وي باقي ماند.
6 ـ عبداللّه : پس از بعثت در مكه متولد شد و در همان مكه وفات يافت .
7 ـ ابراهيم : از ماريه
قبطيه
اميرمؤمنان علي
(ع درآمد و پس از وفات رسول خدا به فاصله اي درحدود چهل روز تا هشت
ماه وفات يافت و نسل رسول خدا(ص ) تنها از وي باقي ماند.
6 ـ عبداللّه : پس از بعثت در مكه متولد شد و در همان مكه وفات يافت .
7 ـ ابراهيم : از ماريه
قبطيه
48 48
در سال هشتم هجرت در مدينه تولد يافت و در سال دهم ,
سه ماه پيش از وفات رسول خدا در مدينه وفات كرد.
ولادت فاطمه (ع ) دختر پيامبر(ص )
ولادت فـاطـمـه (ع ) را پـنـج سال پيش از
بعثت رسول خدا, در سال تجديد بناي كعبه نوشته اند, كليني
در كتاب اصول كافي مي گويد: ولادت فاطمه (ع ) پنج سال بعد از بعثت روي
داد
49 49
.
دربـاره سـن فاطمه
(ع ) به هنگام وفات اختلاف است , بعضي بيست و هفت سال وبعضي بيست و
هـشـت سـال دانـسته اند
و برخي گفته اند: در سي وسه سالگي وفات يافته است يعقوبي در تاريخ
مـي نـويـسـد: كه سن
فاطمه در هنگام وفات بيست و سه سال بود,بنابراين بايد ولادت او در سال
بـعـثـت رسول خدا بوده
باشد
50 50
و اين قول مطابق فرموده شيخ طوسي است كه : سن فاطمه
(ع ) در موقع ازدواج با اميرمؤمنان (ع ), (پنج ماه بعد ازهجرت ) سيزده سال
بود
51 51
.
تجديد بناي كعبه و تدبير رسول خدا در نصب حجرالاسود.
رسـول خـدا سي و پنج ساله بود كه قريش براي
تجديد بناي كعبه فراهم گشتند, زيراكعبه فقط چـهار ديوار سنگي
بي ملاط داشت و ارتفاع آن , حدود يك قامت بود طوايف قريش كار ساختمان را
ميان خود قسمت كردند تا
ديوارها را بلندتر كنند و سقفي نيزبراي آن بسازند, تا به جايي رسيد كه
مـي بـايـست حجرالاسود
حجرالاسود
به جاي خود نهاده شود,در اين جا ميان طوايف قريش نزاعي سخت
درگـرفـت و هر
طايفه مي خواست افتخارنصب حجرالاسود
حجرالاسود
نصيب وي شود و براي اين كار تا
پـاي مـرگ ايـسـتادگي
كردند, تاآنجا كه طايفه بني عبد الدار
بني عبد الدار
طشتي پر از خون آوردند و با
طـايـفـه بني عدي
بن كعب
بني عدي
بن كعب
هم پيمان شدند و دست در آن خون فرو بردند و به لعقة الدم
لعقة الدم
يـعني خون ليسها
خون ليسها
معروف
شدند, تا آن كه ابواميه
ابواميه
پدر ام سلمه
ام سلمه
و عبداللّه
عبداللّه
كه در آن
روز از هـمـه رجـال
قـريـش پـيـرتـر بود, پيشنهاد كرد كه تا قريش هر كه را نخست از در مسجد
درآيـدمـيـان خـود حـكـم
قـرار دهـنـد و هـر چـه را فـرمود بپذيرند اين پيشنهاد پذيرفته شد و
نـخـسـتـيـن كـسي
كه از در, درآمد رسول خدا بود, همه گفتند: هذاالامين , رضينا, هذا محمد
اين امين است , به
حكم وي تن مي دهيم , اين محمد است
اين امين است , به
حكم وي تن مي دهيم , اين محمد است
رسول خدا فرمود تا جامه اي نزدوي
آوردنـد, آنگاه سنگ
را گرفت و در ميان جامه نهاد و سپس گفت تا هر طايفه اي گوشه جامه را
گـرفـتـند و
سنگ را به پاي كار رسانيدند آنگاه رسول خدا آن را با دست خويش در جاي خودش
نهاد
52 52
.
علي (ع ) در مكتب پيامبر(ص )
قـريش به قحطي و خشكسالي سختي گرفتار
شدند و ابوطالب
ابوطالب
هم مردي عيالواربود, رسول خـدا بـه عمويش
عباس
عباس
كه از ثروتمندان بني هاشم بود, گفت : بيا تا نزدبرادرت ابوطالب
ابوطالب
بـرويـم و از فرزندان او گرفته
آنها را كفالت كنيم آنها نزد ابوطالب پيشنهاد خود را مطرخ كردند
ابـوطـالـب گفت :
عقيل
عقيل
را براي من بگذاريد و ديگر اختياربا شماست رسول خدا علي
علي
را
بـرگـرفـت و عـبـاس
جعفر
جعفر
را به همراه برد علي پيوسته با رسول خدا بود تا خدايش به نبوت
برانگيخت در اين هنگام او را پيروي كرد و به وي ايمان
آورد
53 53
.
رسول خدا در كوه حرا
رسـول خـدا هـر سـال مـدتـي را در كـوه حـرا
حـرا
به عزلت و تنهايي مي گذراند و اين به گفته ابـن اسحاق
ابـن اسحاق
در هر
سال يك ماه و برحسب بعضي از روايات , ماه رمضان بود وچون اعتكافش به
پـايـان مـي رسـيـد,
بـه مكه بازمي گشت و پيش از آن كه به خانه اش بازگردد هفت بار يا هرچه
مي خواست گرد كعبه طواف مي كرد و آنگاه به
خانه اش مي رفت
54 54
.
بعثت رسول خدا (ص )
در تـاريـخ بـعثت رسول خدا(ص ) قول مشهور شيعه
اماميه بيست و هفتم ماه رجب وقول مشهور فرق ديگر مسلمين ماه رمضان است و او در زمان بعثت چهل سال تمام داشت .
مسعودي مي نويسد: بعثت رسول خدا(ص ) در سال بيستم پادشاهي خسروپرويزبوده
است
55 55
و
از ابي جعفر(باقر) روايت
شده است كه در روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان در كوه حرا, فرشته اي بر
رسـول خـدا كـه در
آن روز چـهـل سـالـه بود, نازل شد وفرشته اي كه وحي بر وي آورد جبرئيل
بود
56 56
.
آغاز دعوت
برخي گفته اند كه : جبرئيل در روز دوم بعثت رسول
خدا براي تعليم وضو و نماز,نازل شد
57 57
يعقوبي مي نويسد: نخستين
نمازي كه بر وي واجب گشت نماز ظهر بود,جبرئيل فرود آمد و وضو
گرفتن را به او نشان
داد و چنان كه جبرئيل وضو گرفت , رسول خدا هم وضو گرفت , سپس نماز
خـواند تا به او نشان
دهد كه چگونه نماز بخواند آنگاه خديجه رسيد و رسول خدا او را خبر داد, پس
وضـو گـرفت و نماز خواند,
آنگاه علي بن ابي طالب رسول خدا را ديد و آنچه را ديد انجام مي دهد,
انجام داد
58 58
.
ابن اسحاق مي نويسد:
نماز ابتدا دوركعتي بود, سپس خداي متعال آن را در حضرچهار ركعت تمام
قرار داد و در سفر بر همان صورتي كه اول واجب شده بود باقي گذاشت .
از عـمـربن عبسه
عـمـربن عبسه
روايت شده است كه مي گفت : در آغاز بعثت نزد رسول خداشرفياب شدم و
گـفـتـم : آيا كسي
در امر رسالت , تو را پيروي كرده است ؟ گفت : آري , زني و كودكي و غلامي , و
مقصودش خديجه و علي بن ابي طالب و زيدبن
حارثه بود
59 59
.
ابـن اسـحـاق مـي گـويـد:
پـس از زيدبن حارثه , ابوبكر: عتيق بن ابي قحافه
ابوبكر: عتيق بن ابي قحافه
و بر اثردعوت وي :
عـثـمـان بـن عـفـان بـن
ابـي الـعـاص
عـثـمـان بـن عـفـان بـن
ابـي الـعـاص
, زبـيـربـن عـوام
زبـيـربـن عـوام
,عبدالرحمان بن عوف زهري
عبدالرحمان بن عوف زهري
,
سـعدبن ابي وقاص
سـعدبن ابي وقاص
و طلحة بن عبيداللّه
طلحة بن عبيداللّه
اسلام آوردندو نماز گزاردند اين افراد در پذيرفتن
اسـلام (بـعد از خديجه و علي
و زيدبن حارثه ) برهمگي سبقت جسته اند
60 60
سپس مردم دسته
دسته از مرد و زن به دين
اسلام درآمدند
61 61
.
اسلام جعفربن ابي طالب
ابن اثير مي نويسد كه : جعفربن ابي طالب
جعفربن ابي طالب
اندكي بعد از برادرش علي
علي
(ع ) اسلام آورد و روايت شـده است كه ابوطالب ,
رسول خدا(ص ) و علي (ع ) را ديد كه نمازمي خوانند و علي پهلوي راست
رسـول خـدا(ص )
ايـستاده است , پس به جعفر
جعفر
گفت :تو هم بال ديگر پسرعمويت باش و در
پـهلوي چپ وي
نمازگزار
62 تو هم بال ديگر پسرعمويت باش و در
پـهلوي چپ وي
نمازگزار 62
و جعفر همين كاررا كرد
63 63
و اسلام جعفر پيش از آن بود
كه رسول خدا(ص ) به خانه ارقم
ارقم
درآيد و در آن جا به دعوت مشغول شود.
اسلام حمزة بن عبدالمطلب
داسـتـان اسـلام آوردن حمزة بن عبدالمطلب
حمزة بن عبدالمطلب
را ابن اسحاق به تفصيل آورده , لكن تاريخ آن را تـعـيـين نكرده است
64 64
, اما ديگران تصريح كرده اند كه حمزه
حمزه
در سال
دوم بعثت
65 65
و
بـرخـي ديـگـر
اسـلام حـمـزه را در سال ششم بعثت و بعد از رفتن رسول خدا(ص ) به خانه ارقم
مي نويسند
66 66
.
دارالتبليغ ارقم
تـا مـوقـعـي كـه دعوت آشكار نگشته بود,
اصحاب رسول خدا(ص ) نماز خود را پنهان ازقريش در دره هـاي مـكـه
مـي خـواندند روزي سعد بن ابي وقاص
سعد بن ابي وقاص
با چند نفر از اصحاب رسول خدا نماز
مي گزارد كه چند نفر
از مشركين با آنها به ستيز برخاستند و جنگ درميان آنان درگرفت سعد,
مـردي از مـشـركـان
را با استخوان فك شتري زخمي كرد و اين نخستين خوني بود كه در اسلام
ريخته
شد
67 67
پس از اين
واقعه بود كه رسول خدا و يارانش در خانه ارقم
ارقم
پنهان شدند تا اين
كه خداي متعال فرمود تا رسول خدا دعوت خويش راآشكار سازد.
علني شدن دعوت
سـه سـال بعد از بعثت , براي علني شدن دعوت ,
دو دستور آسماني رسيد, بعضي گفته اند اين دو دسـتـور نزديك به هم بوده ,
اما با توجه به ترتيب نزول سوره هاي قرآن ,يقين است كه مدتي ميان
اين دو دستور فاصله بوده
است
68 68
.
انذار عشيره اقربين
يـعـقـوبي مي نويسد: خداي عزوجل رسول خدا(ص )
را فرمان داد كه خويشان نزديكتر خود را بيم دهد, پس بر كوه
مروه
69 مروه 69
ايستاد و با صداي بلند قبايل مختلف رافراهم آورد و همه طوايف
قـريـش نزد وي گرد
آمدند, آنگاه در يكي از خانه هاي بني هاشم آنان را مجتمع ساخت و سپس به
استناد آيه شريفه : وانذر عشيرتك الا
قربين
70 70
,آنان را بيم داد و به آنان اعلام كرد كه : خدا آنان
را برتري داده و برگزيده و
پيامبر خود رادر ميانشان مبعوث كرده و او را فرموده است كه بيمشان
دهـد, اما پيش
از آن كه رسول خدا(ص ) سخن بگويد, ابولهب او را به ساحري نسبت داد و جمعيت
متفرق شدند
71 71
.
روز ديـگـر رسول
خدا(ص ) به علي (ع ) گفت : اين مرد با سخناني كه گفت و شنيدي جمعيت را
مـتـفـرق سـاخت و نشد كه
با آنان سخن بگويم , بار ديگر آنان را نزد من فراهم ساز علي
علي
(ع ) با
فـراهـم كردن مقداري
خوراكي آنان را جمع كرد, همگي خوردند وآشاميدند, آنگاه رسول خدا به
سخن آمد و گفت : اي
فرزندان عبدالمطلب , به خدا قسم هيچ جوان عربي را نمي شناسم كه بهتر
از آنچه من براي شما
آورده ام , براي قوم خودآورده باشد, براستي كه من خير دنيا و آخرت را براي
شـما آورده ام و خداي
مرا فرموده است كه شما را به جانب او دعوت كنم اي بني عبدالمطلب ! خدا
مرا بر همه مردم عموماو
بر شما بالخصوص مبعوث كرده و گفته است : وانذر عشيرتك الا قربين ,
و مـن شـما را به دو كلمه اي
كه بر زبان , سبك و در ميزان سنگين است دعوت مي كنم , به وسيله
ايـن دوكلمه عرب و عجم
را مالك مي شويد و امتها رام شما مي شوند و با اين دو كلمه واردبهشت
مي شويد و با همين دو
كلمه از دوزخ نجات مي يابيد: گفتن لااله الااللّه و گواهي برپيامبري من .
آخرين دستور
با نزول آيه هاي : فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركين
اناكفيناك المستهزئين پس تو به صداي بـلـنـد آنـچـه مـامـوري
بـه خـلـق بـرسان و از مشركان روي بگردان , همانا تو را ازشر تمسخر و
اسـتهزاكنندگان
مشرك (كه چند نفر از اشراف قريش بودند) محفوظمي داريم
پس تو به صداي بـلـنـد آنـچـه مـامـوري
بـه خـلـق بـرسان و از مشركان روي بگردان , همانا تو را ازشر تمسخر و
اسـتهزاكنندگان
مشرك (كه چند نفر از اشراف قريش بودند) محفوظمي داريم
در سوره حجر
(آيات 94 و 95), رسول
خدا(ص ) دستور يافت تا يكباره دعوت خويش را علني و عمومي سازد و از
آزار مشركان نهراسد و كارشان را به خداواگذارد.
رسـول خـدا(ص )
بـه فـرمـان پروردگار دعوت خود را آشكار و علني ساخت و درابطح
ابطح
به پا
ايـسـتاد و گفت : منم
رسول خدا, شما را به عبادت خداي يكتا و ترك عبادت بتهايي كه نه سود
مـي دهـنـد و نـه زيـان مـي رسـانـند
و نه مي آفرينند و نه روزي مي دهند و نه زنده مي كنند و نه
مي ميرانند دعوت مي كنم
منم
رسول خدا, شما را به عبادت خداي يكتا و ترك عبادت بتهايي كه نه سود
مـي دهـنـد و نـه زيـان مـي رسـانـند
و نه مي آفرينند و نه روزي مي دهند و نه زنده مي كنند و نه
مي ميرانند دعوت مي كنم
.
بـعـضـي روايـت
كرده اند كه رسول خدا(ص ) در بازار عكاظ
عكاظ
به پاخاست و گفت :اي مردم !
بـگـوييد: لااله الااللّه تا
رستگار و پيروز شويد ناگهان مردي به دنبال او ديده شدكه مي گفت : اي
مـردم ! ايـن جـوان
بـرادرزاده مـن و بـسيار دروغگوست , پس از او برحذرباشيد پرسيدند اين مرد
كيست ؟ گفتند: اين
مرد ابولهب بن عبدالمطلب
اي مردم !
بـگـوييد: لااله الااللّه تا
رستگار و پيروز شويد ناگهان مردي به دنبال او ديده شدكه مي گفت : اي
مـردم ! ايـن جـوان
بـرادرزاده مـن و بـسيار دروغگوست , پس از او برحذرباشيد پرسيدند اين مرد
كيست ؟ گفتند: اين
مرد ابولهب بن عبدالمطلب
عموي اوست
72 72
ولي رسول خدا بي پرده
و بي آن كه از مانعي بهراسد, امر خويش را آشكارساخت .
سرسخت ترين دشمنان پيامبر اسلام
الف : از بني عبدالمطلب .
اـ ابولهب , 2 ـ ابوسفيان بن حارث .
ب : از بني عبدشمس بن عبد مناف .
1 ـ عـتـبـة بـن ربـيعه , 2
ـ شيبة بن ربيعه (برادر عتبه ), 3 ـ عقبة بن ابي معيط, 4 ـابوسفيان بن
حرب , 5 ـ حكم بن ابي العاص , 6 ـ معاوية بن مغيره .
ج : از بني عبدالدار بن قصي .
1 ـ نضر بن حارث بن علقمه .
د :از بني عبدالعزي بن قصي .
1 ـ اسود بن مطلب , 2 ـ زمعة بن اسود, 3 ـ ابوالبختري .
ه: از بني زهرة بن كلاب .
1 ـ اسود بن عبد يغوث (پسر خالوي رسول
73 73
خدا).