بخش 3

دستور هجرت لیلة المبیت نخستین منزل هجرت یا غار ثور جایزه قریش برای دستگیری رسول خدا(ص ) بریدة بن حصیب اسلمی (از قبیله بنی اسلم ) سال اول هجرت ورود رسول خدا به مدینه بنای مسجد مدینه بقیه مهاجران شیوع اسلام در مدینه سوره های مدنی قرآن مجید قرارداد مسالمت آمیز میان مسلمانان و یهودیان قرارداد برادری میان مهاجر و انصار دشمنی یهود و منافقان با رسول خدا و مسلمانان سال دوم هجرت (سنة الامر) تغییر قبله و وجوب زکات و روزه دستور جهاد و آغاز غزوه ها و سریه ها شماره غزوه های رسول خدا(ص ) شماره سریه های رسول خدا(ص ) غزوه ودان یا غزوه ابوا سریه ((عبیدة بن حارث بن مطلب )) سریه ((حمزة بن عبدالمطلب )) غزوه ((بواط)) غزوه ((عشیره )) سریه ((سعدبن ابی وقاص )) غزوه ((سفوان )), غزوه ((بدراولی )) سریه ((عبداللّه بن جحش )) غزوه بدر کبرا فر

هـر يـك در ايـن مـجـلس در مورد, حبس , شكنجه , حتي كشتن رسول خدا(ص )طرحهايي ارائه دادنـد, سـرانجام با پيشنهاد ابوجهل بن هشام

ابوجهل بن هشام
تصميم به كشتن رسول خداگرفتند و با همين تصميم پراكنده گشتند.
ابن اسحاق مي گويد: درباره همين انجمن و تصميم قريش آيه 30 از سوره انفال نازل گشت , آنجا كـه مـي گويد: و هنگامي كه كافران از روي مكر و نيرنگ درباره تو نظرمي دادند تا تو را دربند كنند يا تو را بكشند يا تو را بيرون كنند, آنان مكر مي كنند و خداهم مكر مي كند و خدا بهترين مكر كنندگان است
و هنگامي كه كافران از روي مكر و نيرنگ درباره تو نظرمي دادند تا تو را دربند كنند يا تو را بكشند يا تو را بيرون كنند, آنان مكر مي كنند و خداهم مكر مي كند و خدا بهترين مكر كنندگان است
.

دستور هجرت

رجال قريش بر تصميم قاطع خود مبني بر كشتن رسول خدا باقي بودند و از طرفي جبرئيل فرود آمـد و گفت : امشب را در بستري كه شبهاي گذشته مي خوابيدي مخواب ,قريش , پيرامون خانه رسـول خـدا را در اول شب (اول ربيع الاول سال 14 بعثت ) محاصره كردند كه به موقع حمله برند رسـول خـدا برحسب وحي پروردگار و دستوري كه براي هجرت رسيده بود, علي را فرمود تا در بـستر وي بخوابد و روپوش وي را بر خويش بپوشاند و سپس براي اداي امانات مردم كه نزد رسول خدا بود در مكه بماند 123
123
.

در ايـن مـوقع رسول خدا مشتي از خاك برگرفت و بر سر آنان پاشيد و در حالي كه آياتي از سوره يـس (1 ـ 9) مـي خـوانـد (تـا: فاغشيناهم فهم لا يبصرون ) بدون آن كه او راببينند از ميان ايشان گـذشت , ولي مشركان خاك بر سر هنوز دنبال رسول خدا مي گشتندكه علي (ع ) از بستر رسول خدا برخاست و دانستند كه نقشه آنان نقش برآب شده است 124
124
.

ليلة المبيت

در شب پنجشنبه اول ماه ربيع (سال 14 بعثت ) رسول خدا(ص ) از مكه بيرون رفت و در همان شب علي (ع ) در بستر رسول خدا بيتوته كرد 125
125
و درباره فداكاري اميرمؤمنان آيه 207 سوره بقره نازل گشت در همين شب بود كه رسول خدا, علي را به كعبه برد وعلي پا بر شانه رسول خدا نهاد و بتها را واژگون ساخت 126
126
.

نخستين منزل هجرت يا غار ثور

رسـول خـدا در هـمـان شـب اول ربـيع رهسپار غار ثور
ثور
ثور
ثور
شد و ابوبكربن ابي قحافه باوي همراه گـشـت و پـس از سـه روز كـه در غاز ثور ماندند در شب چهارم ربيع الاول راه مدينه را در پيش گرفتند.
قـريش در جستجوي وي سخت در تكاپو افتادند و تا غار ثور
ثور
ثور
ثور
رفتند و بر در غارايستادند و چون ديـدنـد كبوتري بر آن آشيانه نهاده و تار عنكبوت نيز بر در غار تنيده شده است , گفتند: كسي در اين غار نيست و بازگشتند 127
127
.

آنگاه رسول خدا در شب چهارم ربيع با راهنمايي مردي مشرك , به نام عبداللّه بن ارقط (يااريقط) ديلي
عبداللّه بن ارقط (يااريقط) ديلي
كه دو شتر با خود آورده بود, به اتفاق ابوبكروعامربن فهيره راه مدينه را در پيش گرفت .

جايزه قريش براي دستگيري رسول خدا(ص )

چون رسول خدا از مكه رهسپار مدينه شد, قريش براي هر كس كه رسول خدا رادستگير كند, صد شتر جايزه اعلام داشتند.
رسـول خـدا شب دوشنبه چهارم ربيع الاول از غار ثور به سوي مدينه بيرون آمد و روزسه شنبه در قـديـر
قـديـر
بـر خـيـمـه ام مـعـبـدخزاعي
ام مـعـبـدخزاعي
كه زني دلير و بخشنده بود منزل كرد, ولي او بر اثر خشكسالي از پذيرايي ميهمانان عذر خواست رسول خدا چشمش بر گوسفندي كه در كنار خيمه بـود, افـتاد, به او فرمود: اين چه گوسفندي است ؟ گفت : اين گوسفند ازگرسنگي و ناتواني از رمـه مـانـده اسـت و شـيـر نـيـز ندارد رسول خدا نام خدا را بر زبان جاري ساخت و با اذن آن زن گـوسـفـند را دوشيد و شير گوسفند فراوان گشت و ريزش گرفت وهمه از آن آشاميدند و بار ديگر ظرف را از شير پر كرد و نزد وي گذاشت و سپس به طرف مدينه رهسپار شدند 128
128
.

سـراقة بن مالك
سـراقة بن مالك
براي دريافت جايزه از قريش , وي را تعقيب مي كرد 129
129
يعقوبي مي نويسد: هنگامي كه رسول خدا به آبگاه بني مدلج
بني مدلج
بني مدلج
بني مدلج
رسيدسراقة بن جعشم مدلجي
سراقة بن جعشم مدلجي
130
130
از پي وي تاخت و چون به او رسيد, رسول خدا گفت :اللهم اكفناسراقة 131
131
خدايا شر سراقه را از سر ما كـوتـاه كـن
خدايا شر سراقه را از سر ما كـوتـاه كـن
, سـپـس دست و پاي اسب او به زمين فرورفت و فرياد زد: اي پسر ابوقحافه
ابوقحافه
به همسفرت بگو تا از خدا بخواهدكه اسبم رها شود, به خدا قسم : اگر از من خيري به او نرسد, بدي به او نخواهدرسيد.
سـراقـه چون به مكه بازگشت , قصه خود را به قريش گفت و بيش از همه ابوجهل راتكذيب كرد سـراقـه گـفـت : اي ابوحكم ! به خدا قسم : اگر هنگامي كه دست و پاي اسب من فرو رفت تو هم تـماشا مي كردي , دانسته بودي و شك نداشتي كه محمد فرستاده خداست و معجزه او را نمي توان پوشيده داشت 132
132
.

بريدة بن حصيب اسلمي (از قبيله بني اسلم )

چـون رسـول خـدا در طـريـق هـجـرت به غميم
غميم
133
133
رسيد بريده
بريده
بريده
بريده
با هشتاد خانواده ازخـويـشـاوندانش نزد وي رسيدند و همگي به دين اسلام درآمدند, آنگاه بريده
بريده
بريده
بريده
درغزواتي كه بعد از احد روي داد, حضور داشت 134
134
.

سال اول هجرت

ورود رسول خدا به مدينه

رسـول خـدا روز دوشـنـبه دوازدهم ربيع الاول , نزديك ظهر وارد محله قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
ي مدينه شد و بر كـلـثـوم بن هدم
كـلـثـوم بن هدم
يكي از مردان بني عمروبن عوف
بني عمروبن عوف
بني عمروبن عوف
بني عمروبن عوف
وارد گشت و براي ملاقات با مردم در خانه سعد بن خيثمه
سعد بن خيثمه
كه زن و فرزندي نداشت و مهاجران مجرد در خانه وي منزل كرده بودند مي نشست و نخستين دستوري كه داد آن بود كه بتها درهم شكسته شوند علي (ع ) سه شبانه روز در مـكـه مـانـد و امـانتهاي مردم را كه نزد رسول خدا بود به صاحبانش رسانيد و سپس به مدينه هجرت كرد و همراه رسول خدا در خانه كلثوم بن هدم
كلثوم بن هدم
منزل گزيد.
ابن اسحاق مي گويد: رسول خدا روزهاي دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه و پنج شنبه رادر قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
در مـيـان قـبـيله بني عمروبن عوف
بني عمروبن عوف
بني عمروبن عوف
بني عمروبن عوف
اقامت داشت و مسجد قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
قبا
را تاسيس كرد,سپس روز جمعه از ميانشان بيرون رفت و اولين نماز جمعه را در ميان قبيله بني سالم بن عوف
بني سالم بن عوف
در مدينه به جاي آورد و صد نفر مسلمان درآن شركت كردند 135
135
.

رجـال قبايل اصرار مي ورزيدند كه رسول خدا در ميانشان فرود آيد, رسول خدا به آنان مي گفت : راه شترم را رها كنيد كه خودش دستور دارد
راه شترم را رها كنيد كه خودش دستور دارد
تا اين كه سرانجام به محله بني مالك بن نجار
بني مالك بن نجار
در زمـيني كه متعلق به دو كودك يتيم بود, رسيد و شتر زانو به زمين زد و رسول خدا فرود آمد و ابوايوب انصاري : خالدبن زيد خزرجي
ابوايوب انصاري : خالدبن زيد خزرجي
بار سفر رسول خدا را به خانه برد.

بناي مسجد مدينه

رسول خدا آن زمين را به ده دينار خريد, آنگاه فرمود تا در آن جا مسجدي ساخته شود, خود نيز در سـاخـتـن مـسـجـد بـا مسلمانان همكاري مي كرد و مسلمانان هم در موقع ساختن مسجد سرود مي خواندند و رسول خدا چنين مي گفت :.
لا عيش الا عيش الاخرة ـــــ اللهم ارحم المهاجرين و الانصار.
زندگي جز زندگي آخرت نيست , خدايا مهاجران و انصار را رحمت كن
زندگي جز زندگي آخرت نيست , خدايا مهاجران و انصار را رحمت كن
.
رسـول خـدا مسجد را با خشت بنا نهاد و چند ستون از چوب خرما برافراشت و سقف آن را با چوب خرما پوشانيد, پس از ساخته شدن مسجد اذان اسلامي به وسيله وحي مقررگشت .

بقيه مهاجران

مـهـاجران از پي رسول خدا مي رسيدند و ديگر كسي از مسلمانان بجز آنان كه گرفتارو محبوس بـودنـد, در مكه باقي نماند, چند خانواده بودند كه دسته جمعي مهاجرت كردندو در خانه هايشان بسته شد, ابوسفيان خانه هايشان را تصرف كرد و فروخت .
رسول خدا, زيدبن حارث و ابورافع را با دو شتر و پانصد درهم پول به مكه فرستاد تادختران رسول خـدا فـاطـمـه
فـاطـمـه
و ام كلثوم
ام كلثوم
و نيز سوده
سوده
همسر رسول خدا را به مدينه آوردند, رقيه
رقيه
رقيه
رقيه
دخـتر رسول خدا پيش از اين با شوهر خود عثمان
عثمان
عثمان
عثمان
هجرت كرده بود,اما زينب
زينب
دختر بزرگ رسول خدا را شوهرش ابوالعاص
ابوالعاص
كه هنوز كافر بود, نزدخويش نگاه داشت و اجازه هجرت نداد, خـانـواده ابـوبـكر, از جمله : عايشه
عايشه
به مدينه آمدند, همچنين طلحة بن عبيداللّه
طلحة بن عبيداللّه
با عده اي رهسپار مدينه گشت 136
136
.

شيوع اسلام در مدينه

پـس از اقـامـت رسـول خـدا در مـدينه و ساختن مسجد و خانه هايش , انصار همگي به دين اسلام درآمـدنـد, بجز طوايف : خطمه , واقف , وائل و اميه (طايفه اي از قبيله اوس )كه بر شرك خود باقي ماندند, ولي بعد از واقعه بدر و احد و خندق همه به دين اسلام درآمدند.

سوره هاي مدني قرآن مجيد

چـنـان كـه سابقا گفتيم در شماره و نيز در مكي و مدني بودن بعضي از سوره هاي قرآن اختلاف است , در اين جا هم برحسب روايت يعقوبي شماره هر سوره را در ترتيب فعلي مي نگاريم : سي و دو سـوره از قرآن در مدينه بر رسول خدا نازل شد: نخست , ويل للمطففين (83) 137
137
و سپس به تـرتـيـب , سـوره هـاي : (2), (8), (3), (59), (33),(24), (60), (48), (4),(22), (57), (47), (76),(65), (98), (62), (32),(40) 138
138
, (63), (58), (49), (66), (64), (61), (5), (9), (110), (56), (100),(113), (114).
ابـن عباس گويد: كه هرگاه جبرئيل بر رسول خدا وحي فرود مي آورد, به او مي گفت :اين آيه را در فـلان جـاي فلان سوره بگذار و چون : واتقوا يوما ترجعون فيه الي اللّه 139
139
,نازل شد گفت : آن را در سوره بقره بگذار به قولي اين آيه در آخر همه نازل شده است 140
140
.

قرارداد مسالمت آميز ميان مسلمانان و يهوديان

رسول خدا عهدنامه اي ميان مهاجران و انصار از يك طرف و يهوديان مدينه ازطرف ديگر نوشت و يـهـوديـان را در ديـن و دارايـي خـويش آزاد گذاشت و شرايط ديگر برآن افزود, از جمله اين كه مـسـلـمـانان و يهوديان مانند يك ملت در مدينه زندگي كنند ودر انجام مراسم ديني خود آزاد باشند و به هنگام وقوع جنگ عليه دشمن به يكديگركمك كنند و شهر مدينه را محترم بدانند و به هنگام بروز اختلاف و رفع آن , شخص رسول خدا را به داوري بپذيرند.

قرارداد برادري ميان مهاجر و انصار

هـشـت مـاه بعد از هجرت بود كه رسول خدا ميان مهاجر و انصار قرار برادري نهاد كه در راه حق , يكديگر را ياري دهند و پس از مرگ از يكديگر ارث برند 141
141
رسول خدا به آنان گفت : در راه خـدا, دونـفر دونفر با هم برادري كنيد
در راه خـدا, دونـفر دونفر با هم برادري كنيد
, سپس دست علي (ع ) راگرفت و گفت : هذااخي اين است برادر من
اين است برادر من
.

دشمني يهود و منافقان با رسول خدا و مسلمانان

دانـشـمندان يهود از روي حسد و كينه ورزي به دشمني با رسول خدا برخاستند ومنافقان اوس و خزرج كه از روي ناچاري و مصلحت اظهار اسلام كرده بودند, راه آنان رادر پيش گرفتند اينان به مسجد رسول خدا مي آمدند و مسلمانان و دينشان را مسخره مي كردند ابن اسحاق مي گويد: همين دانشمندان يهود و منافقان اوس و خزرج بودند كه در حدود صد آيه از اول سوره بقره درباره ايشان نزول يافت , سپس درباره يهود ومنافقان و آياتي كه درباره ايشان نازل شده است به تفصيل سخن مي گويد 142
142
.

سال دوم هجرت (سنة الامر)

تغيير قبله و وجوب زكات و روزه

هـفـده مـاه پـس از ورود رسـول خـدا بـه مـديـنه بود كه روز دوشنبه نيمه ماه رجب , درمسجد بـنـي سالم بن عوف
بـنـي سالم بن عوف
كه نخستين نماز جمعه در آن جا خوانده شد, قبله ازبيت المقدس
بيت المقدس
به كـعـبه گشت و رسول خدا دو ركعت از نماز ظهر را به سوي بيت المقدس و دو ركعت را به سوي كعبه گزارد 143
143
, چه نمازهاي چهار ركعتي كه در مكه دو ركعتي بود, يك ماه پس از هجرت چـهـار ركعت شده بود وجوب زكات مال و زكات فطره و روزه ماه رمضان و مقرر شدن نماز عيد فطر و عيد قربان و دستور قرباني را نيز درسال دوم هجرت نوشته اند.

دستور جهاد و آغاز غزوه ها و سريه ها

دستور جهاد و آغاز غزوه ها و سريه ها 144
144
.
ابـن اسـحـاق مـي گـويـد: رسول خدا(ص ) در 53 سالگي , سيزده سال بعد از بعثت , روزدوشنبه دوازدهـم ربـيـع الاول نـزديك ظهر وارد مدينه شد و بقيه ماه ربيع الاول , ربيع الاخر,دو جمادي , رجـب , شـعبان , رمضان , شوال , ذي القعده , ذي الحجه و محرم را همچنان بدون پيشامد جنگي در مـديـنـه گـذرانـد و در مـاه صـفر سال دوم , دوازده ماه پس از ورود به مدينه براي جنگ بيرون رفت 145
145
.

شماره غزوه هاي رسول خدا(ص )

مـسـعـودي مـي نويسد: غزوه هايي كه رسول خدا(ص ) خود همراه سپاه اسلام بود 26غزوه است و بـرخـي آن را 27 غـزوه نوشته اند, جهت اختلاف آن است كه دسته اول ,بازگشت رسول خدا را از خيبر
خيبر
به وادي القري
وادي القري
با غزوه خيبر يكي دانسته اند 146
146
.

شماره سريه هاي رسول خدا(ص )

ابـن اسـحـاق مـي گويد: سريه هاي رسول خدا 38 سريه بود مسعودي از جمعي
جمعي
35سريه و از طـبـري
طـبـري
48 و از بـعـضـي ديـگـر 66 سـريـه نـقـل مي كند طبرسي در اعلام الوري 36سريه مي نويسد 147
147
.

مسعودي مي نويسد: سرايا از 3 تا 500 نفر است كه در شب بيرون روند سوارب :دسته هايي است كه روز بـيـرون روندو مناسر: بيش از 500 نفر و كمتر از 800 نفر جيش :سپاهي است كه شماره اش به 800 نـفـر برسد خشخاش : بيش از 800 و كمتر از 1000نفرجيش ازلم : سپاهي است كه به 1000 نفر بـرسد جيش جحفل : سپاهي است كه به4000 نفر برسد جيش جرار: سپاهي است كه به 12000 نفر برسد كتيبه : سپاهي است كه فراهم گشته و پراكنده نشود و, حضيره : از 10 نفر به پايين را گويند كه به جنگ فرستاده شوند و, نفيضه : آنان را كه سپاهي بسيار نيستند و, ارعن : سپاه بزرگ بي مانند را و,خميس : سپاه عظيم را گويند.

غزوه ودان يا غزوه ابوا

تاريخ غزوه : صفر سال دوم هجرت .
جانشين رسول خدا: سعدبن عباده .
مقصد: قريش و بني ضمرة بن بكر.
نتيجه : قرار صلحي با بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
به امضاي مخشي بن عمرو ضمري
مخشي بن عمرو ضمري
: سروربني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
در آن تاريخ .

سريه عبيدة بن حارث بن مطلب

عبيدة بن حارث بن مطلب

تاريخ سريه : شوال سال اول .
عده سپاهيان : 60 يا 80 نفر فقط از مهاجران .
مقصد: دسته اي از قريش كه ممكن بود به اطراف مدينه تجاوز كنند.
نـتـيـجـه : عـبـيـده
عـبـيـده
در مـحـل آبـگـاهـي بـا گـروه انـبـوهـي از قـريـش كـه عـكـرمـة بـن ابـي جـهل
عـكـرمـة بـن ابـي جـهل
فرماندهشان بود, روبرو شد, اما جنگي پيش نيامد, فقط سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
تيري انداخت و نخستين تيري بود كه در تاريخ اسلام از كمان رها شد.

سريه حمزة بن عبدالمطلب

حمزة بن عبدالمطلب

تاريخ سريه : رمضان سال اول .
عده سپاهيان : 30 نفر از مهاجران .
نتيجه : حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
تا ساحل دريا در ناحيه عيص
عيص
پيش رفت و آن جا با 300 سوار ازمشركان مكه كـه ابـوجـهل بن هشام
ابـوجـهل بن هشام
فرماندهشان بود, روبرو شد, اما مجدي بن عمروجهني
مجدي بن عمروجهني
كه با هر دو دسته قرار صلح و متاركه داشت , در ميان افتاد و بي آن كه جنگي روي دهد, هردو سپاه بازگشتند.

غزوه بواط

بواط
بواط
بواط

تـاريـخ غـزوه : ربـيـع الاول سـال دوم هـجـرت جـانـشـيـن رسـول خـدا در مدينه سائب بن عثمان بن مظعون
سائب بن عثمان بن مظعون
يا سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
بود.
عده سپاهيان : 200 نفر.
مقصد: كارواني از قريش (شامل 100 مرد) بودند كه مدينه در خطر تجاوز ايشان قرار داشت و 2500 شتر داشتند.
نتيجه : رسول خدا تا بواط
بواط
بواط
بواط
پيش رفت و چون با دشمني برخورد نكرد به مدينه بازگشت .

غزوه عشيره

عشيره
عشيره
عشيره

تـاريـخ غـزوه : جـمـادي الاولـي , سـال دوم هـجـرت جـانـشـيـن رسـول خـدا در مدينه ابوسلمة بن عبداالاسد
ابوسلمة بن عبداالاسد
بود.
عده سپاهيان اسلام : 150 يا 200 نفر.
مقصد: كاروان قريش كه رهسپار شام بود.
نـتيجه : رسول خدا با سپاهيان اسلامي تا عشيره
عشيره
عشيره
عشيره
پيش رفت , ماه جمادي الاولي وچند روزي از جـمادي الاخره آن جا ماند و با قبيله بني مدلج
بني مدلج
بني مدلج
بني مدلج
و هم پيمانانشان ازبني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
بني ضمره
قرار صلحي منعقد ساخت و سپس بي آن كه جنگي روي دهد به مدينه بازگشت .

سريه سعدبن ابي وقاص

سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص

تاريخ سريه : ذوالقعده سال اول .
عده سپاهيان : 8 نفر فقط از مهاجران .
مقصد: احتياط و جلوگيري از حمله دشمن .
نتيجه : سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
تا سرزمين خرار
خرار
پيش تاخت و بي آن كه به دشمني برخورد كند, بازگشت .

غزوه سفوان

سفوان
سفوان
سفوان
, غزوه بدراولي
بدراولي

تـاريـخ غـزوه : جـمـادي الاخـره 148
148
يـا ربيع الاول سال دوم 149
149
جانشين رسول خدا در مدينه زيدبن حارثه
زيدبن حارثه
زيدبن حارثه
زيدبن حارثه
بود.
مـقـصـد: از بـازگـشـت رسـول خـدا(ص ) از غـزوه عـشـيـره
عـشـيـره
ده روز نـمـي گـذشـت كـه كرزبن جابرفهري
كرزبن جابرفهري
رمه مدينه را غارت كرد رسول خدا در تعقيب وي تا وادي سفوان
سفوان
سفوان
سفوان
از ناحيه بدر شتافت و بر وي دست نيافت و به مدينه بازگشت .

سريه عبداللّه بن جحش

عبداللّه بن جحش

تاريخ سريه : رجب سال دوم هجرت .
عده سپاهيان : 8 نفر (يا 11 نفر)از مهاجران .
مـقـصد: رسول خدا(ص ) عمه زاده خود عبداللّه بن جحش را با 8 نفر از مهاجران مامور كرد تا در نخله
عبداللّه بن جحش را با 8 نفر از مهاجران مامور كرد تا در نخله
ميان مكه و طائف فرود آيد و در كمين قريش باشد و اخبارشان را جستجو كند عبداللّه به همراهان خود گفت : هر كدام از شما كه با ميل و رغبت درآرزوي شهادت است با من رهسپار شود و هـر كـس كـه نـمـي خـواهـد بـازگـردد از هـمـراهـان هـيچ يك بجز سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
سعدبن ابي وقاص
و عتبة بن غزوان
عتبة بن غزوان
تخلف نورزيد عبداللّه با همراهان در نخله فرود آمد و همان جا ماند تا كارواني از قـريـش كـه كـالاي تجارت داشت دررسيد, آن روز آخر رجب بود واقد بن عبداللّه تميمي
واقد بن عبداللّه تميمي
به طـرف عـمـروبـن خـضـرمي
عـمـروبـن خـضـرمي
تيراندازي كرد و او را كشت و دو نفر اسير نيز از ايشان گرفتند عـبداللّه بن جحش
عـبداللّه بن جحش
كالاي تجارتي را با دو اسير به مدينه آورد و خمس آن را به رسول خدا داد و بـقـيـه را بر اصحاب خود تقسيم كرد رسول خدا گفت : من شما را به جنگ كردن در ماه حرام فـرمـان نـداده بـودم
من شما را به جنگ كردن در ماه حرام فـرمـان نـداده بـودم
و بـه همين جهت از مال غنيمت و اسيران چيزي تصرف نكرد و اسيران را آزادفـرمـود يكي از آنان حكم بن كيسان
حكم بن كيسان
بود كه اسلام آورد و در سريه بئرمعونه
بئرمعونه
به شهادت رسيد و ديگري عثمان بن عبداللّه بن مغيره
عثمان بن عبداللّه بن مغيره
بود كه به مكه بازگشت و كافر ازدنيا رفت .
غـنـيـمـت ايـن سـريه نخستين غنيمتي بود كه به دست مسلمانان رسيد وعمروبن خضرمي
عمروبن خضرمي
نـخـستين كافري بود كه به دست مسلمانان كشته شد و عثمان
عثمان
عثمان
عثمان
وحكم
حكم
نخستين اسيراني بودند كه به دست مسلمانان اسير شدند.

غزوه بدر كبرا

تـاريـخ غـزوه : رمـضـان سـال دوم هـجرت جانشين رسول خدا در نماز عبداللّه بن ام كلثوم
عبداللّه بن ام كلثوم
و جانشين آن حضرت در مدينه ابولبابه
ابولبابه
بودند.
عده سپاهيان : 313 نفر (مهاجري , اوسي و خزرجي ).
سپاه دشمن : 950 مرد جنگي كه 600 نفر زره پوش و 100 اسب داشتند.
مقصد: رسول خدا خبر يافت كه ابوسفيان
ابوسفيان
ابوسفيان
ابوسفيان
همراه 30 يا 40 نفر از قريش باكاروان تجارت , از شام بـه مـكـه برمي گردند, به اصحاب خويش چنين فرمود: اين كاروان قريش و حامل اموال ايشان است , به سوي آن رهسپار شويد, باشد كه خدا آن رانصيب شما گرداند
اين كاروان قريش و حامل اموال ايشان است , به سوي آن رهسپار شويد, باشد كه خدا آن رانصيب شما گرداند
.
ابـوسـفيان چون از چنين تصميمي آگاه شد, ضمضم بن عمروغفاري
ضمضم بن عمروغفاري
را براي دادرسي به مكه فـرستاد, قريش همداستان آماده دفاع از مال خويش شدند و از اشراف قريش كسي جز ابولهب
ابولهب
باقي نماند كه براي جنگ بيرون نرود.
رسـول خـدا چـون از حـركـت قـريـش اطـلاع يـافـت بـا اصـحـاب خـود مشورت كرد تا اين كه مقدادبن عمرو
مقدادبن عمرو
به پاخاست و گفت : به خدا قسم اگر ما را تا نواحي يمن ببري تا آن جا راه تو را از دشـمـن هموار خواهيم ساخت و رسول خدا درباره وي دعاي خير كرد,روز دوشنبه هشتم ماه رمـضـان بـود كـه رسـول خـدا از مـديـنـه بـيـرون رفـت و عـلي بن ابي طالب پرچمدار سپاه بود سـعـدبـن معاذ
سـعـدبـن معاذ
در حالي كه رسول خدا را از صميم قلب همراهي مي كرد, گفت : اكنون به نام خـدا ما را رهسپار ساز, اگر ما را امر كني كه به اين دريابريزيم , به دريا خواهيم ريخت رسول خدا شادمان شد وفرمود هم اكنون گويي به كشتارگاه مردان قريش مي نگرم
هم اكنون گويي به كشتارگاه مردان قريش مي نگرم
.
رسول خدا ابتدا در محل ذفران
ذفران
و بعد از چند منزل ديگر, نزديك بدر فرود آمد ودر همان شب اول , دو غلام از قريش به دست مسلمانان افتاد و آنها اطلاعاتي از دشمن در اختيار گذاردند.
ابـوسـفـيـان با بيم و هراس در آبگاهي نزديك بدر فرود آمد و چون از آثار دو سواراطلاع يافت راه كاروان تجارت را تغيير داد و هنگامي كه كاروان تجارت را از خطرگذراند, به قريش پيام داد كه : مـنـظـور شـمـا از ايـن حـركت , حمايت از كاروان و حفظاموالتان بود, اكنون كه كاروان از خطر گذشته , بهتر همان كه به مكه بازگرديد.
بـني زهره
بـني زهره
كه در جحفه
جحفه
جحفه
جحفه
بودند همگي از جحفه
جحفه
جحفه
جحفه
بازگشتند و حتي يك نفر ازايشان در بـدر شـركـت نـداشـت , از بـنـي عـدي
بـنـي عـدي
هـم كـسـي هـمـراه قـريـش بـيـرون نـيـامـده بـود,طـالب بن ابي طالب
طـالب بن ابي طالب
هم كه همراه قريش بيرون آمده بود با گفتگويي كه ميان او وقريش درگرفت , به او گفتند: به خدا قسم , ما مي دانيم كه شما بني هاشم , هر چند كه با ماهمراه باشيد, هواخواه محمد
محمد
محمد
محمد
هستيد, پس طالب
طالب
با كساني كه برمي گشتند به مكه بازگشت .

فرودآمدن قريش در مقابل مسلمين

قـريـش بـا تجهيزات كامل همچنان به طرف بدر پيش مي رفتند تا در عدوه قصوا
عدوه قصوا
كه دورتر از مـديـنـه بـود در پـشـت تپه اي به نام عقنقل
عقنقل
عقنقل
عقنقل
فرود آمدند و چاههاي بدر درعدوه دنيا
عدوه دنيا
كه نـزديـكـتـر به مدينه بود, قرار داشت در همان شب باراني رسيد كه زمين شنزار را زير پاي قريش غـيـرقـابـل عـبـور سـاخـت , رسـول خدا پيشدستي كرد و در كنارنزديكترين چاه بدر فرود آمد, حـباب بن منذر
حـباب بن منذر
گفت : اي رسول خدا! آيا خدا فرموده است كه اين جا منزل كنيم ؟ رسول خدا گـفـت : نـه امري در كار نيست , بايد طبق تدبير وسياست جنگ رفتار كرد, سپس بنابه پيشنهاد حـبـاب
حـبـاب
سـپـاه اسلام در كنار نزديكترين چاه به دشمن فرود آمد سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
نيز با اجازه رسول خدا سايباني براي آن حضرت بساخت .

روز جنگ و آمادگي قريش

بـامـداد روز جنگ , مردان قريش از پشت تپه عقنقل
عقنقل
عقنقل
عقنقل
برآمدند و در مقابل مسلمين آماده جنگ شـدنـد كـه رسول خدا گفت : خدايا! اين قبيله قريش است كه با ناز و تبخترخويش روي آورده است و با تو دشمني مي كند و پيغمبرت را دروغگو مي شمارد خدايا!خواستار نصرتي هستم كه خود وعده كرده اي , خدايا! در همين صبح امروز نابودشان ساز
خدايا! اين قبيله قريش است كه با ناز و تبخترخويش روي آورده است و با تو دشمني مي كند و پيغمبرت را دروغگو مي شمارد خدايا!خواستار نصرتي هستم كه خود وعده كرده اي , خدايا! در همين صبح امروز نابودشان ساز
.

صف آرايي رسول خدا(ص )

رسول خدا خود چوبي به دست داشت و صفهاي سپاهيان اسلام را منظم مي ساخت , در اين هنگام سـوادبـن عـزيـه
سـوادبـن عـزيـه
را از صف جلوتر ديد و چوب را به شكم وي زد كه در جاي خود راست بايستد سـواد
سـواد
گـفـت : اي رسـول خدا! مرا به درد آوردي با آن كه خدا تو را به حق و عدالت فرستاده اسـت , پـس مـرا اذن قـصـاص ده رسـول خـدا شكم خود را برهنه ساخت و گفت : بيا قصاص كن سواد
سواد
شكم رسول خدا را بوسيد و رسول خدا درباره وي دعاي خير كرد.
رسـول خـدا پـس از مـنـظـم سـاخـتـن صـفوف , خطبه اي ايراد كرد كه متن آن را مورخان نقل كرده اند 150
150

, سپس به سوي سايبان خود رفت و به دعا و انابه پرداخت .

صلح جويان قريش و آتش افروزان جنگ

قـريش , عميربن وهب
عميربن وهب
رابراي بازديد لشكر اسلام فرستاد, خبر آورد كه 300 مرد,اندكي بيش يا كـم انـد و خطاب به قريش , گفت : اي گروه قريش ! شتراني ديدم كه بارشان مرگ است , سپاهي ديدم كه جز شمشيرهاي خود, وسيله دفاعي و پناهي ندارند, به خداقسم : تصور نمي كنم مردي از ايشان بي آن كه مردي از شما را بكشد, كشته شود, اكنون ببينيد نظر شما چيست ؟.
حـكـيم بن حزام
حـكـيم بن حزام
نيز نزد عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
آمد و گفت : تو سرور و بزرگ قريشي , حرف تو رامي شنوند, اگـر مـي خـواهـي نام نيكت تا آخر روزگار در ميان قريش بماند, امر ديه عمروبن حضرمي
عمروبن حضرمي
را بـرعـهـده بـگـيـر, تا آتش جنگ خاموش شود عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
گفت : پذيرفتم عتبة بن ربيعه
عتبة بن ربيعه
پس از پـيـشـنهاد حكيم بن حزام
حكيم بن حزام
برخاست و سخنزاني كرد و گفت :اي گروه قريش ! شما از جنگ با مـحـمـد
مـحـمـد
و يـارانـش طـرفـي نمي بنديد, پس بياييد وبازگرديد و محمد
محمد
محمد
محمد
را با ساير عرب واگذاريد.
ابـوجـهـل
ابـوجـهـل
ابـوجـهـل
ابـوجـهـل
پـس از شـنيدن پيام عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
گفت : به خدا قسم بازنمي گرديم تا خدا ميان ما و محمد حكم كند, عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
عتبه
هم نظرش غير از آن است كه اظهار مي دارد, او ديده است كه پسرش با مـحـمـد و يـارانش همراه است , از كشته شدن وي بيم دارد در اين هنگام عامربن حضرمي
عامربن حضرمي
به اغواي ابوجهل در ميان سپاه قريش برخاست و داد زد و آنان را به جنگ برانگيخت .

آغاز خونريزي و جنگ تن به تن

اسـودبـن عـبـدالاسـدمـخـزومـي
اسـودبـن عـبـدالاسـدمـخـزومـي
نـخـسـتـيـن مـردي بدخو و گستاخ بود كه پيش تاخت وحـمـزة بـن عـبـدالـمـطـلـب
حـمـزة بـن عـبـدالـمـطـلـب
در مـقـابل وي بيرون شد و با شمشير خود پاي او را از نصف ساق بينداخت او همچنان مي خزيد تا به درون حوض بيفتاد و حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
در همان حوض او راكشت .
عـتـبة بن ربيعه
عـتـبة بن ربيعه
و برادرش شيبه
شيبه
و پسرش وليد
وليد
از لشكر قريش پيش تاختند,سه تن از جوانان انصار: عوف
عوف
و معوذ
معوذ
(پسران حارث ) و نيز عبداللّه بن رواحه
عبداللّه بن رواحه
عبداللّه بن رواحه
عبداللّه بن رواحه
دربرابرشان به نبرد بيرون شدند, اما همين كه خود را معرفي كردند, حنگجويان قريش گفتند: ما با شما نمي جنگيم , رسـول خدا عبيدة بن حارث
عبيدة بن حارث
و حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
حمزه
و علي
علي
(ع ) رادر مقابل آن سه نفر فرستاد و ايشان آنان را از پاي درآوردند.

جنگ مغلوبه

پـس از نـبردي تن به تن , دو سپاه به جان هم افتادند, در اين گيرودار مهجع
مهجع
نخستين شهيد بـدر و سپس حارث بن سراقه
حارث بن سراقه
با تير دشمن به شهادت رسيدند رسول خدااز زير سايبان بيرون آمـد و مـسلمين را به جهاد تشويق كرد, آنگاه عميربن حمام
عميربن حمام
وعوف بن حارث
عوف بن حارث
شمشيرهاي خود را گرفتند و جنگيدند تا به شهادت رسيدند رسول خدا مشتي ريگ برداشت و گفت : خدايا! دلهاشان را بترسان و پاهاشان را بلرزان وآنگاه ريگها را به سوي قريش پاشاند و ياران خود را فرمود تـا سـخـت حمله كنند, در اين موقع شكست دشمن آشكار گشت و گردنكشان قريش كشته و يا اسير شدند.

وضع رسول خدا در جنگ بدر

ابـن اسـحاق و واقدي مي نويسند: رسول خدا در زير سايبان به سر مي برد وسعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
سعدبن معاذ
با چند نـفـر از انـصـار, بـر در سـايـبـان نـگـهـبـانـي مـي دادنـد, امـا روايتي كه مسنداحمد 151
151
و طبقات 152
152

از علي (ع ) نقل شده برخلاف اين است .
عـلي (ع ) مي گويد: چون روز بدر فرارسيد, رسول خدا پيشاپيش ما قرار داشت و اواز ما به دشمن نزديكتر بود و از همه بيشتر تلاش مي كرد 153
153
درر نهج البلاغه آمده است :هرگاه كار جنگ بـه سـخـتـي مـي كـشـيد, ما به رسول خدا پناه مي برديم و هيچ كس از ما به دشمن نزديكتر از او نبود 154
هرگاه كار جنگ بـه سـخـتـي مـي كـشـيد, ما به رسول خدا پناه مي برديم و هيچ كس از ما به دشمن نزديكتر از او نبود 154
.

آيات مربوط به غزوه بدر كبرا

بدر كبرا

1 ـ سوره آل عمران / 12 ـ 13 و 123.
2 ـ سوره نسا/ 77 ـ 78.
3 ـ انفال / 19, 36 ـ 51, 67 ـ 71.
4 ـ حـج / 19 آيات 124 ـ 127 سوره آل عمران در نزول فرشتگان براي نصرت مؤمنان و آيات 9 ـ 12 سوره انفال نيز در نزول فرشتگان و كشته شدن كافران به دست ايشان است 155
155
.

دستور خاص

روز بـدر رسـول خدا(ص ) به اصحاب خود فرمود: مي دانم كه مرداني از بني هاشم
بني هاشم
بني هاشم
بني هاشم
و ديگران را بدون آن كه به جنگ با ما علاقه مند باشند به اكراه بيرون آورده اند, بنابراين هركسي از شما با يكي از بني هاشم
بني هاشم
بني هاشم
بني هاشم
برخورد كند او را نكشد و هر كس ابوالبختري بن هشام
ابوالبختري بن هشام
را ببيند او را نكشد و هر كس عباس
عباس
(عموي رسول خدا) راببيند او را نكشد, اما به تفصيلي كه در كتب تاريخ نوشته اند, ابوالبختري بر اثر طرفداري از همسفر خود جناده
جناده
به دست مجذر
مجذر
كشته شد.

معاذبن عمرو و ابوجهل

مـعاذبن عمرو
مـعاذبن عمرو
مي گويد: در حالي كه پيرامون ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
را سخت گرفته بودند,شنيدم كه مي گفتند: كسي نمي تواند امروز بر ابوالحكم
ابوالحكم
دست يابد, پس همت خود رابر آن داشتم كه بر وي حـمله كنم , بر او تاختم و ضربتي بر وي نواختم كه پايش از نصف ساق از زير شمشير من پريد, در هـمـيـن حـال پـسرش عكرمه
عكرمه
شمشيري بر بازوي من نواخت و دست مرا پراند, چنان كه با پـوسـتـي بـه پـهلوي من آويخته شد, اما همچنان تاآخر روز جنگ مي كردم و آن را پشت سر خود مي كشيدم و آخر كار كه مرا آزار مي دادپاي روي آن نهاده و خود را كشيدم تا پاره شد و افتاد.
ابـوجـهـل
ابـوجـهـل
ابـوجـهـل
ابـوجـهـل
همچنان افتاده بود كه معوذبن عفرا
معوذبن عفرا
رسيد و با ضربتي كار او را ساخت و سپس خود جنگيد تا به شهادت رسيد, آنگاه كه كار جنگ پايان گرفت رسول خدافرمود تا ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
را در ميان كشته ها جستجو كنند.
عـبداللّه بن مسعود
عـبداللّه بن مسعود
مي گويد: من در جستجوي ابوجهل برآمدم , او را يافتم وشناختم و پا روي گردن وي نهادم و به او گفتم : اي دشمن خدا! آيا خدا تو را خوارساخت ؟ گفت چه شده است كه خوار باشم ؟ از اين مردي كه مي كشيد بزرگتر كيست ؟ وبه روايتي ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
ابوجهل
گفت : اي مردك گوسفندچران ! مقامي بس بلند و ارجمند را اشغال كردي .
عبداللّه
عبداللّه
مي گويد: سر او را بريدم و نزد رسول خدا آوردم و آن حضرت خدا راستايش كرد.
ابـن اسـحـاق مي نويسد: عكاشه
عكاشه
كه شمشيرش در روز بدر درهم شكست نزد رسول خدا آمد و رسـول خدا چوب خشكي به او داد و گفت : با همين جنگ كن , پس آن راگرفت و تكاني داد و به صـورت شمشيري بلند و محكم درآمد و تا پايان جنگ كه مسلمانان فاتح گشتند با همان شمشير مـي جـنـگـيـد و آن را عـون
عـون
مـي گـفـتـنـد وي در جـنـگـي بـا مـرتـدان بـه دسـت طليحة بن خويلداسدي
طليحة بن خويلداسدي
به شهادت رسيد 156
156
.

كشتگان قريش در چاه بدر

بـه دستور خدا, كشته هاي دشمن را در چاه بدر افكندند, مگر امية بن خلف
امية بن خلف
كه اورا زير خاك و سنگ كردند.
رسـول خـدا بر سر چاه بدر ايستاد و گفت : اي به چاه افتادگان (يك يك را نام برد),بد خويشاني بـراي پـيـامبر خود بوديد, مردم مرا راستگو دانستند و شما دروغگو, مردم مراپناه دادند و شما مرا بـيـرون كـرديـد, مـردم مـرا يـاري كـردنـد و شما به جنگ من برخاستيد,سپس گفت : آيا آنچه پـروردگـار بـه شما وعده داده بود, حق يافتيد؟ من آنچه پروردگارم به من وعده داده بود, حق يـافتم كساني از صحابه گفتند: اي رسول خدا! آيا با لاشه هاي مردگان سخن مي گويي ؟ فرمود: شما گفتار مرا از ايشان شنواتر نيستيد, ليكن ايشان نمي توانند پاسخ دهند.

مسلمانان دوزخي

جـوانـانـي از قـريـش هنگامي كه رسول خدا در مكه بود به دين اسلام درآمدند, اما براثر حبس و شـكنجه پدران و خويشان خود توفيق هجرت نيافتند و از دين اسلام بازگشتندو همراه قريش به جـنـگ بـدر آمدند و روز بدر كشته شدند و درباره ايشان آيه اي نازل شدكه مضمون آن اين است : كساني كه در حال ستمكاري بر خويش , فرشتگان جانشان راگرفتند, بدانها گفتند: شما را چه مـي شـد؟ گـفـتند: ما در سرزمين (مكه ) زبون و بيچاره بوديم فرشتگان گفتند: مگر زمين خدا وسعت نداشت تا در آن هجرت كنيد؟ اينان جايشان دوزخ است و چه بد سرانجامي است 157
كساني كه در حال ستمكاري بر خويش , فرشتگان جانشان راگرفتند, بدانها گفتند: شما را چه مـي شـد؟ گـفـتند: ما در سرزمين (مكه ) زبون و بيچاره بوديم فرشتگان گفتند: مگر زمين خدا وسعت نداشت تا در آن هجرت كنيد؟ اينان جايشان دوزخ است و چه بد سرانجامي است 157

.

غنيمتهاي بدر

پـس از آن كـه غـنـيـمـتهاي جنگ بدر به دستور رسول خدا جمع آوري شد دركيفيت تقسيم آن اخـتـلاف پـيـش آمـد و هـر كـس مدعي خدمتي بود و حق تقدم را با خودمي پنداشت رسول خدا عبداللّه بن كعب مازني
عبداللّه بن كعب مازني
را بر غنيمتها گماشت تا آنها را طبق دستور ميان همه سپاهيان تقسيم كند براي هر مرد يك سهم و براي هر اسب از دو اسبي كه داشتند دو سهم , و براي هر يك از هشت نـفـري كه به عذر موجه در جنگ حاضرنبودند, سهمي از غنيمت قرار داد اسامي آن هشت نفر از اين قرار است : 1 ـ عثمان بن عفان , 2 ـ طلحة بن عبيداللّه , 3 ـ سعدبن زيد, 4 ـ حارث بن صمه , 5 ـ خوات بن جبير, 6 ـحارث بن حاطب انصاري , 7 ـ عاصم بن عدي انصاري , 8 ـ ابولبابه .

مژده فتح درمدينه

رسـول خـدا(ص ), عبداللّه بن رواحه
عبداللّه بن رواحه
عبداللّه بن رواحه
عبداللّه بن رواحه
و زيدبن حارثه
زيدبن حارثه
زيدبن حارثه
زيدبن حارثه
را با مژده فتح نزد مردم مدينه فرستاد اسامه
اسامه
فرزند زيد مي گويد: خبر رسيدن پدرم زيد
زيد
هنگامي به ما رسيدكه از دفن رقيه
رقيه
رقيه
رقيه
دخـتـر رسـول خـدا فـارغ شـده بـوديم نزد وي آمدم , ديدم كه مردم پيرامون او را گرفته اند و او كشتگان قريش را يكايك نام مي برد.

اسيران قريش در مدينه

رسول خدا (ص ) اسيران قريش را در ميان اصحاب خود پراكنده ساخت و فرمود: بااسيران به نيكي رفتار كنيد.

مكه در عزاي جگرگوشه هاي خود

نـخـستين كسي كه خبر شكست قريش را به مكه آورد, حيسمان بن عبداللّه خزاعي
حيسمان بن عبداللّه خزاعي
بود و چون اشـراف كشته شده قريش را يكايك نام مي برد صفوان بن اميه
صفوان بن اميه
گفت : شمارا به خدا قسم , اگر عـقـل دارد از او دربـاره من سؤال كنيد از او پرسيدند: صفوان بن اميه چطور شد؟ گفت : خودش همين است كه در حجر نشسته , اماـ به خدا قسم ـ پدروبرادرش را ديدم كه كشته شدند.

اندوه ابولهب و هلاكت او

ابورافع آزاد شده رسول خدا مي گويد: چون مژده فتح بدر به ما رسيد, شادمان گشتيم و در خود نـيرو يافتيم و ابولهب , دشمن خدا رسوا گشت من در حجره زمزم باام الفضل نشسته بودم , ناگاه ابـولـهب با تكبر رسيد و پشت به پشت من نشست , در اين هنگام ابوسفيان بن حارث
ابوسفيان بن حارث
وارد شد و ابولهب كه خود در جنگ بدر حضور نداشت ,اخبار صحيح را از ابوسفيان خواست و به او گفت كار مـردم بـه كـجا كشيد؟ پاسخ داد, آنهاهر كس را از ما خواستند كشتند و هركس را خواستند اسير گـرفـتند, مرداني سفيد بر اسبان سياه و سفيد ديدم كه در ميان زمين و آسمانند, چيزي را باقي نـمـي گـذاشـتند و كسي نمي توانست در مقابلشان ايستادگي كند ابورافع مي گويد: من به آنها گـفـتم : به خدا قسم آنها فرشتگان خدا بوده اند, پس ابولهب دست خويش را بلند كرد و سخت به روي مـن نـواخـت و مـرا بـر زمـيـن كـوبيد, در اين ميان ام الفضل
ام الفضل
ستوني از ستونهاي خيمه رابـرگـرفـت و چنان بر سر ابولهب نواخت كه شكافي بزرگ در سر وي پديد آمد, او جزهفت شب ديگر زنده نبود و خدا او را به آبله اي طاعون مانند به هلاكت رساند.

دو دستور سياسي

بزرگان قريش دستور دادند تا, اولا اهل مكه بر كشته هاي خويش اشك نريزند وسوگواري نكنند و از ايـن راه خـود را بـه شـمـاتت مسلمين گرفتار نسازند و ثانيا, دربازخريد اسيران خود شتاب نـورزند تا مبادا مسلمانان در بهاي آنان سختگيري كننداسودبن مطلب
اسودبن مطلب
كه سه فرزند خود رااز دسـت داده بـود, وقـتـي كه شنيد, زني به خاطرگم شدن شترش , شيون مي كند, اشعاري بدين مضمون گفت : شگفتا كه زني حق دارد برشتر گمشده خويش گريه كند, اما من حق ندارم بر پسران دلير خود اشك بريزم
شگفتا كه زني حق دارد برشتر گمشده خويش گريه كند, اما من حق ندارم بر پسران دلير خود اشك بريزم
.

اقدام قريش در خريد اسيران

نـخـسـتـين كسي كه در خريد وي اقدام شد ابووداعه
ابووداعه
بود كه پسرش مطلب
مطلب
شبانه از مكه بيرون آمد و به مدينه رفت و پدرش را به چهارهزار درهم بازخريد و با خود به مكه برد.
سهيل بن عمرو
سهيل بن عمرو
سهيل بن عمرو
سهيل بن عمرو
از اسيراني بود كه مكرزبن حفص
مكرزبن حفص
مقدار فديه او را با مسلمانان قرار گذاشت و سپس خود به جاي وي تن به اسيري داد تا سهيل بن عمرو
سهيل بن عمرو
سهيل بن عمرو
سهيل بن عمرو
برود و بهاي خود را بفرستد.
عـمروبن ابي سفيان
عـمروبن ابي سفيان
از اسيراني بود كه پدرش ابوسفيان حاضر نشد براي آزادي اوفديه دهد در ايـن مـيـان سعدبن نعمان
سعدبن نعمان
براي عمره رهسپار مكه شد, ابوسفيان وي راگرفت و به جاي پسر خـود عمرو
عمرو
زنداني كرد رسول خدا به تقاضاي اصحاب ,عمروبن ابي سفيان
عمروبن ابي سفيان
را آزاد فرمود و ابوسفيان
ابوسفيان
ابوسفيان
ابوسفيان
هم سعد
سعد
را رها كرد.
بـه هـمـيـن تـرتـيـب , بيشتر اسيران بدر و به گفته يعقوبي 68 نفرشان سربها دادند و آزادشدند سـربـهـاي اسـيـران بدر به تناسب وضع مالي آنها از هزار درهم تا چهار هزار درهم بود, اما كساني بـودنـد كـه نـمي توانستند حتي حداقل سربها را كه هزار درهم بود بپردازند ودر عين حال چون بـاسـواد بودند, رسول خدا فرمود تا هر كدام از ايشان ده پسر از پسران انصار را از خواندن و نوشتن نيك بياموزد و سپس آزاد گردد زيدبن ثابت
زيدبن ثابت
از همين راه باسواد شده بود 158
158
.

داستان عميربن وهب


| شناسه مطلب: 78495