بخش 3
4 ـ 2 ـ رابطه آیه تبلیغ با آیات قبل و بعد آن چیست؟ 4 ـ 3 ـ چرا در آیه تبلیغ نام علی (علیه السلام) 4 ـ 4 ـ چرا پیامبر (صلی الله علیه وآله)
نظر گذشت، جوانب مختلف اين واقعه به دست مي آيد. در
عين حال دقّت در روايات مذكور نشان مي دهد كه هيچ ارتباطي بين اين حادثه و واقعه غدير خم، بنا به دلايل ذيل وجود ندارد:
الف: در هيچ يك از روايات ذكر شده، تصريح و يا اشاره اي به واقعه غدير خم و اجتماع مسلمانان در اين منطقه وجود ندارد. و با آنكه در برخي از روايات گذشته، بحث از ولايت علي (عليه السلام) و سرپرستي آن حضرت بعد از پيامبر (صلي الله عليه وآله) به ميان آمده،معهذا هيچ اشاره اي به غدير خم در اين روايات ديده نمي شود. از سياق روايات مربوط به واقعه يمن مي توان دريافت كه شكايت چند تن از صحابه از علي (عليه السلام) ، در مكّه (در جريان حجّة الوداع) و يا در مدينه (پس از مراجعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) از سفر) رخ داده است.
ب : مفاد روايات مربوط به واقعه يمن نشان مي دهد كه اشخاصي كه از علي (عليه السلام) و شيوه مديريت او به محضر پيامبر (صلي الله عليه وآله) شكايت برده اند، اشخاصي محدود در سطح خالد بن وليد، بريده اسلمي و حداكثر 4 نفر بوده اند. چون اساساً جمعيت قابل توجّهي در مأموريت يمن همراه با علي (عليه السلام) نبودند،بلكه افراد معدودي حضرت را در اين سفر همراهي كردند و تعداد ناراضيان بسيار اندك بوده است.
ج: از تدبّر در روايات به دست مي آيد كه افراد ناراضي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المعجم الاوسط، ج6،ص162
به طور خصوصي با رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ملاقات كردند و نيز نظر خود را در بدگويي از علي (عليه السلام) با ارسال نامه به محضر پيامبر (صلي الله عليه وآله) ابراز داشتند. به عبارت ديگر شكايت از علي (عليه السلام) موضوعي اجتماعي و فراگير نبود كه نيازي به جمع آوري همه مردم در اجتماعي بزرگ مثل واقعه غدير باشد. امّا پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) با گفتن: «إنّه منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن من بعدي» (آن هم چند بار) واقعه يمن و شكايت برخي از اصحاب از علي (عليه السلام) را به فرصتي جهت طرح شايستگي هاي علي (عليه السلام) تبديل ساخت.
د : اگر فرض كنيم كه هدف از برپايي واقعه غدير مسأله رفع كدورت صحابه از علي (عليه السلام) و سفارش به دوستي با آن حضرت باشد،اوّلا آيا معقول است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در انجام اين كار بيش از 20 روز تعلل كند؟ (چون اين كدورت قبل از ذي الحجّه و رفع آن در هيجدهم ذي الحجّه واقع شده است) ثانياً اين كار يعني اعلام دوستي و همدلي با علي (عليه السلام) چه خطري داشته كه خداوند با وعده (والله يعصمك من الناس) رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را موظّف به انجام آن سازد؟
از آنچه به تفصيل گذشت ثابت مي شود كه برپايي واقعه غدير ارتباطي با مأموريت يمن ندارد و فلسفه كار پيامبر (صلي الله عليه وآله) در روز غدير امر مهم تري بوده كه اين امر چيزي جز تعيين رهبري و جانشيني پس از خود و معرفي مصداق آن يعني علي (عليه السلام) نبوده است.
4 ـ 2 ـ رابطه آيه تبليغ با آيات قبل و بعد آن چيست؟
اكثر آيات سوره مائده درباره اهل كتاب نازل شده و آيه تبليغ هم در بين اين آيات قرار دارد. بر اين اساس چنانكه گفته شد، برخي از مفسران اهل سنّت معتقدند كه مفاد آيه تبليغ نيز درباره اهل كتاب است; زيرا در غير اين صورت آيه تبليغ از نظر مفهوم از آيات قبل و بعد از خود منقطع خواهد شد و چنين چيزي زيبنده قرآن نمي باشد.
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت: حتي به فرض كه ثابت شود آيه تبليغ ارتباطي به ماقبل و مابعد خود ندارد، باز نمي توان به صورت قاطع نزول آيه تبليغ در مورد حادثه غدير را منتفي دانست. زيرا در اين صورت تناسب آيه تبليغ با آيات قبل و بعد آن تناسب استطرادي فرض شده و به عقيده دانشمندان علوم قرآني، يكي از وجوه مهم تناسب آيات و سوره ها در قرآن تناسب استطرادي است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در توضيح تناسب استطرادي بايد گفت: اين تناسب در جايي است كه قرآن ضمن بيان يك مساله اصلي بنابر مصالحي رشته كلام را قطع كرده و مطلب جديدي به ذهن مخاطب خود القا مي كند، سپس مجدداً به كلام قبلي بازگشته و آن را ادامه مي دهد، در عين حال كلام استطرادي با كلام اصلي داراي نوعي رابطه و پيوند است. به عنوان مثال به عقيده زمخشري آيه شريفه: «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباساً يواري سوادكم و ريشا...» (الاعراف، 26) ـ كه در آن از نعمت لباس سخن رفته است ـ كلامي بر سبيل استطراد است. زيرا كلام اصلي در اوايل سوره اعراف درباره سرگذشت آدم و حوا، تخلّف آنها در خوردن از درخت ممنوعه و در نتيجه افتادن لباس از اندام آن ها و تلاش جهت پوشاندن خود با برگهاي درختان است. در چنين فضايي سخن از نعمت لباس براي بني آدم از باب تناسب استطرادي وارد شده كه بي ارتباط با زمينه اصلي كلام هم نمي باشد. و از اين گونه موارد مي توان به وجود آيه «لن يستنكف المسيح ان يكون عبداً لله...» (النساء، 172) در بين آيات مربوط به تخطئه نصاري در غلوّ آنان نسبت به حضرت مسيح اشاره كرد. تفصيل را نك: الاتقان، ج3، ص 373، كشاف، ج 2، ص 97، البرهان، ج 1، ص 41.
اما به عقيده بسياري از محقّقان آيه تبليغ در عين آن كه درباره واقعه غديرخم نازل شده است، با آيات قبل و بعد از خود نيز هماهنگ بوده و بدون ارتباط نمي باشد.
مثلا محمّدتقي مدرسي مي نويسد:«قرآن حكيم پس از آنكه مسلمانان را به ولايت تامّه در برابر جامعه اسلامي فرمان داد وآنان را از قبول ولايت كفّار و مشركان (و يهود و نصاري) به شدّت نهي فرمود، اكنون رسول الله و همه حاملان رسالت الهي را ـ چون ربّانيون و احبار ـ مؤكّداً فرمان مي دهد كه در تبليغ رسالت با هيچ كس مدارا نكنند و راه آشتي در پيش نگيرند، لذا معلوم است كه سياق سخن در اين موضوع ولايت يا رهبري است. زيرا همين امر بود كه رسول خدا از تأخير تبليغ آن، بيمناك مرتد شدن مردم بود.» در عين حال براي درك بهتر ارتباط آيه تبليغ با ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير هدايت، ج2،ص367، با عنوان: ولايت قلّه رفيع ايمان.
آيات ما قبل و ما بعد آن مي توان گفت كه:
ـ خداوند متعال در آيه 51 از سوره مائده به مؤمنان تأكيد كرده است كه از ولايت يهود و نصارا احتراز كنند
و به دنبال آن در آيات 52 و 53 از كساني كه تمايل به
پذيرش ولايت آنان پيدا كرده اند، به شدت انتقاد فرموده است.
در آيه 55 اين سوره آيه معروف ولايت ذكر شده است كه در آن بر ولايت خدا و رسول او و نيز مؤمناني كه نماز به پا مي دارند و زكات پرداخت مي كنند ـ در حالي كه در ركوع به سر مي برند ـ تأكيد شده است.
ضمناً طبق روايات وارده در شأن نزول آيه، مؤمناني كه در حال ركوع زكات داده اند ـ در زمان نزول آيه ـ مصداقي جز علي (عليه السلام) ندارند.
خداوند در آيه 57اين سوره،مجدداً به مؤمنان تكليف مي كند كه از پذيرش ولايت مسخره كنندگان در دين ـ اعمّ از اهل كتاب و كافران ـ خودداري كنند و با چنين فضا و زمينه اي آيات سوره مائده ادامه پيدا مي كند تا آن كه در آيه 67 اين سوره خطاب به رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اين موضوع تقريباً مورد اجماع روايات و ديدگاه هاي مفسران قرار دارد. از جمله بنگريد به الكشاف، ج1،ص649، معالم التنزيل، ج2،ص49، تفسير القرآن العظيم، ج2،ص74، مدارك التنزيل، ج1،ص418، التبيان، ج3،ص559 و نيز بحار الانوار، ج35،ص183 ـ 206
(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ...).
و از آنجا كه در آيات قبل به نوعي سخن از ولايت به ميان آمده است، مفاد آيه تبليغ نيز ـ چنان كه به تفصيل گذشت ـ چيزي جز اعلام عمومي ولايت و رهبري علي (عليه السلام) نمي باشد.
اما در آيه 68 سوره مائده ـ يعني يك آيه بعد از آيه تبليغ ـ بار ديگر خطاب متوجه اهل كتاب شده و نسبت به آنان آمده است: (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلي شَيْء حَتّي تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ...)يعني: «اي اهل كتاب، شما بر هيچ چيزي نيستيد (آيين صحيحي نداريد) مگر آن كه تورات و انجيل و آنچه را از سوي پروردگارتان بر شما نازل شده (يعني قرآن)، به پا داريد و...». به عقيده ما عمل به اين آيه شريفه توسط اهل كتاب جز اعتراف به حقّانيت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و ولايتعلي (عليه السلام) نتيجه اي در بر ندارد. زيرا مطابق آيات قرآن، نشانه هاي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) در تورات و انجيل مذكور بوده و اهل كتاب نيز به اين حقيقت واقف بوده اند، لكن آنان از باب حسادت و عناد به كتمان حقايق اقدام مي نمودند. و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بنگريد به سوره اعراف آيه 157 با فراز: (يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَاْلإِنْجِيلِ) و سوره بقره آيه 146 و سوره انعام آيه 20 كه مي فرمايد: (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ...).
در واقع به نوعي خواهان ادامه سلطه و ولايت خود بودند.
با توجه به اين تحليل، چنان كه برخي از مفسران نوشته اند: «مفاد آيه تبليغ دستوري است كه از سوي خدا به پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي اعلام استقلال مسلمانان از يهود و انتقال ولايت و خلافت از آنان به مسلمانان نازل شده و همچنين تأكيد براين كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) اين مطالب را صريحاً به مردم ابلاغ كند و هراسي از دشمنان به دل راه ندهد كه خداوند او را محافظت خواهد كرد. در اين صورت مراد از «النّاس» (مردمي كه بيم زيان رساندن از سوي آنان مي رود) اعمّ از
يهوديان و كافران و مسلمان نماهاي منافق است; چرا كه آن هافكر مي كردند چون پيامبر (صلي الله عليه وآله) پسر و جانشيني ندارد، با مرگ او همه چيز تمام مي شود و آن ها بار ديگر سلطه خود را پس از مرگ رسول خدا (صلي الله عليه وآله) باز خواهند يافت و بديهي است كه آيات پيشين مبني بر كنار گذاردن ولايت يهود و نصارا و تمسك به ولايت خدا و پيامبر و پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) به ولايت علي (عليه السلام) ، دشمنان را سخت ناراحت سازد و در صدد توطئه برآيند; چون اين ابلاغ در واقع به منزله سلب ولايت و خلافت زمين از يهود و نصارا و انتقال آن به مسلمانان و ادامه آن بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) است».
همچنين مي توان آيه تبليغ را زمينه و عاملي جهت مقايسهوضعيت احتمالي مسلمانان در آينده و سرنوشتي كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير كاشف، ج3، ص152
يهوديان و نصرانيان بدان دچار شده، در نظر گرفت و از آن
اين پيام را دريافت نمود كه: «اي رسول ما! امت اسلامي نيز مانند يهود و نصارا نيازمند آن هستند كه بعد از تو مولا و رهبري داشته باشند تا از رهنمود او بهرهور گردند. اگر امت اسلامي بعد از تو بي مولا و رهبر بمانند به سرنوشتي بدتر و شوم تر از سرنوشت يهود و نصارا دچار خواهند گشت. از اين رو مفاد آيتي را كه از سوي پروردگارت بر تو نازل شد و اولين مولاي مؤمنين را كه بعد از تو بايد بر مسند بنشيند و با ذكر يك نشاني به حضورت معرفي كرد، به مردم ابلاغ كن و آن كسي را كه در حال ركوع انفاق مي كرد: (الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ) به مردم بشناسان».
بدين ترتيب: «روابط و همگوني آيات نشان مي دهد كه آيه تبليغ در عين ارتباط كامل با قوم يهود، بر مهم ترين چيزي كه بر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) نازل شده و نيز پيغمبر (صلي الله عليه وآله) مأمور به ابلاغ آن است يعني اعلام پايان خلافت و ولايت يهود و آغاز ولايت خدا، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و علي (عليه السلام) ، دلالت مي كند».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المائده: آيه 55
2 . معاني القرآن، ج1، ص118 و نيز بنگريد به پژوهشي در نظم قرآن، ص109
3 . تفسير كاشف، ج3، ص158
4 ـ 3 ـ چرا در آيه تبليغ نام علي (عليه السلام) وجود ندارد؟
يكي از اشكالاتي كه در بحث امامت قابل طرح است آنكه با توجّه به اين موضوع كه امامت از جمله مسائل اعتقادي است، چرا در آيات قرآن به ويژه «آيه تبليغ» نام علي (عليه السلام) وارد نشده، بلكه تنها تعبير اجمالي (ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ) به چشم مي خورد. در پاسخ بايد گفت: اين اشكال براي كساني كه نسبت به روش قرآن در طرح مباحث گوناگون اعتقادي، اجتماعي، تاريخي، و... بدون اطلاع بوده، علاوه بر آن آيات قرآن را جدا از شرايط تاريخي عصر نزول، اسباب نزول آيات و نيز قرائن متصله و منفصله تفسيري، مورد توجّه و احياناً تفسير قرار مي دهند، به ظاهر اشكال واردي است. امّا در صورتي كه اوّلا به سبك و روش قرآن ـ در طرح بسياري از مطالب خود به شكل اجمالي ـ توجّه شود، ثانياً مبناي قرآن جهت روشن كردن مطالب اجمالي مدّنظر قرار گيرد، آن وقت اشكال ياد شده دفع و مشخص مي شود كه حقايق قرآن براي طالبان حقيقت به شكل كاملا مطلوب بيان شده است. به عبارت ديگر كافي است كه دو مطلب به شرح زير مورد توجّه مخاطبان آيات الهي واقع شود:
الف: قرآن كريم در بسياري از زمينه ها از جمله زمينه هاي اعتقادي، اجتماعي، تاريخي و احكام عبادي به نحو اجمال سخن رانده است.
ب :طبق نصّ قرآن،از جمله آيه44 سوره نحل و آيه2
سوره جمعه،رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مأمورتبيين حقايق قرآن براي مردم است. ضمناً رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نيز جهت امتثال امر پروردگاربا دو روش قولي و فعلي به تبيين همه آيات قرآن اقدام نمود ومطابق برخي از روايات در مسير آموزش حقايق قرآن ده آيه ده آيه به تعليم حقايق آيات مبادرت ميورزيد.
عمره خود را بر اساس آن تنظيم كنند، چرا قول و فعل رسول خدا (صلي الله عليه وآله) درتعيين مصاديق اهل بيت در آيه تطهير يا ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در آيه 44 سوره نحل خداوند مي فرمايد: (وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ) يعني: (اي رسول ما) اين ذكر (قرآن) را بر تو فرستاديم تا براي مردم آنچه نازل شده تبيين نمايي. و در سوره جمعه نيز خداوند با بيان: (... يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة و.. ) در ارتباط با قرآن از دو شأن پيامبر (صلي الله عليه وآله) پرده برمي دارد كه عبارتند از: الف: تلاوت آيات الهي براي مردم، ب: تعليم حقايق كتاب و حكمت براي آنان.
2 . تفسير القرآن العظيم، ج1،ص4
3 . البقره، آيه 43
4 . همان، آيه 196
5 . الاحزاب، آيه 33
تبيين مفاد (ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ) در آيه تبليغ مورد توجّه قرار
نگيرد؟ آيا مي توان حجّيت قول و فعل رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را تنها محدود به آيات معيّني از قرآن دانست؟ يا آنكه احاديثوارده در زمينه رفتار رسول خدا (صلي الله عليه وآله) پيرامون آيات تبليغ، اولواالامر، تطهير و... از قوّت و شهرت كمتري برخوردار است؟ كه هرگز چنين نيست. اين استدلالي است كه امام صادق (عليه السلام) در پاسخ سؤال ابوبصير به كار برده و او را قانع ساخته است. طبق اين حديث ابوبصير گويد:
از امام صادق (عليه السلام) سؤال كردم: آيه (اطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الامر منكم)، درباره چه كساني نازل گرديد؟
امام (عليه السلام) فرمود: «اين آيه در شأن علي و دو فرزندش حسن و حسين (عليهم السلام) نازل گرديد.»
ابوبصير گويد: باز سؤال كردم كه: مردم مي گويند از چه جهت خداوند نام علي (عليه السلام) و خاندانش را نبرده است؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود: «در پاسخ به مردم بگوييد: دستور نماز خواندن بر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نازل گرديد، در حالي كه سخني از سه ركعت و چها ركعت در ميان نبود، و اين رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود كه ركعات نماز را تفسير كرد. دستور پرداخت
زكات نازل شد،امّا درآن نيامده بود كه از چهل درهم يك درهم بپردازيد، و اين رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود كه نصاب زكات
1 . النساء، آيه 59
راتفسير كرد.دستور حج نازل شد در حالي كه در آن نيامده
بود كه هفت نوبت طواف كنيد، و اين رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود كه مراسم طواف را تفسير كرد. بر همين پايه فرمان خدا نازل گشت كه: «از خدا و رسول خدا (صلي الله عليه وآله) اطاعت كنيد و نيز از آنان كه از بين شما صاحبان امر باشند.» كه مصداق آن درباره علي و حسن و حسين (عليهم السلام) ثابت و پابرجا ماند. زيرا در ارتباط با اين دستور بود كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: «هر مؤمني كه من سرپرست و مولاي او هستم، علي مولا و سرپرست او خواهد بود.» و باز فرمود: «به شما مؤمنان سفارش مي كنم كه از كتاب خدا و خاندان من جدا مشويد كه من از خدا خواسته ام كه ميان قرآن و خاندانم جدايي نيفكند تا قيامت كه بر حوض كوثر آنان را به من ملحق مي سازد و خداوند پذيرفت»... بدانيد كه اگر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) لب فرومي بست و خاندان خود را معرفي نمي كرد، خاندان فلان و بهمان مدّعي مي شدند كه ما صاحب الأمر شماييم.»
علاوه بر پاسخ ياد شده، مي توان به مصلحت هاي ديگري جهت عدم ذكر نام امامان در آيات قرآن اشاره كرد. از جمله آنكه، آيات قرآن، اخبار و حوادث عصر
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و معرفي اشخاص و جريان ها را به گونه اي گزارش كرده تا حساسيت خاصي جهت تحريف و از بين
1 . الكافي، ج1،ص287
بردن قرآن به وجود نيايد و همين موضوع يكي از دلايل
عدم ذكر اسامي شخصيت هاي متعالي و در نقطه مقابل شخصيت هاي مذموم از منافقان و جزء آن است. ضمناً روش قرآن در بيان مسائل اجتماعي، تأكيد بر طرح اوصاف و ويژگي هاي افراد و جريان هاي مؤثر است تا معرفي صريح اشخاص و مصاديق هر جريان. و از اين جهت اين فرصت را براي مخاطبان خود فراهم مي آورد كه به تطبيق آن ويژگي ها بر خود اقدام كنند. به عنوان نمونه در شرايطي كه بر اساس تفاسير معتبر، مصاديق ابرار در سوره دهر يا انسان، علي (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) هستند، معهذا با بيان ويژگي هاي اين نيكوكاران اين امكان وجود دارد كه هر كس بتواند به روش آنان تأسي كرده و به تدريج در مصاديق ابرار قرار گيرد.
زمخشري در تفسير آيه: ( إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ) يعني: همانا ولي (و سرپرست) شما خدا و رسول او هستند ونيز كساني كه ايمان آورده اند، همان هاكه
نماز بپا مي دارند و در حالي كه در ركوع به سر مي برند
1 . از جمله بنگريد به الكشاف، ج4،ص670، مفاتيح الغيب، ج30،ص244، انوار التنزيل، ج2،ص552 و مجمع البيان، ج10،ص611
2 . المائده، آيه 55
زكات مي دهند، نخست شأن نزول آيه را ـ كه درباره علي (عليه السلام) است ـ نقل كرده و سپس به طرح سؤالي مي پردازد
و آن اينكه: «اگر كسي بگويد چگونه صحيح است كه آيه در شأن علي (عليه السلام) نازل شده باشد، در صورتي كه لفظ (الذين) به صورت جمع به كار رفته است، خواهم گفت: در اين آيه با آنكه آيه درباره يك فرد نازل شده، لفظ جمع به كار رفته تا آنكه ساير مردم نيز به چنين كاري ترغيب شوند و به ثوابي مانند ثواب علي (عليه السلام) دست يازند».
البته سخن زمخشري سخن بسيار درستي است جز آنكه تاريخ سراغ ندارد كه پس از علي (عليه السلام) كس ديگري در حال ركوع به انفاق مال خود دست زده باشد.
4 ـ 4 ـ چرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) از اعلام ولايت علي (عليه السلام) واهمه داشت؟
با وجود تأكيدهاي مكرّر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر افضليت علي (عليه السلام) در بين صحابه، به دلايل زير مخالفت هايي با رهبري علي (عليه السلام) وجود داشته است:
الف ـ علي (عليه السلام) در بين اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) داراي فضايل و مناقبي است كه احدي در آن ها با آن حضرت شريك
نمي باشد. علي (عليه السلام) خود در سخني شمار اين فضايل را
1 . الكشاف، ج1،ص649 و نيز بنگريد به مدارك التنزيل و حقايق التأويل، ج1،ص418
هفتاد مورد اعلام فرموده است. از جمله اين فضايل نزول
آيات و سوره هايي از قرآن در شأن آن حضرت است كه به عنوان نمونه مي توان به آيات ليلة المبيت، ولايت، مباهله، تطهير، اولوالامر، تبليغ، سقاية الحاج، مودّت، نجوي، خير البريه، و... سوره دهر اشاره كرد.
خلق حماسه هاي بزرگ در جنگ هاي بدر، احد، احزاب، فتح مكه و انجام مأموريت هاي مهم مانند ابلاغ آيات ابتداي سوره توبه در جمع مشركان، مأموريت يمن،
ماندن در مدينه در جريان جنگ تبوك، شركت در جريان مباهله، گوشه هاي ديگري از اين فضايل اختصاصي را نشان مي دهد. در گفتوگوي سعدبن ابيوقاص با معاويه، كه مسلم در صحيح خود آن را نقل كرده است، آمده است كه علي (عليه السلام) داراي سه فضيلت اختصاصي بوده است كه سعد حاضر نبود يكي از اين فضايل را (در صورتي كه دارا بود) با شتران سرخ مو عوض كند. اين فضايل از نظر سعدبن ابيوقاص، نقش آفريني علي (عليه السلام) در جنگ خيبر، شركت علي (عليه السلام) در جريان مباهله و صدور حديث منزلت درباره او بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . البرهان في تفسير القرآن، ج4،ص309 ذيل تفسير آيه نجوي، ضمناً تفصيل اين فضائل هفتادگانه را بنگريد به كتاب البيان الجلي في أفضلية مولي أميرالمؤمنين، ص230 با عنوان: الفضائل السبعين التي تفرّد بها علي وليس لاحد فيها نصيب.
2 . صحيح مسلم، ج4، ص1871
بديهي است كه ظهور چنين فضايلي در شخصيت علي (عليه السلام) زمينه ساز حسادت ها و رقابت هاي فراوان در مقابل علي (عليه السلام) مي گرديد و در شرايطي به بدگويي هايي درباره آن حضرت نيز مي انجاميد. با چنين زمينه اي طرح رهبري علي (عليه السلام) بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) چه واكنشي مي توانست داشته باشد؟
ب ـ چنان كه مي دانيم علي (عليه السلام) در جنگ هاي اسلام (از جمله: بدر، احد، احزاب، حنين و...) بسياري از پهلوانان قريش و سران شرك و كفر را به خاك افكند; كساني كه بعدها بستگانشان ـ پس از فتح مكه ـ به اسلام گرويدند. اين موضوع چيزي نبود كه خاطره آن به سرعت از اذهان زدوده شود; آنهم در بين اعراب كه مهم ترين عامل وحدتشان پيوندهاي خوني و اتحادهاي قومي و قبيلگي
بود. از اين رو حتي پس از برچيده شدن بت پرستي و مسلمان شدن بزرگان قريش از جمله ابوسفيان، كينه توزي قريش وبه خصوص بني اميه نسبت به پيامبر (صلي الله عليه وآله) و علي (عليه السلام) از بين نرفتوآنان گرچه به ظاهراسلام را پذيرفته بودند،اما همواره مترصّد تصفيه حساب با رسول خدا (صلي الله عليه وآله) وخاندان او بودند. حادثه رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نيز نشان داد كه قريش مهم ترين نقش را در تحولات جامعه اسلامي ايفا كرده و نه تنها اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، كه انصار مدينه را نيز از بسياري از حقوقشان محروم نمود. در اين شرايط رهبري علي (عليه السلام) كه
ادامه دهنده راه پيامبر (صلي الله عليه وآله) بود، براي قريش امري ناگوار به شمار مي آمد و پيامبر (صلي الله عليه وآله) نگران مخالفت علني آنان و به طور كلي كارشكني منافقان در معرفي علي (عليه السلام) به عنوان جانشين خود بود.
ج ـ علي (عليه السلام) در همان زمانِ پيامبر (صلي الله عليه وآله) به عنوان شخصيتي مؤمن و سازش ناپذير ظاهر گرديد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) درباره او دعا فرمود كه:
«اللهم ادر الحقّ معه حيث دار».
«خدايا حق را همواره با او قرار بده».
با توجه به اين مطلب، علي (عليه السلام) تجسّم ايمان و محور حق و حقيقت بود و در راه رضاي خدا و كسب خشنودي پيامبر (صلي الله عليه وآله) از هيچ كوششي دريغ نمي كرد. روشن است كه
چنين شخصيتي براي بسياري از بيمار دلان و نفاق پيشگان قابل تحمل نبود. به تدريج وجود مبارك علي (عليه السلام) به عنوان ميزان و معياري جهت تمايز مؤمنان از منافقان درآمد. چنان كه ابوسعيد خُدري مي گويد: «ما جماعت انصار، منافقان را از ميزان بغضي كه به علي داشتند مي شناختيم».
با توجه به چنين شخصيتي از علي (عليه السلام) ، پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي دانست كه معرفي آن حضرت به عنوان جانشين خود خالي از دشواري نخواهد بود. بهويژه آنكه برخي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ترمذي، ج5، ص522
2 . همان، ص593
بيماردلان اين تصوّر را به اذهان سرايت مي دادند كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) با ملاحظات خويشاوندي از پسر عمو و داماد خود جانبداري كرده است. ضمناً از سخنان برخي از مخالفان و رقيبان علي (عليه السلام) بر مي آيد كه آنان جواني علي (عليه السلام) را بهانه اي براي دور كردن آن حضرت از صحنه امامت عنوان كردند.
ناگفته نماند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به جهت تحكيم ارزش هاي اسلامي و از بين بردن فرهنگي كه زاييده نظام جاهليت بود، عملا جوانان لايق را به مناصب حسّاس مي گمارد كه البته در بسياري از مواقع نسبت به انتصابات رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) واكنش هاي مخالف به عمل مي آمد. به
عنوان مثال رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در آخرين روزهاي حيات خود به مسلمانان دستور داد تا در ركاب اُسامة بن زيد بسيج شوند و به سمت تبوك حركت كنند، اما عده زيادي از مردم از اين دستور تخلف كردند با اين بهانه كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) جواني كم سن و سال را بر قاطبه مهاجرين و انصار امارت داده است. امّا رسول خدا (صلي الله عليه وآله) متخلفان را مورد لعنت قرار داد و با همان حال بيماري به مسجد آمده و پس از حمد و ثناي خدا چنين فرمود:
1 . التفسير الكاشف، ج3،ص97
2 . بنگريد به: الغدير، ج2، صص370 و 371، به نقل از شرح ابن ابي الحديد.
«هان اي مردم! من از تأخير حركت سپاه ناراحتم. گويا
فرماندهي اسامه بر گروهي از شما گران آمده و زبان به انتقاد گشوده ايد، ولي اعتراض و سرپيچي شما تازگي ندارد. شما قبلاً از فرماندهي پدر او «زيد» هم انتقاد مي كرديد. به خدا سوگند هم پدر او شايسته اين منصب بود و هم فرزندش براي اين مقام لايق و شايسته است».
در جريان جنگ تبوك نيز رسول خدا (صلي الله عليه وآله) علي (عليه السلام) را به جاي خود در مدينه قرار داد و خود با سپاهيان عازم تبوك گرديد. منافقان كه حضور علي (عليه السلام) را در شهر مانع اجراي نقشه هاي خود مي دانستند، زبان به انتقاد گشودند و شايع نمودند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) علي (عليه السلام) را در رديف زنان و كودكان قرار داده و به اين جهت از همراه ساختن آن حضرت با خود صرف نظر كرده است. هنگامي كه علي (عليه السلام) گزارش اين شايعه پراكني را به گوش رسول خدا (صلي الله عليه وآله) رساند، آن حضرت ضمن دلداري علي (عليه السلام) او را مجدداً به مدينه بازگرداند و خطاب به او فرمود:
«انت منّي بمنزلة هارون من موسي الاّ انّه لا نبيّ بعدي».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . السيرة النبوية، ج4،ص300، تاريخ اليعقوبي، ج2،ص113 و سيرة المصطفي، ص705 ـ 710 با عنوان: جيش اسامه.
2 . صحيح مسلم، ج4، ص1871، السيرة النبوية، ج4،ص163، تاريخ الطبري، ج3،ص104، ارشاد مفيد، ج1،ص206