بخش 4
طلب دعا از مردگان #171;معیّت#187; چیست؟ ادعای ابن تیمیّه بوسه بر قبور و تبرک به آن چرا؟! تبرّک به قبور انبیا و ...
75 |
موجب شرك و كفر باشد، پس چرا خداوند سبحان به پيامبر بزرگ اسلام امر كرد: «بال و پر خود را براي مؤمنان بگستران و در مقابل آنان متواضع باش». آيا خداوند سبحان پيامبرش را امر به شرك كرده است؟! اگر مطلق خضوع و تواضع در مقابل غيرخدا شرك و كفر است، چرا خداوند اطاعت همسر را از شوهرش واجب كرد؟! آيا خدا آن ها را امر به شرك و كفر كرده است؟!
با توجه به توضيحي كه داده شد، معلوم گرديد مطلق خضوع و تواضع، عبادت نيست و اگر هم باشد، موجب شرك و كفر نخواهد بود; زيرا عبادتي موجب شرك مي گردد كه انسان غيرخدا را در تمام صفات، با خدا مساوي و برابر بداند يا خودِ غير خدا را خدا بداند، در اين صورت است كه شخص، كافر و مشرك خواهد شد; مانند گروهي از مسيحيان، كه حضرت مسيح و مادرش را خدا خواندند، نه مانند مسلمان ها كه هيچ كس را مساوي با خدا و شريك در كار او نمي دانند.
پاسخ دوم:
از بسياري از آيات قرآن استفاده مي شود كه خداوند متعال حق شفاعت را به گروهي از بندگان خاص خود داده است; مانند آيه 86 سوره زخرف:
ـ { وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنْ
76 |
شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ} .
«كساني كه ديگري را به جاي خدا مي خوانند، مالك مقام شفاعت نيستند، مگر كساني كه با آگاهي كامل شهادت به حق داده باشند.»
از اين آيه استفاده مي شود كه خداوند امر شفاعت و مالكيت آن را در اختيار گروهي از اولياي خود، كه به حق شهادت مي دهند، قرار داده است. يعني اين حق را به آن ها داده تا بتوانند در مورد برخي از گناهكاران شفاعت كنند. با اين وصف وقتي خداوند اين حق را به آن ها داد تا از بعضي از گناهكاران شفاعت نمايند، آيا طبيعي نيست كه گناهكار، از دري كه به رويش باز شده وارد شود و درخواست شفاعت نمايد؟ اگر به گدايان و نيازمندان بگويند در خانه فلان ارباب و صاحب مال به روي همه باز است و به همه كمك مي كند، حال ممكن است گدا و نيازمندي اين خبر را بشنود و درخواست كمك نكند و در آتش فقر و گدايي بسوزد و جان بسپارد، آيا اين گدا مورد نكوهش صاحبان خرد قرار مي گيرد يا آن گدايي كه از اين حق استفاده كرده و با مراجعه به ارباب بخشنده، جان خود و افراد وابسته به خود را نجات داده است؟
منع درخواست:
وهابي ها معتقدند: «خداوند به اولياي خود حق
77 |
شفاعت داده ليكن ما را از درخواست آن منع كرده است».
اولاً: در كدام آيه و در كجاي قرآن درخواست شفاعت از شافعان منع شده است؟
ثانياً: اين كار نوعي تناقض گويي است; زيرا اختلاف دو قضيه در ايجاب و سلب، قابل جمع نيست. توضيح مسأله اين است: اگر خداوند متعال به اولياي خود اجازه داد كه درباره برخي از گناهكاران شفاعت كنند، اجازه مزبور به اين معناست كه ديگران مي توانند با مراجعه به اولياء، از آن حق بهره مند گردند. بنابراين، وقتي «حق بهره مندي» را به آن ها داده، چرا «درخواست» را ممنوع كرده است؟ آيا اين نوعي تناقض نيست؟ و آيا اينگونه سخن ها را مي توان به خداي سبحان نسبت داد؟
2 . درخواست شفاعت و شرك مشركان
دومين دليلي كه مخالفان شفاعت آورده اند، عبارت است از وحدت مناط ميان شفاعت مشركان و شفاعت از اولياي خدا. آنان مي گويند: علت شرك مشركان در زمان پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) اين بود كه بت ها را مؤثر مي دانستند، لذا از آن ها درخواست شفاعت مي كردند. درخواست كنندگان شفاعت از اولياءالله نيز، چون اولياءالله را مؤثر مي دانند، از آن ها درخواست شفاعت مي كنند. بنابراين، هر نوع طلب شفاعت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اولياي خدا، مانند طلب شفاعت
78 |
مشركان از بت ها است; همانگونه كه درخواست شفاعت از بت ها طبق آيه: { وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ...} (1) شرك به شمار آمده پس طلب شفاعت از اولياءالله نيز شرك خواهد بود.
پاسخ اول:
استدلال فوق، نوعي مغالطه وقياس فاسدي است كه ازچند جهت باطل مي باشدزيرا:
اولاً: دو چيز مساوي را زماني مي توان با يكديگر مقايسه كرد كه از هر جهت با هم مساوي باشند. پس اگر جهتِ برابري در آن دو، يكي نباشد، نتيجه درستي به دست نخواهد آمد.
همانگونه كه پيداست، مقايسه بالا، يكي از همين قياس هاي غلط است; زيرا دو طرف قياس هيچ گونه شباهتي با همديگر ندارند و ميان «درخواست شفاعت مشركان از بت ها» و «درخواست شفاعت مسلمانان از اولياي خدا» تفاوت از زمين تاآسمان است.
مشركان بت ها را خدا و صاحب اصلي شفاعت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يوسف : 18، مشركان چيزهايي را به جاي خدا مي پرستند كه سود و زياني به آن ها نمي رساند و مي گويند اين ها شفيعان ما در نزد خدا هستند.»
79 |
مي دانستند، در حالي كه مسلمانان انبيا و اوليا را بندگان خدا مي دانند كه از طرف خدا مأذون و داراي اين مقام شده اند كه بتوانند شفاعت كنند. حال چگونه ممكن است اين دو نوع شفاعت را با يكديگر مقايسه كرد؟
ثانياً: آيه { وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ...} تصريح به بت پرستي آنان دارد كه از خدا اعراض كرده و اصلاً مسلمان نبوده اند و دنباله آيه: { ...وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ...}كه عطف بر جمله «وَ يَعْبُدُونَ» شده، نشان مي دهد: معطوف عليه با معطوف، دو چيز هستند; زيرا عطف شيء برخودش جايزنيست. پس علت اصليِ كفرآن ها بت پرستي بوده كه چيزهايي را به جاي خدا مي پرستيدند، نه اين كه آن ها را واسطه و شفيع قرار دهند.
پاسخ دوم:
1 . اگر طلب دعا از غير خدا، كفر است و شرك و حرام، چرا شخص پيامبر (صلي الله عليه وآله) از امت خود مي خواست برايش دعا كنند و به آن ها مي فرمود: «صَلّوُا عَليَّ فإنَّ صَلاتَكمْ تَبْلغُنِي...»; «براي من دعا كنيد; زيرا دعاي شما به من مي رسد.» در جاي ديگر به امت خود فرمود: «صَلُّوا عَلَيَّ ثُمَّ سَلُوا اللهَ لِيَ الْوَسِيلَة»; «برايم دعا كنيد و از خداوند برايم طلب وسيله نماييد، هركس برايم طلب وسيله نمايد شفاعتم
80 |
برايش حلال خواهد شد.»(1)
معلوم است كه صلوات امت براي پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، همان دعا براي او است و هرگاه از طرف خدا باشد، رحمت و بالا بردن درجه و مقام او خواهد بود. بنابراين، چگونه ممكن است طلب دعاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) از امت، عين توحيد و يكتاپرستي باشد اما طلب دعاي امت از او، عين كفر و شرك؟! با اين كه احتياج امت به دعاي او، براي آمرزش گناهان خود، به مراتب بيشتر از احتياج او به دعاي امت مي باشد!
2 . ترمذي دركتاب دعوات، ابن ماجه در مناسك، احمد حنبل در مسند(2) از عبدالله ابن عمر روايت كرده اند: وقتي عمر مي خواست براي انجام عمره راهيِ مكه شود، از پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) اجازه گرفت. حضرت، ضمن اين كه به وي اجازه داد، از او خواست برايش دعا كند و فرمود: «لاَ تَنْسَنَا مِنْ دُعَائِكَ يَا أَخِي»; «ما را از دعاي خود فراموش نكن، برادر!» و در مدينه به او مي فرمود: «يَا أَخِي أَشْرِكْنَا فِي دُعَائِكَ»; «برادر! ما را در دعايت شريك گردان.»
3 . مسلم در صحيح خود كتاب فضائل الصحابه، در فضائل اويس قرن از چند طريق با سند صحيح روايت كرده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح مسلم كتاب صلاة 11 - ابو داود صلاة 36 - ترمذي مناقب 1 - نسائي اذان 37. مسند حنبل 2 /168 و 265 و....
2 . ج1، ص29 و ج2، ص59
81 |
است رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به عمر فرمود: «إنْ اسْتَطَعْتَ أَنْ يَسْتَغْفِرَ لَكَ فَافْعَلْ»; «اگر بتواني از اويس قرن درخواست دعا كني اين كار را بكن.»
نووي در شرح آن نوشته: اين روايت دلالت صريح دارد بر استحباب طلب دعا و استغفار از هركس كه اهل صلاح باشد، هر چند خودِ درخواست كننده افضل و برتر از ديگران باشد. بنابراين، اگر طلب دعاي از غير، كفر و شرك باشد آنگونه كه وهابي ها مي گويند، چگونه پيامبر عظيم الشأن اسلام يك شخصيت بارزي مانند عمر را امر به شرك كرده و فرموده است: «از اويس قَرَن درخواست دعا كن؟!»
82 |
طلب دعا از مردگان
وهابي ها آنگاه كه با اين روايات روبه رو مي شوند، بهانه ديگري عَلَم كرده، مي گويند: درست است كه طلب دعا از زنده ها منعي ندارد، ليكن طلب دعا از مردگان جايز نيست; نه از انبيا، نه از صالحان و نه از هيچ كس ديگر از آنان كه مرده اند. نبايد گفت: تو از خدا براي من چنين و چنان بخواه; زيرا نه هيچ يك از صحابه و تابعين چنين كاري كرده اند و نه ائمه (ائمه اهل سنت) گفته اند و نه حديثي بر
جواز آن وارد شده است. پس آيه { ... فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً} (1) شاملش مي شود و نبايد از مرده ها، هر چند پيامبر باشد طلب دعا كرد; زيرا طلب دعا از او، عبادتش محسوب مي شود.
پاسخ:
در پاسخ اين خيال واهي بايد گفت:
اولاً: هر خواسته اي از غير خدا نه عبادت او است و نه منعي از نظر شرعي دارد. اگر كسي را دعوت كنيد كه به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جن : 18
83 |
سوي شما بيايد، آيا شما عبادت كننده او خواهيد بود؟ اگر
از وي درخواست كنيد به شما كمك كند يا حاجتي از شما برآورد، آيا شما او را عبادت كرده ايد و با اين عمل، گناه كار مي شويد؟ به يقين چنين نيست. پس بايد گفت معناي آيه مباركه كه فرموده است: «احدي را با خدا نخوانيد»، مطلق دعا نيست و شامل هر دعايي نمي شود، منظور از آن، دعاي مخصوص است كه نبايد همراه با خدا خوانده شود و مساوي با دعاي خداي قادر متعال باشد; يعني آن را كه با خدا مي خواند، باورش اين باشد كه او نيز مانند خداي سبحان، قادر و مختار است و از هر جهت مانند خداست; همانگونه كه يهود و نصاري در معابد خود نسبت به عزير و مسيح انجام مي دهند و همانگونه كه بت پرستان و مشركان در كعبه در باره بت ها عمل مي كردند و مانند كساني كه فرشتگان و جن را مي خواندند و معتقد بودند كه آن ها نيز به تنهايي يا همراه با خدا مي توانند در آفرينش يا در سرنوشت آن ها مؤثر باشند. منظور از دعاي با خدا كه در آن آيه نهي شده، اينگونه دعاها و امثال آن است. لذا آيه 194 و 197 سوره اعراف اين گونه اعتقادات را رد كرده، مي فرمايد: «غير خدا، هركه را مي خوانيد، بندگاني مانند شما هستند. اگر راست مي گوييد بايد به شما پاسخ دهند.»(1)
1 . { إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ...}
84 |
و در آيه دوم مي فرمايد: «هر آنچه را، غير خدا مي خوانيد، نمي توانند ياريتان كنند و نمي توانند حتي خودشان را ياري دهند.»(1) پس با اين وصف، چگونه آن ها را با خدا مي خوانيد و از آن ها ياري مي خواهيد و شفاعت مي طلبيد؟
از اين آيات دانسته مي شود كه دعاي مورد نهي، دعاي خاصي است و شامل هر دعايي نيست و اين آيات نمي تواند ردّ بر آن ها باشد. با توجه به توضيح بالا، معلوم شد كسي كه پيامبر يا امام و يا يكي از اولياي خدا را بخواند و از ايشان كمك بخواهد، دعاي او جزو دعاي منهيّ عنه نيست كه در آيه { ... فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً}از آن نهي شده; زيرا اينگونه دعاها، غير از دعاي خودِ خدا، چيز ديگري نيست. كسي كه اعتقاد دارد تمام كارها به دست خداست; اگر بخواهد دعايش را مستجاب مي كند وشفاعتش را مي پذيرد و اگر نخواهد رد مي كند، به يقين اينها جزو دعاي منهيّ عنه نيست. با توجه به اين كه طلب دعا و شفاعت از كسي مي كند كه خداوند خودش اين حق را به او داده است.
«معيّت» چيست؟
علاوه بر آن، كلمه «مَعَ» كه در آيه آمده: ـ احدي را «با»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . { وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلاَ أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ} .
85 |
خدا و همسان با خدا نخوانيد ـ مفهوم خاص خودش را دارد. مفهوم معيّت، گرچه نوعي انضمام و پيوستن به ديگري است، اما در عين حال مفهومي مستقل است و براي تحقّقش، نيازي به موضوع ديگر ندارد. بنابراين، معيتي كه در آيه از آن نهي شده، به معناي مساوات است; يعني نبايد كسي را در دعا و عبادت با خدا مساوي بدانيد و كسي كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) را مي خواند تا او خدا را بخواند و در نزد او براي حاجاتش شفاعت كند، هرگز او را منضم به خدا نكرده و با خدا برابر ننموده است، بلكه در واقع خدا را مي خواند; خدايي كه خود امر كرده و اين حق را به آن ها داده است كه از ديگران طلب دعا و شفاعت كنيد. پس منظور از «معيت» در اين آيه، صرف مشاركت در وجود نيست و گرنه بايد تمام دعاها كه در مجالس و محافل و ميان افراد صورت مي گيرد و از غير خدا طلب چيزي مي نمايند; مانند «يَا فُلانُ اسْقِنِي» حرام باشد. وقتي اينگونه دعاها از مصاديق مشاركت نبوده و حرام نيست، گفتن: «يَا مُحَمّدُ ادْعُ لِيَ الله» نيز نبايد حرام باشد.
كوتاه سخن آن كه دعاي «مَعَ الله» دعاي در عرض دعاي خدا است، نه دعاي در طول آن. بديهي است دعاي اصنام اگر آنگونه باشد كه گفتيم، باز حرام است; زيرا خداوند آن را نهي كرده و دعاي اصنام و بت ها، خلاف امر خدا و تكذيب پيامبران الهي است. مشركان و بت پرستان،
86 |
فرشتگان و جن را هم مانند خدا مي دانستند و عيسي (عليه السلام) را شريك خدا و مؤثر در قدرت مي شمردند.
ادعاي ابن تيميّه
ابن تيميه و پيروانش مدعي هستند كه هيچ يك از صحابه و تابعين، بلكه بعد از تابعين، كنار قبور انبيا، اوليا و صالحان دعا نخوانده و به آنان توسّل نجسته اند! روشن است كه اين، ادعايي است بي دليل. آنان بدينوسيله جز اين كه قدر و ارزش انبيا و اوليا را پايين بياورند، كار ديگري نكرده اند.
اكنون بايد از آنان پرسيد: مگر شما در تمام اعصار حضور داشته ايد و در تمام جاهايي كه انبيا و اوليا و صالحان دفن شده اند بوده ايد و ديده ايد كه چنين ادعاي بيجا و بي پايه اي را بر زبان مي آوريد؟!
در تاريخ نمونه هاي زيادي وجود دارد كه اين سخن ابن تيميه را رد مي كند; مانند:
1 . مگر مالك بن انس امام دارالهجره نبود و مگر شافعي درباره اش نگفت: او حجت خدا بر خلق خدا است؟ مگر او از تابعين يا از تابعينِ تابعين نبود كه منصور دوانيقي در همين مورد از او پرسيد و پاسخ شنيد؟
منصور از وي پرسيد: وقتي به زيارت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) مي روم رو به قبله بايستم و دعا كنم يا رو به پيامبر؟ مالك
87 |
در پاسخش گفت: چگونه روي از او بر مي گرداني در حالي كه او وسيله تو و وسيله پدرت آدم (عليه السلام) است تا روز قيامت؟! هنگام زيارت رو به روي آن حضرت بايست، نه رو به قبله.(1)
وقتي مالك جواب منصور را اينگونه داد، آيا از علماي مدينه كسي منكر فتواي وي شد؟ با اين كه در آن روزگار، مدينه پر از تابعين و تابعينِ تابعين بود و همچنين علماي زيادي از بلاد اسلامي در آنجا حضور داشتند؟! آيا فضيلت محل دفن پيامبر عظيم الشأن اسلام (صلي الله عليه وآله) كه سرور كائنات و اشرف فرزندان آدم است، نيازمند روايت و نصّ مخصوص است؟ وقتي فضيلت آن مكان مسلّم باشد، نماز در آن نيز مسلّم خواهد بود. لازم نيست فرشته اي براي ابن تيميه و ابن عبدالوهاب نازل شود و خبر دهد كه نماز در محل با فضيلت، افضل است از نماز در غير آن! چگونه است كه آقايان در اينجا به دنبال قطع و يقين مي گردند ولي آنجا كه مي خواهند مسلمانان غير وهابي را تكفير كنند و مال و جانشان را حلال بشمارند، به هر ظنّ و وهمي بسنده مي كنند و بدون هيچ دليلي فتوا به قتل مسلمان ها مي دهند؟!
2 . احمد بن زيني دحلان، شيخ العلماي شافعي ها و مفتي آنان، در كتاب «خلاصة الكلام» و «الدرر السنيه»(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وفاءالوفا، ج4، ص1376
2 . كشف الارتياب، ص319
88 |
نوشته است: ابن حجر در كتاب «خيرات الحسان» فصل بيست و پنجم، در مناقب و فضايل ابو حنيفه مي نويسد: در مدتي كه امام شافعي در بغداد زندگي مي كرد، پيوسته به زيارت ابوحنيفه مي رفت، كنار قبرش مي ايستاد زيارت مي كرد و به وسيله او متوسل به خداي تعالي مي شد تا حاجاتش را روا كند.
3 . وي افزوده است: اين مسأله نيز مسلّم است كه امام احمد (ابن حنبل) براي برآوردن حاجات خود، به شافعي متوسّل مي شد. بعد از وي نيز به حدّي به او احترام مي كرد كه فرزندش عبدالله در شگفت شد و به او اعتراض كرده، گفت: تو خود نيز مانند شافعي امامي! چگونه در مقابل قبر او اين همه اظهار خضوع و خشوع مي كني؟ احمد بن حنبل در پاسخ پسرش گفت: فرزندم! شافعي مانند خورشيد است در ميان مردم و مانند عافيت است براي بدن!
4 . زيني دحلان همچنين نوشته است: وقتي به امام شافعي خبر دادند كه مردم براي حاجات خود به امام مالك متوسل مي شوند، چيزي نگفت و عمل آن ها را ردّ نكرد.
5 . ابن حجر هيتمي(1) نوشته است: احمدبن حنبل و ابو حنيفه و شافعي به اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و به دودمان او بسيار احترام مي كردند تا آنجا كه شافعي خود را شيعه و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الصواعق المحرقه، صص148 و 180
89 |
پيرو آنان معرفي مي كرد. وقتي به او ايراد گرفتند كه چگونه خود را پيرو آنان مي داني؟ گفت:
يَا أَهْلَ بَيتِ رَسُولِ الله حُبُّكُم *** فرضٌ مِنَ اللهِ في القرآنِ أنْزَلَهُ
كفاكم مِن عَظيم القَدرِ أَنَّكُم *** مَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُمْ لاَ صلاة لَهُ
اي اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) محبت و دوستي شما چيزي است كه خدا آن را در قرآن واجب كرده، در عظمت و بزرگواري شما همين بس است كه هر كس در تشهد نماز، بر شما صلوات نفرستد نمازش درست نيست. سپس در جواب ايراد و اعتراض اعتراض كنندگان افزود:
آلُ النبيِّ ذَريعتي *** وَ هُمْ إلَيه وَسِيلَتي
أَرجُو بِهِم أُعطي غداً *** بيديَ اليَمينِ صَحيفَتي
دودمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) وسيله من در پيشگاه خدا هستند. اميدوارم فرداي قيامت به وسيله آن ها نامه عملم را به دست راستم بدهند.
6 . سمهودي (م 911ق.) در كتاب وفاء الوفا، ص1376 ط بيروت دار احياءالتراث العربي نوشته است: «ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن الحسين السامري حنبلي در كتاب «المستوعب» در باب زيارت قبر پيامبر در ضمن آداب زيارت آن بزرگوار نوشته است: «... سپس نزديك قبر مي آيد، كنار آن مي ايستد بگونه اي كه قبله را پشت سر، قبر
90 |
را جلو روي خود و منبر را طرف چپ خود قرار دهد». آنگاه كيفيت خواندن دعا و زيارت را نقل كرده است كه چگونه دعا بخواند.
7 . ابو زكريا، محيي الدين نووي، شارح صحيح مسلم (م 676) در كتاب «حلية الأبرار و شعارالأخيار في تلخيص الدعوات والأذكار»(1) در آداب زيارت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) مي نويسد: «آنگاه كه زائر نماز تحيّت مسجد را خواند، نزديك قبر آن بزرگوار آمده، قبر را پيش رو و قبله را پشت سر خود قرار دهد و با فاصله حدود چهار ذراع بايستد و بي آن كه صدايش را بلند كند، با صداي متوسط بگويد: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ...»
8 . علامه محمد بن علان الصديقي شافعي اشعري، در كتاب «الفتوحات الربانيّه علي الأذكار النواويه» در شرح جمله «قبله را پشت سر قرار دهد» مي نويسد: «هَذَا مَذهَبُنا وَ مَذهب الْجُمهُور مِنَ الْعُلَمَاء»; «اينگونه ايستادن و پيامبر (صلي الله عليه وآله) را زيارت كردن، مذهب ما و مذهب جمهور علماي ما است.»
سپس مي افزايد: ابوحنيفه نيز همين عقيده را داشته است; زيرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) زنده است. وقتي با او سخن مي گويي، نبايد پشت به آن حضرت كني. پس آنگاه كه استاد در مسجدالحرام براي تدريس مي نشيند، تمام شاگردانش پشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ص 32 و 33
91 |
به كعبه و رو به استاد مي نشينند، آيا پيامبر (صلي الله عليه وآله) شايسته تر از يك استاد معمولي نيست كه پشت به او نكنند؟
9 . ابو منصور كرمانيِ حنفي گفته است: اگر كسي به زائر توصيه كرد سلامش را به پيامبر (صلي الله عليه وآله) برساند و بگويد: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللهِ عَنْ فُلانِ بْنِ فُلان أَنَّهُ يَسْتَشْفِعُ بِكَ إلَي رَبِّكَ بِالرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ فَاشْفَعْ لَهُ».
اين ها و بسياري ديگر از علماي اهل سنت تصريح كرده اند كه نماز خواندن، دعا كردن، توسل جستن و شفاعت خواستن از پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، بعد از رحلت، و توسل به اهل بيت او بعد از فوت، سيره گذشتگان از صالحان، انبيا و اوليا، و مذهب جمهور علماي ما بوده و به آن عمل مي كرده اند.
اكنون بايد پرسيد، چگونه است كه ابن تيميه و ابن عبدالوهّاب خلاف روش امام مالك، امام شافعي، ابوحنيفه و احمد كه حتي بعد از فوت شافعي به او متوسل مي شده، عمل مي كنند و مي گويند:
«هيچ يك از صحابه و تابعين، بلكه بعد از تابعين به هيچوجه كنار قبور انبيا، اوليا و صالحان دعا نخوانده و به آنان توسّل نجسته اند»؟!
آيا اين ادعا كذب محض است و به خاطر رسيدن به اهداف سياسي كه داشته اند، آن را ساخته اند؟ يا پيشوايان چهارگانه علماي اهل سنت كه برخلاف ادعاي مزبور عمل
92 |
مي كرده اند، از عالمان و صالحان نبوده اند؟ در هر صورت جواب روشن است!
بوسه بر قبور و تبرك به آن چرا؟!
از اشكالات ديگري كه وهابي ها بر شيعيان، بلكه بر تمام فرقه هاي مسلمان وارد كرده و آن ها را كافر و مشرك مي خوانند، اين است كه چرا شيعيان قبور پيامبران، امامان، صالحان و اولياءالله را مي بوسند و به آن ها تبرّك مي جويند، در صورتي كه اين عمل، مانند عمل اهل جاهليت است كه نسبت به اصنام و بت هاي خود انجام مي دادند.
پاسخ
احترام قبور پيامبران و صالحان، بلكه همه مؤمنان ـ مرده و زنده ـ تا زماني كه از سوي شارع مقدس تصريح به حرمت نشده باشد، نه تنها اشكال ندارد بلكه در نظر عقل و شرع، رجحان نيز دارد; زيرا احترام به آن ها و به قبورشان، از مصاديق تعظيم شعائر ديني است كه خداوند در موردش فرمود: { ...وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ} و چون دليلي بر تحريمش وجود ندارد، داخل عموم اصالة الإباحه خواهد شد. علاوه بر اصالة الإباحه، عقل نيز احترام تمام كساني را كه به گونه اي قرب به خداي سبحان دارند،
93 |
نيك و جايز مي شمارد و به هيچوجه آن را عبادت آن ها نمي داند; زيرا هر تعظيم و احترامي عبادت نيست و نه تنها موجب كفر و شرك نمي گردد بلكه احترام به آن ها عين عبادت و اطاعت از خداي تعالي است; زيرا احترام گذاشتن به كسي كه خدا به او احترام گذاشته، اطاعت و عبادت خود اوست همانگونه كه از آيه 80 سوره نساء استفاده مي شود اطاعت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) اطاعت از خودِ خدا است. احترام به او نيز احترام به خودِ خداوند خواهد بود; زيرا انبيا در پيشگاه خدا داراي احترام ويژه و شأن و شرف و فضيلتي برتر هستند كه ديگران فاقد آن مقام و مرتبت مي باشند. خداوند آن ها را به رسالت خود برگزيده و بر تمام آفريدگان خود برتري داده كه امين دين و شريعت او باشند. صالحان نيز دوستداران خدا و مطيع اوامر و نواهي او هستند.
بنابراين، كسي در واجب الاحترام بودن آن ها; چه در حال حيات و چه پس از مرگ، ترديد ندارد و احترام به آن ها را عين احترام به خدا مي داند. بنابراين، احترامي كه پيامبران، صالحان و عالمان در زمان حيات دارند، به هيچوجه با ارتحال و فوت از بين نمي رود به همين جهت امام مالك در بحثي كه با منصور دوانيقي داشتند، به او گفت: «حرمة النبيّ (صلّي الله عليه و سلّم) ميّتاً كَحُرمَته حيّاً»; «احترام پيامبر (صلي الله عليه وآله) در حيات و مماتش يكسان است.»
بنابر اين، چون شرافت و احترام هر مكان، بستگي دارد
94 |
به احترام و شرافت كسي كه در آنجا مدفون است; از اين رو، محلّ دفن پيامبران، صالحان، عالمان و اولياي خدا نيز به خاطر احترام مدفونين در آن مكان، داراي همان احترام و شرافتي خواهند شد كه خود صاحب قبر دارد; همانگونه كه خود صاحب قبر واجب الاحترام است و بايد در مقابلش خضوع كرد، در مقابل قبرش نيز بايد تواضع و خضوع نمود; زيرا گفته اند: «شرفُ المكانِ بالمكين». چنانكه پوست حيوان مذبوح، آنگاه كه جلد قرآن شود، شايسته اكرام و احترام و مايه بركت است و در اين صورت، احترامش واجب و اهانت و بي اعتنايي به آن حرام خواهد بود. بنابراين، همانگونه كه احترام به جلد قرآن احترام به خود قرآن مي باشد، احترام به قبور اولياءالله نيز احترام به خود آن ها خواهد بود. پس احترام به اين قبور و خضوع و خشوع نمودن در برابر آن ها، به امر و دستور خود باري تعالي است كه آن ها را محترم و معظم قرار داده; زيرا اين ها قبور انبيا و پيامبراني هستند كه خداوند امر به اكرام و احترام آن ها نموده و هر اطاعتي كه به واسطه امر پروردگار باشد در واقع اطاعت و عبادت خود او خواهد بود مانند: احترام كردن به برادر ديني. احترام به پدر و مادر و اظهار خضوع و فرود آوردن جناح ذل در مقابل آن ها. احترام به مسجد و نماز تحيت در آن. احترام به كعبه و طواف به دور آن. احترام به حرم و مرتكب نشدن محرّمات آن. احترام به
95 |
مقام ابراهيم و نماز طواف پشت آن خواندن. احترام به حِجر اسماعيل و خواندن نماز در آنجا. احترام حجرالأسود و تقبيل و استلام نمودن آن، و بسياري موارد ديگر كه خداوند احترام آن را واجب كرده و احترام كردن به آن ها كه به خاطر امر خداي تعالي صورت مي گيرد اطاعت و عبادت خود خدا خواهد بود. احترام گذاشتن به پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيز از اين قبيل است. خداوند تعالي احترام آن بزرگوار را تا آنجا واجب شمرده كه فرمود:
{ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض...} .
«اي كساني كه ايمان آورده ايد، صداي خود را از صداي پيامبر فراتر نبريد و در برابر او صدايتان را بلند نكنيد، آنگونه كه برخي از شما در برابر بعضي بلند سخن مي گوييد.»
توجه
از آنچه گفته شد، دانستيم كه اگر احترام به قبور انبيا و صالحان، عبادت آن ها و شرك به خدا محسوب شود، بايد احترام به كعبه، طواف در پيرامون آن، بوسيدن و استلام حجرالأسود، احترام حِجر اسماعيل، مقام ابراهيم، محترم شمردن مساجد و مشاعر اسلامي; مانند عرفات، مشعر و
96 |
منا، احترام به پدر و مادر و تواضع و فروتني در برابر آنان، فرود آوردن صدا در حضور پيامبر، تواضع پيامبر در برابر مؤمنان، سجده كردن فرشتگان بر آدم (عليه السلام) و سجده برادران يوسف و پدر و مادرش بر وي، تعظيم و احترام ارتشيان در برابر اميران و مافوق خود، احترام صحابه به پيامبر و خلفا، احترام پيامبران بر پدر و مادر و خضوع و فروتني كامل در برابر آن ها، و بالأخره احترام خودِ وهابي ها به ابن سعود و... كفر و شرك باشد، مي پذيريد كه در اين صورت، هيچ انساني; حتي پيامبران و اوليا، از شرك و كفر سالم نخواهند ماند; زيرا وقتي معتقد شديد كه هر تعظيم و احترامي، عبادت و هر عبادتي براي غير خدا شرك است، پس بايد تمام موارد ياد شده و مانند آن، كفر و شرك باشد و بايد ملتزم شويم كه خداوند سبحان امر به شرك و كفر كرده است! روشن است كه چنين ملازمه اي از نگاه عقل و شرع باطل و نادرست است. خداوند فرموده است: { إِنَّ اللهَ لاَ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ...} ; يعني خداوند هرگز شرك را نمي آمرزد. چيزي كه تا اين اندازه مبغوض خدا است، چگونه به آن امر مي كند؟ و اگر به فرض محال، امري نيز بر آن واقع شود، به هيچوجه آن را از شرك بودن تغيير نمي دهد و رفع شرك از آن نمي شود; زيرا چيزي كه قبل از صدور امر، شرك بود با امر به آن تغيير ماهيت نمي دهد و هرگز تبديل به توحيد نمي شود; زيرا هيچ حكمي نمي تواند
97 |
موضوعي را تغيير دهد. چه رسد به اين كه ادله عقلي و نقلي نيز بر لزوم احترام قبور انبيا و اوليا وجود دارد.
چگونه ممكن است خداوند احترام به يك سنگ را، به خاطر اين كه حضرت ابراهيم هنگام ساختن خانه كعبه پاي خود را روي آن گذاشته، واجب مي كند و آن را كفر و شرك نمي داند، اما قبري را كه بدن شريف خليلش در آنجا دفن شده، همچنين قبري را كه بدن اشرف كائنات و سرور فرزندان آدم در آنجا به خاك سپرده شده، آن را كفر و شرك مي داند؟! اگر قبور داراي احترام و فضيلت نبودند، چرا خليفه اول و دوم وصيت كردند آن ها را در جوار قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) دفن كنند؟ و چرا پيروانشان آن را بزرگترين منقبت و فضيلت مي دانند كه در جوار قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) دفن شده اند؟ اگر قبور داراي احترام نبودند و اميد خير و بركتي از آن ها نبود، چرا وقتي كه بني هاشم مي خواستند جنازه امام حسن مجتبي را به عنوان تجديد عهد، كنار قبر جدش پيامبر (صلي الله عليه وآله) ببرند، بني اميه به گمان اين كه مي خواهند جنازه را در آنجا دفن كنند، لباس رزم پوشيده، مانع شدند و گفتند: چرا بايد عثمان در دورترين نقطه بقيع دفن شود اما امام حسن (عليه السلام) در كنار قبر جدش؟! اگر قبر داراي احترام و فضيلت و بركت نبود، چرا بني هاشم طبق وصيت امام مجتبي مي خواستند جنازه اش را براي تجديد عهد نزد جدش ببرند؟! آيا اين عمل عين توسل و تبرّك به پيامبر (صلي الله عليه وآله)
98 |
و قبر او نيست؟ چرا وهابي ها آن را شرك مي شمارند؟! آيا امام حسن (عليه السلام) و تمام بني هاشم با اين عمل مشرك شدند و وهابي ها معناي توحيد را بهتر از آنان فهميدند؟
اگر قبور انبيا داراي احترام و ارزش نبود، چرا بني اميه از اين كه عثمان در كنار قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) دفن نشده و در دورترين نقطه بقيع مدفون گرديده، تأسف مي خورند؟ تمام اين ها دلالت بر فضيلت و برتري بقعه نبوي دارد و همه مسلمانان محل دفن پيامبر را محترم مي شمارند و براي به دست آوردن شرافت و فضيلت آن، حاضرند جان فدا كنند!
بنابراين، وهابي ها كه احترام به قبور انبيا و صالحان را با احترام اصنام و اوثان قياس مي كنند، قياسي است مع الفارق و فاسد كه حاكي از نابخردي و جهل مركب آنان است; زيرا خداي سبحان احترام به قبور انبيا و اوليا را لازم دانسته و احترام به اصنام و اوثان را حرام شمرده است وتفاوت ميان اين دو، آشكار است.
تبرّك به قبور انبيا و ...
تبرك به قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ديگر انبيا و اوليا، مانند بوسيدن، استلام و گشتن پيرامون آن، هيچ اشكالي ندارد و اگر بعضي از علماي اهل سنت فتوا به كراهت داده اند، از اين باب بوده است كه گمان كرده اند فاصله گرفتن از قبر شريف به ادب نزديكتر است. اخبار و روايات نيز مؤيد جواز است، براي
99 |
نمونه، به موارد زير توجه كنيد:
1 . سمهودي(1) از ابوالحسين، يحيي بن حسين بن جعفر، در كتاب اخبارالمدينه، از عمربن خالد، از ابي نباته، از كثيربن زيد، از مطّلب بن عبدالله بن حنطب روايت كرده كه: روزي مروان بن حكم وارد مسجد پيامبر (صلي الله عليه وآله) شد، ديد مردي خودش را روي قبر آن حضرت انداخته و مي بوسد. او كه به پندار خود، اين عمل را ناروا مي دانست، پشت گردن آن شخص را گرفته، بلند كرد و با اعتراض شديد، وي را از اين عمل منع كرده، گفت: مي فهمي چه مي كني؟ تو با بوسيدن سنگ و آجر قبر، مرتكب شرك شدي؟!
آن مرد در پاسخ مروان گفت: آري، مي دانم چه مي كنم، من نه سنگ را و نه آجر را، كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) را زيارت مي كنم. بارها از حضرت شنيده ام كه مي فرمود: هرگاه متولّيان و مسؤولان امر دين، افراد شايسته و اهل باشند، نسبت به آن نگران نباشيد ليكن هرگاه افراد نا اهلي متولّي و متصدّي دين شدند، در آن صورت بر احوال دين بگرييد.»
مطّلب بن عبدالله افزود: آن مرد، ابو ايّوب انصاري، صحابيِ خاص پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) بود.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وفاء الوفا، ج4 ، ص1404
2 . همچنين نكـ : مستدرك حاكم نيشابوري (متوفاي 405 ق.) ج4، ص515 ; مسند احمد حنبل، ج 5 ، ص422 ; شفاء السقام، ص113