بخش 1

مقدمه ابن‌تیمیّه وکاشت بذر نفاق شرح حال نخستین ناهمگونی‌ شخصیت ابن تیمیه منتقدان هم عصر ابن تیمیه


1


بسم الله الرحمن الرحيم


3


فرقه‌اي براي تفرقه

بررسي پيشينة فكري و سياسي

جريان وهابيت

نجم الدين طبسي


7


مقدمه

الحمد لله ربّ العالمين والصلاة والسلام علي محمّد وآله الطاهرين ، سيّما الإمام المهدي روحي فداه .

نوشتة حاضر ضمن سلسله بحثهايي است كه در سال 1416ق . ( دوازده سال قبل ) در حوزة "الرسول الأكرم" بيروت به زبان عربي تدريس مي‌شد وطلاب محترم حوزه را از خطر وهّابيت و افكار منحرف ابن‌تيميه و جريان سلفي‌گري برحذر مي‌داشت . پيش از نقد عقايد آنان ، به تاريخچة ابن‌تيميه و ابن‌وهاب ونقش آنان در ايجاد اختلاف و درگيري بين امّت واحدة اسلامي و از هم پاشيدن صفوف مسلمين پرداخته شده ، تا همگان بدانندكه امروز چه كساني به نام دين و مذهب ، خنجر بر پيكرة دين مي‌زنند و كاري را كه يهود ( عليهم لعان الله ) و استعمارگران نمي‌توانند به آن دست يابند ، متأسفانه اين گروه و حزب ، به آساني آن را به دست آورده و نتايج آن را تقديم دشمنان اسلام مي‌كنند .



8


اين جزوه هر چند كوتاه و مختصر است ، ولي مي‌تواند در فهم مقصود و رساندن پيام ، نقش مؤثري داشته باشد .

در پايان آرزومنديم خداوند عزّ وجل ، اسلام و امت اسلامي را از شرّ بدخواهان و دسيسة منافقان حفظ گرداند .

ضمناً از جناب حجة الاسلام داداش زاده كه در ترجمة اين درس‌ها تلاش و كوشش فراوان داشته و از حجةالاسلام شيخ محمدباقر پوراميني ـ‌ كه در ملاحظات و تذكرات ارزندة خويش به غنا و محتواي آن افزودهاند ـ‌ كمال تشكر و تقدير را دارم .

قم ـ طبسي

4 مرداد 1386 برابر با 11 رجب 1428ق .


9


ابن‌تيميّه وكاشت بذر نفاق

شرح حال

احمدبن عبدالحليم حراني دمشقي ، معروف به ابن تيميه در سال 661ق . ‏ ( 5 سال پس از سقوط خلافت بني‏عباس توسط هولاكو در بغداد ) در حرّان( 1 )كه كانون فرقة صابئه بود ، ديده به جهان گشود . دوران كودكي‏ و نوجواني‏ خود را در آن ديار سپري‏ كرد و به سبب هجوم قوم وحشي‏ تاتار ، مجبور شد به همراه خانوادة خود ، در سال 667ق . از زادگاه خويش كوچ كرده ، به دمشق بگريزد . آغازتحصيل او در علوم مذهبي ، فقه حنبلي‏ بود و نخستين استاد وي ، پدرش بود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حرّان از توابع شام است .


10


نخستين ناهمگوني‌

ساكنان حماة از ابن‌تيميه پرسيدند كه نظر بزرگانِ از صالحين در مورد آيات صفات ، مثل : ( الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي ) ( 1 ) و نيز ( اسْتَوي إِلَي السَّماءِ ) ( 2 ) و همچنين فرمودة رسول گرامي ( صلي الله عليه وآله وسلّم ) : "إنَّ قُلُوبَ بَنِي ‏آدَمَ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ" و "يَضَعُ الجَبـّار قـَدَمَهُ في‏ النـّار . . . " چيست ؟ پاسخي كه به اين پرسش داد ، تصريح بر جسم بودن خداوند عزّوجلّ داشت ؛ انتشار پاسخ ابن تيميه در آن ناحيه غوغايي به راه انداخت و از آن پس ( از سال 698ق . ) وي به واسطة دادن فتاوا و ارائة تفسيرهاي غلط از آيات قرآن ، شهرت يافت .

ابن كثير مي‏گويد : گروهي‏ از فقها بر ضدّ او برخاسته ، از جلال‏الدين حنفي ، قاضي‏ وقت ، محاكمة وي‏ را خواستار شدند . قاضي‏ ابن تيميه را احضار كرد ؛ ولي‏ وي‏ از حضور در محكمه سر باز زد .

بعدها به دليل آن عقيدة انحرافي‏ كه در پاسخ اهل حماة از خود بروز داده بود ، ـ در شهر ـ ، به نام "حمويّه" خوانده شد . ( 3 )

وي‏ همواره با اظهار نظر ، برخلاف آراي‏ مشهور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طه : 5

2 . بقره : 29 ، فصلت : 11

3 . البداية والنهايه ، ج14 ، صص4 ـ 26


11


رايج بين مسلمانان ، موجب تشويش اذهان و آشفتگي‏ در عقايد و باورهاي‏ مردم مي‏شد تا اين كه در سال 705 ق . بحثي‏ ميان او و چند تن از قضات درگرفت كه در نهايت منجر به تبعيد وي به مصرگرديد . . . سپس در سال 706 ق . امير سيف‏الدين سلار ، نايب مصر ، سه نفر از قضات فرقة شافعي‏ ، مالكي‏ و حنبلي‏ و نيز سه تن از فقها را كه نامشان باجي‏ ، جزري‏ و نمواري‏ بود ، احضار كرد تا در مورد ابن تيميه ، تصميم‏گيري‏ نمايند . همگي‏ رأي‏ به آزادي‏ او دادند تا شايد دست از عقايد خود بردارد ؛ امّا طولي‏ نكشيد كه در سال 707 ق . ابن عطاء بر ضدّ او مطالبي‏ ابراز داشت و قاضي‏ بدرالدين را وادار كرد تا حكم كند به اينكه سخنان ابن تيميّه نهايت بي‏ادبي‏ نسبت به ساحت پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) است ؛ از اين رو به حبس او دستور داد و وي‏ مدت يك سال ( تا سال 708ق . ) در مصر بازداشت بود . سپس به اسكندريّه تبعيد شد . ولي‏ همچنان بر انحراف خود اصرار داشت و دست از فتاواي‏ شگفت‏انگيز خود برنمي‌داشت . بدين سبب وي‏ را در قلعه‏اي‏ در دمشق زنداني‏ كردند . . . و وي را از نوشتن مطالب و مطالعة كتب منع نمودند و تمام كتاب‏هايي‏ كه نزدش بود ، برداشتند و هيچ‌گونه ابزار نوشتن در اختيار او قرار ندادند و سرانجام در سال 728 ق . درگذشت . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المنهل‏الصافي ، ص340


12


شخصيت ابن تيميه

در مورد شخصيت ابن تيميه مي‏توان گفت :

1 . او شخصيّتي‏ واقع‏بين نبود و به مسائلي‏ كه مسلمانان در آن دوران سخت بدان توجه داشتند و براي‏ آن ها حساس بود ، اهميتي‏ قائل نمي‌شد ؛ زيرا در دوراني‏ كه مسلمين بيش از هر چيز ديگر نياز شديد به وحدت داشتند ، وي‏ با افشاندن بذر فتنه و درگيري ، اوضاع مردم را هرازچند گاهي‏ متشنّج مي‏كرد و بخش وسيعي‏ از توان حكومت و قضات را ـ كه مي‏بايست صرف دفاع در برابر كفار شود ـ‌ به خود مشغول مي‌كرد و با تشويش افكار و نشر عقايد باطل آن‌ها را هدر مي‏داد .

2 . نظرات ابن تيميه برخلاف آراي مشهور بود كه بر آن اتفاق داشتند ؛ بهطوري‏ كه بسياري‏ از قضات و فقها با نظر وي‏ از در مخاصمه درآمدند .

3 . وي‏ قائل به تجسيم و تشبيه و جهت داشتن خداوند عزّوجلّ بود .

4 . او به استغاثة به رسول الله اعتقاد نداشت و حرمت زيارت قبور انبيا‌ و صالحين را ترويج مي‌كرد .

منتقدان هم عصر ابن تيميه

در زمان حيات ابن تيميه و بعد از او ، علماي‏ بسياري‏ پرده از افكار انحرافي‏اش برداشتند و در اين ميان نقد علماي


13


معاصر او از اهميت بسياري‏ برخودار است . ‏

1 . صفي‏الدين الهندي‏ الأرموي‏ ( م . 715ق . ) ؛ او از بزرگان مذهب اشعري‏ بود و در مجلسي‏ با ابن‌تيميه به مناظره پرداخت . روش صفي‏الدين هندي‏ به گونه‌اي بود كه وقتي‏ وارد بحث و بررسي يك مسألة علمي‏ مي‏شد ، با حوصلة تمام ، همة جوانب آن مسأله را مورد كاوش قرار مي‏داد . اما ابن‌تيميه برخلاف او با شتاب از مسأله‏اي‏ به مسألة ديگر مي‌پرداخت و بدون اين كه آن را خوب تقرير كند ، از آن مي‏گذشت ؛ از اين رو صفي‏الدين هندي‏ به او گفت : اي‏ ابن تيميه تو را چگونه مي‏بينم ! تو مانند گنجشكي‏ هستي‏ كه وقتي‏ مي‏خواهم آن را به دام بيندازم از اين شاخه به آن شاخه مي‌پرد . . .

بعد از مدتي‏ ابن تيميه زنداني و بر ضدّ او روشنگري‌ها و تبليغات وسيعي‏ انجام گرفت . ( 1 )

2 . شهاب‏الدين حلبي‏ ( م . ‏ 733ق . ) ؛ او كتابي‏ در زمينة نفي‏ جهت داشتن خداوند عزّوجلّ به رشتة تحرير درآورد . اين كتاب در حقيقت ردّ عقيدة ابن‌تيميه است . در مقدّمة آن كتاب مي‏نويسد :

امّا بعد ، آنچه كه مرا بر آن داشت تا اين كتاب را بنويسم ، مسأله‏اي‏ است كه در اين مدت به وقو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الطبقات الشافعية الكبري ، ‏ ج9 ، ص164


14


پيوست و آن اين است كه بعضي‏ در صدد برآمده‌اند و مطالبي‏ در اثبات جهت داشتن خداوند عزّوجلّ نوشته‌اند و هر كسي‏ كه در اين زمينه مطالعه‏اي‏ نداشته باشد و به وسائل معرفت ، مسلّح نباشد و نيز مستبصر به نور حكمت نباشد ، فريفتة آن سخنان مي‏گردد . لذا بر آن شدم تا عقيدة اهل سنّت و اهل جماعت را بيان كرده ، فساد مطالب او ( ابن تيميه ) را روشن نمايم ، در حالي‏ كه او هر آن چه را كه خود ادّعا كرد ، اولين كسي‏ بود كه به نقض آن پرداخت و هر قاعده‏اي‏ را كه مطرح نمود ، خود دست به تخريب آن زد . ( 1 )

3 . قاضي ‏القضاة كمال‏الدين الزملكاني‏ ( م . ‏733ق . ) ؛ به گفتة سبكي ، وي‏ پيشوا ، علاّمه و اهل مناظره بود( 2 ) و در دو مسألة طلاق و زيارت به ردّ بر عقايد ابن تيميّه پرداخته است .

4 . حافظ شمس‏الدين ذهبي ، ( متوفاي‏ 748ق . ) ؛ وي‏ در نامة‏ بلند و پندآموزش به ابن تيميّه چنين مي‏نويسد :

تا چه اندازه استخوان در چشم برادر مؤمن خود مي‏بيني‏ در حالي‏ كه فراموش كرده‏اي‏ آن تنه درختي‏ را كه در چشم خودداري‏ ! تا چه مقدار به ستودن از خود مي‏پردازي ؟ تا چه اندازه سخنان و بدبختي‏هايت ، تو را به ورطة سيه روزي‏ كشانده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الطبقات الشافعيه الكبري‏ ، ج 9 ، ص35

2 . همان ، ص190


15


تا چه مقدار به مذمت علما مي‏پردازي‏ و به دنبال عيوب مردم هستي ؟ در حالي‏ كه خودت آگاه به اين نهي‏ پيامبر خدا ( صلي الله عليه وآله ) هستي‏ كه فرمود : مردگان خود را جز به خير ياد نكنيد . بله من مي‏دانم كه تو در مقام دفاع از خود برآمده ، چنين توجيه مي‌كني با كساني‏ بايد به نبرد برخاست كه بويي‏ از اسلام نبرده‏اند و آشناي‏ به آن چه كه رسول مكرّم بر آن مبعوث گرديده نيستند و اين جهاد است و از بسياري‏ از چيزهايي‏ كه به واسطة عمل به آن ، آدمي‏ را به رستگاري‏ مي‏رساند . . . بي‌خبراند .

نيكو بودن اسلام شخص به اين است كه چيزهاي‏ غير مهم را رها سازد . اي‏ مرد ، به خدا قسم ، بر ماست كه تو را باز داريم ؛ چرا كه تو بحث كننده‏اي‏ چرب زبان هستي‏ و هيچگاه آرام و قرار نداري‏ . از اين همه اشتباهات در دين بپرهيز كه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) ، از طرح چنين مسائلي‏ بيزار است . آن حضرت از كثرت سؤال نهي‏ كردند و فرمود : همانا مخوف‏ترين چيزي‏ كه بر امتم از آن بيمناك هستم ، منافق چرب زبان در ميان امتم است .

سخن زياد در آن‏جايي‏ كه مرتبط با حلال و حرام باشد و لغزش در آن نباشد ، قساوت قلب مي‏آورد . پس چگونه خواهد بود سرانجامِ سخن زياد در مباحث فلسفي‏ كه ارتباطي‏ به حرام و حلال ندارد ؟

اين سخنان فلاسفه دروغ‏هايي است كه قلب را مي‏ميراند . به خدا سوگند ـ با اين سخنان تو ، دست‏مايه خنده براي‏ ديگران شده‏ايم . تا كي


16


مي‏خواهي‏ دقايق كفريات فلاسفه را بيرون آوري‏ و به عقايد خود ضميمه كني‏ ؟ ما با همين عقول خود به ردّ آن كفريات مي‏پردازيم . اي‏ مرد ، افكار آلوده و مسموم فلاسفه و نيز كتاب‏هاي‏ آنها به تو رسيده است ـ كه چنان سخنان را بر زبان مي‏راني‏ ـ بدان كه غوطه‏ور شدن در افكار مسموم ، باعث مي‏گردد تا جسم به آن خو گرفته ، در نهان آن جا بگيرد . دريغا از يك مجلسِ قرآن كه تلاوتش به همراه تدبّر و خشيّتش به همراه ياد خدا وند ـ عزوجل ـ و سكوتش به همراه تفكر باشد ! افسوس از يك مجلسي‏ كه در آن يادي‏ از ابرار شود ؛ چرا كه ياد انسان‏هاي‏ صالح در مجالس ، باعث مي‏شود كه رحمت خداوند بر اهل آن مجلس نازل گردد . اما در مجالسي‏ كه تشكيل مي‏گردد ، اگر نام صالحان برده شود ، از آنها با لعن و نفرت ياد مي‏شود . امّا تو شمشير حجاج بن‌يوسف و زبان ابن‌حزم را دو برادر مي‏داني‏ كه با آن دو ، دوستي‏ مي‏ورزي‏ . اي‏ شكست خورده ، هر كس از تو پيروي‏ كند ، خود را در معرض كفر و فروپاشي‏ دينش قرار داده است ؛ بويژه اگر اين افراد كه از تو تبعيّت مي‏كنند انسان‏هايي‏ با علم اندك باشند كه دين را براي‏ ارضاي‏ شهوت خود پذيرفته‌اند . گر چه اين اشخاص با سخنان تو ، متأثر مي‏شوند و با دست و زبان خود از تو دفاع مي‏كنند ، اماهمين اشخاص در باطن از دشمنان تو هستند .

آيا مگر نه اين است كه اكثر پيروان تو ، انسان‏هايي


17


ناتوان ، دست بسته و سبك عقل يا آدم‏هايي‏ بي سوادند ؟ اگر پيروان صالحي‏ داشته باشي ، آن ها هم انسان‏هايي‏ خشك و بي‏فهم هستند . پس تو اگر سخن مرا تصديق نمي‏كني ، خودت درباره آنها جست‌جو كن و اعمال و افكارشان را با ترازوي‏ عدل بسنج .

اي‏ مسلمان ، اسب شهوتت را براي‏ مدح خود ، پيش بياور كه تا چه اندازه نفس خود را تصديق مي‏كني‏ و با آن دوستي‏ مي‌ورزي‏ و خوبان را دشمن مي‏شماري ؟

چه اندازه با نفس خود دوستي‏ مي‏ورزي‏ و نيكان را خوار مي‏شماري ؟

تا چه اندازه نفس خود را بزرگ مي‏شماري‏ و عبادت كنندگان را كوچك مي‏نگري ! تا كي‏ با نفس خود دوستانه برخورد مي‏كني‏ و كار زهّاد را زشت مي‏شماري‏ ؟

تا كي‏ مي‏خواهي‏ كلامت را با كيفيّتي‏ ستايش كني‏ ؟ به خدا قسم ، باهمان كيفيّت احاديث صحيحين را مدح نمي‏كني‏ . اي‏ كاش احاديث صحيحين از دست تو سالم مي‏ماند ! چرا كه هر وقت اراده نمودي ، احاديث صحيحين را با برچسب تضعيف و موهوم يا با تأويل و انكار ، تغيير داده‏اي‏ . آيا وقت آن نرسيده كه از سخنان و افكارت دست برداري ؟

آيا وقت آن نرسيده كه توبه و انابه به درگاه حق بنمايي ؟


18


آيا به سن 70 نرسيده‏اي‏ كه كوچيدن از اين دنيا براي تو نزديك است ؟

به خدا قسم من مرگ را به تو يادآوري‏ نمي‏نمايم . بلكه تو از كسي‏ كه مرگ را به يادت مي‏اندازد ، نفرت مي‏ورزي‏ . بنابراين ، گمان نمي‏كنم گفتار مرا قبول كني‏ و به نصيحت من گوش فرا دهي‏ . بلكه در تو همّت بزرگي‏ مي‏بينم كه براي‏ نقد سخنان من ، چندين جلد كتاب بنويسي‏ . و همين امر مانع از آن مي‏شود كه سخنان خود را به پايان برسانم . نصرت تو به اين است كه هر آن چه تو مي‌گويي ، من آن را قبول كنم و يا ساكت بشوم .

امّا در هر صورت ، حال تو نزد من معلوم است و من دلسوزانه و از روي‏ محبّت به نصيحت تو پرداختم . وقتي‏ حال تو نزد من اين گونه است ، پس نزد دشمنانت چگونه خواهد بود ؟ در حالي‏ كه در ميان دشمنان تو انسان‏هايي‏ صالح و عاقل و اهل فضل مشاهده مي‏كنم ، همچنان كه در ميان دوستان تو ، انسان‏هايي‏ فاسق ، دروغگو ، جاهل ، حيوان صفت و . . . مي‏بينم . اگر تو در روز روشن مرا ناسزا گويي‏ ، باز من از تو رضايت دارم ؛ امّا از تو ميخواهم كه دربارة گفتارم در خفا فكر كني‏ و از آن بهرهمند شوي .

خداوند رحمت كند كسي‏ را كه عيوب مرا به من ميگويد . . . . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تكلمة الصيف الصقيل كوثري ، ص 190 ؛ سير اعلام النبلاء ، ج1 ، ص38


19


5 ـ يافعي‏ ؛ او در كتاب مرآةالجنان در ترجمة ابن تيميه گويد : . . . ابن تيميّه مسائل عجيب و غريبي‏ بيان نمود كه اين نوع از مسائل با مذهب اهل سنّت مباينت دارد . از زشت‏ترين مطالبي‏كه وي‏ عنوان نمود ، نهي‏ از زيارت قبر نبيّ مكرّم اسلام است . ( 1 )

6 . ابوبكر حصني‏ دمشقي‏ ( م . ‏ 829 ق ) ؛ او مي‏گويد : پس بدان همانا من در سخنان اين شخص خبيث كه در قلبش مرض هست ، گمراهي‏ را مشاهده نمودم كه اين گمراهي‏ در اثر تبعيّت از متشابهات قرآن و سنّت حاصل گرديده و هدفش جز فتنه‏انگيزي‏ چيز ديگري‏ نيست و در اين امر ، بعضي‏ از عوام الناس از او پيروي‏ كرده‏اند . همين زمينه‏اي‏ است تا خداوند عزّوجلّ آنها را به هلاكت رساند . لذا من در كلمات وي‏ با چيزهايي‏ مواجه شدم كه ياراي‏ تكلم را از من گرفت و ديگر انگشتانم توان ثبت كلماتي‏ در ردّ وي‏ را ندارد ، چرا كه هر آن چه از كذب بوده به ربّ العالمين نسبت داده و گفتار خود را به صورتي‏ فريبنده با آيات قرآني‏ تطبيق داده است و همچنين به بدگويي‏ از انسان‏هاي‏ صالح و خلفاي راشدين و تابعين آنها پرداخته كه من از ذكر آن خودداري‏ مي‏كنم و فقط سخنان ائمة پارسا را در اين زمينه يادآور مي‏شوم . . . ( 2 ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي اطلاع بيشتر ر . ك . به : مرآة الجنان ، ج4 ، ‌ص277

2 . دفع شبهة من شبّه وتمرّد ، ص216


20


7 . شهاب‏الدين ابن حجر الهيتمي‏ ( م . 974ق . ) ؛ او در شرح حال ابن تيميه گويد : ابن تيميّه بنده‏اي‏ است كه خداوند او را خوار و گمراه و كور و كر ساخته است . و به همين مطلب پيشوايان گذشته ـ كه به فساد حالاتش پرده برداشته‏اند و كذب سخنانش را آشكار ساختند ـ تصريح نمودند .

وي‏ در ادامه گويد : ابن تيميه از متأخرين حنابله است كه مشروعيّت اين طايفه را زير سؤال برده است . او آن قدر در استدلال‏هاي‏ خود حرف‏هاي‏ گزافي‏ زده كه گوش‏ها از شنيدن آن ابا داشته ، سرشت آدمي‏ از آن نفرت مي‏ورزند . اما من مي‏گويم : او كيست تا به نظرات او توجه نمود و يا در چيزي‏ از امور ديني‏ به گفتار او تكيه كرد ؟ مگر او همان كسي‏ نيست كه از سوي‏ يكي‏ از پيشوايان گذشته ـ كه به بررسي‏ سخنان فاسد او پرداخته و دلايل او را به نقد كشيده و زشتي‏هاي‏ اوهام او را ظاهر ساخته ـ مورد مذمت قرار گرفته است . اين شخص كه عز بن جماعة نام دارد در مورد ابن تيميّه مي‏گويد : او بنده‏اي‏ است كه خداوند عزّوجلّ او را ذليل و گمراه ساخته ، لباس خواري‏ بر تن او پوشانيده است . و چنان بر مسند تهمت و كذب بر ديگران تكيه زد كه جز خفّت و بي‏آبرويي‏ و حرمان نتيجة ديگري‏ براي‏ او نداشت . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فرقان‏القرآن ، ص132


21


8 . حافظ ابوالفضل غماري : عده‌اي به سخنان ابن تيميه استدلال كرده ، و او را شيخ الاسلام مي‌خوانند ، در حالي كه او جزو نواصب بوده ، دشمن حضرت علي ( كرّم‌الله وجهه ) مي‌باشد .

همو حضرت فاطمه را متهم به نفاق كرده است . و معتقد به تشبيه ـ و بدعت‌هاي ديگر است و خداوند عزّ‌وجلّ نيز او را به سزاي كار خويش رسانيد و بدعت گذاران بعد از او ، متأسفانه دست پروردگان او مي‌باشند . ( 1 )

9 . ابن بطوطه جهانگرد معروف ، در كتاب سفرنامة خود مي‌نويسد : "وَكَانَ فِي عَقلِهِ شَيء" ؛ يعني ابن تيميه اختلالات ذهني و مشكل عقلي داشته . . . روزي در جلسة درس او شركت كردم ، شنيدم كه مي‌گفت : همانگونه كه من از منبر پايين مي‌آيم خداوند نيز از آسمان به زمين مي‌آيد . ( 2 )

10 . ملاعلي‏ قاري‏ حنفي‏ ( م . ‏ 1016ق . ) ؛ او در شرح شفاء گويد : ابن تيميّة حنبلي‏ دچار افراط گرديده به طوري‏ كه سفر براي‏ زيارت پيامبر خدا را حرام نموده است . همچنان كه بعضي‏ ديگر افراط كرده ، زيارت را ب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الصبح السافر : 54

2 . الرحله ، ص95 ؛ من اعلام المجددين ، ص47


22


ضرورت دين جزو قربات مي‏دانند و منكران را كافر مي‏شمارند . وي‏ در ادامه مي‏گويد : اينكه زيارت پيامبر قرب به خداوند عزّوجلّ مي‏آورد ، از ضروريات دين است . و انكار كنندة آن محكوم به كفر است . شايد همين دومي‏ به صحت نزديك‏تر باشد . چون تحريم آنچهكه علما بر استحبابش اجماع نموده‏اند ، از مصاديق كفر است ؛ چرا كه تحريم يك امر مستحب بالاتر از تحريم يك امر مباحي‏ است كه در اين مسأله بر اباحة آن اتفاق نظر صورت گرفته است . ( 1 )

11 ـ النبهاني‏ ( م . ‏ 1350ق . ) ؛ او در كتاب شواهد الحق مي‏گويد : افزون بر محكوم شدن ابن تيميّه از سوي‏ علماي‏ اهل سنّت ، آن هم به خاطر خطرهاي‏ فاحش و فتاواي‏ شاذّ در مسائل ديني‏ كه به موجب آن با اجماع مسلمين مخصوصاً اموري‏ كه مربوط به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بود ، به مخالفت برخاست ، اين سخن به اثبات رسيده كه علماي مذاهب چهارگانه همگي‏ بر ردّ بدعت‏هاي‏ ابن تيميّه اتفاق نظر دارند كه بعضي‏ از اين علما به صحت آن چه كه او نقل مي‏كند ، ترديد نشان داده‏اند ؛ همچنان كه بعضي‏ ديگر از علما در عقل وي‏ تشكيك نموده‏اند .

12 . گفتار ابن‌تيميه در منع زيارت قبر نبيّ گرامي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . درةالجحال في‏ اسماء الرجال امر ، ج1 ، ص30


23


از زشت‌ترين مسائلي است كه از وي نقل شده است . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ارشاد الساري ، ج2 ، ص329


| شناسه مطلب: 78517