بخش 1
مقدمه ابنتیمیّه وکاشت بذر نفاق شرح حال نخستین ناهمگونی شخصیت ابن تیمیه منتقدان هم عصر ابن تیمیه
بسم الله الرحمن الرحيم
فرقهاي براي تفرقه
بررسي پيشينة فكري و سياسي
جريان وهابيت
نجم الدين طبسي
مقدمه
الحمد لله ربّ العالمين والصلاة والسلام علي محمّد وآله الطاهرين ، سيّما الإمام المهدي روحي فداه .
نوشتة حاضر ضمن سلسله بحثهايي است كه در سال 1416ق . ( دوازده سال قبل ) در حوزة "الرسول الأكرم" بيروت به زبان عربي تدريس ميشد وطلاب محترم حوزه را از خطر وهّابيت و افكار منحرف ابنتيميه و جريان سلفيگري برحذر ميداشت . پيش از نقد عقايد آنان ، به تاريخچة ابنتيميه و ابنوهاب ونقش آنان در ايجاد اختلاف و درگيري بين امّت واحدة اسلامي و از هم پاشيدن صفوف مسلمين پرداخته شده ، تا همگان بدانندكه امروز چه كساني به نام دين و مذهب ، خنجر بر پيكرة دين ميزنند و كاري را كه يهود ( عليهم لعان الله ) و استعمارگران نميتوانند به آن دست يابند ، متأسفانه اين گروه و حزب ، به آساني آن را به دست آورده و نتايج آن را تقديم دشمنان اسلام ميكنند .
اين جزوه هر چند كوتاه و مختصر است ، ولي ميتواند در فهم مقصود و رساندن پيام ، نقش مؤثري داشته باشد .
در پايان آرزومنديم خداوند عزّ وجل ، اسلام و امت اسلامي را از شرّ بدخواهان و دسيسة منافقان حفظ گرداند .
ضمناً از جناب حجة الاسلام داداش زاده كه در ترجمة اين درسها تلاش و كوشش فراوان داشته و از حجةالاسلام شيخ محمدباقر پوراميني ـ كه در ملاحظات و تذكرات ارزندة خويش به غنا و محتواي آن افزودهاند ـ كمال تشكر و تقدير را دارم .
قم ـ طبسي
4 مرداد 1386 برابر با 11 رجب 1428ق .
ابنتيميّه وكاشت بذر نفاق
شرح حال
احمدبن عبدالحليم حراني دمشقي ، معروف به ابن تيميه در سال 661ق . ( 5 سال پس از سقوط خلافت بنيعباس توسط هولاكو در بغداد ) در حرّان( 1 )كه كانون فرقة صابئه بود ، ديده به جهان گشود . دوران كودكي و نوجواني خود را در آن ديار سپري كرد و به سبب هجوم قوم وحشي تاتار ، مجبور شد به همراه خانوادة خود ، در سال 667ق . از زادگاه خويش كوچ كرده ، به دمشق بگريزد . آغازتحصيل او در علوم مذهبي ، فقه حنبلي بود و نخستين استاد وي ، پدرش بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حرّان از توابع شام است .
نخستين ناهمگوني
ساكنان حماة از ابنتيميه پرسيدند كه نظر بزرگانِ از صالحين در مورد آيات صفات ، مثل : ( الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي ) ( 1 ) و نيز ( اسْتَوي إِلَي السَّماءِ ) ( 2 ) و همچنين فرمودة رسول گرامي ( صلي الله عليه وآله وسلّم ) : "إنَّ قُلُوبَ بَنِي آدَمَ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ" و "يَضَعُ الجَبـّار قـَدَمَهُ في النـّار . . . " چيست ؟ پاسخي كه به اين پرسش داد ، تصريح بر جسم بودن خداوند عزّوجلّ داشت ؛ انتشار پاسخ ابن تيميه در آن ناحيه غوغايي به راه انداخت و از آن پس ( از سال 698ق . ) وي به واسطة دادن فتاوا و ارائة تفسيرهاي غلط از آيات قرآن ، شهرت يافت .
ابن كثير ميگويد : گروهي از فقها بر ضدّ او برخاسته ، از جلالالدين حنفي ، قاضي وقت ، محاكمة وي را خواستار شدند . قاضي ابن تيميه را احضار كرد ؛ ولي وي از حضور در محكمه سر باز زد .
بعدها به دليل آن عقيدة انحرافي كه در پاسخ اهل حماة از خود بروز داده بود ، ـ در شهر ـ ، به نام "حمويّه" خوانده شد . ( 3 )
وي همواره با اظهار نظر ، برخلاف آراي مشهور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . طه : 5
2 . بقره : 29 ، فصلت : 11
3 . البداية والنهايه ، ج14 ، صص4 ـ 26
رايج بين مسلمانان ، موجب تشويش اذهان و آشفتگي در عقايد و باورهاي مردم ميشد تا اين كه در سال 705 ق . بحثي ميان او و چند تن از قضات درگرفت كه در نهايت منجر به تبعيد وي به مصرگرديد . . . سپس در سال 706 ق . امير سيفالدين سلار ، نايب مصر ، سه نفر از قضات فرقة شافعي ، مالكي و حنبلي و نيز سه تن از فقها را كه نامشان باجي ، جزري و نمواري بود ، احضار كرد تا در مورد ابن تيميه ، تصميمگيري نمايند . همگي رأي به آزادي او دادند تا شايد دست از عقايد خود بردارد ؛ امّا طولي نكشيد كه در سال 707 ق . ابن عطاء بر ضدّ او مطالبي ابراز داشت و قاضي بدرالدين را وادار كرد تا حكم كند به اينكه سخنان ابن تيميّه نهايت بيادبي نسبت به ساحت پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) است ؛ از اين رو به حبس او دستور داد و وي مدت يك سال ( تا سال 708ق . ) در مصر بازداشت بود . سپس به اسكندريّه تبعيد شد . ولي همچنان بر انحراف خود اصرار داشت و دست از فتاواي شگفتانگيز خود برنميداشت . بدين سبب وي را در قلعهاي در دمشق زنداني كردند . . . و وي را از نوشتن مطالب و مطالعة كتب منع نمودند و تمام كتابهايي كه نزدش بود ، برداشتند و هيچگونه ابزار نوشتن در اختيار او قرار ندادند و سرانجام در سال 728 ق . درگذشت . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المنهلالصافي ، ص340
شخصيت ابن تيميه
در مورد شخصيت ابن تيميه ميتوان گفت :
1 . او شخصيّتي واقعبين نبود و به مسائلي كه مسلمانان در آن دوران سخت بدان توجه داشتند و براي آن ها حساس بود ، اهميتي قائل نميشد ؛ زيرا در دوراني كه مسلمين بيش از هر چيز ديگر نياز شديد به وحدت داشتند ، وي با افشاندن بذر فتنه و درگيري ، اوضاع مردم را هرازچند گاهي متشنّج ميكرد و بخش وسيعي از توان حكومت و قضات را ـ كه ميبايست صرف دفاع در برابر كفار شود ـ به خود مشغول ميكرد و با تشويش افكار و نشر عقايد باطل آنها را هدر ميداد .
2 . نظرات ابن تيميه برخلاف آراي مشهور بود كه بر آن اتفاق داشتند ؛ بهطوري كه بسياري از قضات و فقها با نظر وي از در مخاصمه درآمدند .
3 . وي قائل به تجسيم و تشبيه و جهت داشتن خداوند عزّوجلّ بود .
4 . او به استغاثة به رسول الله اعتقاد نداشت و حرمت زيارت قبور انبيا و صالحين را ترويج ميكرد .
منتقدان هم عصر ابن تيميه
در زمان حيات ابن تيميه و بعد از او ، علماي بسياري پرده از افكار انحرافياش برداشتند و در اين ميان نقد علماي
معاصر او از اهميت بسياري برخودار است .
1 . صفيالدين الهندي الأرموي ( م . 715ق . ) ؛ او از بزرگان مذهب اشعري بود و در مجلسي با ابنتيميه به مناظره پرداخت . روش صفيالدين هندي به گونهاي بود كه وقتي وارد بحث و بررسي يك مسألة علمي ميشد ، با حوصلة تمام ، همة جوانب آن مسأله را مورد كاوش قرار ميداد . اما ابنتيميه برخلاف او با شتاب از مسألهاي به مسألة ديگر ميپرداخت و بدون اين كه آن را خوب تقرير كند ، از آن ميگذشت ؛ از اين رو صفيالدين هندي به او گفت : اي ابن تيميه تو را چگونه ميبينم ! تو مانند گنجشكي هستي كه وقتي ميخواهم آن را به دام بيندازم از اين شاخه به آن شاخه ميپرد . . .
بعد از مدتي ابن تيميه زنداني و بر ضدّ او روشنگريها و تبليغات وسيعي انجام گرفت . ( 1 )
2 . شهابالدين حلبي ( م . 733ق . ) ؛ او كتابي در زمينة نفي جهت داشتن خداوند عزّوجلّ به رشتة تحرير درآورد . اين كتاب در حقيقت ردّ عقيدة ابنتيميه است . در مقدّمة آن كتاب مينويسد :
امّا بعد ، آنچه كه مرا بر آن داشت تا اين كتاب را بنويسم ، مسألهاي است كه در اين مدت به وقو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الطبقات الشافعية الكبري ، ج9 ، ص164
پيوست و آن اين است كه بعضي در صدد برآمدهاند و مطالبي در اثبات جهت داشتن خداوند عزّوجلّ نوشتهاند و هر كسي كه در اين زمينه مطالعهاي نداشته باشد و به وسائل معرفت ، مسلّح نباشد و نيز مستبصر به نور حكمت نباشد ، فريفتة آن سخنان ميگردد . لذا بر آن شدم تا عقيدة اهل سنّت و اهل جماعت را بيان كرده ، فساد مطالب او ( ابن تيميه ) را روشن نمايم ، در حالي كه او هر آن چه را كه خود ادّعا كرد ، اولين كسي بود كه به نقض آن پرداخت و هر قاعدهاي را كه مطرح نمود ، خود دست به تخريب آن زد . ( 1 )
3 . قاضي القضاة كمالالدين الزملكاني ( م . 733ق . ) ؛ به گفتة سبكي ، وي پيشوا ، علاّمه و اهل مناظره بود( 2 ) و در دو مسألة طلاق و زيارت به ردّ بر عقايد ابن تيميّه پرداخته است .
4 . حافظ شمسالدين ذهبي ، ( متوفاي 748ق . ) ؛ وي در نامة بلند و پندآموزش به ابن تيميّه چنين مينويسد :
تا چه اندازه استخوان در چشم برادر مؤمن خود ميبيني در حالي كه فراموش كردهاي آن تنه درختي را كه در چشم خودداري ! تا چه مقدار به ستودن از خود ميپردازي ؟ تا چه اندازه سخنان و بدبختيهايت ، تو را به ورطة سيه روزي كشانده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الطبقات الشافعيه الكبري ، ج 9 ، ص35
2 . همان ، ص190
تا چه مقدار به مذمت علما ميپردازي و به دنبال عيوب مردم هستي ؟ در حالي كه خودت آگاه به اين نهي پيامبر خدا ( صلي الله عليه وآله ) هستي كه فرمود : مردگان خود را جز به خير ياد نكنيد . بله من ميدانم كه تو در مقام دفاع از خود برآمده ، چنين توجيه ميكني با كساني بايد به نبرد برخاست كه بويي از اسلام نبردهاند و آشناي به آن چه كه رسول مكرّم بر آن مبعوث گرديده نيستند و اين جهاد است و از بسياري از چيزهايي كه به واسطة عمل به آن ، آدمي را به رستگاري ميرساند . . . بيخبراند .
نيكو بودن اسلام شخص به اين است كه چيزهاي غير مهم را رها سازد . اي مرد ، به خدا قسم ، بر ماست كه تو را باز داريم ؛ چرا كه تو بحث كنندهاي چرب زبان هستي و هيچگاه آرام و قرار نداري . از اين همه اشتباهات در دين بپرهيز كه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) ، از طرح چنين مسائلي بيزار است . آن حضرت از كثرت سؤال نهي كردند و فرمود : همانا مخوفترين چيزي كه بر امتم از آن بيمناك هستم ، منافق چرب زبان در ميان امتم است .
سخن زياد در آنجايي كه مرتبط با حلال و حرام باشد و لغزش در آن نباشد ، قساوت قلب ميآورد . پس چگونه خواهد بود سرانجامِ سخن زياد در مباحث فلسفي كه ارتباطي به حرام و حلال ندارد ؟
اين سخنان فلاسفه دروغهايي است كه قلب را ميميراند . به خدا سوگند ـ با اين سخنان تو ، دستمايه خنده براي ديگران شدهايم . تا كي
ميخواهي دقايق كفريات فلاسفه را بيرون آوري و به عقايد خود ضميمه كني ؟ ما با همين عقول خود به ردّ آن كفريات ميپردازيم . اي مرد ، افكار آلوده و مسموم فلاسفه و نيز كتابهاي آنها به تو رسيده است ـ كه چنان سخنان را بر زبان ميراني ـ بدان كه غوطهور شدن در افكار مسموم ، باعث ميگردد تا جسم به آن خو گرفته ، در نهان آن جا بگيرد . دريغا از يك مجلسِ قرآن كه تلاوتش به همراه تدبّر و خشيّتش به همراه ياد خدا وند ـ عزوجل ـ و سكوتش به همراه تفكر باشد ! افسوس از يك مجلسي كه در آن يادي از ابرار شود ؛ چرا كه ياد انسانهاي صالح در مجالس ، باعث ميشود كه رحمت خداوند بر اهل آن مجلس نازل گردد . اما در مجالسي كه تشكيل ميگردد ، اگر نام صالحان برده شود ، از آنها با لعن و نفرت ياد ميشود . امّا تو شمشير حجاج بنيوسف و زبان ابنحزم را دو برادر ميداني كه با آن دو ، دوستي ميورزي . اي شكست خورده ، هر كس از تو پيروي كند ، خود را در معرض كفر و فروپاشي دينش قرار داده است ؛ بويژه اگر اين افراد كه از تو تبعيّت ميكنند انسانهايي با علم اندك باشند كه دين را براي ارضاي شهوت خود پذيرفتهاند . گر چه اين اشخاص با سخنان تو ، متأثر ميشوند و با دست و زبان خود از تو دفاع ميكنند ، اماهمين اشخاص در باطن از دشمنان تو هستند .
آيا مگر نه اين است كه اكثر پيروان تو ، انسانهايي
ناتوان ، دست بسته و سبك عقل يا آدمهايي بي سوادند ؟ اگر پيروان صالحي داشته باشي ، آن ها هم انسانهايي خشك و بيفهم هستند . پس تو اگر سخن مرا تصديق نميكني ، خودت درباره آنها جستجو كن و اعمال و افكارشان را با ترازوي عدل بسنج .
اي مسلمان ، اسب شهوتت را براي مدح خود ، پيش بياور كه تا چه اندازه نفس خود را تصديق ميكني و با آن دوستي ميورزي و خوبان را دشمن ميشماري ؟
چه اندازه با نفس خود دوستي ميورزي و نيكان را خوار ميشماري ؟
تا چه اندازه نفس خود را بزرگ ميشماري و عبادت كنندگان را كوچك مينگري ! تا كي با نفس خود دوستانه برخورد ميكني و كار زهّاد را زشت ميشماري ؟
تا كي ميخواهي كلامت را با كيفيّتي ستايش كني ؟ به خدا قسم ، باهمان كيفيّت احاديث صحيحين را مدح نميكني . اي كاش احاديث صحيحين از دست تو سالم ميماند ! چرا كه هر وقت اراده نمودي ، احاديث صحيحين را با برچسب تضعيف و موهوم يا با تأويل و انكار ، تغيير دادهاي . آيا وقت آن نرسيده كه از سخنان و افكارت دست برداري ؟
آيا وقت آن نرسيده كه توبه و انابه به درگاه حق بنمايي ؟
آيا به سن 70 نرسيدهاي كه كوچيدن از اين دنيا براي تو نزديك است ؟
به خدا قسم من مرگ را به تو يادآوري نمينمايم . بلكه تو از كسي كه مرگ را به يادت مياندازد ، نفرت ميورزي . بنابراين ، گمان نميكنم گفتار مرا قبول كني و به نصيحت من گوش فرا دهي . بلكه در تو همّت بزرگي ميبينم كه براي نقد سخنان من ، چندين جلد كتاب بنويسي . و همين امر مانع از آن ميشود كه سخنان خود را به پايان برسانم . نصرت تو به اين است كه هر آن چه تو ميگويي ، من آن را قبول كنم و يا ساكت بشوم .
امّا در هر صورت ، حال تو نزد من معلوم است و من دلسوزانه و از روي محبّت به نصيحت تو پرداختم . وقتي حال تو نزد من اين گونه است ، پس نزد دشمنانت چگونه خواهد بود ؟ در حالي كه در ميان دشمنان تو انسانهايي صالح و عاقل و اهل فضل مشاهده ميكنم ، همچنان كه در ميان دوستان تو ، انسانهايي فاسق ، دروغگو ، جاهل ، حيوان صفت و . . . ميبينم . اگر تو در روز روشن مرا ناسزا گويي ، باز من از تو رضايت دارم ؛ امّا از تو ميخواهم كه دربارة گفتارم در خفا فكر كني و از آن بهرهمند شوي .
خداوند رحمت كند كسي را كه عيوب مرا به من ميگويد . . . . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تكلمة الصيف الصقيل كوثري ، ص 190 ؛ سير اعلام النبلاء ، ج1 ، ص38
5 ـ يافعي ؛ او در كتاب مرآةالجنان در ترجمة ابن تيميه گويد : . . . ابن تيميّه مسائل عجيب و غريبي بيان نمود كه اين نوع از مسائل با مذهب اهل سنّت مباينت دارد . از زشتترين مطالبيكه وي عنوان نمود ، نهي از زيارت قبر نبيّ مكرّم اسلام است . ( 1 )
6 . ابوبكر حصني دمشقي ( م . 829 ق ) ؛ او ميگويد : پس بدان همانا من در سخنان اين شخص خبيث كه در قلبش مرض هست ، گمراهي را مشاهده نمودم كه اين گمراهي در اثر تبعيّت از متشابهات قرآن و سنّت حاصل گرديده و هدفش جز فتنهانگيزي چيز ديگري نيست و در اين امر ، بعضي از عوام الناس از او پيروي كردهاند . همين زمينهاي است تا خداوند عزّوجلّ آنها را به هلاكت رساند . لذا من در كلمات وي با چيزهايي مواجه شدم كه ياراي تكلم را از من گرفت و ديگر انگشتانم توان ثبت كلماتي در ردّ وي را ندارد ، چرا كه هر آن چه از كذب بوده به ربّ العالمين نسبت داده و گفتار خود را به صورتي فريبنده با آيات قرآني تطبيق داده است و همچنين به بدگويي از انسانهاي صالح و خلفاي راشدين و تابعين آنها پرداخته كه من از ذكر آن خودداري ميكنم و فقط سخنان ائمة پارسا را در اين زمينه يادآور ميشوم . . . ( 2 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . براي اطلاع بيشتر ر . ك . به : مرآة الجنان ، ج4 ، ص277
2 . دفع شبهة من شبّه وتمرّد ، ص216
7 . شهابالدين ابن حجر الهيتمي ( م . 974ق . ) ؛ او در شرح حال ابن تيميه گويد : ابن تيميّه بندهاي است كه خداوند او را خوار و گمراه و كور و كر ساخته است . و به همين مطلب پيشوايان گذشته ـ كه به فساد حالاتش پرده برداشتهاند و كذب سخنانش را آشكار ساختند ـ تصريح نمودند .
وي در ادامه گويد : ابن تيميه از متأخرين حنابله است كه مشروعيّت اين طايفه را زير سؤال برده است . او آن قدر در استدلالهاي خود حرفهاي گزافي زده كه گوشها از شنيدن آن ابا داشته ، سرشت آدمي از آن نفرت ميورزند . اما من ميگويم : او كيست تا به نظرات او توجه نمود و يا در چيزي از امور ديني به گفتار او تكيه كرد ؟ مگر او همان كسي نيست كه از سوي يكي از پيشوايان گذشته ـ كه به بررسي سخنان فاسد او پرداخته و دلايل او را به نقد كشيده و زشتيهاي اوهام او را ظاهر ساخته ـ مورد مذمت قرار گرفته است . اين شخص كه عز بن جماعة نام دارد در مورد ابن تيميّه ميگويد : او بندهاي است كه خداوند عزّوجلّ او را ذليل و گمراه ساخته ، لباس خواري بر تن او پوشانيده است . و چنان بر مسند تهمت و كذب بر ديگران تكيه زد كه جز خفّت و بيآبرويي و حرمان نتيجة ديگري براي او نداشت . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فرقانالقرآن ، ص132
8 . حافظ ابوالفضل غماري : عدهاي به سخنان ابن تيميه استدلال كرده ، و او را شيخ الاسلام ميخوانند ، در حالي كه او جزو نواصب بوده ، دشمن حضرت علي ( كرّمالله وجهه ) ميباشد .
همو حضرت فاطمه را متهم به نفاق كرده است . و معتقد به تشبيه ـ و بدعتهاي ديگر است و خداوند عزّوجلّ نيز او را به سزاي كار خويش رسانيد و بدعت گذاران بعد از او ، متأسفانه دست پروردگان او ميباشند . ( 1 )
9 . ابن بطوطه جهانگرد معروف ، در كتاب سفرنامة خود مينويسد : "وَكَانَ فِي عَقلِهِ شَيء" ؛ يعني ابن تيميه اختلالات ذهني و مشكل عقلي داشته . . . روزي در جلسة درس او شركت كردم ، شنيدم كه ميگفت : همانگونه كه من از منبر پايين ميآيم خداوند نيز از آسمان به زمين ميآيد . ( 2 )
10 . ملاعلي قاري حنفي ( م . 1016ق . ) ؛ او در شرح شفاء گويد : ابن تيميّة حنبلي دچار افراط گرديده به طوري كه سفر براي زيارت پيامبر خدا را حرام نموده است . همچنان كه بعضي ديگر افراط كرده ، زيارت را ب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الصبح السافر : 54
2 . الرحله ، ص95 ؛ من اعلام المجددين ، ص47
ضرورت دين جزو قربات ميدانند و منكران را كافر ميشمارند . وي در ادامه ميگويد : اينكه زيارت پيامبر قرب به خداوند عزّوجلّ ميآورد ، از ضروريات دين است . و انكار كنندة آن محكوم به كفر است . شايد همين دومي به صحت نزديكتر باشد . چون تحريم آنچهكه علما بر استحبابش اجماع نمودهاند ، از مصاديق كفر است ؛ چرا كه تحريم يك امر مستحب بالاتر از تحريم يك امر مباحي است كه در اين مسأله بر اباحة آن اتفاق نظر صورت گرفته است . ( 1 )
11 ـ النبهاني ( م . 1350ق . ) ؛ او در كتاب شواهد الحق ميگويد : افزون بر محكوم شدن ابن تيميّه از سوي علماي اهل سنّت ، آن هم به خاطر خطرهاي فاحش و فتاواي شاذّ در مسائل ديني كه به موجب آن با اجماع مسلمين مخصوصاً اموري كه مربوط به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بود ، به مخالفت برخاست ، اين سخن به اثبات رسيده كه علماي مذاهب چهارگانه همگي بر ردّ بدعتهاي ابن تيميّه اتفاق نظر دارند كه بعضي از اين علما به صحت آن چه كه او نقل ميكند ، ترديد نشان دادهاند ؛ همچنان كه بعضي ديگر از علما در عقل وي تشكيك نمودهاند .
12 . گفتار ابنتيميه در منع زيارت قبر نبيّ گرامي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . درةالجحال في اسماء الرجال امر ، ج1 ، ص30
از زشتترين مسائلي است كه از وي نقل شده است . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ارشاد الساري ، ج2 ، ص329