بخش 5

دورة سوم حکومت وهابی‌ها روابط سیاسی با عثمانی پیمان با انگلستان وسعت دامنة حکومت هجوم به حجاز تسلط بر مکّه خلع خاندان هاشمی ورود وهابیون به مکّه نیرنگ وهابی‌ها محو آثار بقیع یک ماجرای شگفت رقابت برای کسب امتیاز نفتی خاندان عبدالعزیز

دورة سوم حكومت وهابي‌ها

14 . عبدالعزيزبن عبدالرحمان 1319 ـ 1373ق .

در مباحث گذشته آورديمكه عبدالرحمان‏بن فيصل ، كارش نگرفت( 1 ) و سرانجام مجبور شد به همراه خانواده‏اش به كويت پناهنده شود . يكي از فرزندان وي‏ به نام عبدالعزيز ، كه در آن زمان ده سال داشت و در ميان مردم كويت رشد يافته بود و هفت سال از دوران زندگياش مصادف بود با ارتباط ودوستي پدرش عبدالرحمان و مبارك ، امير كويت ، روزي‏ نزد شيخ مبارك آمد و به او گفت : قصد دارم سرزمين نجد را از چنگ ابن رشيد درآورم . آيا در اين امر مرا يار مي‏دهي ؟ شيخ جواب مثبت داد ؛ از اين رو دويست ريال و 30 تفنگ و 40 شتر در اختيار او گذاشت . وي‏ از ميان بستگان خود به جمع‏آوري‏ نيرو پرداخت كه برادر و پسر عمويش ، عبدالله‏ بن جلوي او را ياري‏ نمودند . اين افراد كه نزديك به 40 نفر بودند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . العلاقات بين نجد و الكويت ، ص68


100


به نواحي‏ رياض رسيدند و با فريب نگهبانان شهر ، وارد رياض شدند و حاكم آن را كشته ، سربازانش را مجبور به تسليم كردند . بعد از آن كه از پيروزي‏ خود مطمئن شدند ، ناصربن سعود را به سوي‏ شيخ مبارك ، امير كويت ، فرستادند تا بشارت فتح وپيروزي‏ را بهاو بدهد و در ضمن ، درخواست كمك از وي‏ نمايد . با محكم شدن حكومت در رياض و قلع و قمع مخالفين ، ديواري‏ اطراف شهر رياض كشيدند و شيخ مبارك هم از او حمايت مي‏كرد . عبدالعزيز در حالي‏ كه 22 سال سن داشت به حكومت رسيد و پدرش را مشاور خود و پيشواي مسلمين منطقه گردانيد . از جمله كارهاي او مي‌توان به موارد زير اشاره كرد :

الف : روابط سياسي‏ با عثماني‏ ؛ دولت عثماني‏ از طريق شيخ مبارك ، حاكم كويت ، با عبدالعزيز تماس گرفت و از او خواست تا پدرش را براي‏ مذاكره با والي‏ بصره به آن ديار بفرستد . لذا پيماني‏ در سال 1322ق . بين دو طرف منعقد گرديد كه باعث سيطرة تام عبدالعزيز بر مناطق تحت نفوذش گرديد . البته عثماني‏ها با او شرط كردند كه عبدالعزيز بايد به عنوان يك حاكم از سوي‏ عثماني‏ در آن‏جا امارت داشته باشد و از طرفي‏ عثماني‏ها ملزم گرديدند كه نگذارند آل رشيد در ادارة شؤون حكومتي‏ آل سعود ، دخالت كند .


101


ب : پيمان با انگلستان ؛ عبدالعزيز در سال 1328ق . با مأمور رسمي‏ دولت انگلستان در كويت ـ كه نامش ويليام شكسپير بود ـ سه بار مذاكره كرد . وي‏ نظرش را به اين صورت با مأمور دولتي‏ انگلستان ابراز نمودكه : الآن وقت مناسبي‏ است تا نجد و احساء براي‏ هميشه از سيطرة عثماني‏‌ها رهايي‏ يابد . نظر نمايندة انگليس هم ، موافق نظر عبدالعزيز بود ؛ از اين‌رو معاهده‏اي‏ با هم منعقد كردند كه بعد از آن انگليس بايد از دخالت در شؤون داخلي‏ شبه جزيرة عربستان بپرهيزد و عبدالعزيز هم متعهد گرديد در صورتي‏كه قصد حمله به شهرهاي‏ ديگر را داشته باشد ، قبل از آن ، با ملكة انگلستان ، مشورت نمايد( 1 ) و هر چه آنان دستور دادند ، عملكند . همچنين سعود ملزم گرديد كه از هرگونه تماس يا اتحاد‏ يا معاهده‏اي‏ با هر حكومت يا دولتي‏ غير از دولت انگستان ، خودداري‏ كند و امير نجد نبايد در اين امر كوتاهي‏ از خود نشان دهد و حق ندارد عقد اجاره يا رهني‏ يا مثل آن با دولت‏هاي‏ ديگر ببندد . و نيز حق ندارد هيچگونه امتيازي‏ از طرف خود به دولتي‏ از دول اجنبي يا سران دولت اجنبي ، بدون موافقت با حكومت بريتانيا بدهد .

ابن سعود مثل پدرش متعهّد شدكه از هرگونه تجاوز و حمله به اراضي‏ كويت و بحرين و اراضي‏ شيوخ قطر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كشف‏الارتياب ، ص48


102


عمان و سواحل آن ، خودداري‏ كند ؛ چرا كه تمام اين شيوخ تحت حمايت دولت انگلستان مي‏باشند و با دولت انگلستان معاهده دارند و جالب اينكه در هيچ جايي‏ از اين معاهده مشخص نشده كه حدود عربي‏ نجد كجاست . بالأخره با اين معاهده ، نجد و توابع آن تحت الحماية انگليس خوانده شد و اين خود سياستي‏ بود از سوي‏ دولت استعمارگر انگلستان تا بر بخش اعظم خاورميانه تسلّط پيدا كند و در اين امر هم موفّق گرديد ، بهطوري‏كه بعد از جنگ جهاني‏ اوّل بر جزيرةالعرب مستولي‏ شد . در قبال تعهّد سعود ، بريتانيا در سال 1332ق . متعهّد شد ماهيانه مبلغ 5 هزار استرلين به همراه ادواتي‏ مانند مسلسل و تفنگ به سعود تحويل دهد .

وي‏ در سال 1362ق . ضمن خطبه‏اي‏ كه در مكه خواند ، گفت : نبايد فراموشكرد كه هركس در قبال عمليكه بندگان انجام مي‏دهند ، از آنها سپاسگزاري‏ ننمايد ، در حقيقت خداوند را شكر ننموده است .

سپس شروع كرد به تمجيد از انگلستان به خاطر كمك‏هايي‏ كه به او كرده است و نيز به خاطر ايجاد امنيت راه‏ها كه سفر حجاج براي‏ انجام فريضة حج ونيز ازاينكه اسباب معيشت را براي‏ مردمان فراهم نموده و مردم در رفاه قرار گرفتهاند ، قدرداني‏ نمود و در پايانگفت : به يقين برخورد بريتانيا با ما ، از گذشته تا حال ، برخوردي‏ پاك و شايسته بوده است .


103


مرحوم مغنيه مي‏نويسد :

كوچك وبزرگ مي‏دانند كه انگليس و همپيمان‏هاي‏ او و اصولاً هر دولت استعمارگر ، محال است كه كاري‏ را به قصد خير و براي‏ انسانيّت انجام دهند و اگر مي‏بيني‏ كه شهر يا شهرهايي ، پر از كالاهاي‏ آنان است ، اين وسيله‏اي‏ براي‏ تحت نفوذ قرار دادن بازار مسلمين مي‏باشد تا با تسلّط بر مايحتاج مردم ، بر مقدّرات آنان دست يابند . استعمار در جايي‏ كه منافعش اقتضا مي‏كند ، حاضر است خون انسان‏ها را بريزد . ( 1 )

ج : وسعت دامنة حكومت ؛ در آن برهه از زمان كه عبدالعزيز با انگليسي‏ها روابط حسنه برقرار كرد ، تغيير و تحوّلات اوضاع جهاني‏ به نفع وي‏ تمام شد ؛ چرا كه بعد از پايان جنگ جهاني‏ اوّل و تسليم تركان عثماني‏ وتقسيم آلمان ، نقش تركان در جزيرةالعرب پايان گرفت و از آن پس دولت انگلستان تمام شؤون اين جزيره را در اختيار گرفت . از آن‏جا كه بريتانيا اهداف خود را با حمايت

از عبدالعزيز بهتر به دست مي‏آورد ، پيماني‏ را كه با هاشميها بسته بود و به آنان قول داده بود كه در شمال حجاز ، برايشان يك دولت بزرگ تشكيل دهند ، خيانت نمود . دليل خيانت آن بود كه عبدالعزيز با هاشميها ضدّيـّت داشت و از طرفي‏ عبدالعزيز مناطق حائل و حجا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . هذه هي‏ الوهابية ، ص135


104


و عسير1 را اشغال كرده بود و سياستي‏ زيركانه از خود نشان مي‏داد .

د : هجوم به حجاز

وهابيون در سال 1340ق . به عرب‏هاي‏ منطقه الفرع ، كه از قبيلة حرب بوده‏اند ، يورش برده ، پارچه‏ها و فرش‏هاي‏ گرانقيمت را غارت نمودند . عرب‏هاي‏ منطقه‏ الفرع هم دست به سلاح برده ، به دنبال مهاجمان روان گرديدند و هر آنچه از اموال كه ربوده شده بود ، از آنها باز پسگرفتند و جمعي‏ از وهابيون را به قتل رسانده ، بقيّه پا به فرارگذاشتند . از آن‏جا كه بين اهالي‏ منطقه‏ الفرع و مردمان نجد روابط تجاري‏ برقرار بود و هر ساله نجدي‏ها براي‏ خريد خرما به اين منطقه مي‏آمدند ، با به وجود آمدن چنين جرياني ، ديگر نجدي‏ها براي‏ خريد خرما نيامدند كه اين خود ضربه‏اي‏ به اقتصاد منطقه ‏الفرع زد . ( 2 )

هـ : كشتار حجاج يمني ؛ در1341ق . وهابيون با گروهي‏ از حجاج يمني‏ برخورد كردند . از آن‏جا كه اين حجاج همگي‏ مسلح بودند ، وهابيها به دروغ به آنها اَمان دادند و همه را خلع سلاح كرده ، در راه حجاج را همراهي‏ نمودند . ليكن هنگامي كه به دامنة كوه رسيدند ، سپا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل سعود ماضيهم و مستقبلهم ، ص104

2 . كشف‏الارتياب ، ص50


105


وهابي‏ به بالاي‏ كوه رفت و در حاليكه حجاج يمني‏ در زير كوه مستقر بودند ، به ناگاه بر آنان تاختند و بر سرشان سنگ ريختند و با گلوله‏هاي‏ آتشين همگي‏ را ـ كه 1000 نفر بودند ـ به قتل رساندند و در اين ميان فقط دو نفر زنده ماندند كه فرار كرده و ماجرا را گزارش دادند . ( 1 )

و : حمله به طائف ؛ در سال 1342ق . وهابيون به حجاز حمله كردند و شهر طائف را محاصره نموده ، وارد شهر شدند و به قتل عام مردان و زنان و كودكان پرداختند . سفّاكان وهابي‏ حدود 2000 نفر از اهالي‏ طائف را كه در ميان آنها علما و صلحا نيز بودند ، به قتل رسانيدند و اموال اين مردم مسلمان را به غارت بردند . شرح وقايع و جناياتي‏ كه آنها در اين شهر مرتكب شده‏اند ، آن قدر هولناك است كه تن آدمي‏ را مي‌لرزاند . حتي‏ وقتي‏ اين فجايع را براي‏ عبدالعزيزبن سعود بازگو كردند ، او وقوع چنين حادثه‏اي‏ را تقبيح نكرد ، بلكه فقط اين سخن پيامبر گرامي9 را ـ كه در مورد عمل زشت خالدبن وليد در روز فتح مكه فرموده بود ـ به عنوان عذر بيان كرد : "اللهمّ إنّي أبرأ إليك ممّا صنع خالد" . ( 2 )

پس از آنكه عبدالعزيز ، بر طائف چيره شد ، ديگر در مناطق حجاز مشكلي‏ نمي‏ديد . اما در حملة نظامي‏ به مكه ، از خود تعلّل نشان داد و منتظر نظر انگليسي‏ها بود ك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كشف الارتياب ، ص 54

2 . همان ، ص52


106


او را از ادامة حملات نظامي‏اش منع مي‏كردند . امّا سياست بريتانيا ناگهان تغيير نمود و در صدد برآمد كه ملك حسين و فرزندان او را كنار بگذارد . به همين خاطر حاكم نجد وسيله‏اي‏ براي‏ اجراي‏ سياست‏هاي‏ انگلستان ( كوبيدن عرب توسط يك فرد عرب ) ، گرديد و انگلستان با ادامه عمليات او موافقت نمود .

ز : هجوم به شرق اردن ؛ گروهي‏ از وهابيون در سال 1343ق . بر اعرابي‏كه در شرق اردن در امنيّت به سر مي‏بردند ، حمله كردند و در امّ‏العمد و نواحي‏ آن بسياري‏ را به قتل رسانده ، اموالشان را تاراج كردند . امّا چندان نتوانستند دوام بياورند و با تلفاتي‏ كه داده بودند ، برگشتند ؛ اما تجهيزات و هواپيما‏هايي كه انگليسي‏ها در اختيار عبدالعزيز قرار داده بودند و خودشان هم در جنگ ، با نفرات‌شان او را ياري‏ مي‏دادند ، به معركه برگشتند و در حالي‏كه در حملة اوّل 300 تن از ياران خود را از دست داده بودند به قتل و كشتار پرداختند .

ح : تسلّط بر مكه ؛ اين واقعه در سال 1343ق . اتفاق افتاد . گمان ملك حسين اين بود كه به زودي‏ انگليسي‏ها براي‏ نجات مكه از دست وهابيون وارد اين شهر مي‏شوند . به همين دليل نامه‏اي‏ به كنسولگري‏ بريتانيا در جدّه نوشت و يادآوري‏ كردكه در مكه حالت هرج و مرج وجود دارد . كنسولگري‏ بريتانيا بعد از هماهنگي‏ با دولت مركزي‏ خود ، در جواب نوشت : حكومت بريتانيا سياستي‏ مبني‏ بر عدم دخالت در امور دينيّه اتخاذ نموده است ، لذا از ما نخواهي


107


در هر نزاعي كه مربوط به اماكن‏ مذهبي‏ اسلام است مداخله نماييم .

ناجي‏الأصيل نمايندة ملك حسين در لندن نامه‏اي‏ به وزارت خارجة بريتانيا نوشت و در آن نامه بيان نمود كه طبق معاهده ، لازم است بريتانيا از وضعيّت هرج و مرجي كه وهابيون در اماكن مقدس بهبار آورده‏اند ، دخالت كنند و آنها را از مناطقي‏ چون طائف اخراج كنند . جوابي‏كه به اين نماينده داده شد اين بود كه بريتانيا نمي‏خواهد خود را در زد وخوردهايي‏كه بين اميران مستقلّ عرب در املاك مقدّس اسلامي‏ رخ مي‏دهد ، وارد نمايد .

ط : خلع خاندان هاشمي ؛ بريتانيا اهرم‏هاي‏ زيادي‏ براي‏ فشار بر ملك حسين و خاندان هاشمي‏ به كار

گرفت تا با وهابيت كنار بيايد ؛ از جمله اهرم‏هاي‏ فشار ، قطع كمك‏هاي‏ مالي‏ بود ؛ بهطوري‏كه خاندان وي‏

از پرداخت ماهيانه شرطه‏ها ( پليس ) و لشكريان عاجز ماندند( 1 ) و وضعيت طوري‏ شدكه ملك حسين نتوانست تحمّل نمايد ؛ از اين‌رو بزرگان حجاز از جمله اشراف مكه و علماي دين و نيز بزرگان تجار را در جدّه جمع كرد . آنها قرار بر اين گذاشتند كه براي خوشايند ابن عبدالعزيز ، ملك حسين از حكومت خلعگردد و بالأخره راضي ‏شد به نفع فرزندش در سال 1343ق . از سلطنت كناره‌گيري كند و حكومت را به فرزندش بسپارد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل سعود ماضيهم و مستقبلهم ، ص135


108


پس از سه روز ، وي با اموالش به جدّه فرستاده شده ، امّا بريتانيا بر حضورش در جده سخت گرفت و به او نامه نوشت و در ضمن به او هشدار داد تا شهر را ترك كرده ، از دستورهاي عبدالعزيز سرپيچي‏ نكند . لذا با اجبار به مدينة منوّره ، مسافرت نمود و اندكي‏ بعد ، آن شهر را ترك و به طرف قبرس حركت كرد و در همان جا ماند تا اين كه در سال 1931م . درگذشت . جنازة وي‏ به اردن منتقل و در مسجدي‏ كه الأقصي‏ نام داشت ، دفنگرديد . ( 1 )

ي : ورود وهابيون به مكه ؛ بعد ازآنكه ملك حسين و فرزندش از مكه خارج شدند و به جده رفتند ، وهابيون بدون هيچگونه جنگ و خونريزي ، وارد مكه شدند و خانة ملك حسين را غارتكرده ، بر تمامي‏ اموال و دارايي‏ وي‏ مسلّط شدند .

بعد از به دست گرفتن امور مكه ، جنگي‏ ميان وهابيون و ملك علي‏ ـ كه در جده متحصن شده بود ـ درگرفت و به خاطر همين جنگ ، آن سال مراسم حج تعطيل گرديد . وهابيون خالدبن لوي‏ را به عنوان حاكم مكه برگزيدند و سپس اهالي‏ مكه را مجبور كردند كه در هر روز نماز را در پنج وقت به جماعت برگزار كنند ؛ مردم را از استعمال دخانيّات منع نمودند و نيز مردم را از برگزاري جشني كه در سال‌روز ولادت آن حضرت ( برپا مي‏كردند ، ممنوع كرده ، از زيارت قبور ، جلوگيري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل سعود ماضيهم ومستقبلهم ، ص135


109


مي‏كردند و هر كس برخلاف دستورات آنها ، عمل مي‏كرد ، به زندان افتاده ، جريمه‏هاي‏ مالي‏ از آنها دريافت مي‌كردند .

ك : نيرنگ وهابي‏ها

وقتي‏ كه عبدالعزيز وارد مكه شد ، به ديدار لشكريان رفت . از سويي‏ نيز جلسه‏اي‏ با علما برپا كرد و آنها را مجبور نمود تا نيروهاي‏ وهابي‏ را كه از دست پرورده‏هاي‏ ابن عبدالوهاب بودند ، به رسميّت بشناسند . وي‏ در زمان جنگ با ملك علي‏ مي‏گفت : همانا من به حجاز آمدم تا شما مردم را از دست اشراف نجات دهم . در هر حال نيامده‏ام تا حكومتي‏ برپا كنم و مال و اموالي‏ به دست بياورم . من تابع رأي‏ عموم مسلمين هستم .

البته اين سخنِ عبدالعزيز حيله‏اي‏ بود كه معمولاً حاكمان ظالم از اين روش براي‏ نيرنگ به مسلمين استفاده مي‏كنند ؛ به طوري‏ كه وقتي‏ اسراييل ( خذلهم الله تعالي‏ ) در سال 1967م . اراضي‏ فلسطين را اشغال نمود ، رهبرانش همين سخنان را بر زبان جاري‏ مي‏نمودند .

ل : محو آثار بقيع ؛ ابن عبدالعزيز پس از استقرار حكومتش ، شروع به تخريب آثار اسلامي‏ در مكه و جدّه و مدينه نمود ؛ به طوري‏ كه در مكه ، گنبد عبدالمطلب و ابي‏طالب ( ‏ و ام‏المؤمنين خديجه( 3 ) و نيز محل تولد پيامبر اكرم9 و فاطمة زهرا ( را ويران نمود و وقتي‏ وارد شهر جدّه گرديد ، گنبدي‏ كه بر روي‏ قبر حوّا


110


قرار داشت ، خراب كرد . او حتّي‏ در تمام شهرهاي‏ حجاز كه بر روي‏ قبرها بناهاي‏ گنبدي‏ شكل داشت ، همين اعمال را انجام داد . و در زماني‏ كه مدينه را محاصره نمود ، مسجد حمزه را با خاك يكسان كرد .

علي‏ الوردي‏ مي‏گويد :

"بقيع مقبرة اهالي‏ مدينه در زمان رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) و بعد از آن حضرت بوده است كه در آن عباس و خليفه عثمان و زنان پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و جمع كثيري‏ از صحابه و تابعين به خاك آرميده بوده‏اند و نيز چهار تن از امامان معصوم ( امام حسن ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق ( ) دفن گرديده‏اند و شيعيان بر روي‏ اين قبور مبارك ، ضريح باشكوهي‏ كه با ضرايح معروف در عراق و ايران شباهت داشت ، ساختند . تمام اين قبور ، تا چهار ماه اوّل كه عبدالعزيز بر جزيرةالعرب مسلط شد ، آباد بودند و از آن‏جا كه ابن سعود ادامة كار خود را همراهي‏ وهابيون مي‏ديد و بدون آنان نمي‏توانست مشروعيّت خود را حفظ كند ، به ناچار در ماه رمضان 1342 بزرگ علماي نجد را كه عبدالله‏بن بُليهد بود ، به مدينه فرستاد تا زمينة انهدام قبور مدينه را فراهم نمايد . وي‏ وقتي‏ به مدينه رسيد ، تمام علما را جمع كرد و سؤالِ از پيش طراحي‏ شده را بر علماي مدينه عرضه داشت و گفت : علماي مدينة منوّره دربارة ساختن بنا بر قبور و مسجد قرار دادن آن چه مي‏گويند ؟ آيا جايز است يا نه ؟ اگر جايز نيست و به شدّت در اسلا


111


ممنوع است ، آيا تخريب و ويران كردن و جلوگيري‏ از گزاردن نماز در كنار آن لازم و واجب است يا نه ؟ و اگر در زمين وقفي‏ مانند بقيع كه با قبه و ساختمان بر روي‏ قبور مانع از استفاده از قسمت‏هايي‏ شده است كه روي‏ آن قرار گرفته ، آيا اين كار غصب قسمتي‏ از وقف نيست كه هر چه زودتر بايد رفع گردد تا ظلم از بين برود ؟ و آن چه را كه جهّال دركنار اين ضرايح انجام دهند ، از قبيل مسح ضرايح و خواندن صاحبان قبور به همراه خداوند و تقرب جستن با نذر و ذبح و نيز روشن كردن چراغ بر روي‏ قبور ، آيا جايز است يا نيست ؟ و نيز آنچه را كه مردم در كنار خانة پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) انجام مي‏دهند ، مثل : دعا و گريه و طواف دور خانة پيامبر و بوسيدن و مسح نمودن و آن چه كه در مسجد انجام مي‏دهند از قبيل : ترحيم و تذكير بين اذان و اقامه و اعمالي‏ كه قبل از فجر در روز جمعه به جا مي‏آورند ، آيا مشروع هست يا نيست ؟ و . . .

علماي مدينه جوابي‏ را كه خوشايند ابن‌سعود بود ، عرضه كردند . به دنبال فتاواي‏ علماي مدينه ، قبور شهر مدينه ، بهخصوص بقيع ويران گرديد . اين حادثة اسف‏بار ، در جهان اسلام ، مخصوصاً در بلاد شيعه‏نشين با اعتراض عمومي‏ روبه رو شد . علما درس‌هاي‏ خود را تعطيل كرده ، بازاري‏ها مغازه‌هاي‏‌خود‌را‌بستند‌واجتماعات عظيمي‏ تشكيل شد و به سوگ نشستند . و تلگراف‏هايي‏ به سران و علماي جهان اسلام مخابره و اعمال آل سعود را محكوم نمودند .


112


علي‏الوردي‏ مي‏گويد : روزنامه‏هاي‏ عراق مقالاتي‏ را در محكوم كردن اعمال ابن سعود ، منتشر نمودند .

روزنامه العراق در سر مقالة خود نوشت : كار تمام شد و ابن بُليهد با فتواي‏ خود ، بزرگ‏ترين خدمت را در حق ابن سعود نمود . و فتواي‏ صادره از او همانند تيري‏ است كه جگر عالم اسلام را هدف قرار داد و آن را به شدت دردناك نمود . در اين روزنامه مقاله‏اي‏ به قلم اسماعيل آل ياسين از كاظمين ، منتشر گرديد كه نوشته بود :

اي‏ مسلمين ، اين چه خفقاني‏ است كه در آن گرفتار شده‏ايد . اين چه سُستي‏ است كه شما را وادار به سكوت نموده و در مقابل قضاياي‏ زشت و زننده‏اي‏ كه آن ياغي‏ در بلاد اسلامي‏ انجام مي‏دهد و دل هر مسلماني‏ را به درد مي‏آورد ، عكس‏العمل نشان نمي‏دهيد .

محمّد گيلاني‏ نقيب اشراف بغداد ، بعد از انتقاد از عملكرد وهابيون نسبت به تخريب قبور مي‏گويد :

ساختن بناي گنبدي‏ شكل بر روي‏ قبور ، مخالفت با سنّت نبوي‏ نيست ؛ چون پيامبر اكرم9 ، در حجره عايشه دفن گرديد . اين حجره داراي‏ ديوارها و نيز سقفي‏ شبيه گنبد است . و در ادامه گفت :

بوسيدن ضريح‏ها ، از باب بوسيدن شخصي‏ است كه محبوب است و هيچ گونه منعي‏ از آن در اسلام نرسيده است .


113


سيّد صدرالدين صدر مي‏گويد : قسم به جانم ، يقيناً هول و هراسناكي فاجعة بقيع ، گرد پيري‏ بر سر طفل شيرخوار‏ مي‏نشاند و اين فجايع ابتداي‏ مصيبت است كه آرام گرفتن نسبت به آن درست نيست . آيا مسلمانان نبايد براي‏ رضاي خداوند ، حقوق باقي‏ ماندة انسان‏هاي‏ هادي‏ و شفيع را رعايت كنند ؟

گفتني است كه جريان بقيع و تخريب آن توسط وهابيون در شوّال سال 1343ق . اتفاق افتاد . ( 1 )

م : نزاع بين عبدالعزيز و ياران او ؛ بعد از آن كه عبدالعزيز با تأييد دولت بريتانيا ، حكومت را در دست گرفت و شريف حسين و فرزندش را از حجاز تبعيد نمود و حكومت نجد و حجاز را در اختيار گرفت ، بين او و يارانش ـ كه تاريخ نام آنها راگروه‏ الاخوان ثبت كرده ـ برخورد جدّي‏ رخ داد و آن ، مسألة تفسير فلسفه وهابيّت بود . عبدالعزيز با كفّار ( دولت بريتانيا ) روابط دوستانه داشت و نيز در مسائل ديني‏ اهل تساهل بود و . . . القابي‏ از قبيل : السلطان ، الملك ، . . . براي‏ خود در نظر مي‌گرفت كه مورد نكوهش بعضي‏ از يارانش مي‌شد و نيز سبيل خود را بلند مي‏كرد ، سربندي‏ به سر مي‏بست .

فرزند خود را براي‏ ديدار از مصر و نيز معالجه به آن ديار فرستاد ؛ چرا كه بلاد مصر از نظر الاخوان ، بلاد كفار شمرده مي‏شد و همچنين فرزند ديگرش فيصل را براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . لمحات اجتماعيه ، ص305


114


ديدار از كشورهاي‏ اروپايي‏ به فرنگ فرستاد ، براي‏ جنگ ، از ماشين‏ها و تجهيزات مخابراتي‏ كه از ساخته‏هاي‏ اروپايي‏ها بود ، استفاده مي‏كرد . همة اين‏ها بدعت‏هايي‏ بود كه ‏الاخوان او را بدان متهم مي‏كردند . ‏الاخوان معتقد بود كه عبدالعزيز بايد به دولت‏هاي‏ همسايه مثل عراق و اردن حمله برد و كشورهايشان را جهت انتشار آيين وهابيت اشغال كند .

صاحب كتاب تاريخ نجد مي‏گويد : ‏الاخوان عبدالعزيز را مشكل ديگري‏ براي‏ خود مي‏ديدند ؛ از اين رو عليه او طغيان كرده ، مردم را نيز مجبور به شورش مي‏كردند . الاخوان به راحتي‏ با كساني‏ كه از آنها تبعيّت نمي‏كردند ، جنگيده ، آنها را تكفير كرده ، مال و اموالشان را به يغما مي‏بردند و به باديه‏نشين‏هايي‏ كه ياري‏شان نمي‏كردند ، مي‏گفتند : تو اي‏ باديه‏نشين ، مشرك هستي‏ و خون و مالت هدر مي‏باشد . از اعمال و جناياتشان چنان ترسي‏ در دل مردم پديد آمده بود‏ كه مردم احساس امنيّت نمي‏كردند .

صاحب تاريخ المملكة العربيّة السعوديّه مي‏نويسد : ‏الاخوان مخالف علم و تكنولوژي‏ بودند و هرگونه صنعت جديد را شرك و كفر قلمداد مي‏كردند ؛ مثلاً در مورد تلفن ، تلگراف ، ماشين‏ ، ساعت‏ و آهن‏ربا مي‏گفتند : اين‏ها سحري‏ هست كه شيطان انجام مي‏دهد ، از به كارگيري‏ اين وسايل و انتشار آن جلوگيري‏ كرده ، بدين ترتيب‏ مان


115


پيشرفت و تمدن مي‌شدند و كشور را عقب‏‏ نگه مي‏داشتند .

ن : اجتماع معارضين‏ ؛

در سال 1345ق . رؤساي‏ معارضين به رهبري‏ فيصل الدرويش در منطقة الغطغط جمع شدند و مواردي‏ را كه با عبدالعزيز تفاهم نداشتند ، يادآوري‏ نمودند ، از جمله :

1 . سفر پسر سعود به مصر ،

2 . سفر فرزند ديگرش ( فيصل ) به لندن ،

3 . به كارگيري‏ تلگراف ، تلفن و ماشين‏آلات ،

4 . خطر تجارت با كويت ؛ چرا كه مردمانش كافرند و مباني‏ وهابيت را قبول ندارند ،

5 . منع قبايل اردني‏ و عراقي‏ از چراندن گوسفندانشان در اراضي‏ مسلمين ،

6 . مخالفت با دولت دربارة تسامح با خوارج ( شيعيان ! ) در احساء و قطيف .

عبدالعزيز يا مي‌بايست آنها را به اسلام هدايت مي‌كرد و يا آنها را به قتل مي‌رساند . عبدالعزيز براي‏ حل اين مشكل ، جلسه‏اي تشكيل داد و تمام اعضاي‏ معارضين به جز سلطان‏بن بجاد را دعوت نمود . ابن‌بجاد حاكم حجاز بود و اصرار بر حضور نداشتن در اين جلسه داشت و دليلش اين بود كه اطميناني‏ به عبدالعزيز و سخنان وي نداشت ؛ به خصوص بعد از اين كه ابن بجاد او را تحريم و تكفير و عزل كرد .


116


ص : حمله به ‏الاخوان ؛ در سال 1346ق . در عراق مذاكراتي‏ مبني‏ بر استقرار سربازخانه و تجهيز نظاميان به وسايل مخابراتي‏ و زره‏پوش‏ها ، در نزديكي‏ مرزهاي‏ نجد ، صورت گرفت تا بر نقل و انتقالات نظامي‏ صحرانشينان نجد ، نظارت داشته ، از هرگونه تحريكات نظامي‏ عليه ديگر كشورها جلوگيري‏ نمايند . در اثناي مذاكرات ، به ناگاه ‏الاخوان به سربازخانه حمله كردند و حدود 20 نفر از آنان را كشتند . حملات آنان بر عشاير عراق و قتل و غارت مردم ، ادامه داشت .

در اين ميان هواپيماهاي‏ انگليسي‏ به اصرار حاكم عراق به پرواز درآمدند و اعلاميه‏هايي‏ جهت هشدار به ‏الاخوان ، پخش كردند . امّا اين گروه به هشدار انگليسي‏ها توجهي‏ نكردند و هواپيماهاي‏ بريتانيايي‏ با بمب‏هاي‏ خود ، جماعت الاخوان را تار و مار كردند . سركوبي ‏الاخوان ، ابن سعود را بين تسليم و يا مذاكره قرار داد ؛ لذا مذاكره با دولت بريتانيا را برگزيد . ابن سعود سپس معارضين را دعوت نموده و در اجتماع آن‌ها اظهار داشت كه براي جنگ با بريتانيا نياز به نيرو و قدرت كافي است كه متأسفانه در اختيار نداريم .

‏الاخوان ، تبليغات خود را بر ضدّ حكومت گسترش داد . در همه جا اعلام مي‏كرد كه حكومت مي‏خواهد اساس دين را ويران نمايد و با كفار روابط دوستانه دارد


117


اين‏ها در حالي‏ كه پنج هزار نفر بودند ، شروع به تهاجم بر عشاير نمودند . در سال 1349ق . لشكري‏ به استعداد پانزده هزار نفر از عشاير تشكيل شد و به نبرد با الاخوان پرداخت و سرانجام اين گروه متحمّل شكست شدند . از جمله عوامل شكست الاخوان اين بود كه علما همگي‏ با عبدالعزيز همدست بودند . همين سبب ضعف جنبش الاخوان گرديد و حماسة ديني‏ آنها را كم‏رنگ جلوه داد .

ع : مشكل ديگر ؛ بعد از آن كه لشكر عثماني‏ شكست خورد و از هم پاشيد ، عبدالعزيز از بقاياي‏ سربازان عرب عثماني ، لشكري‏ جديد تشكيل داد كه مجهّز به ماشين‏ها و سيستم مخابراتي‏ بود و نيز مدارس جديدي‏ در نجد تأسيس كرد . علماي نجد با اعمال او مخالفت كرده ، صداي‏ اعتراض خود را به تمام شهرها رساندند . آنها مي‏گفتند : آموزش و تعليم و تدريس دروس جغرافيا و رسم و نقاشي و همچنين تدريس و يادگيري لغات بيگانه در مدراس جايز نيست .

آنان سينما ، نور افكن و هواپيما را قبول نداشتند و مي‌گفتند كه مسافران هواپيماها ، پروردگارشان را تهديد مي‏كنند . . .

ف : يك ماجراي‏ شگفت ؛ ملك عبدالعزيز با گروهي‏ از انگليسي‏ها در قصر خود نشسته بودند كه مؤذن شروع به اذان گفتن نمود . امام جماعت به نماز ايستاد و نما


118


جماعت برپا گرديد . امام جماعت اين آيه را خواند : ( وَلا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذينَ ظَلَمُوا . . . ( عبدالعزيز به طرف امام جماعت حمله برد و او را كتك زد و گفت : اي‏ خبيث ، تو را به سياست چه كار ؟ آية ديگر پيدا نمي‏شد كه بخواني‏ ؟ !

س : بحران جديد ؛ پس از آن كه بر جنبش الاخوان ، غلبه كرد و مخالفت بزرگان را فرو نشانيد ، در سال 1348ق . دچار بحران اقتصادي‏ سنگيني‏ شد ، به طوري‏ كه حجّاج در آن سال به چهل هزار نفر تقليل پيدا كردند و ساكنان حجاز دچار گرسنگي‏ شدند و از حجاج ياري‏ طلبيدند تا كمكي‏ به آنها كنند . آنان از مازاد غذاي‏ حجاج و نيز از پوست ميوه‏ها ، براي‏ ادامة حيات استفاده مي‏نمودند .

عبدالله فيلبي‏ مي‏نويسد :

اضطراب و پريشاني‏ بر ملك عبدالعزيز غلبه نمود ، به طوري‏ كه در يكي‏ از روزها پرده از اين اضطراب برداشته ، گفت : ما با فاجعة اقتصادي‏ مواجهيم به طوري‏ كه تمام بلاد را در برگرفته است .

وي‏ گويد : من به عبدالعزيز گفتم : شهر تو مملوّ از گنج‏هاي‏ مدفون از قبيل نفت و طلاست و تو عاجز هستي‏ از اين كه آن گنج‏ها را بيرون آوري‏ و از طرفي‏ به ديگران هم اجازه نمي‏دهي‏ تا از طرف تو به اكتشاف بپردازند . عبدالعزيز در جواب گفت : اگر من كسي‏ را پيدا كنم ك


119


يك ميليون جنيه ( واحد پول مصر ) بياورد ، من هم هر آن چه او از امتيازات در بلاد من مي‏خواهد ، به او مي‏دهم .

ث : رقابت براي‏ كسب امتياز نفتي ؛ از زماني‏ كه غرب دريافت كه در مناطق نجد گنج‏هاي‏ مخفي‏ از قبيل نفت و . . . نهفته است ، شروع به رقابت براي‏ كسب امتياز حفاري‏ نمودند . به طوري‏ كه دو شركت عمده براي‏ كسب امتياز حفاري‏ وجود داشت : يكي‏ شركت آمريكايي‏ و ديگري‏ شركت بريتانيايي ، كه نهايتاً شركت آمريكايي‏ موفق به كسب امتياز در سال 1353ق . گرديد . بدين ترتيب بين مستر ملتون نمايندة شركت آمريكايي‏ و شيخ عبدالله سلمان ، نمايندة حكومت سعودي‏ در اين زمينه پيماني‏ منعقد گرديد .( 1 )

كسب امتياز نفتي‏ براي‏ آمريكا قدم اول براي‏ سيطره بر منابع عظيم ثروت در شبه جزيزة عربستان‏ بوده است . بعد از آن ، آمريكا نفوذ خود را كم‌كم وسعت بخشيد ؛ به طوري‏ كه تمام منابع و ثروت عربستان را در دست گرفت كه تا امروز ادامه دارد .

خ : خاندان عبدالعزيز ؛ الوردي‏ مي‏گويد : عبدالعزيز كثيرالازواج بود كه نمونه‏اش در عصر ما يافت نمي‏شود ، بهطوري‏كه دختر بچه‏هاي‏ او 45 نفر بودند حال معلوم نبو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الوريدي ، ص351


120


كه دختران جوانش چند نفر بودند و در زمان مرگش بيش از 300 پسر و نوه داشت . . . .

خانواده‏اش جزو طبقة ممتاز اجتماعي‏ بودند و اعمالشان فوق قانون بود . در اثر ثروتي‏ كه از پول نفت نصيبشان گرديد ، غرق در خوش‏گذراني‏ و شهوات بودند .

ذ : فرجام عبدالعزيز ؛ در سال 1367ق . پير و سالخورده و بيمار گرديد و ديگر نمي‏توانست حركت كند . به ناچار با صندلي‏ متحرك ( چرخ دار ) جابه جا مي‏شد و فرسودگي‏ او را از پاي درآورده بود و نمي‏توانست چيزي‏ را تشخيص دهد و چندان رغبتي‏ براي‏ كارهاي‏ حكومتي‏ در خود نمي‏ديد . سرانجام در سال 1372ق . در حالي‏ كه 77 سال سنّ داشت ، درگذشت . و پادشاهي‏ به سعود رسيد و فيصل را وليعهد خود نمود . ( 1 )

پس از او نيز تا كنون ساير پسرانش بر مسند حكومت عربستان تكيه زدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل سعود ، ماضيهم و مستقبلهم ، ص166


| شناسه مطلب: 78521