بخش 5
دورة سوم حکومت وهابیها روابط سیاسی با عثمانی پیمان با انگلستان وسعت دامنة حکومت هجوم به حجاز تسلط بر مکّه خلع خاندان هاشمی ورود وهابیون به مکّه نیرنگ وهابیها محو آثار بقیع یک ماجرای شگفت رقابت برای کسب امتیاز نفتی خاندان عبدالعزیز
دورة سوم حكومت وهابيها
14 . عبدالعزيزبن عبدالرحمان 1319 ـ 1373ق .
در مباحث گذشته آورديمكه عبدالرحمانبن فيصل ، كارش نگرفت( 1 ) و سرانجام مجبور شد به همراه خانوادهاش به كويت پناهنده شود . يكي از فرزندان وي به نام عبدالعزيز ، كه در آن زمان ده سال داشت و در ميان مردم كويت رشد يافته بود و هفت سال از دوران زندگياش مصادف بود با ارتباط ودوستي پدرش عبدالرحمان و مبارك ، امير كويت ، روزي نزد شيخ مبارك آمد و به او گفت : قصد دارم سرزمين نجد را از چنگ ابن رشيد درآورم . آيا در اين امر مرا يار ميدهي ؟ شيخ جواب مثبت داد ؛ از اين رو دويست ريال و 30 تفنگ و 40 شتر در اختيار او گذاشت . وي از ميان بستگان خود به جمعآوري نيرو پرداخت كه برادر و پسر عمويش ، عبدالله بن جلوي او را ياري نمودند . اين افراد كه نزديك به 40 نفر بودند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . العلاقات بين نجد و الكويت ، ص68
به نواحي رياض رسيدند و با فريب نگهبانان شهر ، وارد رياض شدند و حاكم آن را كشته ، سربازانش را مجبور به تسليم كردند . بعد از آن كه از پيروزي خود مطمئن شدند ، ناصربن سعود را به سوي شيخ مبارك ، امير كويت ، فرستادند تا بشارت فتح وپيروزي را بهاو بدهد و در ضمن ، درخواست كمك از وي نمايد . با محكم شدن حكومت در رياض و قلع و قمع مخالفين ، ديواري اطراف شهر رياض كشيدند و شيخ مبارك هم از او حمايت ميكرد . عبدالعزيز در حالي كه 22 سال سن داشت به حكومت رسيد و پدرش را مشاور خود و پيشواي مسلمين منطقه گردانيد . از جمله كارهاي او ميتوان به موارد زير اشاره كرد :
الف : روابط سياسي با عثماني ؛ دولت عثماني از طريق شيخ مبارك ، حاكم كويت ، با عبدالعزيز تماس گرفت و از او خواست تا پدرش را براي مذاكره با والي بصره به آن ديار بفرستد . لذا پيماني در سال 1322ق . بين دو طرف منعقد گرديد كه باعث سيطرة تام عبدالعزيز بر مناطق تحت نفوذش گرديد . البته عثمانيها با او شرط كردند كه عبدالعزيز بايد به عنوان يك حاكم از سوي عثماني در آنجا امارت داشته باشد و از طرفي عثمانيها ملزم گرديدند كه نگذارند آل رشيد در ادارة شؤون حكومتي آل سعود ، دخالت كند .
ب : پيمان با انگلستان ؛ عبدالعزيز در سال 1328ق . با مأمور رسمي دولت انگلستان در كويت ـ كه نامش ويليام شكسپير بود ـ سه بار مذاكره كرد . وي نظرش را به اين صورت با مأمور دولتي انگلستان ابراز نمودكه : الآن وقت مناسبي است تا نجد و احساء براي هميشه از سيطرة عثمانيها رهايي يابد . نظر نمايندة انگليس هم ، موافق نظر عبدالعزيز بود ؛ از اينرو معاهدهاي با هم منعقد كردند كه بعد از آن انگليس بايد از دخالت در شؤون داخلي شبه جزيرة عربستان بپرهيزد و عبدالعزيز هم متعهد گرديد در صورتيكه قصد حمله به شهرهاي ديگر را داشته باشد ، قبل از آن ، با ملكة انگلستان ، مشورت نمايد( 1 ) و هر چه آنان دستور دادند ، عملكند . همچنين سعود ملزم گرديد كه از هرگونه تماس يا اتحاد يا معاهدهاي با هر حكومت يا دولتي غير از دولت انگستان ، خودداري كند و امير نجد نبايد در اين امر كوتاهي از خود نشان دهد و حق ندارد عقد اجاره يا رهني يا مثل آن با دولتهاي ديگر ببندد . و نيز حق ندارد هيچگونه امتيازي از طرف خود به دولتي از دول اجنبي يا سران دولت اجنبي ، بدون موافقت با حكومت بريتانيا بدهد .
ابن سعود مثل پدرش متعهّد شدكه از هرگونه تجاوز و حمله به اراضي كويت و بحرين و اراضي شيوخ قطر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كشفالارتياب ، ص48
عمان و سواحل آن ، خودداري كند ؛ چرا كه تمام اين شيوخ تحت حمايت دولت انگلستان ميباشند و با دولت انگلستان معاهده دارند و جالب اينكه در هيچ جايي از اين معاهده مشخص نشده كه حدود عربي نجد كجاست . بالأخره با اين معاهده ، نجد و توابع آن تحت الحماية انگليس خوانده شد و اين خود سياستي بود از سوي دولت استعمارگر انگلستان تا بر بخش اعظم خاورميانه تسلّط پيدا كند و در اين امر هم موفّق گرديد ، بهطوريكه بعد از جنگ جهاني اوّل بر جزيرةالعرب مستولي شد . در قبال تعهّد سعود ، بريتانيا در سال 1332ق . متعهّد شد ماهيانه مبلغ 5 هزار استرلين به همراه ادواتي مانند مسلسل و تفنگ به سعود تحويل دهد .
وي در سال 1362ق . ضمن خطبهاي كه در مكه خواند ، گفت : نبايد فراموشكرد كه هركس در قبال عمليكه بندگان انجام ميدهند ، از آنها سپاسگزاري ننمايد ، در حقيقت خداوند را شكر ننموده است .
سپس شروع كرد به تمجيد از انگلستان به خاطر كمكهايي كه به او كرده است و نيز به خاطر ايجاد امنيت راهها كه سفر حجاج براي انجام فريضة حج ونيز ازاينكه اسباب معيشت را براي مردمان فراهم نموده و مردم در رفاه قرار گرفتهاند ، قدرداني نمود و در پايانگفت : به يقين برخورد بريتانيا با ما ، از گذشته تا حال ، برخوردي پاك و شايسته بوده است .
مرحوم مغنيه مينويسد :
كوچك وبزرگ ميدانند كه انگليس و همپيمانهاي او و اصولاً هر دولت استعمارگر ، محال است كه كاري را به قصد خير و براي انسانيّت انجام دهند و اگر ميبيني كه شهر يا شهرهايي ، پر از كالاهاي آنان است ، اين وسيلهاي براي تحت نفوذ قرار دادن بازار مسلمين ميباشد تا با تسلّط بر مايحتاج مردم ، بر مقدّرات آنان دست يابند . استعمار در جايي كه منافعش اقتضا ميكند ، حاضر است خون انسانها را بريزد . ( 1 )
ج : وسعت دامنة حكومت ؛ در آن برهه از زمان كه عبدالعزيز با انگليسيها روابط حسنه برقرار كرد ، تغيير و تحوّلات اوضاع جهاني به نفع وي تمام شد ؛ چرا كه بعد از پايان جنگ جهاني اوّل و تسليم تركان عثماني وتقسيم آلمان ، نقش تركان در جزيرةالعرب پايان گرفت و از آن پس دولت انگلستان تمام شؤون اين جزيره را در اختيار گرفت . از آنجا كه بريتانيا اهداف خود را با حمايت
از عبدالعزيز بهتر به دست ميآورد ، پيماني را كه با هاشميها بسته بود و به آنان قول داده بود كه در شمال حجاز ، برايشان يك دولت بزرگ تشكيل دهند ، خيانت نمود . دليل خيانت آن بود كه عبدالعزيز با هاشميها ضدّيـّت داشت و از طرفي عبدالعزيز مناطق حائل و حجا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . هذه هي الوهابية ، ص135
و عسير1 را اشغال كرده بود و سياستي زيركانه از خود نشان ميداد .
د : هجوم به حجاز
وهابيون در سال 1340ق . به عربهاي منطقه الفرع ، كه از قبيلة حرب بودهاند ، يورش برده ، پارچهها و فرشهاي گرانقيمت را غارت نمودند . عربهاي منطقه الفرع هم دست به سلاح برده ، به دنبال مهاجمان روان گرديدند و هر آنچه از اموال كه ربوده شده بود ، از آنها باز پسگرفتند و جمعي از وهابيون را به قتل رسانده ، بقيّه پا به فرارگذاشتند . از آنجا كه بين اهالي منطقه الفرع و مردمان نجد روابط تجاري برقرار بود و هر ساله نجديها براي خريد خرما به اين منطقه ميآمدند ، با به وجود آمدن چنين جرياني ، ديگر نجديها براي خريد خرما نيامدند كه اين خود ضربهاي به اقتصاد منطقه الفرع زد . ( 2 )
هـ : كشتار حجاج يمني ؛ در1341ق . وهابيون با گروهي از حجاج يمني برخورد كردند . از آنجا كه اين حجاج همگي مسلح بودند ، وهابيها به دروغ به آنها اَمان دادند و همه را خلع سلاح كرده ، در راه حجاج را همراهي نمودند . ليكن هنگامي كه به دامنة كوه رسيدند ، سپا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل سعود ماضيهم و مستقبلهم ، ص104
2 . كشفالارتياب ، ص50
وهابي به بالاي كوه رفت و در حاليكه حجاج يمني در زير كوه مستقر بودند ، به ناگاه بر آنان تاختند و بر سرشان سنگ ريختند و با گلولههاي آتشين همگي را ـ كه 1000 نفر بودند ـ به قتل رساندند و در اين ميان فقط دو نفر زنده ماندند كه فرار كرده و ماجرا را گزارش دادند . ( 1 )
و : حمله به طائف ؛ در سال 1342ق . وهابيون به حجاز حمله كردند و شهر طائف را محاصره نموده ، وارد شهر شدند و به قتل عام مردان و زنان و كودكان پرداختند . سفّاكان وهابي حدود 2000 نفر از اهالي طائف را كه در ميان آنها علما و صلحا نيز بودند ، به قتل رسانيدند و اموال اين مردم مسلمان را به غارت بردند . شرح وقايع و جناياتي كه آنها در اين شهر مرتكب شدهاند ، آن قدر هولناك است كه تن آدمي را ميلرزاند . حتي وقتي اين فجايع را براي عبدالعزيزبن سعود بازگو كردند ، او وقوع چنين حادثهاي را تقبيح نكرد ، بلكه فقط اين سخن پيامبر گرامي9 را ـ كه در مورد عمل زشت خالدبن وليد در روز فتح مكه فرموده بود ـ به عنوان عذر بيان كرد : "اللهمّ إنّي أبرأ إليك ممّا صنع خالد" . ( 2 )
پس از آنكه عبدالعزيز ، بر طائف چيره شد ، ديگر در مناطق حجاز مشكلي نميديد . اما در حملة نظامي به مكه ، از خود تعلّل نشان داد و منتظر نظر انگليسيها بود ك
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كشف الارتياب ، ص 54
2 . همان ، ص52
او را از ادامة حملات نظامياش منع ميكردند . امّا سياست بريتانيا ناگهان تغيير نمود و در صدد برآمد كه ملك حسين و فرزندان او را كنار بگذارد . به همين خاطر حاكم نجد وسيلهاي براي اجراي سياستهاي انگلستان ( كوبيدن عرب توسط يك فرد عرب ) ، گرديد و انگلستان با ادامه عمليات او موافقت نمود .
ز : هجوم به شرق اردن ؛ گروهي از وهابيون در سال 1343ق . بر اعرابيكه در شرق اردن در امنيّت به سر ميبردند ، حمله كردند و در امّالعمد و نواحي آن بسياري را به قتل رسانده ، اموالشان را تاراج كردند . امّا چندان نتوانستند دوام بياورند و با تلفاتي كه داده بودند ، برگشتند ؛ اما تجهيزات و هواپيماهايي كه انگليسيها در اختيار عبدالعزيز قرار داده بودند و خودشان هم در جنگ ، با نفراتشان او را ياري ميدادند ، به معركه برگشتند و در حاليكه در حملة اوّل 300 تن از ياران خود را از دست داده بودند به قتل و كشتار پرداختند .
ح : تسلّط بر مكه ؛ اين واقعه در سال 1343ق . اتفاق افتاد . گمان ملك حسين اين بود كه به زودي انگليسيها براي نجات مكه از دست وهابيون وارد اين شهر ميشوند . به همين دليل نامهاي به كنسولگري بريتانيا در جدّه نوشت و يادآوري كردكه در مكه حالت هرج و مرج وجود دارد . كنسولگري بريتانيا بعد از هماهنگي با دولت مركزي خود ، در جواب نوشت : حكومت بريتانيا سياستي مبني بر عدم دخالت در امور دينيّه اتخاذ نموده است ، لذا از ما نخواهي
در هر نزاعي كه مربوط به اماكن مذهبي اسلام است مداخله نماييم .
ناجيالأصيل نمايندة ملك حسين در لندن نامهاي به وزارت خارجة بريتانيا نوشت و در آن نامه بيان نمود كه طبق معاهده ، لازم است بريتانيا از وضعيّت هرج و مرجي كه وهابيون در اماكن مقدس بهبار آوردهاند ، دخالت كنند و آنها را از مناطقي چون طائف اخراج كنند . جوابيكه به اين نماينده داده شد اين بود كه بريتانيا نميخواهد خود را در زد وخوردهاييكه بين اميران مستقلّ عرب در املاك مقدّس اسلامي رخ ميدهد ، وارد نمايد .
ط : خلع خاندان هاشمي ؛ بريتانيا اهرمهاي زيادي براي فشار بر ملك حسين و خاندان هاشمي به كار
گرفت تا با وهابيت كنار بيايد ؛ از جمله اهرمهاي فشار ، قطع كمكهاي مالي بود ؛ بهطوريكه خاندان وي
از پرداخت ماهيانه شرطهها ( پليس ) و لشكريان عاجز ماندند( 1 ) و وضعيت طوري شدكه ملك حسين نتوانست تحمّل نمايد ؛ از اينرو بزرگان حجاز از جمله اشراف مكه و علماي دين و نيز بزرگان تجار را در جدّه جمع كرد . آنها قرار بر اين گذاشتند كه براي خوشايند ابن عبدالعزيز ، ملك حسين از حكومت خلعگردد و بالأخره راضي شد به نفع فرزندش در سال 1343ق . از سلطنت كنارهگيري كند و حكومت را به فرزندش بسپارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل سعود ماضيهم و مستقبلهم ، ص135
پس از سه روز ، وي با اموالش به جدّه فرستاده شده ، امّا بريتانيا بر حضورش در جده سخت گرفت و به او نامه نوشت و در ضمن به او هشدار داد تا شهر را ترك كرده ، از دستورهاي عبدالعزيز سرپيچي نكند . لذا با اجبار به مدينة منوّره ، مسافرت نمود و اندكي بعد ، آن شهر را ترك و به طرف قبرس حركت كرد و در همان جا ماند تا اين كه در سال 1931م . درگذشت . جنازة وي به اردن منتقل و در مسجدي كه الأقصي نام داشت ، دفنگرديد . ( 1 )
ي : ورود وهابيون به مكه ؛ بعد ازآنكه ملك حسين و فرزندش از مكه خارج شدند و به جده رفتند ، وهابيون بدون هيچگونه جنگ و خونريزي ، وارد مكه شدند و خانة ملك حسين را غارتكرده ، بر تمامي اموال و دارايي وي مسلّط شدند .
بعد از به دست گرفتن امور مكه ، جنگي ميان وهابيون و ملك علي ـ كه در جده متحصن شده بود ـ درگرفت و به خاطر همين جنگ ، آن سال مراسم حج تعطيل گرديد . وهابيون خالدبن لوي را به عنوان حاكم مكه برگزيدند و سپس اهالي مكه را مجبور كردند كه در هر روز نماز را در پنج وقت به جماعت برگزار كنند ؛ مردم را از استعمال دخانيّات منع نمودند و نيز مردم را از برگزاري جشني كه در سالروز ولادت آن حضرت ( برپا ميكردند ، ممنوع كرده ، از زيارت قبور ، جلوگيري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل سعود ماضيهم ومستقبلهم ، ص135
ميكردند و هر كس برخلاف دستورات آنها ، عمل ميكرد ، به زندان افتاده ، جريمههاي مالي از آنها دريافت ميكردند .
ك : نيرنگ وهابيها
وقتي كه عبدالعزيز وارد مكه شد ، به ديدار لشكريان رفت . از سويي نيز جلسهاي با علما برپا كرد و آنها را مجبور نمود تا نيروهاي وهابي را كه از دست پروردههاي ابن عبدالوهاب بودند ، به رسميّت بشناسند . وي در زمان جنگ با ملك علي ميگفت : همانا من به حجاز آمدم تا شما مردم را از دست اشراف نجات دهم . در هر حال نيامدهام تا حكومتي برپا كنم و مال و اموالي به دست بياورم . من تابع رأي عموم مسلمين هستم .
البته اين سخنِ عبدالعزيز حيلهاي بود كه معمولاً حاكمان ظالم از اين روش براي نيرنگ به مسلمين استفاده ميكنند ؛ به طوري كه وقتي اسراييل ( خذلهم الله تعالي ) در سال 1967م . اراضي فلسطين را اشغال نمود ، رهبرانش همين سخنان را بر زبان جاري مينمودند .
ل : محو آثار بقيع ؛ ابن عبدالعزيز پس از استقرار حكومتش ، شروع به تخريب آثار اسلامي در مكه و جدّه و مدينه نمود ؛ به طوري كه در مكه ، گنبد عبدالمطلب و ابيطالب ( و امالمؤمنين خديجه( 3 ) و نيز محل تولد پيامبر اكرم9 و فاطمة زهرا ( را ويران نمود و وقتي وارد شهر جدّه گرديد ، گنبدي كه بر روي قبر حوّا
قرار داشت ، خراب كرد . او حتّي در تمام شهرهاي حجاز كه بر روي قبرها بناهاي گنبدي شكل داشت ، همين اعمال را انجام داد . و در زماني كه مدينه را محاصره نمود ، مسجد حمزه را با خاك يكسان كرد .
علي الوردي ميگويد :
"بقيع مقبرة اهالي مدينه در زمان رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) و بعد از آن حضرت بوده است كه در آن عباس و خليفه عثمان و زنان پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و جمع كثيري از صحابه و تابعين به خاك آرميده بودهاند و نيز چهار تن از امامان معصوم ( امام حسن ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق ( ) دفن گرديدهاند و شيعيان بر روي اين قبور مبارك ، ضريح باشكوهي كه با ضرايح معروف در عراق و ايران شباهت داشت ، ساختند . تمام اين قبور ، تا چهار ماه اوّل كه عبدالعزيز بر جزيرةالعرب مسلط شد ، آباد بودند و از آنجا كه ابن سعود ادامة كار خود را همراهي وهابيون ميديد و بدون آنان نميتوانست مشروعيّت خود را حفظ كند ، به ناچار در ماه رمضان 1342 بزرگ علماي نجد را كه عبداللهبن بُليهد بود ، به مدينه فرستاد تا زمينة انهدام قبور مدينه را فراهم نمايد . وي وقتي به مدينه رسيد ، تمام علما را جمع كرد و سؤالِ از پيش طراحي شده را بر علماي مدينه عرضه داشت و گفت : علماي مدينة منوّره دربارة ساختن بنا بر قبور و مسجد قرار دادن آن چه ميگويند ؟ آيا جايز است يا نه ؟ اگر جايز نيست و به شدّت در اسلا
ممنوع است ، آيا تخريب و ويران كردن و جلوگيري از گزاردن نماز در كنار آن لازم و واجب است يا نه ؟ و اگر در زمين وقفي مانند بقيع كه با قبه و ساختمان بر روي قبور مانع از استفاده از قسمتهايي شده است كه روي آن قرار گرفته ، آيا اين كار غصب قسمتي از وقف نيست كه هر چه زودتر بايد رفع گردد تا ظلم از بين برود ؟ و آن چه را كه جهّال دركنار اين ضرايح انجام دهند ، از قبيل مسح ضرايح و خواندن صاحبان قبور به همراه خداوند و تقرب جستن با نذر و ذبح و نيز روشن كردن چراغ بر روي قبور ، آيا جايز است يا نيست ؟ و نيز آنچه را كه مردم در كنار خانة پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) انجام ميدهند ، مثل : دعا و گريه و طواف دور خانة پيامبر و بوسيدن و مسح نمودن و آن چه كه در مسجد انجام ميدهند از قبيل : ترحيم و تذكير بين اذان و اقامه و اعمالي كه قبل از فجر در روز جمعه به جا ميآورند ، آيا مشروع هست يا نيست ؟ و . . .
علماي مدينه جوابي را كه خوشايند ابنسعود بود ، عرضه كردند . به دنبال فتاواي علماي مدينه ، قبور شهر مدينه ، بهخصوص بقيع ويران گرديد . اين حادثة اسفبار ، در جهان اسلام ، مخصوصاً در بلاد شيعهنشين با اعتراض عمومي روبه رو شد . علما درسهاي خود را تعطيل كرده ، بازاريها مغازههايخودرابستندواجتماعات عظيمي تشكيل شد و به سوگ نشستند . و تلگرافهايي به سران و علماي جهان اسلام مخابره و اعمال آل سعود را محكوم نمودند .
عليالوردي ميگويد : روزنامههاي عراق مقالاتي را در محكوم كردن اعمال ابن سعود ، منتشر نمودند .
روزنامه العراق در سر مقالة خود نوشت : كار تمام شد و ابن بُليهد با فتواي خود ، بزرگترين خدمت را در حق ابن سعود نمود . و فتواي صادره از او همانند تيري است كه جگر عالم اسلام را هدف قرار داد و آن را به شدت دردناك نمود . در اين روزنامه مقالهاي به قلم اسماعيل آل ياسين از كاظمين ، منتشر گرديد كه نوشته بود :
اي مسلمين ، اين چه خفقاني است كه در آن گرفتار شدهايد . اين چه سُستي است كه شما را وادار به سكوت نموده و در مقابل قضاياي زشت و زنندهاي كه آن ياغي در بلاد اسلامي انجام ميدهد و دل هر مسلماني را به درد ميآورد ، عكسالعمل نشان نميدهيد .
محمّد گيلاني نقيب اشراف بغداد ، بعد از انتقاد از عملكرد وهابيون نسبت به تخريب قبور ميگويد :
ساختن بناي گنبدي شكل بر روي قبور ، مخالفت با سنّت نبوي نيست ؛ چون پيامبر اكرم9 ، در حجره عايشه دفن گرديد . اين حجره داراي ديوارها و نيز سقفي شبيه گنبد است . و در ادامه گفت :
بوسيدن ضريحها ، از باب بوسيدن شخصي است كه محبوب است و هيچ گونه منعي از آن در اسلام نرسيده است .
سيّد صدرالدين صدر ميگويد : قسم به جانم ، يقيناً هول و هراسناكي فاجعة بقيع ، گرد پيري بر سر طفل شيرخوار مينشاند و اين فجايع ابتداي مصيبت است كه آرام گرفتن نسبت به آن درست نيست . آيا مسلمانان نبايد براي رضاي خداوند ، حقوق باقي ماندة انسانهاي هادي و شفيع را رعايت كنند ؟
گفتني است كه جريان بقيع و تخريب آن توسط وهابيون در شوّال سال 1343ق . اتفاق افتاد . ( 1 )
م : نزاع بين عبدالعزيز و ياران او ؛ بعد از آن كه عبدالعزيز با تأييد دولت بريتانيا ، حكومت را در دست گرفت و شريف حسين و فرزندش را از حجاز تبعيد نمود و حكومت نجد و حجاز را در اختيار گرفت ، بين او و يارانش ـ كه تاريخ نام آنها راگروه الاخوان ثبت كرده ـ برخورد جدّي رخ داد و آن ، مسألة تفسير فلسفه وهابيّت بود . عبدالعزيز با كفّار ( دولت بريتانيا ) روابط دوستانه داشت و نيز در مسائل ديني اهل تساهل بود و . . . القابي از قبيل : السلطان ، الملك ، . . . براي خود در نظر ميگرفت كه مورد نكوهش بعضي از يارانش ميشد و نيز سبيل خود را بلند ميكرد ، سربندي به سر ميبست .
فرزند خود را براي ديدار از مصر و نيز معالجه به آن ديار فرستاد ؛ چرا كه بلاد مصر از نظر الاخوان ، بلاد كفار شمرده ميشد و همچنين فرزند ديگرش فيصل را براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . لمحات اجتماعيه ، ص305
ديدار از كشورهاي اروپايي به فرنگ فرستاد ، براي جنگ ، از ماشينها و تجهيزات مخابراتي كه از ساختههاي اروپاييها بود ، استفاده ميكرد . همة اينها بدعتهايي بود كه الاخوان او را بدان متهم ميكردند . الاخوان معتقد بود كه عبدالعزيز بايد به دولتهاي همسايه مثل عراق و اردن حمله برد و كشورهايشان را جهت انتشار آيين وهابيت اشغال كند .
صاحب كتاب تاريخ نجد ميگويد : الاخوان عبدالعزيز را مشكل ديگري براي خود ميديدند ؛ از اين رو عليه او طغيان كرده ، مردم را نيز مجبور به شورش ميكردند . الاخوان به راحتي با كساني كه از آنها تبعيّت نميكردند ، جنگيده ، آنها را تكفير كرده ، مال و اموالشان را به يغما ميبردند و به باديهنشينهايي كه ياريشان نميكردند ، ميگفتند : تو اي باديهنشين ، مشرك هستي و خون و مالت هدر ميباشد . از اعمال و جناياتشان چنان ترسي در دل مردم پديد آمده بود كه مردم احساس امنيّت نميكردند .
صاحب تاريخ المملكة العربيّة السعوديّه مينويسد : الاخوان مخالف علم و تكنولوژي بودند و هرگونه صنعت جديد را شرك و كفر قلمداد ميكردند ؛ مثلاً در مورد تلفن ، تلگراف ، ماشين ، ساعت و آهنربا ميگفتند : اينها سحري هست كه شيطان انجام ميدهد ، از به كارگيري اين وسايل و انتشار آن جلوگيري كرده ، بدين ترتيب مان
پيشرفت و تمدن ميشدند و كشور را عقب نگه ميداشتند .
ن : اجتماع معارضين ؛
در سال 1345ق . رؤساي معارضين به رهبري فيصل الدرويش در منطقة الغطغط جمع شدند و مواردي را كه با عبدالعزيز تفاهم نداشتند ، يادآوري نمودند ، از جمله :
1 . سفر پسر سعود به مصر ،
2 . سفر فرزند ديگرش ( فيصل ) به لندن ،
3 . به كارگيري تلگراف ، تلفن و ماشينآلات ،
4 . خطر تجارت با كويت ؛ چرا كه مردمانش كافرند و مباني وهابيت را قبول ندارند ،
5 . منع قبايل اردني و عراقي از چراندن گوسفندانشان در اراضي مسلمين ،
6 . مخالفت با دولت دربارة تسامح با خوارج ( شيعيان ! ) در احساء و قطيف .
عبدالعزيز يا ميبايست آنها را به اسلام هدايت ميكرد و يا آنها را به قتل ميرساند . عبدالعزيز براي حل اين مشكل ، جلسهاي تشكيل داد و تمام اعضاي معارضين به جز سلطانبن بجاد را دعوت نمود . ابنبجاد حاكم حجاز بود و اصرار بر حضور نداشتن در اين جلسه داشت و دليلش اين بود كه اطميناني به عبدالعزيز و سخنان وي نداشت ؛ به خصوص بعد از اين كه ابن بجاد او را تحريم و تكفير و عزل كرد .
ص : حمله به الاخوان ؛ در سال 1346ق . در عراق مذاكراتي مبني بر استقرار سربازخانه و تجهيز نظاميان به وسايل مخابراتي و زرهپوشها ، در نزديكي مرزهاي نجد ، صورت گرفت تا بر نقل و انتقالات نظامي صحرانشينان نجد ، نظارت داشته ، از هرگونه تحريكات نظامي عليه ديگر كشورها جلوگيري نمايند . در اثناي مذاكرات ، به ناگاه الاخوان به سربازخانه حمله كردند و حدود 20 نفر از آنان را كشتند . حملات آنان بر عشاير عراق و قتل و غارت مردم ، ادامه داشت .
در اين ميان هواپيماهاي انگليسي به اصرار حاكم عراق به پرواز درآمدند و اعلاميههايي جهت هشدار به الاخوان ، پخش كردند . امّا اين گروه به هشدار انگليسيها توجهي نكردند و هواپيماهاي بريتانيايي با بمبهاي خود ، جماعت الاخوان را تار و مار كردند . سركوبي الاخوان ، ابن سعود را بين تسليم و يا مذاكره قرار داد ؛ لذا مذاكره با دولت بريتانيا را برگزيد . ابن سعود سپس معارضين را دعوت نموده و در اجتماع آنها اظهار داشت كه براي جنگ با بريتانيا نياز به نيرو و قدرت كافي است كه متأسفانه در اختيار نداريم .
الاخوان ، تبليغات خود را بر ضدّ حكومت گسترش داد . در همه جا اعلام ميكرد كه حكومت ميخواهد اساس دين را ويران نمايد و با كفار روابط دوستانه دارد
اينها در حالي كه پنج هزار نفر بودند ، شروع به تهاجم بر عشاير نمودند . در سال 1349ق . لشكري به استعداد پانزده هزار نفر از عشاير تشكيل شد و به نبرد با الاخوان پرداخت و سرانجام اين گروه متحمّل شكست شدند . از جمله عوامل شكست الاخوان اين بود كه علما همگي با عبدالعزيز همدست بودند . همين سبب ضعف جنبش الاخوان گرديد و حماسة ديني آنها را كمرنگ جلوه داد .
ع : مشكل ديگر ؛ بعد از آن كه لشكر عثماني شكست خورد و از هم پاشيد ، عبدالعزيز از بقاياي سربازان عرب عثماني ، لشكري جديد تشكيل داد كه مجهّز به ماشينها و سيستم مخابراتي بود و نيز مدارس جديدي در نجد تأسيس كرد . علماي نجد با اعمال او مخالفت كرده ، صداي اعتراض خود را به تمام شهرها رساندند . آنها ميگفتند : آموزش و تعليم و تدريس دروس جغرافيا و رسم و نقاشي و همچنين تدريس و يادگيري لغات بيگانه در مدراس جايز نيست .
آنان سينما ، نور افكن و هواپيما را قبول نداشتند و ميگفتند كه مسافران هواپيماها ، پروردگارشان را تهديد ميكنند . . .
ف : يك ماجراي شگفت ؛ ملك عبدالعزيز با گروهي از انگليسيها در قصر خود نشسته بودند كه مؤذن شروع به اذان گفتن نمود . امام جماعت به نماز ايستاد و نما
جماعت برپا گرديد . امام جماعت اين آيه را خواند : ( وَلا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذينَ ظَلَمُوا . . . ( عبدالعزيز به طرف امام جماعت حمله برد و او را كتك زد و گفت : اي خبيث ، تو را به سياست چه كار ؟ آية ديگر پيدا نميشد كه بخواني ؟ !
س : بحران جديد ؛ پس از آن كه بر جنبش الاخوان ، غلبه كرد و مخالفت بزرگان را فرو نشانيد ، در سال 1348ق . دچار بحران اقتصادي سنگيني شد ، به طوري كه حجّاج در آن سال به چهل هزار نفر تقليل پيدا كردند و ساكنان حجاز دچار گرسنگي شدند و از حجاج ياري طلبيدند تا كمكي به آنها كنند . آنان از مازاد غذاي حجاج و نيز از پوست ميوهها ، براي ادامة حيات استفاده مينمودند .
عبدالله فيلبي مينويسد :
اضطراب و پريشاني بر ملك عبدالعزيز غلبه نمود ، به طوري كه در يكي از روزها پرده از اين اضطراب برداشته ، گفت : ما با فاجعة اقتصادي مواجهيم به طوري كه تمام بلاد را در برگرفته است .
وي گويد : من به عبدالعزيز گفتم : شهر تو مملوّ از گنجهاي مدفون از قبيل نفت و طلاست و تو عاجز هستي از اين كه آن گنجها را بيرون آوري و از طرفي به ديگران هم اجازه نميدهي تا از طرف تو به اكتشاف بپردازند . عبدالعزيز در جواب گفت : اگر من كسي را پيدا كنم ك
يك ميليون جنيه ( واحد پول مصر ) بياورد ، من هم هر آن چه او از امتيازات در بلاد من ميخواهد ، به او ميدهم .
ث : رقابت براي كسب امتياز نفتي ؛ از زماني كه غرب دريافت كه در مناطق نجد گنجهاي مخفي از قبيل نفت و . . . نهفته است ، شروع به رقابت براي كسب امتياز حفاري نمودند . به طوري كه دو شركت عمده براي كسب امتياز حفاري وجود داشت : يكي شركت آمريكايي و ديگري شركت بريتانيايي ، كه نهايتاً شركت آمريكايي موفق به كسب امتياز در سال 1353ق . گرديد . بدين ترتيب بين مستر ملتون نمايندة شركت آمريكايي و شيخ عبدالله سلمان ، نمايندة حكومت سعودي در اين زمينه پيماني منعقد گرديد .( 1 )
كسب امتياز نفتي براي آمريكا قدم اول براي سيطره بر منابع عظيم ثروت در شبه جزيزة عربستان بوده است . بعد از آن ، آمريكا نفوذ خود را كمكم وسعت بخشيد ؛ به طوري كه تمام منابع و ثروت عربستان را در دست گرفت كه تا امروز ادامه دارد .
خ : خاندان عبدالعزيز ؛ الوردي ميگويد : عبدالعزيز كثيرالازواج بود كه نمونهاش در عصر ما يافت نميشود ، بهطوريكه دختر بچههاي او 45 نفر بودند حال معلوم نبو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الوريدي ، ص351
كه دختران جوانش چند نفر بودند و در زمان مرگش بيش از 300 پسر و نوه داشت . . . .
خانوادهاش جزو طبقة ممتاز اجتماعي بودند و اعمالشان فوق قانون بود . در اثر ثروتي كه از پول نفت نصيبشان گرديد ، غرق در خوشگذراني و شهوات بودند .
ذ : فرجام عبدالعزيز ؛ در سال 1367ق . پير و سالخورده و بيمار گرديد و ديگر نميتوانست حركت كند . به ناچار با صندلي متحرك ( چرخ دار ) جابه جا ميشد و فرسودگي او را از پاي درآورده بود و نميتوانست چيزي را تشخيص دهد و چندان رغبتي براي كارهاي حكومتي در خود نميديد . سرانجام در سال 1372ق . در حالي كه 77 سال سنّ داشت ، درگذشت . و پادشاهي به سعود رسيد و فيصل را وليعهد خود نمود . ( 1 )
پس از او نيز تا كنون ساير پسرانش بر مسند حكومت عربستان تكيه زدند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل سعود ، ماضيهم و مستقبلهم ، ص166