بخش 11

23 . یگانه بانوی اسلام ازدواج می کند 24 . دفاع از حریم آزادی


251


23

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

يگانه بانوي اسلام ازدواج مي كند ( 1 )

اشراف عرب دختران خود را به افرادي مي دادند كه از قبيله و قدرت و زر و زور مثل آنها باشند . و در غير اينصورت دست رد بر سينه خواستگاران مي زدند .

روي اين عادت ديرينه ، اشراف و بزرگاني اصرار داشتند با دختر گرامي پيامبر ، فاطمه ( عليه السلام ) ازدواج كنند . زيرا تصور مي كردند كه پيامبر در كار خود سختگيري نخواهد نمود . آنان چنين مي پنداشتند كه براي جلب رضايت عروس و پدر امكانات لازم را دراختيار دارند ، وانگهي وي در ازدواج دختران ديگر خود مانند زينب و رقيه سختگيري ننمود .

ولي غافل از آنكه اين دختر با آنها فرق دارد . اين دختري است كهبه موجب آيه مباهله ( 2 ) مقام بلندي را دارد . ( 3 )

خواستگاران در اين فكر ، دچار اشتباه شده بودند . ديگر نمي دانستند كه همشأن فاطمه ، كسي بايد باشد كه از نظر فضيلت و تقوي ، ايمان و اخلاص مانند او باشد . هرگاه فاطمه به موجب آيه تطهير ، معصوم از گناه شمرده شده شوهر او نيز بايد مثل او معصوم از گناه باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سرگذشت ازدواج پس از جنگ بدر بوده است ، به « بحارالانوار » ، ج 43/79 و 111 مراجعه بفرماييد .

2 . سوره آل عمران/61 .

در جريان مباهله با نصاراي نجران ، پيامبر ، تنها علي و فاطمه و حسنين را همراه خود به خارج مدينه آورد . مشروح

3 . اين واقعه ، در حوادث سال دهم خواهد آمد .


252


دارائي و مظاهر مادي ملاك همشأني نيست . اسلام با اينكه مي گويد دختران خود را به همشأن آنها بدهيد ، ولي همشأن بودن را به ايمان و اسلام تفسير مي فرمايد .

پيامبر از طرف خداوند مأمور بود كه در پاسخ خواستگاران بگويد ازدواج فاطمه بايد به فرمان خدا صورت بگيرد ، و او در اين پوزش تا حدي پرده از چهره حقيقت برمي داشت . اصحاب پيامبر فهميدند كه جريان ازدواج فاطمه سهل و آسان نيست ، و هر فردي هر چه شخصيت مادي داشته باشد ، نمي تواند با او ازدواج كند . شوهر فاطمه شخصيتي است كه از نظر صدق و صفا و ايمان و اخلاص ، فضائل معنوي و سجاياي اخلاقي بايد پشت سر پيامبر باشد ؛ و اين اوصاف در شخصيتي جز علي ( عليه السلام ) جمع نيست . براي امتحان علي را تشويق كردند كه از دختر پيامبر خواستگاري كند . ( 1 ) علي هم از صميم قلب با اين مطلب موافق بود ، فقط در پي فرصتي مي گشت تا شرايط براي خواستگاري فراهم گردد .

امير مؤمنان شخصاً شرفياب محضر رسولخدا گرديد . حجب و حيا ، سراسر بدن او را فراگرفته بود . سر به زير افكنده و گويا مي خواهد مطلبي را بگويد ولي شرم مانع از گفتن آن است . پيامبر گرامي او را وادار به سخن گفتن كرد . او با اداء چند جمله توانست مقصود خود را به او بفهماند . اين نوع خواستگاري نشانه اخلاص و صميميت است ؛ هنوز مكتبهاي تربيتي نتوانسته است چنين آزادي توأم با تقوي ، ايمان و اخلاص را به جوانان خواستگار بياموزد .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با تقاضاي علي ( عليه السلام ) موافقت كرد و فرمود : شما مقداري صبر كنيد تا من اين موضوع را با دخترم در ميان بگذارم . وقتي مطلب را به دختر خود گفت ، سكوت ، سراپاي زهرا را فراگرفت . پيامبر برخاست و فرمود : الله اكبر سُكوتُها أقرارُها . ( 2 ) ولي دارائي علي در

آن روز جز يك شمشير و زره چيز ديگري نبود . علي مأمور شد كه زره خود را بفروشد و مقدمات و مخارج عروسي را فراهم آورد . او با كمال صميميت زره خود را فروخت و پول آن را به خدمت رسولخدا آورد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « بحارالانوار » ، ج 43/93 .

2 . همان مدرك .


253


پيامبر مشتي از آن را بدون آنكه بشمارد به بلال داد ، كه براي زهرا ، مقداري عطر بخرد و باقيمانده را در اختيار ابي بكر و عمار گذارد ، تا از بازار مدينه براي داماد و عروس لوازم زندگي تهيه نمايند . آنان به دستور پيامبر برخاستند و اشياء زير را كه در حقيقت جهيزيه زهرا بود ، خريداري نمودند وبه محضر پيامبر آوردند .

صورت جهيزيه دختر پيامبر

1 ـ پيراهني كه به هفت درهم خريداري شده بود . 2 ـ روسري ( مقنعه ) كه قيمت آن يك درهم بود . 3 ـ قطيفه مشكي كه تمام بدن را كفايت نمي كرد . 4 ـ يك سرير عربي ( تخت ) كه از چوب و ليف خرما مي ساختند . 5 ـ دوتشك از كتان مصري كه يكي پشمي و ديگري از ليف خرما بود . 6 ـ چهار بالش كه دو تاي آن از پشم و دوتاي ديگر از ليف خرما بود . 7 ـ پرده . 8 ـ حصير هجري . 9 ـ دست آس . 10 ـ مشكي از پوست . 11 ـ كاسه چوبي براي شير . 12 ـ ظرف پوستي براي آب . 13 ـ سبوي سبز رنگ . 14 ـ كوزه هاي متعدد . 15 ـ دو بازوبند نقره اي . 16 ـ يك ظرف مسي .

وقتي چشم پيامبر به آنها افتاد فرمود : خداوند ، زندگي را بر گروهي كه بيشتر ظروف آنها سفالست ، مبارك گردان ! ( 1 )

مهريه دختر پيامبر قابل دقت است . مهر او از مَهرُالسُّنه است كه همان پانصد درهم مي باشد . ( 2 ) در حقيقت ، اين ازدواج براي ديگران سرمشق بود . براي دختران و پسراني كه از بار سنگين مهريه مي نالند و گاهي قيد ازدواج را مي زنند .

اساساً محيط زندگي زناشوئي ، بايد با صميميت و مهر و وفا گرم و مطبوع گردد ؛ وگرنه مهريه هاي سنگين و جهيزيه هاي كمرشكن فروغي به زندگي نمي دهد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اللهم بارك لقوم جل آنيتهم الخزف ـ « بحارالانوار » ، 43/94 يا « كشف الغمه » ، ج 1/359 .

2 . « وسائل الشيعه » ، ج 15/8 .


254


در عصر حاضر ، اولياء دختر براي تحكيم موقعيت و تثبيت وضع دختر خود ، داماد را زير بار سنگين مهر قرار مي دهند تا روزي بر اثر بوالهوسي دست به طلاق نزند . در صورتي كه اين كار هدف آنان را تأمين نمي كند ، و درمان قطعي و علاج حقيقي آن اصلاح وضع اخلاقي جوانان است . محيط فرهنگ و اجتماع ما بايد طوري باشد ، كه ريشه اين افكار را از مغز جوانان ما پديد نياورد ، وگرنه گاهي كار به جائي مي رسد كه دختر حاضر مي شود ، با بذل مهر خود ، از خانه شوهر ، جان به سلامت برد .

مراسم عروسي

گروهي از طرف داماد و عروس دعوت شدند . و علي به افتخار همسر گرامي خود وليمه اي ترتيب داد . پس از صرف غذا ، رسول گرامي فاطمه را به حضور خود طلبيد ، فاطمه در حالي كه شرم و حيا سراسر وجود او را فراگرفته بود ، شرفياب محضر پيامبر گرديد . عرق حجب و خجالت از پيشاني او مي ريخت . وقتي چشم او به پيامبر افتاد ، پاي او لغزيد و نزديك بود به زمين بخورد . پيامبر دست دختر گرامي خود را گرفت و در حق او دعا فرمود و گفت :

خداوند تو را از تمام لغزشها مصون بدارد . ( 1 ) آنگاه چهره زهرا را باز كرد و دست عروس را در دست داماد نهاد و چنين گفت : « بارك الله لك في ابنة رسول الله ياعلي نعمه الزوجه فاطمة » . سپس رو به فاطمه كرد و گفت « نعم البعل علي » .

به ديگر سخن : پيامبر ، در آن شب صميميت و اخلاصي نشان داد ؛ كه هنوز در اجتماع كنوني ما با آن همه رشد و تكامل ، اين مقدار صفا و صميميت وجود ندارد . از آن جمله دست دختر خود را گرفت در دست علي گذارد . فضائل علي را براي دختر خود بازگو كرد ، از شخصيت دختر خود و اينكه اگر علي آفريده نشده بود ، همشأني براي او نبود ، يادآور شد . و بعداً كارهاي خانه و وظايف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « بحارالانوار » ، ج 43/96 .


255


زندگي را تقسيم كرد . كارهاي درون خانه را بر عهده فاطمه گذارد ، و وظائف خارج از خانه را بر دوش علي نهاد !

در اين موقع بنا به گفته بعضي ، به زنان مهاجر و انصار دستور داد كه دور ناقه دختر او را بگيرند و به خانه شوهر برسانند . به اين ترتيب جريان ازدواج بافضيلت ترين زنان جهان پايان پذيرفت .

گاهي گفته مي شود كه پيامبر به شخصيت برجسته اي ، مانند سلمان دستور داد كه مهار شتر زهرا را بگيرد و بكشد و از اين طريق جلالت دختر خود را اعلام دارد . شيرين تر از همه لحظه اي بود كه داماد و عروس به حجله رفتند ، در حالي كه هر دو از كثرت شرم به زمين مي نگريستند . پيامبر وارد شد ، ظرف آبي به دست گرفت ، به عنوان تفأل بر سر و بر اطراف بدن دختر پاشيد . زيرا آب مايه حيات است و در حق هر دو دعا فرمود :

اللهُمّ هذِهِ ابنَتِي و أَحَبَّ الخَلقِ إليَّ ، اللّهُمَّ و هذا أخي و أَحَبَّ الخَلقِ إلَيَّ ، اللهُمَّ اجعَلهُ وَليّاً و . . . » . ( 1 )

« پروردگارا ! اين دختر من و محبوب ترين مردم نزد من است . پروردگارا ! علي نيز گرامي ترين مسلمانان نزد من است . خداوندا ، رشته محبت آن دو را استوارتر فرما . . . »

در اينجا ، براي اداء حق مقام دختر پيامبر ، حديث زير را نقل مي نمائيم : ( 2 ) انس بن مالك نقل كرد : پيامبر ششماه تمام هنگام طلوع فجر از خانه بيرون مي آمد و رهسپار مسجد مي گشت و مرتب در آندم مقابل در خانه فاطمه مي ايستاد و مي فرمود :

اهل بيت من ! به ياد نماز باشيد . خداوند مي خواهد از شما اهل بيت ، همه گونه پليدي را دور كند . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اقالك الله العثرة ـ « بحارالانوار » ، ج 43/96 .

2 . « مسند احمد » ، ج 2/259 .

3 . الصلاة يا اهل البيت ، انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا .


257


24

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

دفاع از حريم آزادي

غزوه احد يا دفاع از حريم آزادي در دامنه كوه احد

سال سوم هجرت از نظر حوادث چشم گير ، دست كمي از سال دوم ندارد . اگر در سال دوم هجرت غزوه « بدر » رخ داد ، در سال سوم هجرت ، غزوه « احد » اتفاق افتاد كه هردو از « غزوات » بزرگ اسلام به شمار مي روند . غزوه « احد » تنها غزوه سال سوم نيست ، بلكه غزوه هاي ديگري ( 1 ) به ضميمه يك رشته سَريّه ها در اين سال رخ داد ، كه ما در اينجا غزوه احد را مورد بررسي قرار مي دهيم .

قريش هزينه جنگ را متكفل مي شوند

بذر انقلاب و شورش از مدتها پيش در مكه افشانده شده بود . جلوگيري از گريه كردن ، حس انتقامجوئي را در قريش تشديد مي كرد . بسته شدن راه بازرگاني مردم مكه ، از طريق مدينه و عراق فوق العاده آنها را ناراحت كرده بود و « كعب اشرف » به اين آتش دامن زده و آن را سخت شعلهور ساخته بود . از اينرو ، صفوان بن اُميه و عكرمة فرزند ابوجهل به ابوسفيان پيشنهاد كردند ، كه چون سران قريش و دلاوران ما در راه حفظ كاروان تجارتي مكه كشته شدند ، هر فردي كه در آن كاروان مال التجاره اي داشته ، بايد مبلغي به عنوان تأمين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مانند « غزوه بحران ـ غزوه حمراء الاسد » .


258


هزينه جنگ بپردازد . اين پيشنهاد مورد تصويب ابوسفيان واقع شد و فوراً عملي گرديد .

سران قريش كه از نيرومندي مسلمانان آگاه ، و از نزديك شهامت و از خودگذشتگي آنها را در جنگ « بدر » ديده بودند ؛ بر خود لازم ديدند كه با يك ارتش منظم كه دلاورانِ ورزيده اكثر قبائل عرب در آن شركت كنند ، براي نبرد با محمد بپا خيزند .

عمروعاص و چند نفر ديگر مأمور شدند كه در ميان قبيله هاي « كنانه » و « ثقيف » گردش كنند و از آنها كمك بگيرند ، و دلاوران آنها را با وسائل گوناگون براي نبرد با محمد دعوت نموده و قول بگيرند كه هزينه جنگ و ساير لوازم سفر بر عهده « قريش » باشد . آنان پس از فعاليت هاي زيادي توانستند دلاوراني را ، از قبيله هاي « كنانه » و « تهامه » دور خود گرد آورند و ارتشي كه نفرات آن چهار هزار نفر بود ، براي جنگ آماده سازند . ( 1 )

آنچه گفته شد ، شماره مرداني بود كه در اين نبرد شركت جسته بودند و اگر شماره زناني را كه در اين حادثه شركت داشتند ، به حساب بياوريم رقم مزبور بالاتر مي رود . رسم عرب اين نبود كه زنان را به ميدان نبرد بكشانند ؛ ولي اين بار زنان بت پرست قريش دوشادوش مردان در اين مبارزه شركت كردند . و نقشه آنها اين بود كه در ميان صفوف ارتش طبل بزنند ، و با خواندن اشعار و ايراد سخنان تحريك آميز ، مردان را براي گرفتن انتقام وادار سازند .

آنان زنان را براي اين منظور آورده بودند ، كه راه فرار را به روي جنگجويان ببندند . زيرا فرار از نبرد ، توأم با اسير گشتنِ دختران و زنان آنها است و عنصر باشهامت عرب به اين خواري تن در نمي دهد .

غلامان بسياري در ارتش قريش به وسيله نويدهاي زيادي شركت كرده بودند . « وحشي ابن حرب » حبشي غلام « مُطعم » بود . وي در بكاربردن آلت مخصوص جنگي « زوبين » فوق العاده ماهر بود . به او نويد داده بودند كه هرگاه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در تعداد سپاهيان قريش ، ميان علماء تفسير و تاريخ ، مانند علي بن ابراهيم و شيخ طبرسي در اعلام الوري ابن هشام اختلاف است ، آنچه در بالا گفته شد قريب به حقيقت مي باشد .


259


يكي از سه شخصيت بزرگ اسلام ( محمد ، علي ، حمزه ) را بكشد آزاد خواهد شد . به هر حال ، پس از تحمل رنج فراوان ، ارتشي ترتيب دادند كه هفتصد زره پوش ، سه هزار شتر ، دويست سواره و گروهي پياده نظام در آن شركت كرده بودند .

دستگاه اطلاعاتي پيامبر گزارش مي دهد

عباس ، عموي پيامبر كه يك مسلمان واقعي غيرمتظاهر به اسلام بود ، پيامبر را از نقشه جنگي قريش آگاه ساخت . عباس نامه اي به خط و امضاء و مهر خود نوشت و آن را به شخصي از قبيله « بني غفار » سپرد و تعهد گرفت كه آن را در ظرف سه روز به پيامبر برساند . قاصد هنگامي نامه را رساند كه پيامبر در باغهاي خارج شهر به سر مي برد . وي پس از عرض ادب ، نامه سربسته اي را به دست حضرت داد . پيامبر نامه را خواند ، ولي مضمون آن را به ياران خود نگفت . ( 1 )

علامه مجلسي ، از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند ( 2 ) كه پيامبر گرامي خط نمي نوشت ، ولي نامه مي خواند . ناگفته پيدا است كه رسول خدا هر چه زودتر بايد ياران خود را از نقشه دشمن آگاه سازد . از اينرو ، پس از مراجعت به شهر ، نامه را براي همه خواندند .

حركت ارتش قريش

ارتش قريش حركت كرد و پس از طي مسافتي ، به نقطه اي به نام « ابواء » كه مادر پيامبر آمنه در آنجا دفن شده است ، رسيد . جوانان سبكسر قريش اصرار ورزيدند كه قبر مادر پيامبر را بشكافند ، و جسد او را بيرون بياورند . ولي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « مغازي واقدي » ، ج 1/203 و گروهي از سيره نويسان معتقدند كه قاصد ، نامه را موقعي به مدينه رساند كه پيامبر در مسجد بودند و نامه را اُبيّ بن كعب براي پيامبر خواند . واقدي نيز در مغازي خود ج 1/204 ، آن را نقل كرده است . با توجه به اينكه در طول تاريخ ديده نشده كه پيامبر گرامي نامه اي بخواند ، نظر نخست به واقع نزديك تر است .

2 . « بحار » ، ج 20/111 ـ براي تحقيق بيشتر پيرامون اين مسأله به كتاب نگارنده به نام « درمكتب وحي » مراجعه بفرماييد . در اين كتاب موضوع فوق از جهات قرآني و حديثي و تاريخي دقيقاً مورد بررسي قرار گرفته است .


260


دورانديشان آنها ، اين عمل را سخت تقبيح كردند و افزودند كه ممكن است اين كارها بعدها موسوم گردد ، و دشمنان ما از « بني بكر » و « بني خزاعه » قبر مردگان ما را بشكافند .

پيامبر ، شب پنجشنبه پنجم ماه شوال سال سوم هجرت ، براي كسب خبر « انس » و « مونس » ، فرزندان « فضاله » را بيرون مدينه فرستاد تا او را از اخبار قريش آگاه سازند . آن دو نفر خبر آوردند كه سپاه قريش نزديك مدينه است و مركبهاي خود را براي چرا در كشتزارهاي مدينه رها كرده اند . « حباب بن منذر » خبر آورد كه پيشروان سپاه قريش به مدينه نزديك شده اند . عصر پنجشنبه ، پيشروي بيشتر سپاه قريش به سوي مدينه و استقرار آنان در دامنه كوه احد تاييد گرديد . مسلمانان از آن مي ترسيدند كه قريش با حمله شبانه آسيبي به پيامبر برسانند . از اين جهت ، سران اوس و خزرج شب را با اسلحه در مسجد بسر مي بردند ، و خانه پيامبر و دروازه هاي شهر را نگهباني مي نمودند ، تا روز روشن فرا رسد و تكليف آنها از نظر تاكتيك جنگي معين گردد .

منطقه احد

دره طولاني و بزرگي كه راه بازرگاني شام را به يمن وصل مي كرد ، « وادي القري » ناميده مي شد . در هر نقطه اي كه امكانات زندگي وجود داشت ، قبائل مختلفي از عرب و يهود در آن سكني مي گزيدند . از اين نظر در طول اين دره ، دهكده هائي پديد آمده بود ، كه اطراف آنها با سنگها محصور شده بود . مركز اين دهكده ها ، « يثرب » به شمار مي رفت كه بعداً « مدينة الرسول » ناميده شد .

هركس كه از مكه وارد مدينه مي شد ، ناچار بود ، از طرف جنوب آن وارد اين مركز گردد . ولي چون اين منطقه ، يك نقطه سنگلاخي بود ، نقل و انتقال ارتش در آن به زحمت صورت مي گرفت . ارتش قريش هنگامي كه به نزديكي « مدينه » رسيد ، راه خود را كج كرد و در شمال مدينه در « وادي عقيق » در دامنه كوه احد مستقر گرديد . اين نقطه بر اثر نبودن نخلستان و هموار بودن زمين ، براي هرگونه فعاليتهاي نظامي آماده بود . مدينه از اين سمت بيشتر آسيب پذير بود ، زيرا موانع


261


طبيعي در اين نقطه كمتر به چشم مي خورد .

نيروهاي قريش ، عصر روز پنجشنبه ، پنجم شوال سال سوم هجري ، در دامنه كوه احد پياده شدند . پيامبر همان روز و شب جمعه را در مدينه ماند و روز جمعه شوراي نظامي تشكيل داد ، و در مورد شكل دفاع ، از افسران و دورانديشان نظر خواست .

مشورت در شيوه دفاع

پيامبر از جانب خدا مأمور است كه در مسائل نظامي و نظاير آن با ياران خود مشورت كند ، و نظر آنها را در تصميمات خود دخالت دهد تا از طريق اين عمل ، سرمشق بزرگي به پيروان خود بدهد ؛ و روح دموكراسي و حق طلبي و واقع بيني را در ياران خود پديد آورد . آيا پيامبر در اين مشورتها سودي مي بُرد يا نه ؟ ، آيا از افكار آنها بهره مند مي شد يا نه ؛ ؟ پاسخ اين سؤال را دانشمندان و استوانه هاي علم كلام گفته اند و خوانندگان گرامي بايد در اين قسمت به نوشته هاي علماء عقائد و مذاهب مراجعه كنند . ( 1 )

اين شوراها راه و روش زنده ايست ، كه از پيامبر گرامي به يادگار مانده است . روش او به قدري آموزنده و مؤثر بود ، كه خلفاء اسلام پس از فوت پيامبر از شيوه او پيروي مي كردند ، و از افكار بلند امير مؤمنان در امور نظامي و مشكلات اجتماعي استقبال كامل به عمل مي آوردند . ( 2 )

شوراي نظامي

پيامبر در انجمن بزرگي كه افسران و سربازان دلير ارتش اسلام در آنجا گرد آمده بودند ؛ با نداي رسا فرمود : « اُشيروا إلَيَّ » ، يعني : افسران و سربازان نظرات خود را در طرز دفاع از حريم آئين يكتاپرستي كه از ناحيه ارتش قريش تهديد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اين باره به كتاب « مشورت از نظر قرآن و نهج البلاغه » مراجعه بفرماييد . در اين كتاب اسرار مشورت رسول گرامي با دانش گسترده و مصونيت خطاناپذيري كه دارد ، تشريح شده است .

2 . نهج البلاغه خطبه 1 .


262


مي شود ، بيان كنيد .

« عبدالله بن ابي » ، كه از منافقان مدينه بود ، نظريه قلعه داري را پيشنهاد كرد . منظور از قلعه داري اين بود ، كه مسلمانان از مدينه بيرون نروند ، و از برجها و ساختمانها استفاده كنند . زنان از بالاي بامها و برجها به روي دشمن سنگ بريزند ، و مردان در كوچه ها تن به تن نبرد كنند .

او سخن خود را چنين آغاز كرد : ما در گذشته از طريق قلعه داري استفاده مي كرديم ، و زنها را بالاي بامها ما را ياري مي كردند . از اين جهت ، شهرستان « يثرب » هنوز دست نخورده باقي مانده است .

دشمن تاكنون بر آن مسلط نشده ، و هر موقع ما براي دفاع از اين راه وارد شديم ، پيروز گشتيم و هر موقع از شهر بيرون رفتيم ، آسيب ديديم .

پيران و سالخوردگان از مهاجر و انصار اين نظر را تأييد مي كردند ، ولي جوانان خصوصاً آنهائي كه در نبرد بدر شركت نكرده بودند و فكر نبرد در دماغ مي پروراندند ، با اين نظر سخت مخالف بودند و مي گفتند : كه اين طرز دفاع باعث جرأت دشمن مي شود . آن افتخاري كه در جنگ « بدر » نصيب مسلمانان شده است ، از دست مي رود . آيا عيب و ننگ نيست كه دلاوران و فداكاران ما در خانه بنشينند ، و اجازه دهند كه دشمن وارد خانه آنها گردد ؟ نيروي ما در جنگ « بدر » به مراتب از حالا كمتر بود . با اين حال ، پيروزي نصيب ما گرديد ! ما مدتها در انتظار چنين روزي بوديم و اكنون با آن روبرو شده ايم .

« حمزه » ، افسر رشيد اسلام گفت : « به خدائي كه قرآن نازل كرده است ، امروز غذا نخواهيم خورد تا آن كه در بيرون شهر با دشمن نبرد كنيم . نتيجه اينكه ارتش اسلام بايد از شهر بيرون برود ، و مردانه در خارج شهر جنگ كند » . ( 1 )

قرعه كشي براي شهادت

پيرمرد زنده دلي بنام « خثيمه » برخاست و گفت : اي پيامبر خدا قريش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « مغازي واقدي » ، ج 1/211 ـ ما در كتاب « منافقان در تاريخ اسلام » به روشني ثابت كرديم كه نظريه « عبدالله بن ابي » خالي از خطر نبود . هيچ بعيد نبود كه پس از ورود دشمن به داخل شهر ، از خانه هاي منافقان بعنوان سنگر استفاده نكنند و يهوديان داخل مدينه نيز با آن همكاري ننمايند .


263


يكسال تمام دست به فعاليت زده و توانسته است قبائل عرب را با خود همراه سازد . هرگاه ما براي دفاع از اين نقطه بيرون نرويم ، چه بسا آنها مدينه را محاصره كنند ، ممكن است دست از محاصره بكشند و به مكه بازگردند ، ولي همين كار باعث جرأت ايشان خواهد بود ، و ما در آينده از حملات آنها مطمئن نخواهيم شد .

من از اين تأسف مي خورم كه در جنگ « بدر » توفيق شركت پيدا نكردم ، در حاليكه من و فرزندم از صميم قلب مايل بوديم كه در نبرد « بدر » شركت كنيم ، و هر دو در اين قسمت بر يكديگر پيشي مي جستيم . سرانجام او در جنگ بدر شركت كرد و من موفق نشدم . من در نبرد « بدر » به فرزندم گفتم كه تو جواني ، آرزوهاي زيادي داري ، مي تواني نيروي جواني خود را در طريقي مصرف كني كه رضايت خداوند را به دست آوري ؛ ولي عمر من سپري شده است ، آينده من روشن نيست ، لازم است كه من در اين جهاد مقدس ( جنگ بدر ) شركت كنم و تو به جاي من ، بار زندگي بازماندگانم را به دوش بگيري .

ولي اصرار و شدت علاقه فرزندم در اين موضوع به حدي بود كه طرفين قرار گذارديم قرعه بزنيم . قرعه به نام وي درآمد ، و او در نبرد « بدر » به مقام شهادت رسيد . ديشب در تمام نقاط اين قلعه ، سخن از محاصره قريش بود ، و من با همين افكار به خواب رفتم . فرزند عزيزم را در عالم رؤيا ديدم ، كه در باغهاي بهشت قدم مي زند و از ميوه هاي آنجا ميل مي كند ؛ او با يك نداي محبت آميز رو به من كرد و گفت : پدر جان در انتظار تو هستم .

اي پيامبر خدا ! محاسن من سفيد گشته ؛ استخوانم لاغر شده ، تقاضا دارم كه از خداوند براي من شهادت در راه حق بطلبيد . ( 1 )

شما در صفحات تاريخ اسلام از اين نوع مردان فداكار و جانباز ، زياد مشاهد مي كنيد . مكتبي كه متكي به ايمان و عقيده به مبداء و معاد نيست ، كمتر مي تواند سرباز فداكاري مانند « خثيمه » تربيت كند . اين روح سلحشوري و فداكاري ، اين جانبازي و از خودگذشتگي ، كه سرباز با اشك و گريه براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « بحارالانوار » ، ج 2/125 .


264


خود در راه برتري كلمه حق و آئين توحيد ، شهادت مي طلبد : جز در مكتب پيامبران در هيچ مكتبي پيدا نمي شود . در كشورهاي صنعتي جهان امروز كه به وضع زندگي افسران و درجه داران و نيروهاي دفاعي اهميت فوق العاده مي دهند ؛ با اين حال ، چون هدف در نبردها و جنگها ، زندگي بهتر و ادامه وضع موجود است ، از اينرو ، حفظ جان و زندگي براي آنان بالاترين هدف است . اما در مكتب پيامبران نبرد براي كسب رضاي خداست و اگر اين هدف در گرو شهادت باشد ، سرباز الهي بدون واهمه جان به كف مي گيرد و خود را در معرض همه گونه مخاطرات قرار مي دهد . ( 1 )

نتيجه شورا

پيامبر گرامي نظر اكثريت را قاطع دانست و خروج از شهر را بر قلعه داري و جنگ تن به تن ترجيح داد . هرگز شايسته نبود پس از آن همه اصرار از طرف افسراني مانند حمزه و سعد عباده ، نظريه « عبدالله ابي » را كه از منافقان مدينه بود ، ترجيح دهد .

گذشته از اين ، جنگهاي بي نظم تن به تن در كوچه هاي تنگ مدينه و شركت دادن زنان در امور دفاعي و نشستن در خانه ، و راه را به روي دشمن بازگذاردن ، نشانه ضعف و بيچارگي مسلمانان بود ، و با آن قدرت نمائي جنگ بدر قابل تطبيق و مقايسه نبود .

محاصره مدينه و تسلط دشمن بر طرق شهر و سكوت و آرامش سربازان اسلام در برابر آنها ، روح سلحشوري و سربازي را در مردان مجاهد اسلام مي كشت .

شايد عبدالله ابي ، نظر سوئي نسبت به محمد ( صلّي الله عليه وآله ) داشته و از اين طريق قصد داشته ضربه محكمي بر او وارد سازد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در اين نبرد تحميلي كه غرب جنايتكار ، باعث حمله عراق به ايران گرديد ، روح شهادت طلبي ، و قتل در راه خدا در ميان رزمندگان به حد اعلاء رسيد . « تسابق » جوانان بر اخذ سلاح و شركت در خط مقدم جبهه و وصيت نامه هايي كه از خود بيادگار گذارده اند ، گواه روشني بر روح شهادت طلبي است .


265


پيامبر لباس نظامي برتن مي كند

پيامبر پس از تعيين شيوه دفاع ، وارد خانه شد . زره پوشيد و شمشير حمايل كرد ، سپري به پشت انداخت ، و كماني به شانه آويخت و نيزه اي به دست گرفت و از خانه بيرون آمد .

ديدن اين منظره ، مسلمانان را سخت تكان داد . برخي تصور كردند كه اصرار آنها در بيرون رفتن مورد رضايت پيامبر نبوده و آنان پيامبر را بي جهت وادار به بيرون رفتن كردند . از اينرو ، براي جبران ، عرض كردند : ما در شيوه دفاع تابع نظر شما هستيم . اگر بيرون رفتن صلاح نيست در همين جا بمانيم . پيامبر فرمود : هنگامي كه پيامبر زره پوشيد ، شايسته نيست آن را بيرون آورد ، تا زماني كه با دشمن نبرد كند . ( 1 )

پيامبر از مدينه بيرون مي رود

پيامبر نماز جمعه را خواند و با لشكري كه بالغ بر هزار نفر بود ، مدينه را به قصد احد ترك گفت . افرادي را كه صلاحيت سني نداشتند ، مانند اُسامه ، زيد حارثه و عبدالله عمر براي شركت نپذيرفت . ولي دو نوجوان به نامهاي « سمره » و « رافع » ، با اينكه سن آنها از پانزده بالا نبود شركت كردند . زيرا آنان اگر چه كوچك بودند ، ولي در تيراندازي مهارت داشتند .

در اين موقع ، گروهي از يهوديان كه با عبدالله ابي هم پيمان بودند ، تصميم بر شركت در اين نبرد گرفتند . ولي پيامبر ، روي مصالحي اجازه شركت به آنها نداد . در نيمه راه كه سربازان اسلام به نقطه اي به نام « شوط » ( ميان مدينه و احد ) رسيدند ، عبدالله اُبي به بهانه اينكه پيامبر از نظر جوانان پيروي كرد ، و نظر او را نپذيرفت ، از شركت در جهاد خودداري كرد . همچنين ، سيصد تن از اوسيان كه با او هم قبيله بودند ، از نيمه راه برگشتند . بنابراين در اين نبرد نه يهوديان شركت كردند و نه حزب نفاق پيشه .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ما ينبغي لِنَبيِّ لاُمَّتِه ان يضعها حتي يُقاتل ـ « مغازي واقدي » ، ج 1/214 ، « طبقات كبري » ، ج 2/38 .


266


پيامبر و ياران او مايل بودند كه از نزديكترين راه عبور كرده و به اردوگاه خود برسند . در اين لحظه ناچار شدند كه از ميان باغ منافقي بنام « مربع » بگذرند . او با لجاجت از ورود ارتش اسلام به املاك خويش سخت ناراحت گرديد ، و به ساحت مقدس پيامبر جسارت كرد . ياران پيامبر خواستند او را بكشند ، ولي رسول خدا فرمود : با اين مرد لجوج كوردل كاري نداشته باشيد . ( 1 )

دو سرباز جانباز

پيامبر گرامي از سربازان خود در نقطه اي سان ديد ، قيافه هاي فداكار و چهره هاي درخشان آنان ، از لابلاي برق شمشيرها مي درخشيد . ارتشي كه پيامبر براي دفاع از آئين اسلام به دامنه كوه « احد » آورده بود ، گروهي بودند كه از نظر سن با هم اختلاف زياد داشتند . در ميان آنان پيران سالخورده فراواني به چشم مي خورد ، و نيز فداكاران جواني كه سن آنها از پانزده تجاوز نمي كرد .

محرك اين دسته جز عشق به كمال ، كه فقط در پرتو دفاع از توحيد وجود داشت ، چيز ديگري نبود . براي اثبات اين موضوع سرگذشت يك پير و جواني را كه فقط يك شب از عروسي او گذشته بود ، از نظر خوانندگان گرامي مي گذرانيم :

1 ـ « عمروبن جموح » ، پيرمرد قدخميده اي است كه نيروي مادي خود را از دست داده و يك پاي او در برخي از جريانها آسيب ديده بود . وي چهار پسر رشيد خود را براي دفاع از آئين اسلام روانه منطقه دفاعي نموده بود . خانه قلب او از اين جهت روشن و درخشان بود كه فرزندان او در راه دفاع از حق و حقيقت شمشير مي زنند .

با خود انديشيد كه كناره گيري او از جنگ دور از انصاف است . چرا چنين سعادتي را از دست بدهد ؟ خويشاوندان وي از شركت او در صحنه دفاع ، جداً جلوگيري كردند ؛ و گفتند قوانين نظامي اسلام هرگونه تكليف را از دوش شما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « سيره ابن هشام » ، ج 2/65 .


267


برداشته است . سخنان آنان پيرمرد را قانع نساخت ، و شخصاً خدمت پيامبر رسيد ، و عرض كرد : خويشانم مرا از شركت در جهاد بازمي دارند ، نظر شما چيست ؟ من آرزوي شهادت دارم ، مي خواهم به سوي بهشت پرواز كنم . پيامبر در پاسخ وي گفت : خدا ترا معذور شمرده و تكليفي متوجه شما نيست . ( 1 ) او اصرار كرد و التماس نمود . پيامبر در حالي كه بستگانش او را احاطه كرده بودند ، رو به خويشان وي كرد و گفت :

مانع نشويد تا در طريق اسلام شربت شهادت بنوشد . او خانه را ترك كرد در حالي كه موقع بيرون آمدن چنين گفت : خدايا توفيق ده در راه تو كشته شوم و بسوي خانه ام بازنگردان . ( 2 )

از صحنه هاي مهيج در جنگ احد ، حملات جانانه اين مرد لنگ بود . او با پاي لنگ خود حمله مي كرد و مي گفت : آرزوي بهشت دارم . يكي از پسران وي نيز پشت سر پدر حركت مي كرد ، آنقدر اين دو نفر نبرد كردند كه به درجه شهادت رسيدند . برادر ديگر او نيز به نام عبدالله شهيد شد . ( 3 )

2 ـ « حنظلة » ، جواني است كه بيست و چند بهار بيش از عمر وي نگذشته است . او به مصداق آيه {  يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنْ الْمَيِّتِ . . . } ؛ « از پدران ناپاك فرزندان پاك پديد مي آورد . » فرزند « ابوعامر » دشمن پيامبر است و پدر او در نبرد « احد » در ارتش قريش شركت داشت ، و يكي از عناصر بدخواه اسلام بود كه قريش را براي نبرد با پيامبر تحريك كرده بود ، و در راه دشمني با اسلام تا جان در لب داشت كوتاهي نكرد . وي پايه گذار حادثه مسجد « ضرار » است ، كه تفصيل آن در حوادث سال نهم هجرت بيان خواهد شد .

عواطف فرزندي ، « حنظله » را از شركت در جنگ برضد پدر منصرف نساخت . روزي كه نبرد احد اتفاق افتاد ، شبِ آن روز عروسي « حنظله » بود . او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اما انت فقد عذرك الله و لاجهاد عليك . زيرا به موجب آيه : ليسَ عَلي الاعمي حَرج و لاعَلَي الاعرَجِ حَرَج ، ولا علي المَريضِ حَرَج ( سوره فتح/18 ) جهاد بر نابينا و لنگ و بيمار واجب نيست .

2 . اللهم ارزُقني الشَّهادةَ ولاتَرُدَّ ني الي اهلي .

3 . « سيره ابن هشام » ، ج 2/9 .


268


با دختر « عبدالله ابي » ، سرشناس اوسيان ازدواج كرده و ناچار بود كه مراسم شب زفاف را همان شب انجام دهد .

هنگامي كه نداي جهاد در گوش او طنين انداز شد متحير گرديد . چاره نديد جز اينكه از پيشگاه فرمانده كل قوا اجازه بگيرد ، تا يك شب در مدينه توقف كند و فرداي آن خود را به ميدان جنگ برساند .

بنا به نقل مرحوم مجلسي ، ( 1 ) آيه زير در باره وي نازل گرديده است :

« افراد باايمان كساني هستند كه به خداوند و پيامبر او ايمان آورده اند . هنگامي كه براي كارعمومي با او ( پيامبر ) اجتماع كنند ، تا از او اجازه نگيرند ، از او جدا نمي شوند . كساني كه از تو ( پيامبر ) اجازه مي گيرند ، افرادي هستند كه به خداوند و رسول او ايمان آورده اند . هرگاه ( مؤمني براي كارهاي خصوصي اجازه گرفت ، به هر كس كه خواستي اجازه بده » . ( 2 )

پيامبر يك شب براي انجام مراسم عروسي به او اجازه داد . بامدادان ، حنظله پيش از آنكه غسل جنابت كند ، به سوي ميدان شتافت . وقتي خواست از در منزل بيرون آيد ؛ اشك در ديدگان نوعروس كه از ازدواج وي جز يك شب نگذشته بود ، حلقه زد . دست در گردن شوهر خود افكند ، و درخواست نمود كه چند دقيقه صبر كند . او چهار نفر مرد را كه روي داشتن عذر در مدينه مانده بودند ، گواه گرفت ، كه ديشب ميان او و شوهر گرامي وي عمل آميزش انجام گرفته است .

حنظله از منزل بيرون رفت ، عروس رو به آن چهار نفر نمود و گفت ديشب در خواب ديدم كه آسمان شكافت : و شوهرم داخل آن گرديد ، سپس شكاف بهم آمد . من از اين رؤيا احساس مي كنم كه روان شوهر من به سوي جهان بالا خواهد رفت و شربت شهادت را خواهد نوشيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « بحار » ، ج 20/57 .

2 . « انَّما المُؤمِنونَ الذينَ آمَنُوا بِالله و رَسولِهِ وأذاكانُوا مَعَهُ عَلي أمر جامِع لَم يَذهَبوا حَتي يَستَأذِنوه أنَّ الَّذينَ يَستأذِنوك اولئكَ الَّذينَ يُؤمِنونَ بِالله و رَسولِهِ فاذا استأذنُوكَ لِبَعضِ شَأنِهِم فَاذِن لِمَن شِئت مِنهُم . - سوره نور/62 .


269


حنظله وارد سپاه گرديد ، ديدگان وي به ابي سفيان افتاد كه ميان دو سپاه مشغول جولان بود . او با يك حمله جوانمردانه شمشيري به سوي او متوجه ساخت ، ولي شمشير بر پشت اسب وي فرود آمد ، و ابوسفيان نقش زمين گرديد .

داد و فرياد ابوسفيان موجب اجتماع گروهي از سربازان قريش گرديد . « شدّادليثي » بر حنظله حمله نمود و بر اثر آن ابوسفيان از چنگال حنظله رهائي پيدا كرد .

در ميان سربازان قريش ، نيزه داري ، به حنظله حمله نمود و نيزه خود را در بدن او فرو برد . حنظله با همان زخم نيزه دار را تعقيب كرد ، و او را وسيله شمشير از پاي درآورد و خود نيز بر اثر زخم نقش زمين شد .

پيامبر گرامي فرمود : من مشاهده كردم كه فرشتگان ، حنظله را غسل مي دادند ، و از اين نظر او را « غَسيلُ الملائكة » مي گفتند . هنگامي كه قبيله اوس ، مفاخر خود را مي شمردند ، چنين مي گفتند : « وَمِنّا حنظلة غسيل الملائكة » ؛ از ما است حنظله كه فرشتگان او را غسل مي دادند .

ابوسفيان مي گفت : هر گاه آنان در جنگ بدر ، پسرم « حنظله » را كشتند ، من نيز در جنگ احد ، حنظله مسلمانان را كشتم .

وضع اين شوهر و عروس شگفت آور است . زيرا آنان جانباز راه حق بودند ، ولي پدران عروس و داماد ، از دشمنان سرسخت اسلام به شمار مي رفتند . پدر عروس عبدالله بن ابي رئيس منافقان مدينه بود ، و حنظله فرزند ابي عامر راهب دوران جاهليت بود كه پس از اسلام ، به مشركان اسلام پيوست و « هرقل » را براي كوبيدن حكومت جوانِ اسلام دعوت نمود . ( 1 )

صف آرائي دو لشكر

بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت ، نيروهاي اسلام در برابر نيروي مهاجم و متجاوز قريش صف آرائي كردند . ارتش توحيد نقطه اي را اردوگاه قرار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « اسدالغابه » ، ج 2/59 ، « بحار » ، ج 20/57 .


270


داد ، كه از پشت سر به يك مانع و حافظ طبيعي يعني كوه « احد » محدود مي گشت . ولي در وسطِ كوه « احد » ، شكاف و بريدگي خاصي قرار داشت ، كه احتمال مي رفت دشمن ، كوه « احد » را دور بزند و از وسط آن شكاف در پشت اردوگاه اسلام ظاهر گردد ، و از عقبِ جبهه ، مسلمانان را مورد حمله قرار دهد .

پيامبر اسلام براي دفع اين خطر ، دو دسته تيرانداز را روي تپه اي مستقر ساخت و به فرمانده آنها « عبدالله جبير » چنين فرمود :

« شما با پرتاب كردن تير ، دشمن را برانيد ، نگذاريد از پشت سر وارد جبهه گردند و ما را غافلگير سازند . ما در نبرد خواه غالب باشيم يا مغلوب ، شما اين نقطه را خالي مگذاريد » . ( 1 )

آينده جنگ « احد » به خوبي نشان داد كه اين « دهليز » فوق العاده حساس بوده است ، و شكست بعدي مسلمانان پس از پيروزي از اين جهت بود ، كه تيراندازان ، بي انظباطي به خرج دادند و اين سنگر حساس را خالي گذاردند ، و دشمن شكست خورده و فراري با يك حمله دوراني سريع ، همراه با غافلگيري ، دهانه دهليز را از پشت سر مورد حمله قرار داد .

دستور مؤكد پيامبر به تيراندازان كه مطلقاً از جاي خود حركت نكنند ، حاكي از اطلاع او از اصول نظامي بود . ولي نبوغ نظامي فرمانده ، ضامن پيروزي قطعي نيست ، در صورتي كه سربازان بي انظباطي به خرج دهند .

تقويت روحيه سربازان

پيامبر در نبردها از تقويت رواني سربازان غفلت نمي فرمود . اين بار نيز كه هفتصد تن مسلمان در برابر سه هزار نفر قرار گرفته بودند ، رسولخدا با انشاء خطابه اي روحيه جنگ آوران اسلام را تقويت نمود . « واقدي » ، مورخ بزرگ اسلام مي گويد :

پيامبر پنجاه تيرانداز بر تنگه « عينين » نصب كرد ، و كوه احد را پشت سر و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انضح عنا الخيل بالنيل لايأتونا من خلفنا ان كانت لنا او علينا فاثبت مكانك لانؤتين من قبلك .


271


مدينه را پيش رو قرار داد و در حالي كه پياده راه مي رفت صفوف را منظم مي كرد و جايگاه هر افسري را معين مي نمود . دسته اي را مقدم و گروهي را مؤخر مي ساخت . او به قدري در تنظيم صفوف دقت مي كرد كه هرگاه شانه سربازي جلوتر بود فوراً او را به عقب مي برد .

پيامبر پس از منظم كردن صفوف رو به مسلمانان كرد و فرمود : من شما را به آنچه خدا مرا به آن سفارش كرده ، تذكر مي دهم : فرمان خدا را اطاعت كنيد ؛ از مخالفت او بپرهيزيد . . . سپس افزود : مبارزه با دشمن مشكل و پرزحمت است ، و كمتر كسي است كه در برابر او مقاومت كند ، مگر آنهائي كه خداوند آنها را راهنمائي و تقويت كرده است . زيرا خدا با اطاعت كنندگان فرمان او است ، و شيطان همراه كساني است كه خدا را نافرماني كنند . . .

بيش از هر چيز در جهاد استقامت داشته باشيد ، و از اين طريق سعادتهائي را كه خداوند به شما وعده داده است ، براي خود فراهم كنيد . ( 1 ) پيك وحي ، « جبرئيل » به من گفته است ، كه هيچ كس در اين جهان نمي ميرد ، مگر آنكه آخرين ذره روزي خود را مي خورد . . . و تا لحظه اي كه فرمان نبرد ، صادر نشده است كسي دست به حمله نزند . ( 2 )

دشمن ، صفوف خود را منظم مي كند

ابوسفيان ، ارتش خود را سه قسمت كرد . پياده نظامِ زره پوش را در وسط قرار داد . گروهي را به فرماندهي « خالدوليد » ، براي سمت راست ، و دسته ديگر را براي سمت چپ به فرماندهي « عكرمه » معين نمود .

همچنين دسته مخصوصي را به عنوان پيشقراولان نبرد كه پرچمداران در ميان آنها بودند ، در پيشاپيش ارتش قرار داد . سپس رو به پرچمداران كه همگي از قبيله « بني عبدالدار » بودند كرد و گفت : پيروزي لشكر در گرو استقامت و پايداري پرچمداران است ، و ما روز بدر ، از اين ناحيه شكست خورديم . اگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فاستفتحوا اعمالكم بالصبر علي الجهاد والتمسوا بذالك ماوعدكم الله .

2 . « مغازي واقدي » ، ج 1/221 ـ 222 .


272


قبيله « بني عبدالدار » در حفظ پرچم از خود شايستگي نشان ندهند ، ممكن است افتخار پرچم داري نصيب قبيله ديگر گردد . اين سخن براي « طلحة ابن ابي طلحة » ، كه مرد شجاع و نخستين پرچم دار قريش بود گران آمد ؛ بلافاصله پيش رفت و هماورد طلبيد .

تحريك رواني

پيش از آنكه جنگ آغاز گردد ، پيامبر شمشيري به دست گرفت و براي تحريك روان سربازان دلير و شجاع ، رو به آنها كرد و گفت :

كيست اين شمشير را بدست بگيرد و حق آن را ادا كند ؟ ( 1 ) عده اي برخاستند ولي پيامبر از دادن شمشير به آنها امتناع كرد . سپس « ابودجانه » كه سربازي دلير بود برخاست و گفت : حق اين شمشير چيست ؟ و چگونه مي توان حق آن را ادا كرد ؟ پيامبر فرمود : آن قدر با آن بجنگي كه خم شود . ابودجانه گفت من حاضرم حق آن را ادا كنم . سپس دستمال سرخ رنگي كه آن را « دستمال مرگ » مي گفت ، به سر بست و شمشير را از پيامبر گرفت . هر موقع « ابودجانه » ، اين دستمال را به سر مي بست ، نشانه آن بود كه تا جان در لب دارد نبرد خواهد نمود .

او بسان يك پلنگ مغرور راه مي رفت ، و از افتخاري كه نصيب او شده بود فوق العاده مسرور بود ، در حالي كه آن دستمال سرخ ، برشكوه او مي افزود . ( 2 )

به راستي براي تحريك يك ارتش كه براي دفاع از حق و معنويت نبرد مي كند ، و هدفي جز آزادي عقيده و انگيزه اي جز عشق به كمال ندارند ، اين نمايش و مشابه آن بهترين محرك است . هدف پيامبر ، تنها تحريك ابودجانه نبود ، بلكه او با اين عمل احساسات ديگران را برانگيخت و به آنان فهماند كه بايد تصميم و شجاعت آنان نيز به اندازه اي باشد كه استحقاق دريافت چنين مدال نظامي را داشته باشند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . من يَأخذ هذا السَّيف و يؤدّي بِحقّه ؟

2 . « سيره ابن هشام » ، ج 2/66 .


273


« زبير عوام » كه خود سرباز دلاوري بود ، از اينكه پيامبر شمشير را به او نداد ، ناراحت شد ؛ با خود گفت : من بايد « ابودجانه » راتعقيب كنم تا پايه شجاعت او را ببينم . او مي گويد : من در ميدان به دنبال او بودم هيچ قهرماني با او روبرو نمي شد ؛ مگر اينكه او را از پاي در مي آورد . سپس مي گويد : ميان ارتش قريش پهلواني بود كه زخميهاي مسلمانان را به سرعت سر مي بريد ، و من از اين عمل فوق العاده ناراحت بودم . از حسن اتفاق با ابودجانه روبرو گرديد ، پس از آنكه چند ضربت ميان آنها رد و بدل شد ، بالاخره قهرمان قريش به دست « ابودجانه » كشته گرديد . « ابودجانه » نقل مي كند : كسي را ديدم كه لشكر قريش را براي دفاع تحريك مي نمايد ، به سوي او رفتم . او وقتي شمشير را بالاي سر خود ديد ، سخت ناله كرد . ناگهان ديدم او « هند » زنِ ابوسفيان است و من شمشير پيامبر را پاكتر از آن ديدم كه بر فرق زني مانند « هند » بزنم . ( 1 )

نبرد آغاز مي شود

جنگ به وسيله ابوعامر كه از فراريان مدينه بود آغاز گرديد . او از قبيله « اوس » بود ، كه بر اثر مخالفت با اسلام از مدينه به مكه پناهنده شده بود و پانزده نفر از اوسيان نيز با او همراه بودند . ابوعامر تصور مي كرد كه اگر « اوسيان » او را ببينند ، دست از ياري پيامبر برمي دارند ؛ از اينرو ، در اين راه پيشقدم شد ! ولي وقتي با مسلمانان روبرو گرديد ، با طعن و بدگوئي ايشان مواجه شد و پس از جنگ مختصري از جبهه دوري گزيد . ( 2 )

فداكاريهاي چند سرباز در نبرد احد ، ميان تاريخ نويسان مشهور و معروف است . و فداكاريهاي علي ( عليه السلام ) در ميان آنان بيشتر شايسته تقدير مي باشد . ابن عباس مي گويد : در تمام نبردها علي پرچمدار مسلمانان بود ، و پيوسته پرچمدار را از افراد ورزيده و بااستقامت انتخاب مي كردند و در نبرد احد پرچم مهاجران در دست علي بود ، و به نقل بسياري از مورخان پس از كشته شدن « مصعب بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « سيره ابن هشام » ، ج 2/68 ـ 69 .

2 . « سيره ابن هشام » ، ج 2/12 .


274


عمير » كه پرچمدار مسلمانان بود ، پيامبر پرچم را به علي داد . علت اينكه نخست « مصعب » حامل پرچم بود ؛ شايد اين بوده كه وي از قبيله بني عبدالدار بود ، و پرچم داران نيز از اين قبيله بودند . ( 1 )

« طلحة ابي طلحة » ، كه او را « كبش الكتيبة » ( 2 ) مي گفتند ؛ نعره كشان وارد ميدان گرديد و فرياد كشيد و گفت : ياران محمد منطق شما اينست كه كشتگان ما در دوزخند ولي كشتگان شما در بهشت ، آيا با اين وضع كسي هست كه من او را به بهشت روانه كنم ، يا او مرا در دوزخ ؟ صداي او در ميدان طنين انداز بود ، علي ( عليه السلام ) پيش رفت و پس از زد و خوردي چند ، طلحه با ضربات علي از پاي درآمد و روي خاك افتاد .

با كشته شدن طلحه ، نوبت پرچمداري به تناوب به دو برادر وي رسيد ، و هر دو به وسيله تير « عاصم ثابت » از پاي درآمدند .

از سخنراني اميرمؤمنان ، در روزهاي « شورا » كه پس از مرگ خليفه دوم تشكيل گرديد ، استفاده مي شود كه : ارتش قريش نه نفر را براي پرچمداري « ذخيره » كرده بود ، و بنا بود كه آنان به ترتيب مخصوصي حامل پرچم گردند . به اين ترتيب كه اگر اولي كشته شود ، دومي پرچم را بردارد ، تا برسد به آخر . و همه اين پرچمداران از دلاوران قبيله « بني عبدالدار » بودند و روز احد ، با شمشير علي ( عليه السلام ) كشته شدند . پس از اينها يك غلام حبشي به نام « صوأب » كه هيكلي مهيب و قيافه وحشت آوري داشت ، پرچم را برداشته و مبارز خواست كه او نيز با ضربت آن حضرت از پاي درآمد .

علي ( عليه السلام ) در انجمن بزرگي كه ياران پيامبر در آنجا گرد آمده بودند ، رو به آنها كرد و فرمود : آيا به خاطر داريد كه من شرِّ نه نفر از قبيله « بني عبدالدار » را كه هر يكي مبارزطلبان ، پس از ديگري پرچم به دست مي گرفت و نعره مي كشيد ؛ از سر شما كوتاه كردم ؟ همه حضار اميرمؤمنان را تصديق كردند . ( 3 )

بار ديگر فرمود : به خاطر داريد پس از آن نه نفر ، « صوأب » غلام حبشي وارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين نظر از بلاذري نقل شده است .

2 . مرد شماره يك پيشقراولان لشكر .

3 . تفصيل كشته شدن نُه پرچمدار به وسيله علي را ، مجلسي در « بحار » ، ج 20/51 نقل نموده است .



275


ميدان شد ، در حالي كه هدفي جز كشتن پيامبر نداشت ، و به قدري خشمناك بود كه دهان او كف كرده و چشمانش سرخ شده بود ؛ شماها از ديدن اين جنگ آورِ مهيب ، وحشت زده عقب رفتيد ولي من پيش رفتم ضربتي بر كمر او زدم و او را از پاي درآوردم ؟ باز حضار همگي تصديق نمودند .



| شناسه مطلب: 78727