بخش 2
3 ـ مراعات افراد پیاده 4 ـ وابسته نبودن به مرکب 5 ـ عوض کردن مسیر 7 ـ آراستگی 1 ـ آینه و شانه 2 ـ خوشبویی 3 ـ بهداشت بدن 4 ـ مسواک 8 ـ لباس و پوشش 1 ـ جنس و رنگ لباس 2 ـ اندازه و کیفیت 3 ـ ساده پوشی 4 ـ لباس های ویژه 5 ـ آداب لباس پوشی 9 ـ خوردن و آشامیدن 1 ـ وارستگی از اسارت شکم 2 ـ تکریم نعمت 3 ـ روش متواضعانه 4 ـ بر سفره های جمعی 5 ـ آب نوشیدن 6 ـ نکات و آداب دیگر 10 ـ ادب عبودیت 1 ـ محو در عبادت 2 ـ شوق به نیایش 3 ـ شاکر و سائل 4 ـ حق بندگی 5 ـ ذکر دائم 6 ـ حج و زیارت 11 ـ سنن گوناگون
صفحه 51 |
چيزي است كه در رفتار آن حضرت مشهود بود.
به نقل هند بن ابي هاله تميمي: «يَمشي هَوْناً، سريعَ المَشْيَةِ....»(1) آن حضرت با آرامش و وقار راه مي رفت، در عين حال، تند و چابك بود.
3 ـ مراعات افراد پياده
گاهي سواره از حال پياده بي خبر است. سوار بر مركب پيش مي تازد و افراد بي وسيله و مركب را پشت سر مي گذارد، يا با بي اعتنايي از كنار آنها مي گذرد. بي توجهي به پيادگان نوعي غرور را همراه دارد و سوار نكردن بر وسيله نقليه خويش، نوعي عمل غير انساني و دور از عواطف بشري است.
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)اگر گاهي سواره بود، اجازه نمي داد كه كسي يا كساني پياده همراه وي و ملازم ركاب، مسير را طي كنند و او سواره باشد. يا پياده را هم سوار مي كرد، يا مي فرمود كه: برو و فلان جا منتظر من باش:
«اِنَّ رَسُولَ الله(صلي الله عليه وآله) لايَدَعُ اَحداً يَمشي مَعَهُ اِذا كانَ راكِباً حتّي يَحْمِلَهُ مَعَهُ، فَاِنْ اَبي قال: تَقَدَّمْ اَمامي وَاَدْرِكْني فِي المَكانِ الّذي تُريدُ».(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مكارم الاخلاق، ص12.
2 . بحار الانوار، ج16، ص236. مكارم الاخلاق، ص22.
صفحه 52 |
4 ـ وابسته نبودن به مركب
برخي از روي تنبلي و بي حالي، حاضر به پياده روي نيستند. برخي هم اگر سواره رفت و آمد مي كنند، نوع وسيله نقليه برايشان مهم است و اگر مدتي بر وسيله عالي سوار مي شده اند، عوض كردن آن و استفاده از مركب ساده تر برايشان دشوار است. اين نشانه نوعي وابستگي به «دنيا» است و تبديل شدن «وسيله» به «هدف»!
پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)گاهي سوار اسب يا استر مي شد. گاهي سوار بر الاغ و گاهي هم سوار بر درازگوش بي پالان و كسي را هم همراه خود سوار مي كرد و اگر هم وسيله اي نبود، پياده و يا بدون عبا و عمامه راه مي رفت. در تشييع جنازه شركت مي كرد و گاهي براي عيادت مريض به دورترين نقطه شهر مي رفت.(1) اين نشان از حرّيت و وارستگي و زندگي مردمي و بي تكلّفي او دارد.
تكلّف گر نباشد خوش توان زيست *** تعلّق گر نباشد خوش توان مرد
5 ـ عوض كردن مسير
حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)گاهي از راهي كه مي رفت در بازگشت از راه ديگري بر مي گشت نه همان راه اوليه اين كار،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن النبي، ص74.
صفحه 53 |
يا يك اقدام امنيتي بود تا از خطرهاي احتمالي و كمين دشمنان مصون بماند يا همچنانكه در حديثي از حضرت رضا(عليه السلام)نقل شده است، زمينه افزايش رزق و روزي بوده است. به اين معني كه در تنوع راه عبور، هم انسان هاي بيشتري را مي بيند و تقويت روابط اجتماعي انجام مي گيرد، هم مردم و شهر و تلاش ها را مي بيند و خوداين معاشرت با طيف وسيع تري از مردم، سبب رونق كار اجتماعي انسان و در نتيجه افزايش رزق اوست.
گرچه راه رفتن و عبور و مرور، چه سواره و چه پياده چيز ساده و پيش پا افتاده اي جلوه مي كند، ولي همين مسأله مي تواند با الهام از اسوه هاي مكتب و شيوه رفتاري اولياي دين، وضعيّت مطلوب و به ساماني داشته باشد.
امروز «فرهنگ ترافيك» و آداب رفت و آمد در جاده ها (چه داخل شهر و چه بيرون) و نحوه تردّد انسان ها در معابر و گذرگاه، از مسائل مهم اجتماعي است.
غرور و خيره سري و بي مبالاتي در مشي و رفت و آمد، امروز در شكل هاي جديدتري بروز مي كند. اميد است كه شيوه رسول الله(صلي الله عليه وآله)سرمشق امت او باشد و راه رفتني متواضعانه را پيش گيرند.
صفحه 54 |
7
آراستگي
خدا زيباست و زيبايي را دوست دارد. اين نكته كه مضمون احاديث مكرر است.(1) در شكل ظاهري و هيئت آشكار انسان هاي مسلمان هم تجلّي مي يابد و خداوند زيبايي و آراستگي را براي بندگان و در مؤمنان هم مي پسندند و ژوليدگي و در هم ريختگي را برآنان روا نمي دارد.
به فرموده اميرالمؤمنين(عليه السلام)«التَّجَمُّلُ مِن اَخلاقِ المُؤمِنين».(2) آراستگي از اخلاق مؤمنان است.
رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)نيز فرموده است: «اِنَّ اللهَ يُبْغِضُ الوَسَخَ وَالشَّعَثَ».(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «اِنَّ الله جميلٌ يُحِبُ الجمالَ»، علي (عليه السلام)وسائل الشيعه، ج3، ص340.
2 . غرر الحكم، آمدي.
3 . نهج الفصاحه، حديث شماره 741.
صفحه 55 |
پروردگار، چركي و ژوليدگي را دشمن مي دارد.
با توجه به مطلوب بودن تجمّل و آراستگي از ديد اسلام به بررسي گوشه هايي از اين شيوه رفتاري، در سيره پيامبر خدا مي پردازيم:
1 ـ آينه و شانه
آراستگي سر و صورت و وضعيت موي چهره و سر، نشان اهميّت دادن به اين سنّت اسلامي است. رسول خدا در آينه نگاه مي كرد، موي سر خود را شانه مي زد، گاهي هم به جاي آينه، در ظرف آب نگاه مي كرد و موي سر خود رامرتب مي ساخت و علاوه بر اينكه خود را براي خانواده آراسته و مهيا مي كرد، براي برادران ديني هم خود را مي آراست:
«وَ كانَ(صلي الله عليه وآله) يَنْظُرُ فِي المِرآةِ وَيُرَجِّلُ وَيَمْتَشِطُ وَرُبّما نَظَرَ فِي الماءِ وَسَوّي جَمَّتَهُ فيهِ و لقد كانَ يَتجَمَّلُ لاَصْحابِهِ فَضلا عَلي تَجَمُّلِهِ لاَهْلِهِ».(1)
همسرش عايشه، ديد كه آن حضرت در ظرف آبي نگاه مي كند كه در اتاق اوست و خود را مي آرايد، گفت: پدر و مادرم فدايت! تو پيامبري و بهترين آفريدگان، چرا چنين مي كني؟ فرمود:
«اِنَّ اللهَ تعالي يُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ اذا خَرَجَ اِلي اِخْوانِهِ اَنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار الانوار، ج16، ص249.
صفحه 56 |
يَتَهَيَّأَ لَهُمْ وَيَتَجَمَّلَ».(1)
خداوند از بنده اش اين را دوست دارد كه هر گاه نزد برادران ديني اش بيرون مي رود، خود را براي آنان آماده و آراسته سازد.
اين شيوه سبب جذب و جلب ديگران مي شود و نفوذ دعوت تبليغي يك پيشوا را افزايش مي دهد.
آن حضرت با شانه، سر خود را شانه مي كرد. همسرانش مراقب و منتظر بودند كه وقتي از موهاي سر و صورت او مي ريخت، آنها را جمع مي كردند. تار موهايي كه گاهي نزد مردم به عنوان تبرك مانده بود از همان موها بود. وي گاهي روزي دوبار محاسن خود را شانه مي زد و پس از شانه زدن شانه را در جاي مخصوص خود مي گذاشت.(2)
2 ـ خوشبويي
از نشانه هاي ديگر آراستگي، استفاده از عطريات و مواد خوشبو كننده است، كه هم عامل نشاط و روحيه خود شخص معطر است و هم به ديگران نشاط و مسرّت مي بخشد.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آن قدر عطر و و مواد خوشبو كننده بر سر و صورت خود مي زد، كه گاهي جلوه و براقي آن در موهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار الانوار، ج16، ص249.
2 . مكارم الاخلاق، طبرسي، ص33.
صفحه 57 |
سرش ديده مي شد، با مشك و عنبر خود را خوشبو
مي ساخت، گاهي هم با «عود» و «غاليه» خود را معطر مي كرد.(1)
خرج كردن در اين راه بسيار پسنديده است و اسراف هم به حساب نمي آيد. به روايت امام صادق (عليه السلام):
«كانَ رَسُولُ اللهِ يُنْفِقُ عَلَي الطّيبِ اَكثَرَ مِمّا يُنْفِقُ عَلَي الطَّعامِ».(2)
پيامبر خدا، بيش از آنچه كه براي خوراكي و طعام خرج كند، در راه عطريات خرج مي كرد.
اين است اخلاق پيامبرانه! چه عيب دارد كه بخشي از مخارج روزانه مسلمانان را، هزينه هاي بهداشتي و تميزي و آراستگي و خوشبويي آنان تشكيل دهد؟! امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد:
«ما اَنْفَقْتَ فِي الطّيبِ فَلَيسَ بِسَرَف».(3)
آنچه در راه عطريات خرج كني، اسراف نيست.
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)هر گاه از كوچه و گذرگاهي مي گذشت، پس از عبورش، آنان كه از آن مسير مي گذشتند، از رايحه خوش بر جاي مانده مي دانستند كه پيامبر از اين كوچه گذشته است! هر گاه عطري به او عرضه مي شد، از آن استفاده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مكارم الاخلاق، طبرسي، ص34.
2 . بحار الانوار، ج16، ص248.
3 . مكارم الاخلاق، ص41.
صفحه 58 |
مي كرد و مي فرمود: بوي آن خوش است، سنگيني هم ندارد!
و استفاده از بوي خوش را هميشه دوست داشت و از آن لذّت مي برد.(1)
به فرموده امام صادق(عليه السلام)رسول خدا هر جمعه عطر مي زد و خود را خوشبو مي ساخت و اگر عطرياتي هم در اختيار نداشت روسري بعضي از همسرانش را آب پاشيده بر سر و روي خود مي كشيد تا خوشبو گردد.
«كانَ رَسولُ اللهِ يَتَطَيّبُ في كُلِّ جُمْعَة فَاِذا لَم يَجِد اَخَذَ بَعْضَ خُمُرِ نِسائِهِ فَرَشَّهُ بِالماءِ وَيمَسَحُ بِهِ».(2)
3 ـ بهداشت بدن
استحمام كردن، شستشو، نظافت بدن و زدودن موهاي آن از عوامل تأمين سلامتي و نظافت و از نشانه هاي آراستگي است. گرفتن ناخن، چيدن موي شارب، زدودن موهاي زير بغل نيز از همين نمونه هاست.
پيامبر اكرم جمعه به جمعه موهاي زائد بدن را
مي زدود، ناخن هايش را مي گرفت شاربش را كوتاه
مي كرد.(3)
به روايت امام صادق(عليه السلام):
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحار الانوار، ج16، ص249.
2 . مكارم الاخلاق، ص41.
3 . سنن النبي، علامه طباطبايي، ص94.
صفحه 59 |
«و كان(صلي الله عليه وآله) يُقَلِّمُ اَظفارَهُ وَيَقُصُّ شارِبَهُ يَومَ الجمعَةِ قبلَ اَنْ يَخْرُجَ اِلي الصَّلاةِ».(1)
آن حضرت روز جمعه پيش از آنكه براي برپايي نماز جمعه از خانه بيرون رود، ناخن هايش رامي چيد و شارب خود را كوتاه مي كرد.
چيدن ناخن و كوتاه كردن مو به بهداشت آن كمك مي كند. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)به اين نظافت حتي در مسافرت ها هم توجّه داشت و هر گاه به سفر مي رفت پيوسته پنج چيز را با خود داشت: آينه، سرمه دان، شانه، مسواك، و قيچي.(2) هر گاه سر و صورت خود را مي شست. موهاي خويش را با «سدر» شستشو مي داد.(3)
آن حضرت علاقه داشت كه بر موي سر و صورت خود روغن هاي خوشبو كننده بزند، حتي به ابروها و شارب هم مي زد. در سفره ها هيچگاه شيشه روغن و سرمه دان و قيچي و مسواك و شانه را از خود دور نمي ساخت.(4)
4 ـ مسواك
رسول خدا(صلي الله عليه وآله)اهميت فراواني به مسواك مي داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن النبي، علامه طباطبايي، ص106.
2 . همان، ص109.
3 . بحار الانوار، ج16، ص247.
4 . مكارم الاخلاق، ص35.
صفحه 60 |
دندان هايش پيوسته برّاق و سفيد بود و امت خويش را هم به مسواك زدن دستور مي داد. هر گاه مي خوابيد، مسواك را بالاي سر خود مي گذاشت. قبل از خواب مسواك مي زد. وقتي از خواب بيدار مي شد مسواك مي زد.(1)
اين نكته بهداشتي توصيه خدا به آن حضرت بود. مي فرمود: آن قدر (از سوي خداوند) به مسواك فرمان داده شدم كه ترسيدم بر من واجب شود.(2)نسبت به امت خويش نيزفرموده است كه: اگر نبود كه بر امتم دشوار سازم آنان را امر مي كردم كه با هر نماز مسواك بزنند. مي فرمود:(3)
مسواك هم پاكيزه كننده دهان، هم موجب رضاي الهي است و از سنت هاي مؤكدي است كه خداوند قرار داده است.(4)
مجموعه آن چه در چهره و موي سر و صورت و لباس و دهان و دندان و بوي بدن و زيبايي ظاهري مطرح شد، سنت «تجمل» و آراستگي است كه در زندگي نامه حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)ديده مي شود.
امت محمد(صلي الله عليه وآله)نيز چه در مقابل امت ها و ملت ها و پيروان اديان ديگر و چه به عنوان الگوي تأثيرگذار بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار الانوار، ج16، ص253.
2 . همان.
3 . سفينة البحار، محدّث قمي، ج1، ص674.
4 . همان، ص675.
صفحه 61 |
ديگران، به اسوه اي همچون پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)مي نگرند كه رفتار اجتماعي اش با مردم و نحوه معاشرت او در جامعه، به نحوي بود كه محبوب دل ها شده بود و مردم از مصاحبت و هم سخني و انس با آن حضرت لذت مي بردند.
نظم و بهداشت و پاكيزگي ره آورد غرب و اروپائيان نيست، بلكه متن دستورهاي ديني و سنت هاي اسلامي است و بالاترين آن در وجود نازنين رسول مكرم تجلي يافته بود، آن هم با شرايط آن روزگار و كمبود آب و وسايل و امكانات.
صفحه 62 |
8
لباس و پوشش
لباس، براي پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما و آلودگي و مايه آبرو و آراستگي انسان است، نه وسيله تفاخر و تجمل. «ساده پوشي» به عنوان يكي از مظاهر ساده زيستي و رهايي از تعلّقات مادي است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله)اين گونه به زندگي و دنيا مي نگريست و اين گونه نيز مي زيست و هرگز ارزش را در «لباس» نمي ديد. سعدي گويد:
تن آدمي شريف است به جان آدميت *** نه همين لباس زيباست نشان آدميت
به نمونه هايي از سيره حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)در مورد پوشيدن جامه، جنس لباس، رنگ و اندازه و تعداد و نحوه پوشيدن پيراهن و كفش و كلاه و عمامه و ردا و..... اشاره مي كنيم:
صفحه 63 |
1 ـ جنس و رنگ لباس
رسول خدا(صلي الله عليه وآله)هم به سلامت و عافيت جسمي، هم به سادگي و هم به نوع سالم تر پارچه لباس توجه داشت. لباس پنبه اي مورد علاقه آن حضرت بود. علي(عليه السلام)مي فرمايد: «لباس هاي پنبه اي بپوشيد، چرا كه آن لباس پيامبر خداست».(1)
آن حضرت هم لباس بُرد يماني مي پوشيد، هم جُبّه اي پشمين و خشن از پنبه و كتان(2) و مي فرمود: پنج چيز را تا زنده ام ترك نمي كنم، يكي هم پوشيدن لباس پشمي.(3)
رنگ سبز، رنگ مورد پسند پيامبر(صلي الله عليه وآله)براي لباس بود.(4)بيشتر جامه هاي پيامبر سفيد بود و مي فرمود: لباس سفيد را بر زندگانتان بپوشانيد و مردگانتان را هم با پارچه سفيد كفن كنيد.(5)
رنگ سرخ، رنگي بود كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)براي لباس آن را نمي پسنديد.(6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «البسوا الثّيابِ القطنِ فانّها لباسُ رسول الله (سنن النبي، ص126).
2 . بحار الانوار، ج16، ص227.
3 . مكارم الاخلاق، ص115.
4 . كان يُعجِبه الثيابُ الخُضر، (سنن النبي، ص120).
5 . ألبسوها اَحياءكم و كفّنوا فيها موتاكم، (سنن النبي، ص120، محجة البيضاء، ج4، ص140).
6 . سنن النبي، ص133.
صفحه 64 |
رسول خدا(صلي الله عليه وآله)نمونه اعلاي تميزي و آراستگي بود. در لباس پوشيدن نيز به اين نكته توجه داشت و در مورد نظافت جامه مي فرمود:
«مَنِ اتَّخَذَ ثَوباً فَليُنَظِّفْهُ».(1)هر كسي لباسي تهيه مي كند و مي پوشد آن را تميز كند.
لباس سفيد خودبه خود طوري است كه چرك و آلودگي آن زودتر معلوم مي شود و انسان مقيّد به سنّت نبوي نظافت، به شستن و تميز كردن آن روي مي آورد. به علاوه انبساط خاطر و باز شدن روحيه نيز از فوايد پوشيدن لباس روشن و سفيد است.
2 ـ اندازه و كيفيت
جامه اي كه انسان را مغرور كند يا متكبر و خود برتر بيني آورد، ناپسند است. مقيد بودن به نوع خاصّي از جامه نيز اسارت آور است.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله)هر گاه لباس تازه مي پوشيد خدا را شكر و سپاس مي گفت و جامه قبلي را به مسكين مي داد:
«كانَ مِنْ فِعْلِهِ اِذا لَبِسَ الثَّوبَ الجديدَ حَمِدَالله».(2)
در روايت ديگر است كه چون جامه نو به تن مي كرد، دعا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مكارم الاخلاق، ص103.
2 . بحار الانوار، ج16، ص251، مكارم الاخلاق، ص36.
صفحه 65 |
مي كرد و مي فرمود: خدايي را سپاس كه بر تن من چيز پوشاند تا پوشش من باشد و ميان مردم آراسته باشم.(1)
جامه بلندي كه بر زمين كشيده شود، نشان تكبر است و در جاهليت شيوه اشراف جاهلي بوده است. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)ضمن آنكه از پوشيدن آن گونه جامه ها نهي مي كرد، خود جامه اي مي پوشيد كه از نظر بلندي به قوزك پاهايش نمي رسيد:
«كانَتْ ثِيابُهُ كُلُّها مُشَمَّرةً فَوْقَ الكَعْبَيْنِ».(2)
گاهي جامه وي كوچك تر از قطيفه (شَمله) بود، يا جامه اي پشمين و راه راه با خطوط سياه و سفيد كه وقتي آن را به بر مي كرد، هيئت زيبايي مي يافت.(3)
از نشانه هاي وارستگي آن حضرت در پوشيدن جامه و اين كه فخر خويش را به جامه و نوع آن نمي دانست اين است كه نقل شده هر نوع لباسي كه فراهم مي شد مي پوشيد، از لُنگ و پيراهن يا جُبّه يا هر چيز ديگر.(4)
3 ـ ساده پوشي
ساده زيستي رسول خدا(صلي الله عليه وآله)و وابسته نبودن به جلوه هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار الانوار، ج16، ص251، محجة البيضاء، ج4، ص145.
2 . سنن النبي، ص120، محجة البيضاء، ج4، ص141.
3 . همان، ص125، حديث135.
4 . همان، ص120 به نقل از احياء العلوم غزالي.
صفحه 66 |
فريبنده دنيا و به ناز و نعمت آن دل نبستن و به جلوه هاي مادي دل خوش نداشتن در همه شؤون زندگي وي متجلي بود، از جمله در كيفيّت و نوع لباس و فرش و زيرانداز....
گاهي آن حضرت، روي حصير مي خوابيد، بي آنكه جز آن چيزي زيرش باشد.(1) هر چه فراهم بود مي پوشيد، چه قطيفه اي باشد كه به بركند يا بُرد عالي كه بپوشد، چه جبّه پشمين، هر چه كه از حلال مي يافت مي پوشيد:
«ما وَجَدَ مِنَ المُباحِ لَبِسَ».(2)
مهم مباح بودن جامه بود كه براي رسول خدا اهميت داشت نه قيمت و جنس و دوخت و جذّاب بودن!
آن حضرت به صحابي پارسا ابوذر غفاري فرمود:
اي ابوذر! من لباس خشن و سخت مي پوشم، روي
زمين مي نشينم، بر چهار پاي بي زين سوار
مي شوم و كسي را در رديف خود سوار مي كنم. اين ها از
سنت هاي من است، هر كس از سنن من روي گردان شود از
من نيست.(3)
عبايي داشت هر گاه مي خواست نافله بخواند (يا جابجا شود) آن را تا مي كرد و زيرش مي انداخت.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن النبي، ص123.
2 . محجة البيضاء، ج4، ص125.
3 . سنن النبي، ص131.
4 . همان، ص123، بحار الانوار، ج16، ص227.
صفحه 67 |
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) هرگز نسبت به جاي خواب و رختخواب عيب جويي و ايرادگيري نداشت. اگر بستر برايش مي گستردند، برآن مي خوابيد و اگر رختخوابي پهن نمي شد، بر زمين مي خوابيد:
«اِنْ فَرَشُوا لَهُ اِضْطجَعَ و اِن لَمْ يُفْرَشْ لَهُ اِضْطجَعَ عَلَي الأرضِ».(1)
اين نهايت زهد و اوج وارستگي از تعلقات دنيوي است.
وقتي در خانه بود، لباس خود را مي دوخت و بر كفش خويش وصله مي زد.(2) روزي عمر خدمت آن حضرت رسيد، در حالي كه وي بر روي حصيري خفته بود و حصير بر پهلوهاي آن حضرت خط انداخته بود گفت: يا رسول الله! كاش بستري گسترده بوديد! فرمود: دنيا را مي خواهم چه كنم؟ مَثَل من و دنيا مَثَل رهگذري است كه در يك روز گرم ساعتي از روز را زير سايه درختي به استراحت پرداخته سپس آنجا را وانهاده و رفته است!(3)
4 ـ لباس هاي ويژه
كلاه عمامه، دستار و عرقچين گرچه پوشاننده «بدن» نيست ولي در رديف جامه به شمار مي آيد. از سنت هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محجة البيضاء، ج4، ص130.
2 . بحار الانوار، ج16، ص230.
3 . همان، ص239.
صفحه 68 |
اسلامي پوشاندن سر است چه هنگام عبادت و نماز چه در مواقع ديگر.
پوشش پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)براي سر خود، اغلب «عمامه» بود. هنگام خطبه و جهاد به تناسب شرايط با چيزي سر را مي پوشاند. گاهي هم سر برهنه بود. به روايت امام صادق(عليه السلام)پيامبر اسلام عرقچين و كلاه سفيد راه راه مي پوشيد و در هنگام جنگ عرقچين بر سر مي گذاشت كه دو گوش داشت و روي گوش ها را مي پوشاند.(1)
در مواقع ديگر از زير عمامه عرقچين هم بر سر مي پوشيد:
«كانَ يَلبِسُ القَلانِسَ تَحتَ العَمائمِ».(2)
البته گاهي عمامه بدون كلاه بر سر مي نهاد يا كلاه بدون عمامه مي پوشيد.(3) عمامه سياهي داشت كه بر سر مي پيچيد و با آن نماز مي خواند.(4)
اگر استفاده از دستمال و حوله را براي خشك كردن دست و صورت هنگام وضو وارد بحث پوشش لباس كنيم بد نيست بدانيم كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)حوله هاي متعددي داشت با نام هاي مختلف و كاربردهاي گوناگون كه به مراعات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مكارم الاخلاق، ص120.
2 . سنن النبي، ص122، محجة البيضاء، ج4، ص143.
3 . بحار الانوار، ج16، ص250.
4 . سنن النبي، ص125.
صفحه 69 |
بهداشت و نظافت و نظم هم مربوط مي شد. دستمال و
حوله اي داشت كه پس از وضو چهره خود را با آن خشك مي كرد و اگر حوله و دستمالي همراه نداشت با گوشه لباس خود صورت را خشك مي كرد.(1)
آراستگي آن حضرت به خصوص هنگام حضور در جمع مسلمانان در مسجد و براي خطبه و نماز گوشه ديگري از سيره او را نشان مي دهد. لباس نماز جمعه وي مخصوص بود:
«كانَ لَهُ ثَوبٌ لِلجمعَةِ خاصَّةً».(2)
در بعضي روايات نيز آمده كه غير از لباسي كه در روزهاي غير جمعه مي پوشيد دو جامه مخصوص براي جمعه داشت.(3)
5 ـ آداب لباس پوشي
گر چه لباس پوشيدن كاري ساده و روزمرّه و عادي است ولي روش و سيره اولياي دين در اين زمينه ها هم براي ما مهم است.
پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)هر گاه لباس و پيراهن مي پوشيد ابتدا سمت راست را بر تن مي كرد و هر گاه جامه از تن در مي آورد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مكارم الاخلاق، ص36.
2 . بحار الانوار، ج16، ص227.
3 . همان، ص251. سنن النبي، ص121.
صفحه 70 |
از سمت چپ شروع مي كرد.(1)
گاهي بي آنكه جامه ديگري بر تن كند روپوشي را بر اندام خود مي افكند و دو طرف آن را بين دو شانه خود گره مي زد و چه در خانه يا بيرون يا هنگام نماز بر جنازه ها، با همان حالت نماز مي گزارد. گاهي نيز در يك لباس گشاد نماز مي خواند. دو عدد جامه بُرد بافته شده داشت كه آن ها را تنها در حال نماز مي پوشيد، امّت خويش را به «نظافت» دستور مي داد و تشويق مي كرد.(2)
آن حضرت انجام كار را با دست راست و شروع از سمت راست را در همه كارهايش دوست داشت و نيز در پوشيدن جامه و كفش، در شانه كردن موي.(3)
لباسي كه مي خريد اگر آستين آن بيش از اندازه بود مقدار اضافي را مي بريد(4) و نمي گذاشت لبه آن را هم بدوزند و به همان حال مي پوشيد و مي فرمود: كار خيلي زودتر از اين هاست!(5) و اين ها همه اين نكته را مي آموزد كه «جامه تقوا» و «پوشش عفاف» برترين لباس است و ارزش آدمي به جان پاك است نه جامه فاخر.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن النبي، ص123.
2 . همان، ص126.
3 . بحار الانوار، ج16، ص237.
4 . همان، ص278.
5 . مكارم الاخلاق، ص101.
صفحه 71 |
9
خوردن و آشاميدن
سنت نبوي و سيره پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در مورد خوردني ها و آشاميدني ها و نحوه خوردن و آشاميدن و نوع غذا و ادب سفره و طعام از نكات آموزنده است. در اين بخش به نمونه هايي از سيره آن حضرت در اين زمينه اشاره مي كنيم.
1 ـ وارستگي از اسارت شكم
شكم پرستي و حرص بر طعام و پرخوري، از صفات ناپسند است. اولياي الهي پيوسته از اسارت شكم آزاد بوده اند و غذا و طعام را براي ادامه حيات مي خواستند، نه حيات را براي خوردن و آشاميدن. از اين جهت جلوه ديگري از زهد را در مورد خوراكي ها در زندگي پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) مي بينيم. به فرموده امام صادق(عليه السلام): نزد پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) هيچ چيز محبوب تر از اين نبود كه پيوسته
صفحه 72 |
گرسنه و خائف از خدا باشد.(1)
امام صادق(عليه السلام)وقتي سخن از گرسنگي كشيدن هاي پيامبر و سير نخوردن ها و اكتفا به نان جو كردن وي مي گفت، افزود: نمي گويم كه آن حضرت نداشت و نمي يافت كه بخورد! چرا كه او گاهي به يك نفر صد شتر جايزه داد و اگر مي خواست مي خورد، جبرئيل سه بار كليدهاي گنجينه هاي زمين را براي او آرود و او را در پذيرفتن آن مخيّر ساخت، بي آنكه از درجات اخروي حضرتش اندكي كاسته شود، اما باز هم آن حضرت نيازمندي و تواضع در پيشگاه خدا را ترجيح مي داد.(2)
كسي از امام صادق(عليه السلام)پرسيد: آيا اين روايت صحيح است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)از نان گندم سير نخورد؟ فرمود: نه اصلا نان گندم نمي خورد بلكه از نان جو آن قدر نخورد كه سير شود!(3)
مقيّد نبودن آن حضرت به نوع خاصي از غذا جز اين قيد و شرط كه حلال باشد، نشانه ديگري از اين وارستگي بود:
«كانَ رَسُولُ الله يأكُلُ الأصنافَ مِنَ الطَّعامِ».(4)
پيامبر خدا هر نوع غذا را مي خورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن النبي، ص160.
2 . همان، ص182.
3 . همان، ص162.
4 . مكارم الاخلاق، ص26.
صفحه 73 |
گاهي از گرسنگي سنگ به شكم خود مي بست. هر غذايي كه حاضر بود مي خورد و هر چه را مي يافت رد نمي كرد.(1)
2 ـ تكريم نعمت
همه خوردني ها و آشاميدني ها و ميوه ها و غذاها «نعمت خدا» است و احترامش لازم است. بدگويي از يك نوع غذا ناسپاسي است. رسول خدا هرگز از غذايي بد نمي گفت، نعمت الهي را نيز هر چند كه كم و ناچيز بود بزرگ مي داشت.(2)
در حديث ديگري آمده است:
«ماذَمَّ طَعاماً قَطُّ كانَ اِذا اَعْجَبهُ اَكَلَهُ وَ اِذا كَرِهَهُ تَرَكَهُ ولا يُحَرِّمُهُ عَلي غَيْرِهِ».(3)
هرگز از طعامي مذمت و بدگويي نكرد. اگر از غذايي خوشش مي آمد مي خورد، و اگر دوست نداشت نمي خورد و براي ديگران هم ممنوع نمي ساخت.
ظرف غذا را با انگشتانش پاك مي كرد و مي فرمود: غذاي آخر ظرف بركتش بيشتر است.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحار الانوار، ج16، ص227.
2 . مكارم الاخلاق، ص13.
3 . سنن النبي، ص177.
4 . همان.
صفحه 74 |
هر گاه طعام و سفره در مقابل حضرت مي نهادند چنين دعا مي كرد:
«اللّهُمَّ اجْعَلْها نِعمَةً مَشكورةً تَصِلُ بِها نِعْمةَ الجنَّة».(1)
خدايا اين را نعمتي سپاس گزاري شده قرار بده، نعمتي كه آن را به نعمت بهشت، متصل سازي.
آن حضرت به خوردن غذاهاي مانده در سفره اهتمام ميورزيد و طعام افتاده از سفره را مهريه حورالعين مي دانست و خوردن خورده هاي غذا يا تكه ناني را كه بر زمين افتاده مايه رحمت و مغفرت الهي معرفي مي كرد.(2)
اين گونه برخورد با مواد غذايي و مواهب خدا هم سپاس نعمت هاي الهي است، هم جلوي اسراف را مي گيرد و به مردم مي آموزد تا مواهب الهي را هدر ندهند و اسراف نكنند.
3 ـ روش متواضعانه
فروتني و تواضع در آداب غذا خوردن، در نوع غذا، جاي غذا، كيفيت خوردن و افراد هم غذا و هم سفره روشن مي شود. رسول خدا با محرومان و بينوايان هم غذا مي شد، حتي با دست خود به آنان غذا مي داد.
«يؤاكِلُ المَساكينَ وَيُناوِلُهُمْ بِيَدِهِ».(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مكارم الاخلاق، ص143.
2 . همان، ص141.
3 . بحار الانوار، ج16، ص288.
صفحه 75 |
نحوه نشستن او بر سفره و كنار غذا نيز متواضعانه بود. آن حضرت روي زمين مي نشست روي زمين غذا مي خورد مثل بندگان مي نشست و همچون آنان غذا مي خورد و مي دانست كه بنده است:
«كانَ رَسُولُ الله(صلي الله عليه وآله) يأكُلُ أكلَ العَبدِ و يَجلِسُ جُلوسَ العَبدِ وَيعلَمُ أنَّهُ عَبدٌ».(1)
روزي زني بر آن حضرت گذر كرد. به پيامبر كه روي زمين نشسته و مشغول غذا خوردن بود گفت: يا محمد! مثل بردگان غذا مي خوري و مثل آنان مي نشيني! پيامبر فرمود: واي بر تو كدام بنده است كه از من بنده تر باشد؟(2)
به روايت حضرت امير(عليه السلام)رسول خدا(صلي الله عليه وآله)سر سفره مانند بردگان مي نشست و به ران چپ خود تكيه مي داد. به فرموده امام صادق(عليه السلام)هرگز آن حضرت از آغاز بعثت تا دم مرگ در حال تكيه دادن غذا نخورد، مثل بردگان مي خورد به خاطر فروتني در پيشگاه خدا.(3)
مي فرمود: پنج چيز را تا عمر دارم رها نمي كنم يكي هم غذا خوردن با بردگان است.(4)
از نشانه هاي ديگر فروتني او نسبت به غذاو نعمت الهي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محاسن برقي، ص456.
2 . همان، ص457، مكارم الاخلاق، ص16.
3 . همان، ص162.
4 . بحار الانوار، ج16، ص220.
صفحه 76 |
آن بود كه هر كس آن حضرت را به طعام دعوت مي كرد
اجابت مي نمود و فرقي ميان برده و آزاد و فقير و غني نمي گذاشت. حتي اگر به تكّه اي گوشت هم دعوتش مي كردند ردّ نمي كرد. هديه اين و آن را مي پذيرفت، اگر چه يك جرعه شير باشد مي گرفت و آن را مي نوشيد ولي صدقه نمي خورد.(1)
4 ـ بر سفره هاي جمعي
مهمان دوستي و علاقه به حضور ديگران بر سر سفره از خصلت هاي جوانمردان و سخاوتمندان است.
پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)از غذاهاي حلال همراه خانواده و خدمتكار و همزمان با آنان مي خورد. اگر مسلماني هم به ميهماني دعوت شده بود همراه آنان نشسته بر زمين و بر روي هر چه كه ديگران طعام مي خوردند، غذا مي خورد و از هر چه كه خانواده مي خوردند با آنان مي خورد مگر آن كه مهمان داشته باشد كه ترجيح مي داد با مهمانش غذا بخورد. محبوبترين غذا و سفره در نظر پيامبر غذايي بود كه شركت كنندگان بيشتري بر سر طعام باشند.(2) آن حضرت غذا خوردن به تنهايي را دوست نداشت و تنها غذا نمي خورد:
«وَكانَ لايأكُلُ وَحدَهُ».(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحار الانوار، ج16، ص227.
2 . سنن النبي، ص166.
3 . همان، ص177.
صفحه 77 |
در سفره هاي جمعي، رسول خدا زودتر از همه دست به غذا مي برد و ديرتر از همه دست از غذا مي كشيد تا ديگران بدون حجب و حيا و خجالت كشيدن غذا بخورند:
«اِذا اَكَلَ مَعَ قَوم طَعاماً كان اوَّلَ مَنْ يَضَعُ يَدَهَ و آخِرَ مَنْ يَرْفَعُها لِيأكُلَ القَومُ».(1)
و مي فرمود: هر كس از جلوي خودش غذا بخورد. هرگاه نزد قومي مهمان بود و غذا مي خورد چنين دعا مي كرد:
«اَفْطَرَ عِندكُمُ الصّائمونَ وَ اَكَلَ طعامَكُمُ الابرار».(2)
روزه داران نزد شما افطار كنند و نيكان از غذايتان بخورند.
هر گاه با جمعي به يك مهماني كه دعوت شده بودند مي رفتند اگر كسي كه دعوت نبود با او و يارانش همراه مي شد، نزديك خانه طرف كه مي رسيدند، مي فرمود: تو را كه دعوت نكرده اند همين جا باش تا براي تو هم از ميزبان اجازه بگيريم.(3)
هر گاه مهمان به منزل وي مي آمد با مهمان غذا مي خورد و از سفره دست نمي كشيد تا آنكه مهمان دست از طعام بكشد.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محاسن، برقي، ص448.
2 . مكارم الاخلاق، ص27.
3 . همان، ص22.
4 . سنن النبي، ص67.
صفحه 78 |
5 ـ آب نوشيدن
رسول خدا(صلي الله عليه وآله)چه در غذا خوردن و چه در آب نوشيدن «بسم الله» و «الحمدلله» در آغاز و پايان مي گفت. هر گاه آب مي نوشيد، آب را به صورت مكيدن مي نوشيد نه با يك نفس و به صورت بلعيدن و مي فرمود: درد كبد از بلعيدن آب به يك نفس پديد مي آيد:
«... يَمُصُّ الماءَ مصّاً ولا يَعُبُّهُ عَبّاً و يَقولُ: اَلكِبادُ مِنَ العَبِّ».
حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)آب را با سه نفس مي نوشيد، آب را به صورت مكيدن مي نوشيد، نه يكسره و پيوسته و در هر بار بسم الله مي گفت و در پايانش خدا را شكر مي كرد. ابن عباس نيز روايت كرده كه آن حضرت را ديده كه با دونفس آب مي خورد.(1)
نَفَس، گاهي ممكن است آلوده باشد و فوت كردن به آب و غذا يا نفس را به آن زدن موجب آلودگي شود. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نه در غذاي گرم مي دميد تا خنك شود و نه هنگام نوشيدن آب نفس خود را بر آن مي رساند.
هر گاه مي خواست وسط آب نوشيدن نفس بكشد، ظرف را از دهانش دور مي كرد. گاهي در ظرف هاي بلوري كه از شام مي آورند آب مي نوشيد، گاهي نيز در كاسه هاي چوبي،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن النبي، ص169.
صفحه 79 |
يا سفالي، گاهي نيز در مشت هاي خويش آب مي نوشيد و
مي فرمود: هيچ ظرفي به گوارايي دست نيست. گاهي هم از دهانه مشك مي نوشيد. گاهي ايستاده گاهي سواره و در هر ظرفي كه پيش مي آمد. شربت خنك را هم دوست داشت ولي مي فرمود: سرور و سالار همه نوشابه ها در دنيا و آخرت «آب» است:
«سَيِّدُ الأشرِبَةِ فِي الدُنيا و الآخرةِ الماءُ».(1)
6 ـ نكات و آداب ديگر
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به خرما و شيريني جات علاقه داشت، انار را دوست مي داشت. غذاي داغ نمي خورد، مي گذاشت تا كمي سرد شود و مي فرمود: در غذاي داغ بركت نيست بگذاريد سرد شود. از جلوي خود غذا مي خورد نه جلوي ديگران، هرگز از سيري آروغ نمي زد. بر سفره رنگين و پر طعام غذا نمي خورد.
خرما مي خورد، هسته اش را به گوسفندان مي داد. سير و پياز نمي خورد (تا بوي آن ديگران را نيازارد) پس از غذا دستانش را مي شست. پس از غذاي چرب آب كم مي خورد. وقتي علت را مي پرسيدند مي فرمود: اين براي طعام گواراتراست ، مي فرمود: ما قومي هستيم كه تا گرسنه نشويم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مكارم الاخلاق، ص31.
صفحه 80 |
نمي خوريم و تا سير نشده ايم دست از غذا مي كشيم. تا زنده بود ناني كه آرد آن «الك» شده باشد نخورد (يعني نان با سبوس مي خورد) خيلي در امر غذا و جنس آن اهل دقت و سختگيري نبود.
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) هنگام غذا خوردن به كسي كه رو به رويش نشسته بود، لقمه تعارف مي كرد و موقع نوشيدن آب به كسي كه سمت راستش بود، آب مي داد. حضرت مي فرمود: هنگام غذا خوردن، كفش هاي خود را در بياوريد، چرا كه اين سنّتي نيكوست و پاها را هم راحتي مي بخشد.
يك بار خدمت آن حضرت حلوا آوردند. حضرت ميل نفرمود. پرسيدند: آيا آن را حرام مي داني؟ فرمود: نه، ولي دوست ندارم كه خود را به چنين غذاهاي لذيذي عادت بدهم.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اين نكات از خلال روايات سنن النبي، از ص 175 تا 193 برگزيده شده است.
صفحه 81 |
10
ادب عبوديت
در اين بخش از «سيره اخلاقي پيامبر» به گوشه هايي از سيره وي در عبادت و حالات معنوي مي پردازيم، باشد كه الهام بخش رفتار و الگوي عبوديّتمان گردد.
1 ـ محو در عبادت
اخلاص و حضور قلب، مغز عبادت و روح نماز است. بندگان وارسته خدا عاشقانه عبادت مي كنند و پرستش خدا و نجوا با محبوب در نظرشان ارجمندتر و عزيزتر از هر چيز ديگر است. روايت است كه:
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)هر گاه به نماز مي ايستاد از خوف خداوند رنگ از چهره اش مي پريد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن النبي، ص251.
صفحه 82 |
شيفتگي او به عبادت و نماز، در حدي بود كه هنگام نماز توجّه حضرت از هر چيز بر مي گشت و به خداوند معطوف مي شد. از قول عايشه نقل شده است كه:
«كانَ رسولُ الله(صلي الله عليه وآله)يُحدِّثنا و نُحَدِّثُهُ فَاِذا حَضَرَتِ الصّلاةُ فكأنَّهُ لَمْ يَعرِفْنا و لم نَعرِفهُ».(1)
رسول خدا چنين بود كه با ما مشغول صحبت و گفتگو بود. چون وقت نماز مي رسيد (چنان حالش دگرگون مي شد كه) گويا نه او ما را مي شناخته و نه ما او را مي شناسيم.
2 ـ شوق به نيايش
عارفان، مشتاق زمزمه و گفتگو با محبوبند. چه كسي از پيامبر خدا عارف تر و عاشق تر به پروردگار بود؟ نشانه اين اشتياق، در چشم دوختن به وقت نماز و حالت انتظار براي وقت اذان بود.
بخشي از وقت خود را در خانه اختصاص به عبادت مي داد.(2) در همه حال، نشستن و برخاستن حضرت همراه با ياد خدا بود:
«وكانَ لايَقومُ ولايَجلِسُ اِلاّ عَلي ذِكرالله».(3)
به نقل شهيد ثاني، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)براي وقت نماز انتظار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن النبي، ص251، حديث283.
2 . محجة البيضاء، ج4، ص160.
3 . همان، ص130.
صفحه 83 |
مي كشيد و شوقش براي عبادت افزون مي شد و چشم به راه رسيدن وقت نماز بود.(1) نماز و عبادت را بسيار دوست مي داشت و مي فرمود:
«جُعِلَ قُرِّةُ عَيني في الصّلاةِ و الصَّومِ».(2)
روشنايي چشم من در نماز و روزه قرار داده شده است.
در ماه هاي رمضان عاشقانه تر عبادت مي كرد. دستور مي داد براي او خيمه اي در مسجد مي زدند، از زنان فاصله مي گرفت، رختخوابش را جمع مي كرد و خود را فارغ و خالص براي اعتكاف و عبادت مي ساخت.(3)
به ابوذر غفاري مي فرمود: اي ابوذر! خداوند نماز را محبوب من ساخته است همچنان كه غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه قرار داده است، گرسنه هر گاه طعام بخورد سير مي شود و تشنه با خوردن آب سيراب مي گردد، ولي من از نماز سير نمي شوم:
«... وَاَنا لااَشْبَعُ مِنَ الصّلاةِ».(4)
3 ـ شاكر و سائل
حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)هم زباني شاكر بر نعمت ها داشت، هم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن النبي، ص268، حديث 275.
2 . همان، حديث 278.
3 . بحار الانوار، ج16، ص273.
4 . سنن النبي، ص269.
صفحه 84 |
دستاني پيوسته به دعا بلند در درگاه خداي بزرگ، كمال را
هم در همين مي ديد. اگربه مقام «رسالت» رسيد چون «عبوديت» داشت و چون «بنده» بود «رسول» شد. در تشهدهاي نماز نيز ابتدا به عبوديت او گواهي مي دهيم سپس به رسالت او، چون آن بود كه زمينه ساز اين گشت. (اَشهدُ اَنَّ مُحمَّداً عَبدُهُ وَ رسولُهُ).
به روايت امام صادق(عليه السلام)روزي جبرئيل بر حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله)نازل شد و عرض كرد:
خداي متعال سلام مي رساند و مي فرمايد: اين دشت مكّه و بطحا از آنِ توست، اگر بخواهي آن را برايت پر از طلا كنم!
حضرت رسول سه بار به آسمان نگاه كرد، سپس گفت: نه، خدايا! مي خواهم يك روز سير باشم تا تو را حمد و شكر كنم، يك روز گرسنه باشم تا از تو مسئلت نمايم:
«لا يا ربِّ! وَلكنْ اَشبَعُ يوماً فَاَحمَدُكَ وَاَجُوعُ يوماً فَاَسأَلُكَ».(1)
اين نهايت اشتياق بندگي است تا پيوسته عاكف درگاه حق و معتكف آستان عبوديت خدا باشد.
4 ـ حق بندگي
برخي متظاهرانه اداي بندگي و عبوديت در مي آورند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مكارم الاخلاق، طبرسي، ص24.
صفحه 85 |
در دل «احساس عبوديت» ندارند. اما عارفانِواصل به هر جا كه برسند و هر چه مقام و علم و قدرت پيدا كنند، باز
هم خود را «عبد» مي شناسند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)سر حلقه اين گونه عارفان است. مثل بندگان بر زمين مي نشست، مثل بندگان بر زمين غذا مي خورد و بر زمين مي خفت و مي دانست كه بنده است.
همين ويژگي سبب شد كه با آنكه شخص اول عالم امكان و رسول برگزيده پروردگار بود بر كسي فخر نمي فروخت و تكبر نميورزيد و تواضع خود را از دست نمي داد. حتي يك بار (طبق روايت ابن مسعود) مردي خدمت آن حضرت آمد و هنگام سخن گفتن با پيامبر خود را باخت و به لرزه و لكنت زبان افتاد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)او را دلداري داد و فرمود:
«هَوِّنْ عَلَيكَ فَلَستُ بِمَلِك اِنَّما اَنا ابْنُ اِمرأة كانَتْ تأكُلُ القِدَّ».(1)
آرام باش و آرام گير، من كه پادشاه نيستم! من پسر زني هستم كه «قِدْ» (غذايي مثل اشكنه) مي خورد!
يعني خود را عادي و معمولي جلوه مي داد، تا هيبت او از جاذبه اش نكاهد و مردم دراو چهره يك حاكم مقتدر نبينند، بلكه او را پدر امت و پيامبري فرستاده شده از سوي خداوند
1 . مكارم الاخلاق، ص16.
صفحه 86 |
بدانند و راحت با او سخن بگويند و رابطه برقرار كنند و عظمت و شخصيت والاي او، مانع ارتباط و انس مردم با وي نگردد.
5 ـ ذكر دائم
حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) پيوسته به ياد خدا بود، هم در
دل و هم در زبان، هرگاه از مجلس برمي خاست
مي گفت:
«سُبحانَكَ اللّهمّ وَ بِحَمدِكَ...».(1)
هنگام خوابيدن، هنگام بيدار شدن از خواب، هنگام آمادگي براي نماز شب در رختخواب، سر سفره، بعد از غذا، هنگام سفر و.... در همه حالات، دعا مي خواند و ياد خدا مي كرد. هنگام دعا مانند مسكيني كه غذا مي خواهد متضرّعانه به درگاه خدا دست بلند مي كرد. روزي هفتاد بار مي گفت «اَستَغفِرُالله» با آنكه معصوم بود و گناهي از حضرتش سر نزده بود. هنگام خواب به توصيه جبرئيل امين «آية الكرسي» مي خواند.(2)
اين، نشانه راه و رسم بندگي و عبوديت و توجه كامل و پيوسته به «معبود» است تا امت او، اين گونه «ادب عبوديت»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محجة البيضاء، ج4، ص132.
2 . مكارم الاخلاق، ص38.
صفحه 87 |
را بياموزند.
6 ـ حج و زيارت
مكّه وطن پيامبر خدا بود و مسجد الحرام نزد او حرمت و قداست بالايي داشت و به حج و طواف كعبه عشق ميورزيد.
هنگام ورود به مكّه، پيوسته نام خدا را بر زبان داشت و خدا را به بزرگي مي ستود.
وقتي وارد مسجد الحرام مي شد، رو به كعبه مي ايستاد و دعا مي كرد. كعبه را طواف مي كرد، حجر الاسود را مي بوسيد.(1) و در هر دور، دست بر آن مي كشيد. سراغ آب زمزم مي رفت و از آن مي نوشيد. حتّي وقتي در مدينه بود، مي خواست كه از آب زمزم برايش هديه آورند: «كان النَّبِيُّ يَسْتَهدِي مِنْ ماءِ زَمْزَمَ وَهُوَ بالمَدِينَةِ».(2)
عادت آن حضرت بود كه روز عيد قربان، گوسفند سفيد و بزرگ قرباني مي كرد. نقل شده است كه روز عيد قربان دو گوسفند ذبح مي كرد، يكي از جانب خود، ديگري به نيابت از هر كسي از امتش كه توان قرباني نداشت.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فروع كافي، ج4، ص567.
2 . تهذيب الأحكام، ج5، ص471.
3 . فروع كافي، ج4، ص495.
صفحه 88 |
روز عيد، سرش را مي تراشيد، ناخن هايش را مي گرفت و كمي از موهاي اطراف صورتش را مي زد.(1) آن حضرت، رمي جمرات را پياده انجام مي داد. آن هم وقتي كه خورشيد بالا آمده باشد.
شوق كعبه در دلش چنان بود كه در شبهاي تشريق، هر شب از منا به مكّه مي آمد و خانه كعبه را زيارت مي كرد و نماز خواندن در حرم الهي را بسيار دوست داشت.
پيامبر اعظم، مدينه را حرم خود مي دانست و در مدينه، به زيارت شهداي اُحد مي رفت و بر آنان سلام مي داد. مسجد قبا مورد علاقه آن حضرت بود. هر هفته روزهاي شنبه، پياده و گاهي هم سواره به مسجد قبا مي رفت و آنجا نماز مي خواند.(2) از آن حضرت نقل شده كه نماز در مسجد قبا، پاداش عمره دارد.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به زيارت حاجي هم مي رفت. هر كس از حج برمي گشت، به او «تقبّل الله...» مي گفت و در حق وي دعا مي كرد. آن حضرت سه گروه را مهمانان خدا مي دانست: رزمندگان، حج گزاران و عمره كنندگان.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن النبي، ص379.
2 . الطبقات الكبري، ج1، ص189.
3 . الحج و العمرة في الكتاب والسنّة، ص159.
صفحه 89 |
11
سنن گوناگون
روش و منش و خلق و خوي نبوي، در زمينه هاي ديگر نيز الگوي رفتاري ماست. بي آنكه در بخش مستقل ديگري به موضوع خاصي بپردازيم، در آخرين فصل اين نوشته، نمونه هاي گوناگوني از سيره رسول خدا(صلي الله عليه وآله)را مي آوريم، باشد كه چراغ راهمان گردد و الگوي زندگاني و رفتارمان:
1 ـ رسول خدا(صلي الله عليه وآله)براي مسافرت به ويژه سفرهاي جنگ، اغلب روز پنجشنبه را بر مي گزيد، مسافرت تنهايي و بدون رفيق و همسفر را دوست نداشت. مي فرمود: جزء سنّت است كه هر گاه گروهي به مسافرت مي روند، نفقه و خوراك و خرجي خويش را با خود بردارند، كه اين هم مايه پاكي و آسودگي جان و خاطرجمعي آنان است، هم موجب نيكي اخلاقشان مي شود.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن النبي، ص 114.
صفحه 90 |
2 ـ هنگام سفر، وسايل مختلفي را همراه بر مي داشت، از قبيل: شيشه روغن براي ماليدن به بدن، سرمه دان، قيچي، مسواك، شانه، نخ و سوزن خياطي، سوزن كفش دوزي و وصله زني،تالباس هاي خودرابدوزدوكفش خودراپينه زند.(1)
3 ـ هر گاه از مسافرت بر مي گشت ابتدا وارد مسجد مي شد و آنجا دو ركعت نماز مي خواند، سپس به خانه خود وارد مي شد.(2)
4 ـ پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)محكم راه مي رفت، وقتي گام مي نهاد چنان راه مي رفت كه معلوم بود عاجز و خسته نيست. هر گاه از راهي مي رفت در بازگشت راه ديگري را انتخاب مي كرد. هر گاه مي خواست به جنگي برود، مقصد خود را از مردم پنهان مي داشت و از آن با كنايه صحبت مي كرد. در مسافرت ها هر گاه از بلندي سرازير مي شد: «سبحان الله» مي گفت و چون به بلندي ها مي رسيد: «الله اكبر» مي گفت.(3)
5 ـ رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)گاهي پياده و پابرهنه، بدون عبا و ردا راه مي رفت، تا آخرين نقطه مدينه براي عيادت مريض مي رفت، با فقيران همنشين و هم غذا مي شد، آنان را كه اخلاق نيكوتري داشتند مورد احترام قرار مي داد، ميان اهل شرافت، با نيكي كردن به آنان الفت ايجاد مي كرد، به
1 . سنن النبي، ص115.
2 . همان، ص119.
3 . همان، ص110.
صفحه 91 |
خويشاوندان خود احسان و نيكي مي كرد، به كسي جفا و تندي نداشت، عذر و پوزش ديگران را مي پذيرفت، از همه خندان تر بود (تا وقتي كه قرآن بر او نازل نمي شد يا سخن از موعظه نبود)، هرگز خود را از نظر خوراك و لباس بر بردگان و كنيزانش برتري نمي داد. هرگز به كسي دشنام نداد و كسي را طرد نكرد. هر كس چه آزاد و چه برده مي آمد و كاري داشت براي انجام كار او اقدام مي كرد، وقتي با كسي دست مي داد، دست خود را رها نمي كرد بلكه آن قدر صبر مي كرد تا او دستش را رها كند.(1)
6 ـ با ياد خدا مي نشست و بر مي خاست. وقتي نماز مي خواند، اگر كسي نزد اومي نشست نمازش راسبك مي كرد و زود تمام كرده به او رو مي كرد و مي گفت: كاري داري؟ وارد مجلسي كه مي شد هر جا كه جا بود مي نشست و بيشتر رو به قبله مي نشست و در حال خشم و رضا جز حق نمي گفت.(2)
7 ـ پيامبر(صلي الله عليه وآله)متواضع بود، بي آنكه خجالت بكشد نيازهاي خانه را از بازار تهيه كرده و به خانه مي آورد، با فقير و ثروتمند دست مي داد، با هر كس رو به رو مي شد سلام مي داد، چه فقير چه پولدار، چه كودك چه بزرگ، اگر او را به
چيزي دعوت مي كردند آن را به ديد حقارت نمي نگريست، هر چند خرمايي پوسيده باشد. مخارج زندگيش سبك بود.
1 . مناقب، ج1، ص146.
2 . بحار الانوار، ج16، ص228.
صفحه 92 |
چهره اي باز و خندان داشت، اندوهگين بود، بي آنكه چهره اش عبوس باشد. متواضع بود، بي آنكه از خود ذلّت نشان دهد، بخشنده بود، بي آنكه اسراف و ولخرجي كند، نسبت به هر مسلماني مهربان بود و هرگز دست طمع به سوي چيزي دراز نكرد.(1)
8 ـ پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)نگاهش را ميان اصحابش يكسان و عادلانه تقسيم مي كرد و به اين و آن يكسان مي نگريست، هرگز پاهايش را در پيش اصحاب دراز نمي كرد.(2)
9 ـ چنان اهل شرم و حيا بود كه روي «نه» گفتن نداشت. هر كس از او هر چه مي خواست مي بخشيد. هر گاه از چيزي خوشش نمي آمد در چهره اش آشكار بود، به اصحابش مي فرمود: نزد من از اصحاب من چيزي (از عيوب و خلاف هايشان) نگوييد، دوست دارم هر گاه نزد شما مي آيم سينه ام صاف و بي كينه باشد.(3)
10 ـ هر گاه گروهي را به مأموريت نظامي مي فرستاد و كسي را به فرماندهي آنان مي گماشت، يكي از افراد مورد اطمينان خود را همراه او مي فرستاد تا كارها و خبرهاي او را
مورد بررسي قرار دهد. وقتي كه فرماندهي را همراه جمعي به سريّه (مأموريت جنگي) اعزام مي كرد، او را به خصوص به
1 . سنن النبي، ص41.
2 . همان، ص47.
3 . بحار الانوار، ج16، ص230.
صفحه 93 |
تقوا سفارش مي كرد، آن گاه عموم لشكريان را. سپس مي فرمود: به نام خدا و در راه خدا بجنگيد. با هر كس كه كافر است بجنگيد ولي نيرنگ نزنيد، خيانت نكنيد، كشته ها را مُثله نكنيد.(1) به كودكان و صومعه نشينان كاري نداشته باشيد، درخت خرما را قطع نكنيد و آن را به آب غرق نكنيد و درختان ميوه دار را قطع نكنيد، زراعت ها را آتش نزنيد، چه مي دانيد شايد به آن ها نياز پيدا كرديد، چهارپايان حلال گوشت را پي نكنيد، مگر آنچه به خوردن آن ناچار شديد، وقتي با دشمن مسلمانان روبه رو شديد، آنان را به يكي از سه چيز فرا خوانيد: مسلمان شدن،جزيه دادن، دست از جنگ كشيدن، اگر هر كدام را پذيرفتند از آنان بپذيريد و دست از آنان برداريد.(2)
11 ـ گاهي پرده اي بر در اتاق پيامبر(صلي الله عليه وآله)بود كه نقش و نگار داشت. به يكي از همسرانش مي فرمود: «اين را از جلوي چشم من دور كن. چون وقتي به آن مي نگرم به ياد دنيا و زينت ها و زرق و برق آن مي افتم». اين گونه با دل و جان از دنيا روي گردان بود و ياد دنيا را از دل خود ميرانده بود و دوست داشت كه زينت دنيا از چشمش هم دور باشد، تا دنيا را تن پوش خود نسازد و قرارگاه خود نداند.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مثله، بريدن گوش و دماغ و لب كشته را گويند.
2 . سنن النبي، ص85.
3 . نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه160.
صفحه 94 |
12 ـ هر گاه ميان دو كار مخيّر مي شد، آن چه را كه سخت تر بود انتخاب مي كرد. هرگز به نفع خود اقدام به انتقام گرفتن نكرد، مگر آنكه حريم هاي الهي هتك مي شد، آن وقت خشم او براي خدا بود.(1)
«هنگام شدت هاي ميدان جنگ و در بحبوحه نبرد، رسول خدا(صلي الله عليه وآله)خاندان خود را جلو مي فرستاد تا به وسيله آنان حرارت و سوزش شمشيرها و نيزه ها را از اصحابش نگه دارد. عبيده بن حارث در جنگ بدر شهيد شد و حضرت حمزه در اُحد به شهادت رسيد و جعفر در جنگ موته شربت شهادت نوشيد و ديگراني هم بودند كه شهادت طلب بودند...».(2)
امير مؤمنان (عليه السلام)فرموده است: هر گاه در ميدان كارزار، جنگ شدّت مي گرفت، ما در پناه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)قرار مي گرفتيم، هيچ كس از ما هم چون آن حضرت به دشمن نزديك تر نبود.(3)
* * *
خدايا! توفيقمان ده كه در اخلاق و رفتار فردي و اجتماعي به پيامبر اعظم و رسول مكرم(صلي الله عليه وآله) اقتدا كنيم و از آن الگوي كمال، ادب و آداب زيستن بياموزيم. «آمين»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحار الانوار، ج16، ص237.
2 . نهج البلاغه، صبحي صالح، نامه9.
3 . همان، كلمات قصار (غريب الكلام، شماره 9)، قبل از حكمت 261ق.
صفحه 95 |
منابع كتاب
1 ـ قرآن كريم
2 ـ نهج البلاغه
3 ـ بحارالانوار،علامه مجلسي، مؤسسة الوفاء، بيروت.
4 ـ الحجّ والعمرة في الكتاب والسنّة، محمّدي ري شهري، دار الحديث، قم.
5 ـ سفينة البحار،محدث قمي، انتشارات فراهاني، تهران.
6 ـ سنن النبي،علامه طباطبايي، كتاب فروشي اسلاميه، تهران.
7 ـ غرر الحكم،آمدي، چاپ دانشگاه تهران.
8 ـ المحاسن،محمد بن خالد برقي، دارالكتب الاسلاميه، ايران.
9 ـ المحجّة البيضاء،فيض كاشاني، انتشارات جامعه مدرسين، قم.