بخش 1

دیباچه پیش گفتار * بخش اول : مروارید نبوت در یک نگاه روزشمارزندگی پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) سال اول هجری سال دوم هجری سال سوم هجری سال چهارم هجری سال پنجم هجری سال ششم هجری سال هفتم هجری سال هشتم هجری سال نهم هجری سال دهم هجری سال یازدهم هجری * بخش دوم : 114 جلوه رفتاری و گفتاری پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) * فصل اول : اخلاق فردی سیمای نبی ( صلّی الله علیه وآله ) 1.لباس و پوشش 2.خوردن و آشامیدن 3 . بهداشت 4 . آراستگی 5.خواب و استراحت 6 . توکل 7.خداترسی و ذکر مدام 8.قرآن خواندن


1


درآمد

مي خواست گل كه دم زند از رنگ و بوي تو * * * از غيرت صبا ، نفسش در دهان گرفت

حافظ

يكي از منابع شناخت اسلام ، سيره و روش زندگاني حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) است ؛ چون خداوند ، ايشان را اسوه و
الگوي كامل براي انسان زيستن معرفي مي كند .

يكي از افتخارهاي مسلمانان اين است كه تمام دقايق زندگاني آن حضرت از زمان تولد
تا وفات ايشان در زمينه هاي مختلف گفتار ، رفتار ، و ويژگي هاي جسمي و
معنوي ثبت و ضبط شده است . افزون بر آن ، پژوهشگران اسلامي كه شيفته پيامبر محبوب
خويش بوده اند ، با تحليل و بررسي سرتاسر زندگي ايشان ، اصول زندگي انساني را از
لابه لاي آن استنباط كرده اند كه مجموع آنها را ، سيره رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) تشكيل مي دهد .

بدون شك ، هر پيامبري ، خليفه خداوند در روي زمين است و چه كسي بدين مقام ،
سزاوارتر از نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ؛ كه
او برترين مردم و پيامبران است . محمد ( صلّي الله عليه
وآله )
، نمونه عقل و كمال ، سرچشمه حكمت و جلال ، مظهر دانش ، اسوه شجاعت و
پرهيزگاري و انسان كامل و برخوردار همه مقام ها و ارزش هاي


2


بلند انساني است . در هيچ يك از رفتارهايش ، نشاني از ضعف و ناپسندي پراكندگي و
تناقص نمي توان يافت .

خلاصه كلام اينكه او انساني معصوم و مصون از خطا و مبرا از لغزش و افضل مخلوقات
جهان هستي است . به همين دليل ، خداوند ، محمد ( صلّي الله عليه
وآله )
را الگوي بني آدم ، در طول همه قرن ها قرار داده و اطاعت از وي را
حتي در كوچك ترين كارها امري شايسته شمرده است . خداوند مي فرمايد :

لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ . ( احزاب : 21 )

براي شما در رسول خدا ( صلي
الله عليه وآله )
نمونه و سرمشق نيكويي براي پيروي
است .

رخ زيبا ، يد بيضا ، دم عيسي داري * * * آنچه خوبان همه دارند ، تو تنها داري

و اينك كه ناخداي دشت سبز سيادت ، جان زمان را به زيور زيباي نام نبي مكرّم
آراسته ، پسنديده است كه سيرت آن حضرت را دريابيم و اين گوهرهاي درخشان را چون
هديه اي گران بها ، فراروي مخاطبان خويش قرار دهيم . انشاء ا . . .


3


پيش گفتار

سيره پيشوايان دين اسلام به ويژه پيامبر اكرم ( صلي الله
عليه وآله )
يكي از منابع شناخت معارف اسلامي به شمار مي رود . « آنچه ما
موظفيم از وجود آنحضرت استفاده كنيم ، هم در گفتار است و هم در رفتار ، هم در قول است
و هم در فعل ؛ يعني سخنان پيغمبر براي ما راهنما و سند است و بايد از آن بهره بگيريم
و همچنين فعل و رفتار پيغمبر . ( 1 ) همين طور كه سخن
پيغمبر معنا دارد و براي يك معنا ادا شده است ، رفتارهاي پيغمبر هم همه معنا و تفسير
دارد و بايد در آنها تعمق كرد . ( 2 ) رفتار پيغمبر ما
همانند سخنش ، آن قدر عميق است كه از جزئي ترين كار پيغمبر مي شود قوانين
استخراج كرد . يك كار كوچك پيغمبر ، يك چراغ است ، يك شعله است [ و ] يك نورافكن است براي انسان كه
تا مسافت هاي بسيار دور را نشان مي دهد .

سيره در زبان عربي از ماده « سير » است . « سير » يعني حركت ، رفتن ، راه رفتن . « سيره » يعني نوع راه رفتن . « سِيرَه » بر وزن « فِعلَه » است و « فِعلَه » در زبان عربي
بر نوع دلالت مي كند . مثلاً « جَلسَه » يعني نشستن و « جِلسَه » يعني سبك و نوع
نشستن و اين نكته دقيقي است . سير يعني رفتن ، رفتار ، ولي سيره يعني نوع و سبك رفتار . آنچه مهم است شناختن سبك رفتار پيغمبر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرتضي مطهري ، سيري در سيره نبوي ، ص 40 .

2 . همان ، ص 44 .


4


آنها كه سيره نوشته اند ، رفتار پيغمبر را نوشته اند . اين
كتاب هايي كه ما به نام سيره داريم ، سير است نه سيره . مثلا سيره حلبيه ، سير
است و نه سيره . اسمش سيره هست ، ولي واقعش سير است . رفتار پيغمبر نوشته شده است ، نه
سبك پيغمبر در رفتار ، نه اسلوب رفتار پيغمبر ، نه قدر پيغمبر . ( 1 )

سيره پيغمبر يعني سبك پيغمبر و روشي كه پيغمبر در عمل و در روش براي مقاصد خودش
به كار مي برد . بحث ما در مقاصد پيغمبر نيست . مقاصد پيغمبر عجالتاً براي ما
محرز است . بحث ما در سبك پيغمبر است ؛ در روشي كه پيغمبر براي هدف و مقصد خودش به
كار مي برد . مثلا پيغمبر تبليغ مي كرد . روش تبليغي پيغمبر چه بود ؟ چه
سبكي داشت . . . سبك پيامبر در معاشرت با اصحاب و ياران چگونه بود . ( 2 )

پيغمبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) مردي بود كه در
عمل روش و اسلوب داشت . منطق داشت و ما مسلمانان موظفيم كه سيره ايشان را بشناسيم [ و ] منطق عملي ايشان را كشف
كنيم براي اينكه از آن منطق در عمل استفاده بكنيم . حال آيا يك انسان مي تواند
از اول تا آخر عمر يك منطق داشته باشد كه آن منطق براي او اصل باشد و اصالت داشته
باشد ؟ » ( 3 )

خداي متعال به همه مسلمانان فرمان مي دهد كه پيامبر ارجمند اسلام را مقتدا
و سرمشق خود قرار دهند و در همه امور از او پيروي كنند :

لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَ الْيَوْمَ اْلآخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثيراً . ( احزاب : 21 )

براي شما در رسول خدا ( صلي
الله عليه وآله )
، نمونه و سرمشق نيكويي براي پيروي است
براي آن كسي كه به خدا و آخرت اميدوار است و بسيار خدا را ياد مي كند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، صص 47 و 48 .

2 . همان ، صص 48و53 .

3 . همان ، ص 64 .


5


و نيز مي فرمايد :

وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ
فَانْتَهُوا
. . . . ( حشر : 7 )

آنچه رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله )
به شما مي فرمايد ، بگيريد و از آنچه شما را
باز مي دارد ، دوري كنيد .

اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) در فرازي از نهج
البلاغه مي فرمايد :

همانا رسول خدا ( صلي الله
عليه وآله )
كافي است كه نمونه و سرمشق تو قرار گيرد و
راهنماي تو بر نكوهيدگي و عيبناكي دنيا و خواري ها و زشتي هاي فراوان آن
شود ؛ چون هر سوي آن از او گرفته و براي غير او گسترده شد و برخورداري از آن از او
بريده و زينت هايش از او دور كرده شد .

پس به پيامبر پاك و مطهر خود اقتدا كن كه روش او نمودار و
سرمشقي است براي كسي كه اقتدا جويد و تسلايي براي كسي كه تسليت خواهد و
محبوب ترين بندگان نزد خدا كسي است كه رفتار پيامبرش را سرمشق خود سازد و به
دنبال او رود . از دنيا اندكي به قدر ضرورت و با سختي و مشقت مي خورد و به آن
با گوشه چشم نيز نگاه و توجه نمي كرد . پهلوي او از همه مردم تهي تر و شكم
او از همه خالي تر بود . دنيا به او عرضه شد و او از پذيرفتن آن سر برتافت . اگر
خداي سبحان چيزي را دشمن مي داشت ، او نيز آن را دشمن مي داشت و اگر
خداوند چيزي را خوار شمرده ، او نيز آن را خوار انگاشت و اگر چيزي را كوچك ساخته ، او
نيز آن را كوچك دانست و اگر جز اين نبود كه آنچه خدا و رسول او دشمن
داشته اند ، دوست مي داريم و آنچه خدا و رسول او حقير و ناچيز
دانسته اند ، بزرگ و عظيم مي پنداريم ، همين براي نشان دادن مخالفت ها
با خدا و سرپيچي ما از فرمان الهي كافي بود . همانا آن بزرگوار بر روي


6


زمين غذا مي خورد و همچون بردگان مي نشست و كفشش
را به دست خود پينه مي زد و لباس خود را وصله مي كرد و بر الاغ
بي پالان خود سوار مي شد و ديگري را بر ترك خود سوار مي كرد . پرده اي بر در خانه او آويختند كه نقش هايي داشت . به يكي از زنان خود
فرمود : « اين پرده را از پيش چشم من دور كن كه هرگاه به آن مي نگرم ، دنيا
و زيورهاي آن را به ياد مي آورم . » با دل خود از دنيا رو گرداند و ياد آن را در
خاطر خود ميراند و دوست داشت كه زينت دنيا از چشم او پنهان بماند تا زيوري از آن
برنگيرد . دنيا را پايدار نمي دانست و اميد ماندن در آن نداشت و آن را از خود
بيرون راند و دل از آن بركند و ديده از آن فرو پوشاند . چنين است هر كس چيزي را دشمن
دارد ، خوش ندارد به آن بنگرد يا نزد وي آن را ياد كنند . در روش رسول
خدا
( صلّي الله عليه وآله ) نشانه هايي است كه تو را به زشتي ها و عيب هاي دنيا راهنمايي
مي كند ؛ چون او همراه با بستگان نزديك خود در دنيا گرسنه به سر مي برد و
با منزلت بزرگي كه داشت ، زينت هاي دنيا از او دور مانده بود .

پس بيننده با خرد خويش بنگرد كه آيا خدا ، محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را به اين ترتيب ( كه از عيش و نوش دنيا به دور داشته بود ) اكرام فرموده يا او را خوار و خفيف ساخته
است . اگر بگويد او را خوار ساخته ، به خداي عظيم سوگند ، دروغ گفته است و اگر بگويد
او را اكرام كرده ، پس بايد دريابد كه خداوند غير او را خوار داشته كه دنيا را برايش
گسترانده و آن را از كسي كه از همه به او نزديك تر و مقرب تر است ، دور
داشته است .

پس بايد اقتداكننده ، به پيامبر خود اقتدا كند و از او
پيروي كند و پا جاي


7


پاي او گذارد ، وگرنه از بدبختي و هلاكت ايمن نخواهد بود ؛
كه خداي متعال ، محمد
( صلّي الله عليه وآله ) را نشانه اي براي قيامت و بشارت دهنده به بهشت و
بيم دهنده از كيفر و عذاب قرار داده است . از دنيا ، گرسنه بيرون رفت و به آخرت ،
سالم و بي عيب وارد شد . تا آن گاه كه از جهان رحلت كرد ، سنگي بر سنگي
ننهاد و خدا بر ما منّتي بزرگ دارد كه به احسان خود ، او را براي ما پيشرو نهاد كه
از او پيروي كنيم و پا جاي پاي او گذاريم .
( 1 )

خداوند به پيامبرش فرمود :

« فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُم ؛ اي پيامبر ! در پرتو لطف خداوند ، نسبت به مسلمانان نرم خوي
شدي .
» همچنين فرموده است : « وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا
غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ؛
اگر به
جاي اخلاق نرم و ملايم ، اخلاقي خشن داشتي ، مسلمانان از اطرافت پراكنده
مي شدند » . ( آل عمران : 159 ) .

اين كتاب در دو بخش سامان يافته است : بخش نخست به روزشمار زندگي
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) اختصاص دارد كه به
صورت فشرده ، رويدادهاي مربوط به زندگي پيامبر گرامي اسلام را بازگو مي كند . در
بخش دوم ، به تعداد سوره هاي قرآن ، 114 جلوه رفتاري و
گفتاري آن حضرت در زمينه اخلاق فردي ، خانوادگي و اجتماعي گلچين شده و در سه فصل گرد
آمده است .

واپسين كلام نيز تصويرگر رفتار رسول اكرم ( صلّي الله عليه
وآله )
از زبان دو سيد جوانان اهل بهشت ، امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) و همچنين تبيين كننده مقصد پيامبران
از نگاه معمار بزرگ انقلاب ، امام خميني ( رحمه الله ) است . اميدواريم در سالي كه به نام مبارك پيامبر اعظم ( صلي
الله عليه وآله )
آراسته شده است ، اين پژوهش مورد استفاده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه ، خطبه 160 .


8


خوانندگان و مخاطبان قرار گيرد .

غنچه اي از شاخسار مصطفي * * * گل شو از ياد بهار مصطفي

از بهارش ، رنگ و بو بايد گرفت * * * بهره اي از خُلق او بايد گرفت

مرشد رومي چه خوش فرموده است * * * آن كه يم در قطره اش آسوده است

مگسل از ختم رسل ، ايام خويش * * * تكيه كم كن بر فن و بر گام خويش

فطرت مُسلِم سراپا شفقت است * * * در جهان ، دست و زبانش رحمت است

آن كه مهتاب از سر انگشتش ، دو نيم * * * رحمت او عام و اخلاقش عظيم

از مقام او اگر دور ايستي * * * از ميان معشر ما نيستي ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محمد اقبال لاهوري ، كليات اشعار
فارسي
، ص 89 .


9


بخش اول : مرواريد نبوت در يك نگاه


11


روزشمار زندگي پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله )

چون هدف از اين نوشتار ، بررسي جلوه هاي رفتاري و اخلاقي پيامبراعظم ( صلّي الله عليه وآله ) و پيروي از آنهاست ، بيش و پيش از هر
چيز ، آشنايي مختصر با زندگي اين درّ درخشان عالم هستي ضروري مي نمايد . حضرت محمد بن عبدالله ( صلّي الله عليه
وآله )
هنگام طلوع فجر روز جمعه 17 ربيع الاول عام الفيل برابر با سال 570 ميلادي ( 1 ) در مكه به دنيا
آمد . ( 2 ) پيش از تولد آن حضرت ، پدرش ، عبدالله در 25 سالگي در مدينه از دنيا رفته بود ( 3 ) و مادرش ، آمنه ، دختر وهب تا يك هفته او را شير داد . سپس ثويبه به مدت چهار ماه شيردادن او را به عهده گرفت . پس از آن ، حليمه از طايفه بني سعد كه به مكه
آمده بود تا براي گذراندن زندگي اش ، كودكي را براي شيردادن بپذيرد ،
عهده دار شيردادن محمد شد و او را به ميان قبيله خود ( بني سعد ) برد . حليمه پس از دو سال ، او را به آمنه بازگرداند ، ولي به اين دليل كه از وجود اين
كودك ، بركت ها ديده بود ، با رضايت مادرش ، دوباره او را به محل سكونت خود
بازگرداند . ( 4 ) سرانجام حليمه ، محمد را در پنج سالگي
به آمنه تحويل داد . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الموسوعة العربية الميسرة ، ص 1657 .

2 . حبيب السير ، ج 1 ، ص 295 .

3 . التنبيه و الاشراف ، ص 196 .

4 . السيرة النبوية ، ج 1 ، ص 173 .

5 . مروج الذهب ، ج 2 ، ص 281 .


12


هنگامي كه محمد شش ساله شد ، آمنه بدرود حيات گفت و جدّش ، عبدالمطلب سرپرستي او را به عهده گرفت . ( 1 ) هنگامي كه هشت ساله شد ، عبدالمطلب نيز درگذشت و عمويش ، ابوطالب سرپرست وي شد . ( 2 )

محمد در سيزده سالگي ، ابوطالب را در مسافرت به شام كه به منظور تجارت انجام
گرفت ، همراهي كرد . در بين راه ، راهبي به نام بحيرا ، او
را ديد و به پيامبري وي بشارت داد و از آينده اش خبر داد . ( 3 )

محمد در 25 سالگي با خديجه ، دختر خويلد كه از اشراف قريش و صاحب سرمايه بود ، آشنا شد . سپس با
سرمايه او و به همراهي غلامش ، ميسره براي تجارت به شام
رفت و پس از بازگشت ، با وي ازدواج كرد . ( 4 ) در 40 سالگي ، در بيست و هفتم ماه رجب ( 5 ) به پيامبري
برانگيخته شد . هنگامي كه در غار حرا سرگرم عبادت بود ، جبرئيل نخستين آيات قرآن ( سوره علق ) را بر او نازل كرد . ( 6 ) از آن پس وضو و
نماز واجب شد و جبرئيل كيفيت آنها را به پيامبر ابلاغ كرد . ( 7 ) نخستين مرد و زني كه به پيامبر ايمان آوردند ، علي بي ابي طالب ( عليه
السلام )
و خديجه ( عليها السلام ) بودند . ( 8 ) سپس چند نفر ديگر
نيز اسلام را پذيرفتند . پيامبر با اين عده كم تا سه سال مخفيانه در دره هاي
مكه عبادت مي كرد و نماز به جا مي آورد . ( 9 ) حمزة بن عبدالمطلب ، عموي پيامبر در سال دوم بعثت ايمان
آورد و به جانب داري از ايشان همت گماشت . ( 10 ) سه
سال پس از بعثت ، پيامبر مأمور شد كه آشكارا به تبليغ دين اسلام بپردازد . آيات زير
در اين زمينه نازل شد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حبيب السير ، ج 1 ، ص 301 .

2 . التنبيه و الاشراف ، ص 197 .

3 . همان .

4 . همان .

5 . الموسوعة العربية الميسره ، ص 1658 .

6 . مروج الذهب ، ج 2 ، ص 282 .

7 . السيرة النبوية ، ج 1 ، ص 260 .

8 . التنبيه و الاشراف ، ص 198 .

9 . السيرة النبوية ، ج 1 ، ص 280 .

10 . الاستيعاب ، ج 1 ، ص 369 .


13


وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ اْلأَقْرَبينَ . ( شعراء : 214 )

خويشاوندان نزديك خود را انذار كن .

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ
الْمُشْرِكينَ
. ( حجر : 94 )

آنچه را مأموريت داري ، آشكارا بيان كن و از مشركان روي
گردان .

وَ قُلْ اِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ . ( حجر : 89 )

بگو : من انذار كننده آشكارم .

وقتي پيامبر دعوت خود را آشكار كرد ، با مخالفت شديد اشراف مكه روبه رو شد . فقط گروه هايي از طبقه هاي محروم بودند كه كم كم به دعوت پيامبر پاسخ
مثبت دادند . ابوطالب ، عموي پيامبر در اين ميان نقش مهم و اساسي داشت و با تمام نيرو
و نفوذ اجتماعي خويش ، از برادرزاده اش حمايت
مي كرد . به همين دليل ، قريش نمي توانستند متعرض پيامبر شوند و در نتيجه ،
آزار و ستم خود را متوجه پيروان ضعيف و بي پناه ايشان مي كردند . محمد
( صلّي الله عليه وآله ) براي اينكه پيروان بي ياور خود را از زير شكنجه قريش آزاد
كند ، به آنان اجازه داد كه به
حبشه مهاجرت كنند و در پناه نجاشي ، پادشاه آن كشور كه مردي عادل
بود ، زندگي را ازسر بگيرند . به گفته برخي تاريخ نگاران ، نزديك به هشتاد نفر از
مسلمانان در ماه رجب سال پنجم پس از بعثت ، به حبشه مهاجرت كردند .
( 1 )

در اواخر سال ششم ، كافران قريش با هم پيمان بستند كه با خانواده
بني هاشم و بني عبدالمطلب قطع رابطه كنند و از ازدواج و خريد و فروش با
آنها خودداري ورزند . آنان اين پيمان نامه را بر صحيفه اي نوشتند و در
خانه كعبه آويختند . ماه اول سال هفتم پس از بعثت ، بني هاشم و
بني عبدالمطلب به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السيرة النبوية ، ج 1 ، صص 339- 353 ؛ حبيب السير ، ج 1 ، ص 311 .


14


جز ابوطالب گرد هم آمدند و از ترس جان خود ، با محمد و خديجه در شعب ابوطالب اقامت گزيدند . آنان نزديك سه سال درمحاصره
اقتصادي قريش ، به سختي زندگي كردند . اين وضع ادامه داشت تا اينكه محمد به ابوطالب
خبر داد تمام صحيفه به جز جمله « بسمك اللهم » را موريانه خورده است . ابوطالب نيز نزد
مخالفان پيامبر رفت و پيام برادرزاده خود را رساند . وي از آنها خواست چنانچه اين
سخن درست باشد ، از پيمان خويش دست بردارند و اگر نادرست بود ، او برادرزاده خود را
تسليم آنان خواهد كرد . مخالفان پس از بررسي صحيفه و مشاهده درستي گفتار پيامبر ،
محاصره را شكستند . بدين ترتيب ، در آغاز سال دهم بعثت ، بني هاشم و
بني عبدالمطلب از شعب ابوطالب خارج شدند . ( 1 )

دو ماه پس از خروج از شعب در سال دهم بعثت ، در حالي كه 49 سال و 8 ماه از عمر
شريف پيامبر گذشته بود ، ابوطالب از دنيا رفت . سه روز يا 6 ماه بعد نيز خديجه ، همسر
پيامبر وفات كرد كه به همين دليل ، آن سال را « عام الحزن » ناميدند . ( 2 ) ابوطالب هنگام مرگ ، 85 سال داشت و حضرت خديجه ، 65 سال
كه 25 سال آن را در خانه پيامبر به سر آورده بود . ( 3 )

با مرگ ابوطالب ، كافران مكه بيش از پيش به آزار پيامبر پرداختند ؛ زيرا مطمئن
بودند كه پيامبر ، پشتيبان خود را از دست داده است . ( 4 ) پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در 50 سالگي به اتفاق زيد بن حارثه به طائف سفر
كرد تا مردم را به اسلام دعوت كند ، ولي مردم آن سامان ايمان نياوردند . ( 5 ) در سال يازدهم بعثت ، شش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حبيب السير ، ج 1 ، ص 311 .

2 . مناقب آل ابي طالب ، ج 1 ، ص 150 .

3 . التنبيه و الاشراف ، ص 199 .

4 . السيرة النبوية ، ج 2 ، ص 57 .

5 . حبيب السير ، ج 1 ، ص 316 .


15


نفر از اهالي يثرب از طايفه خزرج پس از ديدار با پيامبر و شنيدن آياتي چند از قرآن در
منا ، دين مقدس اسلام را پذيرفتند و هنگامي كه به آنجا بازگشتند ، خبر بعثت
پيامبر و نزول قرآن كريم را به مردم رساندند . بدين ترتيب ، زمينه نشر اسلام در يثرب
فراهم شد . ( 1 )

يك سال بعد ، دوازده تن از طايفه اوس و خزرج از يثرب
به مكه آمدند و با پذيرفتن دين اسلام ، در محلي به نام عقبه با پيامبر بيعت كردند كه به آن بيعت عقبه اول مي گويند . پيامبر پس از اين بيعت ، مصعب بن عمير را براي آموزش احكام دين و قرآن واقامه نماز
جماعت به يثرب فرستاد . ( 2 )

سال دوازدهم بعثت ؛ يعني هنگامي كه 51 سال از عمر مبارك پيامبر مي گذشت ،
واقعه معراج پيش آمد . ( 3 ) سال سيزدهم بعثت ، دين اسلام در يثرب رواج يافت ، به گونه اي كه در موسم حج ، 73 مرد و زن از بزرگان يثرب در عقبه حاضر شدند و با پيامبر بيعت كردند . اين بيعت ، بيعت عقبه دوم نام گرفت . يثربيان در اين بيعت متعهد شدند
همان گونه كه از زن و فرزند خود حمايت مي كنند ، از پيامبر پشتيباني
كنند . ( 4 ) خبر اين بيعت ، قريش را سخت نگران كرد ، به
گونه اي كه با شدت بيشتري به آزار مسلمانان پرداختند . مسلمانان نيز كه
پناه گاه محكم تري همچون يثرب يافته بودند ، به دستور پيامبر به اين شهر
روي آوردند . ( 5 )

در آغاز سال چهاردهم بعثت ، قريش تصميم گرفت در يك نقشه دسته جمعي ، حضرت
محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را به قتل برسانند تا شخص
معيني گرفتار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص 320 .

2 . السيرة النبوية ، ج 2 ، صص 73ـ77 .

3 . التنبيه و الاشراف ، ص 200 .

4 . السيرة النبوية ، ج 2 ، صص 81 ـ 85 .

5 . همان ، ص 110 .


16


مجازات نشود . ايشان كه از قصد آنها آگاه شده بود ،
علي بن ابي طالب را در بستر خويش خوابانيد و خود به قصد مهاجرت به
يثرب از مكه خارج شد . ايشان به همراه
ابوبكر ـ
كه در بين راه به آن حضرت پيوسته بود ـ سه روز در غار ثور پنهان شدند و از بيراهه به يثرب رفتند . ( 1 ) مهاجرت پيامبر از مكه به يثرب ، مبناي تاريخ مسلمانان قرار گرفت كه « تاريخ هجري » ناميده مي شود . ( 2 ) همچنين به يُمن ورود حضرت
محمد
( صلّي الله عليه وآله ) به يثرب ، اين شهر را « مدينة النبي » ناميدند . اكنون تنها به
مهم ترين رويدادهاي ديگر سال هاي زندگي پيامبر اسلام مي پردازيم .

سال اول هجري

حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) در 53 سالگي ، در
روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول وارد يثرب شد . نخست در محله
قبا
كه بيرون شهر بود ، منزل گزيد و مسجدي در آن محل ساخت . اين نخستين مسجدي
بود كه در اسلام ساخته شد . سپس به اتفاق همراهان به سوي شهر حركت كرد . بين راه در
قبيله بني سالم ، نخستين نماز جمعه را با مردم
خواند . بعد وارد شهر شد و خانه ابوايوب انصاري را محل
استقرار خود قرار داد . ( 3 )

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) براي نخستين بار
بين اصحاب خود « عقد اخوت » ( برادري ) بست و آنان دو به دو با هم برادر شدند . خود
پيامبر نيز علي بن ابي طالب را به برادري خويش برگزيد . ( 4 ) سپس از جانب خداوند مأمور شد براي آگاه ساختن مردم براي
حضور در مسجد و اداي نماز جماعت ، اذان بگويند كه بلال
حبشي
از سوي پيامبر عهده دار اين منصب شد . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حبيب السير ، ج 1 ، ص 320 .

2 . سيد محمدتقي حكيم ، پيام پيامبر ، ص 20 .

3 . حبيب السير ، ج 1 ، صص 325 ـ 329 .

4 . همان .

5 . همان ، ص 329 .


17


سال دوم هجري

در اين سال ، روزه در ماه رمضان بر مسلمانان واجب شد . ( 1 ) سپس قبله مسلمانان از بيت المقدس به كعبه تغيير
يافت . در همين سال ، علي ( عليه السلام ) با دختر پيامبر ،
حضرت فاطمه ( عليها السلام ) ازدواج كرد . ( 2 ) نخستين آيه در مورد جهاد نيز در اين
سال بر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شد :

أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ
إِنَّ اللّهَ عَلي نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ
. ( حج : 39 )

به كساني كه جنگ بر آنان تحميل شده ، اجازه جهاد داده شده
است ؛ زيرا به آنان ستم شده و خداوند بر ياري آنان تواناست .

پيامبر پس از نزول اين آيه ، در زمان هاي مختلفي با مشركان جنگيد . گاهي خود
آن حضرت ، لشكريان اسلام را در جنگ همراهي مي كرد و گاه نماينده خويش را با
آنان گسيل مي داشت . جنگ هايي كه خود پيامبر در آنها شركت داشت ، « غزوه » و
جنگ هايي كه نماينده آن حضرت در آنها شركت داشت ، « سريه » ناميده
مي شوند . ( 3 )

برخي تاريخ نگاران ، شمار غزوه هاي پيامبر را 26 غزوه و بعضي ديگر 27 غزوه دانسته اند ؛ زيرا جنگ وادي القري در بازگشت
از جنگ خيبر اتفاق افتاد كه عده اي آن را با جنگ
خيبر يكي حساب مي كنند . ( 4 ) البته سريه ها
را 36 سريه به شمار آورده اند . ( 5 ) در بعضي
جنگ ها ، برخوردي به صورت جنگ پيش نيامده ، ولي هدف حركت از مركز اسلام ( مدينه ) در صورتي كه دشمن تسليم نشود ، جنگ بوده است . در نتيجه ، اين اقدام ، جنگ به شمار آمده
است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مروج الذهب ، ج 2 ، ص 295 .

2 . همان .

3 . حبيب السير ، ج 1 ، ص 334 .

4 . مروج الذهب ، ج 3 ، ص 287 .

5 . مناقب آل ابي طالب ، ج 1 ، ص 161 .


18


از مهم ترين جنگ هاي اين سال ، جنگ بدر بزرگ بود كه پيامبر با 311 تن از مهاجران و انصار ، به بدر رفتند . آنان صبح
روز جمعه نوزدهم ماه رمضان با قريش كه 950 نفر بودند و يكصد اسب نيز همراه داشتند ،
پيكار كردند . در اين جنگ ، هفتاد تن از قريش كشته و هفتاد تن ديگر اسير شدند . از
مسلمانان فقط چهار نفر شهيد شدند و جنگ با پيروزي مسلمانان به پايان رسيد . اين
كارزار تا وقتي كه پيامبر به مدينه بازگشت ، 19 روز طول كشيد . ( 1 )

بني قَينُقاع ، طايفه اي از يهوديان مدينه
بودند كه شمارشان به 400 نفر مي رسيد . پيامبر در جنگ بني قينقاع ،
قلعه هايشان را محاصره كرد كه پس از 15 روز تسليم شدند . پيامبر نيز آنان را به اَذرِعات ( محلي در شام ) تبعيد كرد و اموالشان را به
غنيمت گرفت . ( 2 )

سال سوم هجري

در اين سال ، رويدادهاي مهمي پيش آمد . از جمله جنگ قَرقَرة
الكدر
كه پيامبر با 200 تن از اصحاب خود براي پيكار با سليم و غطفان از مدينه حركت كرد . آنان به آبي بين مكه و مدينه به نام قرقرة الكدر رسيدند كه محل استقرار دشمن بود ،
ولي اثري از آنها نيافتند . فقط مقداري از اموالشان را غنيمت گرفتند و به مدينه
بازگشتند . ( 3 ) جنگ ديگري نيز ميان مسلمانان و كافران
قريش در كنار كوه احد ( نزديك مدينه ) رخ داد كه هفتاد تن
از مسلمانان در آن كارزار شهيد شدند . بعضي گفته اند تعداد شهيدان جنگ احد 65 نفر بوده است كه چهار نفر از آنان مهاجران بودند . يكي از آن
چهار تن ، حمزه ، عموي پيامبر بود . از مشركان هم 23 نفر كشته شدند . پيامبر پس از جنگ
احد به مدينه بازگشت . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التنبيه و الاشراف ، صص 202ـ206 .

2 . همان ، صص 206 و 207 .

3 . همان ، ص 209 .

4 . التنبيه و الاشراف ، صص 210ـ222 .


19


سال چهارم هجري

هيئتي از قاره به مدينه آمده و از پيامبر درخواست
كرده بودند افرادي را براي آموزش دستورهاي دين اسلام به آنجا بفرستد . پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نيز نه تن از يارانش را به
سرپرستي عاصم انصاري همراه هيئت ياد شده به آن سرزمين
فرستاد . هنگامي كه اين كاروان به رجيع رسيد ، هيئت قاره
به مسلمانان خيانت كردند . آنان هفت نفر از مسلمانان را به
شهادت رساندند و دو نفر ديگر را به اسارت گرفتند كه سرانجام آن دو را نيز شهيد
كردند . ( 1 ) رويداد ديگر ، جنگ با يهوديان
بني نضير بود . پيامبر ، ابن امّ
مكتوم
را در مدينه به جانشيني خود گمارد . آن گاه با مسلمانان از مدينه
خارج شد و به سوي قلعه بني نضير شتافت . آنها را 15 روز محاصره و پس از تسليم
شدن ، به فدك و خيبر تبعيد
كرد . ( 2 ) در ماه شعبان اين سال ، امام حسين ( عليه السلام ) متولد
شد . ( 3 ) همچنين با نزول آيه زير ، شراب حرام گرديد :

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ
الْمَيْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ
فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ . ( مائده : 90 )

اي كساني كه ايمان آورده ايد ! شراب ، قمار ، بت ها
و چوبه هاي تير ( كه براي برد و باخت به كار مي رود ) پليدند و از كارهاي
شيطانند . از آنها دوري كنيد تا رستگار شويد .

در اين سال ، فاطمه بنت
اسد
، مادر حضرت علي ( عليه
السلام )
درگذشت . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) به احترام او پيراهن خود را كفن وي
كرد ، بر او نماز گزارد و وي را در بقيع به خاك سپرد . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج 2 ، ص 212 .

2 . همان ، ص 213 .

3 . همان .

4 . حبيب السير ، ج 1 ، ص 356 .


20


سال پنجم هجري

در اين سال ، جنگ ذات الرقاع رخ داد . پيامبر در اين
جنگ با همراهان خود ، نماز را به طريق خوف به جا آورد . اين نماز نخستين نماز خوفي
بود كه در اسلام برگزار مي شد . ( 1 )

در همين سال ، آيه مربوط به تيمم نازل شد و جنگ خندق يا احزاب پيش آمد . چند
گروه مخالف از قريش ، عظفان ، سليم ، اسد ، اشجع ، قريظه ، نضير و جمعي از يهود كه به 24 هزار نفر مي رسيدند ، براي
جنگ با پيامبر به سوي مدينه حركت كردند . تنها قريشيان چهار هزار نفر بودند كه 300 اسب و 1400 شتر داشتند و فرماندهي آنها با ابوسفيان بود . در مقابل ، مسلمانان در
حدود سه هزار نفر بودند . در اين ميان ، سلمان فارسي پيشنهاد كندن خندق را به دور مدينه داد كه پيامبر نظر او را پذيرفت . اين جنگ
با رشادت ها و دلاوري هاي علي ( عليه السلام ) همراه بود و با كشتن عمرو بن عبدود ، پيروزي را براي
اسلام و مسلمانان به ارمغان آورد .

سال ششم هجري

در اين سال ، پيامبر به قصد انجام دادن عمره در ماه ذي قعده با 1600 نفر از
مسلمانان به سوي مكه حركت كرد . وقتي به حديبيه رسيدند ،
مشركان از ورود آنان به مكه جلوگيري كردند . پيامبر از همراهان خويش بيعت گرفت تا
پاي جان از آن حضرت حمايت كنند كه به بيعت رضوان معروف
شد . سپس به مشركان اعلام كرد كه قصد جنگ ندارند ، بلكه براي انجام عمره
آمده اند ، ولي نتيجه اي نگرفت . سرانجام بين پيامبر و مشركان ، پيمان صلحي
به نام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص 357 .


21


صلح حديبيه بسته شد . بر اساس اين
پيمان نامه ، مسلمانان آن سال به مكه نرفتند و قرار شد سال آينده به مكه
بروند . ( 1 ) در اين سال ، مردم از شدت خشك سالي و
بي آبي ، دچار قحطي شدند . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله )
با اصحاب به صحرا رفتند و دو ركعت نماز استسقاء ( طلب باران ) به جا آوردند و دعا كردند . از همان لحظه تا هفت شبانه روز
باران فراوان باريد . ( 2 )

سال هفتم هجري

در ماه محرم ، جنگ خيبر پيش آمد . پيامبر در اين جنگ
با 1400 سرباز و 200 اسب به سوي خيبر حركت كرد . يهوديان به قلعه هاي خود پناه
بردند ، ولي با دلاوري هاي مسلمانان ، قلعه هايشان يكي پس از ديگري سقوط
كرد و سرانجام مسلمانان پيروز شدند . بعضي از يهوديان با ديدن شكست خود ، پيشنهاد صلح
دادند كه پيامبر نپذيرفت . سپس از پيامبر درخواست كردند زمين هايي در اختيارشان
باشد تا در آنها كشاورزي كنند و از محصول خود سهمي هم به مسلمانان بدهند . پيامبر
اين درخواست را پذيرفت و هر سال عبدالله بن رواحه انصاري را براي جمع آوري محصول نزد آنان مي فرستاد . وقتي عبدالله در جنگ موته شهيد شد ، پيامبر ، جبار پسر صخر را به جاي او روانه كردو اين برنامه تا
زمان خلافت عمر بن الخطاب ادامه داشت . هنگامي كه عمر به
خلافت رسيد ، همه يهوديان را از حجاز بيرون راند . ( 3 )

پيامبر در ماه محرم همان سال براي خود مهري درست كرد كه روي آن « محمد رسول
اللّه ( صلّي الله عليه وآله ) » حك شده بود . ( 4 ) آن گاه در ماه ربيع الاول به پادشاهان و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التنبيه و الاشراف ، ص 221 .

2 . حبيب السير ، ج 1 ، ص 268 .

3 . التنبيه والاشراف ، ص 222 .

4 . همان ، ص 224 .


22


اميران سرزمين هاي گوناگون نامه نوشت و آنان را به اسلام فراخواند . ايشان
نامه هايش را با « بسم اللّه الرّحمن الرّحيم » آغاز مي كرد و با مهر مخصوص
خود پايان مي داد . ( 1 )

در اين سال ، پيامبر براي انجام دادن عمره كه مشركان در سال گذشته در حديبيه مانع
از انجام دادن آن شده بودند ، در ماه ذي قعده از مدينه خارج شد . وقتي كه به مكه
رسيد ، مشركان براساس قرار قبلي از مكه بيرون رفته بودند . پيامبر با همراهان خود سه
روز در مكه توقف كردند و اعمال عمره را به جا آوردند . ( 2 )

سال هشتم هجري

در اين سال ، جعفر بن ابي طالب ، زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه هنگام جنگ با روميان در سرزمين موته شهيد
شدند . ( 3 ) فتح مكه نيز در اين سال صورت گرفت و پيامبر
با كمك علي ( عليه السلام ) ، بت هايي را كه اطراف
كعبه بودند ، شكست . همچنين با اينكه قريش دشمني و آزار بسياري به مسلمانان روا داشته
بودند ، آنان را عفو كرد . جنگ حنين از رويدادهاي ديگر
اين سال است . مسلمانان در اين جنگ ، قبيله هوازن را شكست
دادند و عده بسياري از زنان و مردان دشمن را اسير و اموالشان را به غنيمت گرفتند . جنگ طائف از ديگر حوادث مهم اين سال است كه مسلمانان پس
از محاصره شهر و نبرد با دشمنان ، شهر را آزاد كردند . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص 225 .

2 . حبيب السير ، ج 1 ، صص 381 و 382 .

3 . مروج الذهب ، ج 2 ، ص 296 .

4 . مناقب آل ابي طالب ، ج 1 ، صص 180 و 181 ؛ السيرة النبوية ، ج 4 ، صص 121 ـ 129 .


23


سال نهم هجري

جنگ تبوكدر ماه رجب
اين سال پيش آمد . در اين جنگ ، طرف مقابل مسلمانان ، امپراتور روم بود . پيامبر با
اصحاب از جان گذشته خود به تبوك رفتند ، ولي كار به صلح انجاميد و دشمن پذيرفت كه
جزيه پرداخت كند . پيامبر هم براي آنان امان نامه نوشت . ( 1 ) در همين سال ، منافقان ، مسجد
ضرار
را براي دست يابي به اهداف شومشان بنا كردند كه به دستور پيامبر
ويران شد . همچنين « سوره برائت » بر پيامبر نازل شد و آن حضرت ، علي ( عليه السلام ) را مأمور كرد كه به مكه برود و هفت آيه اول
اين سوره را هنگامي بخواند كه مردم در منا اجتماع كرده اند .

سال دهم هجري

در اين سال ، علي ( عليه السلام ) مأمور شد به يمن
برود و نامه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را براي
مردم آنجا بخواند و آنان را به اسلام دعوت كند . طايفه همْدان همگي در يك روز مسلمان شدند و ديگر قبيله ها به تدريج به اسلام
گرويدند .

در همين سال ، پيامبر براي آخرين بار با مسلمانان حج به جا آورد . به همين
سبب ، آن حج را حجّة الوداع مي گويند . برخي آن
حج را حجة البلاغ نيز ناميده اند ؛ زيرا
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در پايان
سخنراني ها و مناسك حج ، رو به جمعيت مسلمانان كرد و فرمود : « اَللّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ ؛ خدايا پيام تو را به مردم ابلاغ
كردم ؟ » همه مردم گفتند : آري . آنگاه پيامبر گفت : « اَللّهُمَّ
اَشْهَدْ
؛ خدايا شاهد باش . » در همين سفر ، علي ( عليه
السلام )
از يمن بازگشت و در ايام حج خدمت پيامبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السيرة النبوية ، ج 4 ، صص 159ـ169 .


24


رسيد . پيامبر نيز او را در قرباني خويش شريك ساخت . ( 1 ) حضرت محمد ( صلّي الله عليه
وآله )
در بازگشت از « حجة الوداع » در ميانه راه مكه و مدينه در محلي به نام غدير خم ، علي ( عليه
السلام )
را جانشين خود معرفي كرد . ( 2 )

سال يازدهم هجري

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در بازگشت از حج
بيت الله الحرام به مدينه ، در ماه صفر بيمار شد و در خانه بستري گرديد . آن حضرت در
طول بيماري خويش ، سه بار ميان مردم ظاهر شد و با آنان از فتنه هاي روزگار و
خداحافظي ، وفاي به وعده و حلاليت طلبي سخن گفت . آن حضرت پس از تحمل مدتي
بيماري ، سرانجام روز دوشنبه بيست و هشتم ماه صفر در 63 سالگي ديده از جهان
فرو بست . بدن مطهر وي را در اتاق مسكوني خودش به خاك سپردند . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التنبيه و الاشراف ، صص 239ـ240 .

2 . الارشاد ، صص 89 و90 .

3 . همان ، صص 82 و 83 .


25


بخش دوم : 114 جلوه رفتاري و گفتاري پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله )


27


فصل اول : اخلاق فردي

درآمد

لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَ الْيَوْمَ اْلآخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثيراً . ( احزاب : 21 )

به يقين ، رسول خدا ( صلي الله
عليه وآله )
براي شما نمونه نيكويي است براي هر كس كه
به خدا و روز جزا اميد دارد و بسيار ياد خدا مي كند .

پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) الگوي جاودان
مسلمانان است كه مي توانند گفتار و كردار خود را در آينه وجودش به تماشا
بنشينند . حضرت علي ( عليه السلام ) ، پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را الگوي كامل معرفي مي كند :

وَ لَقَدْ كانَ فِي رَسُولِ اللّه ( صلّي الله عليه وآله ) كاف لَكَ فِي
الاُْسْوَةِ .
( 1 )

پيروي كردن و الگوگيري از رفتار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي تو كافي
است .

بنابراين :

فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الاَْطْيَبِ
الاَْطْهَرِ
( صلّي الله عليه وآله ) فَاِنَّ فِيهِ اُسْوَةً لِمَنْ تَأَسِّيَ وَ عَزَاءً لِمَنْ
تَعَزِّي وَ اَحَبُّ الْعِبادِ اِلَي اللّهِ الْمُتُأَسِّي بِنَبِيِّهِ وَ
الْمُقْتَصُّ لاَِثَرِهِ .
( 2 )

از پيامبر پاك و پاكيزه ات پيروي كن ؛ زيرا راه و
رسمش ، سرمشقي است براي آن كسي كه بخواهد پيروي كند و مايه فخر و بزرگي است براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه ، خطبه 160 .

2 . همان .


28


كسي كه خواهان بزرگواري است و محبوب ترين بندگان نزد
خداوند ، كسي است كه از پيامبرش سرمشق گيرد و گام در جاي قدم او گذارد .

هر كس اسوه حسنه را بشناسد و از او پيروي نكند ، بي ترديد ، به بيراهه ره مي سپارد و در دنياي زر و زور و تزوير و در تاريكستان
ناداني و دنياگرايي غوطهور خواهد شد . آن كه بدون اسوه حسنه سير مي كند ،
البته راه به جايي نمي برد .

به درستي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، ميزان
اكبر است و همه چيز را بايد با خُلق و سيره و روش و راه و رسم او سنجيد و بدان عرضه
كرد ؛ كه اگر با آن موافق بود ، حق است و چنانچه با آن مخالف بود ، باطل است . خداوند ،
پيامبر را فرستاد تا همگان را به سوي حق دعوت كند :

وَ سِيْرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ
كَلامُهُ الْفَضْلُ وَ حُكْمُهُ الْعَدْلُ .
( 1 )

سيره و راه و رسم او معتدل و روش او صحيح و متين و سخنانش
روشنگر حق از باطل و حكمش عادلانه است .

خداوند ، پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) را
فرستاد تا به سوي حق دعوت كند و گواه رفتار خلق باشد . پس :

وَ اقْتَدَوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُم فَاِنَّهُ اَفْضَلُ
الْهَدْيِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَاِنَّها اَهْدي السُّنَنِ .
( 2 )

و به راه و رسم ( سيره ) پيامبرتان اقتدا كنيد كه بهترين راه
و رسم هاست و رفتارتان را با روش پيامبر تطبيق دهيد كه هدايت كننده ترين
روش هاست .

دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد * * * به زير آن درختي رو كه او
گل هاي تر دارد

در اين بازار عطاران ، مرو هر سو چو بي كاران * * * به دكان كسي بنشين كه در
دكان شكر دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، خطبه 94 .

2 . همان ، خطبه 110 .


29


ترازو گر نداري ، پس تو را زو ره زند هر كس * * * يكي قلبي بيارايد ، تو پنداري كه
زر دارد

تو را بر در نشاند او به طرّاري كه مي آيم * * * تو منشين منتظر بر در كه آن
خانه دو در دارد

به هر ديگي كه مي جوشد ، مياور كاسه و منشين * * * كه هر ديگي كه
مي جوشد ، درون چيز دگر دارد

نه هر كلكي ، شكر دارد ؛ نه هر زيري ، زبر دارد * * * نه هر چشمي ، نظر دارد ؛ نه هر
بحري ، گهر دارد ( 1 )

مردي از اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) درخواست
كرد اخلاق پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را برايش
بشمارد . آن حضرت فرمود : تو نعمت هاي دنيا را بشمار تا من نيز اخلاق آن جناب را
برايت بشمارم . عرض كرد : چگونه ممكن است نعمت هاي دنيا را احصا كرد ، با اينكه
خداوند در قرآن مي فرمايد : « وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ
اللّهِ لاتُحْصُوها ؛
اگر نعمت هاي خدا را
بشماريد ، نمي توانيد به پايان رسانيد .
» علي ( عليه
السلام )
فرمود :

خداوند تمام نعمت دنيا را كم مي داند در اين آيه كه
مي فرمايد : «
قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ ؛ بگو متاع دنيا اندك است » و اخلاق پيامبر
اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) را در اين آيه عظيم شمرده است ، چنان كه مي فرمايد : « إِنَّكَ لَعَلي خُلُق عَظيم ؛ تو را خويي بسيار بزرگ است . » اينك تو چيزي را كه اندك است ،
نمي تواني بشماري ، من چگونه چيزي را كه بزرگ است ، احصا كنم . با اين حال ، همين
قدر بدان كه اخلاق نيكوي تمام پيامبران به وسيله رسول اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) تمام شد . هر يك
از پيامبران ، مظهر يكي از اخلاق پسنديده بودند . چون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كليات ديوان شمس تبريزي ، ج 1 ، صص 227ـ228 .


30


نوبت به پيامبر رسيد ، تمام اخلاق پسنديده را جمع كرد . ازاين رو ، فرمود : « اِنّي بُعِثْتُ لاُِتِمِّمَ
مَكارِمَ الاَْخْلاقِ ؛
من برانگيخته شدم تااخلاق
نيكو را تمام كنم » .
( 1 )

آينه نبي ( صلّي الله عليه وآله )

« نه درازي باريك بود و نه كوتاهي خرد ، بل كه ميانه اين هر دو بود : راست اندام تمام پشت . رويي داشت نه گرد و برآمده چون روي فربهان و نه خشك و
نزار چون روي نحيفان ، بل كه روي گرد به قاعده بود ، سپيد و روشن و لطيف . چشمي داشت سپيده ها سپيد و سياهه سياه . مژگاني راست به هم در رُسته ، دراز
و بسيار . انگشتانش ، هم از آنِ دست و هم از آنِ پاي ، درشت و بزرگ . كف هاي وي
نرم چون حرير بود و چون از جاي خود برخاستي و
مي رفتي ، از چستي همانا كه
مرغ بود كه مي پريد و در ميان دو كتفش ، مهر نبوت بودي . و او خود خاتم
پيغامبران و مهتر عالميان بود و در سخا از همه بهتر بود و در شجاعت از همه بيشتر
بود و در فصاحت از همه نيكوتر و تمام تر بود و در عهد و پيمان از همه
درست تر بود و در خوي و خلق از همه نيكوتر بود و در تعيّش با مردم ، از همه
بزرگ تر . بر بديهه ، چون وي را بديدندي ، از وي هيبت داشتندي و چون با وي مخالطت
كردندي ، وي را چون جان و دل دوست گرفتندي . نه پيش از وي ، مثل وي كسي توانستندي ديدن
و نه بعد از وي ، كسي مثل وي تواند يافتن » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مصطفي زماني ، داستان ها و
پندها
، ج2 ، ص 100 ، به نقل از : وقايع الايام ، ج 3 .

2 . رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني ، سيرت رسول
الله
( صلّي الله عليه وآله ) ، ويرايش : مدرس
صادقي ، ص 34 .


31


1

لباس و پوشش

بيان نمونه هايي از سيره پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه
وآله )
در مورد پوشيدن جامه ، جنس لباس ، رنگ و اندازه آن و شيوه پوشيدن پيراهن
و كفش و مانند آن مي تواند الگويي مناسب براي همگان باشد .

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هم به سلامت وعافيت
جسمي ، هم به سادگي و هم به نوع سالم تر پارچه لباس توجه داشت . لباس
پنبه اي مورد علاقه آن حضرت بود . حضرت علي ( عليه
السلام )
مي فرمايد :

اَلْبِسُوا الثِّيابَ الْقُطْنِ فَاِنَّها لِباسُ رَسُولِ
اللّهِ .
( 1 )

لباس هاي پنبه اي بپوشيد ؛ چرا كه آن ، لباس
پيامبر خداست .

رنگ سبز ، رنگ موردپسند پيامبر براي لباس بود : « كانَ يُعْجِبُهُ الثِّيَابُ الخُضْرُ . » ( 2 ) از سوي ديگر ، رنگ سرخ ، رنگي بود كه آن را براي لباس نمي پسنديد : « اِنَّهُ كَرِهَ الْحُمْرَةَ فِي
اللِّباسِ
. » ( 3 ) در پوشيدن لباس همواره به
پاكيزگي آن توجه مي كرد ، به گونه اي كه مي فرمود : هر كس لباسي را
مي پوشد ، بايد در آراستگي و پاكيزگي آن بكوشد : « مَنِ
اتَّخَذَ ثَوْباً فَلْيُنَظِّفْهُ
. » ( 4 ) رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هر گاه لباس تازه
مي پوشيد ، خدا را شكر و سپاس مي گفت : « كانَ مِنْ
فِعْلِهِ اِذَا لَبِسَ الثَّوْبَ الْجَدِيدَ حَمِدَ اللّهُ
. » ( 5 ) در روايت ديگري آمده است ايشان وقتي جامه نو بر تن
مي كرد ، چنين دعا مي فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سنن النبي ، ص 126 .

2 . همان ، ص 120 .

3 . همان ، ص 133 .

4 . مكارم الاخلاق ، ص 103 .

5 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 251 .


32


خدايي را سپاس كه بر تن من چيز پوشاند تا پوشش من باشد و
ميان مردم آراسته باشم .
( 1 )

از نشانه هاي وارستگي آن حضرت در پوشيدن جامه آن بود كه ايشان فخر خويش را
به جامه و نوع آن نمي دانست . اين است كه نقل شده هر نوع لباسي كه فراهم
مي شد ، مي پوشيد ؛ از لنگ و پيراهن يا جُبّه يا هر چيز ديگر . ( 2 ) ايشان هر چه كه فراهم بود ، مي پوشيد ؛ چه
قطيفه اي باشد كه به بر كند يا برد عالي كه بپوشد ، چه جبه پشمين : « ما وَجَدَ مِنَ الْمُباحِ لَبِسَ ؛ هر
چه از حلال مي يافت ، مي پوشيد
» . ( 3 )

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) به ابوذر غفاري
فرمود :

اي ابوذر ! من لباس خشن و سخت مي پوشم ، روي زمين
مي نشينم ؛ انگشتانم را پس از غذا مي ليسم ؛ بر چهار پاي بي زين سوار
مي شوم و كسي را همراه خود سوار مي كنم . اينها از سنت هاي من است . هر كس از سنت هاي من روي گردان شود ، از من نيست .
( 4 )

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در بيشتر موارد ،
عمامه بر سر مي نهاد . هنگام نماز و خطبه و جهاد به تناسب شرايط ، سر را با چيزي
مي پوشاند و گاهي هم سر برهنه بود .
به روايت امام صادق ( عليه السلام ) ، پيامبر اسلام عرقچين و كلاه سفيد و راه راه
مي پوشيد و هنگام جنگ ، عرقچين بر سر مي گذاشت . ( 5 )

در روايت ديگري است كه آن حضرت دستمال و حوله اي داشت كه پس از وضو ، چهره
خود را با آن خشك مي كرد و اگر حوله و دستمالي همراه نداشت ، با گوشه لباس خود ،
صورت را خشك مي كرد . ( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محجة البيضاء ، ج 4 ، ص 145 .

2 . سنن النبي ، ص 125 .

3 . محجة البيضاء ، ج 4 ، ص 125 .

4 . سنن النبي ، ص 131 .

5 . مكارم الاخلاق ، ص 120 .

6 . مكارم الاخلاق ، ص 36 .


33


پيامبر هرگاه لباس و پيراهن مي پوشيد ، ابتدا سمت راست را بر تن مي كرد
و از سمت چپ جامه را از تن درمي آورد . ( 1 ) آن
حضرت انجام كار را با دست راست و شروع از سمت راست را در همه كارهايش دوست
مي داشت ، حتي در پوشيدن جامه و كفش يا شانه كردن مو . ( 2 )

امام صادق ( عليه السلام ) از پدران خويش روايت
مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مردان
را از اينكه در لباس پوشيدن ، خود را شبيه زنان سازند ، بازمي داشت و زنان را
نهي مي كرد كه در لباس پوشيدن شبيه مردان شوند . ( 3 )

2

خوردن و آشاميدن

اولياي الهي همواره از اسارت شكم آزاد بودند . به فرموده امام صادق ( عليه السلام ) :

نزد پيامبر خدا ، هيچ چيز محبوب تر از اين نبود كه
پيوسته گرسنه و از خدا ترسان باشد .
( 4 )

كسي از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيد : آيا اين
روايت صحيح است كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) از نان گندم ، سير نخورد ؟ فرمود : نه . « اصلاً نان گندم نمي خورد ، بلكه نان جو
مصرف مي كرد . » ( 5 ) مقيد نبودن آن حضرت به نوع
خاصي از غذا ، نشان دهنده اين وارستگي است : « كانَ رَسُولُ
اللّهِ يَأكُلُ الاَْصْنافَ مِنَ الطَّعامِ ؛
پيامبر
خدا هر نوع غذايي را مي خورد » .
( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سنن النبي ، ص 123 .

2 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 237 .

3 . مكارم الاخلاق ، ص 118 .

4 . سنن النبي ، ص 160 .

5 . همان ، ص 162 . ( با تغيير و تصرف )

6 . مكارم الاخلاق ، ص 26 .


34


بدگويي از غذا ، نوعي ناسپاسي در برابر نعمت الهي است كه اين رويه هرگز در زندگي
پيامبر ديده نشد :

ماذَمَّ طَعَاماً قَطٌّ ، كَانَ اِذَا اَعْجَبَهُ اَكَلَهُ
وِ اِذَا كَرِهَهُ تَرَكَهُ وَ لا يُحَرِّمُهُ عَلَي غَيْرِهِ .
( 1 )

هرگز از طعامي بدگويي نكرد . اگر از غذايي خوشش
مي آمد ، مي خورد و اگر دوست نداشت ، نمي خورد و براي ديگران هم ممنوع
نمي ساخت .

ايشان ظرف غذا را با انگشتانش پاك مي كرد و
مي فرمود : « بركت غذاي آخر ظرف بيشتر است . » ( 2 ) هر
گاه طعام و سفره را در مقابل حضرت مي نهادند ، چنين دعا مي كرد :

اَللّهُمَّ اجْعَلْها نِعْمَةً مَشْكُورَةً تَصِلُ بِها
نِعْمَةَ الْجَنَّةِ .
( 3 )

خدايا ، اين را نعمتي سپاس گزاري شده قرار بده ؛ نعمتي
كه آن را به نعمت بهشت پيوند دهي .

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : « آن حضرت
از آغاز بعثت تا دم مرگ ، هرگز در حال تكيه دادن غذا نخورد » . ( 4 )

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آغاز و پايان غذا
خوردن و آب نوشيدن « بسم اللّه » و « الحمدللّه » مي گفت . هرگاه آب مي نوشيد ،
آب را به صورت مكيدن مي نوشيد ، نه با يك نفس و به صورت بلعيدن و
مي فرمود : « درد كبد ، از بلعيدن آب به يك نفس پديد مي آيد » . ابن مسعود مي گويد : « حضرت رسول ، آب را با سه نفس
مي نوشيد ، نه يك سره و پيوسته و در هر بار « بسم اللّه » مي گفت و در
پايانش خدا را شكر مي كرد . » ابن عباس نيز روايت
كرده كه آن حضرت را ديده كه با دو نفس آب مي خورد . ( 5 ) رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله )
گاه در ظرف هاي بلوري كه از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سنن النبي ، ص 177 .

2 . همان .

3 . مكارم الاخلاق ، ص 143 .

4 . سنن النبي ، ص 162 .

5 . همان ، ص 169 .


35


شام مي آوردند ، آب مي نوشيد . گاهي نيز در كاسه هاي چوبي يا سفالي
و زماني در مشت هاي خويش آب مي نوشيد و مي فرمود : « هيچ ظرفي به
گوارايي دست نيست » . گاهي هم از دهانه مشك آب مي نوشيد . گاهي ايستاده ، گاهي
سواره و در هر ظرفي كه پيش مي آمد . شربت خنك را هم دوست داشت ،
ولي مي فرمود :

سَيِّدُ الاَْشْرِبَةِ في الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ
الْماءٌ .
( 1 )

آب ، سرور و سالار همه نوشيدني ها در دنيا و آخرت است .

امام حسين ( عليه السلام ) فرموده است :

رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله )
وقتي غذايي مي خورد ، مي گفت : بارخدايا ! در آن به ما بركت عطا كن و بهتر از آن را روزي ما گردان . هنگامي كه شير
يا شربتي مي نوشيد ، مي گفت : بارخدايا ! در آن به ما بركت عطا كن و از آن
روزي ما گردان .
( 2 )

حضرت امام رضا ( عليه السلام ) فرمود :

رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله )
فرمود : برترين خوردني اهل دنيا و آخرت ، گوشت است
و پس از آن ، برنج . و فرمود : شربت عسل را هر كس به شما تعارف كرد ،
رد نكنيد . فرمود : انار بخوريد كه هر دانه آن در معده قرار
مي گيرد ، دل را روشن مي سازد و شيطان را چهل روز بيرون مي راند . و
فرمود : سركه ، نان خورش نيكويي است . خانواده اي كه سركه داشته باشند ، فقير
نمي شوند . و فرمود : بر شما باد به روغن زيتون كه
آن تلخي صفرا و سودا را مي گشايد و بلغم را مي برد و عصب را قوي
مي سازد و بيماري را برطرف مي كند و اخلاق را نيكو و وجود ( يا نَفَس ) را
پاكيزه و غم را برطرف مي سازد . و فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكارم الاخلاق ، ص 31 .

2 . عيون الاخبار الرضا ( عليه السلام ) ، ج 2 ، ص 39 .


36


برترين خوراك دنيا و آخرت ، گوشت است و برترين نوشيدني دنيا
و آخرت ، آب است و من سرور فرزندان آدمم و فخر نمي كنم .
( 1 )

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) سركه و روغن
زيتون را بيشتر از نان خورش ها دوست مي داشت . يك بار بر ام سلمه وارد شد و آن بانو پاره ناني خدمت پيامبر آورد . پيامر
فرمود : خورشي داري ؟ عرض كرد : نه اي رسول خدا ، جز سركه چيزي ندارم . فرمود : « سركه ،
خورش خوبي است . خانه اي كه در آن سركه باشد ، بي چيز نيست » . ( 2 )

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ، خربزه را با شكر
و با خرما مي خورد و خوردن هندوانه را نيز با خرما دوست داشت و از
سبزي ها ، ريحان را دوست داشت و از نگاه كردن به ترنج سبز و سيب سرخ خوشش
مي آمد . ( 3 ) روزي غذايي بسيار گرم براي پيامبر
آوردند . حضرت فرمود :

خداوند آتش را طعام ما نساخته است . بگذاريد خنك و قابل
خوردن شود كه غذاي داغ ، بي بركت است و شيطان در آن بهره اي
دارد .
( 4 )

گفته اند : پيامبر شامگاه پنج شنبه در مسجد قبا روزه اش را گشود و
فرمود : آيا چيزي براي نوشيدن هست ؟ اوس بن خولي الانصاري قدح بزرگي از شربت شير و عسل براي ايشان آورد . پيامبر آن را چشيد و از دهان
دور كرد و فرمود :

اين دو نوشيدني است ؛ يكي از آنها كافي است . من آن را
نمي خورم و بر ديگران حرام هم نمي كنم ، ولي خودم براي خدا فروتني ميورزم
و هر كس براي خدا فروتني كند ، خدا او را بالا مي برد و هر كس تكبر كند ، خداوند
او را پايين مي كشد و هر كس در معاش به اقتصاد و ميانه روي عمل كند ، خدا
به او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج 1 ، ص 34ـ36 .

2 . فروع كافي ، ج 2 ، ص 172 .

3 . همان ، ص 181 .

4 . همان ، ج 2 ، صص 170 و 171 .


37


روزي مي بخشد و هر كس تبذير و زياده روي كند ،
خدا او را محروم مي سازد و هر كس از مرگ بسيار ياد كند ، خدا او را دوست
مي دارد .
( 1 )

3

بهداشت

دين اسلام ، همگان را به رعايت بهداشت و سلامت جسم فرا خوانده است . پيامبر
گرامي اسلام نيز كه رفتارش همواره الگوي مسلمانان است ، در مورد بهداشت تن و
جان ، سيره پسنديده اي داشت . در اين باره آمده است :

كانَ رَسوُلُ اللّهِ لا يَتَنَفَّسُ فِي الاِناءِ اِذَا
شَرِبَ فَإِذَا اَرَادَ أَنْ يَتَنَفَّسَ اَبْعَدَ الاِناءَ عَنْ فِيهِ ، حَتَّي
يَتَنَفَّسَ .
( 2 )

رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله )
وقتي آب مي نوشيد ، در ظرف آب ، نفس
نمي كشيد ، ( بازگشت نفس را در آب داخل نمي كرد ) بلكه هر وقت مي خواست
نفس بكشد ، آن را از دهان دور نگه مي داشت .

ايشان در پاسخ به اين پرسش كه چرا مسلمانان كمتر بيمار
مي شوند ، فرمود :

نَحْنُ قَوْمٌ لا نَأكُلُ حَتّي نَجوُعَ وَ إِذَا
اَكَلْنَا لا نَشْبَعُ .
( 3 )

ما جمعيتي هستيم كه تا وقتي كاملا گرسنه نشويم ، غذا
نمي خوريم و چون غذا مي خوريم ، خود را كاملاً سير
نمي كنيم .

ايشان به مسواك دهان و دندان بسيار توجه مي كرد ، به گونه اي كه :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي ، ج 2 ، ص 122 .

2 . مكارم الاخلاق ، ج 1 ، ص 32 .

3 . سنن النبي ، ص 181 .


38


لَمْ يُرَ رَسُولُ اللّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) قطُّ خَارِجاً
مِنَ الْغَائِطِ اِلاّ تَوَضَّأَ وَ يَبْتَدِيءُ بِالسِّوَاكِ
. ( 1 )

ديده نشد رسول خدا ( صلي الله
عليه وآله )
قضاي حاجت كند ، مگر اينكه پس از آن وضو
مي ساخت و وضو را با مسواك كردن آغاز مي كرد .

رسول گرامي اسلام با گرفتن ناخن ، ماليدن روغن به بدن ، سرمه كشيدن ، زدودن موهاي
زايد و كوتاه كردن شارب ، مسلمانان را به اهميت دادن به بهداشت فرا مي خواند . ايشان درباره كوتاه كردن ناخن مي فرمايد :

مَنْ قَلَّمَ اَظْفارَهُ يَوْمَ الْجُمْعَةِ اَخْرَجَ
اللّهُ مِنْ اَنامِلِهِ داءً وَ اَدْخَلَ فِيهِ شِفاءً
. ( 2 )

هر كس ناخنش را روز جمعه بگيرد ، خداوند درد را از انگشتانش
بيرون كند و شفا را در آن وارد سازد .

ايشان همواره بوي خوش به كار مي برد ؛ موهايش را شانه مي زد و لباسش
هميشه تميز و زيبا بود . هنگام خروج از خانه ، در آينه نگاه مي كرد و هر وقت وضو
مي ساخت ، مسواك مي زد . رنگ كفش و لباس آن حضرت نيز با هم متناسب بود . عمامه اي كه بر سر مي نهاد ، به قامتش برازندگي ويژه اي مي داد
و بر جذبه و ابهتش مي افزود . ايشان مي فرمود :

اِنَّ اللّهَ جَمِيلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالِ . ( 3 )

همانا خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد .

محمد بن جرير طبري دراين باره مي نويسد :

كَانَ يَنْظُرُ فِي الْمِرْآةِ وَ يُرَجِّلُ جَمَّتَهُ وَ
يَمْتَشِطُ وَ رُبَّما نَظَرَ فِي الْماءِ وَ سَوّي جَمَّتَهُ فِيهِ وَ لَقَدْ
كَانَ يَتَجَمَّلُ لاَِصْحابِهِ فَضْلاً عَلَي تَجَمُّلِهِ لاَِهْلِهِ وَ قَالَ : اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ اِذَا خَرَجَ اِلَي اِخْوَانِهِ اَنْ
يَتَهَيَّاءَ لَهُمْ وَ يَتَجَمَّلَ .
( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محجة البيضاء ، ج 1 ، ص 296 .

2 . مكارم الاخلاق ، ج 1 ، ص 123 .

3 . نهج الفصاحه ، ص 159 .

4 . مكارم الاخلاق ، ج 1 ، ص 36 .


39


عادت رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله )
اين بود كه به آينه نگاه مي كرد و موي سرش
را صاف مي كرد و شانه مي زد و چه بسا در برابر آب ، موي سر خود را منظم
مي كرد و خود را نه تنها براي خاندانش ، بلكه براي اصحاب خويش مي آراست و
مي فرمود : خدا دوست دارد كه بنده اش وقتي براي ديدن برادران از خانه
بيرون مي رود ، خود را آماده كند و بيارايد .

پيامبر گرامي اسلام همواره از بوي خوش استفاده مي كرد ، چنان كه در
اين باره آمده است :

كَانَ رَسوُلُ اللّه ( صلي
الله عليه وآله )
يُنْفِقُ عَلَي الطِيبِ اَكْثَرَ
مِمّا يُنْفِقُ عَلَي الطَّعامِ
. ( 1 )

رسول الله ( صلّي الله عليه
وآله )
براي عطر و بوي خوش ، بيش از غذا پول خرج
مي كرد .

وارد شده است مردي ژوليده و با ريش بلند و نامنظم خدمت رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) آمد . حضرت فرمود :

اين مرد روغن پيدا نكرده است ، تا موهايش را صاف و منظم
كند ؟ بعضي از شما نزد من مي آييد ، در حالي كه قيافه شيطان را
داريد .
( 2 )

امام باقر ( عليه السلام ) مي فرمايد :

پيامبر خدا از هيچ راهي نمي گذشت مگر آنكه هر كس پس
از ساعت ها از آنجا گذر مي كرد ، از بوي خوشي كه از ايشان مانده بود ،
مي فهميد آن حضرت از آنجا گذشته است . هيچ نوع عطري برايش نمي آوردند ، مگر
آنكه از آن به خود مي ماليد و مي فرمود : بوي عطر ، مطبوع و خوب و حمل آن ،
آسان است .
( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص 66 .

2 . محجة البيضاء ، ج 1 ، ص 309 .

3 . مكارم الاخلاق ، ج 1 ، ص 66 .


40


4

آراستگي

آراستگي و زيبايي ظاهري در سنت رسول الله ( صلّي الله عليه
وآله )
جايگاه ويژه اي داشت .

رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد :

اِنَّ اللّهَ يُبْغِضُ الْوَسَخَ وَ
الشَّعَثَ
. ( 1 )

پروردگار ، چرك و ژوليدگي را دشمن مي دارد .

در سيره رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمده است :

وَ كَانَ يَنْظُرُ فِي الْمِرآةِ وَ يُرَجِّلُ جَمَّتَهُ
وَ يَمْتَشِطُ وَ رُبَّما نَظَرَ فِي الْماءِ وَ سَوّي جَمَّتَهُ فِيهِ وَ لَقَد
كَانَ يَتَجَمَّلُ لاَِصْحابِهِ فَضْلاً عَلَي تَجَمُّلِهِ لاَِهْلِهِ
. ( 2 )

رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله )
در آينه نگاه مي كرد و موي سر خود را شانه
مي زد . گاهي هم به جاي آينه ، در ظرف آب نگاه مي كرد و موي سر خود را مرتب
مي ساخت . علاوه بر اينكه خود را براي خانواده آراسته و مهيا مي كرد ، خود
را براي برادران ديني اش هم مي آراست .

آن حضرت با شانه ، سر خود را شانه مي كرد . همسرانش مراقب و منتظر بودند كه
وقتي از موهاي سر و صورت او مي ريخت ، آنها را جمع كنند . تار موهايي كه گاهي
نزد مردم به عنوان تبرك مانده بود ، از همان موها بود . وي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج الفصاحه ، ح 741 .

2 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 249 .


41


گاهي روزي دوبار ، محاسن خود را شانه مي زد و پس از شانه زدن ، شانه را زير
تشك و بالش خود مي گذاشت . ( 1 )

پيامبر خدا به بوي خوش اهميت فراواني مي داد و خود را معطر مي ساخت . هرگاه از كوچه و گذرگاهي مي گذشت ، آنان كه از آن مسير مي گذشتند ، از
رايحه خوش بر جاي مانده ، مي دانستند كه پيامبر از اين كوچه گذشته است . هرگاه
عطري به او عرضه مي شد ، از آن استفاده مي كرد و مي فرمود : « بوي آن
خوش است . سنگيني هم ندارد . » استفاده از بوي خوش را هميشه دوست داشت و از آن لذت
مي برد . ( 2 )

حضرت به سنت مسواك زدن دندان نيز اهميت مي داد ، به
گونه اي كه دندان هايش پيوسته براق و سفيد بود . ايشان در خواص و آثار
مسواك مي فرمود :

اَلسِّوَاكُ مُطَهِّرَةٌ لِلْفَمِ وَ مَرْضَاةٌ لِلرَّبِّ
وَ جَعَلَهَا مِنَ السُّنَّةِ الْمُؤَكَّدَةِ
. ( 3 )

مسواك هم پاكيزه كننده دهان است ، هم موجب رضاي الهي
است و از سنت هاي مؤكدي است كه خداوند قرار داده است .

ايشان به گل و هديه دادن آن اهميت مي داد ، چنان كه اميرمؤمنان
علي ( عليه السلام ) فرموده است :

رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله )
گلي را با هر دو دست به من عطا كرد . وقتي آن را
به بيني نزديك ساختم ، فرمود : « همانا اين گل پس از آس ، ( 4 ) سرور گياهان
بهشت است » . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مكارم الاخلاق ، ص 33 .

2 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 249 .

3 . محدث قمي ، سفينة البحار ، ج 1 ، ص 674 .

4 . آس ، درختي است شبيه به درخت انار كه برگ هايش سبز و
خوش بو و گلش سفيد و معطراست .

5 . عيون اخبار الرضا ( عليه السلام ) ، ج 2 ، صص 40 و 41 .


42


5

خواب و استراحت

پيامبر گرامي اسلام به پهلوي راست مي خوابيد و دست راستش را زير گونه راست
خويش مي نهاد و مي فرمود : « آفريدگارا ! مرا روزي كه بندگانت را بر
مي انگيزاني ، از عذابت ( در امان ) نگه دار » . ( 1 )

به طور معمول در آغاز شب مي خفت و در فرجام آن برمي خاست . گاه براي
انجام دادن كار مردم ، شب زود نمي خوابيد . چون مي خفت ، بيدارش
نمي كردند تا خود بيدار مي شد . هنگام خفتن ، دست راست را زير گونه راست
مي نهاد ( 2 ) و هرگاه از خواب برمي خاست ،
پروردگار را سجده مي كرد . ( 3 )

مردمان را از خوابيدن بر پشت بام بدون نرده يا ديواره بازمي داشت . ( 4 ) ارتفاع مناسب ديوار را يك ذراع و يك وجب مي دانست و
مي فرمود :

كسي كه بر پشت بام بي ديواره بخوابد و ناگواري بر او
رخ دهد ، تنها خودش را سرزنش كند .
( 5 )

پيامبر وقت خواب ، مسواك را بر بالين خود مي نهاد و چون برمي خاست ، اول
مسواك مي كرد و مي فرمود :

چنان به مسواك كردن مأمور شدم كه بيم داشتم بر من واجب شده
باشد .
( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي ، ج 3 ، ص 323 .

2 . جامع الصغير ، ج 2 ، ص 312 .

3 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 253 .

4 . اصول كافي ، ج 6 ، ص 53 .

5 . همان ، ص 520 .

6 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 229 .


43


توجه به بهداشت فردي ، جايگاهي بس مهم در زندگي حضرت داشت . ايشان به درستي تعاليم
ديني را در زندگي فردي به كار مي بستند و با كاربست عملي خويش ، ديگران را نيز
به اين توصيه ها رهنمون مي ساختند .

بوريايي بدون هيچ زيرانداز ديگري مي خفت و پيش از خواب مسواك مي كرد . چون به بستر مي رفت ، بر پهلوي راست مي خوابيد . دست راست را زير گونه راست
قرار مي داد و آية الكـرسي و دعا مي خواند . از جملـه آن دعـاها اين بود :

بِسْمِ اللّهِ اَمُوتُ وَ اَحْيي وَ اِلَي اللّهِ
الْمَصِيرُ اَللّهُمَّ آمِنْ رَوْعَتِي وَاسْتُرْ عَوْرَتي وَ اَدِّ عَنِّي
أَمانَتِي .
( 1 )

به نام خدا مي ميرم و زنده مي شوم و بازگشت به
سوي خداست . بار خدايا ! هراسم را تسكين ده و امنيتم بخش و عورتم را پوشيده بدار و
امانتم را بپرداز .

حضرت علي ( عليه السلام ) درباره نوع رخت خواب
ايشان مي فرمايد :

كَانَ لَهُ فِرَاشٌ مِنْ أدْم حَشُوهُ لِيفٌ وَ كَانَت
لَهُ عَبَاءَةٌ تُفْرَشُ لَهُ حَيْثُمَا اِنْتَقَلَ وَ تُثَنَّي ثِنتَينِ وَ كَانَ
كَثِيراً ما يَتَوَسَّدُ وَسَادَةً لَهُ مِنْ أدْم حَشوُها لَيفٌ وَ يَجْلِسُ
عَلَيهَا . . . وَ كَانَ يَنَامُ عَلَي الْحَصِيرِ لَيسَ تَحتَهُ شَيءٌ
غَيْرُهُ .
( 2 )

رخت خواب ايشان پوستي بود كه داخل آن از ليفه و پوشال
خرما پر شده بود . بالش او نيز چنين بود . زيرانداز او يك عبا بود كه گاهي هم آن را
دولا مي كرد و بر آن مي نشست . بيشتر موارد بر حصيري مي خوابيد كه
زيرش چيزي جز آن نبود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . موسوي گرمارودي ، سيماي آفتاب ، ص 40 .

2 . مكارم الاخلاق ، ص 38 .


44


6

توكل

يكي از گفتني هاي شيرين فتح مكه اين بود كه وقتي
ابوسفيان آن همه شكوه و عظمت سپاه رسول خدا
( صلي الله
عليه وآله )
را ديد ، در حيرت و تعجب فرو رفت . وي كنار
نيروها قدم مي زد و مي گفت : « اي كاش مي دانستم كه چرا محمد بر من
پيروز شد ؟ با اينكه او همچون ما داراي سازمان دهي و تشكيلات رزمي نبود و
گروندگان به محمد از هر نظر از ما ناتوان تر بودند . چگونه آنها اين چنين
نيرومند شدند و بر ما پيروز گشتند . » رسول اكرم
( صلي
الله عليه وآله )
سخن او را شنيد . پس دست مباركش را روي شانه ابوسفيان گذاشت
و فرمود : « بِاللّهِ غَلَبْتُكَ ؛ ما به كمك اللّه بر
شما پيروز شديم » . ( 1 )

اين سخن همان است كه ما از آن به « امداد غيبي » ياد مي كنيم ؛ زيرا هر كس به
خدا توكل كند و از روي ايمان خالص ، در خط اللّه گام بردارد ، پيروز مي شود . خداوند در قرآن مي فرمايد :

وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ
إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ . ( عنكبوت : 69 )

همانا آناني را كه در راه ما جهاد كنند ، هدايت خواهيم كرد
و خدا با نيكوكاران است .

پيامبر گرامي با تربيت قرآني دريافته بود كه سپردن كارها به خداوند و اتكال به
ذات الهي ، عامل پيروزي و نجات است . آيات وحي در تار و پود جان او جاي گرفته بود
كه :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محمد محمدي اشتهاردي ، داستان هاي
شنيدني از فتح مكه و جنگ حنين
، ص 53 .


45


اي رسول ما ، خدا تو را كفايت مي كند و مؤمناني كه
پيروان تواَند . ( انفال : 64 )

پس اي رسول ، هر گاه مردم از تو روگردانيدند ، بگو خدا مرا
كافي است كه جز او خدايي نيست . من به او توكل كرده ام كه ( خداي جهان ) و رب عرش
بزرگ اوست . ( توبه : 129 )

و اي رسول ، هرگز مگو كه من اين كار را فردا خواهم كرد . مگر
آنكه بگويي « ان شاء اللّه » ( اگر خدا بخواهد ) و خدا را لحظه اي فراموش مكن و
بگو اميد است خداي من ، مرا به حقايقي نزديك تر از اين هدايت
فرمايد . ( كهف : 23و24 )

درباره نفي اتكا به خود و غفلت از اثرگذار واقعي در كارها آمده است كه يكي از
اصحاب ، اذن تشرف به محضر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله )
را گرفت . حضرت فرمود : « كيستي ؟ » عرض كرد : « منم اي رسول خدا . » رسول
اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) خشمگين شد و فرمود : « من ! من ! آيا رواست براي مخلوقي كه بگويد من ! » آن شخص از كرده خود پشيمان شد و گفت : « پناه مي برم به خدا از خشم خدا و رسولش . پس علت خشم آن حضرت را پرسيد . » رسول
اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « آيا نمي داني
كه اين لفظ « مَن » شايسته مخلوق نيست ؟ آيا نمي داني كه ابليس در برابر فرمان
خدا بر اينكه آدم را سجده كند ، گفت : انا خيرٌ مِنْهُ . من بهتر از او هستم . در نتيجه
از درگاه رحمت حق رانده شد . » در اين وقت ، آن صحابي دوباره اظهار پشيماني كرد و
متعهد شد كه ديگر هرگز « من » نگويد . ( 1 )

البته توكل به معناي خانه نشيني و واگذاري مطلق كارها به دست خداوند نيست
كه اين با آموزه هاي ديني ناسازگار است . انسان متوكل ، در انجام دادن كارها ،
تأثير خدا را بيش از هر چيز احساس مي كند و خود را وجودي رابط و وابسته به يك
موجود مستقل مي يابد . با اين حال ، به دقت ، عوامل طبيعي كار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . داستان ها و پندها ، ج 8 ،
ص 155 ؛ به نقل از : جامع النورين ، ص 185 .


46


را در نظر دارد و به علل كارها توجه مي كند . در حكايتي آمده است : روزي شتر
پيامبر گُم شد . پس از جستوجوي فراوان آن را پيدا كردند و نزد پيامبر آوردند . حضرت
رو به غلامش كرد و فرمود : مگر هنگام خواباندن شتر ، زانوانش را نبسته بودي ؟ غلام عرض
كرد : كسي كه به قادر متعال توكل داشته باشد ، احتياجي ندارد كه زانوان شتر را ببندد . حضرت فرمود :

« اَعْقِلْ وَ تَوَكَّلْ ؛ اول
زانوي شتر را ببند و بعد توكل كن » ؛ زيرا قبول مشيت الهي به چيزي تعلق مي گيرد
كه همراه با كسب و كار و تلاش باشد . نه آن گونه باش كه كاري نكني و همه چيز را به
خدا واگذار كني و نه چنان باش كه بدون توكل و ياري باري تعالي ، كسب و كار را منشأ
خير و بركت بداني .
( 1 )

7

خداترسي و ذكر مدام

حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) پيوسته به ياد خدا
بود ، هم در دل و هم در زبان . هرگاه از مجلسي برمي خاست ، مي گفت : « سُبْحانَكَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ . » ( 2 ) هنگام خوابيدن ، بيدار شدن ، آماده شدن براي نماز ،
استراحت ، غذا خوردن و به طور كلي در سفر و حضر ، دعا مي خواند و ياد خدا
مي كرد . هنگام دعا ، مانند مسكيني كه غذا مي خواهد ، متضرعانه دست به سوي
درگاه خدا بلند مي كرد . روزي هفتاد بار « اَسْتَغْفِرُاللّهَ » مي گفت ؛ با آنكه معصوم بود و گناهي
از حضرتش سر نزده بود . هنگام خواب به توصيه جبرئيل امين ، « آية الكرسي »
مي خواند . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مهدي پرتوي آملي ، امثال و حكم ، ص 129 .

2 . محجة البيضاء ، ج 4 ، ص 132 .

3 . مكارم الاخلاق ، ص 38 .


47


حضرت امام زين العابدين ( عليه السلام ) فرموده است :

جدّ من ، رسول خدا ( صلي الله
عليه وآله )
با آنكه خداوند ، گذشته و آينده او را
بخشوده و آمرزيده بود ، كوشش و بندگي خدا را رها نمي كرد تا آنجا كه ساق و قدمش ( از كثرت عبادت ) ورم كرد . پدر و مادرم فداي او ، برخي به او گفتند : آيا اين گونه عمل
مي كني ، در حالي كه خدا گناه گذشته و آينده ات را آمرزيده است ؟ فرمود : آيا بنده شاكر و سپاس گزار نباشم .
( 1 )

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

پيامبر هر روز هفتاد مرتبه « استغفرالله » و هفتاد مرتبه « اتوب الي الله » مي فرمود . ( هفتاد مرتبه از خدا طلب آمرزش و هفتاد مرتبه به
سوي خدا توبه مي كرد ) .
( 2 )

اين نشانه راه و رسم بندگي و توجه كامل و پيوسته به معبود است . حضرت امام
باقر ( عليه السلام ) از قول عايشه مي فرمايد :

عايشه به رسول خدا ( صلي الله
عليه وآله )
عرض كرد : چرا خود را ( در عبادت ) به رنج و
مشقت مي اندازي ، در حالي كه خداوند ، گناه گذشته و آينده تو را آمرزيده است . پيامبر فرمود : اي عايشه ، آيا بنده اي سپاس گزار نباشم ؟
( 3 )

در روايتي ديگر عطاء بن زياد مي گويد : « روزي به
عايشه گفتم عجيب ترين چيزي كه از پيامبر ديدي ، چه بود ؟ عايشه گفت : همه كارهاي
پيامبر عجيب است ، ولي از همه عجيب تر اينكه شبي از شب ها پيامبر در خانه
من بود . اندكي استراحت كرد . هنوز آرام نگرفته بود كه برخاست و وضو گرفت و به نماز ايستاد و آن قدر در حال نماز گريه كرد كه جلو لباسش از
اشك چشمش تر شد . پس سر به سجده نهاد و آن قدر گريست كه زمين تَر شد . همچنان تا
طلوع
صبح ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شيخ طوسي ، امالي ، صص 47 و 48 .

2 . اصول كافي ، ج 2 ، ص 504 .

3 . اشاره به آيه « لِيَغْفِرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِنْ
ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ . » ( فتح : 2 )


48


پريشان و گريان بود . وقتي بلال حبشي آمد و پيامبر را براي
نماز صبح طلبيد ، آن حضرت را گريان ديد . پرسيد : شما كه مشمول لطف خدا هستيد ، پس براي
چه گريه مي كنيد ؟ پيامبر فرمود : آيا نبايد بنده سپاس گزار خدا باشم ؟ چرا
نگريم ، خداوند در شبي كه گذشت آيات تكان دهنده اي بر من نازل كرده است . پس شروع به خواندن آيات 190 تا 194 سوره آل عمران كرد و در پايان فرمود : واي به حال
كسي كه اين آيات را بخواند و در آن نينديشد » .
( 1 )

پيامبر هميشه نگران و در انديشه جهان آخرت بود . ابوذر نقل مي كند كه پيامبر شب را به نماز مي ايستاد و اين آيه را تكرار
مي كرد :

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ
لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ . ( مائده : 118 )

پروردگارا ، اگر آنان را مجازات كني ، بندگان تواَند و اگر
آنان را ببخشي ، تو عزيزي و كارهايت از روي حكمت است .
( 2 )

ابن مسعود مي گويد : « روزي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) به من فرمود : برايم قرآن بخوان . شروع
به خواندن سوره نساء كردم . وقتي به اين آيه رسيدم :

فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّة بِشَهيد وَ جِئْنا
بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا . ( نساء : 41 )

( حال مردم ) چگونه است ، آن هنگام كه براي هر امتي گواهي ( بر
اعمالشان ) حاضر سازيم و تو را ( اي پيامبر ) گواه آنان بياوريم .

متوجه شدم كه ديدگان پيامبر پر از اشك شد و به من فرمود : همين مقدار كه خواندي ،
كافي است » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه ، ج 3 ، ص 213 .

2 . سفينة البحار ، ج 1 ، ص 42 .

3 . همان ، ص 420 .


49


امام موسي كاظم ( عليه السلام ) به نقل از پيامبر
فرمود :

وقتي موسي بن عمران با خداي خود راز و نياز مي كرد ،
مي گفت :
« يا رَبِّ أَبَعيدٌ اَنْتَ مِنّي
فَاُنَادِيكَ اَمْ قَريبٌ فَاُنَاجِيكَ ؛
پروردگارا ! آيا تو از من دوري تا ندا كنم تو را يا نزديكي تا با تو آهسته راز و نياز كنم ؟ » به
حضرت موسي
( عليه السلام ) وحي شد : اي موسي ! من هم نشين كسي هستم كه مرا ياد كند . موسي عرض كرد : پروردگارا ! من در حالي هستم كه تو را بزرگ تر از آن مي شمارم تا يادت
كنم . خداوند فرمود : اي موسي ! در هر حال مرا ياد كن .
( 1 )

8

قرآن خواندن

شب ها ، تا سوره هاي حديد ، حشر ، صف ، جمعه و تغابن را نمي خواند ،
نمي خفت . ( 2 ) جابر گفته است : « شب تا سوره هاي تبارك و الم تنزيل را نمي خواند ، نمي خوابيد » . ( 3 ) رسول گرامي ، سوره اعلي را دوست مي داشت . ( 4 ) هنگام خواندن قرآن ، صدايش را مي كشيد ( 5 ) و با آوايي زيبا قرآن مي خواند ( 6 ) و مي فرمود :

هر چيز آرايه اي دارد و زينت قرآن ، آواي خوش است ( 7 ) و نغمه زيبا بر زيبايي
قرآن مي افزايد .
( 8 )

همچنين آورده اند پيامبر نمي خوابيد ، مگر آنكه مسبّحات را تلاوت
مي كرد و مي فرمود : « در اين سوره ها آيه اي هست كه از هزار آيه
بالاتر است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . منهج الصادقين ، ج 4 ، ص 115 .

2 . سنن النبي ، ص 341 .

3 . همان .

4 . همان ، ص 342 .

5 . همان ، ص 346 .

6 . سيدنا محمد ، ص 55 .

7 . صحيح مسلم ، ج 6 ، ص 111 .

8 . بحارالانوار ، ج 76 ، ص 255 .


50


عرض كردند : مسبّحات كدام سوره ها هستند ؟ فرمود : « حديد ، حشر ، صف ، جمعه و
تغابن مسبّحات هستند » . ( 1 )

شيخ طبرسي مي گويد : از ابن
عباس
نقل شده است كه پيامبر وقتي « سَبِّحِ اسْمِ رَبِّكَ الاَْعْلي » را
مي خواند ، مي فرمود : « سبحان ربي الاعلي . » اين روايت از حضرت علي ( عليه السلام ) نيز نقل شده است . ( 2 )

سيوطي از ابي امامه نقل
مي كند : « پس از حجة الوداع ، با پيامبر نماز مي خواندم . حضرت « لا
اُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ » را زياد مي خواند . وقتي كه به اين آيه
مي رسيد « اليس الله بقادر علي ان يحيي الموتي » ، مي شنيدم كه
مي فرمود : « بَلي وَ اَنَا عَلَي ذَلِكَ مِنَ
الشّاهِدِينَ
؛ آري و من بر اين امر گواهم » . ( 3 )

سيوطي همچنين مي گويد : « از ابن عباس روايت است كه پيامبر وقتي كه آيه « وَ نَفْس وَ ما سَوّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ
تَقْواها
» را مي خواند ، درنگ مي كرد و مي فرمود : « اَللّهُمَّ آتِ نَفْسي تَقْوَيها وَ زَكيّها ، اَنْتَ خَيْرُ مَنْ
زَكّيها ، اَنْتَ وَلِيُّهَا وَ مَوْليها ؛
خدايا ! به
روح من تقوا و تزكيه آن را عنايت كن . تو بهترين كسي هستي كه آن را تزكيه
مي كني . تو سرپرست و مولاي روح من هستي . »
ابن عباس مي گويد : پيامبر اين دعا را در نماز مي گفت » . ( 4 )

عبدالله بن مسعود يكي از نويسندگان وحي بود . آيات
قرآن كه بر پيامبر نازل مي شد ، به افرادي از جمله به عبدالله پسر مسعود
مي گفت آن آيات را بنويسند . روزي پيامبر به عبدالله فرمود : آياتي از قرآن را
بخوان تا من بشنوم . عبدالله آياتي را از سوره نساء خواند تا به آيه « فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّة بِشَهيد وَ جِئْنا بِكَ
عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا
. » ( نساء : 41 ) رسيد كه مي گويد : « پس چگونه است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان ، ج 9 ، ص 229 .

2 . همان ، ج 10 ، ص 473 .

3 . الدر المنثور ، ج 6 ، ص 296 .

4 . همان ، ص 356 .


51


( حال بندگان ) هنگامي كه از هر گروهي ، گواهي ( بر كردار آنان ) بياوريم و تو اي
پيامبر گواه بر اين امت باشي . » پيامبر تا اين آيه را شنيد ، منقلب شد و
چشم هايش پر از اشك گرديد و فرمود : ديگر بس است .

علامه طبرسي در تعبيري زيبا ذيل اين آيه مي نويسد :

وقتي كه شاهد و گواه ( پيامبر ) با شنيدن اين آيه ، اين چنين
دگرگون و اندوهگين شود ، پس امت او كه بر او شهادت داده مي شود ، چه بايد
بكنند ؟
( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان ، ج 3 ، ص 49 .


| شناسه مطلب: 78826