بخش 3
27.صلابت و قاطعیت 28 . زهد 29 . خشوع 30 . فروتنی 31.صبر و تحمل 32 . وقت شناسی 33.عزت نفس 34.توبه و استغفار 35 . سخاوت 36 . شجاعت 37.تکبر گریزی 38.علم 39.گناه گریزی 40.انس با خدا 41.تکریم دیگران 42 . مدارا 43 . خاموشی 44 . دوراندیشی
27
صلابت و قاطعيت رسول
الله ( صلّي الله عليه وآله )
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) مظهر آيه كريمه
« أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ . » ( فتح :
29 ) است . حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله )
همچنان كه از شرح صدر و عفو و گذشت برخوردار بود ، صلابت و
قاطعيت مثال زدني نيز داشت . ايشان به اين آيه كريمه قرآن به درستي
جامه عمل مي پوشاند كه : « يا أَيُّهَا النَّبِيُّ
جاهِدِ الْكُفّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ ؛ اي پيامبر ! با كافران و منافقان جهاد و مبارزه كن و با آنها شديد و
غليظ برخورد كن » . ( تحريم : 9 )
پيامبر در جايي سخت گيري مي كرد كه شايسته سخت گيري بود . ايشان
در جنگ بدر ، عباس ، عقيل و ابوالعاص
( به ترتيب عمو ، پسرعمو و داماد خويش ) را كه در صف مشركان بودند ، همانند ديگر
كافران به اسارت گرفت و همچون ديگر اسيران و بر اساس مقررات با آنان رفتار
كرد . ( 3 )
3 . حبيب السير ، ج 1 ، ص 340 ؛ به نقل از : سيدمحمدتقي حكيم ، پيام پيامبر ، بيروت ، دارالجيل ، ص82 .
|
104 |
|
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در فتح مكه ، شماري
از سركردگان فساد مانند : عبدالله بن سعد ، عبدالله بن
حنظل ، فرتنا ، قرينه ، حويرث بن نقيذ ، عكرمه و وحشي
( قاتل حمزه ) را به مرگ محكوم كرد ، در حالي كه عفو عمومي هم صادر كرده بود .
در جنگ بني قريظه نيز ششصد يا هفتصد نفر از اسيران
بني قريظه را در ميدان شهر گردن زد . ( 1 ) اين
همان پيامبري است كه شش هزار اسير هوازن را
يك باره آزاد كرده بود .
در زماني كه در شدت گرماي تابستان حجاز و نيز تنگناهاي اقتصادي ،
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، امت اسلامي را
براي مقابله با روميان تبوك آماده مي كرد ، عده اي منافق كارشكن ، با
توطئه افكني و شايعه سازي براي تضعيف روحيه مردم ، مي خواستند آنان
را به بهانه گرمي هوا از رفتن به جبهه باز دارند :
وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ
أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ . ( توبه : 81 )
مي گفتند در گرماي تابستان به سوي جبهه حركت نكنيد ! بگو آتش دوزخ سوزان تر است ، اگر آنها مي فهميدند .
برخي منافقان نيز در خانه سويلم يهودي ، انجمن تشكيل
دادند و راه هاي دل سرد كردن مسلمانان از شركت در جبهه و مقابله و توطئه
برضد مسلمانان را بررسي مي كردند . وقتي رسول الله ( صلي
الله عليه وآله ) از توطئه آنان باخبر شد ، طلحه بن
عبيدالله را به همراه عده اي به سوي آنها فرستاد و دستور داد خانه
گروهي آنان را آتش بزنند . ( 2 )
همچنين هنگامي كه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله )
در تدارك جنگ تبوك بود ، عده اي از منافقان براي كارشكني و ايجاد تفرقه ميان
مسلمانان ، در محله اي از مدينه ،
1 . سيره ابن هشام ، ج 4 ، ص 201 .
2 . همان ، ج 5 ، ص 196 .
|
105 |
|
مسجدي بنا كردند . چند نفر به نمايندگي از آنان به حضور حضرت آمدند و از ايشان
خواستند براي افتتاح مسجد در مراسم آنها شركت كند . رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) عذر مي آورد كه اكنون عازم جنگ
هستم . پس از رفتن لشكر اسلام به سوي تبوك ، در ميانه راه ، خداي سبحان ، رسول
الله ( صلّي الله عليه وآله ) را از نيت شوم منافقان آگاه
ساخت كه آنان قصد ساختن مركز عبادي و پايگاه ديني را ندارند ، بلكه مي خواهند
از دين عليه دين بهره گيرند و از عنوان مسجد سوءاستفاده كنند :
وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ كُفْرًا وَ
تَفْريقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصادًا لِمَنْ حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ
مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْني وَ اللّهُ يَشْهَدُ
إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ . ( توبه : 107 )
آنان كه مسجد انتخاب مي كنند ، مسجد ضرار و كفر و
جايگاه تفرقه ميان مسلمانان و محل جنگ با خدا و رسول ، از پيش سوگند ياد
مي كنند كه ما در ساختن مسجد حُسن نيت داريم ، ولي خداي سبحان گواهي
مي دهد كه آنها دروغ مي گويند .
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) هنگامي كه از نيت
پليد منافقان آگاه شد ، عده اي از اصحاب را انتخاب كرد و دستور داد مسجد را
ويران كنند و بسوزانند .
در نامه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) به هرقل ، امپراتور روم آمده است : « اَسْلِمْ
تَسْلِم . » ( 1 ) از اين نمونه ها به خوبي
روشن مي شود كه اگر اسلام ، دين رحمت است ، هيچ گاه در برابر فساد
سهل انگار نيست تا مبادا معاندان و منافقان بر كيان مسلمانان مسلط شوند و هويت
اسلامي آنان را تهديد كنند .
پس از جنگ احد ، پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله )
براي ترساندن كافران ، فرمان بسيج عمومي داد . مسلمانان براي سركوبي كافران حركت
كردند تا به حمراء الاسد ـ
1 . مكاتيب الرسول ، ج 1 ، ص 105 .
|
106 |
|
كه حدود دو فرسخ و نيمي مدينه قرار داشت ـ رسيدند . دشمن كه از حمله دوباره
مسلمانان آگاهي يافته بود ، به سوي مكه گريخت .
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) همراه مسلمانان
روز دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه درآنجا ماند . سپس به مدينه بازگشت .
آن گاه در راه به دو نفر فراري دست يافت . اولي معاوية بن مغيره بود كه در جنگ احد ، بيني حضرت حمزه را بريده
بود و ديگري ، ابوعزّه حمجي بود .
ابوعزّه حمجي كسي بود كه در جنگ بدر ، به اسارت مسلمانان در آمد و از فقر و
عيالمندي خود به پيامبر شكايت كرد . حضرت او را آزاد كرد ، به شرطي كه ديگر بار ، به
جنگ مسلمانان نيايد . او نقض عهد كرد و در جنگ احد در صف دشمن ، به نبرد با مسلمانان
پرداخت و كافران را بر ضد مسلمانان تحريك كرد . حضرت ، فرمان قتل اين دو نفر را صادر
كرد .
ابوعزّه پيش از اعدام ، به پيامبر عرض كرد : بر من منّت بگذار و مرا آزاد كن كه
پيامبر فرمود : « لا يُلْدَغُ الْمُؤمِنُ مِنْ حُجر
مَرَّتَيْنِ ؛ مؤمن از يك سوراخ ، دوبار
گزيده نمي شود » . ( 1 )
28
زهد پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله )
علاقه و وابستگي به دنيا ، فضيلت آدمي را تهديد مي كند . زندگي و متاع دنيا
كه تنها شكوفه زيبا و فريبايي است كه هيچ گاه به ثمر نمي نشيند ، بسياري
از آدميان سطحي نگر را به سوي خود جلب مي كند . چنان كه خداوند
مي فرمايد :
1 . كحل البصر ، ص 96 .
|
107 |
|
وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي ما مَتَّعْنا بِهِ
أَزْواجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا . ( طه : 131 )
چشمان خويش را به آنچه متاع دنيا به شمار مي آيد و ما
برخي را از آن بهره داده ايم ، خيره مكن كه اينها شكوفه اي بيش
نيستند .
علاقه مندي به دنيا منشأ هر خطر و گناهي است . انسان زاهد كسي است كه وقتي
متاع دنيا را از دست داد ، متأسف نشود و هنگامي كه متاع دنيا را به دست آورد ، فرحناك
نگردد :
لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا
بِما آتاكُمْ . ( حديد : 23 )
تا بر آنچه از دست شما رفته است ، اندوهگين نشويد و به آنچه
به شما داده است ، شادماني نكنيد .
انسان زاهد را مي توان به راحتي از رفتار و كردارش در
زندگي شناخت . آنان كه به متاع دنيا توجه ندارند و از خداي خود رزق حلال
مي طلبند ، با كساني كه براي به دست آوردن كالاي دنيا شب و روز
نمي شناسند ، متفاوتند . درباره رسول الله ( صلي
الله عليه وآله ) آمده است كه ايشان زندگي بي آلايشي داشت . در مورد
مسكنشان آمده است :
تَوَفَّي رَسُولُ الله ( صلي
الله عليه وآله ) ما وَضَعَ لَبِنَةٌ عَلَي
لَبِنَة . ( 1 )
رسول الله ( صلّي الله عليه
وآله ) در حالي درگذشت كه خشتي را بر روي خشتي ننهاده
بود .
در مورد غذاي ايشان آمده است :
ما اَكَلَ خُبْزُ بُرٍّ قَطُّ وَ لا شَبَعَ مَنْ خُبزِ
شَعير قَطُّ . ( 2 )
هيچ گاه نان گندم نخورد و هيچ گاه از خوردن نان
جو ، خود را سير نساخت .
مردان الهي كه از زندگي در عالم خاك ، مقصدي عالي را مي جويند ، هرگز خود را
به آرايه هاي دنيايي وابسته نمي كنند . حضرت علي ( عليه السلام ) در وصف پيامبر گرامي اسلام
مي فرمايد :
1 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 321 .
2 . همان ، ص 243 .
|
108 |
|
از دنيا به قدر حاجت بسنده كرد و چشم ها را به آن
خيره نساخت . از نظر پهلو ، لاغرترين و از نظر شكم ، گرسنه ترين آنها بود . همانا
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر روي زمين غذا مي خورد و همانند بندگان مي نشست و كفش
خود را به دست خويش پينه مي زد و لباسش را وصله مي كرد و بر الاغ لخت
سوار مي شد و ديگري را هم رديف خود سوار مي كرد . چون ديد
پرده اي در خانه اش تصوير دارد ، به يكي از زنان خود فرمود : اين پرده را
از من پنهان كن ؛ زيرا هر وقت به آن نگاه مي كنم ، به ياد دنيا و زخارف آن
مي افتم . ( 1 )
امام باقر ( عليه السلام ) مي فرمايد :
مقداري حلوا خدمت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) آوردند ، ولي آن
حضرت ميل نفرمود . عرض شد : آيا خوردن آن حرام است ؟ فرمود : خير ، ولي دوست ندارم خود
را به اين گونه غذاها عادت بدهم . سپس فرمود : نعمت هاي پاكيزه خود را در
زندگي دنيايتان ( خودخواهانه ) صرف كرديد . ( 2 )
در روايتي وارد شده است :
مازالَ طَعامُهِ الشَّعِيرَ حَتَّي قَبَضَهُ اللهَ
اِلَيْهِ . ( 3 )
تا هنگام رحلت ، نان سفره وي ، نان جو بود .
در مورد زيرانداز پيامبر نيز روايت شده است : « وَ كانَ فِراشُ رَسُولَ الله ( صلي
الله عليه وآله ) عَبائَهُ ؛ عبا ، فرش حضرت بود . » زهد واقعي را در
روي گرداني وي از دنيا به خوبي مي ديدند :
1 . نهج البلاغه فيض الاسلام ، ح 159 .
2 . احمدبن محمد خالد برقي ، محاسن ،
دارالكتب الاسلاميه ، ص 343 .
3 . همان ، ص 244 .
|
109 |
|
قَدْ حَقَرَ الدُّنْيا وَ صَغَّرَها . . . ، وَاَعْرَضَ عن
الدُّنْيا بِقَلْبِهِ وَ اَماتَ ذِكْرَها عَنْ نَفْسِهِ . ( 1 )
دنيا را كوچك و حقير شمرد و با تمام وجود از آن روي گرداند
و ياد و نام دنيا را از صفحه وجود خويش محو كرد .
اين ويژگي ارزشمند رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در شرايطي تبلور يافته است كه تمام امكانات عمومي در اختيار ايشان بود .
بايد دانست زهد به معناي سستي و گوشه گيري و فرار از مسئوليت ها نيست .
انسان زاهد آن نيست كه گوشه گيري كند و به عبادت صرف روي آورد . اين مفهوم
انحرافي از زهد است . زهد ، بي علاقه بودن به متاع دنيا و وابسته نبودن به مال و
مقام دنيوي است و اين معنا با تلاش و سازندگي هم ساز است . انسان مي تواند
پرتلاش باشد و در عين حال ، زاهد هم باشد . تلاش و سازندگي دستور الهي است :
هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اْلأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا
في مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ . ( ملك : 15 )
او آن خدايي است كه زمين را رام شما قرار داده است ، ولي
براي به دست آوردن روزي حلال بايد بر دوش هاي آن سوار شويد تا روزي حلال به كف
آيد .
رسول گرامي اسلام با اينكه زاهدترين انسان ها بود ، پرتلاش هم بود . قرآن
مجيد به خوبي ، تلاش ايشان را بازتاب مي دهد : « إِنَّ لَكَ
فِي النَّهارِ سَبْحًا طَويلاً ؛ تو در روز آمد و شد
فراوان داري » . ( مزمل : 7 )
تلاش روزانه ، آرامش را از حضرت گرفته بود ، به گونه اي كه زماني براي
استراحت نداشت : « وَ لَيْسَتْ لَهُ راحَةٌ . » ( 2 ) با بررسي زندگي رسول الله ( صلي
الله عليه وآله ) ،
1 . صبحي صالح ، نهج البلاغه ، بيروت ،
خطبه 109 ، ص 162 .
2 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 150 .
|
110 |
|
درمي يابيم كه حضرت به جز عبادت و پرداختن به كارهاي
شخصي ، به مديريت و رهبري و انجام دادن كارهاي اداري و رسيدگي به وضعيت مردم مشغول
بود .
حضرت امام رضا ( عليه السلام ) مي فرمايد :
رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله ) فرمود : فرشته اي نزد من آمد و گفت : اي
محمد ، پروردگارت سلام مي رساند و مي فرمايد اگر بخواهي بيابان مكه را
براي تو پر از طلا سازم ! پيامبر سر به آسمان برداشت و گفت : پروردگارا مي خواهم
يك روز سير باشم و شكر و سپاس تو گويم و روز ديگر گرسنه باشم و از تو روزي
بخواهم . ( 1 )
اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) مي فرمايد :
ما همراه پيامبر ( پيش از نبرد خندق ) مشغول حفر خندق بوديم .
فاطمه ( عليها السلام ) با
پاره ناني نزد پيامبر آمد و آن را به او داد . پيامبر پرسيد : اين پاره نان چيست ؟
فاطمه ( عليها السلام )
گفت : يك قرص نان براي حسن و حسين تهيه كردم و اين تكه از آن را براي شما آوردم !
پيامبر فرمود : از سه روز پيش تاكنون اين اولين غذايي است كه پدرت به دهان
مي گذارد . ( 2 )
ابن عباس مي گويد :
رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله ) بر بوريايي خفته بود و بر دو پهلوي او اثر
گذاشته بود . عمر بن خطاب بر او وارد شد و گفت : اي پيامبر خدا ! چرا براي خود بستر و
زيراندازي فراهم نمي كنيد ؟ پيامبر فرمود : مرا با دنيا چه كار ! مَثَل من و
دنيا ، همانند سواري است كه در روزي گرم به راهي برود . آن گاه ساعتي در سايه
درختي پناه بگيرد . پس آن درخت و سايبان را واگذارد و برود !
1 . شيخ صدوق ، امالي ، صص 72و73 .
2 . عيون اخبار الرضا ، ج 2 ، ص 40 .
|
111 |
|
ابن عباس در ادامه مي گويد :
رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله ) وقتي از دنيا رفت ، زره او بابت سي من جو كه براي
نان عائله اش به وام گرفته بود ، نزد مردي يهودي گرو بود . ( 1 )
امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :
مردي از انصار يك من خرما به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هديه كرد .
پيامبر به خدمت كاري كه خرما را آورده بود ، فرمود : برو داخل خانه و ببين ظرفي
يا طبقي مي يابي برايم بياوري ؟ وقتي خدمت كار برگشت ، عرض كرد : ظرف يا
طبقي نيافتم ! پيامبر با عباي خود گوشه اي را روفت و فرمود : خرما را اينجا روي
زمين بريز . آن گاه فرمود : سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، اگر دنيا پيش
خدا به قدر بال پشه اي ارزش داشت ، به هيچ كافر و منافقي چيزي از دنيا
نمي داد . ( 2 )
روزي پيامبر از خانه بيرون آمد ، در حالي كه اندوهگين بود . فرشته اي از جانب
خدا به سوي او آمد و عرض كرد : اي رسول خدا ! تمام كليدهاي خزينه ها و
ثروت هاي دنيا نزد ماست . خداوند مي فرمايد : اين كليدها هم مال تو باشد .
به وسيله اينها درهاي خزينه ها و ثروت ها را باز كن و آنچه خواستي بردار ،
بي آنكه كم شود . پيامبر فرمود :
دنيا خانه كسي است كه جز آن ، خانه ديگري ندارد و براي آن
جمع و انباشته مي كند ، كسي كه عقل ندارد .
فرشته گفت : سوگند به خدايي كه تو را به حق به پيامبري
برانگيخت ، همين سخن را از فرشته اي در آسمان چهارم ـ وقتي كه كليدها را
به او دادم ـ شنيدم . ( 3 )
1 . مكارم الاخلاق ، ص 25 .
2 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 284 .
3 . اصول كافي ، ج 2 ، ص 129 .
|
112 |
|
زهد و پارسايي پيامبر از همه پيامبران كه همگي زاهد بودند ، بيشتر بود . ديوار
خانه پيامبر از تنه درخت خرما بود . ( 1 )
عايشه نقل مي كند كه چهل شب بر ما گذشت و در خانه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، آتش و چراغي برافروخته نشد . از او
پرسيدند : پس خوراك شما در اين مدت چه بود ؟ عايشه گفت : خرما و آب . ( 2 )
علي ( عليه السلام ) فرمود :
به پيامبر بزرگوار خويش تأسي كن و از روش ستوده وي درس
بياموز . پيامبري كه زر و زيور جهان را ترك كرد ، حتي از پرده اي كه روي آن
تصويرهايي نقش شده بود ، خوشش نمي آمد . به غذاي ساده و كم قناعت كرد و بسيار
گرسنگي كشيد . ( 3 )
ابن عباس مي گويد :
پيامبر در روز فتح مكه در حالي كه گرسنه بود ، وارد خانه ام
هاني ، خواهر علي ( عليه السلام ) شد . پيامبر به اُم هاني فرمود : غذايي نزد تو يافت مي شود كه
بخوريم ؟ اُم هاني گفت : جز يك تكه نان خشك ندارم و خجالت مي كشم كه به شما
تقديم كنم . پيامبر فرمود : آن را بياور . اُم هاني آن را آورد و پيامبر آن را خرد كرد
و در آب و نمك ريخت . پس فرمود : آيا خورشي نزد تو هست ؟ اُم هاني گفت : كمي سركه دارم .
پيامبر فرمود : آن را بياور . آن گاه پيامبر سركه را روي نان ريخت و از آن ميل
كرد . بعد هم شكر خدا را به جا آورد و فرمود : سركه خوب خورشي است . ( 4 )
1 . سفينة البحار ، ج 1 ، ص 570 .
2 . همان .
3 . نهج البلاغه ، ص 227 .
4 . سفينة البحار ، ج 1 ، ص 425 .
|
113 |
|
29
خشوع
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) با اينكه از مقام و
قرب والايي نزد خداوند برخوردار بود و اشرف مخلوقات به شمار مي آمد ، بيش از
ديگران نسبت به مقام ربوبي ، از خويش خشيت نشان مي داد :
كانَ النَّبِي ( صلّي الله عليه
وآله ) اِذا خَطَبَ وَ ذَكَرَ السّاعَةَ رَفَعَ
صَوْتَهُ وَ اَحْمَرَتْ وَجَناتُهُ كَاَنَّهُ مُنْذِرُ جَيْش . ( 1 )
وقتي خبر از قيامت مي داد ، صداي خود را بلند
مي كرد و صورتش گلگون مي شد ، همانند اينكه از هجوم يك لشكر مهاجم خطرناك
خبر مي داد .
آن بزرگوار از خوف الهي آن قدر گريه مي كرد كه غش به او دست مي داد :
« كانَ يَبْكِي حَتّي يُغْشي عَلَيْهِ . » ( 2 ) از سوي ديگر ، ايشان آن قدر از خوف خدا اشك مي ريخت
كه مصلاي او تر مي شد : « وَ كانَ يَبْكِي حَتَّي
تَبَتَّلَ مُصَلاّهُ خَشْيَةً عَزَّوَجَلْ » . ( 3 )
با اينكه ايشان از مقام عصمت برخوردار بود ، همواره از خداوند مي خواست كه
نظر لطفش را لحظه اي از او برنگيرد :
لا تَكِلْنِي اِلَي نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْن
اَبَداً . ( 4 )
خدايا ! مرا يك لحظه و يك چشم برهم زدن ، به حال خويش
وامگذار .
خداي بزرگ هم از خشيت اين بنده خوبش پرده برمي دارد كه مي فرمود :
اِنِّي اَخافُ اَنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْم عَظِيم . ( انعام : 15 )
من ترس دارم كه اگر گناه كنم ، دچار عذاب روز بزرگ
شوم .
1 . محجة البيضاء ، ج 8 ، ص 251 .
2 . بحارالانوار ، ج 10 ، ص 40 .
3 . همان ، ص 45 .
4 . همان ، ج 14 ، ص 384 .
|
114 |
|
30
فروتني
انسان موحد كه خداي سبحان را سرچشمه كمال مي داند و باور دارد هر نعمتي از
جانب خداوند است ، در برابر انسان هاي ديگر فروتن خواهد بود و هيچ گاه خود
را برتر از ديگران به شمار نخواهد آورد . رسول الله ( صلّي الله
عليه وآله ) ، الگوي فروتني است ؛ چون ايشان به واقع ، مظهر كمال الهي بود و
تمام ارزش هاي انساني در او تبلور يافته بود . ايشان بر اساس رهنمود قرآني
« وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ ؛
بال تواضع را همواره زير پاي پيروان خويش بگستران . »
( شعراء : 215 ) با بندگان خدا از هر طبقه و موقعيتي كه بودند ، معاشرت متواضعانه
داشت . تواضع او در برابر خلق الله براي جلب رضاي خدا بود :
يَاْكُلُ اَكْلَةَ الْعَبِيدِ وَ يَجْلِسُ جَلْسَةَ
الْعَبِيدِ تَواضُعاً للهِ عَزَّوَجَلَّ . ( 1 )
براي رضاي خدا همانند بردگان بي آلايش مي نشست و
غذا ميل مي كرد .
شيوه نشستن حضرت در مجلس نيز نشان دهنده فروتني اش بود :
وَ كانَ يَاكُلُ عَلَي الْحَضِيضِ وَ يَنامُ عَلي
الْحَضِيضِ . ( 2 )
به هنگام خوردن غذا در پايين مجلس مي نشست و در همان
جا هممي خوابيد .
همچنين وارد شده است : « ما اَكَلَ مُتَّكِئاً
قَطُّ ؛ هيچ گاه در حالي كه تكيه داده باشد ،
غذا نمي خورد » . ( 3 ) نيز
گفته اند :
1 . همان ، ج 16 ، ص 261 .
2 . همان ، ص 262 .
3 . همان ، ص 237 .
|
115 |
|
ما عابَ رَسُولُ الله ( صلي
الله عليه وآله ) مَضْجَعاً اَنْ فَرَشُوا لَهُ
اِضْطَجَعَ وَ اِنْ لَمْ يُفْرَشْ لَهُ اِضْطَجَعَ عَلَي الاَْرْضِ . ( 1 )
هيچ گاه به بستري كه براي او در نظر مي گرفتند
تا بنشيند يا بخوابد ، خرده نمي گرفت . اگر چيزي پهن مي كردند ، بر روي آن
مي خوابيد و اگر پهن نمي كردند ، روي زمين مي خوابيد .
از فروتني ايشان همين بس كه در سلام كردن ، كسي نمي توانست از ايشان پيشي
بگيرد . درباره نهايت فروتني ايشان آمده است :
با بردگان بر روي زمين غذا خوردن ؛ سوار شدن بر چهار پا كه
تنها پلاسي بر پشت آن قرار داشت ؛ دوشيدن گوسفند با دست مبارك ؛ پوشيدن لباس پشمي زبر
و سلام كردن بر كودكان ، روش ايشان بود . ( 2 )
همين روش زندگي بود كه قلب هاي جهانيان از هر سو مجذوب ايشان گرديد و به
راستي كه اسوه حسنه اي براي جهانيان بود .
از تشريفات و رفتار خودپسندانه پادشاهان بيزار بود . امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : « كانَ
تَكْرَهُ اَنْ يَتَشَبَّهَ بِالْمُلُوكِ ؛ هيچ دوست
نداشت به پادشاهان شبيه شود » . ( 3 )
عبدالله بن مسعود مي گويد :
مردي خدمت پيامبر آمد و از هيبت پيامبر بر خود لرزيد .
پيامبر به او فرمود : آرام باش ، من پادشاه نيستم . من فرزند زني هستم كه غذايي ساده و
خشن مي خورد . ( 4 )
1 . محجة البيضاء ، ج 4 ، ص 215 .
2 . همان ، ص 98 .
3 . مكارم الاخلاق ، ص 26 .
4 . كنز العمال ، ج 6 ، ص 88 .
|
116 |
|
همچنين رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود است :
هر كس دوست داشته باشد كه ديگران جلوي او برپا بايستند ،
جايگاه خود را در آتش دوزخ در نظر بگيرد . ( 1 )
31
صبر و تحمل
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) در همه مناسبات
خويش ، صبري شگرف داشت و اين در حالي بود كه خود فرمود : « مَا
اُوذِيَ اَحَدٌ مَا اُوذيتُ فِي الله ؛ هيچ كس آنچنان
كه من در راه خدا آزار ديدم ، آزار نديد . » ( 2 )
آن حضرت در برابر آن آزارها صبر كرد و در مقابل زياده روي هاي جاهلان جز
بردباري روا نداشت . وقتي در جنگ احد ، دندان هاي حضرت را شكستند و پيشاني ايشان
شكاف برداشت ، اين صحنه بر بسياري از اصحاب گران آمد و برخي عرض كردند : اي رسول خدا !
نفرينشان كن تا به لعنت الهي دچار شوند . آن حضرت در پاسخ گفت :
من برانگيخته نشده ام تا انسان ها را لعنت كنم .
من مبعوث شده ام تا آنها را به سوي خدا دعوت كنم و به سوي رحمت رهنمون گردم و
براي آنان رحمت باشم ، نه لعنت . خدايا ! اين قوم مرا هدايت فرما ؛ زيرا
نمي فهمند . ( 3 )
در نتيجه همين صبر و بردباري بود كه توانست انسان ها را متحول سازد و آنان
را از تاريكي جاهليت رهايي بخشد . نقل شده است كه روزي شخصي يهودي در ميانه راهي جلو
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) را گرفت و مدّعي شد
كه از پيامبر
1 . مكارم الاخلاق ، ص 14و15 .
2 . الجامع الصغير ، ج 2 ، ص 125 .
3 . الشفاء بتعريف حقوق المصطفي ، ج 1 ، ص 135 .
|
117 |
|
طلبكار است . وي اظهار كرد كه هم اكنون و در همين كوچه بايد طلب مرا بدهي !
پيامبر فرمود : شما از من طلبي نداريد . بعد هم اجازه بدهيد بروم خانه و پول
بياورم . يهودي گفت : يك قدم نمي گذارم عقب بروي ! پيامبر بردباري نشان داد ، ولي
مرد عبا و رداي پيامبر را گرفت و شروع به كشيدن كرد ، به گونه اي كه گردن آن
حضرت قرمز شد . ازآنجا كه پيامبر قرار بود براي اداي فريضه نماز به مسجد برود و دير
كرده بود ، مردم نگران شدند و به دنبال ايشان آمدند و ديدند مردي يهودي آن حضرت را
گرفته است و توهين مي كند .
خواستند او را بزنند . پيامبر فرمود : هيچ كاري با
او نداشته باشيد . من خودم مي دانم كه با اين رفيقم چگونه معامله كنم . پس با
ملايمت و حوصله با او صحبت كرد و آن قدر صبر نشان داد كه مرد يهودي همان جا شهادتين
گفت و مسلمان شد . مرد گفت : چنين صبر و تحملي را انسان عادي
نمي تواند داشته باشد و به يقين ، تو از جانب خدا مبعوث شده اي و پيامبري .
اين صبر ، صبر انبياست . ( 1 )
آن حضرت نشانه هاي صابر را چنين برمي شمارد :
عَلامَةُ الصّابِرِ في ثَلاث : أَوَّلُها أنْ لا يَكْسِلَ
وَ الثّانِيَةُ أنْ لا يَضْجَرَ وَ الثالِثَةُ أنْ لا يَشْكُو مِنْ رَبِّهِ
عَزَّوَجَلَّ . لاَِنّهُ اِذا كَسَلَ فَقَدْ ضَيِّعَ الْحَقَّ وَ اِذَا ضَجِرَ لَمْ
يُؤَدِّ الشُّكْرَ وَ اِذَا شَكَا مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ
عَصي . ( 2 )
نشانه هاي انسان صابر سه چيز است : اول آنكه تنبلي و
سستي نمي كند . دوم آنكه دل تنگي نمي كند و سوم آنكه از پروردگارش
شكوه نمي كند ؛ زيرا اگر سستي و تنبلي كند ، حق را ضايع مي سازد و اگر
دل تنگي كند ، شكر او را ادا نكند و چنانچه شكوه كند ، به يقين ، در برابر
پروردگارش عصيان كرده است .
1 . سيره نبوي ، ص 139 .
2 . بحارالانوار ، ج 71 ، ص 86 .
|
118 |
|
در آيات الهي ، نصرت و پيروزي از پي آمدهاي صبر عنوان شده است . ( 1 ) حضرت رسول الله ( صلّي الله عليه
وآله ) نيز در كلامي متين به اين امر اشاره مي كند : « اِنّ النّصرَ مع الصّبر ؛ به درستي كه
پيروزي با صبر است » . ( 2 )
در نبرد اُحُد ، پس از آنكه سواران دشمن به سركردگي خالد بن
وليد از پشت سر به مسلمانان حمله كردند ، نظام سپاه مسلمانان به هم ريخت .
مسلمانان سرآسيمه از ميدان نبرد گريختند و به كوه پناه بردند و فقط
علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) در كنار
پيامبر باقي ماند . كار بسيار سخت شد و سپاه ابوسفيان از هرسو به جانبي كه پيامبر
ايستاده بود ، حملهور شدند . تمام تلاش دشمن بر آن بود كه پيامبر را از ميان بردارند .
در اين گيرودار ، سنگي به پيشاني پيامبر خورد و ضربتي بر دهان مبارك . خون بر چهره
مطهر او جاري شد و دندان او شكست . ايشان در همه اين امور تحمل فرمود و به كسي نفرين
نكرد و مي گفت : « خدايا ! از اين گروه درگذر كه
نادانند » . ( 3 )
هنگام تقسيم غنايم حنين ، شخصي با كمال تندي گفت : اين
چگونه تقسيمي است ؟ خدا چنين تقسيمي را نخواسته است ! بعضي از مسلمانان ، با تندي جلو
او را گرفتند و به او گفتند : اي دشمن خدا ، آيا اين گونه با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سخن مي گويي ؟ پس آن مسلمان به
حضور پيامبر آمد و جريان را به عرض آن حضرت رساند . پيامبر فرمود : برادرم ، موسي ( عليه السلام ) را قومش بيشتر از اين آزار دادند و او تحمل
كرد . ( 4 )
1 . نك : انفال : 64و65 ؛ آل عمران : 120 .
2 . مكارم الاخلاق ، ص 469 .
3 . مجمع البيان ، ج 2 ، ص 50 .
4 . بحارالانوار ، ج 21 ، ص 178 .
|
119 |
|
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) در گفتاري ديگر
فرمود :
هنگامي كه روز قيامت مي شود ، منادي ندا مي كند ،
به گونه اي كه همه صداي او را مي شنوند و مي گويند : كجايند صاحبان
فضل ! گروهي از مردم برمي خيزند ، فرشتگان از آنها استقبال مي كنند و
مي گويند : فضيلت شما چه بود كه به عنوان « صاحب فضل » شما را صدا
زده اند ؟ آنها در پاسخ گويند : در دنيا وقتي كه از ناحيه ناآگاهان به ما آسيب
مي رسيد ، تحمل مي كرديم و اگر از ناحيه آنها به ما بدي مي شد ، عفو
مي كرديم . منادي از طرف خداوند اعلام مي كند : اين بندگانم راست
مي گويند . آنها را آزاد بگذاريد تا بدون حساب وارد بهشت شوند . ( 1 )
32
وقت شناسي
فرصت و ابر همانندند و به سرعت مي گذرند و بازگشتي ندارند . هنر در
بهره برداري نيك از وقت است . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) مي فرمايد :
اِنّ لِرَبِّكُمْ في اَيّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحاتٌ
اَلافَتَعَرَّضُوا لَها . ( 2 )
در ايام زندگي تان نسيم هاي رحمتي ميوزد . مراقب
باشيد خود را در معرض آن قرار دهيد .
ايشان در سخني ديگر مي فرمايد :
مَنْ فُتِحَ لَهُ بابٌ مِنَ الخَيرِ فَلْينْتَهِزْهُ
فَإنَّهُ لا يَدري مَتي يُغْلَقُ عَنْهُ . ( 3 )
هر كس كه براي او در خير و نيكويي گشوده شد ، آن را غنيمت
شمارد ؛ چون او نمي داند كي آن را بر او مي بندد .
1 . داستان ها و پندها ، ج 6 ، ص 142 ؛ به نقل از : مجالس ابن
الشيخ ، ص 63 .
2 . بحارالانوار ، ج 68 ، ص 221 .
3 . متقي هندي ، كنزالعمال ، ج 15 ، ص 791 .
|
120 |
|
رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بيشتر مردم را در
استفاده درست از اوقات ، غافل مي داند و آنان را به قدرشناسي از اوقات
گران بها و بهره برداري از آن در شرايط گوناگون فرامي خواند :
اي مردم ! حقا كه راه هاي روشني داريد . پس به سوي
راه هاي روشن خويش روي آوريد و حقا كه حد و حدودي داريد . پس سوي حد و حدود
خويش روي نهيد . بدانيد كه مؤمن بين دو حَذَر در عمل است ؛ بين اَجَلي كه گذشته است و
نمي داند كه خداوند در آن چه مي كند و بين اجلي كه باقي مانده است و
نمي داند خداوند در آن چه حكم مي كند . پس بايد بنده مؤمن از نفس خود براي
دنياي خويش و از دنياي خود براي آخرت خويش و در جواني اش از پيري و در
زندگاني اش از مرگ بهره گيرد . ( 1 )
به راستي كه زندگي كوتاه است و فرصت ها زودگذر و تنها سرمايه
گران بهاي آدمي براي دست يابي به كمال وخودسازي ، وقت است . اگر آن را قدر
نداند و در راه خدمت به هم نوعان و رضايت خداوند به كار نگيرد ، جز حسرت و
پشيماني چيزي براي او به همراه ندارد . حضرت رسول مي فرمايد :
اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْس شَبابَكَ قَبْلَ هِرَمِكَ
وَ صِحَّتَكَ قَبْلَ سُقْمِكَ و فَراغَكَ قَبْلَ شُغْلِكَ وَحَياتَكَ قَبْلَ
مَوْتِكَ و غِناكَ قَبْلَ فَقْرِكَ . ( 2 )
پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمر : جواني را پيش از
پيري ؛ سلامتي را پيش از بيماري ؛ فراغت را پيش از مشغول شدن به كار ؛ زندگي را پيش از
مرگ و دارايي را پيش از فقر و نداري .
رسول گرامي اسلام ، اوقات خود را به سه بخش تقسيم كرده بود :
بخشي براي خدا كه در اين بخش به عبادت و نماز و نيايش و تهجد مي پرداخت . بخشي
براي
1 . كافي ، ج 8 ، ص 152 .
2 . مشكوة الانوار ، ص 298 .
|
121 |
|
خانواده و گفتوگو و انس گرفتن با آنان و تأمين نيازهاي
روحي و عاطفي آنان و بخش ديگر را براي خود و مردم گذاشته بود . چون در اوقات حضور آن
حضرت در خانه نيز مراجعه كنندگان با ايشان كار داشتند ، پيامبراكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بخشي از وقت
درون خانه را براي رسيدگي به امور مردم و برآوردن نيازهاي آنان اختصاص داده
بود . ( 1 )
از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده است كه
فرمود :
كُن عَلي عُمْرِكَ أَشَحَّ مِنكَ عَلي دِرْهَمِكَ وَ
دينارِكَ . ( 2 )
بر عمر خود ، بخيل تر از درهم و دينارت
باش .
33
عزت نفس
پيشوايان حق در سخت ترين شرايط از خود ضعف نشان ندادند و جز در مقابل
خداوند ، از كسي ترحم ( استرحام ) نخواستند . آنان به پيروان خود آموختند كه عزت مؤمن در بي نيازي از مردم است . نبي مكرم اسلام
مي فرمايد :
عِزُّ الْمُؤمِنِ اسْتِغْناؤُه عَنِ النّاسِ . ( 3 )
عزت مؤمن در بي نيازي او از مردم است .
البته اين سخن به معناي بي نيازي انسان ها از يكديگر نيست ، بلكه
نشان دهنده آن است كه آدمي در روابط اجتماعي و رفع نيازها ، همواره بايد حفظ
عزت نفس خود را در نظر داشته باشد ، همان گونه كه پيامبر عزت مند اسلام در
سخني ديگر مي فرمايد :
1 . مكارم اخلاق ، ص 13 .
2 . مكارم الاخلاق ، ص 460 .
3 . شيخ عباس قمي ، انوار البهيه ، ص 221 .
|
122 |
|
اُطْلُبُوا الْحَوائِجُ بِعِزَّةِ النَّفْسِ . ( 1 )
خواسته هاي خود را با حفظ عزت نفس
بخواهيد .
شأن مؤمن چنين مي طلبد و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) نيز در برخورد با مردم چنين رفتار مي كرد كه جلوه بي نيازي
از ديگران در آنها شكوفا شود . در اين زمينه ، راز امام صادق ( عليه السلام ) روايت شده است كه مردي از اصحاب
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) دچار
تنگ دستي و سختي شد . همسرش گفت : كاش خدمت پيامبر مي رسيدي و از او چيزي
مي خواستي . مرد خدمت پيامبر آمد و چون حضرت ، او را ديد ، فرمود : هركس از ما
سؤال كند ، به او عطا كنيم و هركس
بي نيازي جويد ،
خداوند بي نيازش كند . مرد با خود گفت : منظور پيامبر جز من نيست . پس به سوي
همسرش بازگشت و او را از اين ماجرا آگاه كرد . زن گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نيز بشر است و
از حال تو آگاه نيست . او را آگاه ساز . مرد دوباره نزد پيامبر آمد و چون حضرت ، او را
ديد ، همان جمله را فرمود و اين كار سه بار تكرار شد . در نتيجه ، مرد رفت و كلنگي
عاريه گرفت و راهي صحرا شد . قدري هيزم بريد و آورد و به نيم چارك آرد فروخت و آن را
به خانه برد و خوردند . فرداي آن روز همين كار را كرد و هيزم بيشتري آورد و فروخت .
او پيوسته كار مي كرد و
مي اندوخت تا كلنگي خريد . باز هم اندوخت تا دو
شتر و غلامي خريد و توانگر شد و حال او نيكو گشت . روزي خدمت
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و گزارش داد كه چگونه براي سؤال آمده بود و از پيامبر چه شنيد .
حضرت فرمود : من كه گفتم : « هر كس از ما سؤال كند ، به او عطا كنيم و هر كس
بي نيازي جويد ، خداوند بي نيازش كند » . ( 2 )
آنجا كه پاي عزت و كرامت در ميان است ، بايد روحيه عزت مداري را پاس داشت و
به تكاپو پرداخت . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
مي فرمايد :
1 . نهج السعادة ، ج 8 ، ص 276 .
2 . مشكاة الانوار ، صص 184و185 .
|
123 |
|
اِسْتَغْنُوا عَنِ النّاسِ وَلَوْ بِشَوْصِ
السِّواكِ . ( 1 )
از مردم بي نياز باشيد ، هر چند با تركِ خواستن چوب
مسواك .
پيامبر كرامت و عزت در همين باره براي پرهيز از سؤال كردن
مي فرمايد :
لَوْ يَعْلَمُونَ ما فِي الْمَسْأَلَةِ ما هَشَي اَحَدٌ
يَسْأَلُهُ شَيْئاً . ( 2 )
اگر مردم مي دانستند در سؤال چه ( زشتي ها و
آبروريزي هايي ) نهفته است ، هرگز كسي از كسي چيزي درخواست
نمي كرد .
پيامبران در كمال مناعت طبع و استغنا از مردم قرار داشتند و مي كوشيدند تا
ديگران را به ساده زيستي همراه با عزت دعوت كنند . پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) در سفارش به ابوذر غفاري ( رحمه الله ) مي فرمايد :
يا اَباذرُ اِيّاكَ وَ السُّؤالَ فَاِنَّهُ ذُلٌّ حاضِرٌ
وَ فَقْرٌ تَتَعَجَّلُهُ وَ فِيهِ حِسابٌ طَوِيلٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ . ( 3 )
اي ابوذر ! از سؤال كردن ( اظهار نياز و نداري ) بپرهيز ؛ چون
اين كار ، ذلت نقد است و فقري است كه خود به استقبال آن رفته اي و اين كار در
روز قيامت ، حساب طولاني خواهد داشت .
حضرت علي ( عليه السلام ) مي فرمايد :
اين سخن پيامبر را بپذيريد كه فرمود : هر كس درِ سؤال بر
خود بگشايد ، خداوند درِ نياز بر او باز كند . ( 4 )
1 . من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 71 .
2 . الجامع الصغير ، ج 2 ، ص 431 .
3 . وسائل الشيعه ، ج 6 ، ص 308 .
4 . كافي ، ج 4 ، ص 19 .
|
124 |
|
34
توبه و استغفار
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) طلب آمرزش از خدا را
وسيله رهايي از آسيب هاي نافرماني و رنج هاي گناه مي داند و
مي فرمايد :
عَلَيْكَ بِالاِْسْتِغْفارِ فَاِنَّهُ
الْمَنْجاةُ . ( 1 )
بر شما باد به آمرزش خواهي ؛ چون نجات دهنده
است .
ايشان در جاي ديگر فرمود :
اِنّ لِلقُوبِ صَدَأً كَمَصْدَأِ النُّحاسِ فَاجْلُوها
بِالإستِغفارِ . ( 2 )
دل ها نيز مانند مس زنگ مي گيرد . آن را با
استغفار جلا دهيد .
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ، چاره گناه را
توبه و پشيماني از گناه مي داند و مي فرمايد :
لِكُلّ شَيء حِيْلَةٌ و حيلَةُ الذُّنوبِ
التَّوْبَةُ . ( 3 )
هر چيزي چاره اي دارد و چاره گناهان ، توبه و بازگشت
است .
زيباترين توبه ، توبه خالص ، راستين و بدون بازگشت دوباره به
گناه است . چنين پشيماني ، توبه نصوح است ؛ همان كه پروردگار ، آدميان را به آن
فرامي خواند :
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللّهِ
تَوْبَةً نَصُوحًا . ( تحريم : 8 )
اي كساني كه ايمان آورده ايد ! به درگاه خدا
توبه اي راستين كنيد .
1 . بحارالانوار ، ج 90 ، ص 283 .
2 . ابن فؤاد حلي ، عدة الداعي ، ص 249 .
3 . حسن بن علي يزدي ، انوار
الهدايه ، ص 246 .
|
125 |
|
خاتم الانبيا نيز همگان را به چنين توبه اي فرا مي خواند و
مي فرمايد :
بابُ التَّوْبَةِ مَفتُوحٌ لِمَن أرادَها فَتُوبُوا اِلَي
اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً . ( 1 )
هر كه بخواهد توبه كند ، درِ توبه به روي او باز است . بنابراين ، پيش خداوند همانند توبه نصوح ، توبه كنيد .
معاذبنجبل از رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) از چيستي توبه نصوح پرسيد . حضرت
فرمود :
اَنْ يَتُوبَ التّائِبُ ثُمَّ لايَرْجِعُ في ذَنْب كَما لا
يَعُودُ اللَّبَنُ إلَي الضَّرعِ . ( 2 )
توبه كننده آنچنان به خدا روي آورد كه ديگر به گناه
بازنگردد ، بدان سان كه شير دوشيده هرگز به پستان بازنمي گردد .
جواني خوش سيما با صورتي گريان و حالتي پريشان نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمد . حضرت از حال او جويا شد و فرمود :
جوان ! چرا گريه مي كني ؟ جوان گفت : چرا نگريم در حالي كه گناهان زيادي انجام
داده ام و هر آينه ، خداوند به سبب بعضي از آنها مرا دوزخي خواهد كرد و
بي شك مرا نخواهد بخشيد . پيامبر فرمود : آيا به خدا شرك ورزيدي ؟ جوان گفت : خير !
پناه بر خدا اگر براي او شريك قرار داده باشم ! پيامبر پرسيد :
آيا كسي را كشته اي ؟ جوان گفت : هرگز ! پيامبر فرمود : خداوند گناهان تو را خواهد
بخشيد . در مقابل ، جوان گناهان خود را بسيار سنگين مي شمرد و نگران بود . پيامبر
با نگاهي تند به او خطاب كرد و فرمود : جوان ! واي بر تو ! آيا گناهان تو بزرگ است يا
خداوند ؟ جوان گفت : هيچ چيز از پروردگارم بزرگ تر نيست و خداوند از هر چيز
بزرگي بزرگ تر است . پيامبر فرمود : آيا جز خداوند عظيم ، كسي گناهان بزرگ را
مي بخشايد ؟ جوان گفت : خير ، اي رسول خدا ! پيامبر فرمود : جوان ! آيا يك گناه از
گناهان خود را بازگو مي كني ؟
1 . بحارالانوار ، ج 77 ، ص 169 .
2 . مجمع البيان ، ج 10 ، ص 318 .
|
126 |
|
آن گاه جوان پس از اشاره به پيشه قبركني خود ، از يك
گناه جنسي كه بدان آلوده شده بود ، ياد كرد . زشتي گناه ، پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) را به خشم آورد
و آن حضرت براي بيداري دل خفته و گسست هميشگي جوان از گناه بر او نهيب زد و فرمود :
از من دور شو ! چقدر دوزخ به تو نزديك است ! مي ترسم از آنكه با آتش تو
بسوزم .
جوان خطاكار پريشان شد و به سرعت از نزد پيامبر اكرم ( صلي
الله عليه وآله ) رفت . پس از برداشتن توشه اندك ، در دل يكي از كوه هاي
اطراف مدينه پناه گرفت و دستان خود را به گردن خود بست و براي طلب آمرزش به عبادت
پرداخت . او اين گونه با خداي خود نجوا مي كرد :
الها ! اين بنده خطاكار و گريان تو است كه دست بسته در پيشگاه تو زانو زده است .
خدايا ! تو مرا به خوبي مي شناسي ! معبودا ! پشيمانم ! نزد نبي تو آمدم ، ولي او
مرا از خود راند و بر ترسم افزود . به نام و جايگاه و عظمتت سوگند مي دهم كه
نااميدم مكن ! آقاي من ! مرا از رحمت خود محروم نساز !
جوان چهل شبانه روز با خداي خود نجوا كرد و از پروردگار بخشش خواست . در روز
چهلم ، دست هاي خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا ! با درخواستم چه كردي ؟
اگر دعايم را برآورده اي و از گناهانم درگذشته اي ، به نبي خود وحي فرست و
اگر درخواستم را اجابت نكرده اي و مرا نبخشيده اي و مجازاتي برايم در نظر
گرفته اي ، پس آتشي برايم بفرست و آتشم زن يا مرا با گرفتاري دنيا هلاك ساز و
از رسوايي روز رستاخيز نجاتم ده !
در همان روز ، اين آيات فرح بخش بر رسول خدا ( صلّي الله
عليه وآله ) نازل شد :
وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا
أَنْفُسَهُمْ . ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ
الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ .
أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا
اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ . ( آل عمران :
135و136 )
|
127 |
|
و آنان كه چون كار زشتي كنند و يا برخود ستم روا دارند ،
خدا را به ياد مي آورند و براي گناهانشان آمرزش مي خواهند و چه كسي جز
خدا گناهان را مي آمرزد ؟ و بر آنچه مرتكب شده اند ، با آنكه مي دانند
( كه گناه است ) پافشاري نمي كنند . آنان ، پاداششان آمرزشي از جانب پروردگارشان و
بوستان هايي است كه از زير ( درختان ) آن جويبارها روان است . جاودانه در آن
بمانند و پاداش اهل عمل چه نيكوست .
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) پس از نزول آيات از خانه خود خارج شد و در حالي كه با تبسم ،
آن آيات را زمزمه مي كرد ، رو به يارانش فرمود : چه
كسي مرا به محل آن جوان توبه كار راهنمايي مي كند ؟ معاذ بن جبل چون از
محل اقامت جوان آگاهي داشت ، قدم پيش نهاد و همراه پيامبر روانه شد . همگي به سوي آن
كوه رفتند و آن جوان را يافتند . در حالي كه دستانش را به گردن بسته و در ميان دو
صخره ايستاده بود . صورتش از شدت تابش آفتاب سياه گشته و به دليل فزوني گريه ،
مژه هايش افتاده بود . در همين حال ديدند چنين دعا مي كرد : خدايا ! به
نيكويي خلقم كردي و سيماي مرا زيبا آفريدي ، ولي اي كاش مي دانستم كه با من چه
خواهي كرد ؟ آيا مرا در آتش خواهي سوزاند يا در جوار خود ، منزل خواهي داد . خدايا !
بسيار به من احسان كردي و مرا غرق نعمت خود ساختي . . . اي كاش مي دانستم كه
سرانجامم چگونه است ؟ آيا مرا به بهشت مي بري يا به دوزخ مي كشاني ؟ خدايا !
گناهانم از آسمان و زمين و كرسي گسترده و عرش عظيم تو بزرگ تر است ؟ آيا مرا
مي بخشايي يا در قيامت رسوايم مي سازي ؟
جوان در حالي كه اين سخنان را تكرار مي كرد ، مي گريست و خاك بر سر و
روي خود مي ريخت . در آن هنگام ، پيامبر رحمت به او نزديك شد و دستان او را از
گردنش گشود و خاك ها را از صورتش پاك كرد و چنين گفت : بشارت ! همانا كه رها شده
خدا از دوزخ هستي !
|
128 |
|
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پس از مژده دادن به
جوان ، رو به ياران خود كرد و با معرفي اين جوان به عنوان
بهترين الگوي پشيماني از گناه فرمود : مانند او گناهان خود را جبران كنيد .
آن گاه آياتي را كه نازل شده بود ، خواند و جوان را به بهشت مژده
داد . ( 1 )
35
سخاوت رسول اعظم ( صلّي الله عليه وآله )
حضرت امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :
رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله ) هيچ خواهنده و سائلي را منع و رد نمي كرد .
اگر داشت ، به او عطا مي كرد و اگر نداشت ، مي فرمود : خدا
مي دهد . ( 2 )
نيز فرمود :
هرگز از رسول خدا ( صلّي الله
عليه وآله ) چيزي درخواست نكردند كه جواب رد بدهد . اگر
داشت ، عطا مي كرد و اگر نداشت ، مي فرمود : ان شاءالله مي رسد و
هرگز با بدي و رفتار زشت كسي مقابله به مثل نكرد . ( 3 )
همچنين فرمود :
رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله ) پس از نبرد حنين كه غنايم زيادي به دست آمده
بود ، به جعرانه ( محلي بين
مكه و طائف ) آمد تا در آنجا غنايم را تقسيم كند . مردمان پياپي از او درخواست غنيمت
مي كردند و پيامبر به آنان عطا مي فرمود . فشار و ازدحام جمعيت ، او را به
بُن درختي كشاند . پيامبر به آن
1 . بحارالانوار ، ج 6 ، صص 23و26 .
2 . فروع كافي ، ج 2 ، ص 183 .
3 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 340 .
|
129 |
|
درخت تكيه كرد و ردايش برداشته شد و پشت او خراشيده گشت .
از آن
درخت نيز او را گذراندند و همچنان از او درخواست مي كردند . پيامبر
فرمود : اي مردم ، رداي مرا به من برگردانيد . به خدا سوگند ! اگر نزد من به تعداد
درختان سرزمين تهامه ، شتر
باشد ، همه را ميان شما تقسيم مي كنم و مرا ترسو و بخيل نخواهيد يافت .
آن گاه در ذي قعده از جعرانه بيرون رفت . پس از آن ، مردم آن درخت را
همواره سرسبز و شاداب مي ديدند چنان كه گويي بر آن آب
زده اند . ( 1 )
علي ( عليه السلام ) فرمود :
پيامبر خدا ، بخشنده ترين و خوش معاشرت ترين مردم
بود . هر كسي كه بااو هم نشيني مي كرد و به اخلاق نيك او آشنا مي شد ،
به او علاقه مندمي گشت . ( 2 )
36
شجاعت
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) از
شجاع ترين شخصيت ها در تاريخ بشر است . او به تنهايي در برابر جهاني از شرك و كفر قد برافراشت . همچنين با عقايد خرافي
اعرابي كه از خشن ترين مردم روي زمين بودند ، به مبارزه برخاست . وي مدت پانزده
سال بدون هيچ اقدام نظامي و تنها با اعتماد و توكل به خداوند ، در برابر كافران
ايستادگي و مقاومت كرد . اين در حالي بود كه مشركان از به كار گرفتن شديدترين
شكنجه ها براي دوستان ايشان و بدترين سخت گيري ها در حق ايشان
كوتاهي نكردند . پس از
1 . همان ، ص 226 .
2 . محجة البيضاء ، ج 4 ، ص 149 .
|
130 |
|
هجرت به مدينه نيز كه فرمان جهاد بر ايشان نازل شد ، در
نبردهاي بسياري كه روي مي داد ، شركت مي كرد . اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) در همين زمينه مي فرمايد :
ما مسلمانان در جنگ ها آن گاه كه جنگ شعله
مي كشيد و كار سخت مي شد ، به رسول خدا ( صلي
الله عليه وآله ) پناه مي جستيم و هيچ كس از
او به دشمن نزديك تر نبود . ( 1 )
امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :
از وقتي آيه : « فَقاتِلْ في
سَبيلِ اللّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ ؛ در راه
خدا جنگ و جهاد كن و جز خود را به آن تكليف مكن . » ( نساء : 84 ) بر پيامبر نازل شد ، به
هر جنگ و جهادي ، خود اقدام مي كرد و فرماندهي آن را برعهده مي گرفت و
ديگري را به اين كار مأمور نمي ساخت . از وقتي اين آيه بر پيامبر نازل شد ،
شجاع ترين فرد كسي بود كه به پيامبر مي پيوست و به او پناه مي جست
( ؛ زيرا پيامبر از همه بي باك تر و به دشمن و خطر ، نزديك تر
بود ) . ( 2 )
گفته اند ياران پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) از آن وجود گرامي پاسداري مي كردند . روزي اين آيه نازل شد :
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ
رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ
مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ . ( مائده :
67 )
اي پيامبر ، آنچه از سوي پروردگارت در مورد جانشيني و ولايت
اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) بر تو نازل شده است ، ابلاغ كن و گرنه رسالت الهي را ابلاغ
نكرده اي و خدا ، تو را از خطر مردم حفظ مي كند .
1 . بحارالانوار ، ج 16 ، صص 232 و 240 .
2 . همان .
|
131 |
|
وقتي اين آيه بر پيامبر نازل شد ، آن حضرت ، پاسداري اصحاب را از خود نپذيرفت ؛
زيرا خداي متعال فرموده بود : « تو را از مردم حفظ مي كنم » . ( 1 )
در جنگ حنين ، مالك بن عوف ، فرمانده سپاه دشمن بود كه
افراد قبيله هوازن را براي جنگ با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تحريك كرده بود . البته وي سرانجام
شكست خورد و اموال و خاندان او به عنوان غنيمت به دست
مسلمانان افتاد . پس خود را به پيامبر رسانيد و تسليم شد . پيامبر براي به دست آوردن
دل او ، اموال و خانواده اش را به او برگردانيد و علاوه بر آنها صد شتر نيز به
او بخشيد . مالك مسلمان شد و در اسلام خويش استوار ماند و خدمات شاياني كرد . مالك در
ستايش پيامبر اشعاري دارد كه ترجمه پاره اي از آنها چنين است :
من ميان مردم ، كسي به پايه و عظمت محمد نديده و
نشنيده ام . هنگام جود و بخشش ، عطايش بسيار بود و هر وقت مصلحت مي ديد ، از
آينده خبر مي داد . در ميدان كارزار كه جنگ جويان با شدت هر چه
تمام تر مشغول جنگ و شمشير زدن بودند ، پيامبر مانند شير با توان و نيروي
فوق العاده اي آماده حمله بود . ( 2 )
در نبرد ، كسي شجاع به شمار مي آمد كه در كنار او باشد ؛ زيرا در
مصاف ها ، پيامبر به دشمن نزديك بود . عثمان بن حصين
مي گويد : « هنگامي كه رسول خدا ( صلّي الله
عليه وآله ) با سپاه دشمن برخورد مي كرد ، او نخستين كسي بود كه
مي جنگيد . » ( 3 ) در نبرد خندق ، دليري
بي نظيري از خود نشان داد ؛ زيرا هنگامي كه قبيله هوازن با تيراندازي ، مسلمانان
را پراكندند ، او يك تنه برابر دشمن
1 . همان ، ص 257 .
2 . سفينة البحار ، ج 1 ، ص 414 .
3 . فيض القدير ، ج 5 ، ص 219 .
|
132 |
|
ايستاد . از استرش پياده شد و با اشعار حماسي ، خود را حتي به كساني كه او را
نمي شناختند ، معرفي كرد : « من پيامبري بي دروغ هستم . من پسر عبدالمطلب
هستم . » تاريخ نويسان نوشته اند كه در آن روز كسي ثابت قدم تر و
نزديك تر از او به دشمن نبود . ( 1 )
37
تكبر گريزي
براي مقابله با خوي استكباري ، لازم است نگاه آدمي اصلاح شود . بايد چون مستضعفان
زيست تا وارسته شد . پيام آور آزادي از همه اسارت ها ، در اين باره به
ابوذر فرمود : اي ابوذر ! بيشتر كساني كه در آتش دوزخ مي روند ، مستكبرانند . فردي
عرض كرد : اي رسول خدا ! آيا كسي را از كبر نجات هست ؟ فرمود : آري ، هر كه لباس درشت
پوشد و چارپا سوار شود و بز بدوشد و با مسكينان نشيند . ( 2 )
همچنين آن حضرت خطاب به ابوذر گفت :
اي ابوذر ! آن كه به بازار رود و نيازهاي خود را بخرد
و خودش آن را حمل كند ، از كبر دور گردد . ( 3 ) اي ابوذر !
هر كه لباس خود را وصله كند و كفش خود را پينه زند و
چهره بر خاك سايد ، از كبر دور شود . ( 4 )
1 . اخلاق النبي في القرآن ، ج 3 ، ص 1340 .
2 . طوسي ، امالي ، ج 2 ، ص 151 .
3 . همان ، ص 152 .
4 . همان .
|
133 |
|
آن حضرت ، نمونه وارستگي و خاكساري بود . ايشان مي فرمود :
من بنده اي هستم كه بر زمين غذا مي خورم و لباس
درشت مي پوشم و شتر را مي بندم و انگشتان خود را مي ليسم . چون بنده
مملوكي مرا دعوت كند ، اجابتش مي كنم . پس هر كه سنت و روش مرا ترك كند ، از من
نيست . ( 1 )
آن حضرت در رفتار خود ، با همه جلوه هاي تكبر برخورد مي كرد . وقتي با
اصحاب خود راه مي رفت ، آنان را پيش مي انداخت و خود
در ميان آنان راه مي رفت . در روايت است كه آدمي وقتي كسي در عقب او راه
مي رود ، از خدا دور مي شود . ( 2 )
ابوسعيد خدري روايت كرده است : آن حضرت ، خود شتر را
علف مي داد و آن را مي بست . خانه را مي روفت و گوسفند را
مي دوشيد . نعلين خود را پينه مي كرد و جامه خود را وصله مي زد . با
خدمت كار خويش غذا مي خورد و چون خادم از دستاس كردن خسته مي شد ، او
را ياري مي كرد . از بازار چيزي مي خريد و به دست يا به گوشه جامه خويش
مي گرفت و به خانه مي آورد . با توانگر و فقير و خرد و بزرگ دست
مي داد . به هر كسي از نمازگزاران كه مي رسيد ـ كوچك و بزرگ و سياه و سفيد
و آزاد و بنده ـ ابتدا سلام مي كرد . جامه خانه و بيرون او يكي بود . هر ژوليده
و غبارآلوده كه او را دعوت مي كرد ، از اجابت آن شرمگين نبود و آنچه را به آن
دعوت مي كردند ، حقير نمي شمرد ؛ اگرچه به جز خرماي پوسيده چيزي نبود . صبح
از براي شام چيزي نگاه
نمي داشت و شام از براي صبح چيزي ذخيره
نمي گذاشت . كم خرج ، خوش خلق و نرم خو و كريم الطبع و
نيكومعاشرت و گشاده رو بود . متبسم بود ، بي خنده و اندوهناك بود ،
بي ترش رويي . در امر دين محكم و استوار بود ،
1 . محمدمهدي نراقي ، جامع السعادات ،
ج 1 ، ص 356 .
2 . همان ، ص 357 .
|
134 |
|
بي درشتي . فروتن بود ، بي خواري . بخشنده بود ، بي اسراف . به همه
خويشان ، مهربان و با همه مسلمانان و اهل ذمه نزديك بود . دل او رقيق و نازك بود .
پيوسته سر به پيش افكنده بود . پرخور نبود و هيچ گاه دست طمع به چيزي دراز
نمي كرد . ( 1 )
از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روايت شده است :
لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقالُ
حَبَّة مِنْ خَرْدَل مِنْ كِبْر . ( 2 )
هر كس به قدر يك دانه خردل در دلش كبر باشد ، به بهشت
نمي رود .
همچنين از ايشان رسيده است : « بپرهيزيد از هم نشيني با مردگان . » عرض شد : اي
رسول خدا ! مردگان كيانند ؟ فرمود : « هر توانگري كه ثروتش او را به سركشي وا
دارد » . ( 3 )
از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده است :
آيا شما را از بدترين بندگان خدا آگاه نسازم ؟
درشت خوي متكبر . آيا شما را از بهترين بندگان خدا آگاه نسازم ؟ ناتوان
مستضعف . ( 4 )
38
علم پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله )
حضرت اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) فرمود :
به پيامبر ، علم پيامبران و علم اوصياي آنان و علم هر چه تا
قيامت رخ مي دهد ، داده شد . ( آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود كه ) خداوند به
1 . همان ، صص 357و358 .
2 . كافي ، ج 2 ، ص 310 .
3 . تنبيه الخواطر ، ج 2 ، ص 32 .
4 . كنزالعمال ، ج 3 ، ص 155 .
|
135 |
|
پيامبرش مي فرمايد : « هذا
ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلي ؛ اين ذكر
آنان است كه با منند و ذكر آنان كه پيش از من بوده اند » . ( انبياء :
24 ) ( 1 )
امام صادق ( عليه السلام ) نيز در روايتي فرمود :
خداي متعال چيزي به پيامبران عطا نكرده ، مگر آنكه آن را به
محمد ( صلّي الله عليه وآله ) نيز عطا فرموده و به محمد ( صلّي الله
عليه وآله ) همه آنچه را به پيامبران داده ، عطا فرموده
است . ( 2 )
از حضرت علي ( عليه السلام ) در مورد علم پيامبر
اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيدند كه فرمود :
پيامبر داراي علم همه پيامبران است و علم آنچه در گذشته
بوده و علم آنچه در آينده تا قيامت خواهد بود . ( 3 )
حضرت امام باقر ( عليه السلام ) در روايتي ديگر
مي فرمايد :
رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله ) وقتي به معراج برده شد ، خداي متعال ، علم گذشته و
آينده را به او آموخت و بسياري از اين علم ، مجمل و غيرمشروح است و تفسير آن در شب
قدر مي آيد . پيامبر اجمال و تفسير اين علم را
دارا بود . ( 4 )
همچنين ايشان در مورد آيه « وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ
إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ؛ و حقيقت
آن را جز خدا نمي داند و راسخان در علم . » ( آل عمران : 7 ) فرمود :
رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله ) برترين راسخان در علم است و خداي متعال همه آنچه
از تنزيل و تأويل بر او نازل كرده ، به او آموخته است . ( 5 )
امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) فرمود : « خداوند
پيامبري نفرستاده است ، مگر آنكه محمد ( صلّي الله عليه
وآله ) ، از او داناتر است » . ( 6 )
1 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 352 .
2 . اصول كافي ، ج 1 ، ص 225 .
3 . بحارالانوار ، ج 17 ، ص 144 .
4 . اصول كافي ، ج 1 ، صص 242 ، 251 و 252 .
5 . همان ، ص 213 .
6 . بحارالانوار ، ج 17 ، ص 134 .
|
136 |
|
ابوحمزه ثمالي از حضرت امام زين العابدين ( عليه السلام ) پرسيد : آيا امامان نيز مي توانند مردگان
را زنده كنند و كور و بيمار مبتلا به برص و پيسي را شفا بخشند و بر روي آب راه
بروند ؟ امام فرمود :
خداي متعال هر چه به هر پيامبري عطا كرده ، به
محمد ( صلّي الله عليه وآله ) نيز عطا فرموده و اضافه بر آن ، به او چيزهايي عطا كرده است كه
پيامبران نداشتند ؛ يعني امامان وارث پيامبر هستند و پيامبر به عطا و عنايت الهي بر
هر معجزه اي كه پيامبران گذشته داشتند ، مثل زنده كردن مردگان ، توانا بود و
امامان نيز به وراثت از او ، اين مقام را دارا هستند . ( 1 )
39
گناه گريزي
زشتي گناه ، خانه دل آدمي را تاريك و سياه و آن را محل آمد و شد شيطان
مي سازد . خنجر گناه ، چشم دل را كور مي كند و اين كوردلي ، به ناپاكي جسم
مي انجامد . نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
مي فرمايد :
إذا خَبِثَ القَلبُ خَبِثَ الجَسَدُ . ( 2 )
هر گاه دل آدمي ناپاك شد ، جسم نيز ناپاك
مي شود .
مراقبت از كردارها و رفتارها و محاسبه و دقت در آن ، شرط بازدارندگي از گناه است .
بزرگ ترين زيانِ گناه ، نافرماني خدايي است كه هيچ خطايي در محضر او زيبنده
نيست . رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) خطاب به ابوذر
مي فرمايد :
1 . همان ، ص 136 .
2 . همان ، ج 67 ، ص 51 .
|
137 |
|
يا اَبَاذَرَ ! لا تَنْظُرْ اِلي صِغَرِ الْخَطِيئَةِ
وَلكِنْ اُنْظُرْ اِلَي مَنْ عَصَيتَ . ( 1 )
اباذر ! به كوچكي گناه نگاه مكن ، بلكه به آن كسي بنگر كه او
را نافرماني كرده اي .
بنابراين ، حساب رسي كردار ، در بازدارندگي و پيش گيري از گناه مؤثر
است . رسول گرامي اسلام مي فرمايد :
حاسِبُوا اَنْفُسَكُم قَبْلَ اَن تُحاسَبُوا وَزِنُوها
قَبْلَ أنْ تُوزَنُوا و تَجَهَّزُوا لِلْعَرْصِ الأَكْبَرِ . ( 2 )
پيش از آنكه به حساب شما برسند ، خود ، به حساب خويش برسيد و
پيش از آنكه مورد سنجش قرار گيريد ، خويشتن را بسنجيد و خود را براي بزرگ ترين
امتحان آماده سازيد .
خويشتن داري ، براي انسان به ويژه در دوران جواني اهميت بسياري دارد . پيامبر
اسلام مي فرمايد :
يَقُولُ اللهُ اَيُّها الشّابُ التّارِكُ شَهْوَتَهُ فِي
المُبتَذِل شَبابَه ! اَنْتَ عِندي كَبَعْضِ مَلائِكَتي . ( 3 )
اي جواني كه شهوت هاي خود را در راه من ترك
گفته اي ، آن شهوت هايي كه جواني را به ابتذال مي كشاند ، بدان تو در
پيشگاه من همانند بعضي از فرشتگانم هستي .
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) با زشت انگاشتن
گناه ، به تمثيل آن پرداخته و فرموده است :
عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَميِ مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ
الدّاءِ كَيْفَ لا يَحْتَمي مِنَ الذُّنُوبِ مَخافَةَ النّارِ . ( 4 )
1 . مجموعه ورام ، ج 2 ، ص 53 .
2 . بحارالانوار ، ج 70 ، ص 73 .
3 . صادق احسان بخش ، آثار الصادقين ،
ج 9 ، ص 253 ؛ كنزالعمال ،
ج 15 ، ص 775 .
4 . بحارالانوار ، ج 69 ، ص 347 .
|
138 |
|
درشگفتم از كسي كه از بيم درد ، از غذا پرهيز مي كند ؛
چگونه از ترس آتش از گناهان پرهيز نمي كند ؟
آورده اند كه مرد بيماري از مقابل پيامبر و اصحابش گذشت . بعضي از ياران ، آن
مرد را ديوانه خطاب كردند . رسول گرامي اسلام با اشاره به بيمار بودن آن رهگذر
فرمود : « ديوانه آن مرد و زني است كه جواني خويش را در غير فرمان برداري خدا
هدر داده باشد . » ( 1 ) آن حضرت مي فرمايد :
هر كس كاري زشت يا چيزي كه به آن تمايل دارد ، براي او پيش
بيايد و از ترس خدا از آن دوري گزيند ، خداوند ، آتش را بر او حرام مي گرداند و
او را از ترس بزرگ ايمن مي دارد و به وعده اي كه كتاب خدا به او
دادهاست ، عمل خواهد
كرد ، آنجا كه فرموده است : « وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ
رَبِّهِجَنَّتانِ ؛ كسي كه از مقام پروردگارش
بترسد ، دو بهشت دارد » . ( الرحمن : 46 )
40
انس با خدا
ياد خدا ، حيات جان و جلاي سينه هاست و كليد انس ، در گنجينه ياد خدا نهفته
است . هر محب عاشقي با ذكر او آرامش مي يابد و شناخت و معرفتخدا ، شرط نخست بندگي و طاعت است . پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در اين بارهمي فرمايد :
1 . مشكاة الانوار ، ص 169 .
|
139 |
|
خداوند را چنان عبادت كن كه گويي او را مي بيني . اگر
نمي تواني تصوّر كني كه او را مي بيني ، چنان به عبادت بپرداز كه او تو را
مي بيند . بدان كه نخستين عبادت خداوند ، شناخت اوست . خداوند « اول » است و پيش از
همه چيز است و هيچ چيز پيش از او نيست . يگانه اي است كه دومي ندارد و
پايدار و بي نهايت است . او آسمان ها و زمين و آنچه را در آن هست ، آفريده
ا ست . او همان خداوند لطيف و خبير است و بر همه چيزتواناست . ( 1 )
حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) در توصيه به انس با
خداوند ، از آرزوي داوود حكايت مي كند كه مي فرمود :
خداوندا ! من از تو ، دوستي تو را و دوستي كسي كه تو را دوست
دارد و كاري كه مرا به دوستي تو مي رساند ، مي خواهم . خداوندا ! دوستي خودت
را براي من از وجودم ، خانواده ام و از ( نعمت هايي چون ) آب خنك
محبوب تر قرار ده . ( 2 )
پيامبر در هر نشست و برخاست ، خدا را ياد مي كرد . ( 3 )
به يقين ، اگر باب دوستي گشوده شود ، خداوند نيز به آدمي توجه خاص مي كند . در
همين باره پيامبر اسلام مي فرمايد :
چون بنده اي ، ديدار مرا دوست بدارد ، ديدارش را دوست
مي دارم . اگر در خلوت يادم كند ، در خلوت يادش مي كنم و چون در ميان گروهي
يادم كند ، در ميان گروهي بهتر يادش مي كنم . ( 4 )
1 . مكارم الاخلاق ، ج 2 ، ص 363 .
2 . پيام پيامبر ، ص 644 .
3 . سفينة البحار ، ج 1 ، ص 418 .
4 . همان ، ص 263 .
|
140 |
|
نشانه دوستي و محبت به خدا ، ياد اوست . پيشواي راستين اسلام مي فرمايد :
عَلامَةُ حُبِّ اللهِ تَعالي حُبُّ ذِكْرِ
اللهِ . ( 1 )
نشانه دوستي خداي متعال ، دوستي ياد خداست .
جواني از انصار با عبدالله بن عباسرفت و آمد صميمانه داشت . روزي فردي ، ابن عباس را به دليل
تكريم بسيار اين جوان نكوهش كرد و گفت كه او شب ها به قبرستان مي رود و
نبش قبر مي كند . ابن عباس شبي در تعقيب جوان ، راهي قبرستان شد و از دور او را
نظاره مي كرد تا آنكه ديد جوان وارد قبري شد . سپس به ضجه و ناله پرداخت و با
خداي خود نجوا مي كرد . وي با صداي بلند از حوادث پس از مرگ ، همچون تنهايي در
قبر ، رسوايي قيامت و عذاب دوزخ مي گفت و به شدت مي گريست .
جوان پس از مناجات از قبر خارج شد . ابن عباس بي درنگ به سويش رفت و او را
در آغوش كشيد و گفت : چه قبركن خوبي هستي ! گناهان خود را به خوبي نبش كردي و در
پيشگاه خدا بدان اعتراف كردي . ( 2 )
از نگاه پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) ، افزون
بر دعا ، تلاوت قرآن مجيد نيز يكي از راه هاي ارتباط و انس با خداوند است . رسول
رحمت ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد :
إذا اَحَبَّ اَحَدُكُمْ اَنْ يُحَدِّثَ رَبَّهُ
فَلْيَقْرَءِ القُرآنَ . ( 3 )
چون كسي از شما دوست دارد كه با پروردگارش سخن بگويد ، قرآن
بخواند .
1 . بحارالانوار ، ج 63 ، ص 252 .
2 . همان ، ج 6 ، ص 130 .
3 . پيام پيامبر ، ص 707 .
|
141 |
|
41
تكريم ديگران
سيره پيامبران در برخورد با انسان ، كريمانه بوده است . آنان بزرگوار بودند و
در تكريم مردم مي كوشيدند . پيامبر اسلام افزون بر اينكه
نيكوترين اخلاق را داشت ، بيشترين تكريم را در رفتارش نسبت به خلق خدا روا
مي داشت . او كه مزّين به وصف « لولاك لما خلقت
الافلاك » بود ، در روابط اجتماعي خود آن قدر
بي پيرايه و خالي از تكلّف بود كه گويا بشري است مثل ديگر آدميان ،
بي هيچ گونه مزيتي . او هماره در سيره اجتماعي اش به مردم احترام
مي گذاشت . حضرت امام حسين ( عليه
السلام ) مي فرمايد : از پدرم درباره مجلس
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيدم . ايشان فرمود :
پيامبر در مجلسش بهره هر كس را عطا مي كرد .
هيچ كس گمان نمي برد از او گرامي تر هم كسي باشد . . . مجلس او مجلس
گذشت ، حيا ، راستي و امانت بود . در آن صداها بلند نمي شد . انسان ها در
مجلس رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، فروتن بودند و بزرگ را گرامي مي داشتند و با كوچك ترها
مهربان بودند . حاجت انسان حاجتمند را بر خويش مقدم مي داشتند و روا
مي كردند و غريب و بي كس را نگه داري و رسيدگي
مي كردند .
امام حسين ( عليه السلام ) مي فرمايد كه به پدرم
گفتم : سيره آن حضرت با هم نشينانش چگونه بود ؟ ايشان فرمود :
هميشه خوش رو و خوش خوي و نرم بود . خشن و
درشت خو و سبك سر و ناسزاگو و عيب جو
نبود و كسي را مدح نمي كرد . هرگز كسي را سرزنش
|
142 |
|
نمي كرد و از او عيب نمي گرفت و لغزش و
عيب هاي مردم را جستوجو نمي كرد . بر بي ادبي شخص غريب در پرسش و
گفتار شكيبا بود تاآنجا كه اصحاب درصدد برخورد برمي آمدند ، ولي ايشان
مي فرمود : وقتي حاجتمندي را ديديد ، ياري اش كنيد . هرگز ثناي كسي را
نمي پذيرفت ، مگر آنكه به عنوان تشكر باشد . سخن هيچ كس را قطع
نمي كرد ، مگر آنكه از حد گذشته باشد . در آن صورت ، با نهي يا برخاستن ، كلام او
را مي بريد . ( 1 )
ايشان مي فرمود :
مَنْ أَكْرَمَ أَخاهُ الْمُسلِمَ فَإِنَّما يُكْرِمُ اللهَ
عزَّوجلَّ . ( 2 )
اگر كسي برادر مسلمانش را تكريم كند ، خداي عزوجل را تكريم
كرده است .
آن حضرت هرگز به كسي اجازه نمي داد ديگران را تحقير كند و
مي فرمود :
لا تُحَقِّرَنَّ أحَداً مِن الْمُسلمينَ فَإنَّ صَغيرَهُم
عِندَاللهِ كَبيرٌ . ( 3 )
مبادا فردي از مسلمانان را كوچك شماريد و تحقير كنيد ؛ كه
كوچك آنان نزد خدا بزرگ است .
ايشان دوست داشت كه با او بدون تكلف و به راحتي برخورد كنند ، ولي خود از سر
تكريم ، آنان را چنان احترام مي كرد كه موجب شگفتي است . نقل كرده اند كه
مردي وارد مسجد شد ، در حالي كه پيامبر به تنهايي نشسته بود . با ورود آن مرد ، حضرت
بلند شد و جا باز كرد . مرد با تعجب گفت : اي رسول خدا ! جا كه بسيار است .
فرمود :
1 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 152 .
2 . الجامع الصغير ، ج 2 ، ص 580 .
3 . تنبيه الخواطر ، ج 1 ، ص 31 .
|
143 |
|
حق مسلمان بر مسلمان است كه اگر ديد برادرش مي خواهد
بنشيند ، بلند شود و برايش جا باز كند . ( 1 )
همه اينها نمونه هاي روشني از كرامت و بزرگ منشي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) و بزرگداشت مقام انسان ها نزد
ايشان است . ايشان حتي نسبت به كودكان كرامت ويژه اي داشت . در رفتار آن حضرت
نوشته اند : هنگامي كه رسول اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) از سفري بازمي گشت ، در راه با كودكان مردم برخورد مي كرد و
به احترام آنها مي ايستاد . سپس امر مي فرمود كودكان را مي آوردند و
از زمين بلند مي كردند و به آن حضرت مي دادند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بعضي را در آغوش مي گرفت و بعضي
را بر پشت و دوش خود سوار مي كرد و به اصحاب خود نيز مي فرمود كودكان را
در آغوش بگيريد و بر دوش خود بنشانيد . كودكان از اين كار بي اندازه
خوشحال مي شدند و اين خاطرات شيرين را هرگز فراموش نمي كردند . ( 2 ) انس بن مالك گويد : « ما كودك بوديم كه رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر ما گذشت و فرمود : سلام بر
شما كودكان » . ( 3 )
42
مدارا
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) با ملايمت و
مدارا توانست دنيا و آخرت مردم را اصلاح كند . اين منش به عنوان يك سيره جاري درباره
همه پيامبران وجود داشته است . چنان كه خاتم آنان فرمود :
1 . مكارم الاخلاق ، ص 25 .
2 . محجة البيضاء ، ج 3 ، صص 366 و 367 .
3 . عمل اليوم و الليلة ، سلوك النبي مع ربه ، ص 87 .
|
144 |
|
إنّا اُمِرْنا مَعاشرَ الْأنبياءِ بِمُداراةِ النّاسِ كَما
اُمِرْنا بِأَداءِ الْفَرائِضِ . ( 1 )
ما جمعيت پيامبران ، همان گونه كه به انجام واجبات امر
شده ايم ، به مدارا با مردم امر شده ايم .
آن بزرگوار در كنار تبليغ رسالت خويش ، به مدارا با خلق خدا مأمور بود . امام
صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :
جاءَ جَبرئيلُ إلي النبَّيِ ( صلّي الله عليه وآله ) فَقالَ يا
مُحمد ! رَبُّكَ يَقْرئُكَ السَّلامَ و يَقولُ لَكَ دَارِ خَلْقي . ( 2 )
جبرئيل نزد پيامبر آمد و گفت : اي محمد ! پروردگارت سلام
مي رساند و مي فرمايد : با خلق من مدارا كن .
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد :
إنَّ اللهَ تَعاليَ اَمَرَنِي بِمُداراةِ النَّاسِ ، كَما
أمَرَني بِإقامَهِ الْفَرائِضِ . ( 3 )
خداوند تعالي ، همان گونه كه مرا به برپايي واجبات
دستور داده ، به مدارا با مردم امر كرده است .
رسول رحمت با ملايمت و مدارا ، دل ها را متحول و جان ها را به حق
متمايل كرد . نقل شده است كه عربي بياباني نزد حضرت آمد و از وي چيزي خواست . پيامبر
چيزي به او داد ، ولي آن مرد راضي نشد و ناسپاسي و جسارت كرد . اصحاب پيامبر از رفتار
آن مرد خشمگين شدند و برخاستند تا با او برخورد كنند ، ولي پيامبر به آنان اشاره كرد
كه آرام بگيرند . سپس اعرابي را با خود به خانه برد و مقداري ديگر به او داد و
پرسيد : آيا راضي شدي ؟ مرد عرب كه وضع زندگي پيامبر و گذشت و بزرگواري او را ديد ،
گفت : آري ، خدا
1 . بحارالانوار ، ج 75 ، ص 53 .
2 . كافي ، ج 2 ، ص 117 .
3 . الجامع الصغير ، ج 1 ، ص 259 .
|
145 |
|
خيرت دهد . آن گاه پيامبر به او گفت : آنچه تو در مقابل اصحاب من بر زبان
راندي ، موجب خشم آنها شد . مايلم اين اظهار رضايت و تشكرت را در مقابل آنها بگويي تا
ناراحتي و خشم آنها نسبت به تو از بين برود . اعرابي پذيرفت و روز بعد به مسجد آمد .
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رو به اصحاب خويش كرد و
فرمود :
اين مرد اظهار مي كند كه از ما راضي شده است ؛ اين طور نيست ؟
اعرابي گفت : چنين است . رسول اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) رو به اصحاب كرد و گفت : مَثَل من و اين مرد ، مَثَل همان مردي است كه
شترش رم كرده بود و مي گريخت . مردم براي كمك به او دنبال شتر مي دويدند و
فرياد مي كردند و اين كار باعث مي شد شتر بيشتر فراري شود . صاحب شتر مردم
را بانگ زد كه مرا با او بگذاريد كه من نسبت به او ملايم تر از شما هستم و خود
مي دانم با او چگونه رفتار كنم . پس مشتي علف برداشت و آرام آرام بدون آنكه
فريادي كند ، به سوي شتر رفت و به راحتي مهار آن را در دست گرفت و در پي كار خويش
رفت . اگر ديروز زماني كه آن اعرابي جسارت كرد ، شما را به حال خود گذاشته بودم ، به
يقين اين بيچاره را مي كشتيد ، در حالي كه در كفر به سر مي بُرد و اهل آتش
بود . ( 1 )
خاتم فرستادگان خدا ، معدن و مركز حلم ، مدارا ، گذشت و رحمت بود . او رحمتي براي
همه عالميان بود :
وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ . ( انبياء : 107 )
ما تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم .
حضرت رسول مي فرمود :
بُعِثْتُ لِلْحِلْمِ مَركَزاً . ( 2 )
برانگيخته شده ام كه مركز حلم و بردباري
باشم .
1 . محجة البيضاء ، ج 4 ، ص 149 ؛ كحل البصر ، ص 70 .
2 . مصباح الشريعه ، ص 155 .
|
146 |
|
انس بن مالك از يارانش مي گويد :
كَانَ رَسولُ اللهِ ( صلّي الله
عليه وآله ) مِنْ أشَّدِ النَّاسِ لُطْفاً
بِالنَّاسِ . ( 1 )
رسول الله ( صلّي الله عليه
وآله ) بيشترين لطف و محبت را به مردم داشت .
43
خاموشي
در زمينه تأثير سكوت بر استواري عقل ، از رسول خدا ( صلي
الله عليه وآله ) نقل شده است كه فرمود :
اِذا رَأيتُمُ المُؤمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوا مِنْهُ
فَإِنَّهُ يُلَقِّي الحِكمَةَ . ( 2 )
هرگاه مؤمن را خاموش ديديد ، به او نزديك شويد ؛ زيرا حكمت
القامي كند .
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در سفارشي به
ابوذر مي فرمايد :
أَرْبَعٌ لا يُصيبُهُنَّ اِلاّ مُؤمنٌ : الصَّمتُ و هُوَ
أَوَّلُ العِبادَةِ . . . . ( 3 )
چهار چيز است كه جز مؤمن به آنها دست نمي يابد : خاموشي كه گام نخست عبادت است . . . .
مردي خدمت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمد . حضرت به او فرمود : آيا تو را به كاري راهنمايي كنم كه خداوند
بدان وسيله تو را به بهشت ببرد ؟ عرض كرد : آري ، اي رسول خدا ! حضرت فرمود : از آنچه
خداوند به تو ارزاني
1 . كافي ، ج 2 ، ص 119 .
2 . بحارالانوار ، ج 78 ، ص 312 .
3 . مكارم الاخلاق ، ج 2 ، ص 377 .
|
147 |
|
داشته است ، بخشش كن . عرض كرد : اگر خودم از كسي كه بدو بخشش
مي كنم ، نيازمندتر بودم ؛ چه ؟ حضرت فرمود : ستم ديده را ياري كن . عرض كرد :
اگر خودم از كسي كه ياري اش مي كنم ، ناتوان تر بودم ؛ چه ؟ فرمود :
براي آدم نادان كارسازي كن ( او را راهنمايي كن ) . عرض كرد : اگر خودم از او
نادان تر بودم ؛ چه ؟ حضرت فرمود : زبانت را جز از خير ، خاموش نگه
دار . آيا خوشحال نمي شوي كه يكي از اين خصلت ها در تو باشد و تو را به
بهشت رهنمون سازد . ( 1 )
معاذبن جبل از رسول خدا ( صلي
الله عليه وآله ) درباره آنچه او را به بهشت مي برد و از آتش دور
مي گرداند ، پرسيد . حضرت پاسخ او را داد تا آنجا كه فرمود : آيا بنياد همه اينها
را به تو خبر ندهم ؟ عرض كرد : چرا ، اي رسول خدا . پيامبر به زبان خود اشاره كرد و
فرمود : اين را نگه دار . عرض كرد : اي پيامبر خدا ! آيا ما درباره آنچه مي گوييم ،
بازخواست مي شويم ؟ حضرت فرمود : مادرت به عزايت بنشيند . مگر مردم را چيزي جز
دِرَويده هاي زبانشان ، به رو ـ يا فرمود : به بيني ـ در آتش
مي افكند ؟ ( 2 )
مرد عربي نزد پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) آمد
و عرض كرد : يا رسول الله ! عملي به من بياموز كه سبب شود به بهشت روم . حضرت فرمود :
« گرسنه را سير و تشنه را سيراب و امر به معروف و نهي از منكر كن ! و اگر توانستي جز
در راه خير ، زبانت را نگه دار ؛ زيرا تو بدين وسيله بر شيطان چيره
مي شوي . » ( 3 ) حضرت در
1 . كافي ، ج 2 ، ص 113 .
2 . الترغيب و الترهيب ، ج 3 ، ص 528 .
3 . مجموعه ورام ، ج 1 ، ص 206 .
|
148 |
|
كلام زيباي ديگري مي فرمايد : « بنده به اوج ايمان نمي رسد ، جز آنكه
زبان خويش را نگه دارد » . ( 1 )
سكوتش به درازا مي كشيد و بي ضرورت لب به سخن نمي گشود .
خاموشي اش به خاطر خودخواهي نبود . نكو گفتن را بهتر از سكوت و خاموشي را بهتر
از بد گفتن مي دانست . ( 2 ) همچنين
مي فرمود :
خاموشي ، خردمندي است و خاموشي گزينان اندكند . ( 3 ) خداوند بنده اي را بيامرزد كه سخن نيكو گويد و بهره اي برد يا
خاموش ماند و سلامت ماند . ( 4 )
خاموشي او بسيار بود و جز به وقت نياز سخن نمي گفت . سخن زشت از او شنيده
نشد . هنگام خشم و خشنودي ، جز حق بر زبان جاري نمي كرد . از كسي كه سخن ناروا
مي گفت ، روي مي گردانيد . ( 5 )
44
دورانديشي
سيره و منطق عملي آن حضرت بر تفكر و تدبر استوار شده بود :
كَانَ رَسولُ اللهِ ( صلّي الله
عليه وآله ) مُتَواصِلَ الاَْحْزانِ ، دَائِمَ
الْفِكْرَةِ وَ لاَ يَتكلَّمُ فِي غَيرِ حاجة طَويلَ السُّكوتِ . ( 6 )
پيامبر پيوسته اندوهگين بود و هماره مي انديشيد و جز
به نياز سخن نمي گفت و بسيار سكوت مي كرد .
1 . مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 30 .
2 . مستدرك حاكم ، ج 3 ، ص 344 .
3 . كنزالعمال ، ج 3 ، ص 350 .
4 . علل الشرايع ، ج 2 ، ص 606 .
5 . محجة البيضاء ، ج 4 ، ص 133 .
6 . مكارم الاخلاق ، ص12 .
|
149 |
|
آن حضرت هميشه در حال انديشيدن بود و هيچ كاري را بدون فكر انجام نمي داد .
زبان خود را از سخنان بي مورد بازمي داشت و بجا سخن مي گفت . خود را
از پرحرفي و گفتن مطالب بي فايده دور مي داشت . سخن نمي گفت ، مگر در
جايي كه اميد ثواب در آن داشت . ( 1 )
انساني كه اهل تفكر باشد ، اهل سخنان بي فايده نيست و پيامبر چنين بود . حضرت
امام حسين ( عليه السلام ) مي فرمايد از پدرم ،
اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) درباره سكوت رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيدم . فرمود :
سكوت آن حضرت بر چهار چيز بود : بردباري ، دورانديشي ، اندازه
نگاه داري و تفكر .
سكوتش در اندازه نگاه داري از آن رو بود كه همه مردم را به يك چشم
ببيند و يكسان به گفتار همه گوش دهد ، ولي سكوتش در تفكر آن بود كه در چيزهاي باقي و
فاني فكر مي كرد . بردباري و شكيبايي اش براي او با هم جمع شده بود . به
همين جهت ، هيچ چيز او را به خشم نمي آورد و برنمي انگيخت . دورانديشي براي
او در چهار چيز فراهم آمده بود . به كارهاي نيك چنگ مي زد تا ديگران به او
اقتدا كنند . از كارهاي زشت دوري مي كرد تا مردم از آن بپرهيزند . در انتخاب رأي
صحيح براي اصلاح كارهاي امت ، مي كوشيد و به آنچه خير دنيا و آخرت در آن بود ،
قيام مي كرد . ( 2 )
از امام صادق ( عليه السلام ) نقل است كه مردي خدمت
پيامبر آمد و عرض كرد : اي رسول خدا ، مرا نصيحت كن و به من اندرزي ده ! حضرت
فرمود : اگر
1 . همان ، صص 12 ـ 15 .
2 . همان ، ص 15 .
|
150 |
|
نصيحت كنم ، عمل مي كني ؟ مرد گفت : آري . باز پيامبر سخن خويش را تكرار كرد و
مرد پاسخ مثبت داد . بدين ترتيب ، حضرت سخن خود را سه بار تكرار كرد و مرد نيز اعلام
آمادگي كرد . گويا پيامبر با اين كار مي خواست به وي بفهماند كه آنچه
مي خواهد بگويد ، بسيار مهم است و نصيحت با ارزشي است . پس حضرت در ادامه فرمود :
فَإنِّي اُوصِيكَ إذَا أنتَ هَمَمْتَ بَأمر فَتَدبَّرْ
عَاقِبَتَه ، فَإنْ يَكُ رُشْداً فَاَمْضِهِ وَ إنْ يَكُ غَيّاً فَانْتَهِ
عَنْه . ( 1 )
من تو را سفارش مي كنم به اينكه هر زمان تصميم به
انجام كاري گرفتي ، در عاقبت آن كار بينديشي . پس چنانچه عاقبت آن رشد بود ( و كار
درست و صحيحي بود ) ، انجامش بدهي و اگرعاقبت آن كار گمراهي و تباهي بود ، از آن دست
بكشي و آن را رها كني .
در حديث ديگري ، امام باقر ( عليه السلام ) نقل
مي كند :
مردي خدمت پيامبر رسيد و تقاضاي آموختن چيزي كرد . حضرت او
را به قطع اميد از آنچه در دست مردمان است ، نصيحت كرد كه اين روحيه بي نيازي
نقد است . مرد از حضرت خواست افزون بر آن نيزمطلبي به او بياموزد . حضرت او را به
پرهيز از طمع كه فقر نقد است ، سفارش كرد . مرد چيزي بالاتر خواست . حضرت فرمود : هر
زمان كه تصميم به انجام كاري گرفتي ، در عاقبت آن بينديش . پس اگرخيرو رشد بود ،
آن را پي بگير و اگر گمراهي و تباهي بود ، از آن دوري كن . ( 2 )
1 . وسائل الشيعه ، ج 11 ، ص 224 .
2 . من لايحضره الفقيه ، ج 4 ، صص 409 و 410 .