بخش 7
110.خرافه زدایی 111.امان دادن به دشمن 112.تألیف قلوب 113.مهربانی با اقلیت های مذهبی 114.مشکل گشایی * واپسین کلام رفتار رسول اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) رفتار پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) تزکیه نفس مکارم اخلاق و تقوا انسان سازی نشان دادن راه ، از ظلمت به نور پیامبر از نگاه اندیشمندان غربی کتابنامه
|
300 |
|
110
خرافه زدايي
در آن هنگام كه محمد ( صلّي الله عليه وآله ) دوران
كودكي خود را نزد حليمه سعديه ، مادر رضاعي خود
مي گذراند ، كمتر از پنج سال داشت . روزي به حليمه سعديه فرمود : اي مادر ! چرا دو
نفر از برادرانم را ( منظور فرزندان حليمه بودند ) در روز نمي بينم ؟ حليمه گفت :
آنها روزها گوسفندها را به چراگاه مي برند و اكنون در دشت هستند . محمد گفت :
چرا مرا همراه آنها نمي فرستيد ؟ حليمه پاسخ داد : آيا دوست داري همراه آنها به
صحرا بروي ؟ پيامبر گفت : آري .
بامداد روز بعد ، حليمه موي سر محمد ( صلّي الله عليه
وآله ) را شانه زد و خوش بو كرد و سرمه بر چشمانش كشيد . يك عدد مهره
يماني نيز براي محافظت به گردنش آويخت . محمد ( صلّي الله عليه
وآله ) بي درنگ آن مهره را از گردن بيرون آورد و به كنار انداخت و به
حليمه فرمود : « مادر جان آرام باش اين چيست ؟ من خدايي دارم كه
مرا حفظ مي كند ( نه مهره يماني ! ) » . ( 1 )
اسلام ، دين دانش ، آگاهي و معرفت است و واقع گرايي در ذات آن نهفته است . از
اين رو ، نمي تواند با اوهام و خرافات هماهنگ باشد يا در برابر آن سكوت كند ،
بلكه اصولا اين مكتب ، مبارزه با افكار خرافي و باطل را در رأس كار خود قرار
مي دهد . بر اين اساس ، پيامبر اسلام ، آگاهي دادن به مردم و جذب آنان به سوي
واقعيت ها را در دستور كار خويش قرار داده بود .
1 . بحارالانوار ، ج 15 ، ص 392 .
|
301 |
|
پيش از بعثت ، خرافات بر سرزمين حجاز سايه افكنده بود . پيامبر گرامي اسلام تلاش
كرد تا اين اوهام و تاريكي ها را از دل و ذهن مردم پاك كند . براي نمونه ، ايشان
پسري از ماريه قبطيه به نام ابراهيم داشت . وي اين پسر را بسيار دوست
داشت تا اينكه در هجده ماهگي از دنيا رفت . حضرت متأثر شد و گريست و فرمود : دل
مي سوزد و اشك مي ريزد . اي ابراهيم ، ما به خاطر تو محزونيم ، ولي هرگز
چيزي برخلاف رضاي پروردگار نمي گوييم . تمام مسلمانان نيز به خاطر اينكه غباري
از حزن بر دل مبارك آن حضرت نشسته بود ، ناراحت بودند .
به طور اتفاقي ، همان روز خورشيد گرفت . مسلمانان نيز پنداشتند كه عالم بالا هم در
غم حضرت رسول سوگمند است . اين مطلب در ميان مردم مدينه پيچيد و زن و مرد يك زبان
شدند و گفتند خورشيد به سبب اندوهي كه به پيامبر رسيده ، گرفته است . گرچه اين كار
سبب شد كه عقيده و ايمان مردم به پيامبر افزوده شود ، ولي پيامبر كه نمي خواست
از ناداني مردم استفاده كند ، بالاي منبر رفت و فرمود : اينكه خورشيد گرفت ، به خاطر
فرزند من نبود . خورشيد و ماه گرفتگي دو نشانه از نشانه هاي الهي است . ( 1 )
111
امان دادن به دشمن
عبدالله بن زبير مي گويد : وقتي كه مكه فتح شد ،
عكرمه ( با توجه به اينكه
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اعلام كرده بود او
را هرجا يافتيد ، بكشيد ) به سوي يمن فرار كرد . همسر او ام
حكيم ، دختر حارث بن هشام ، زن هوشيار و كارداني
بود . وي
1 . سيري در سيره نبوي ، ص 136 .
|
302 |
|
به حضور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و عرض
كرد : پسر عمويم عكرمه ، از ترس جانش به سوي يمن فرار كرده است . از شما مي خواهم
به او امان بدهيد . پيامبر مهربان درخواست او را پذيرفت و فرمود : عكرمه را به امان
خدا امان دادم . هركس او را ديد ، به او آسيبي نرساند .
همسرش خوشحال شد و براي جستوجوي شوهرش ، از مكه خارج شد .
سرانجام او را در كرانه درياي تهامه پيدا كرد كه مي خواست از راه دريا فرار
كند . همسرش او را طلبيد و به او گفت : اي پسر عموي من ! از نزد كسي كه
نيكوترين و بهترين مردم است و از همه بيشتر رعايت پيوند خويشاوندي مي كند ،
آمده ام . خود را به هلاكت نرسان . براي تو امان گرفته ام و او به تو امان
داده است . عكرمه با تعجب گفت : تو اين كار مهم را انجام داده اي ؟ او گفت : آري .
با پيامبر صحبت كردم و او به تو امان داد . عكرمه آرامش يافت و همراه همسرش به سوي
مكه روانه شد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به اصحاب
خود فرمود : عكرمه در حالي كه مؤمن و مهاجر است ، به سوي شما مي آيد . پدرش را
فحش ندهيد ؛ زيرا فحش دادن به مرده ، موجب ناراحتي زنده مي شود .
عكرمه همراه همسرش به مكه وارد شد و همسرش در حالي كه نقاب بر صورت افكنده بود ،
به در خانه پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) آمد و
اجازه طلبيد . پس به حضور رسول خدا ( صلّي الله عليه
وآله ) شرف ياب شد و آمدن عكرمه را به آگاهي ايشان رساند . پيامبر فرمود : به او بگوييد بيايد . عكرمه به خدمت پيامبر آمد
و عرض كرد : همسرم به من خبر داد كه شما به من امان داده ايد . پيامبر فرمود : او
راست مي گويد ، تو در امان هستي . عكرمه همان دم گفت : گواهي مي دهم به
يكتايي و بي همتايي خدا و اينكه كه تو بنده و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هستي . با كمال شرمندگي مي گويم كه تو نيكوترين و با وفاترين مردم
|
303 |
|
هستي و از شما مي خواهم براي هر دشمني كه در گذشته بر
تو روا داشتم ، از درگاه خدا برايم آمرزش بخواهي .
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي آمرزش گناهان
عكرمه دعا كرد . آن گاه عكرمه به پيامبر عرض كرد : اي رسول خدا ! هر فرماني كه
داري به من بياموز تا آن را انجام دهم . پيامبر فرمود : بگو گواهي به يكتايي خدا
مي دهم و گواهي مي دهم كه محمد بنده و رسول خداست و عهد ببندي كه در راه
خدا جهاد كني . عكرمه گواهي داد و تصميم گرفت كه در راه اسلام جهاد كند . پس گفت : اي
رسول خدا ! هرگونه انفاقي كه در راه شرك كرده يا در راه شرك جنگيده ام ، دو
برابر آن را در راه پيشرفت اسلام انجام خواهم داد . عكرمه از آن پس يك مسلمان حقيقي
شد و در جهاد با دشمن كوشش فراوان داشت تا اينكه در زمان خلافت ابوبكر در درگيري با
دشمن به شهادت رسيد . ( 1 )
از سوي ديگر نوشته اند در جريان فتح مكه ، عده اي
از مشركان به خانه ام هاني ، خواهر علي ( عليه السلام ) پناهنده شدند . او نيز به آنها پناه داد . از
جمله پناهندگان ، دو نفر از آن ده نفر جنايت كاراني بودند كه پيامبر دستور قتل
آنها را صادر كرده و گفته بود هرجا آنها را يافتيد ، به قتل رسانيد . حضرت علي ( عليه السلام ) از پناهندگي آن دو نفر
آگاه شد . پس در حالي كه كاملا مسلح بود و فقط چشمانش ديده مي شد ، به سوي خانه
ام هاني رفت و فرياد زد : آنها را كه پناه داده ايد ، بيرون كنيد .
جنايت كاران از ترس ، لرزه بر اندامشان افتاد . ام هاني از خانه بيرون آمد ،
ولي علي ( عليه السلام ) را كه همه بدنش را
پوشيده بود ، نشناخت و گفت : اي بنده خدا ! دختر عموي پيامبر و خواهر علي بن
ابي طالب به چند نفر پناه و امان داده است . از خانه من درگذر .
1 . بحارالانوار ، ج 21 ، ص 143 .
|
304 |
|
علي ( عليه السلام ) در اين لحظه ، كلاهخود را از سربرداشت . چشمان ام هاني به چهره برادرش
افتاد كه سال ها ، حوادث روزگار ميان آنها فاصله انداخته بود . قطره هاي
اشك از چشمان ام هاني سرازير شد و دست در گردن برادرش افكند . سپس گفت : من ( پيش از
آنكه تو را بشناسم ) سوگند خورده بودم كه نزد رسول خدا ( صلي
الله عليه وآله ) از تو شكايت كنم . علي ( عليه
السلام ) فرمود : برو نزد پيامبر كه در « اعلي الوادي » است و خود را از
ذمه سوگند ، آزاد كن .
ام هاني مي گويد : به حضور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رفتم . آن حضرت
در خيمه اي غسل مي كرد و فاطمه زهرا ( عليها
السلام ) لباسش را حاضر مي كرد . وقتي رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله )
سخن مرا شنيد ، فرمود : خوش آمدي اي ام هاني . جريان ملاقاتم را با علي ( عليه السلام ) به آن حضرت عرض كردم و
پيامبر فرمود : آنان را كه پناه دادي ، مانعي ندارد . فاطمه زهرا ( عليها السلام ) به او فرمود : اي ام
هاني ! آمده اي از علي ( عليه السلام ) شكايت كني كه دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ترسانده است . پيامبر با قدرداني از
تلاش علي ( عليه السلام ) براي او دعا كرد و امان ام
هاني را نيز به خاطر مقامي كه نزد علي ( عليه السلام )
داشت ، محترم شمرد . ( 1 )
يكي ديگر از فراريان و جنايت كاران ، عمير بن
وهب بود كه به حضور پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه
وآله ) آمد و درخواست عفو كرد . پيامبر او را بخشيد و عمامه خود را به عنوان
نشانه امان به او داد . عمير با همان عمّامه به شهر جدّه رفت و صفوان را كه يكي ديگر
از فراريان بود ، با خود نزد پيامبر آورد . وقتي چشم پيامبر به صفوان افتاد ، با كمال
بزرگواري گفت : جان و مال تو محترم است ، در صورتي كه اسلام بياوري . او دو ماه مهلت
خواست . پيامبر چهار ماه به او مهلت داد و فرمود : اين چهارماه را به تو مهلت
مي دهم تا با كمال بصيرت ، آيين اسلام را بپذيري . هنوز چهارماه نشده بود كه او
اسلام آورد . ( 2 )
1 . اعلام الوري ، ص 117 .
2 . كشف الغمه ، ج 1 ، ص 291 .
|
305 |
|
112
تأليف قلوب
هنگام تقسيم غنايم يكي از اصحاب عرض كرد : اي رسول خدا ! به عُيَيْنَه و اَقْرع غنايم جنگي
زيادي عطا كردي ، ولي به جعيل بن سراقه چيزي نداديد ؟
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در پاسخ فرمود : سوگند
به خدايي كه جانم در دست قدرت اوست ، اگر زمين پر از افرادي مثل عيينه و اقرع باشد ،
من جعيل را از همه آنها محبوب تر و بهتر مي دانم . اعطاي غنايم به افرادي
مثل عيينه و اقرع براي جذب دل هاي آنها به سوي اسلام است ، ولي جُعيل را به
اسلام خودش نگريستم و بر اين اساس با او رفتار كردم . ( 1 )
سيره رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر اين بود كه
به سران قومي كه تازه مسلمان شده بودند ، از مال شخصي خود ( خمس غنايم ) بيشتر
مي داد تا دل هاي آنها را به سوي اسلام جلب كند كه از آن افراد به عنوان
« اَلْمُؤَلِّفَةِ قلوبُهم » ( براي پيوند قلب هاي
آنها با اسلام ) ياد مي شود . زراره مي گويد : از امام باقر ( عليه السلام ) درباره « المولفة
قلوبهم » ( توبه : 61 ) پرسيدم . فرمود : آنها يكتاپرست بودند و رسالت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را قبول داشتند ، ولي در مورد احكامي
كه بر آن حضرت وارد شده است ، در شك و ترديد بودند . خداوند به پيامبرش فرمان داد تا
با مال و عطايا ، دل هاي آنها را جلب كند تا در راه اسلام نيرومند باشند و رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در جنگ حُنين ، فرمان خدا را
در اين مورد اجرا كرد . ( 2 )
1 . كامل ابن اثير ، ج 2 ، ص 270 .
2 . اصول كافي ، ج 2 ، ص 411 .
|
306 |
|
113
مهرباني با اقليت هاي
مذهبي
مهرورزي پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) به تمامي
انسان ها ، چه مسلمان و چه كافر مي رسيد . با اينكه رهبر جامعه اسلامي بود ،
در برابر اقليت هاي ديني ، بسيار كوتاه مي آمد . روزي شخص يهودي كه از
پيامبر اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) طلبكار بود ، طلبش را
درخواست كرد . پيامبر فرمود : ندارم تا به تو بدهم . يهودي گفت : تا طلبم را ندهي ،
رهايت نمي كنم . پيامبر فرمود : در اين صورت ، من با تو ( همين جا )
مي نشينم . پس همان جا نشست ، چندان كه نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز فردا
را همان جا خواند ، اصحاب آمدند و يهودي را تهديد كردند . پيامبر به آنان نگريست
و فرمود : به او چه كار داريد ؟ گفتند : اي رسول خدا ! او تو را زنداني كرده است .
فرمود : خداوند والا مرتبه مرا نفرستاده تا بر غير مسلماني كه با من پيمان بسته يا
نبسته است ، ستم روا دارم .
چون آفتاب بالا آمد ، يهودي گفت : مي خواستم شما را بيازمايم . گواهي
مي دهم خدايي جز الله نيست و محمد ، بنده و فرستاده اوست . من نيمي از ثروت خويش
را در راه خدا مي دهم .
حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمود :
كسي كه غير مسلماني را كه با دولت اسلامي پيمان بسته است ،
بيازارد ، من دشمن اويم و كسي را كه من دشمنش باشم ، در رستاخيز بر وي پيروز
|
307 |
|
خواهم شد . از نفرين ستم ديده بپرهيزيد ، گر چه كافر
باشد ؛ زيرا در برابر ( رسيدن اين نفرين به خداوند ) مانعي نيست . ( 1 )
همچنين به همه مسلمانان هشدار مي داد :
كسي كه فردي از اقليت هاي ديني را ـ كه با دولت
اسلامي پيمان بسته است ـ بكشد ، بوي بهشت را استشمام نخواهد كرد . ( 2 )
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) همسايه اي
يهودي داشت كه بيمار شد . پس خود به عيادتش رفت . ( 3 )
همچنين روزي يهوديان به ديدارش شتافتند و از دخترش فاطمه ( عليها السلام ) براي شركت در عروسي خود دعوت كردند و گفتند :
ما حق همسايگي داريم . از تو درخواست مي كنيم دخترت را به خانه ما بفرستي تا
عروسي ما با آمدن ايشان رونق گيرد . يهوديان بر اين درخواست پاي فشردند . پيامبر نيز
با خواست آنها موافقت كرد و دخترش را به عروسي شان فرستاد . ( 4 )
آورده اند روزي زيد پسر سعنه ، يكي از دانشمندان يهود مدينه براي گرفتن طلبي كه از
حضرت داشت ، نزد ايشان آمد . پس عباي حضرت را گرفت و با تندي به او گفت : شما فرزندان
عبدالمطلب ، همواره در پرداخت وام خود تأخير مي كنيد . عمر بر او بانگ زد .
پيامبر لبخندي زد و فرمود : اي عمر ! من و او به چيز ديگري نيازمنديم . به من بگو خوش
حساب باش و به او بگو با مهرباني طلبش را بخواهد . سپس فرمود : هنوز سه روز از مهلتي
كه بين ما بوده ، باقي است . بعد به عمر فرمود تا طلب وي را بدهد و چون او را ترسانده
1 . كنز العمال ، ج 3 ، ص 500 .
2 . جامع الصغير ، ج 2 ، ص 896 .
3 . همنام گلهاي بهاري ، ص 184 ؛ برگرفته
از : المصنف ، ج 6 ، ص 314 .
4 . بحارالانوار ، ج 43 ، ص 30 .
|
308 |
|
است ، اندكي هم افزون بر طلب بپردازد . همين رفتار سبب شد اين دانشمند يهودي
مسلمان شود . ( 1 )
يكي از بزرگان قبيله كنده هم مي گويد : نزد
علي ( عليه السلام ) بوديم . اُسقف نجران نزد حضرت آمد .
امام خود را جابه جا كرد و جايي براي نشستن وي آماده ساخت . يكي از حاضران گفت :
آيا براي مردي مسيحي چنين مي كني ؟ امام فرمود : در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وقتي كه آنان خدمت حضرت
مي رسيدند ، او با آنها چنين رفتار مي كرد . ( 2 )
114
مشكل گشايي
علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) از طرف پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) مأمور شد به بازار برود و
پيراهن براي ايشان بخرد . رفت و پيراهني به دوازده درهم خريد و آورد .
رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) پرسيد : اين را به
چه مبلغ خريدي ؟ حضرت فرمود : دوازده درهم . پيامبر فرمود : اين را چندان دوست ندارم .
پيراهني ارزان تر از اين مي خواهم . آيا فروشنده حاضر است پس بگيرد ؟ علي
گفت : نمي دانم يا رسول الله ! پيامبر فرمود : برو ببين حاضر مي شود پس
بگيرد .
علي ( عليه السلام ) پيراهن را با خود برداشت و به
بازار برگشت و به فروشنده فرمود : پيامبر خدا پيراهني ارزان تر از اين
مي خواهد . آيا حاضري پول ما را بدهي و
1 . سنن كبري ، ج 6 ، ص 52 .
2 . همنام گلهاي بهاري ، ص 185 .
|
309 |
|
اين پيراهن را پس بگيري ؟ فروشنده قبول كرد . علي ( عليه
السلام ) نيز پول را گرفت و نزد حضرت آورد . آن گاه رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و علي ( عليه
السلام ) با هم به طرف بازار راه افتادند .
در ميانه راه چشم پيامبر به كنيزكي افتاد كه گريه مي كرد . نزديك رفت و از
كنيزك پرسيد : چرا گريه مي كني ؟ او گفت : اهل خانه به من چهار درهم دادند و مرا
براي خريد به بازار فرستادند . نمي دانم چطور شد پول ها گم شد . اكنون جرئت
نمي كنم به خانه بر گردم . رسول اكرم ( صلّي الله عليه
وآله ) چهاردرهم از آن دوازده درهم را به كنيزك داد و فرمود : هر چه
مي خواستي بخري بخر و به خانه برگرد . خودش به طرف بازار رفت و جامه اي به
چهاردرهم خريد . در بازگشت ، برهنه اي را ديد . پس جامه را به او بخشيد . دگرباره
به بازار رفت و جامه اي ديگر خريد و به سوي خانه به راه افتاد . در بين راه
همان كنيزك را ديد كه حيران و نگران و اندوهگين نشسته است . فرمود : چرا به خانه
نرفتي ؟ گفت : يا رسول الله ! خيلي دير شده است . مي ترسم مرا بزنند كه چرا اين
قدر دير كردي ! پيامبر فرمود : بيا باهم برويم . خانه تان را به من نشان بده . من وساطت
مي كنم كه مزاحم تو نشوند .
رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) به اتفاق كنيزك به
راه افتاد . همين كه به پشت در خانه رسيدند ، كنيزك گفت : همين خانه است . رسول
اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) از پشت در با آواز بلند
گفت : اي اهل خانه سلام عليكم . جوابي شنيده نشد . بار دوم سلام كرد ، جوابي نيامد .
سومين بار سلام كرد . جواب دادند . السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته .
پيامبر فرمود : چرا اول جواب نداديد ؟ آيا صداي مرا
|
310 |
|
نمي شنيديد ؟ گفتند : چرا ، همان بار اول شنيديم و تشخيص داديم كه شماييد !
پيامبر فرمود : پس علت تأخير چه بود ؟ گفتند : يا رسول الله ! خوشمان
مي آمد سلام شما را مكرر بشنويم . سلام شما براي خانه ما فيض و بركت
و سلامت است .
رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اين كنيزك
شما دير كرده ، من اينجا آمدم از شما خواهش كنم او را بازخواست نكنيد . آنان گفتند :
يا رسول الله ! به خاطر مقدم گرامي شما اين كنيز از همين ساعت آزاد است . پيامبر
فرمود : خدا را شكر ، چه دوازده درهم پربركتي بود ؛ برهنه را پوشاند و يك برده را آزاد
كرد . ( 1 )
پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد :
اِنَّ اللّهَ خَلَقَ عَبيداً مِنْ خَلْقِهِ لِحَوائِجِ
النّاسِ يَرْغَبُونَ فِي الْمَعْرُوفِ وَ يَعُدُّونَ الْجُودَ مَجْداً وَاللّهُ
يُحِبُّ مَكارِمَ الاَْخْلاقِ . ( 2 )
خداوند از بندگان خويش مردمي را بيافريند كه نياز ديگر
مردم را برآورند ، ايشان شيفته احسانند و گشاده دستي را بزرگواري
مي شمارند و خدا خوي هاي نيك را دوست دارد .
در جايي ديگر مي فرمايد :
اِنَّ لِلّهِ عِباداً يَفْزَعُ اِلَيْهِمُ النّاسُ فِي
حَوائِجَهُمْ اُولئِكَ هُمُ الْآمِنُونَ مِنْ عَذابِ اللّهِ يَوْمَ
الْقِيامَةِ . ( 3 )
خداوند بندگاني دارد كه مردم براي رفع نيازمندي هاي
خود بدانان پناه برند . آنان همان كساني هستند كه روز رستاخيز از عذاب خدا درامانند .
1 . مرتضي مطهري ، مجموعه آثار ، ج 18 ، صص 369ـ371 .
2 . تحف العقول ، ص 52 .
3 . همان .
|
311 |
|
واپسين كلام
رفتار رسول اعظم ( صلّي الله
عليه وآله ) به توصيف امام حسن و امام حسين ( عليه السلام )
شيخ صدوق ( رحمه الله )
در معاني الاخبار از امام حسن و امام حسين ( عليهم السلام ) نقل مي كند كه رفتار و اخلاق رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله ) چنين بود :
* با غصه ها ، قرين بود و هماره متفكر به نظر مي رسيد .
* بيشتر اوقات ساكت بود و جز به هنگام ضرورت سخن نمي گفت .
* هنگام سخن گفتن در آغاز و پايان ، به آرامي ، لب به سخن مي گشود .
* كلامش ، كوتاه و جامع و خالي از تفصيل بي جا و رساننده مقصود بود .
* در راه رفتن ، قدم هايش را از زمين بلند مي كرد و به آرامي و باوقار
راه مي رفت .
* تند مي رفت مانند كسي كه بر زمين سراشيب راه مي رود .
* چون به جانبي نگاه مي كرد ، با تمام بدن متوجه مي شد .
* چشم ها افتاده بود و به سوي زمين بيشتر نگاه مي كرد تا به
آسمان .
* به كسي خيره نمي شد ، بلكه نگاه كردنش ، لحظه اي بيش نبود .
* هر كه را مي ديد ، ابتدا سلام مي كرد .
* نعمت در نظرش بزرگ مي نمود ، اگر چه ناچيز باشد .
* هيچ نعمتي را نكوهش نمي كرد .
* دنيا و ناملايمات آن هرگز او را به خشم نمي آورد .
* اگر حقي پاي مال مي شد ، از شدت خشم ، كسي را نمي شناخت و از هيچ
چيز پروا نداشت تا آنكه حق را ياري كند .
|
312 |
|
* هنگام اشاره ، به تمام دست اشاره مي كرد .
* چون از مطلبي تعجب مي كرد ، دست ها را پشت و رو مي كرد .
* هنگام صحبت كردن ، دست ها را به هم وصل مي كرد و انگشت ابهام دست چپ
را به كف دست راست مي زد .
* بيشتر خنده هاي آن حضرت لبخند بود .
* با مردم انس مي گرفت و آنان را از خود دور نمي كرد و حالشان را
جويا مي شد .
* بزرگ هر قومي را گرامي مي داشت و او را بر قومش حاكم مي كرد .
* هميشه از مردم حذر مي كرد و خود را مي پاييد ، بدون آنكه صورت از
آنان بگرداند و بدخلقي كند .
* هر كار نيكي را تحسين و تقويت مي كرد .
* از ياران خود تفقد مي كرد .
* از كار مردم غفلت نمي كرد ، مبادا آنان منحرف شوند .
* درباره حق كوتاهي نداشت و از آن هم تجاوز نمي كرد .
* اطرافيان آن حضرت ، نيكان مردم بودند . برترين آنان نزد ايشان ، كساني بودند كه
مردم را بيشتر نصيحت كنند و بزرگترينشان كساني بودند كه درباره برادر ديني بيشتر
مواسات و خيرخواهي داشت .
* در هيچ مجلسي نمي نشست و برنمي خاست ، مگر به ياد خدا .
* در مجالس ، جاي مخصوصي براي خود انتخاب نمي كرد و از اين كار نهي
مي فرمود .
|
313 |
|
* وقتي به جمعيتي مي پيوست ، هر جا كه خالي بود ، مي نشست و اصحاب را به
اين كار دستور مي داد .
* حق هريك از اهل مجلس را ادا مي كرد و كسي احساس نمي كرد كه ديگري
پيش آن حضرت از او محترم تر است .
* با هركس كه مي نشست ، آن قدر صبر مي كرد تا خود
آن شخص برخيزد .
* مجلس ايشان ، مجلس حلم و حيا و صداقت و امانت بود و در آن آوازها بلند
نمي شد و حرمت مردم هتك نمي شد . اگر لغزشي سر مي زد ، جاي ديگر گفته
نمي شد .
* كسي را زياد مدح نمي كرد و از چيزي كه به آن رغبت و ميل نداشت ، غفلت
ميورزيد .
* از سه چيز پرهيز مي كرد : جدال ، پر حرفي و گفتن مطالب بي فايده .
* نسبت به مردم از سه چيز پرهيز مي كرد : هرگز كسي را سرزنش نمي كرد ؛
از او عيب نمي گرفت ؛ لغزش و عيب هاي مردم را
جستوجو نمي كرد .
* سخن نمي گفت ، مگر در جايي كه اميد ثواب در آن داشت .
* اگر اهل مجلس از چيزي به خنده مي افتادند ، وي نيز مي خنديد و از
آنچه تعجب مي كردند ، تعجب مي كرد .
* بر بي ادبي شخص غريب در پرسش و گفتار صبر مي كرد .
* هرگز ثناي كسي را نمي پذيرفت ، مگر اينكه ثنايش به عنوان تشكر از آن حضرت
باشد .
|
314 |
|
* سخن هيچ كس را نمي بريد ، مگر آنكه از حد مشروع
تجاوز كند . در آن صورت ، با نهي كردن يا با برخاستن ، سخن او را قطع
مي كرد . ( 1 )
رفتار رسول اعظم ( صلّي الله
عليه وآله ) به توصيف امام خميني ( رحمه الله )
در پايان ، نوشتار را با مقصد پيامبران از منظر امام
خميني ( رحمه الله )
مي بنديم ؛ همو كه نمونه اي روشن از اخلاق نبوي در جهان معاصر بود و در
انتها نيز با ديدگاه دانشمندان غربي ، شيرازه كار را مي بنديم .
تزكيه نفس
توجه كنيد كه بعثت براي چه بوده است ، انگيزه بعثت چه بوده
است و اگر كسي تخلف كند از انگيزه بعثت ، چه خواهد شد . انگيزه بعثت ، تزكيه نفس بوده
است و تزكيه نفس به اين است كه خودخواهي ها برود ، دنياطلبي ها برود و به
جاي همه ، خدا بنشيند . انگيزه بعثت اين است كه حكومت خدا در دل هاي بشر حكومت
كند . تا اينكه در جامعه هاي بشري هم حكومت كند . ( 2 )
مكارم اخلاق و تقوا
بايد مردم را آشنا كرد با آن چيزي كه انبيا براي آن
آمده اند . براي مكارم اخلاق ، همه انبيا آمده اند : « بعثت لاتمم مكارم الاخلاق ؛ انبيا
براي تقوا و آدم سازي آمده اند » . ( 3 )
1 . معاني الاخبار ، ص 83 .
2 . صحيفه نور ، سخنراني 11/4/1360 .
3 . همان ، 5/10/1361 .
|
315 |
|
انسان سازي
آن چيزي كه مطرح است پيش انبيا ، انسان است . آن چيز ، چيز
ديگري نيست . انسان مطرح است پيش انبيا . همه چيز بايد به صورت انسان درآيد .
مي خواهند انسان درست كنند . انسان كه درست شد ، همه چيز درست
مي شود . ( 1 )
نشان دادن راه ، از ظلمت به نور
خودتان را تبع تعليمات انبيا كنيد . مبدأ اين است . از اينجا
بايد رفت . راه را نشان داده اند . ماها راه را نمي دانيم ، آنها راه را
مي دانند . طبيبند و راه سلامت را مي دانند و راه سلامت را هم
گفته اند . بخواهيد سالم باشيد ، بايد از اين راه برويد . انبيا آمده اند
مردم را از اين دنيا و اين ظلمت ها بيرون بكشند و به مبدأ نور برسانند . مبدأ
نور ، نه انوار . از اين طرف ، ظلمت است و از آن طرف ، نور . نور مطلق . مي خواهند
آن را فاني كنند در نور مطلق . اين قطره ها را در دريا فاني كنند . تمام انبيا
براي همين آمده اند . ( 2 )
قرآن كريم يك سفره اي است كه خداي تبارك و تعالي به
وسيله پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در بين بشر گسترده است كه تمام بشر از آن هريك به مقدار استعداد
خودش استفاده كنند . پس انگيزه بعثت ، نزول وحي است و نزول
1 . همان ، 16/3/1358 .
2 . تفسير سوره حمد ، امام خميني ( رحمه
الله ) ، جلسه دوم .
|
316 |
|
قرآن است و انگيزه تلاوت قرآن بر بشر اين است كه تزكيه
پيدا كنند و نفوس مصفا بشوند ، از اين ظلماتي كه در آنها موجود است . ( 1 )
پيامبر ( صلّي الله عليه
وآله ) از نگاه چند تن از انديشمندان غربي
زندگي درخشان رسول گرامي اسلام از آغاز تا پايان به ويژه
در عصر 23 ساله نبوت ، گنجينه ارزشمند اخلاق فرهنگي ، سياسي و اجتماعي است كه در
تاريخ بشر ، مثل و مانندي ندارد . اكنون گفتار چند تن از انديشمندان جهان را درباره
زندگاني حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) مي آوريم ؛ چون به گفته حضرت مولانا :
خوش تر آن باشد كه وصف دلبران * * * گفته آيد در حديث ديگران
ولتر ( 1694ـ1779 م . ) دانشمند و نويسنده مشهور
فرانسوي مي نويسد :
محمد بي گمان مردي بسيار بزرگ بود و مرداني بزرگ را
نيز در دامن فضل و كمال خويش پرورش داد . او قانون گذاري خردمند ، جهان گشايي
توانا ، رهبري دادگستر ، پيامبري پاك و پارسا بود و بزرگ ترين انقلاب هاي
روي زمين را پديد آورد . . . . دين محمد هرگز تمايلات شهواني را رواج نداد . محمد
قانون گذاري خردمند بود كه مي خواست بشريت را از بدبختي و جهل و فساد
رهايي بخشد . او تأمين منافع همه مردم روي زمين از زن و مرد ، كوچك و بزرگ ، خردمند و
بي خرد ، سياه و سفيد ، زرد و سرخ را در نظر گرفت . ( 2 )
1 . صحيفه نور ، سخنراني 11/3/1360 .
2 . كليات ولتر ، ج 24 ، صص 534 ـ 555 .
|
317 |
|
جرج برنارد شاو ( 1856ـ1950 م . ) نويسنده و انديشمند
مشهور انگليسي مي نويسد :
آيين محمد به خاطر خصلت حيات بخشش ، تنها آييني است كه
استعداد آن را دارد تا تمام دگرگوني هاي عالم وجود را در خود جذب و با مقتضيات
هر عصر و زماني تطبيق كند . من زندگي محمد را بررسي كرده ام . او مرد عجيبي است .
وضع و مقام او بالاتر از آن است كه ضد مسيح باشد . او بايد به عنوان نجات دهنده
بشريت ، شناخته شود . به عقيده من ، اگر مردي مانند او ، زمام رهبري سراسر جهان جديد را
به دست بگيرد ، توفيق آن را مي يابد كه مسائل و حوادث جهان جديد را با شيوه
جامعي كه موجب تأمين صلح و سلم و سعادت جهان است ، حل كند . به نظر من ، آيين
محمد براي فرداي اروپا قابل قبول است ؛ چنان كه براي امروز آن نيز قابل قبول
است . ( 1 )
توماس كارلايل ( 1795ـ1881 م . ) فيلسوف و دانشمند
مشهور انگليسي در كتاب قهرمانان مي نويسد :
زندگي محمد بر مبناي اصول حكيمانه اي بود كه هر
انديشمند بايد از آن پيروي كند و در اين صورت ، به صراط مستقيم هدايت گام نهاده است .
او پيامبر بر حق است و از سوي خداوند توانا و دانا آمده است . بعضي از مسيحيان با
وارد كردن اين اتهام كه محمد ، آيين خود را با شمشير و سرنيزه رواج داد ،
مي خواهند به آيين محمد ضربه بزنند . اين اتهام ، نسبتي
1 . علي دواني ، پيامبر اسلام از نظر دانشمندان
شرق و غرب ، ص 156 .
|
318 |
|
بسيار دور از حقيقت است ؛ زيرا صاحبان اين اتهام بايد درست
بينديشند نيرويي كه اين شمشير را از نيام بيرون كشيد و برق آن را بر فراز قله
كوه هاي فرانسه ، اسپانيا و كنگره هاي تاق مداين تا سمرقند و روي اهرام مصر در دست كساني مانند
موسي بن نصير و
طارق بن زياد ، يعني فاتحان
بزرگ ، آشكار ساخت ، كدام نيرو بود ! بدون شك ، آن نيرو ، آيين ( پر محتوا و سازنده ) محمد
بود ، نه زور شمشير . به نظر من ، حق ، وجود خود را به هر وسيله كه باشد ، آشكار خواهد
ساخت . ( 1 )
1 . همان ، صص 72 ، 73 و 78 .
|
319 |
|
كتاب نامه
1 . ابن ابي الحديد المعتزلي ، عزّالدين بن هبة الله ، شرح نهج البلاغه ، تحقيق : محمد ابوالفضل ابراهيم ، مصر ، داراحياء الكتب العربيه ، چاپ اول ، 1378 هـ . ق .
2 . ابن اثير جزري ، عزالدين ، اسد الغابه في معرفة الصحابه ، بيروت ،
دار المعرفة ، بي تا .
3 . ابن اثير ، عزّالدين ابي الحسن علي بن محمد ،
كامل في التاريخ ، بيروت ،
دارصادر ، 1385 هـ . ق .
4 . ابن بابويه قمي ( شيخ صدوق ) ، ابو جعفر محمد بن علي بن
حسين ، خصال ، تهران ، مكتبة
صدوق ، 1389 هـ . ق .
5 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، علل الشرايع ، بي جا ، مكتبة
حيدريه ، 1386 ، هـ . ق .
6 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عيون اخبار الرضا ، تحقيق : شيخ
حسين اعلمي ، بيروت ، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ، چاپ اول ، بي تا .
7 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، معاني الاخبار ، تحقيق : علي اكبر
غفاري ، بي جا ، انتشارات اسلامي ، 1361 .
8 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، منلايحضرهالفقيه ، تصحيح و تعليقه : علي اكبر
غفاري قم ، منشورات جماعة المدرسين ، چاپ دوم ، بي تا .
9 . ابن حنبل ، احمد بن محمد ، المسند ، بيروت ، دارالفكر ، 1368 هـ . ق .
|
320 |
|
10 . ابن حيون ، نعمان بن محمد ، دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام ، تحقيق : آصف بن علي اصغر فيضي ، قاهره ، دارالمعارف ، 1389 هـ . ق .
11 . ابن شعبه حرّاني ، ابو محمد الحسن بن علي بن الحسين ، تحف العقول عن آل الرسول ، قم ، مكتبه بصيرتي ، 1394 هـ . ق .
12 . ابن شهر آشوب ، ابو جعفر محمد بن علي ، مناقب آل ابي طالب ، بيروت ، دارالاضواء ، 1405 هـ . ق .
13 . ابن طاووس ، سيد رضي الدين علي بن موسي بن جعفر ،
اقبال الاعمال ، محقق : جواد القيّومي الاصفهاني ، مكتب الاعلام الاسلامي ، چاپ
اول ، 1414 هـ . ق .
14 . ابن عبدالبر ، يوسف بن عبدالله ، الاستيعاب ، تحقيق : علي محمد البجاوي ،
قاهره ، مكتبة نهضة مصر ، 1336 هـ . ق .
15 . ابن كثير ، اسماعيل ، سيرة
النبويه ، تحقيق : مصطفي عبدالواحد ، بيروت ، دارالمعرفة ،
1393 هـ . ق .
16 . ابن كثير دمشقي ، ابوالفداء اسماعيل بن عمر ، السيرة النبويه ، تصحيح : احمد عبدالشافي ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، بي تا .
17 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، شمائل الرسول ، شرح و تحقيق : مصطفي
عبدالواحد ، بيروت ، دارالرائد العربي ، 1407 هـ . ق .
18 . ابن هشام ، ابومحمد عبدالملك ، السيرة النبوية ، مصر ، قاهره ، 1355 هـ . ق .
19 . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، سيرة ابن هشام ( سيرة النبي ) تحقيق : محمد محي الدين عبدالحميد ، بيروت ، دارالفكر .
20 . ابني السني ، ابوبكر ، عمل
اليوم و اليلة ، سلوك النبي ( صلّي الله عليه
وآله ) مع ربه ،
تحقيق : عبدالقادراحمد عطاء ، بيروت ، دار ابن زيدون ،
1407 هـ . ق .
21 . ابي داود سجستاني ، سليمان بن اشعث ، سنن ابي داود ، بيروت ، دارالفكر ، 1414 هـ . ق .
|
321 |
|
22 . ابي يعقوب ، احمد ، تاريخ
يعقوبي ، ترجمه : محمد ابراهيم آيتي ، شركت انتشارات علمي
و فرهنگي ، چاپ ششم ، 1371 .
23 . احسائي ، ابن ابي جمهور ، عوالي اللئالي ، تحقيق : سيد مرعشي و شيخ
مجتبي عراقي ، بي نا ، چاپ اول ، 1403 هـ . ق .
24 . احمدي ، حبيب الله ، رسول الله ( صلّي الله عليه
وآله ) ؛ الگوي زندگي ، قم ،
انتشارات فاطيما ، چاپ سوم ، 1381 .
25 . اربلي ، ابوالحسن علي بن عيسي ، كشف الغمه في معرفة الائمه ، تبريز ،
مكتبه بني هاشم ، 1381 هـ . ق .
26 . اقبال لاهوري ، محمد ، كليات اشعار فارسي ، با مقدمه : احمد
سروش ، تهران ، كتاب خانه سنايي ، 1343 .
27 . القشيري النيشابوري ، ابوالحسين مسلم بن الحجاج ،
صحيح مسلم بشرح النووي ،
بيروت ، دار الكتاب العربي ، 1407 هـ . ق .
28 . المسعودي ، علي بن الحسين ، التنبيه و الاشراف ، قاهره ، دارالصاوي ، 1357هـ . ق .
29 . امام جعفر صادق ( عليه
السلام ) ، مصباح الشريعه و
مفتاح الحقيقه ، بيروت ،
مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ، 1400 هـ . ق .
30 . بحراني ، سيدهاشم ، حلية
الابرار ، تحقيق : غلام رضا مولانا بحراني ،
مؤسسة المعارف الاسلاميه ، چاپ اول ، 1411 هـ . ق .
31 . برقي ، ابوجعفر ، احمد بن محمد بن خالد ، المحاسن ، به اهتمام : جمال الدين حسيني محدث ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، 1370 هـ . ق .
32 . بصري ، ابن سعد ، طبقات ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، 1410 هـ . ق .
33 . بلخي ، جلال الدين محمد ، كليات ديوان شمس تبريزي ، مقدمه :
بديع الزمان فروزان فر ، تصحيح و حواشي : م . درويش ، تهران ،
سازمان انتشارات جاويدان علمي ، 1346 .
|
322 |
|
34 . بي آزار شيرازي ، عبدالكريم ، اخلاق پيامبر ( داستان زندگي پيامبر ) ،
دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، چاپ
دوم ، 1366 .
35 . پور اميني ، محمد باقر ، جوان در چشم و دل پيامبر ، مؤسسه فرهنگي
دانش و انديشه معاصر ، چاپ دوم ، 1382 .
36 . حداد ، احمد بن عبدالعزيز بن قاسم ، اخلاق النبي في القرآن و السنه ، بيروت ، دارالغرب الاسلامي ، چاپ اول ، 1996 م .
37 . حر عاملي ، محمد بن حسن ، وسائل الشيعه ، تهران ، دارالمكتب
الاسلاميه ، 1366 .
38 . حسيني دشتي ، مصطفي ، معارف
و معاريف ، قم ، دانش ، 1376 .
39 . حسيني شيرازي ، سيد محمد ، پرتويي از مكتب پيامبر و امير مؤمنان ،
ترجمه : محمدباقر خاني ، قم ، چاپ شهيد ، چاپ سوم ، 1379 .
40 . حكيم ، سيد محمد تقي ، پيام
پيامبر ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، چاپ پنجم ،
1374 .
41 . حويزي ، عبد علي بن جمعه ، نور الثقلين ، قم ، انتشارات اسماعيليان ، 1373 .
42 . خرمشاهي ، بهاءالدين و مسعود انصاري ، ( ترجمه )
پيام پيامبر ، تهران ،
نشرحاجي ، 1376 .
43 . خوند مير ، حبيب
السير ، تهران ، كتاب خانه خيام ، 1333 .
44 . دل شاد تهراني ، مصطفي ، سيره نبوي ( منطق عملي ، دفتر اول و
دوم ) ، تهران ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، 1372 .
45 . سراج الدين ، عبدالله ، سيدنا محمد رسول الله ( صلّي الله عليه
وآله ) ( شمائله الحميده ، خصاله المجيده ) ،
حلب ، مكتبة دارالفلاح ، چاپ ششم ، 1410 هـ . ق .
46 . سعيدي ، غلام رضا ، داستان هايي از زندگي پيغمبر ما ، قم ، دفتر تبليغات اسلامي ، 1369 .
47 . سهراب پور ، همت ، الگوي
كامل ( نگاهي به سيره اخلاقي پيامبر اكرم ( صلّي الله
عليه وآله ) ) ، قم ، مركزانتشارات دفتر تبليغات اسلامي
حوزه علميه قم ، چاپ اول ، 1378 .
|
323 |
|
48 . سيدي ، حسين ، همنام
گل هاي بهاري ، قم ، نسيم انديشه ، 1383 .
49 . سيوطي ، جلال الدين ، الجامع الصغير في الاحاديث البشير النذير ، بيروت ، دارالفكر ، چاپ دوم ، 1410 هـ . ق .
50 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الدرالمنثور في التفسير بالمأثور ، قم ،
مكتبه المرعشي النجفي ، 1404 هـ . ق .
51 . شافعي طبري ، احمد بن عبدالله ، ذخائر العقبي ، بيروت ، مؤسسه الوفاء ، 1356 هـ . ق .
52 . شعيري ، محمد بن محمد ، جامع الاخبار ، تحقيق : حسن مصطفوي ،
تهران ، مركز نشر كتاب ، 1382 هـ . ق .
53 . شمس الدين ، سيد مهدي ، اخلاق اسلامي در برخوردهاي اجتماعي ، قم ، انتشارات شفق ، چاپ چهارم ، 1373 .
54 . صدر بلاغي ، پيامبر
رحمت ، تهران ، انتشارات حسينيه ارشاد ، 1359 .
55 . طباطبايي ، سيد محمد حسين ، الميزان في تفسير القرآن ، قم ،
دارالكتاب الاسلامي ، 1393 هـ . ق .
56 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، سنن النبي ، محمدهادي فقهي ، قم ،
مؤسسه النشر الاسلامي ، چاپ دوم ، 1422 هـ . ق .
57 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، سيره نبوي ، ( ترجمه كتاب سنن النبي ) ،
ترجمه : سيد محمد رضا غياثي كرماني ، قم ، پاسدار اسلام ، چاپ دوم ،
1384 .
58 . طبرسي ، ابوالفضل علي بن ابي نصر رضي الدين ، مشكاة الانوار في غررالاخبار ، بيروت ، مؤسسه النور للمطبوعات ، چاپ دوم ، بي تا .
59 . طبرسي ، ابو منصور احمد بن علي بن ابي طالب ،
الاحتجاج علي اهل اللجاج ،
مشهد ، نشر المرتضي ، 1403 هـ . ق .
60 . طبرسي ، فضل بن حسن ، اعلام
الوري باعلام الهدي ، قم ، مؤسسه آل البيت ،
1375 .
61 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مكارم الاخلاق ، بيروت ،
مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ، 1392 هـ . ق .
|
324 |
|
62 . طبري ، ابوجعفر محمد بن جرير ، تاريخ الامم و الملوك ، بيروت ،
مؤسسه الاعلمي ، 1361 .
63 . طوسي ، ابو جعفر محمد بن حسن ، امالي ، تهران ، چاپ سنگي ، 1313 هـ . ق .
64 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تهذيب الاحكام ، تحقيق : سيد حسن
خراساني ، تصحيح : شيخ محمد آخوندي ، دارالكتب اسلاميه ، چاپ چهارم ، 1365 .
65 . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تهذيب الاحكام ، تهران ، بي نا ، 1417 هـ . ق .
66 . طوسي ، محمدبن الحسن ، الامالي ، تحقيق : قسم الدراسات
الاسلاميه مؤسسه البعثه ، دارالثقافه ، چاپ اول ، 1414 هـ . ق .
67 . عاملي ، سيد جعفر مرتضي ، الصحيح من سيرة النبي الاعظم ، قم ،
بي نا ، 1400 هـ . ق .
68 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه ، به تصحيح و تحقيق و تذيبل : عبدالرحيم رباني شيرازي ، بيروت ،
دارالاحياء التراث العربي ، بي تا .
69 . غزالي ، ابوحامد محمد بن محمد ، احياء علوم الدين ، زير نظر : عبدالعزيز
عزّالدين السيّروان ، بيروت ، دارالقلم ، بي تا .
70 . فاطمي ، سيد احمد ، به سوي
سعادت ، تدوين : سيد مير احمد فقيه ني ريزي ، بي جا ،
دارالهدي ، چاپ اول ، 1379 .
71 . فيض كاشاني ، ملا محسن ، محجة البيضاء في تهذيب الاحياء ، تصحيح
و تعليقه : علي اكبر غفاري ، بي جا ، دفتر انتشارات اسلامي ، چاپ دوم ،
بي تا .
72 . قاضي عياض ، ابوالفضل عياض بن موسي بن عياض ،
الشفاء بتعريف حقوق المصطفي ، تحقيق : علي محمد البجاوي ، بيروت ، دارالكتب العربي ،
بي تا .
73 . قرشي ، باقر شريف ، العمل و
حقوق العامل في الاسلام ، بيروت ،
دارالتعارف للمطبوعات ، چاپ چهارم ، 1399 هـ . ق .
74 . قضاعي ، محمدبن سلامه ، مسند الشهاب ، تحقيق : مجدي عبدالحميد
سلفي ، بيروت ، مؤسسة الرساله ، چاپ اول ، 1405 هـ . ق .
|
325 |
|
75 . قمي ، شيخ عباس ، انوار
البهيه في تواريخ الحج الالهيه ، تقديم و تعليق : محمد
كاظم خراساني ( شانه چي ) بيروت ، دارالاضواء ، 1404 هـ . ق .
76 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار ،
قم ، مؤسسه انتشارات فراهاني ، 1373 .
77 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، كحل البصر في سيرة سيد البشر ، قم ،
انتشارات الرسول المصطفي ، 1404 هـ . ق .
78 .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، منتهي الامال ، قم ، انتشارات هجرت ، چاپ
ششم ، 1371 .
79 . كريمي نيا ، محمد علي ، الگوهاي تربيت كودكان و نوجوانان ، قم ،
ناشر مؤلف ، 1375 .
80 . كليني ، ابو جعفر محمد بن يعقوب ، الكافي ، تصحيح و تعليق : علي اكبر
غفاري ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، 1388 هـ . ق .
81 . گروهي از نويسندگان ، الموسوعة العربية الميسرة ، قاهره ،
دارالقلم و مؤسسه فرانكلين ، 1965 م .
82 . مبرّد ، ابو العباس محمد بن فريد النحوي ، الكامل في اللغة و الادب و النحو و التصريف ، تحقيق : زكي مبارك و احمد محمد شاكر ، قاهره ، مطبعه الحلبي ، چاپ
اول ، 1356 هـ . ق .
83 . مجلسي ، محمد باقر ، بحارالانوار ، الجامعه لعلوم الائمة
الاطهار ، بيروت ، دار احياء التراث العربي ، 1403 هـ . ق .
84 . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، بحارالانوار ، بيروت ، مؤسسه الوفاء ، 1403 هـ . ق .
85 . محدثي ، جواد ، هم گام
با رسول ( آشنايي با سيره اخلاقي و رفتاري پيامبر خدا ) ،
قم ، پويشگر ، چاپ اول ، 1384 .
86 . محمدي اشتهاردي ، محمد ، داستان هاي شنيدني از فتح مكه و جنگ حنين ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي ، 1368 هـ . ق .
|
326 |
|
87 . محمدي ري شهري ، محمد ، ميزان الحكمه ، قم ، دفتر تبليغات
اسلامي ، 1362 هـ . ق .
88 . محمودي ، محمد باقر ، نهج
السعاده في مستدرك نهج البلاغه ، بيروت ،
مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ، 1386 هـ . ق .
89 . مسعود بن عيسي ، تنبيه
الخواطر و نزهة النواظر ( مجموعه ورام ) ، بيروت ،
دارالتعارف ، 1368 .
90 . مسعودي ، مروج
الذهب ، مصر ، المكتبه التجاريه الكبري ، چاپ سوم ،
1377 هـ . ق .
91 . مطهري ، مرتضي ، گفتارهاي
معنوي ، انتشارات صدرا ، 1372 .
92 . مفيد ، محمد بن نعمان بغدادي ، الارشاد في معرفة حج الله علي العباد ،
بيروت ، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات ، 1399 هـ . ق .
93 . مكارم شيرازي ، ناصر ( و جمعي از نويسندگان ) ،
تفسير نمونه ، تهران ،
درالكتب الاسلاميه ، 1372 .
94 . مكي العاملي ، محمد بن جمال الدين ، منية المريد في آداب المفيد و المستفيد ، گردآوري : سيد احمد حسيني ، قم ، مجمع الذخائر الاسلاميه ، 1402 هـ . ق .
95 . مناوي ، محمد عبد الرئوف ، فيض القدير ( شرح الجامع الصغير ) ،
تحقيق : احمد عبدالسّلام ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، چاپ اول ، 1415 هـ
. ق .
96 . موسوي گرمارودي ، ابوالفضل ، سيماي آفتاب ، قم ، انتشارات دليل ما ،
چاپ اول ، 1380 .
97 . نراقي ، محمد مهدي ، جامع
السعادات ، تحقيق : محمد كلانتر ، نجف ،
منشورات جامعية النجف الدينيّه ، چاپ دوم ،
1383 هـ . ق .
98 . نمازي شاهرودي ، علي ، مستدرك سفينة البحار ، تحقيق :
شيخ حسن بن علي نمازي ، قم المشرفه ،
مؤسسة النشر الاسلامي لجماعة المدرسين ، 1419 هـ . ق .
|
327 |
|
99 . نوري طبرسي ، حسين ، مستدرك
الوسائل و مستنبط المسائل ، تحقيق :
مؤسسه آل البيت ( عليهم
السلام ) لاحياء التراث ، بيروت ، چاپ دوم ، 1408 هـ
. ق .
100 . نويري ، شهاب الدين ، نهاية الادب في فنون الادب ، ترجمه : محمود مهدوي دامغاني ، تهران ، اميركبير ، 1365 .
101 . همداني ، رفيع الدين اسحاق ابن محمد ، سيرت رسول الله ( صلّي الله عليه
وآله ) ، ترجمه : جعفر مدرس صادقي ، نشر مركز ،
چاپ اول ، 1373 .
102 . هندي ، علاء الدين متقي بن حسام الدين ، كنز العمال في احاديث الاقوال و الافعال ، بيروت ، مؤسسه الرساله ، 1409 هـ . ق .