علی دوستی
سیره پیامبر اعظم r 21 لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة علی اصغر عطاران طوسی attarantoosi@gmail.com علی دوستی > جایگاه ویژه و نقش ممتاز علی علیه
سيره پيامبر اعظم r 21 لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة
علي اصغر عطاران طوسي attarantoosi@gmail.com
علي دوستي > جايگاه ويژه و نقش ممتاز علي عليه اسلام نزد پيامبر گرامي اسلام، به قدري شفّاف و روشن بود كه دوست و دشمن بر آن صحّه گذارده اند. منابع اهل سنّت، مملوّ از شواهد تاريخي در اين خصوص است كه تنها نمونه هايي از آن، در اين مقال آورده ميشود.
علي، هارون پيامبر مسلمانان براي جنگ با رومي ها آماده مي شدند، پيامبر اعظم (ص) حضرت علي عليه السلام را در مدينه باقي گذارد و فرمود: " علي جان! مدينه در اين شرايط جز با وجود من يا تو سامان نمي پذيرد. دشمن منتظر است با خروج من از مدينه، به شهر حمله كند، و من هم به فرمان خدا بايد به تبوك عزيمت كنم. اگر تو در مدينه بماني كسي جرأت حمله به مدينه را نخواهد داشت". علي در شهر ماند اما منافقين شايعه پراكني كردند كه چون علي از همراهي با پيامبر در جنگ با روميان سرپيچي كرده است، پيامبر بناچار براي حفظ آبرو، او را در مدينه گذارده است. علي عليه السلام پس از شنيدن اين شايعه، فوري سلاح برگرفت، لباس رزم پوشيد و خود را به اردوگاه پيامبر رسانيد. خدمت حضرت شرفياب شد و عرض كرد: "اي رسول خدا ! دشمن شايع كرده است كه شما بخاطر سرپيچي من از رفتن به جنگ، مرا در مدينه با كودكان و پيرمردان و بيماران باقي گذارده ايد. اينك من به لشگر پيوسته ام و منتظر فرمان شما هستم" . حضرت به مجرّد شنيدن اين سخن از علي (ع)، فرمود:" مدينه جز با وجود من يا تو سامان نمي پذيرد. آيا راضي نيستي كه منزلت تو نزد من همانند هارون به موسي باشد، جز آنكه پس از من پيامبري نخواهد آمد؟ " علي عليه السلام در پاسخ عرض كرد: " راضي و خشنود شدم " . و اين سخن را سه بار تكرار نمود. سپس به مدينه بازگشت تا مأموريت خويش را به انجام رساند[1].
علي، محور حقّ و حقيقت علي عليه السلام براي جنگ با اصحاب جمل عازم بصره بود، پيش از حركت، به حضور جناب اُمّ سَلَمه، همسر گرامي رسول خدا آمد تا از وي خداحافظي كند. امّ سلمه گفت: " در حفظ و پناه خداوند حركتت را آغاز كن كه سوگند به خدا، تو بر حق هستي و حق هميشه با توست. اگر نبود فرمان خدا و رسولش كه به ما - همسران پيامبر- فرمود تا خانه نشيني اختيار كنيم، همراه تو حركت مي كردم. اما عزيزترين و بهترين كسانم را كه از جانم بيشتر دوستش دارم - يعني پسرم را - همراه تو مي فرستم تا در ركاب تو بجنگد"[2]. امّ سلمه خوب مي دانست كه چه مي گويد. او هم مانند بسياري از مردم شنيده بود كه پيامبر مي فرمود: " رَحِمَ اللّهُ عَلِياً، اللّهُمَّ اَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيثُ دارَ " خدا علي را مورد رحمت خويش قرار دهد. بار الها حق را هر طور كه علي گرديد، همراه با او بگردان[3]. آري! رمز جاودانگي علي در تاريخ اين است كه هر كجا علي است حق هم، آنجاست و هر جا حقّ است، علي نيز آنجاست. تعابير گوناگون پيامبر اعظم (ص) با اين مضمون، گواه صدقِ اين مدّعاست.
علي با قرآن و قرآن با علي ابو ثابت، غلام ابوذر مي گويد: " در جنگ جمل در لشكر علي بودم. وقتي عايشه، همسر پيامبر را ديدم كه در صف مقابل، رو در روي علي به جنگ برخاسته است، مثل عده ديگري از مردم، ترديد و دودلي ذهن مرا به خود مشغول ساخت. تا ظهر در اين ترديد باقي ماندم. هنگام ظهر ترديد از دلم رخت بربست و بر حقانيت علي يقين كردم و در ركاب او جنگيدم. پس از پايان جنگ به مدينه آمدم و به حضور يكي ديگر از همسران پيامبر _ امّ سلمه_ شتافتم و به آن بانو عرض كردم: " نيامده ام كه از شما درخواستي داشته باشم. من غلام ابوذر هستم و از جنگ جمل مي آيم" . آن بانو به من خوش آمد گفت و من هم گزارش حضور خود در جبهه جنگ جمل را بيان كردم. او به من فرمود:" آن هنگام كه دلها به ترديد افتادند تو كجا بودي؟" من ماجراي دودلي خود را تا هنگام ظهر و سپس جنگيدن در ركاب علي را برايش تعريف كردم. جناب امّ سلمه، پس از شنيدن داستان، فرمود: " آفرين بر تو كه از ياري علي دست نكشيدي. من از پيامبر شنيدم كه مي فرمود: " علي مَعَ الْقُرْانِ وَ الْقُرانُ مَعَ عَلي، لَنْ يفْتَرِقا حَتّي يرِدا عَلَي الْحَوْضَ " علي هميشه همراه قرآن است، و قرآن هم با علي است، و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا آنكه در كنار حوض كوثر بر من فرود آيند[4]. در واقع؛ علي تنها، يار و ياور پيامبر، و وصيّ او نبود، علي تنها، پشتيبان و پيرو حقيقي او نبود، بلكه علي، عصاره و چكيده پيامبر بود. علي، دست پرورده پيامبر و اميدگاه او بود. از همين رو؛ بود كه علي در چشم پيامبر همچون نگين انگشتري ميدرخشيد و همواره در نزد او بزرگ و گرامي بود.
[1]
-
اَما تَرْضي اَنْ تَكُونَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسي اِلا
اَنَّهُ لانبيّ
بَعْدي. سنن ترمذي، ج 5، ص638، صحيح بخاري،ج 14، ح 245.
|