بخش 1
دیباچه#160;#160;#160; پیش#160;گفتار#160;#160;#160; روزشمارزندگى#160;پیامبر#160;#160;اعظم(صلى الله علیه وآله)#160;#160;#160; سال اول هجرى#160;#160;#160; سال دوم هجرى#160;#160;#160; سال سوم هجرى#160;#160;#160; سال چهارم هجرى#160;#160;#160; سال پنجم هجرى#160;#160;#160; سال ششم هجرى#160;#160;#160; سال هفتم هجرى#160;#160;#160; سال هشتم هجرى#160;#160;#160; سال نهم هجرى#160;#160;#160; سال دهم هجرى#160;#160;#160; سال یازدهم هجرى#160;#160;#160; * بخش دوم: 114 جلوه رفتارى و گفتارى پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) درآمد#160;#160;#160; سیماى نبى(صلى الله علیه وآله)#160;#160;#160; 1. لباس و پوشش#160;#160;#160; 2. خوردن و آشامیدن#160;#160;#160; 3. بهداشت#160;#160;#160; 4. آراستگى#160;#160;#160; 5. خواب و استراحت#160;#160;#160; 6. توکل#160;#160;#160; 7. خداترسى و ذکر مدام#160;#160;#160; 8. قرآن خواندن#160;#160;#160;
صفحه 1 |
درآمد
مى خواست گل كه دم زند از رنگ و بوى تو *** از غيرت صبا، نفسش در دهان گرفت
حافظ
يكى از منابع شناخت اسلام، سيره و روش زندگانى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)است; چون خداوند، ايشان را اسوه و الگوى كامل براى انسان زيستن معرفى مى كند.
يكى از افتخارهاى مسلمانان اين است كه تمام دقايق زندگانى آن حضرت از زمان تولد تا وفات ايشان در زمينه هاى مختلف گفتار، رفتار، و ويژگى هاى جسمى و معنوى ثبت و ضبط شده است.
افزون بر آن، پژوهشگران اسلامى كه شيفته پيامبر محبوب خويش بوده اند، با تحليل و بررسى سرتاسر زندگى ايشان، اصول زندگى انسانى را از لابه لاى آن استنباط كرده اند كه مجموع آنها را، سيره رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) تشكيل مى دهد.
بدون شك، هر پيامبرى، خليفه خداوند در روى زمين است و چه كسى بدين مقام، سزاوارتر از نبى اكرم(صلى الله عليه وآله); كه او برترين مردم و پيامبران است.
محمد(صلى الله عليه وآله)، نمونه عقل و كمال، سرچشمه حكمت و جلال، مظهر دانش، اسوه شجاعت و پرهيزگارى و انسان كامل و برخوردار همه مقام ها و ارزش هاى
صفحه 2 |
بلند انسانى است.
در هيچ يك از رفتارهايش، نشانى از ضعف و ناپسندى پراكندگى و تناقص نمى توان يافت .
خلاصه كلام اينكه او انسانى معصوم و مصون از خطا و مبرا از لغزش و افضل مخلوقات جهان هستى است.
به همين دليل، خداوند، محمد(صلى الله عليه وآله) را الگوى بنى آدم، در طول همه قرن ها قرار داده و اطاعت از وى را حتى در كوچك ترين كارها امرى شايسته شمرده است.
خداوند مى فرمايد:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.
(احزاب: 21)
براى شما در رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نمونه و سرمشق نيكويى براى پيروى است.
رخ زيبا، يد بيضا، دم عيسى دارى *** آنچه خوبان همه دارند، تو تنها دارى
و اينك كه ناخداى دشت سبز سيادت، جان زمان را به زيور زيباى نام نبى مكرّم آراسته، پسنديده است كه سيرت آن حضرت را دريابيم و اين گوهرهاى درخشان را چون هديه اى گران بها، فراروى مخاطبان خويش قرار دهيم.
انشاء ا...
صفحه 3 |
پيش گفتار
سيره پيشوايان دين اسلام به ويژه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) يكى از منابع شناخت معارف اسلامى به شمار مى رود.
«آنچه ما موظفيم از وجود آنحضرت استفاده كنيم، هم در گفتار است و هم در رفتار، هم در قول است و هم در فعل; يعنى سخنان پيغمبر براى ما راهنما و سند است و بايد از آن بهره بگيريم و همچنين فعل و رفتار پيغمبر.
(1) همين طور كه سخن پيغمبر معنا دارد و براى يك معنا ادا شده است، رفتارهاى پيغمبر هم همه معنا و تفسير دارد و بايد در آنها تعمق كرد.
(2)رفتار پيغمبر ما همانند سخنش، آن قدر عميق است كه از جزئى ترين كار پيغمبر مى شود قوانين استخراج كرد.
يك كار كوچك پيغمبر، يك چراغ است، يك شعله است ]و[ يك نورافكن است براى انسان كه تا مسافت هاى بسيار دور را نشان مى دهد.
سيره در زبان عربى از ماده «سير» است.
«سير» يعنى حركت، رفتن، راه رفتن.
«سيره» يعنى نوع راه رفتن.
«سِيرَه» بر وزن «فِعلَه» است و «فِعلَه» در زبان عربى بر نوع دلالت مى كند.
مثلاً «جَلسَه» يعنى نشستن و «جِلسَه» يعنى سبك و نوع نشستن و اين نكته دقيقى است.
سير يعنى رفتن، رفتار، ولى سيره يعنى نوع و سبك رفتار.
آنچه مهم است شناختن سبك رفتار پيغمبر است.
1. مرتضى مطهرى، سيرى در سيره نبوى، ص 40.
2. همان، ص 44.
صفحه 4 |
آنها كه سيره نوشته اند، رفتار پيغمبر را نوشته اند.
اين كتاب هايى كه ما به نام سيره داريم، سير است نه سيره.
مثلا سيره حلبيه، سير است و نه سيره.
اسمش سيره هست، ولى واقعش سير است.
رفتار پيغمبر نوشته شده است، نه سبك پيغمبر در رفتار، نه اسلوب رفتار پيغمبر، نه قدر پيغمبر.
(1)
سيره پيغمبر يعنى سبك پيغمبر و روشى كه پيغمبر در عمل و در روش براى مقاصد خودش به كار مى برد.
بحث ما در مقاصد پيغمبر نيست.
مقاصد پيغمبر عجالتاً براى ما محرز است.
بحث ما در سبك پيغمبر است; در روشى كه پيغمبر براى هدف و مقصد خودش به كار مى برد.
مثلا پيغمبر تبليغ مى كرد.
روش تبليغى پيغمبر چه بود؟ چه سبكى داشت... سبك پيامبر در معاشرت با اصحاب و ياران چگونه بود.
(2)
پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مردى بود كه در عمل روش و اسلوب داشت.
منطق داشت و ما مسلمانان موظفيم كه سيره ايشان را بشناسيم ]و [منطق عملى ايشان را كشف كنيم براى اينكه از آن منطق در عمل استفاده بكنيم.
حال آيا يك انسان مى تواند از اول تا آخر عمر يك منطق داشته باشد كه آن منطق براى او اصل باشد و اصالت داشته باشد؟»(3)
خداى متعال به همه مسلمانان فرمان مى دهد كه پيامبر ارجمند اسلام را مقتدا و سرمشق خود قرار دهند و در همه امور از او پيروى كنند:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَ الْيَوْمَ اْلآخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثيراً.
(احزاب: 21)
براى شما در رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، نمونه و سرمشق نيكويى براى پيروى است براى آن كسى كه به خدا و آخرت اميدوار است و بسيار خدا را ياد مى كند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، صص 47 و 48.
2. همان، صص 48و53.
3. همان، ص 64.
صفحه 5 |
و نيز مى فرمايد:
وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا... .
(حشر:7)
آنچه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به شما مى فرمايد، بگيريد و از آنچه شما را باز مى دارد، دورى كنيد.
اميرمؤمنان على(عليه السلام) در فرازى از نهج البلاغه مى فرمايد:
همانا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كافى است كه نمونه و سرمشق تو قرار گيرد و راهنماى تو بر نكوهيدگى و عيبناكى دنيا و خوارى ها و زشتى هاى فراوان آن شود; چون هر سوى آن از او گرفته و براى غير او گسترده شد و برخوردارى از آن از او بريده و زينت هايش از او دور كرده شد.
پس به پيامبر پاك و مطهر خود اقتدا كن كه روش او نمودار و سرمشقى است براى كسى كه اقتدا جويد و تسلايى براى كسى كه تسليت خواهد و محبوب ترين بندگان نزد خدا كسى است كه رفتار پيامبرش را سرمشق خود سازد و به دنبال او رود.
از دنيا اندكى به قدر ضرورت و با سختى و مشقت مى خورد و به آن با گوشه چشم نيز نگاه و توجه نمى كرد.
پهلوى او از همه مردم تهى تر و شكم او از همه خالى تر بود.
دنيا به او عرضه شد و او از پذيرفتن آن سر برتافت.
اگر خداى سبحان چيزى را دشمن مى داشت، او نيز آن را دشمن مى داشت و اگر خداوند چيزى را خوار شمرده، او نيز آن را خوار انگاشت و اگر چيزى را كوچك ساخته، او نيز آن را كوچك دانست و اگر جز اين نبود كه آنچه خدا و رسول او دشمن داشته اند، دوست مى داريم و آنچه خدا و رسول او حقير و ناچيز دانسته اند، بزرگ و عظيم مى پنداريم، همين براى نشان دادن مخالفت ها با خدا و سرپيچى ما از فرمان الهى كافى بود.
همانا آن بزرگوار بر روى
صفحه 6 |
زمين غذا مى خورد و همچون بردگان مى نشست و كفشش را به دست خود پينه مى زد و لباس خود را وصله مى كرد و بر الاغ بى پالان خود سوار مى شد و ديگرى را بر ترك خود سوار مى كرد.
پرده اى بر در خانه او آويختند كه نقش هايى داشت.
به يكى از زنان خود فرمود: «اين پرده را از پيش چشم من دور كن كه هرگاه به آن مى نگرم، دنيا و زيورهاى آن را به ياد مى آورم.
» با دل خود از دنيا رو گرداند و ياد آن را در خاطر خود ميراند و دوست داشت كه زينت دنيا از چشم او پنهان بماند تا زيورى از آن برنگيرد.
دنيا را پايدار نمى دانست و اميد ماندن در آن نداشت و آن را از خود بيرون راند و دل از آن بركند و ديده از آن فرو پوشاند.
چنين است هر كس چيزى را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد يا نزد وى آن را ياد كنند.
در روش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نشانه هايى است كه تو را به زشتى ها و عيب هاى دنيا راهنمايى مى كند; چون او همراه با بستگان نزديك خود در دنيا گرسنه به سر مى برد و با منزلت بزرگى كه داشت، زينت هاى دنيا از او دور مانده بود.
پس بيننده با خرد خويش بنگرد كه آيا خدا، محمد(صلى الله عليه وآله) را به اين ترتيب (كه از عيش و نوش دنيا به دور داشته بود) اكرام فرموده يا او را خوار و خفيف ساخته است.
اگر بگويد او را خوار ساخته، به خداى عظيم سوگند، دروغ گفته است و اگر بگويد او را اكرام كرده، پس بايد دريابد كه خداوند غير او را خوار داشته كه دنيا را برايش گسترانده و آن را از كسى كه از همه به او نزديك تر و مقرب تر است، دور داشته است.
پس بايد اقتداكننده، به پيامبر خود اقتدا كند و از او پيروى كند و پا جاى
صفحه 7 |
پاى او گذارد، وگرنه از بدبختى و هلاكت ايمن نخواهد بود; كه خداى متعال، محمد(صلى الله عليه وآله) را نشانه اى براى قيامت و بشارت دهنده به بهشت و بيم دهنده از كيفر و عذاب قرار داده است.
از دنيا، گرسنه بيرون رفت و به آخرت، سالم و بى عيب وارد شد.
تا آن گاه كه از جهان رحلت كرد، سنگى بر سنگى ننهاد و خدا بر ما منّتى بزرگ دارد كه به احسان خود، او را براى ما پيشرو نهاد كه از او پيروى كنيم و پا جاى پاى او گذاريم.
(1)
خداوند به پيامبرش فرمود:
«فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُم; اى پيامبر! در پرتو لطف خداوند، نسبت به مسلمانان نرم خوى شدى.
» همچنين فرموده است: «وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ; اگر به جاى اخلاق نرم و ملايم، اخلاقى خشن داشتى، مسلمانان از اطرافت پراكنده مى شدند».
(آل عمران: 159).
اين كتاب در دو بخش سامان يافته است: بخش نخست به روزشمار زندگى پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) اختصاص دارد كه به صورت فشرده، رويدادهاى مربوط به زندگى پيامبر گرامى اسلام را بازگو مى كند.
در بخش دوم، به تعداد سوره هاى قرآن، 114 جلوه رفتارى و گفتارى آن حضرت در زمينه اخلاق فردى، خانوادگى و اجتماعى گلچين شده و در سه فصل گرد آمده است.
واپسين كلام نيز تصويرگر رفتار رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) از زبان دو سيد جوانان اهل بهشت، امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و همچنين تبيين كننده مقصد پيامبران از نگاه معمار بزرگ انقلاب، امام خمينى(رحمه الله) است.
اميدواريم در سالى كه به نام مبارك پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) آراسته شده است، اين پژوهش مورد استفاده
1. نهج البلاغه، خطبه 160.
صفحه 8 |
خوانندگان و مخاطبان قرار گيرد.
غنچه اى از شاخسار مصطفى *** گل شو از ياد بهار مصطفى
از بهارش، رنگ و بو بايد گرفت *** بهره اى از خُلق او بايد گرفت
مرشد رومى چه خوش فرموده است *** آن كه يم در قطره اش آسوده است
مگسل از ختم رسل، ايام خويش *** تكيه كم كن بر فن و بر گام خويش
فطرت مُسلِم سراپا شفقت است *** در جهان، دست و زبانش رحمت است
آن كه مهتاب از سر انگشتش، دو نيم *** رحمت او عام و اخلاقش عظيم
از مقام او اگر دور ايستى *** از ميان معشر ما نيستى(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمد اقبال لاهورى، كليات اشعار فارسى، ص 89 .
صفحه 9 |
بخش اول
مرواريد نبوت در يك نگاه
صفحه 10 |
صفحه 11 |
روزشمار زندگى پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله)
چون هدف از اين نوشتار، بررسى جلوه هاى رفتارى و اخلاقى پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) و پيروى از آنهاست، بيش و پيش از هر چيز، آشنايى مختصر با زندگى اين درّ درخشان عالم هستى ضرورى مى نمايد.
حضرت محمد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله)هنگام طلوع فجر روز جمعه 17 ربيع الاول عام الفيل برابر با سال 570 ميلادى(1) در مكه به دنيا آمد.
(2) پيش از تولد آن حضرت، پدرش، عبدالله در 25 سالگى در مدينه از دنيا رفته بود(3) و مادرش، آمنه، دختر وهب تا يك هفته او را شير داد.
سپس ثويبه به مدت چهار ماه شيردادن او را به عهده گرفت.
پس از آن، حليمه از طايفه بنى سعد كه به مكه آمده بود تا براى گذراندن زندگى اش، كودكى را براى شيردادن بپذيرد، عهده دار شيردادن محمد شد و او را به ميان قبيله خود (بنى سعد) برد.
حليمه پس از دو سال، او را به آمنه بازگرداند، ولى به اين دليل كه از وجود اين كودك، بركت ها ديده بود، با رضايت مادرش، دوباره او را به محل سكونت خود بازگرداند.
(4) سرانجام حليمه، محمد را در پنج سالگى به آمنه تحويل داد.
(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الموسوعة العربية الميسرة، ص 1657.
2. حبيب السير، ج 1، ص 295.
3. التنبيه و الاشراف، ص 196.
4. السيرة النبوية، ج 1، ص 173.
5. مروج الذهب، ج 2، ص 281.
صفحه 12 |
هنگامى كه محمد شش ساله شد، آمنه بدرود حيات گفت و جدّش، عبدالمطلب سرپرستى او را به عهده گرفت.
(1) هنگامى كه هشت ساله شد، عبدالمطلب نيز درگذشت و عمويش، ابوطالب سرپرست وى شد.
(2)
محمد در سيزده سالگى، ابوطالب را در مسافرت به شام كه به منظور تجارت انجام گرفت، همراهى كرد.
در بين راه، راهبى به نام بحيرا، او را ديد و به پيامبرى وى بشارت داد و از آينده اش خبر داد.
(3)
محمد در 25 سالگى با خديجه، دختر خويلد كه از اشراف قريش و صاحب سرمايه بود، آشنا شد.
سپس با سرمايه او و به همراهى غلامش، ميسره براى تجارت به شام رفت و پس از بازگشت، با وى ازدواج كرد.
(4) در 40 سالگى، در بيست و هفتم ماه رجب(5) به پيامبرى برانگيخته شد.
هنگامى كه در غار حرا سرگرم عبادت بود، جبرئيل نخستين آيات قرآن (سوره علق) را بر او نازل كرد.
(6) از آن پس وضو و نماز واجب شد و جبرئيل كيفيت آنها را به پيامبر ابلاغ كرد.
(7) نخستين مرد و زنى كه به پيامبر ايمان آوردند، على بى ابى طالب(عليه السلام) و خديجه(عليها السلام)بودند.
(8) سپس چند نفر ديگر نيز اسلام را پذيرفتند.
پيامبر با اين عده كم تا سه سال مخفيانه در دره هاى مكه عبادت مى كرد و نماز به جا مى آورد.
(9) حمزة بن عبدالمطلب، عموى پيامبر در سال دوم بعثت ايمان آورد و به جانب دارى از ايشان همت گماشت.
(10) سه سال پس از بعثت، پيامبر مأمور شد كه آشكارا به تبليغ دين اسلام بپردازد.
آيات زير در اين زمينه نازل شد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حبيب السير، ج 1، ص 301.
2. التنبيه و الاشراف، ص 197.
3. همان.
4. همان.
5. الموسوعة العربية الميسره، ص 1658.
6. مروج الذهب، ج 2، ص 282.
7. السيرة النبوية، ج 1، ص 260.
8. التنبيه و الاشراف، ص 198.
9. السيرة النبوية، ج 1، ص 280.
10. الاستيعاب، ج 1، ص 369.
صفحه 13 |
وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ اْلأَقْرَبينَ.
(شعراء: 214)
خويشاوندان نزديك خود را انذار كن.
فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ.
(حجر: 94)
آنچه را مأموريت دارى، آشكارا بيان كن و از مشركان روى گردان.
وَ قُلْ اِنّي أَنَا النَّذيرُ الْمُبينُ.
(حجر: 89)
بگو: من انذار كننده آشكارم.
وقتى پيامبر دعوت خود را آشكار كرد، با مخالفت شديد اشراف مكه روبه رو شد.
فقط گروه هايى از طبقه هاى محروم بودند كه كم كم به دعوت پيامبر پاسخ مثبت دادند.
ابوطالب، عموى پيامبر در اين ميان نقش مهم و اساسى داشت و با تمام نيرو و نفوذ اجتماعى خويش، از برادرزاده اش حمايت مى كرد.
به همين دليل، قريش نمى توانستند متعرض پيامبر شوند و در نتيجه، آزار و ستم خود را متوجه پيروان ضعيف و بى پناه ايشان مى كردند.
محمد(صلى الله عليه وآله) براى اينكه پيروان بى ياور خود را از زير شكنجه قريش آزاد كند، به آنان اجازه داد كه به حبشه مهاجرت كنند و در پناه نجاشى، پادشاه آن كشور كه مردى عادل بود، زندگى را ازسر بگيرند.
به گفته برخى تاريخ نگاران، نزديك به هشتاد نفر از مسلمانان در ماه رجب سال پنجم پس از بعثت، به حبشه مهاجرت كردند.
(1)
در اواخر سال ششم، كافران قريش با هم پيمان بستند كه با خانواده بنى هاشم و بنى عبدالمطلب قطع رابطه كنند و از ازدواج و خريد و فروش با آنها خوددارى ورزند.
آنان اين پيمان نامه را بر صحيفه اى نوشتند و در خانه كعبه آويختند.
ماه اول سال هفتم پس از بعثت، بنى هاشم و بنى عبدالمطلب به
1. السيرة النبوية، ج 1، صص 339- 353; حبيب السير، ج 1، ص 311.
صفحه 14 |
جز ابوطالب گرد هم آمدند و از ترس جان خود، با محمد و خديجه در شعب ابوطالب اقامت گزيدند.
آنان نزديك سه سال درمحاصره اقتصادى قريش، به سختى زندگى كردند.
اين وضع ادامه داشت تا اينكه محمد به ابوطالب خبر داد تمام صحيفه به جز جمله «بسمك اللهم» را موريانه خورده است.
ابوطالب نيز نزد مخالفان پيامبر رفت و پيام برادرزاده خود را رساند.
وى از آنها خواست چنانچه اين سخن درست باشد، از پيمان خويش دست بردارند و اگر نادرست بود، او برادرزاده خود را تسليم آنان خواهد كرد.
مخالفان پس از بررسى صحيفه و مشاهده درستى گفتار پيامبر، محاصره را شكستند.
بدين ترتيب، در آغاز سال دهم بعثت، بنى هاشم و بنى عبدالمطلب از شعب ابوطالب خارج شدند.
(1)
دو ماه پس از خروج از شعب در سال دهم بعثت، در حالى كه 49 سال و 8 ماه از عمر شريف پيامبر گذشته بود، ابوطالب از دنيا رفت.
سه روز يا 6 ماه بعد نيز خديجه، همسر پيامبر وفات كرد كه به همين دليل، آن سال را «عام الحزن» ناميدند.
(2) ابوطالب هنگام مرگ، 85 سال داشت و حضرت خديجه، 65 سال كه 25 سال آن را در خانه پيامبر به سر آورده بود.
(3)
با مرگ ابوطالب، كافران مكه بيش از پيش به آزار پيامبر پرداختند; زيرا مطمئن بودند كه پيامبر، پشتيبان خود را از دست داده است.
(4) پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در 50 سالگى به اتفاق زيد بن حارثه به طائف سفر كرد تا مردم را به اسلام دعوت كند، ولى مردم آن سامان ايمان نياوردند.
(5) در سال يازدهم بعثت، شش
1. حبيب السير، ج 1، ص 311.
2. مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 150.
3. التنبيه و الاشراف، ص 199.
4. السيرة النبوية، ج 2، ص 57.
5. حبيب السير، ج 1، ص 316.
صفحه 15 |
نفر از اهالى يثرب از طايفه خزرج پس از ديدار با پيامبر و شنيدن آياتى چند از قرآن در منا، دين مقدس اسلام را پذيرفتند و هنگامى كه به آنجا بازگشتند، خبر بعثت پيامبر و نزول قرآن كريم را به مردم رساندند.
بدين ترتيب، زمينه نشر اسلام در يثرب فراهم شد.
(1)
يك سال بعد، دوازده تن از طايفه اوس و خزرج از يثرب به مكه آمدند و با پذيرفتن دين اسلام، در محلى به نام عقبه با پيامبر بيعت كردند كه به آن بيعت عقبه اول مى گويند.
پيامبر پس از اين بيعت، مصعب بن عمير را براى آموزش احكام دين و قرآن واقامه نماز جماعت به يثرب فرستاد.
(2)
سال دوازدهم بعثت; يعنى هنگامى كه 51 سال از عمر مبارك پيامبر مى گذشت، واقعه معراج پيش آمد.
(3) سال سيزدهم بعثت، دين اسلام در يثرب رواج يافت، به گونه اى كه در موسم حج، 73 مرد و زن از بزرگان يثرب در عقبه حاضر شدند و با پيامبر بيعت كردند.
اين بيعت، بيعت عقبه دوم نام گرفت.
يثربيان در اين بيعت متعهد شدند همان گونه كه از زن و فرزند خود حمايت مى كنند، از پيامبر پشتيبانى كنند.
(4) خبر اين بيعت، قريش را سخت نگران كرد، به گونه اى كه با شدت بيشترى به آزار مسلمانان پرداختند.
مسلمانان نيز كه پناه گاه محكم ترى همچون يثرب يافته بودند، به دستور پيامبر به اين شهر روى آوردند.
(5)
در آغاز سال چهاردهم بعثت، قريش تصميم گرفت در يك نقشه دسته جمعى، حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) را به قتل برسانند تا شخص معينى گرفتار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. همان، ص 320.
2. السيرة النبوية، ج 2، صص 73ـ77.
3. التنبيه و الاشراف، ص 200.
4. السيرة النبوية، ج 2، صص 81 ـ 85 .
5. همان، ص 110.
صفحه 16 |
مجازات نشود.
ايشان كه از قصد آنها آگاه شده بود، على بن ابى طالب را در بستر خويش خوابانيد و خود به قصد مهاجرت به يثرب از مكه خارج شد.
ايشان به همراه ابوبكر ـ كه در بين راه به آن حضرت پيوسته بود ـ سه روز در غار ثور پنهان شدند و از بيراهه به يثرب رفتند.
(1) مهاجرت پيامبر از مكه به يثرب، مبناى تاريخ مسلمانان قرار گرفت كه «تاريخ هجرى» ناميده مى شود.
(2) همچنين به يُمن ورود حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) به يثرب، اين شهر را «مدينة النبى» ناميدند.
اكنون تنها به مهم ترين رويدادهاى ديگر سال هاى زندگى پيامبر اسلام مى پردازيم.
سال اول هجرى
حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) در 53 سالگى، در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول وارد يثرب شد.
نخست در محله قبا كه بيرون شهر بود، منزل گزيد و مسجدى در آن محل ساخت.
اين نخستين مسجدى بود كه در اسلام ساخته شد.
سپس به اتفاق همراهان به سوى شهر حركت كرد.
بين راه در قبيله بنى سالم، نخستين نماز جمعه را با مردم خواند.
بعد وارد شهر شد و خانه ابوايوب انصارى را محل استقرار خود قرار داد.
(3)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى نخستين بار بين اصحاب خود «عقد اخوت» (برادرى) بست و آنان دو به دو با هم برادر شدند.
خود پيامبر نيز على بن ابى طالب را به برادرى خويش برگزيد.
(4) سپس از جانب خداوند مأمور شد براى آگاه ساختن مردم براى حضور در مسجد و اداى نماز جماعت، اذان بگويند كه بلال حبشى از سوى پيامبر عهده دار اين منصب شد.
(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حبيب السير، ج 1، ص 320.
2. سيد محمدتقى حكيم، پيام پيامبر، ص 20.
3. حبيب السير، ج 1، صص 325 ـ 329.
4. همان.
5. همان، ص 329.
صفحه 17 |
سال دوم هجرى
در اين سال، روزه در ماه رمضان بر مسلمانان واجب شد.
(1) سپس قبله مسلمانان از بيت المقدس به كعبه تغيير يافت.
در همين سال، على(عليه السلام) با دختر پيامبر، حضرت فاطمه(عليها السلام) ازدواج كرد.
(2) نخستين آيه در مورد جهاد نيز در اين سال بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شد:
أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ.
(حج: 39)
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، اجازه جهاد داده شده است; زيرا به آنان ستم شده و خداوند بر يارى آنان تواناست.
پيامبر پس از نزول اين آيه، در زمان هاى مختلفى با مشركان جنگيد.
گاهى خود آن حضرت، لشكريان اسلام را در جنگ همراهى مى كرد و گاه نماينده خويش را با آنان گسيل مى داشت.
جنگ هايى كه خود پيامبر در آنها شركت داشت، «غزوه» و جنگ هايى كه نماينده آن حضرت در آنها شركت داشت، «سريه» ناميده مى شوند.
(3)
برخى تاريخ نگاران، شمار غزوه هاى پيامبر را 26 غزوه و بعضى ديگر 27 غزوه دانسته اند; زيرا جنگ وادى القرى در بازگشت از جنگ خيبر اتفاق افتاد كه عده اى آن را با جنگ خيبر يكى حساب مى كنند.
(4) البته سريه ها را 36 سريه به شمار آورده اند.
(5) در بعضى جنگ ها، برخوردى به صورت جنگ پيش نيامده، ولى هدف حركت از مركز اسلام (مدينه) در صورتى كه دشمن تسليم نشود، جنگ بوده است.
در نتيجه، اين اقدام، جنگ به شمار آمده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مروج الذهب، ج 2، ص 295.
2. همان.
3. حبيب السير، ج 1، ص 334.
4. مروج الذهب، ج 3، ص 287.
5. مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 161.
صفحه 18 |
از مهم ترين جنگ هاى اين سال، جنگ بدر بزرگ بود كه پيامبر با 311 تن از مهاجران و انصار، به بدر رفتند.
آنان صبح روز جمعه نوزدهم ماه رمضان با قريش كه 950 نفر بودند و يكصد اسب نيز همراه داشتند، پيكار كردند.
در اين جنگ، هفتاد تن از قريش كشته و هفتاد تن ديگر اسير شدند.
از مسلمانان فقط چهار نفر شهيد شدند و جنگ با پيروزى مسلمانان به پايان رسيد.
اين كارزار تا وقتى كه پيامبر به مدينه بازگشت، 19 روز طول كشيد.
(1)
بنى قَينُقاع، طايفه اى از يهوديان مدينه بودند كه شمارشان به 400 نفر مى رسيد.
پيامبر در جنگ بنى قينقاع، قلعه هايشان را محاصره كرد كه پس از 15 روز تسليم شدند.
پيامبر نيز آنان را به اَذرِعات (محلى در شام) تبعيد كرد و اموالشان را به غنيمت گرفت.
(2)
سال سوم هجرى
در اين سال، رويدادهاى مهمى پيش آمد.
از جمله جنگ قَرقَرة الكدر كه پيامبر با 200 تن از اصحاب خود براى پيكار با سليم و غطفان از مدينه حركت كرد.
آنان به آبى بين مكه و مدينه به نام قرقرة الكدر رسيدند كه محل استقرار دشمن بود، ولى اثرى از آنها نيافتند.
فقط مقدارى از اموالشان را غنيمت گرفتند و به مدينه بازگشتند.
(3) جنگ ديگرى نيز ميان مسلمانان و كافران قريش در كنار كوه احد (نزديك مدينه) رخ داد كه هفتاد تن از مسلمانان در آن كارزار شهيد شدند.
بعضى گفته اند تعداد شهيدان جنگ احد 65 نفر بوده است كه چهار نفر از آنان مهاجران بودند.
يكى از آن چهار تن، حمزه، عموى پيامبر بود.
از مشركان هم 23 نفر كشته شدند.
پيامبر پس از جنگ احد به مدينه بازگشت.
(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. التنبيه و الاشراف، صص 202ـ206.
2. همان، صص 206 و 207.
3. همان، ص 209.
4. التنبيه و الاشراف، صص 210ـ222.
صفحه 19 |
سال چهارم هجرى
هيئتى از قاره به مدينه آمده و از پيامبر درخواست كرده بودند افرادى را براى آموزش دستورهاى دين اسلام به آنجا بفرستد.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نيز نه تن از يارانش را به سرپرستى عاصم انصارى همراه هيئت ياد شده به آن سرزمين فرستاد.
هنگامى كه اين كاروان به رجيع رسيد، هيئت قاره به مسلمانان خيانت كردند.
آنان هفت نفر از مسلمانان را به شهادت رساندند و دو نفر ديگر را به اسارت گرفتند كه سرانجام آن دو را نيز شهيد كردند.
(1) رويداد ديگر، جنگ با يهوديان بنى نضير بود.
پيامبر، ابن امّ مكتوم را در مدينه به جانشينى خود گمارد.
آن گاه با مسلمانان از مدينه خارج شد و به سوى قلعه بنى نضير شتافت.
آنها را 15 روز محاصره و پس از تسليم شدن، به فدك و خيبر تبعيد كرد.
(2) در ماه شعبان اين سال، امام حسين(عليه السلام)متولد شد.
(3) همچنين با نزول آيه زير، شراب حرام گرديد:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
(مائده:90)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شراب، قمار، بت ها و چوبه هاى تير (كه براى برد و باخت به كار مى رود) پليدند و از كارهاى شيطانند.
از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد.
در اين سال، فاطمه بنت اسد، مادر حضرت على(عليه السلام) درگذشت.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)به احترام او پيراهن خود را كفن وى كرد، بر او نماز گزارد و وى را در بقيع به خاك سپرد.
(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ج 2، ص 212.
2. همان، ص 213.
3. همان.
4. حبيب السير، ج 1، ص 356.
صفحه 20 |
سال پنجم هجرى
در اين سال، جنگ ذات الرقاع رخ داد.
پيامبر در اين جنگ با همراهان خود، نماز را به طريق خوف به جا آورد.
اين نماز نخستين نماز خوفى بود كه در اسلام برگزار مى شد.
(1)
در همين سال، آيه مربوط به تيمم نازل شد و جنگ خندق يا احزاب پيش آمد.
چند گروه مخالف از قريش، عظفان، سليم، اسد، اشجع، قريظه، نضير و جمعى از يهود كه به 24 هزار نفر مى رسيدند، براى جنگ با پيامبر به سوى مدينه حركت كردند.
تنها قريشيان چهار هزار نفر بودند كه 300 اسب و 1400 شتر داشتند و فرماندهى آنها با ابوسفيان بود.
در مقابل، مسلمانان در حدود سه هزار نفر بودند.
در اين ميان، سلمان فارسى پيشنهاد كندن خندق را به دور مدينه داد كه پيامبر نظر او را پذيرفت.
اين جنگ با رشادت ها و دلاورى هاى على(عليه السلام) همراه بود و با كشتن عمرو بن عبدود، پيروزى را براى اسلام و مسلمانان به ارمغان آورد.
سال ششم هجرى
در اين سال، پيامبر به قصد انجام دادن عمره در ماه ذى قعده با 1600 نفر از مسلمانان به سوى مكه حركت كرد.
وقتى به حديبيه رسيدند، مشركان از ورود آنان به مكه جلوگيرى كردند.
پيامبر از همراهان خويش بيعت گرفت تا پاى جان از آن حضرت حمايت كنند كه به بيعت رضوان معروف شد.
سپس به مشركان اعلام كرد كه قصد جنگ ندارند، بلكه براى انجام عمره آمده اند، ولى نتيجه اى نگرفت.
سرانجام بين پيامبر و مشركان، پيمان صلحى به نام
1. همان، ص 357.
صفحه 21 |
صلح حديبيه بسته شد.
بر اساس اين پيمان نامه، مسلمانان آن سال به مكه نرفتند و قرار شد سال آينده به مكه بروند.
(1) در اين سال، مردم از شدت خشك سالى و بى آبى، دچار قحطى شدند.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با اصحاب به صحرا رفتند و دو ركعت نماز استسقاء (طلب باران) به جا آوردند و دعا كردند.
از همان لحظه تا هفت شبانه روز باران فراوان باريد.
(2)
سال هفتم هجرى
در ماه محرم، جنگ خيبر پيش آمد.
پيامبر در اين جنگ با 1400 سرباز و 200 اسب به سوى خيبر حركت كرد.
يهوديان به قلعه هاى خود پناه بردند، ولى با دلاورى هاى مسلمانان، قلعه هايشان يكى پس از ديگرى سقوط كرد و سرانجام مسلمانان پيروز شدند.
بعضى از يهوديان با ديدن شكست خود، پيشنهاد صلح دادند كه پيامبر نپذيرفت.
سپس از پيامبر درخواست كردند زمين هايى در اختيارشان باشد تا در آنها كشاورزى كنند و از محصول خود سهمى هم به مسلمانان بدهند.
پيامبر اين درخواست را پذيرفت و هر سال عبدالله بن رواحه انصارى را براى جمع آورى محصول نزد آنان مى فرستاد.
وقتى عبدالله در جنگ موته شهيد شد، پيامبر، جبار پسر صخر را به جاى او روانه كردو اين برنامه تا زمان خلافت عمر بن الخطاب ادامه داشت.
هنگامى كه عمر به خلافت رسيد، همه يهوديان را از حجاز بيرون راند.
(3)
پيامبر در ماه محرم همان سال براى خود مهرى درست كرد كه روى آن «محمد رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)» حك شده بود.
(4) آن گاه در ماه ربيع الاول به پادشاهان و
1. التنبيه و الاشراف، ص 221.
2. حبيب السير، ج 1، ص 268.
3. التنبيه والاشراف، ص 222.
4. همان، ص 224.
صفحه 22 |
اميران سرزمين هاى گوناگون نامه نوشت و آنان را به اسلام فراخواند.
ايشان نامه هايش را با «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» آغاز مى كرد و با مهر مخصوص خود پايان مى داد.
(1)
در اين سال، پيامبر براى انجام دادن عمره كه مشركان در سال گذشته در حديبيه مانع از انجام دادن آن شده بودند، در ماه ذى قعده از مدينه خارج شد.
وقتى كه به مكه رسيد، مشركان براساس قرار قبلى از مكه بيرون رفته بودند.
پيامبر با همراهان خود سه روز در مكه توقف كردند و اعمال عمره را به جا آوردند.
(2)
سال هشتم هجرى
در اين سال، جعفر بن ابى طالب، زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه هنگام جنگ با روميان در سرزمين موته شهيد شدند.
(3) فتح مكه نيز در اين سال صورت گرفت و پيامبر با كمك على(عليه السلام)، بت هايى را كه اطراف كعبه بودند، شكست.
همچنين با اينكه قريش دشمنى و آزار بسيارى به مسلمانان روا داشته بودند، آنان را عفو كرد.
جنگ حنين از رويدادهاى ديگر اين سال است.
مسلمانان در اين جنگ، قبيله هوازن را شكست دادند و عده بسيارى از زنان و مردان دشمن را اسير و اموالشان را به غنيمت گرفتند.
جنگ طائف از ديگر حوادث مهم اين سال است كه مسلمانان پس از محاصره شهر و نبرد با دشمنان، شهر را آزاد كردند.
(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ص 225.
2. حبيب السير، ج 1، صص 381 و 382.
3. مروج الذهب، ج 2، ص 296.
4. مناقب آل ابى طالب، ج 1، صص 180 و 181; السيرة النبوية، ج 4، صص 121 ـ 129.
صفحه 23 |
سال نهم هجرى
جنگ تبوكدر ماه رجب اين سال پيش آمد.
در اين جنگ، طرف مقابل مسلمانان، امپراتور روم بود.
پيامبر با اصحاب از جان گذشته خود به تبوك رفتند، ولى كار به صلح انجاميد و دشمن پذيرفت كه جزيه پرداخت كند.
پيامبر هم براى آنان امان نامه نوشت.
(1) در همين سال، منافقان، مسجد ضرار را براى دست يابى به اهداف شومشان بنا كردند كه به دستور پيامبر ويران شد.
همچنين «سوره برائت» بر پيامبر نازل شد و آن حضرت، على(عليه السلام)را مأمور كرد كه به مكه برود و هفت آيه اول اين سوره را هنگامى بخواند كه مردم در منا اجتماع كرده اند.
سال دهم هجرى
در اين سال، على(عليه السلام) مأمور شد به يمن برود و نامه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را براى مردم آنجا بخواند و آنان را به اسلام دعوت كند.
طايفه همْدان همگى در يك روز مسلمان شدند و ديگر قبيله ها به تدريج به اسلام گرويدند.
در همين سال، پيامبر براى آخرين بار با مسلمانان حج به جا آورد.
به همين سبب، آن حج را حجّة الوداع مى گويند.
برخى آن حج را حجة البلاغ نيز ناميده اند; زيرا پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در پايان سخنرانى ها و مناسك حج، رو به جمعيت مسلمانان كرد و فرمود: «اَللّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ; خدايا پيام تو را به مردم ابلاغ كردم؟» همه مردم گفتند: آرى.
آنگاه پيامبر گفت: «اَللّهُمَّ اَشْهَدْ; خدايا شاهد باش.
» در همين سفر، على(عليه السلام) از يمن بازگشت و در ايام حج خدمت پيامبر
1. السيرة النبوية، ج 4، صص 159ـ169.
صفحه 24 |
رسيد.
پيامبر نيز او را در قربانى خويش شريك ساخت.
(1) حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)در بازگشت از «حجة الوداع» در ميانه راه مكه و مدينه در محلى به نام غدير خم، على(عليه السلام) را جانشين خود معرفى كرد.
(2)
سال يازدهم هجرى
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در بازگشت از حج بيت الله الحرام به مدينه، در ماه صفر بيمار شد و در خانه بسترى گرديد.
آن حضرت در طول بيمارى خويش، سه بار ميان مردم ظاهر شد و با آنان از فتنه هاى روزگار و خداحافظى، وفاى به وعده و حلاليت طلبى سخن گفت.
آن حضرت پس از تحمل مدتى بيمارى، سرانجام روز دوشنبه بيست و هشتم ماه صفر در 63 سالگى ديده از جهان فرو بست.
بدن مطهر وى را در اتاق مسكونى خودش به خاك سپردند.
(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. التنبيه و الاشراف، صص 239ـ240.
2. الارشاد، صص 89 و90.
3. همان، صص 82 و 83 .
صفحه 25 |
بخش دوم
114 جلوه رفتارى و گفتارى
پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله)
صفحه 26 |
صفحه 27 |
فصل اول: اخلاق فردى
درآمد
لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَ الْيَوْمَ اْلآخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثيراً.
(احزاب: 21)
به يقين، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى شما نمونه نيكويى است براى هر كس كه به خدا و روز جزا اميد دارد و بسيار ياد خدا مى كند.
پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) الگوى جاودان مسلمانان است كه مى توانند گفتار و كردار خود را در آينه وجودش به تماشا بنشينند.
حضرت على(عليه السلام)، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)را الگوى كامل معرفى مى كند:
وَ لَقَدْ كانَ فِي رَسُولِ اللّه(صلى الله عليه وآله) كاف لَكَ فِي الاُْسْوَةِ.
(1)
پيروى كردن و الگوگيرى از رفتار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى تو كافى است.
بنابراين:
فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الاَْطْيَبِ الاَْطْهَرِ(صلى الله عليه وآله) فَاِنَّ فِيهِ اُسْوَةً لِمَنْ تَأَسِّىَ وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزِّى وَ اَحَبُّ الْعِبادِ اِلَى اللّهِ الْمُتُأَسِّى بِنَبِيِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لاَِثَرِهِ.
(2)
از پيامبر پاك و پاكيزه ات پيروى كن; زيرا راه و رسمش، سرمشقى است براى آن كسى كه بخواهد پيروى كند و مايه فخر و بزرگى است براى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. نهج البلاغه، خطبه 160.
2. همان.
صفحه 28 |
كسى كه خواهان بزرگوارى است و محبوب ترين بندگان نزد خداوند، كسى است كه از پيامبرش سرمشق گيرد و گام در جاى قدم او گذارد.
هر كس اسوه حسنه را بشناسد و از او پيروى نكند، بى ترديد، به بيراهه ره مى سپارد و در دنياى زر و زور و تزوير و در تاريكستان نادانى و دنياگرايى غوطهور خواهد شد.
آن كه بدون اسوه حسنه سير مى كند، البته راه به جايى نمى برد.
به درستى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، ميزان اكبر است و همه چيز را بايد با خُلق و سيره و روش و راه و رسم او سنجيد و بدان عرضه كرد; كه اگر با آن موافق بود، حق است و چنانچه با آن مخالف بود، باطل است.
خداوند، پيامبر را فرستاد تا همگان را به سوى حق دعوت كند:
وَ سِيْرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ كَلامُهُ الْفَضْلُ وَ حُكْمُهُ الْعَدْلُ.
(1)
سيره و راه و رسم او معتدل و روش او صحيح و متين و سخنانش روشنگر حق از باطل و حكمش عادلانه است.
خداوند، پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) را فرستاد تا به سوى حق دعوت كند و گواه رفتار خلق باشد.
پس:
وَ اقْتَدَوا بِهَدْىِ نَبِيِّكُم فَاِنَّهُ اَفْضَلُ الْهَدْىِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَاِنَّها اَهْدى السُّنَنِ.
(2)
و به راه و رسم (سيره) پيامبرتان اقتدا كنيد كه بهترين راه و رسم هاست و رفتارتان را با روش پيامبر تطبيق دهيد كه هدايت كننده ترين روش هاست.
دلا نزد كسى بنشين كه او از دل خبر دارد *** به زير آن درختى رو كه او گل هاى تر دارد
در اين بازار عطاران، مرو هر سو چو بى كاران *** به دكان كسى بنشين كه در دكان شكر دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، خطبه 94.
2. همان، خطبه 110.
صفحه 29 |
ترازو گر ندارى، پس تو را زو ره زند هر كس *** يكى قلبى بيارايد، تو پندارى كه زر دارد
تو را بر در نشاند او به طرّارى كه مى آيم *** تو منشين منتظر بر در كه آن خانه دو در دارد
به هر ديگى كه مى جوشد، مياور كاسه و منشين *** كه هر ديگى كه مى جوشد، درون چيز دگر دارد
نه هر كلكى، شكر دارد; نه هر زيرى، زبر دارد *** نه هر چشمى، نظر دارد; نه هر بحرى، گهر دارد (1)
مردى از اميرالمؤمنين على(عليه السلام) درخواست كرد اخلاق پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را برايش بشمارد.
آن حضرت فرمود: تو نعمت هاى دنيا را بشمار تا من نيز اخلاق آن جناب را برايت بشمارم.
عرض كرد: چگونه ممكن است نعمت هاى دنيا را احصا كرد، با اينكه خداوند در قرآن مى فرمايد: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لاتُحْصُوها; اگر نعمت هاى خدا را بشماريد، نمى توانيد به پايان رسانيد.
» على(عليه السلام)فرمود:
خداوند تمام نعمت دنيا را كم مى داند در اين آيه كه مى فرمايد: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ ; بگو متاع دنيا اندك است» و اخلاق پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را در اين آيه عظيم شمرده است، چنان كه مى فرمايد: «إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم; تو را خويى بسيار بزرگ است.
» اينك تو چيزى را كه اندك است، نمى توانى بشمارى، من چگونه چيزى را كه بزرگ است، احصا كنم.
با اين حال، همين قدر بدان كه اخلاق نيكوى تمام پيامبران به وسيله رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)تمام شد.
هر يك از پيامبران، مظهر يكى از اخلاق پسنديده بودند.
چون
1. كليات ديوان شمس تبريزى، ج 1، صص 227ـ228.
صفحه 30 |
نوبت به پيامبر رسيد، تمام اخلاق پسنديده را جمع كرد.
ازاين رو، فرمود: «اِنّي بُعِثْتُ لاُِتِمِّمَ مَكارِمَ الاَْخْلاقِ; من برانگيخته شدم تااخلاق نيكو را تمام كنم».
(1)
آينه نبى(صلى الله عليه وآله)
«نه درازى باريك بود و نه كوتاهى خرد، بل كه ميانه اين هر دو بود: راست اندام تمام پشت.
رويى داشت نه گرد و برآمده چون روى فربهان و نه خشك و نزار چون روى نحيفان، بل كه روى گرد به قاعده بود، سپيد و روشن و لطيف.
چشمى داشت سپيده ها سپيد و سياهه سياه.
مژگانى راست به هم در رُسته، دراز و بسيار.
انگشتانش، هم از آنِ دست و هم از آنِ پاى، درشت و بزرگ.
كف هاى وى نرم چون حرير بود و چون از جاى خود برخاستى و
مى رفتى، از چستى همانا كه مرغ بود كه مى پريد و در ميان دو كتفش، مهر نبوت بودى.
و او خود خاتم پيغامبران و مهتر عالميان بود و در سخا از همه بهتر بود و در شجاعت از همه بيشتر بود و در فصاحت از همه نيكوتر و تمام تر بود و در عهد و پيمان از همه درست تر بود و در خوى و خلق از همه نيكوتر بود و در تعيّش با مردم، از همه بزرگ تر.
بر بديهه، چون وى را بديدندى، از وى هيبت داشتندى و چون با وى مخالطت كردندى، وى را چون جان و دل دوست گرفتندى.
نه پيش از وى، مثل وى كسى توانستندى ديدن و نه بعد از وى، كسى مثل وى تواند يافتن».
(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مصطفى زمانى، داستان ها و پندها، ج2، ص 100، به نقل از: وقايع الايام، ج 3.
2. رفيع الدين اسحاق بن محمد همدانى، سيرت رسول الله(صلى الله عليه وآله)، ويرايش: مدرس صادقى، ص 34.
صفحه 31 |
ƒ
1
لباس و پوشش
بيان نمونه هايى از سيره پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) در مورد پوشيدن جامه، جنس لباس، رنگ و اندازه آن و شيوه پوشيدن پيراهن و كفش و مانند آن مى تواند الگويى مناسب براى همگان باشد.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هم به سلامت وعافيت جسمى، هم به سادگى و هم به نوع سالم تر پارچه لباس توجه داشت.
لباس پنبه اى مورد علاقه آن حضرت بود.
حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد:
اَلْبِسُوا الثِّيابَ الْقُطْنِ فَاِنَّها لِباسُ رَسُولِ اللّهِ.
(1)
لباس هاى پنبه اى بپوشيد; چرا كه آن، لباس پيامبر خداست.
رنگ سبز، رنگ موردپسند پيامبر براى لباس بود: «كانَ يُعْجِبُهُ الثِّيَابُ الخُضْرُ.
»(2) از سوى ديگر، رنگ سرخ، رنگى بود كه آن را براى لباس نمى پسنديد: «اِنَّهُ كَرِهَ الْحُمْرَةَ فِي اللِّباسِ.
»(3) در پوشيدن لباس همواره به پاكيزگى آن توجه مى كرد، به گونه اى كه مى فرمود: هر كس لباسى را مى پوشد، بايد در آراستگى و پاكيزگى آن بكوشد: «مَنِ اتَّخَذَ ثَوْباً فَلْيُنَظِّفْهُ.
»(4) رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هر گاه لباس تازه مى پوشيد، خدا را شكر و سپاس مى گفت: «كانَ مِنْ فِعْلِهِ اِذَا لَبِسَ الثَّوْبَ الْجَدِيدَ حَمِدَ اللّهُ.
»(5) در روايت ديگرى آمده است ايشان وقتى جامه نو بر تن مى كرد، چنين دعا مى فرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن النبى، ص 126.
2. همان، ص 120.
3. همان، ص 133.
4. مكارم الاخلاق، ص 103.
5. بحارالانوار، ج 16، ص 251.
صفحه 32 |
خدايى را سپاس كه بر تن من چيز پوشاند تا پوشش من باشد و ميان مردم آراسته باشم.
(1)
از نشانه هاى وارستگى آن حضرت در پوشيدن جامه آن بود كه ايشان فخر خويش را به جامه و نوع آن نمى دانست.
اين است كه نقل شده هر نوع لباسى كه فراهم مى شد، مى پوشيد; از لنگ و پيراهن يا جُبّه يا هر چيز ديگر.
(2) ايشان هر چه كه فراهم بود، مى پوشيد; چه قطيفه اى باشد كه به بر كند يا برد عالى كه بپوشد، چه جبه پشمين: «ما وَجَدَ مِنَ الْمُباحِ لَبِسَ; هر چه از حلال مى يافت، مى پوشيد».
(3)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به ابوذر غفارى فرمود:
اى ابوذر! من لباس خشن و سخت مى پوشم، روى زمين مى نشينم; انگشتانم را پس از غذا مى ليسم; بر چهار پاى بى زين سوار مى شوم و كسى را همراه خود سوار مى كنم.
اينها از سنت هاى من است.
هر كس از سنت هاى من روى گردان شود، از من نيست.
(4)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در بيشتر موارد، عمامه بر سر مى نهاد.
هنگام نماز و خطبه و جهاد به تناسب شرايط، سر را با چيزى مى پوشاند و گاهى هم سر برهنه بود.
به روايت امام صادق(عليه السلام)، پيامبر اسلام عرقچين و كلاه سفيد و راه راه مى پوشيد و هنگام جنگ، عرقچين بر سر مى گذاشت.
(5)
در روايت ديگرى است كه آن حضرت دستمال و حوله اى داشت كه پس از وضو، چهره خود را با آن خشك مى كرد و اگر حوله و دستمالى همراه نداشت، با گوشه لباس خود، صورت را خشك مى كرد.
(6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محجة البيضاء، ج 4، ص 145.
2. سنن النبى، ص 125.
3. محجة البيضاء، ج 4، ص 125.
4. سنن النبى، ص 131.
5. مكارم الاخلاق، ص 120.
6. مكارم الاخلاق، ص 36.
صفحه 33 |
پيامبر هرگاه لباس و پيراهن مى پوشيد، ابتدا سمت راست را بر تن مى كرد و از سمت چپ جامه را از تن درمى آورد.
(1) آن حضرت انجام كار را با دست راست و شروع از سمت راست را در همه كارهايش دوست مى داشت، حتى در پوشيدن جامه و كفش يا شانه كردن مو.
(2)
امام صادق(عليه السلام) از پدران خويش روايت مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مردان را از اينكه در لباس پوشيدن، خود را شبيه زنان سازند، بازمى داشت و زنان را نهى مى كرد كه در لباس پوشيدن شبيه مردان شوند.
(3)
ƒ
2
خوردن و آشاميدن
اولياى الهى همواره از اسارت شكم آزاد بودند.
به فرموده امام صادق(عليه السلام):
نزد پيامبر خدا، هيچ چيز محبوب تر از اين نبود كه پيوسته گرسنه و از خدا ترسان باشد.
(4)
كسى از امام صادق(عليه السلام) پرسيد: آيا اين روايت صحيح است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از نان گندم، سير نخورد؟ فرمود: نه.
«اصلاً نان گندم نمى خورد، بلكه نان جو مصرف مى كرد.
»(5) مقيد نبودن آن حضرت به نوع خاصى از غذا، نشان دهنده اين وارستگى است: «كانَ رَسُولُ اللّهِ يَأكُلُ الاَْصْنافَ مِنَ الطَّعامِ; پيامبر خدا هر نوع غذايى را مى خورد».
(6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن النبى، ص 123.
2. بحارالانوار، ج 16، ص 237.
3. مكارم الاخلاق، ص 118.
4. سنن النبى، ص 160.
5. همان، ص 162.(با تغيير و تصرف)
6. مكارم الاخلاق، ص 26.
صفحه 34 |
بدگويى از غذا، نوعى ناسپاسى در برابر نعمت الهى است كه اين رويه هرگز در زندگى پيامبر ديده نشد:
ماذَمَّ طَعَاماً قَطٌّ، كَانَ اِذَا اَعْجَبَهُ اَكَلَهُ وِ اِذَا كَرِهَهُ تَرَكَهُ وَ لا يُحَرِّمُهُ عَلَى غَيْرِهِ.
(1)
هرگز از طعامى بدگويى نكرد.
اگر از غذايى خوشش مى آمد، مى خورد و اگر دوست نداشت، نمى خورد و براى ديگران هم ممنوع نمى ساخت.
ايشان ظرف غذا را با انگشتانش پاك مى كرد و مى فرمود: «بركت غذاى آخر ظرف بيشتر است.
»(2) هر گاه طعام و سفره را در مقابل حضرت مى نهادند، چنين دعا مى كرد:
اَللّهُمَّ اجْعَلْها نِعْمَةً مَشْكُورَةً تَصِلُ بِها نِعْمَةَ الْجَنَّةِ.
(3)
خدايا، اين را نعمتى سپاس گزارى شده قرار بده; نعمتى كه آن را به نعمت بهشت پيوند دهى.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «آن حضرت از آغاز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تكيه دادن غذا نخورد».
(4)
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در آغاز و پايان غذا خوردن و آب نوشيدن «بسم اللّه» و «الحمدللّه» مى گفت.
هرگاه آب مى نوشيد، آب را به صورت مكيدن مى نوشيد، نه با يك نفس و به صورت بلعيدن و مى فرمود: «درد كبد، از بلعيدن آب به يك نفس پديد مى آيد».
ابن مسعود مى گويد: «حضرت رسول، آب را با سه نفس مى نوشيد، نه يك سره و پيوسته و در هر بار «بسم اللّه» مى گفت و در پايانش خدا را شكر مى كرد.
» ابن عباس نيز روايت كرده كه آن حضرت را ديده كه با دو نفس آب مى خورد.
(5) رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گاه در ظرف هاى بلورى كه از
1. سنن النبى، ص 177.
2. همان.
3. مكارم الاخلاق، ص 143.
4. سنن النبى، ص 162.
5. همان، ص 169.
صفحه 35 |
شام مى آوردند، آب مى نوشيد.
گاهى نيز در كاسه هاى چوبى يا سفالى و زمانى در مشت هاى خويش آب مى نوشيد و مى فرمود: «هيچ ظرفى به گوارايى دست نيست».
گاهى هم از دهانه مشك آب مى نوشيد.
گاهى ايستاده، گاهى سواره و در هر ظرفى كه پيش مى آمد.
شربت خنك را هم دوست داشت، ولى مى فرمود:
سَيِّدُ الاَْشْرِبَةِ في الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ الْماءٌ.
(1)
آب، سرور و سالار همه نوشيدنى ها در دنيا و آخرت است.
امام حسين(عليه السلام) فرموده است:
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وقتى غذايى مى خورد، مى گفت: بارخدايا! در آن به ما بركت عطا كن و بهتر از آن را روزى ما گردان.
هنگامى كه شير يا شربتى مى نوشيد، مى گفت: بارخدايا! در آن به ما بركت عطا كن و از آن روزى ما گردان.
(2)
حضرت امام رضا(عليه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: برترين خوردنى اهل دنيا و آخرت، گوشت است و پس از آن، برنج.
و فرمود: شربت عسل را هر كس به شما تعارف كرد، رد نكنيد.
فرمود: انار بخوريد كه هر دانه آن در معده قرار مى گيرد، دل را روشن مى سازد و شيطان را چهل روز بيرون مى راند.
و فرمود: سركه، نان خورش نيكويى است.
خانواده اى كه سركه داشته باشند، فقير نمى شوند.
و فرمود: بر شما باد به روغن زيتون كه آن تلخى صفرا و سودا را مى گشايد و بلغم را مى برد و عصب را قوى مى سازد و بيمارى را برطرف مى كند و اخلاق را نيكو و وجود (يا نَفَس) را پاكيزه و غم را برطرف مى سازد.
و فرمود:
1. مكارم الاخلاق، ص 31.
2. عيون الاخبار الرضا(عليه السلام)، ج 2، ص 39.
صفحه 36 |
برترين خوراك دنيا و آخرت، گوشت است و برترين نوشيدنى دنيا و آخرت، آب است و من سرور فرزندان آدمم و فخر نمى كنم.
(1)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) سركه و روغن زيتون را بيشتر از نان خورش ها دوست مى داشت.
يك بار بر ام سلمه وارد شد و آن بانو پاره نانى خدمت پيامبر آورد.
پيامر فرمود: خورشى دارى؟ عرض كرد: نه اى رسول خدا، جز سركه چيزى ندارم.
فرمود: «سركه، خورش خوبى است.
خانه اى كه در آن سركه باشد، بى چيز نيست».
(2)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، خربزه را با شكر و با خرما مى خورد و خوردن هندوانه را نيز با خرما دوست داشت و از سبزى ها، ريحان را دوست داشت و از نگاه كردن به ترنج سبز و سيب سرخ خوشش مى آمد.
(3) روزى غذايى بسيار گرم براى پيامبر آوردند.
حضرت فرمود:
خداوند آتش را طعام ما نساخته است.
بگذاريد خنك و قابل خوردن شود كه غذاى داغ، بى بركت است و شيطان در آن بهره اى دارد.
(4)
گفته اند: پيامبر شامگاه پنج شنبه در مسجد قبا روزه اش را گشود و فرمود: آيا چيزى براى نوشيدن هست؟ اوس بن خولى الانصارى قدح بزرگى از شربت شير و عسل براى ايشان آورد.
پيامبر آن را چشيد و از دهان دور كرد و فرمود:
اين دو نوشيدنى است; يكى از آنها كافى است.
من آن را نمى خورم و بر ديگران حرام هم نمى كنم، ولى خودم براى خدا فروتنى مىورزم و هر كس براى خدا فروتنى كند، خدا او را بالا مى برد و هر كس تكبر كند، خداوند او را پايين مى كشد و هر كس در معاش به اقتصاد و ميانه روى عمل كند، خدا به او
1. همان، ج 1، ص 34ـ36.
2. فروع كافى، ج 2، ص 172.
3. همان، ص 181.
4. همان، ج 2، صص 170 و 171.
صفحه 37 |
روزى مى بخشد و هر كس تبذير و زياده روى كند، خدا او را محروم مى سازد و هر كس از مرگ بسيار ياد كند، خدا او را دوست مى دارد.
(1)
ƒ
3
بهداشت
دين اسلام، همگان را به رعايت بهداشت و سلامت جسم فرا خوانده است.
پيامبر گرامى اسلام نيز كه رفتارش همواره الگوى مسلمانان است، در مورد بهداشت تن و جان، سيره پسنديده اى داشت.
در اين باره آمده است:
كانَ رَسوُلُ اللّهِ لا يَتَنَفَّسُ فِي الاِناءِ اِذَا شَرِبَ فَإِذَا اَرَادَ أَنْ يَتَنَفَّسَ اَبْعَدَ الاِناءَ عَنْ فِيهِ، حَتَّى يَتَنَفَّسَ.
(2)
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وقتى آب مى نوشيد، در ظرف آب، نفس نمى كشيد، (بازگشت نفس را در آب داخل نمى كرد) بلكه هر وقت مى خواست نفس بكشد، آن را از دهان دور نگه مى داشت.
ايشان در پاسخ به اين پرسش كه چرا مسلمانان كمتر بيمار مى شوند، فرمود:
نَحْنُ قَوْمٌ لا نَأكُلُ حَتّى نَجوُعَ وَ إِذَا اَكَلْنَا لا نَشْبَعُ.
(3)
ما جمعيتى هستيم كه تا وقتى كاملا گرسنه نشويم، غذا نمى خوريم و چون غذا مى خوريم، خود را كاملاً سير نمى كنيم.
ايشان به مسواك دهان و دندان بسيار توجه مى كرد، به گونه اى كه:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اصول كافى، ج 2، ص 122.
2. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 32.
3. سنن النبى، ص 181.
صفحه 38 |
لَمْ يُرَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) قطُّ خَارِجاً مِنَ الْغَائِطِ اِلاّ تَوَضَّأَ وَ يَبْتَدِىءُ بِالسِّوَاكِ.
(1)
ديده نشد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) قضاى حاجت كند، مگر اينكه پس از آن وضو مى ساخت و وضو را با مسواك كردن آغاز مى كرد.
رسول گرامى اسلام با گرفتن ناخن، ماليدن روغن به بدن، سرمه كشيدن، زدودن موهاى زايد و كوتاه كردن شارب، مسلمانان را به اهميت دادن به بهداشت فرا مى خواند.
ايشان درباره كوتاه كردن ناخن مى فرمايد:
مَنْ قَلَّمَ اَظْفارَهُ يَوْمَ الْجُمْعَةِ اَخْرَجَ اللّهُ مِنْ اَنامِلِهِ داءً وَ اَدْخَلَ فِيهِ شِفاءً.
(2)
هر كس ناخنش را روز جمعه بگيرد، خداوند درد را از انگشتانش بيرون كند و شفا را در آن وارد سازد.
ايشان همواره بوى خوش به كار مى برد; موهايش را شانه مى زد و لباسش هميشه تميز و زيبا بود.
هنگام خروج از خانه، در آينه نگاه مى كرد و هر وقت وضو مى ساخت، مسواك مى زد.
رنگ كفش و لباس آن حضرت نيز با هم متناسب بود.
عمامه اى كه بر سر مى نهاد، به قامتش برازندگى ويژه اى مى داد و بر جذبه و ابهتش مى افزود.
ايشان مى فرمود:
اِنَّ اللّهَ جَمِيلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالِ.
(3)
همانا خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد.
محمد بن جرير طبرى دراين باره مى نويسد:
كَانَ يَنْظُرُ فِي الْمِرْآةِ وَ يُرَجِّلُ جَمَّتَهُ وَ يَمْتَشِطُ وَ رُبَّما نَظَرَ فِى الْماءِ وَ سَوّى جَمَّتَهُ فِيهِ وَ لَقَدْ كَانَ يَتَجَمَّلُ لاَِصْحابِهِ فَضْلاً عَلَى تَجَمُّلِهِ لاَِهْلِهِ وَ قَالَ: اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ اِذَا خَرَجَ اِلَى اِخْوَانِهِ اَنْ يَتَهَيَّاءَ لَهُمْ وَ يَتَجَمَّلَ.
(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محجة البيضاء، ج 1، ص 296.
2. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 123.
3. نهج الفصاحه، ص 159.
4. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 36.
صفحه 39 |
عادت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اين بود كه به آينه نگاه مى كرد و موى سرش را صاف مى كرد و شانه مى زد و چه بسا در برابر آب، موى سر خود را منظم مى كرد و خود را نه تنها براى خاندانش، بلكه براى اصحاب خويش مى آراست و مى فرمود: خدا دوست دارد كه بنده اش وقتى براى ديدن برادران از خانه بيرون مى رود، خود را آماده كند و بيارايد.
پيامبر گرامى اسلام همواره از بوى خوش استفاده مى كرد، چنان كه در اين باره آمده است:
كَانَ رَسوُلُ اللّه(صلى الله عليه وآله) يُنْفِقُ عَلَى الطِيبِ اَكْثَرَ مِمّا يُنْفِقُ عَلَى الطَّعامِ.
(1)
رسول الله(صلى الله عليه وآله) براى عطر و بوى خوش، بيش از غذا پول خرج مى كرد.
وارد شده است مردى ژوليده و با ريش بلند و نامنظم خدمت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد.
حضرت فرمود:
اين مرد روغن پيدا نكرده است، تا موهايش را صاف و منظم كند؟ بعضى از شما نزد من مى آييد، در حالى كه قيافه شيطان را داريد.
(2)
امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد:
پيامبر خدا از هيچ راهى نمى گذشت مگر آنكه هر كس پس از ساعت ها از آنجا گذر مى كرد، از بوى خوشى كه از ايشان مانده بود، مى فهميد آن حضرت از آنجا گذشته است.
هيچ نوع عطرى برايش نمى آوردند، مگر آنكه از آن به خود مى ماليد و مى فرمود: بوى عطر، مطبوع و خوب و حمل آن، آسان است.
(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ص 66.
2. محجة البيضاء، ج 1، ص 309.
3. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 66.
صفحه 40 |
ƒ
4
آراستگى
آراستگى و زيبايى ظاهرى در سنت رسول الله(صلى الله عليه وآله) جايگاه ويژه اى داشت.
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
اِنَّ اللّهَ يُبْغِضُ الْوَسَخَ وَ الشَّعَثَ.
(1)
پروردگار، چرك و ژوليدگى را دشمن مى دارد.
در سيره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است:
وَ كَانَ يَنْظُرُ فِي الْمِرآةِ وَ يُرَجِّلُ جَمَّتَهُ وَ يَمْتَشِطُ وَ رُبَّما نَظَرَ فِي الْماءِ وَ سَوّى جَمَّتَهُ فِيهِ وَ لَقَد كَانَ يَتَجَمَّلُ لاَِصْحابِهِ فَضْلاً عَلَى تَجَمُّلِهِ لاَِهْلِهِ.
(2)
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در آينه نگاه مى كرد و موى سر خود را شانه مى زد.
گاهى هم به جاى آينه، در ظرف آب نگاه مى كرد و موى سر خود را مرتب مى ساخت.
علاوه بر اينكه خود را براى خانواده آراسته و مهيا مى كرد، خود را براى برادران دينى اش هم مى آراست.
آن حضرت با شانه، سر خود را شانه مى كرد.
همسرانش مراقب و منتظر بودند كه وقتى از موهاى سر و صورت او مى ريخت، آنها را جمع كنند.
تار موهايى كه گاهى نزد مردم به عنوان تبرك مانده بود، از همان موها بود.
وى
1. نهج الفصاحه، ح 741.
2. بحارالانوار، ج 16، ص 249.
صفحه 41 |
گاهى روزى دوبار، محاسن خود را شانه مى زد و پس از شانه زدن، شانه را زير تشك و بالش خود مى گذاشت.
(1)
پيامبر خدا به بوى خوش اهميت فراوانى مى داد و خود را معطر مى ساخت.
هرگاه از كوچه و گذرگاهى مى گذشت، آنان كه از آن مسير مى گذشتند، از رايحه خوش بر جاى مانده، مى دانستند كه پيامبر از اين كوچه گذشته است.
هرگاه عطرى به او عرضه مى شد، از آن استفاده مى كرد و مى فرمود: «بوى آن خوش است.
سنگينى هم ندارد.
» استفاده از بوى خوش را هميشه دوست داشت و از آن لذت مى برد.
(2)
حضرت به سنت مسواك زدن دندان نيز اهميت مى داد، به گونه اى كه دندان هايش پيوسته براق و سفيد بود.
ايشان در خواص و آثار مسواك مى فرمود:
اَلسِّوَاكُ مُطَهِّرَةٌ لِلْفَمِ وَ مَرْضَاةٌ لِلرَّبِّ وَ جَعَلَهَا مِنَ السُّنَّةِ الْمُؤَكَّدَةِ.
(3)
مسواك هم پاكيزه كننده دهان است، هم موجب رضاى الهى است و از سنت هاى مؤكدى است كه خداوند قرار داده است.
ايشان به گل و هديه دادن آن اهميت مى داد، چنان كه اميرمؤمنان على(عليه السلام)فرموده است:
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گلى را با هر دو دست به من عطا كرد.
وقتى آن را به بينى نزديك ساختم، فرمود: «همانا اين گل پس از آس،(4) سرور گياهان بهشت است».
(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مكارم الاخلاق، ص 33.
2. بحارالانوار، ج 16،ص 249.
3. محدث قمى، سفينة البحار، ج 1، ص 674 .
4. آس، درختى است شبيه به درخت انار كه برگ هايش سبز و خوش بو و گلش سفيد و معطراست.
5. عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج 2، صص 40 و 41.
صفحه 42 |
ƒ
5
خواب و استراحت
پيامبر گرامى اسلام به پهلوى راست مى خوابيد و دست راستش را زير گونه راست خويش مى نهاد و مى فرمود: «آفريدگارا! مرا روزى كه بندگانت را بر مى انگيزانى، از عذابت (در امان) نگه دار».
(1)
به طور معمول در آغاز شب مى خفت و در فرجام آن برمى خاست.
گاه براى انجام دادن كار مردم، شب زود نمى خوابيد.
چون مى خفت، بيدارش نمى كردند تا خود بيدار مى شد.
هنگام خفتن، دست راست را زير گونه راست مى نهاد(2) و هرگاه از خواب برمى خاست، پروردگار را سجده مى كرد.
(3)
مردمان را از خوابيدن بر پشت بام بدون نرده يا ديواره بازمى داشت.
(4)ارتفاع مناسب ديوار را يك ذراع و يك وجب مى دانست و مى فرمود:
كسى كه بر پشت بام بى ديواره بخوابد و ناگوارى بر او رخ دهد، تنها خودش را سرزنش كند.
(5)
پيامبر وقت خواب، مسواك را بر بالين خود مى نهاد و چون برمى خاست، اول مسواك مى كرد و مى فرمود:
چنان به مسواك كردن مأمور شدم كه بيم داشتم بر من واجب شده باشد.
(6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اصول كافى، ج 3، ص 323.
2. جامع الصغير، ج 2، ص 312.
3. بحارالانوار، ج 16، ص 253.
4. اصول كافى، ج 6، ص 53.
5. همان، ص 520.
6. بحارالانوار، ج 16، ص 229.
صفحه 43 |
توجه به بهداشت فردى، جايگاهى بس مهم در زندگى حضرت داشت.
ايشان به درستى تعاليم دينى را در زندگى فردى به كار مى بستند و با كاربست عملى خويش، ديگران را نيز به اين توصيه ها رهنمون مى ساختند.
بوريايى بدون هيچ زيرانداز ديگرى مى خفت و پيش از خواب مسواك مى كرد.
چون به بستر مى رفت، بر پهلوى راست مى خوابيد.
دست راست را زير گونه راست قرار مى داد و آية الكـرسى و دعا مى خواند.
از جملـه آن دعـاها اين بود:
بِسْمِ اللّهِ اَمُوتُ وَ اَحْيى وَ اِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ اَللّهُمَّ آمِنْ رَوْعَتِي وَاسْتُرْ عَوْرَتي وَ اَدِّ عَنِّى أَمانَتِي.
(1)
به نام خدا مى ميرم و زنده مى شوم و بازگشت به سوى خداست.
بار خدايا! هراسم را تسكين ده و امنيتم بخش و عورتم را پوشيده بدار و امانتم را بپرداز.
حضرت على(عليه السلام) درباره نوع رخت خواب ايشان مى فرمايد:
كَانَ لَهُ فِرَاشٌ مِنْ أدْم حَشُوهُ لِيفٌ وَ كَانَت لَهُ عَبَاءَةٌ تُفْرَشُ لَهُ حَيْثُمَا اِنْتَقَلَ وَ تُثَنَّى ثِنتَينِ وَ كَانَ كَثِيراً ما يَتَوَسَّدُ وَسَادَةً لَهُ مِنْ أدْم حَشوُها لَيفٌ وَ يَجْلِسُ عَلَيهَا... وَ كَانَ يَنَامُ عَلَى الْحَصِيرِ لَيسَ تَحتَهُ شَىءٌ غَيْرُهُ.
(2)
رخت خواب ايشان پوستى بود كه داخل آن از ليفه و پوشال خرما پر شده بود.
بالش او نيز چنين بود.
زيرانداز او يك عبا بود كه گاهى هم آن را دولا مى كرد و بر آن مى نشست.
بيشتر موارد بر حصيرى مى خوابيد كه زيرش چيزى جز آن نبود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. موسوى گرمارودى، سيماى آفتاب، ص 40.
2. مكارم الاخلاق، ص 38.
صفحه 44 |
ƒ
6
توكل
يكى از گفتنى هاى شيرين فتح مكه اين بود كه وقتى ابوسفيان آن همه شكوه و عظمت سپاه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را ديد، در حيرت و تعجب فرو رفت.
وى كنار نيروها قدم مى زد و مى گفت: «اى كاش مى دانستم كه چرا محمد بر من پيروز شد؟ با اينكه او همچون ما داراى سازمان دهى و تشكيلات رزمى نبود و گروندگان به محمد از هر نظر از ما ناتوان تر بودند.
چگونه آنها اين چنين نيرومند شدند و بر ما پيروز گشتند.
» رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) سخن او را شنيد.
پس دست مباركش را روى شانه ابوسفيان گذاشت و فرمود: «بِاللّهِ غَلَبْتُكَ; ما به كمك اللّه بر شما پيروز شديم».
(1)
اين سخن همان است كه ما از آن به «امداد غيبى» ياد مى كنيم; زيرا هر كس به خدا توكل كند و از روى ايمان خالص، در خط اللّه گام بردارد، پيروز مى شود.
خداوند در قرآن مى فرمايد:
وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ.
(عنكبوت: 69)
همانا آنانى را كه در راه ما جهاد كنند، هدايت خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است.
پيامبر گرامى با تربيت قرآنى دريافته بود كه سپردن كارها به خداوند و اتكال به ذات الهى، عامل پيروزى و نجات است.
آيات وحى در تار و پود جان او جاى گرفته بود كه:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمد محمدى اشتهاردى، داستان هاى شنيدنى از فتح مكه و جنگ حنين، ص 53.
صفحه 45 |
اى رسول ما، خدا تو را كفايت مى كند و مؤمنانى كه پيروان تواَند.
(انفال: 64)
پس اى رسول، هر گاه مردم از تو روگردانيدند، بگو خدا مرا كافى است كه جز او خدايى نيست.
من به او توكل كرده ام كه (خداى جهان) و رب عرش بزرگ اوست.
(توبه: 129)
و اى رسول، هرگز مگو كه من اين كار را فردا خواهم كرد.
مگر آنكه بگويى «ان شاء اللّه» (اگر خدا بخواهد) و خدا را لحظه اى فراموش مكن و بگو اميد است خداى من، مرا به حقايقى نزديك تر از اين هدايت فرمايد.
(كهف:23و24)
درباره نفى اتكا به خود و غفلت از اثرگذار واقعى در كارها آمده است كه يكى از اصحاب، اذن تشرف به محضر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را گرفت.
حضرت فرمود: «كيستى؟» عرض كرد: «منم اى رسول خدا.
» رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) خشمگين شد و فرمود: «من! من! آيا رواست براى مخلوقى كه بگويد من!» آن شخص از كرده خود پشيمان شد و گفت: «پناه مى برم به خدا از خشم خدا و رسولش.
پس علت خشم آن حضرت را پرسيد.
» رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «آيا نمى دانى كه اين لفظ «مَن» شايسته مخلوق نيست؟ آيا نمى دانى كه ابليس در برابر فرمان خدا بر اينكه آدم را سجده كند، گفت: انا خيرٌ مِنْهُ.
من بهتر از او هستم.
در نتيجه از درگاه رحمت حق رانده شد.
» در اين وقت، آن صحابى دوباره اظهار پشيمانى كرد و متعهد شد كه ديگر هرگز «من» نگويد.
(1)
البته توكل به معناى خانه نشينى و واگذارى مطلق كارها به دست خداوند نيست كه اين با آموزه هاى دينى ناسازگار است.
انسان متوكل، در انجام دادن كارها، تأثير خدا را بيش از هر چيز احساس مى كند و خود را وجودى رابط و وابسته به يك موجود مستقل مى يابد.
با اين حال، به دقت، عوامل طبيعى كار
1. داستان ها و پندها، ج 8 ، ص 155; به نقل از: جامع النورين، ص 185.
صفحه 46 |
را در نظر دارد و به علل كارها توجه مى كند.
در حكايتى آمده است: روزى شتر پيامبر گُم شد.
پس از جستوجوى فراوان آن را پيدا كردند و نزد پيامبر آوردند.
حضرت رو به غلامش كرد و فرمود: مگر هنگام خواباندن شتر، زانوانش را نبسته بودى؟ غلام عرض كرد: كسى كه به قادر متعال توكل داشته باشد، احتياجى ندارد كه زانوان شتر را ببندد.
حضرت فرمود:
«اَعْقِلْ وَ تَوَكَّلْ; اول زانوى شتر را ببند و بعد توكل كن»; زيرا قبول مشيت الهى به چيزى تعلق مى گيرد كه همراه با كسب و كار و تلاش باشد.
نه آن گونه باش كه كارى نكنى و همه چيز را به خدا واگذار كنى و نه چنان باش كه بدون توكل و يارى بارى تعالى، كسب و كار را منشأ خير و بركت بدانى.
(1)
ƒ
7
خداترسى و ذكر مدام
حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) پيوسته به ياد خدا بود، هم در دل و هم در زبان.
هرگاه از مجلسى برمى خاست، مى گفت: «سُبْحانَكَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ.
»(2) هنگام خوابيدن، بيدار شدن، آماده شدن براى نماز، استراحت، غذا خوردن و به طور كلى در سفر و حضر، دعا مى خواند و ياد خدا مى كرد.
هنگام دعا، مانند مسكينى كه غذا مى خواهد، متضرعانه دست به سوى درگاه خدا بلند مى كرد.
روزى هفتاد بار «اَسْتَغْفِرُاللّهَ» مى گفت; با آنكه معصوم بود و گناهى از حضرتش سر نزده بود.
هنگام خواب به توصيه جبرئيل امين، «آية الكرسى» مى خواند.
(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مهدى پرتوى آملى، امثال و حكم، ص 129.
2. محجة البيضاء، ج 4، ص 132.
3. مكارم الاخلاق، ص 38.
صفحه 47 |
حضرت امام زين العابدين(عليه السلام) فرموده است:
جدّ من، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با آنكه خداوند، گذشته و آينده او را بخشوده و آمرزيده بود، كوشش و بندگى خدا را رها نمى كرد تا آنجا كه ساق و قدمش (از كثرت عبادت) ورم كرد.
پدر و مادرم فداى او، برخى به او گفتند: آيا اين گونه عمل مى كنى، در حالى كه خدا گناه گذشته و آينده ات را آمرزيده است؟ فرمود: آيا بنده شاكر و سپاس گزار نباشم.
(1)
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
پيامبر هر روز هفتاد مرتبه «استغفرالله» و هفتاد مرتبه «اتوب الى الله» مى فرمود.
(هفتاد مرتبه از خدا طلب آمرزش و هفتاد مرتبه به سوى خدا توبه مى كرد).
(2)
اين نشانه راه و رسم بندگى و توجه كامل و پيوسته به معبود است.
حضرت امام باقر(عليه السلام) از قول عايشه مى فرمايد:
عايشه به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) عرض كرد: چرا خود را (در عبادت) به رنج و مشقت مى اندازى، در حالى كه خداوند، گناه گذشته و آينده تو را آمرزيده است.
پيامبر فرمود: اى عايشه، آيا بنده اى سپاس گزار نباشم؟(3)
در روايتى ديگر عطاء بن زياد مى گويد: «روزى به عايشه گفتم عجيب ترين چيزى كه از پيامبر ديدى، چه بود؟ عايشه گفت: همه كارهاى پيامبر عجيب است، ولى از همه عجيب تر اينكه شبى از شب ها پيامبر در خانه من بود.
اندكى استراحت كرد.
هنوز آرام نگرفته بود كه برخاست و وضو گرفت و به نماز ايستاد و آن قدر در حال نماز گريه كرد كه جلو لباسش از اشك چشمش تر شد.
پس سر به سجده نهاد و آن قدر گريست كه زمين تَر شد.
همچنان تا طلوع صبح،
1. شيخ طوسى، امالى، صص 47 و 48.
2. اصول كافى، ج 2، ص 504.
3. اشاره به آيه «لِيَغْفِرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ.
» (فتح: 2)
صفحه 48 |
پريشان و گريان بود.
وقتى بلال حبشى آمد و پيامبر را براى نماز صبح طلبيد، آن حضرت را گريان ديد.
پرسيد: شما كه مشمول لطف خدا هستيد، پس براى چه گريه مى كنيد؟ پيامبر فرمود: آيا نبايد بنده سپاس گزار خدا باشم؟ چرا نگريم، خداوند در شبى كه گذشت آيات تكان دهنده اى بر من نازل كرده است.
پس شروع به خواندن آيات 190 تا 194 سوره آل عمران كرد و در پايان فرمود: واى به حال كسى كه اين آيات را بخواند و در آن نينديشد».
(1)
پيامبر هميشه نگران و در انديشه جهان آخرت بود.
ابوذر نقل مى كند كه پيامبر شب را به نماز مى ايستاد و اين آيه را تكرار مى كرد:
إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ.
(مائده: 118)
پروردگارا، اگر آنان را مجازات كنى، بندگان تواَند و اگر آنان را ببخشى، تو عزيزى و كارهايت از روى حكمت است.
(2)
ابن مسعود مى گويد: «روزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به من فرمود: برايم قرآن بخوان.
شروع به خواندن سوره نساء كردم.
وقتى به اين آيه رسيدم:
فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّة بِشَهيد وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيدًا.
(نساء: 41)
(حال مردم) چگونه است، آن هنگام كه براى هر امتى گواهى (بر اعمالشان) حاضر سازيم و تو را (اى پيامبر) گواه آنان بياوريم.
متوجه شدم كه ديدگان پيامبر پر از اشك شد و به من فرمود: همين مقدار كه خواندى، كافى است».
(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تفسير نمونه، ج 3، ص 213.
2. سفينة البحار، ج 1، ص 42.
3. همان، ص 420.
صفحه 49 |
امام موسى كاظم(عليه السلام) به نقل از پيامبر فرمود:
وقتى موسى بن عمران با خداى خود راز و نياز مى كرد، مى گفت: «يا رَبِّ أَبَعيدٌ اَنْتَ مِنّي فَاُنَادِيكَ اَمْ قَريبٌ فَاُنَاجِيكَ; پروردگارا! آيا تو از من دورى تا ندا كنم تو را يا نزديكى تا با تو آهسته راز و نياز كنم؟» به حضرت موسى(عليه السلام) وحى شد: اى موسى! من هم نشين كسى هستم كه مرا ياد كند.
موسى عرض كرد: پروردگارا! من در حالى هستم كه تو را بزرگ تر از آن مى شمارم تا يادت كنم.
خداوند فرمود: اى موسى! در هر حال مرا ياد كن.
(1)
ƒ
8
قرآن خواندن
شب ها، تا سوره هاى حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن را نمى خواند، نمى خفت.
(2) جابر گفته است: «شب تا سوره هاى تبارك و الم تنزيل را نمى خواند، نمى خوابيد».
(3) رسول گرامى، سوره اعلى را دوست مى داشت.
(4)هنگام خواندن قرآن، صدايش را مى كشيد(5) و با آوايى زيبا قرآن مى خواند(6) و مى فرمود:
هر چيز آرايه اى دارد و زينت قرآن، آواى خوش است(7) و نغمه زيبا بر زيبايى قرآن مى افزايد.
(8)
همچنين آورده اند پيامبر نمى خوابيد، مگر آنكه مسبّحات را تلاوت مى كرد و مى فرمود: «در اين سوره ها آيه اى هست كه از هزار آيه بالاتر است.
»
1. منهج الصادقين، ج 4، ص 115.
2. سنن النبى، ص 341.
3. همان.
4. همان، ص 342.
5. همان، ص 346.
6. سيدنا محمد، ص 55.
7. صحيح مسلم، ج 6، ص 111.
8. بحارالانوار، ج 76، ص 255.
صفحه 50 |
عرض كردند: مسبّحات كدام سوره ها هستند؟ فرمود: «حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن مسبّحات هستند».
(1)
شيخ طبرسى مى گويد: از ابن عباس نقل شده است كه پيامبر وقتى «سَبِّحِ اسْمِ رَبِّكَ الاَْعْلى» را مى خواند، مى فرمود: «سبحان ربى الاعلى.
» اين روايت از حضرت على(عليه السلام) نيز نقل شده است.
(2)
سيوطى از ابى امامه نقل مى كند: «پس از حجة الوداع، با پيامبر نماز مى خواندم.
حضرت «لا اُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ» را زياد مى خواند.
وقتى كه به اين آيه مى رسيد «اليس الله بقادر على ان يحيى الموتى»، مى شنيدم كه مى فرمود: «بَلى وَ اَنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشّاهِدِينَ; آرى و من بر اين امر گواهم».
(3)
سيوطى همچنين مى گويد: «از ابن عباس روايت است كه پيامبر وقتى كه آيه «وَ نَفْس وَ ما سَوّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» را مى خواند، درنگ مى كرد و مى فرمود: «اَللّهُمَّ آتِ نَفْسي تَقْوَيها وَ زَكيّها،اَنْتَ خَيْرُ مَنْ زَكّيها، اَنْتَ وَلِيُّهَا وَ مَوْليها; خدايا! به روح من تقوا و تزكيه آن را عنايت كن.
تو بهترين كسى هستى كه آن را تزكيه مى كنى.
تو سرپرست و مولاى روح من هستى.
» ابن عباس مى گويد: پيامبر اين دعا را در نماز مى گفت».
(4)
عبدالله بن مسعود يكى از نويسندگان وحى بود.
آيات قرآن كه بر پيامبر نازل مى شد، به افرادى از جمله به عبدالله پسر مسعود مى گفت آن آيات را بنويسند.
روزى پيامبر به عبدالله فرمود: آياتى از قرآن را بخوان تا من بشنوم.
عبدالله آياتى را از سوره نساء خواند تا به آيه «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّة بِشَهيد وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيدًا.
» (نساء: 41) رسيد كه مى گويد: «پس چگونه است
1. مجمع البيان، ج 9، ص 229.
2. همان، ج 10، ص 473.
3. الدر المنثور، ج 6 ، ص 296.
4. همان، ص 356.