بخش 5

67. کار در خانه#160;#160;#160; 68. احترام به زنان#160;#160;#160; 69. فرزند دارى#160;#160;#160; 70. رعایت عدالت میان فرزندان#160;#160;#160; 71. احترام به دیگران#160;#160;#160; 72. همسایه#160;دارى#160;#160;#160; 73. رفتار با کودکان#160;#160;#160; 74. درک جوانان#160;#160;#160; 75. پاسداشت کهن سالان#160;#160;#160; 77. میهمان دوستى#160;#160;#160; 78. صله رحم#160;#160;#160; 79. مسکین نوازى#160;#160;#160; 80. پاداش نیکى#160;ها#160;#160;#160; 81. مردم دارى#160;#160;#160; 82. رعایت حقوق دیگران#160;#160;#160; 83. وفاق و هم#160;گرایى#160;#160;#160; 84. ارزش مدارى#160;#160;#160; 85. تعاون و همیارى#160;#160;#160; 86. حفظ حریم#160;ها در معاشرت#160;#160;#160; 87. خطاپوشى#160;#160;#160;


صفحه 201


عدل اجتماعى و بيت المال عمومى را فداى درخواست شخصى زنان خود كند، از پذيرش درخواست آنان خوددارى ورزيد و سخنان درشت آنان را ناشنيده گرفت.
ابوبكر و عمر كه از ماجرا خبر يافتند، درصدد تنبيه و
تأديب دختران خود، عايشه و حفصه برآمدند، ولى رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آنها را از اين كار بازداشت.
(1) در اين ميان، رسول الله(صلى الله عليه وآله) تنها به كناره گيرى از همسران خود بسنده كرد.

پس از گذشت يك ماه، با نزول آيات قرآن، دستور رسيد كه زنان خود را مخير كن تا يكى از اين دو راه را انتخاب كنند: هر كدام از آنها كه به ادامه همسرى تو علاقه مند است، بايد افزون طلبى را ترك كند و به همين زندگانى ساده و قناعت آميز بسازد و به ثواب بيشترى اميدوار باشد.
هريك از آنها نيز كه مال دنيا و زندگانى پر تجمل را بر تو ترجيح بدهد، او را با تجهيزات كافى و شايسته رها كن.
(احزاب: 28 و 29)

رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در دورانى كه زن را داراى روح انسانى و حقوق بشرى نمى دانستند، مقام و مرتبه زن را به پايه يك انسان داراى حق استقلال و تصرف در جان و مال خود بالا برد.
حتى در لحظه هاى آخر حياتش نيز مدارا با زنان و رعايت مقتضيات فطرت زن را ياد آورد شد.
در مقام توضيح و تمثيل فرمود:

زن به استخوان خميده دنده ها مى ماند و در همان وضعى كه هست، سودمند است و اگر بخواهند آن را راست كنند، مى شكند و ضايع مى شود.
(2)

نقشه خلقت و مرزهاى فطرت را نمى توان تغيير داد و آنچه در صلاحيت مردان است، از زنان ساخته نيست و در دستگاه آفرينش، هر كدام موقعيت و مواهب ويژه خود را دارد.
ايشان بر حسن معاشرت با زنان تأكيد فرمود و مى گفت:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 4، ص 187.

2. صحيح بخارى، جلد 7، ص 26.



صفحه 202


همه مردمان داراى خصلت هاى نيك و بد هستند و مرد نبايد تنها جنبه هاى ناپسند را در نظر بگيرد و همسر خود را ترك كند; چون هرگاه از يك خصلت او ناراضى مى شود، خُلق ديگرش مايه خشنودى اوست و اين دو را بايد روى هم به شمار آورد.
(1)

كسانى را كه از تلاش براى آسايش خانواده خودشان كوتاهى مى كنند، لعن و نفرين مى كرد و مى فرمود:

از رحمت خدا دور باد كسى كه خانواده خود را ضايع كند و آنها را به حال خود واگذارد.
(2)

رسول الله(صلى الله عليه وآله) به مردان سفارش مى كرد:

كسى كه همسرى گرفته است، بايد او را گرامى بدارد.
(3) اگر مرد به زنش
بگويد «تو را دوست دارم»، هرگز از دل زن بيرون نمى رود.
(4)

پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله)، محبت به زنان و چشم پوشى از اشتباه هاى آنها را مستحب مى شمرد(5) و مى فرمود:

بهترين شما كسانى هستند كه براى زنان خود بهترين باشند و من از همه شما براى خانواده ام بهترم.
(6)

همچنين مى فرمود:

هر مردى كه به همسرش سيلى بزند، آفريدگار بلندپايه به كليددار دوزخ فرمان مى دهد كه هفتاد سيلى داغ از آتش دوزخ به او بزند.
(7)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 4، ص 178.

2. گوشه اى از اخلاق محمد(صلى الله عليه وآله)، ص 17; برگرفته از: وسائل الشيعه، باب العفوعن الزوجه.

3. سنن ابى داوود، ج 2، ص 214.

4. اصول كافى، ج 5، ص 569.

5. وسائل الشيعه، ج 14، ص 121.

6. من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 443.

7. مستدرك الوسائل، ج 14، ص 250.



صفحه 203


نيز مى فرمايد: «همسرانتان را با چوب كتك نزنيد كه قصاص دارد».
(1)

حضرت براى پاسدارى از حريم خانواده مى فرمود:

مردى كه با زنى نامحرم شوخى كند، پروردگار به خاطر هر واژه، هزار سال زندانى اش مى كند.
(2)

ƒ

 

67

 

كار در خانه

رسول الله(صلى الله عليه وآله) به مردان مى فرمود: «خدمت شما به همسرانتان صدقه به شمار مى آيد.
»(3) ايشان در كلامى به حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد:

اى على! از من بشنو و من جز آنچه خدايم فرمان داده است، نمى گويم.
هر مردى كه همسرش را در (كار) خانه كمك كند، به تعداد موهاى اندامش، يك سال عبادت برايش به شمار مى آورند; سالى كه روزهايش روزه بوده و شب هايش را به پاخاسته باشد.
اى على! كسى كه در خدمت
خانواده اش در خانه باشد و خودخواهى نورزد، آفريدگار، نامش را در ديوان شهيدان مى نگارد و براى هر قدمش، يك حج و يك عمره پاداش مى دهد.

اى على! ساعتى را در خدمت همسر بودن، برتر است از هزار سال پرستش و هزار حج و هزار عمره و آزاد كردن هزار برده و شركت در هزار جهاد و عيادت هزار بيمار و حضور در هزار نماز جمعه و شركت در هزار تشييع جنازه و سيركردن هزار گرسنه و آزاد كردن هزار اسير.
چنين كسى چشم از جهان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرك سفينة البحار، ج 10، ص 47.

2. وسائل الشيعه، ج 14، ص 143.

3. كنز العمال، ج 16، ص 408.



صفحه 204


فرونخواهد بست، جز آنكه جايگاهش را در بهشت خواهد ديد.
اى على! خدمت به همسر، كفاره گناهان بزرگ است و خشم پروردگار را فرو مى نشاند.
(1)

در سيره رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)، كار مرد در خانه با ارزش تلقى شده است و خود ايشان در خانه به همسرانش كمك مى كرد.
نقل شده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در خانه كار مى كرد و بيشتر كارش دوزندگى بود.
همچنين جامه خود را مى شست و گوسفندانش را مى دوشيد و كارهاى شخصى اش را خود انجام مى داد.
(2)

ƒ

 

68

 

احترام به زنان

در پرتو وحى الهى، بسترهاى رشد و بالندگى در زندگى زنان گسترده شد و آنان از ذلّت بى هويتى، تحقير، محدوديت و بردگى نجات يافتند.
زنان عصر رسول الله(صلى الله عليه وآله) در عرصه هاى اجتماعى، سياسى و حتى نظامى فرصت حضور پيدا كردند.
در جنگ ها زنانى همراه سپاه اسلام بودند كه در امدادرسانى و حتى دفاع شركت مى كردند.
رسول الله(صلى الله عليه وآله) به زنان، آزادى همراه با كرامت بخشيد و اين در حالى بود كه زنان پيش از بعثت، ارزش و منزلتى در جامعه عرب نداشتند.

پيامبر اسلام همواره به اداى حقوق زنان و بزرگداشت شخصيت آنها سفارش مى كرد و در عمل نيز احترام خاصى براى بانوان قائل بود.
سراسر زندگى آن حضرت حكايتگر اين واقعيت است.
از جمله امام صادق
(عليه السلام)مى فرمايد:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 101، ص 132; برگرفته از: هم نام گل هاى بهارى، ص 201.

2. معارف و معاريف، ج 4، ص 1831.



صفحه 205


كانَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يُسَلِّمُ عَلَى النِّساءِ و يَرُدُّونَ عَلَيهِ السَّلامَ و كانَ اَميرُالمؤمنينَ(عليه السلام) يُسَلِّمُ على النِّساءِ و كان يَكْرَهُ اَنْ يُسَلِّمَ عَلَى الشّابَّةِ مِنْهُنَّ و يَقُولُ: أَخافُ اَنْ يُعْجِبَنى صَوْتُها فَيَدخُلَ عَلىَّ اَكْثَرُ مِمّا اَطْلُبُ مِنْ الأَجْرِ.
(1)

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به زن ها سلام مى كرد.
آنها نيز پاسخ سلامش را مى دادند.
اميرالمؤمنين على
(عليه السلام) به زن ها سلام مى كرد، ولى كراهت داشت به زن هاى جوان سلام كند و مى فرمود: مى ترسم آهنگ صداى آنها در من اثر كند.
آن وقت، زيان اين كار از پاداشى كه در نظر دارم، بيشتر شود.

سلام گفتن رسول الله(صلى الله عليه وآله) به زنان، نشان دهنده ارزش و كرامت زنان پيش ايشان و توصيه پيروانش به چنين احترام گذاشنى است.
نمونه ديگر اقدام پيامبر اعظم
(صلى الله عليه وآله) به بانوان، يارى رساندن به همسران خويش در محيط خانواده بود.
پيامبر اكرم
(صلى الله عليه وآله) در خانه، لباس خود را مى دوخت، در را باز مى كرد و گوسفند و شتر را مى دوشيد.
هرگاه خدمت كارش خسته مى شد، گندم يا جو دستاس مى كرد.
گوشت را قطعه قطعه مى كرد و در گرفتارى هاى خانواده اش به آنان يارى مى رساند.
به هنگام خواب، آب وضوى خود را آماده مى ساخت.
(2) پيامبر اسلام درباره احترام به
زنان مى فرمود:

اَلا خَيرُكم خَيْرُكُمْ لِنَسائِهِ (لاَِهْلِهِ) وَانا خَيْرُكُمْ لِنسائى (لاَِهْلى).
(3)

آگاه باشيد كه بهترين شما كسانى هستند كه با زن هاى خود (با خانواده خويش) مهربان تر باشند و من از اين نظر بهترين شمايم.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اصول كافى، ج 2، ص 648.

2. سنن النبى، ص 73.

3. وسائل الشيعه، ج 14، ص 122.



صفحه 206


ƒ

 

69

 

فرزند دارى

پيامبر گرامى اسلام مى فرمود: «هر درختى ميوه اى دارد و ميوه دل، فرزند است».
(1) «چون صبح مى شد، بر سر فرزندان و نوه هايش دست (مِهر)
مى كشيد.
بوى فرزند را از بوهاى بهشت مى دانست و مى فرمود: فرزندانتان را زياد ببوسيد.
روزى يكى از فرزندان را روى زانوى خود نشانده بود و مى بوسيد و به او محبت مى كرد.
در اين هنگام، مردى از اشراف خدمت حضرت رسيد و با ديدن اين صحنه به حضرت عرض كرد: من ده پسر دارم و تا به حال هيچ كدامشان را براى يك بار نبوسيده ام.
پيامبر از اين سخن چنان عصبانى شد كه رنگ صورتش برافروخته و سرخ شد.
آن گاه فرمود: كسى كه به ديگران رحم نكند، خدا نيز به او رحم نخواهد كرد».
(2)

آن حضرت مى فرمود: «كودكان، گل هاى خوش بوى خداوندند.
» به همين دليل، آنها را در دامن خويش مى نشانيد و مى بوسيد.
بسيار ديده مى شد كه بر دهانشان بوسه مى زد و مى فرمود: «فرزندانتان را بسيار ببوسيد.
براى هر بوسه تان در بهشت، مقامى است.
حتى فرشتگانى مى آيند و مرتبه هايى برايتان به تعداد بوسه هايتان مى نويسند.
» ايشان بوى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جامع الصغير، ج 1، ص 369.                                                                                

2. همنام گل هاى بهارى، صصص 212 و 213.



صفحه 207


بچه ها را بويى بهشتى مى دانست.
(1) مى فرمود:

كسى كه پسرش را شاد كند، گويا برده اى از تبار اسماعيل را آزاد كرده است و كسى كه (با كارى يا هديه اى) پسرش را خوشحال كند، گويا از هراس خداوند گريسته است و هرگاه يكى از شما به پسرش وعده اى مى دهد، بايد آن را انجام دهد.
(2)

همچنين مى فرمود:

بهترين فرزندان شما، دختران هستند.
(3) هيچ خانه اى نيست كه در آن
دختران باشند، جز اينكه هر روز دوازده بركت و رحمت از آسمان بر آن فرود مى آيد و ديدار فرشتگان از خانه قطع نمى شود و هر روز و شب براى پدر آنان عبادت يك سال نوشته مى شود.
(4) دادن هديه بايد از
دختران آغاز شود، همانا پروردگار والامرتبه با دختران و زنان مهربان است و كسى كه با آنان مهربان تر باشد، بسان كسى است كه از بيم خداوند والامرتبه گريسته است.
(5) كسى كه دخترى داشته باشد و او را
نيازارد و تحقير نكند و پسرانش را بر او برترى ندهد، خداوند او را وارد بهشت مى كند.
(6) آن كس كه سه دختر داشته باشد و آنان را تربيت
كند و شوهر دهد و با آنان به نيكى رفتار كند، پاداش وى بهشت است.
(7)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. روضه الواعظين، ص 369.

2. مستدرك الوسائل، ج 15، ص 170.

3. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 283.

4. صحيح مسلم، ج 8، ص 92.

5. بحارالانوار، ج 9، ص 212.

6. همان، ص 321.

7. جامع الصغير، ج 2، ص 622.



صفحه 208


پيامبر اسلام به والدين سفارش مى كرد:

با فرزندانتان به عدالت رفتار كنيد، همان گونه كه دوست داريد با شما به نيكى و مهربانى و عدالت رفتار شود.
(1)

روزى مردى را ديد كه يكى از دو فرزنش را مى بوسد و ديگرى را نمى بوسد.
فرمود: چرا با آنها به عدالت رفتار نمى كنى؟(2) در حديثى مى فرمايد: «زمانى كه به خردسالان وعده اى داديد، بدان وفا كنيد; چون آنان شما را روزى دِه خود مى پندارند».
(3)

عبدالله بن عامر مى گويد: من كودك بودم كه حضرت به خانه ما آمد.
رفتم كه بازى كنم، مادرم صدايم زد و گفت: عبدالله، بيا تا چيزى به تو بدهم.
پيامبر فرمود: چه مى خواهى به او بدهى؟ مادرم گفت: خرما.
رسول گرامى فرمود: اگر به او نمى دادى، دروغ گو به شمار مى آمدى.
(4)

ايشان مى فرمود: «فردى كه كودك دارد، بايد با او كودكى كند.
»(5) اصولا احترام و محبت به كوچك ترها، عامل مهمى در جلوگيرى از آشفتگى روحى و عقده اى بارآمدن آنهاست.
تجربه نشان داده است كودكانى كه در خانه و مدرسه و به طور كلى در محيط زندگى و جامعه مورد بى محبتى قرار مى گيرند، روح پاك و لطيفشان جريحه دار مى شود.
در نتيجه، وقتى بزرگ  مى شوند، به انسانى بى تحرك و منحرف تبديل مى شوند.
آن حضرت مى فرمود: «اَكْرِمُوا اَوْلادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدابَهُمْ; فرزندان خود را كرامت كنيد و با آداب نيكو با آنها معاشرت كنيد».
(6)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 101، ص 92.

2. همان، ج 71، ص 84.

3. همان، ج 101، ص 73.

4. سنن ابى داوود، ج 2، ص 475.

5. كنز العمال، ج 16، ص 457.

6. همان، ص 456



صفحه 209


پيامبر كرامت مى فرمايد:

اِذَا سَمَّيْتُم الْولَدَ فَأَكْرِمُوهُ وَ أَوْسِعُوا لَهُ فِى الْمَجالِسِ وَ لَا تُقَبِّحوا لَهُ وَجْهاً.
(1)

وقتى نام فرزندتان را مى بريد، او را گرامى داريد و جاى نشستن را براى او توسعه دهيد (احترامش كنيد) و نسبت به او ترش رو نباشيد.

در خبر ديگرى وارد شده است كه پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) مردم را به نماز دعوت كرد.
حسن، نوه خردسالش نيز با آن حضرت بود.
پيامبر كودك را كنار خود نشاند و به نماز ايستاد.
در ميانه نماز، يكى از سجده ها را خيلى طول داد.
راوى حديث گويد: من سر از سجده برداشتم و ديدم حسن از جاى خود برخاسته و روى دوش پيامبر نشسته است.
وقتى نماز تمام شد، مردم گفتند: اى رسول خدا! چنين سجده اى از شما نديده بوديم.
گمان كرديم وحى به شما رسيده است.
فرمود: وحى نرسيده بود.
فرزندم حسن در حال سجده بر دوشم سوار شد.
نخواستم شتاب كنم و كودك را بر زمين گذارم.
آن قدر صبر كردم تا خود از شانه ام پايين آمد.
(2)

يعلى عامرى از محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خارج شد تا در مجلسى كه دعوت داشت، شركت كند.
جلو خانه، حسين(عليه السلام) را ديد كه با كودكان سرگرم بازى است.
چيزى نگذشت كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز همراه اصحاب از خانه بيرون آمد.
وقتى حسين را ديد، دست هايش را باز كرد و از ياران خود جدا شد.
به طرف كودك رفت تا او را بگيرد.
كودك، خنده كنان از اين طرف به آن طرف مى گريخت و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز از پى او روان بود.
بچه را گرفت.
دستى زير چانه كودك و دست ديگر پشت گردن او گذاشت، لب بر لبش نهاد و او را  بوسيد.
(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جامع الاخبار، ص 124.

2. بحارالانوار، ج 43، ص 294.

3. مكارم الاخلاق، ص 114.



صفحه 210


پيشواى بزرگ اسلام در حضور مردم با فرزندش چنين برخورد مى كرد تا علاوه بر انجام وظيفه، آنان را در راه تربيت فرزندان، به شاد كردن كودكان و بازى با آنها توجه دهد.

ƒ

 

70

 

رعايت عدالت ميان فرزندان

روزى مردى با دو فرزند خود به محضر رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) شرف ياب شد.
پيامبر ديد كه آن مرد، يكى از فرزندان خود را بوسيد و به فرزند ديگر اعتنايى نكرد.
حضرت وقتى اين رفتار نادرست را ديد، به او فرمود: چرا با فرزندان خود به طور مساوى رفتار نمى كنى؟ و فرمود: بين فرزندان خود به عدالت رفتار كنيد، همان طور كه مايليد فرزندان شما و مردم، بين شما به عدل و داد رفتار  كنند.
(1)

نيز آورده اند كه زنى با دو فرزند كوچكش بر عايشه همسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)وارد شد.
عايشه، سه دانه خرما به زن داد.
مادر به هريك از بچه هايش، يك دانه خرما داد و خرماى ديگر را نيز نصف كرد و باز به هريك از بچه ها نيمى از آن را داد.
وقتى پيامبر به خانه بازگشت، عايشه جريان را براى آن حضرت تعريف كرد.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: آيا از عمل آن زن تعجب كردى؟ خدا به خاطر رعايت عدالت و مساوات، آن زن را به بهشت خواهد برد.
(2)

همچنين نعمان بن بشير مى گويد: روزى پدرم به من هديه اى داد و به ديگر برادران و خواهرانم چيزى نداد.
مادرم، عمرة بنت رواحه به پدرم گفت: من به اين تبعيض راضى نمى شوم، مگر آنكه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درستى عمل تو را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ح 23، ص 113.

2. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1210.



صفحه 211


گواهى كند! پس پدرم به محضر پيامبر شرف ياب شد و عرض كرد: اى رسول خدا! من به فرزندم هديه اى داده ام و همسرم مرا واداشته است كه شما را بر صحت آن گواه گيرم.
پيامبر پرسيد: آيا به همه فرزندانت چنين هديه اى داده اى؟ گفت: نه.
حضرت فرمود: پس از خدا بترسيد و بين فرزندانتان به عدالت رفتار كنيد.
من بر كار ظالمانه گواهى نمى دهم.
(1)

امام صادق(عليه السلام) از پدران بزرگوارش روايت كرده است كه شبى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در حالى كه امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) با او بودند، به خانه فاطمه(عليها السلام) وارد شد و به آنان فرمود: برخيزيد و با يكديگر كشتى بگيريد! آنان به كشتى گرفتن پرداختند.
فاطمه زهرا(عليها السلام) براى بعضى از كارهاى خود بيرون رفته بود.
چون بازگشت، شنيد كه پيامبر مى فرمود: جانم حسن! حسين را سخت بگير و به زمين بزن! فاطمه(عليها السلام) عرض كرد: پدرجان! عجيب است كه اين را بر آن جرئت مى دهى، آيا بزرگ تر را بر كوچك تر دلير مى كنى؟ پيامبر فرمود: دخترم! آيا راضى نيستى كه من به حسن، چنين مى گويم و اين دوستم جبرئيل(عليه السلام) است كه مى گويد: جانم حسين! حسن را محكم بگير و برزمين بيفكن (يعنى من حسن را تشويق مى كنم و جبرئيل، حسين را).
(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ميزان الحكمه، ج 10، ص 707.

2. بحارالانوار، ج 103، ص 189.



صفحه 212


 

 

 

 

 

فصل سوم: اخلاق اجتماعى

ƒ

 

71

 

احترام به ديگران

پيامبر گرامى اسلام به حفظ حرمت و شخصيت افراد، بى نهايت توجه داشت.
براى نمونه، در روايت آمده است كه:

ما قَعَدَ اِلى رسول اللهَ(صلى الله عليه وآله) رَجُلٌ قَطُّ فَقامَ حَتّى يَقُومَ.
(1)

اگر مردى وارد مى شد و در خدمت پيامبر مى نشست، هرگز حضرت از مجلس بلند نمى شد تا وقتى كه خود آن شخص بلند مى شد.

همچنين در روايتى ديگر نقل است:

پيامبر براى احترام به شخصيت اصحاب و به دست آوردن دل هايشان، آنان را به كنيه صدا مى زد و كسانى كه كنيه نداشتند، برايشان كنيه قرار مى داد و مردم نيز به همان كنيه صدايشان مى كردند و براى زنان اولاددار و بى اولاد و حتى بچه ها كنيه تعيين مى كرد.
(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 15.                                                   

2. امام محمد غزالى، احياء العلوم، ج 2، ص 363.                              



صفحه 213


نوع نشست و برخاست رسول الله(صلى الله عليه وآله) در برابر ديگران، از منظر امام على(عليه السلام) چنين ترسيم شده است: «ديده نشد كه پيامبر خدا پيش روى كسى پايش را دراز كند».
(1)

رسول الله(صلى الله عليه وآله) در تمام ابعاد زندگى، اسوه و الگوى ديگران است.
وارد شده است كه خداى سبحان، نيكوترين ادب ها را به رسول و نبى خود آموخته است:
«اِنَّ اللهَ عزَّوجلَّ اَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأحْسَنَ أدَبَه; خداى سبحان، پيامبرش را نيكو ادب كرده است».
(2)

او با انسان ها يكسان برخورد مى كرد و خارج از معيارها و ارزش ها تفاوت ايجاد نمى كرد.
ميان تهى دستان و ثروتمندان فرق نمى گذاشت: «يُصافِحُ الْفقيرَ وَ الْغَنىّ.
»
(3)پيامبر اسلام حتى با خدمت گزار خويش نيز به ادب و احترام رفتار مى كرد.
از انس بن مالك نقل است:

به آن خدايى كه او را به حق مبعوث كرد، هيچ گاه نشد كارى كه خوشايند آن جناب نبود، به من فرموده باشد كه چرا چنين كردى و هرگاه زنان آن حضرت، مرا ملامت مى كردند، مى فرمود: «كارى نداشته باشيد، مقدر چنين بوده است».
(4)

حضرت وقتى با كسى دست مى داد، دست خود را نمى كشيد تا آن طرف دستش را بكشد.
(5) ايشان احترام فوق العاده اى به ميهمان مى گذاشت، به گونه اى كه مشايعت ميهمان تا دم خانه از سنت پيامبر بود.
همچنين هنگامى كه براى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ميهمان مى رسيد، حضرت با او غذا ميل مى فرمود و تا ميهمان از غذا خوردن دست نمى كشيد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) همچنان به خوردن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 22.

2. كافى، ج 3، باب التفريض الى رسول الله(صلى الله عليه وآله)، ح 4.

3. بحارالانوار، ج 7، ص 208.

4. احياء العلوم، ج 2، ص 361.

5. بحارالانوار، ج 16، ص 236.



صفحه 214


ادامه مى داد.
(1) اگر كسى خدمت پيامبر مى رسيد و آن حضرت مشغول نماز بود، نمازش را مختصر مى كرد و به پايان مى رسانيد.
پس از نماز، درخواست آن شخص را مى پرسيد و پس از برآوردن خواسته او، بار ديگر به نماز مى ايستاد.
(2)

پيامبر هركس را مى ديد، نخست سلام مى كرد.
هنگام دست دادن با اصحاب خويش، نخست دست خود را پيش مى آورد.
هركس كه نزد پيامبر مى آمد، مورد احترام پيامبر قرار مى گرفت.
چه بسا عباى خويش را براى او مى گسترد و تشكچه مخصوص خود را براى او پهن مى كرد و اگر آن شخص نمى پذيرفت، با اصرار او را بر آن مى نشانيد.
(3)

روزى شخصى وارد مسجد شد.
پيامبر نيز تنها در مسجد نشسته بود.
وقتى متوجه شد شخصى تازه وارد به سوى او مى آيد، از جاى خود حركت كرد و اندكى جاى خود را تغيير داد.
آن مرد عرض كرد: در جايى به اين بزرگى، چرا جاى خود را عوض كرديد؟ پيامبر فرمود: حق هر مسلمانى بر مسلمانان ديگر آن است كه هر وقت ببيند شخصى مى خواهد نزد او بنشيند، به احترام او جاى خود را به او بدهد و كمى آن طرف تر برود.
(4)

ƒ

 

72

 

همسايه دارى

شخصى به محضر پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) آمد و از همسايه مردم آزار خود شكايت كرد.
پيامبر به او فرمود: صبور و شكيبا باش.
او رفت و پس از مدتى دوباره نزد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن النبى، ص 67 .

2. محجة البيضاء، ج 4، ص 135.

3. سفينة البحار، ج 1، ص 415.

4. بحارالانوار، ج 16، ص 240.



صفحه 215


پيامبر آمد و شكايت خود را تكرار كرد.
پيامبر نيز همان پاسخ را داد.
او براى بار سوم نزد پيامبر آمد و از همسايه اش شكايت كرد.
اين بار پيامبر به او فرمود: روز جمعه كه مردم براى نمازجمعه حركت مى كنند، اثاث خانه ات را بر سر راه مردم بگذار.
مردم از تو مى پرسند، چرا وسايل خانه ات را بيرون ريخته اى؟ تو ماجراى آزار همسايه را به آنها بگو.
آن مرد دستور پيامبر را اجرا كرد.
همسايه اش براى حفظ آبروى خود، از او خواهش كرد:
اثاث هايت را به خانه ات بازگردان و من با خدا عهد مى كنم كه ديگر به تو آزار نرسانم.
(1)

مولاى متقيان، على(عليه السلام) نيز در آخرين لحظه هاى عمر، فرزندان را به رعايت حقوق همسايگان سفارش فرمود:

اللهَ اللهَ فى جِيرانِكُم فَإنَّهُ وَصِيَّةُ نبيِّكُمْ.
(2)

خدا را خدا را در مورد همسايگانتان (در نظر داشته باشيد و به آنها نيكى كنيد); كه اين سفارش پيامبرتان است.

از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت شده است:

كسى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، همسايه اش را آزار نمى دهد.
(3)

همسايه خوب آن نيست كه همسايه اش را آزار ندهد، بلكه همسايه خوب آن است كه آزار همسايه را هم تحمل كند.
(4)

حضرت صادق(عليه السلام) فرمود:

مردى از انصار خدمت پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: من خانه اى در فلان محله خريده ام.
نزديك ترين همسايه ام كسى است كه نه از شر او ايمنم و نه به نيكى او اميدوارم.
پيامبر به على
(عليه السلام) و سلمان و اباذر (راوى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اصول كافى، ج 2، ص 668 .

2. بحارالانوار، ج 74، ص 153.

3. همان، ج 43، ص 62 .

4. همان، ج 77، ص 320.



صفحه 216


مى گويد چهارمى را فراموش كرده ام گمان مى كنم مقداد باشد) دستور داد در ميان مسجد با صداى بلند بگويند: «لاَإيمانَ لِمَنْ لَم يَأمَنْ جارُهُ بَوائِقَهُ; ايمان ندارد كسى كه همسايه خويش را ايمن نگرداند از آزار و شر خود.
» پس از آن فرمود: «اعلام كنيد تا چهل خانه از چهار طرف چپ و راست، جلو و عقب، همسايه به شمار مى روند».
(1)

رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در تفسير آيه «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ» (ماعون: 4) مى فرمايد:

كسى كه همسايه اش را از ماعون (يعنى نيازهاى ضرورى زندگى) منع كند، خداوند در قيامت او را از خير خود منع مى كند و او را به خودش وامى گذارد و كسى كه خدا او را به حال خود واگذار كند، در بدترين حالت خواهد بود.
(2)

حضرت رسول الله(صلى الله عليه وآله) مى فرمود:

هماره جبرئيل درباره همسايه سفارش مى كرد، تا بدان جا كه گمان كردم همسايه به زودى ميراث برخواهد شد.
كسى كه به پروردگار و روز رستاخيز باور دارد، همسايه اش را نيازارد.

ايشان نيازردن همسايه را تا بدان جا گسترش داد كه فرمود: «اگر سگ همسايه ات را بزنى، همسايه ات را آزرده اى».
(3) در نبرد تبوك نيز فرمود: كسى كه همسايه اش را مى آزارد، همراه ما نيايد.
به ايشانگفتند: فلان زن روزها روزه مى گيرد و شب ها عبادت مى كند و در راه خدا انفاق مى كند، ولى همسايه اش را با زبانش مى آزارد.
فرمود: خيرى در او نيست و از دوزخيان است.
گفتند: بانوى ديگرى است كه تنها نمازهاى واجبش را مى خواند و تنها ماه مبارك رمضان روزه مى گيرد، ولى همسايه اش را نمى آزارد.
حضرت فرمود: او از بهشتيان است.
(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ج 16، ص 43.

2. نورالثقلين، ج 5، ص 679 .

3. مستدرك الوسائل، ج 8 ، ص 423.

4. بحارالانوار، ج 68 ، ص 394.



صفحه 217


پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) مى فرمود:

حق همسايه بر آدمى اين است: اگر همسايه اش از او پول طلبيد، به او وام دهد.
اگر به همسايه اش نيكى رسيد، به او تبريك بگويد.
اگر به همسايه اش گزندى رسد، دلدارى اش دهد، اگر ميوه اى مى خرد، به او هديه دهد.
اگر به رايگان چيزى نمى بخشد، پس آن را پنهانى به خانه خويش بَرَد.
خانه اش را چنان بلند نسازد كه مانع عبور باد و نسيم شود، مگر با اجازه او.
به فرزندش چيزى ندهد كه بچه هاى همسايه خشمگين
  شوند.

همسايه ها سه دسته اند: دسته اول سه حق دارد: حق مسلمان بودن; حق همسايگى و حق خويشاوندى.
دسته دوم دو حق دارد: حق اسلامى و حق همسايگى.
گروه سوم نيز همسايگان كافرند كه تنها از حق همسايگى برخوردارند.
(1)

ƒ

 

73

 

رفتار با كودكان

رسول الله(صلى الله عليه وآله) با شخصيت و كرامتى كه داشت، در برابر كودكان، خود را همسان آنان قرار مى داد.
با آنها بازى مى كرد، انس مى گرفت و به ديگران هم سفارش مى كرد: «كسى كه كودك نزد وى است، بايد كودكانه رفتار كند».
(2)

رسول الله(صلى الله عليه وآله) مى كوشيد با بازى كردن و هديه دادن به كودكان، آنان را خوشحال كند.
پس در اين باره سفارش مى كرد:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرك الوسائل، ج 8 ، ص 424.

2. وسائل الشيعة، ج 5 ، ص 121.



صفحه 218


كسى كه دختربچه خويش را خوشحال كند، مانند اين است كه برده اى از فرزندان اسماعيل(عليه السلام) را آزاد كرده باشد و كسى كه پسر بچه خود را خوشحال كند، همانند اين است كه از خوف خدا، اشك ريخته باشد.
(1)

حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) برآن بود تا كودكان آزرده خاطر نشوند.
ايشان براى رشد و شكوفايى كودك به آنان شخصيت مى داد و به ديگران سفارش مى كرد كه به كودكان خود احترام بگذارند.
(2) خود ايشان با همه عظمتى كه داشت، در كوچه و بازار به كودكان سلام مى كرد و مى فرمود اين كار را مى كنم تا پس از من نيز سنت گردد.
(3) بايد توجه داشت همان گونه كه شخصيت دادن به كودكان سبب
عزت مندى آنان مى گردد، تخريب شخصيت، آنان را سست و زبون بارمى آورد.

در اهميت دادن رسول الله(صلى الله عليه وآله) به كودكان موارد زير شنيدنى است:

1. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چون در نماز مى شنيد كه كودكى گريه مى كند، نمازش را طول نمى داد تا مادرش به او رسيدگى كند.
(4)

2. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چون كودكان انصار را مى ديد، دست بر سر ايشان مى كشيد و به آنها سلام مى داد و برايشان دعا مى كرد.
(5)

3. چون حضرت رسول الله(صلى الله عليه وآله) از سفر برمى گشت، كودكان به استقبال وى مى آمدند.
پيامبر مى ايستاد و مى فرمود تا آنها را با خود سوار كنند.
خود، بعضى را بر پيش چهارپا مى نشاند و بعضى را بر پس و بعضى را مى فرمود تا اصحاب سوار كنند.
(6)

4. چون نوزاد كوچكى را براى دعا يا نام گذارى به حضور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى آوردند، حضرت براى احترام صاحبش، او را در دامن خود مى گذارد.
گاهى اتفاق مى افتاد كه كودكى در دامن پيامبر ادرار مى كرد.
كسى كه بول كردن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 101، ص 69 ، ص 94.

2. وسائل الشيعه، ج 15، ص 195.

3. همان، ج 3، ص 209.

4. علل الشرايع، ج 2، ص 33.

5. شرف النبى، ص 65 .

6. همان، ص 85 .



صفحه 219


كودك را مى ديد، بر سر او فرياد مى كشيد، ولى نبى اكرم(صلى الله عليه وآله)مى فرمود: با تندى، از ادرار كودك جلوگيرى نكنيد تا اينكه ادرارش تمام شود.
هنگامى كه دعا يا نام گذارى تمام مى شد، والدين كودك با خوشحالى، كودك خويش را مى گرفتند و آزردگى و ملالت خاطرى در پيامبر احساس نمى كردند.
هنگامى كه آنان مى رفتند، حضرت، لباس خود را تطهير مى كرد.
(1)

ƒ

 

74

 

درك جوانان

رسول گرامى اسلام، جوانان را قدر مى نهاد و به خواسته هاى آنان توجه داشت.
ايشان به آرمان خواهى و خواسته هاى دوران جوانى، بهويژه به تمايل جنسى آنان توجه مى كرد.
و براى تأمين اين خواسته ها مى كوشيد.
در جامعه مورد نظر رسول الله(صلى الله عليه وآله)، پيوند ازدواج، ساده ترين و بى آلايش ترين و در عين حال، استوارترين پيوندها بود كه به سادگى انجام مى گرفت.
اين جامعه گرفتار چشم و هم چشمى ها، سخت گيرى ها و انتظارهاى بى جا از همسران نبود.

رسول الله(صلى الله عليه وآله) با درك صحيح موقعيت، احساسات، عواطف و تمايلات جوانان، به عزت مندى اين قشر آينده ساز توجه داشت و در ابعاد گوناگون بر آموزش جوانان تأكيد مى كرد: «عَلِّموا أولادَكم السِّباحَةَ و الرِّمايَةَ; به فرزندان خويش تيراندازى و شنا بياموزيد.
»(2) رسول گرامى حتى مسئوليت هاى بزرگ را به جوانان واگذار مى كرد.
اين برخوردها چنان جوانان حجاز را مجذوب ايشان ساخت كه دست از خانه و كاشانه كشيدند و در سخت ترين شرايط در كنار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 25.

2. وسائل الشيعه، ج 12، ص 247.



صفحه 220


ايشان ماندند.
رسول الله(صلى الله عليه وآله)، مسئوليت هاى بزرگ فرهنگى، اجتماعى و نظامى را به جوانان واگذارمى كرد.
پيش از هجرت حضرت به مدينه، مصعب بن عمير را كه نوجوانى بيش نبود، براى انجام رسالت فرهنگى و تبليغى به مدينه فرستاد.
وى در جنگ هاى بدر و احد، فرمانده و پرچمدار سپاه حق بود كه با حماسه آفرينى در جنگ احد به شهادت رسيد.

پس از فتح مكه نيز عتاب بن اسيد را به عنوان والى مكه برگزيد، در حالى كه بيست و يك سال بيشتر نداشت و افراد بزرگ تر از وى در بين صحابه هم فراوان بود.
وقتى به اين كار حضرت اعتراض كردند، حضرت با متانت پاسخ داد كه بزرگى سن، ملاك مسئوليت نيست.
ملاك، شايستگى و فضيلت است و
شايستگى و فضيلت به سن و سال نيست.
به تعبير ديگر، سن سبب بزرگى نيست.
فضيلت و شايستگى مايه بزرگى است: «فَلَيْسَ الاْكبرُ هُو الاَْفضلُ بَل الاْفضلُ هُو الاْكبرُ».
(1)

همين مطالب در مورد معاذ بن جبل كه 26 سال داشت، مطرح شد.
پيامبر، ايشان را به عنوان مبلّغ دينى در مكه منصوب كرده بود.
(2) همچنين
اسامة بن زيد را در سمت فرماندهى لشكرى به جنگ روميان فرستاد، در حالى كه تنها 18 سال داشت.
پيامبر در پاسخ معترضان فرمود: اسامه همانند پدرش
زيد شايسته اين مقام است.
(3)

فراهم آوردن وسيله ارتباطى جوانان با خداوند و خدامحورى در كارها، در سيره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) جايگاهى بس رفيع داشت، به گونه اى كه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) در توصيه اى به يكى از جوانان عصر خويش مى فرمايد:

اى جوان! كلماتى به تو مى آموزم: حق خداوند متعال را رعايت كن; خداوند نيز تو را حفظ مى كند.
حق خداوند را رعايت كن كه آن را فراروى خويش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اسدالغابه، ج 3، ص 556 ; سيره حلبى، ح 3، ص 556 .

2. سيره حلبى، ج 3، ص 59 .

3. طبقات الكبرى، ج 2، ص 374.



صفحه 221


مى يابى.
هرگاه چيزى بخواهى، از خداوند بخواه.
هرگاه يارى جستى، از خداوند يارى جوى.
بدان اگر همه مردمان گرد آيند تا بهره اى به تو رسانند، نخواهند توانست نفعى به توبرسانند، مگر آنچه خداوند متعال براى تو مقرر كرده است و اگر گرد آيند تا زيانى به تو برسانند، نخواهند توانست زيانى به تو برسانند، مگر آنچه خداوند به زيان تو مقرر كرده است.
(1)

باز ايشان در كلام زيبايى مى فرمايد:

مَنْ اَحَبَّ اَنْ يَعْلَمَ ما لَهُ عِندَ اللهِ فَلْيَعْلَمْ مَا للهِ عِنْدَهُ.
(2)

هر كه دوست دارد بداند نزد خدا چه دارد، بايد بداند خدا نزد او چه دارد.

به فرموده ايشان، اگر ياد خدا فزونى يابد، محبت خدا هم فراهم مى آيد:

«مَنْ اَكْثَرَ ذِكْرَ اللهِ اَحَبَّهُ; هركس بسيار خدا را ياد كند، خدا هم او را دوست خواهد داشت».
(3)

مشورت، از نگاه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) جايگاه ويژه اى داشت تا جايى كه مى فرمود: «لا مُظاهَرَةَ اَوْثَقُ مِن الْمُشاوَرَةِ; هيچ پشتيبانى قابل اعتمادتر از مشورت نيست».
(4)

ايشان پيوسته ياران و پيروان خويش را به مشاوره توصيه مى فرمود.
(5)رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) هفت سال سوم زندگى را دوران مشورت و وزارت جوان دانسته است.
(6) او به جوانان اهميت مى داد و در صحنه هاى مختلف، ديدگاه هاى آنان را جويا مى شد.

در سال سوم هجرت كه قريش با سه هزار مرد جنگى با مسلمانان وارد جنگ شد و زمينه نبرد احد را فراهم آورد، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)پس از آگاهى از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محمد بن عيسى، سنن الترئدى، ج 4، ص 667 .

2. برقى، المحاسن، ج 1، ص 252 ; نور الثقلين حويزى، ج 4، ص 583 .

3. بحارالانوار، ج 9، ص 160.

4. المحاسن، ج 2، ص 435.

5. بيهقى، السنن الكبرى، ج 10، ص 109.

6. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 478.



صفحه 222


تصميم قريش، در پى مقابله با هجوم مشركان برآمد.
ايشان خوش نداشت كه جنگ جويان مسلمان در بيرون شهر مدينه با دشمن روبه رو شوند، بلكه برخورد با مشركان را در مدينه ترجيح مى داد.
(1)

ازاين رو، نظر خود را با اصحاب در ميان گذاشت و آنان را به مشورت فراخواند.
بزرگان مهاجر و انصار نيز ديدگاه پيامبر را پسنديدند و با ايشان هم عقيده شدند، ولى جوانان كه بسيارى از آنان به دليل كوچكى، در نبرد بدر شركت نكرده بودند، به شوق شهادت، با اين رأى مخالفت كردند و گفتند: اى رسول خدا! ما را بر سر دشمن ببر تا گمان نكنند كه ترسيده ايم و از ناتوانى و زبونى در شهر مانده ايم.
(2)

در نتيجه اصرار آنان، رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، نظر جوانان را مقدم داشت و تصميم به حركت گرفت.
پس به خانه رفت، سلاح پوشيد و آماده حركت شد.
ايشان در پاسخ به ياران جوانش كه در پى توبيخ صحابى بزرگ سعد بن معاذ و اُسيد بن حضير، از اصرار خويش معذرت خواستند، فرمود: پيامبرى را سزاوار نيست كه لباس جنگ بپوشد و بى آنكه جنگ كند، آن را از تن در آورد.
اكنون بنگريد به آنچه انجام مى دهيد و به نام خدا رهسپار شويد كه اگر شكيبا باشيد، پيروز خواهيد شد.
(3)

نيكويى مشاوره و شخصيت دادن به ياران جوان، نزول اين آيات را به همراه داشت:

فَبِما رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ ولَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَْنفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ و شاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوكَّلْ عَلَى اللهِ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين.
(آل عمران: 159)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 406.

2. جعفر مرتضى عاملى، الصحيح فى السيرة النبى الاعظم، ج 6 ، ص 87 .

3. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 406.



صفحه 223


به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگ دل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند.
پس آنها را ببخش و براى
آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنان مشورت كن، ولى هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باشى)، بر خدا توكل كن; زيراخداوند، متوكلان را دوست دارد.

نگاه مهربان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به جوانان، همراه با بزرگداشت شخصيت و تكريم احساسات آنان، بسيار ارزشمند است.
ايشان به ديگران نيز توصيه مى فرمايد:

أوْصيكَمْ بِالشُبانِ خَيْراً فَاِنَّهُمْ اَرَقُّ أَفْئِدَةً.
(1)

شما را سفارش مى كنم كه با جوانان به خوبى و نيكى رفتار كنيد; چون آنان نازك دل ترند.

ƒ

 

75

 

پاسداشت كهن سالان

پيامبر اسلام مى فرمود: «احترام به پيرمرد ]و پيرزن[ مسلمان، بزرگداشت خداوند است.
»(2) جوانان را به احترام نهادن به كهن سالان تشويق مى كرد و مى فرمود:

هيچ جوانى، كهن سالى را به خاطر پيرى اش گرامى نمى دارد، جز آنكه هنگام پيرى خودش، خداوند كسى را برايش فراهم مى كند كه احترامش  گذارد.
(3)

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «روزى دو مرد نزد حضرت آمدند.
يكى پير و ديگرى جوان.
مرد جوان پيش از همراه كهن سالش لب به سخن گشود.
پيامبر فرمود: (ابتدا) بزرگ(تر) و بزرگ(تر)».
(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سفينة البحار، ج 2، ص 176.

2. اصول كافى، ج 2، ص 165.

3. مشكاة الانوار، ص 293.

4. مستدرك الوسائل، ج 8 ، ص 393.



صفحه 224


رسول رحمت همواره خانواده ها را به احترام پيران فرا مى خواند و مى فرمود:

كهن سال در ميان خاندانش بسان پيامبر در ميان امتش است.
(1) از ما نيست
كسى كه كهن سالان ما را احترام نكند;(2) (زيرا) بركت با بزرگان شماست.
(3)

عبدالرحمن بن عبدالله مى گويد: از پدرم شنيدم كه مى گفت پدرم، بديل بن ورقاء برايم تعريف كرد وقتى مكه فتح شد، عباس عموى پيامبر، مرا در برابر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) متوقف ساخت و عرضه كرد: اى رسول خدا! امروز، روزى است كه هر قومى (از مسلمانان) به شرافتِ كارى دست يافتند.
در مورد دايى خودتان، بديل بنورقاء كه از ريش سفيدان قبيله خود بوده و اكنون خانه نشين شده و كارى به او سپرده نشده است، فكرى كنيد!

پيامبر به بديل فرمود: ابروان خود را كنار بزن.
بديل ابروانش را بالا زد و نقاب از صورت برگرفت و محاسن سياهش پيدا شد.
پيامبر پرسيد: چند سال دارى؟ او در پاسخ گفت: اى رسول خدا، من نود و هفت سال دارم.
پيامبر لبخندى زد و فرمود: خداوند بر جمال و سياهى (ريش) تو بيفزايد و تو و فرزندانت را از مواهبش بهره مند سازد.

ƒ

 

76

 

يتيم نوازى

ماه مبارك رمضان به پايان رسيده بود و مراسم جشن روز عيد فطر، به شكل مخصوصى برگزار مى شد.
مردم به فقيران و بينوايان انفاق مى كردند و صدقه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جامع الصغير، ج 2، ص 90.

2. اصول كافى، ج 2، ص 165.

3. بحار الانوار، ج 72، ص 137; برگرفته از: همنام گل هاى بهارى، ص 218.



صفحه 225


و فطريه بين آنان تقسيم مى گشت.
نماز عيد و دعا وخطبه نمازعيد نيزمثل هميشه برگزار شد.
جشن روز عيد فرا رسيد و خوراكى ها و شيرينى ها را ميان مسلمانان پخش كردند.
اسباب بازى هايى در دسترس بچه ها گذاشته شده بود و كوچك و بزرگ سرگرم تفريح بودند.
كودكان، در اطراف ميدان به بازى و جستوخيز مشغول بودند.
آنها لباس هاى نو بر تن داشتند و همراه پدر و مادرشان، در گردش و حركت بودند.
همه جا صداى خنده و شادى به گوش مى رسيد.

در چنين هنگامه اى، چشم كنجكاو و پرمهر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به كودكى افتاد كه جامه كهنه و پاره اى پوشيده و با قيافه اى اندوهگين و دلى پر از آرزو ايستاده بود و به بچه هايى كه به مجلس جشن آمده بودند، نگاه مى كرد.
همين كه پيامبر او را ديد، دانست كه كودكى يتيم است.
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) به طرف آن كودك رفت و با لبخند شيرينى فرمود: امروز من مى خواهم پدر شما باشم! پس كودك را از زمين بلند كرد و در آغوش گرفت و او را بسيار نوازش كرد.
كودك از اين محبت پدرانه خوشحال شد، تبسمى بر لبانش نقش بست و همراه پيامبر، وارد ميدان جشن عمومى شد.
(1)

همچنين آورده اند: زمانى كه خبر شهادت جعفر بن ابى طالب به مدينه رسيد، رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) به خانه جعفر آمد و به همسر او اسماء بنت عميس فرمود: كودكان جعفر را بياور.
وقتى اسماء كودكان يتيم جعفر را نزد پيامبر آورد، حضرت آنان را در آغوش گرفت و به آنها بسيار محبت كرد.
عبدالله پسر جعفر مى گويد: خوب به خاطر دارم روزى را كه پيامبر نزد مادر آمد و خبر مرگ پدرم را به او داد و دست محبت بر سر من و برادرم كشيد.
(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سعيدى، داستان هايى از زندگى پيغمبر، ص 123.

2. بحارالانوار، ج 18، ص 212.



صفحه 226


در خبر ديگرى نيز آمده است: كودك يتيمى نزد رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: پدرم از دنيا رفته و مادرم تنگ دست و فقير است.
خواهرم شوهر و سرپرستى ندارد.
از چيزهايى كه خدا به تو عنايت فرموده است، به من اطعام كن تا خداى تعالى خشنود گردد.
(1) پيامبر تحت تأثير سخنان كودك قرار گرفت و به او فرمود: چقدر نيكو سخن مى گويى! پس به بلال حبشى فرمود: با شتاب به حجره هاى همسران من برو و ببين اگر غذايى هست، با خود بياور.
بلال رفت و به جستوجو پرداخت و 21 دانه خرما يافت و به خدمت پيامبر آورد.
حضرت خرماها را به سه قسمت تقسيم كرد.
هفت عدد آن را به كودك يتيم داد و فرمود: بقيه را بگير.
نصف آن را به مادرت بده و نصف ديگر را به خواهرت.
كودك يتيم در حالى كه خوشحال و خندان بود، به طرف خانه خود حركت كرد.

در اين هنگام، يكى از ياران پيامبر به نام معاذ از جا برخاست و دست نوازش و محبت بر سر آن كودك يتيم كشيد و با سخنان مهرانگيز، وى را تسلى خاطر داد و گفت: خداوند يتيمى تو را جبران كند و تو را جانشين پدرت قرار دهد.

پيامبر به معاذ فرمود: اى معاذ! كار تو را ديدم.
بدان كه هركس يتيمى را سرپرستى كند و دست نوازش بر سر او بكشد، خداوند به هر تارمويى كه از زير دستش مى گذرد، پاداش نيكويى به او مى دهد و گناهى از گناهان او را محو مى كند و بردرجه و مقام او مى افزايد.

ايشان در سخنى ديگر مى فرمايد: آيا دوست دارى دلت نرم شود و به حاجت خود برسى؟ به يتيم مهرورزى كن، او را نوازش كن و از غذاى خويش به او بخوران تا دلت نرم شود و به حاجت خود برسى.
(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 27، ص 147.

2. جامع الصغير، ج 1، ص 39.



صفحه 227


همچنين فرمود:

محبوب ترين خانه هاى شما در نظر خداوند، خانه اى است كه در آن به يتيمى احترام نهاده شود.
(1)

حضرت در روايت ديگرى مى فرمايد:

در بهشت خانه اى به نام خانه شادمانى هست.
تنها و تنها كسى به اين خانه مى رود كه يتيمان دين باور را شاد سازد.
(2)

ƒ

 

77

 

ميهمان دوستى

ميهمان دوستى و ميهمان نوازى از ويژگى هاى سخاوتمندان است.
اين كار در سيره رسول گرامى اسلام بسيار ديده مى شود.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) همراه خانواده و خدمت كار و هم زمان با آنان غذا مى خورد.
اگر مسلمانى هم به ميهمانى دعوت شده بود، همراه آنان، نشسته بر زمين و بر روى هر چه كه ديگران طعام مى خورند، غذا مى خورد و از هرچه خانواده اش مى خوردند، با آنان مى خورد.
مگر آنكه ميهمان داشته باشد كه تنها در اين صورت، ترجيح مى داد با ميهمانش غذا بخورد.
محبوب ترين غذا و سفره در نظر پيامبر، غذايى بود كه شركت كنندگان بيشترى بر سر طعام باشند.
(3)

در سفره هاى جمعى، رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، زودتر از همه دست به غذا مى برد و ديرتر از همه دست از غذا مى كشيد تا ديگران بدون حجب و حيا و خجالت كشيدن،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان.

2. همان، ج 2، ص 433.

3. سنن النبى، ص 166.



صفحه 228


غذا بخورند.
(1) مى فرمود تا هركس از جلوى خودش غذا بخورد.
آن حضرت غذا
خوردن به تنهايى را دوست نداشت و تنها غذا  نمى خورد.
(2)

هرگاه با جمعى به ميهمانى مى رفت، اگر كسى كه دعوت نبود، با او و يارانش همراه مى شد، نزديك خانه ميزبان كه مى رسيدند، مى فرمود: تو را كه دعوت نكرده اند، همين جا باش تا براى تو هم از ميزبان، اجازه بگيريم.
(3)هرگاه ميهمان به خانه وى مى آمد، با ميهمان غذا مى خورد و از سفره دست نمى كشيد تا آنكه ميهمان از طعام دست بكشد.
(4) غذاى داغ نيز نمى خورد.
(5)

سلمان فارسى مى گويد: بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وارد شدم و ديدم آن بزرگوار به پشتى تكيه داده است.
آن پشتى را براى من گذاشت و فرمود: اى سلمان هر مسلمانى كه برادر مسلمانش بر او وارد شود و جهت احترام و بزرگداشت براى او پشتى بگذارد، خداوند او را مى آمرزد.
(6)

از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است:

هر مسلمانى كه به مسلمانان ديگر خدمت كند، خداوند به تعداد آنها در بهشت برايش خدمت گزار قرار مى دهد.
(7)

معاذ بن جبل مى گويد: روزى ميهمانى بر من وارد شد و من چيزى در خانه نداشتم، مگر مقدارى نان خشك و آب گوشت كه با خجالت آنها را نزد او گذاشتم.
بعدها از پيامبر پرسيدم: آيا اين كار اجرى هم داشته است؟ حضرت فرمود: اگر تمام فرشتگان آسمان ها جمع شوند، قادر نخواهد بود كه ثواب اين اطعام و اكرام را ذكر كنند.
(8)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محاسن، ص 448.

2. سنن النبى، ص 177.

3. مكارم الاخلاق، ص 22.

4. سنن النبى، ص 67 .

5. بحارالانوار، ج 16، ص 246.

6. مكارم الاخلاق، ص 20.

7. اصول كافى، ج 2، ص 200.

8. بحر المحبه، ص 118; برگرفته از: سيد مهدى شمس الدين، اخلاق اسلامى در برخوردهاى اجتماعى، ص 97.



صفحه 229


از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) روايت شده است:

هنگام ملاقات و اولين برخورد، سلام كنيد و مصافحه كنيد (يعنى دست يكديگر را بفشاريد) تا گناهانتان ريخته شود.
(1)

بنابراين، پيشوازى از ميهمان و مصافحه كردن با او از وظايف ميزبان است.

باز از آن حضرت روايت است:

كسى كه ميهمان خود را غذا بدهد، خداوند از طعام ها و ميوه هاى بهشتى به او مى خوراند.
(2)

ƒ

 

78

 

صله رحم

پيامبر گرامى اسلام مى فرمود:

كسى كه پيوند خويشاوندى را گسسته است، با ما هم نشين نمى شود; چون  لطف خداوند بر گروهى كه ميان آنان قطع رحم شده است، فرود  نمى آيد.
(3)

به گفته جابر بن عبدالله، روزى رسول گرامى خطاب به مسلمانان فرمود:

اى مسلمانان! از خداوند پروا كنيد و با خويشان پيوند برقرار سازيد.
همانا بوى بهشت از فاصله هزار سال راه استشمام مى شود، ولى كسى كه پيوند خويشى بگسلد، آن را استشمام نمى كند.
(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 74، ص 153.

2. اصول كافى، ج 2، ص 204.

3. مازندرانى، شرح اصول كافى، ج 9، ص 202.

4. مستدرك الوسائل، ج 9، ص 206.



صفحه 230


همچنين نقل است كه فردى خدمت حضرت رسيد و گفت: خويشاوندى دارم كه با آنها رابطه دارم، ولى آنان آزارم مى دهند.
تصميم گرفته ام آنان را ترك كنم.
رسول الله(صلى الله عليه وآله) فرمود: آن گاه خدا هم تو را ترك مى كند! گفت: پس چه كنم؟ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: به كسى كه محرومت كرده است، عطا كن.
با كسى كه از تو بريده است، رابطه برقرار كن.
كسى كه بر تو ستم روا داشته، از او درگذر.
هرگاه چنين كردى، خداوند پشتيبان تو خواهد بود.
(1)

با خويشاوندان خود مى پيوست، بى آنكه آنان را بى جهت بر ديگران برترى دهد.
ايشان مى فرمود:

نيكوكارى و پيوند، عمرها را طولانى; شهرها را آباد و دارايى را زياد مى كند، گرچه انجام دهندگان آن بدكاران باشند.
كسى كه به سوى خويشاوندى مى رود تا با مال و جانش با او پيوند برقرار كند، آفريدگار والا، پاداش صد شهيد را به وى عطا مى فرمايد و براى هر گامش چهل هزار پاداش مى نويسد و چهل هزار گناه از وى مى زدايد و به همين مقدار بر درجه اش بيفزايد و گويا صد سال صبورانه خداوند را عبادت كرده است.
(2)

آورده اند هنگامى كه خواهر رضاعى پيامبر، شيماء را ميان اسيران هوازن خدمت پيامبر آوردند و آن حضرت او را شناخت، رداى خويش را گسترد و به او فرمود: اگر دوست دارى نزد ما باش.
ما تو را محترم مى داريم و محبت خواهيم كرد و اگر بخواهى نزد قوم خود بازگردى، تو را به سوى آنان بازمى گردانيم.
شيماء خواست كه نزد قوم خويش
بازگردد.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز او را با هدايايى به سوى قومش روانه كرد.
(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 7، ص 92.

2. همان، ج 71، ص 89.

3. سفينة البحار، ج 1، ص 417.



صفحه 231


ثويبه،كنيز ابولهب، پيامبر را در كودكى شير داده بود.
پيامبر به منظور حق شناسى، هدايايى از پول و لباس، براى او فرستاد.
هنگامى كه ثوبيه از دنيا رفت، آن حضرت تحقيق كرد كه خويشان و بازماندگانش چه كسانى هستند كه به آنان احسان كند.
به آن حضرت اطلاع دادند كه ثوبيه خويشاوند و بازمانده اى ندارد.
(1)

با همه احترامى كه براى خويشان خود قائل بود، هيچ گاه مرز ارزش ها را نمى شكست.
در تاريخ بسيار ديده شده است اگر فردى زمام دار كشورى گردد، خويشاوندان و اقوام و اطرافيان او سوءاستفاده ها و چپاولگرى هاى
بسيار مى كنند، ولى پيامبر در همان آغاز به طور قاطع جلوى بستگان خود را گرفت تا از مرز حق خود تجاوز نكنند.
ابوعبيده مى گويد: شنيدم امام صادق(عليه السلام) فرمود:

پس از فتح مكه، پيامبر، بنى هاشم را به دور خود جمع كرد و خود بر بالاى صفا ايستاد و به آنها رو كرد و فرمود: اى فرزندان هاشم! و اى فرزندان عبدالمطلب! من رسول و فرستاده خدا به سوى شما هستم و همه شما را دوست دارم.
نگوييد محمد
(صلى الله عليه وآله) از ماست.
به خدا سوگند، كه دوست من از ميان شما و غير شما نيست، جز پرهيزگاران.
پس مى بينم شما را در حالى كه روز قيامت، دنيا را بر گردن هاى خود حمل مى كنيد و ديگران (غير بستگان) را كه آخرت را با خود حمل مى كنند.
آگاه باشيد كه من عذر خود را بين خود و شما، با خداوند متعال بيان كردم.
و به درستى كه عمل من از آنِ من است و عمل شما براى شماست.
(2)

به اين ترتيب، آنها را مثل ديگران در رفتار و كردارشان مسئول خود دانست و از غرور خويشى با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، بيرون آورد و از هرگونه سوءاستفاده احتمالى پيش گيرى كرد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان.

2. بحارالانوار، ج 21، ص 111.



صفحه 232


ƒ

 

79

 

مسكين نوازى

پيامبر رحمت و هدايت، وسيله نزديك شدن به خداوند را دوست داشتن مسكينان و نزديك شدن به آنان اعلام كرد.
رسول گرامى اسلام، بينوايان را سخت دوست مى داشت و مى فرمود:

اَمَرَنِى رَبّى أُحِبَّ الْمَساكينَ الْمُسلمينَ.
(1)

پروردگارم به من فرمان داده است كه مسلمانان بى چيز را دوست بدارم.

از اميرالمؤمنين على(عليه السلام) روايت شده كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده است خداوند در شب معراج به او فرمود:

اى احمد! دوست داشتن خدا; دوست داشتن فقيران و نزديك شدن به ايشان است.
گفت: آنها چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى كه به اندك خشنودند و بر گرسنگى شكيبايند و بر زندگى گوارا سپاس گزارند و از گرسنگى و تشنگى شكايت نمى كنند و با زبانشان دروغ نمى گويند و بر پروردگارشان خشمناك نباشند و بر آنچه از دست داده اند، افسرده خاطر
نمى شوند و به آنچه به دست مى آورند، شادمان نمى شوند.
اى احمد! دوست داشتن من، دوست داشتن فقيران است.
به فقيران و مجلسشان نزديك شو تا تو را به خود نزديك كنم و از ثروتمندان و مجلسشان دور شو كه فقيران، دوستان من هستند.
(2)

پيامبر خدا، ياران خود را به نزديك شدن به مستضعفان و دوستى ايشان سفارش مى كرد.
سلمان فارسى مى گويد:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كافى، ج 8، ص 49.

2. بحارالانوار، ج 77، ص 23.



صفحه 233


حبيبم، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مرا به هفت خصلت سفارش فرمود: اينكه در هيچ حالى آنها را ترك نكنم.
اينكه به پايين تر از خود بنگرم و به آنكه برتر از من است، ننگرم و اينكه مستمندان را دوست بدارم و به آنان نزديك شوم.
(1)

آنان كه محبوب خدا هستند، وسيله رحمت هاى الهى اند.
واقدى مى نويسد: «از عكرمه برايم نقل كرده اند كه مى گفت: مردم درباره كيفيت تقسيم غنيمت هاى جنگ بدر دچار اختلاف شدند.
پس رسول خدا
(صلى الله عليه وآله) دستور داد تا همه غنيمت ها را به بيت المال برگردانند و همه برگردانده شد.
شجاعان گمان مى كردند كه رسول خدا
(صلى الله عليه وآله) غنيمت ها را به آنان اختصاص خواهد داد، بدون آنكه به ناتوانان چيزى داده شود، ولى پيامبر دستور داد، تا غنيمت ها به طور مساوى ميان مردم
تقسيم شود.
سعد بن ابى وقاص گفت: اى رسول خدا! آيا سواركارى كه قوم را حمايت كرده است، بايد با ضعيف و ناتوان مساوى باشد؟ پيامبر فرمود: مادرت به عزايت بنشيند! مگر شما جز به واسطه ضعيفانتان يارى شديد؟»(2)

آن حضرت فرموده است:

إِنَّما يَنْصُرُ اللهُ هَذِه الاُمَّةَ بِضَعيفها، بِدَعْوَتِهم وَ صَلاتِهم وَ اِخْلاَصِهم.
(3)

خداوند اين امت را به واسطه ناتوانانش و دعاى ايشان و نماز و اخلاصشان يارى مى كند.

همچنين رسول گرامى اسلام مى فرمود:

اَلَّلهُمَّ أَحْيِنى مِسْكيناً وَ أَمِتْنى مِسْكِينا وَ احْشُرْنى فِى زُمْرَةِ الْمَساكين.
(4)

خدايا! مرا مسكين زنده بدار و مسكين بميران و با مسكينان محشور كن.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الخصال، ج 2، ص 345.

2. بحارالانوار، ج 96، ص 214.

3. الدر المنثور، ج 1، ص 237.

4. سفينة البحار، ج 2، ص 378.



صفحه 234


خاتم پيامبران الهى، خود را از مسكينان و مستضعفان مى دانست و هرگز از اين شأن و روحيه دور نگشت.
قاضى عياض مى نويسد:

كانَ أَحَبُّ الاَْسامى اِليْهِ أَنْ يُقالَ لَهُ مِسْكينٌ.
(1)

محبوب ترين نام ها براى آن حضرت، آن بود كه وى را مسكين بنامند.

پيامبر خدا هرگز اجازه كوچك شمردن مستضعفان را نمى داد و مى فرمود:

بدانيد كه هركس فقير مسلمانى را تحقير كند، همچون كسى است كه حق خدا را تحقير كرده باشد و خداوند در روز قيامت او را تحقير كند، مگر اينكه توبه كند.
كسى كه فقير مسلمانى را گرامى بدارد، در روز قيامت، خدا را در حالى ديدار كند كه از وى راضى است.
(2)

ƒ

 

80

 

پاداش نيكى ها

حليمه سعديه، مادر رضاعى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از طايفه بنى سعد، تيره اى از قبيله هوازن بود.
اين طايفه در جنگ جزو سپاه شرك بودند و افراد بسيارى از آنها به اسارت سپاه اسلام درآمده بودند.
از جمله خواهران رضاعى، عمه ها و خاله هاى رضاعى پيامبر و خدمت كاران دوران كودكى آن حضرت در ميان اسيران بودند.

يكى از صفات برجسته پيامبر آن بود كه خدمات افراد را هرچند كوچك بوده و ده ها سال از آن گذشته باشد، ناديده نمى گرفت.
در ميان مسلمانان، چهارده تن از طايفه بنى سعد مسلمان شده بودند و در ميانشان زهير بن صردو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الشفاء بتعريف حقوق المصطفى، ج 1، ص 196.

2. مكارم الاخلاق، ص 429.



صفحه 235


عموى رضاعى پيامبر حضور داشتند.
اين دو نفر از حضرت آزادى اسيران بنى سعد را درخواست كردند و يادآور شدند كه آنها از خاندان حليمه سعديه (مادر رضاعى شما) هستند.

پيامبر فرمود: من سهميه خود و فرزندان عبدالمطلب را حاضرم ببخشم، ولى سهميه ديگر مسلمانان از مهاجر و انصار به خودشان مربوط است و بايد آنها تصميم بگيرند.
پس از آنكه من نماز ظهر را خواندم، شما در ميان مردم برخيزيد و از آنها تقاضا كنيد كه سهم خود را ببخشند.
طايفه بنى سعد بنابر راهنمايى پيامبر، پس از نماز ظهر، از مردم درخواست بخشودگى سهم خود را كردند.
آنها به پيروى از پيامبر حاضر شدند كه سهم خود را ببخشند.
تنها چند نفر مانند حابس و عينيه سهميه خود را نبخشيدند.
پيامبر، اسيران آنها را در برابر هريك، با شش اسير ديگر عوض كرد و در نتيجه، همه اسيران هوازن جز يك پيرزن كه عينيه از بخشيدن او خوددارى ورزيد، آزاد شدند.
(1)

اين كار نشان دهنده اوج وفادارى پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) به خدمات حليمه سعديه و خواهران و برادران رضاعى خود بود.
نكته جالب توجه اينكه يكى از افرادى كه در ميان اسيران جنگى وجود داشت، شيماء، خواهر رضاعى پيامبربود.
وقتى وى به حضور رسول خدا(صلى الله عليه وآله) رسيد و عرض كرد من خواهر رضاعى تو (دختر حليمه سعديه) هستم كه اسير شده ام، پيامبر عباى خود را روى زمين پهن كرد و او را روى آن نشاند.
پس با احترام خاص به او نگريست و با محبت سرشارى از او احوال پرسى كرد و فرمود: من وقتى كه كودك بودم، تو از من نگه دارى كردى و مدتى كه مادرت به من شير داد، با هم بوديم.
اينك اگر مى خواهى، نزد ما بمان كه با كمال احترام شما را حفظ مى كنيم و اگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سيره ابن هشام، ج 2، ص 49.



صفحه 236


مى خواهى، به سوى قومت برگرد.
(1) شيماء با تشكر از محبت هاى پيامبر، درخواست آزادى اسيران طايفه خود را مطرح و بازگشت به وطن را انتخاب كرد.

رسول الله(صلى الله عليه وآله) در حق خواهر رضاعى خود احترام فراوان كرد و در مورد سهم مسلمانان نيز كارى كرد كه آنها با خشنودى و رضايت خاطر، سهمشان را بخشيدند.
اين بخشش بزرگوارانه، موجب برانگيختن انگيزه هاى انسانى آنها گشت و فطرت خفته آنها را بيدار كرد، به گونه اى كه همگى از صميم دل مسلمان شدند و راه گشاى اسلام آوردن تيره هاى ديگرى از قبيله هوازن  گرديدند.

روزى هيئتى از طرف نجاشى، پادشاه حبشه بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وارد شد.
آنحضرت بلند شد و از آنان پذيرايى كرد.
اصحاب عرض كردند كه يا رسول الله(صلى الله عليه وآله)شما بفرماييد، ما از آنان پذيرايى مى كنيم.
پيامبر فرمود: اين جماعت به اصحاب ما در حبشه احترام گذاشته اند و من دوست دارم كه محبت آنان را تلافى كنم.
(2)

پيامبر خواست در چاهى غسل كند.
حذيفه كه همراه حضرت بود، پيراهنى را جلوى او گرفت تا پوشيده باشد.
بعد از پيامبر، حذيفه خواست غسل كند.
حضرت نيز مانند حذيفه پيراهن را جلوى او گرفت.
حذيفه نپذيرفت و گفت: اى پيامبر خدا، پدر و مادرم فداى شما باد، اين كار را نكنيد.
پيامبر اصرار كرد و تا پايان غسل، پيراهن را جلو حذيفه گرفت و فرمود: از دونفرى كه با يكديگر همراهند، هر كدامشان كه با رفيقش مهربان تر باشد، نزد خداوند محبوب تر است.
(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كامل ابن اثير، ج 2، ص 266.

2. سفينة البحار، ج 1، ص 417.

3. همان، ص 416.



صفحه 237


ƒ

 

81

 

مردم دارى

يكى از موفقيت هاى بزرگ پيامبران الهى به ويژه رسول الله(صلى الله عليه وآله)، برقرارى ارتباط صميمى و نزديك آنان با مردم است.
آنان به دليل فروتنى در برابر مردم، مردمى ترين رهبران جامعه بودند و بيشترين موفقيت را در اجراى رسالت خويش به دست آوردند كه خداى سبحان نيز بر حسن رسالت و موفقيتشان درود مى فرستد: «وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرسَلينَ».
(صافات: 181)

در اين ميان، روش رسول الله(صلى الله عليه وآله) بين پيامبران، مثال زدنى است.
وى در همسانى با مردم آن قدر فروتنى نشان مى داد كه آيه «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ; بال عطوفت خويش را زير پاى پيروانت بگستران.
» به خوبى بيانگر اين معناست و پيامبر در همسانى با مردم و مردمى بودن، آن قدر پيش رفت كه مردم وى را از خود مى دانستند و رازهاى زندگى خويش را با وى درميان مى گذاشتند.
در اين راه، برخى از مردم به علت سهولت دسترسى به رسول الله
(صلى الله عليه وآله) آن مقدار زياده روى كردند كه خداى سبحان به آنان سفارش فرمود:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعام غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديث إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي مِنْكُمْ.
(احزاب: 53)

اى مؤمنان! بدون دعوت و اجازه پيامبر وارد خانه وى نشويد.
هنگامى كه دعوت شديد، پيش از موعد وارد نشويد تا منتظر طعام بمانيد و هنگامى كه طعام صرف شد، پس از پذيرايى در خانه پيامبر به سخن گفتن با هم



صفحه 238


انس نگيريد; زيرا حضور طولانى شما موجب آزار وى مى شود و حضرت شرم دارد كه به رو آورد.

اساساً جاذبه شخصيتى هركس، تا حد زيادى مرهون رفتار محبت آميز او با مردم و رعايت ارزش و كرامت انسان هاست.
كسى كه در غم و شادى در كنار مردم باشد، در دل مردم جاى مى گيرد و اين شيوه در جذب دل ها و عواطف مردمى اثر فراوانى دارد.
از امام على(عليه السلام) روايت شده است:

اِذا تَفَقَّدَ الرَّجُلُ مِنْ اِخْوانِهِ ثَلاثَةَ اَيّام سَأَلَ عَنْهُ، فَاِنْ كانَ غائباً دعا له و اِنْ كانَ شاهِداً زارَهُ و اِنْ كانَ مريضاً عادَهُ.
(1)

هرگاه يكى از برادران دينى اش را سه روز نمى يافت، سراغ او را مى گرفت.
پس اگر غايب و در سفر بود، برايش دعا مى كرد.
اگر شاهد و حاضر در شهر بود، به ديدارش مى شتافت و اگر بيمار بود، به عيادتش  مى رفت.

چنين رفتارى، نشان دهنده رابطه صميمى و نزديك پيامبر با ياران و اصحابشان بود.
با اينكه ايشان پيامبر برگزيده خدا بود و از نظر معنوى در جايگاه بسيار بالايى قرار داشت، معاشرت و برخورد وى بسيار مردمى بود.
در سخن گفتن هم سطح مردم حرف مى زد و با فقيران هم نشين مى گشت: «يجالِسُ الفُقَراءَ و يُؤاكِلُ المَساكينَ; با تهى دستان، هم نشين و با بينوايان هم غذا مى شد».
(2)

حضرت مى كوشيد خود را همراه مردم سازد، به گونه اى كه حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:

يَضْحَكُ مِمّا يَضْحَكُونَ وَ يَتَعَجَّبُ مِمّا يَتَعَجَّبُونَ فِيْهَ.
(3)

از آنچه مردم مى خنديدند يا از آن تعجب مى كردند، او نيز به خنده يا تعجب مى افتاد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مكارم الاخلاق، ص 19.

2. بحارالانوار، ج 16، ص 228.

3. مكارم الاخلاق، ص 5.



صفحه 239


رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مجالس، جاى خاصى براى خويش تعيين نمى كرد و در قيد و بند صدرنشينى در مجالس نبود.
هرجا كه بود، مى نشست و يارانش را نيز به همين مسئله فرمان مى داد:

كانَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَجْلِسُ عَلَى الاَْرْضِ وَ يَأكُلُ عَلَى الْأَرضِ.
(1)

رسول الله(صلى الله عليه وآله) روى زمين مى نشست و روى زمين غذا مى خورد.

به همه يكسان نگاه مى كرد تا كسى در نگاه و توجه به مخاطب احساس تبعيض نكند.
(2) مردى وارد مسجد شد و به حضور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد.
رسول الله(صلى الله عليه وآله) تنها نشسته بود، ولى در عين حال، جابه جا شد و براى مرد تازه وارد جا باز كرد.
آن مرد گفت: يا رسول الله! جا كه وسيع است.
حضرت فرمود: حق مسلمان بر مسلمان ديگر آن است كه وقتى ديد مى خواهد نزديك او بنشيند، برايش جا باز كند و جابه جا شود.
(3)

ƒ

 

82

 

رعايت حقوق ديگران

رعايت حقوق ديگران در تحقق عدالت اجتماعى، در سيره رسول الله(صلى الله عليه وآله)جايگاه ويژه اى دارد.
ايشان حتى در نگاه كردن به حاضران نيز تفاوت نمى گذاشت:

كَانَ رَسولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يُقسِّم لَحَظاتِهِ بَينَ أصحابِهِ يَنْظُر إلى ذَا وَ يَنظُر إلى ذا بِالسَّوِيَّةِ.
(4)

رسول الله(صلى الله عليه وآله) لحظه هاى خود را بين اصحاب تقسيم مى كرد و به همه يكسان مى نگريست.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 16، ص 222.

2. مكارم الاخلاق، ص 14.

3. بحارالانوار، ج 16، ص 240.

4. روضه كافى، ص 268.



صفحه 240


با اين حال، در مواردى كه پاى استحقاق افراد به ميان مى آمد، رعايت استحقاق ها را معيار عدل قرار مى داد.
چنان كه وقتى طعامى خدمت حضرت
آوردند، وى خواست بين همه اهل صفه تقسيم كند، ولى چون طعام به مقدارى نبود كه به همه برسد، آن را به آنانى داد كه نياز بيشتر داشتند و پس از ديگران عذر خواهى كرد.
(1)

حضرت منتظر نبود تا نيازمند به او مراجعه كند، بلكه خود در پى رفع حاجت نيازمندان برمى آمد.
اگر چيزى اضافه مى آمد كه مورد هزينه اش پيدا نمى شد و شب فرامى رسيد، به خانه برنمى گشت تا مستحق آن را پيدا كند و مسئوليت را انجام دهد و آسوده خاطر به خانه برگردد.
(2)

اين گونه تلاش براى تأمين حقوق مردم و استقرار عدالت اجتماعى، الگويى است تا رهبرى جامعه چنان خود را متعهد ببيند كه به داد مستمندانى برسد كه قدرت فرياد كشيدن و دادخواهى ندارند.
رسول الله
(صلى الله عليه وآله)به مردم سفارش مى كرد، خواسته هاى مستحقان را به ايشان برسانند تا حقى از آنان پاى مال نشود:

اَبْلِغُونى حاجةَ مَنْ لاَ يَقْدِرُ عَلَى اِبلاغِ حاجَتِه.
(3)

خواسته هاى كسانى را كه قادر نيستند نيازهاى خود را مطرح كنند، به من برسانيد.

ايشان در جايى ديگر سفارش مى كند:

مَنْ أَصبحَ وَلايَهْتَمُّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ مِنْهُم.
(4)

آن كه در انديشه سامان دادن به زندگى مسلمانان نباشد، مسلمان نيست.

وى در تقسيم غنايم ميان مسلمانان به شدت احتياط مى كرد.
در جنگ حنين غنايم فراوانى نصيب مسلمانان شد (بيست و چهار هزار شتر، چهل
هزار گوسفند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 16، ص 269.

2. همان، ص 227.

3. همان، ص 151.

4. اصول كافى، ج 2، ص 163.



صفحه 241


و چهار هزار اوقيه نقره از جمله آنهاست).
(1) عقيل بن ابى طالب سوزنى را بدون اجازه با خود برد.
ناگهان شنيد كه منادى ندا مى دهد هر كس از غنايم چيزى برده است حتى سوزن و نخ، برگرداند.
وى سوزن را برگرداند.
حضرت گرفت و كنار ديگر غنايم گذاشت.
آنگاه در كنار شترى ايستاد و از كرك شتر اندكى كند.
آن را بين دو انگشت خود قرار داد و به مردم اعلان كرد: من از غنايم حتى از اين كرك تنها يك پنجم سهم دارم.
خيانت بر خائن، عار و ننگ و آتش است.
(2)

در آن بيمارى كه به رحلت حضرت انجاميد، باخبر شد كه چند درهم از بيت المال نزد وى مانده و آن را تقسيم نكرده است.
فرستاد آن را از نزد يكى از همسران حضرت آوردند و در مورد خاصش تقسيم كرد.
آن گاه خطاب به خود فرمود: تو چه فكر مى كردى اگر خدا را ملاقات مى كردى، در حالى كه اين درهم ها نزد تو بودند؟
(3)

شخصى از آن حضرت طلب داشت و در مطالبه خود درشتى مى كرد.
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) همچنان ساكت بود، ولى اصحاب برآشفتند و درصدد تأديب او برآمدند.
ايشان فرمود: متعرض او نشويد.
بگذاريد صاحب حق، حرف خود را بزند.
آن گاه دستور داد شترى هم سال شتر او بخرند و به او بدهند.
گفتند: هم سال آن پيدا نمى شود و هر چه هست، بهتر از مال اوست.
فرمود: همان بهتر را به او بدهيد.
(4)

رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) با اين روش خود، عدل و رحمت را به هم آميخته بود و راه و رسم حكومت را به فرمانروايان دنيا مى آموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جوامع بشرى، مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است، نه مرتبه آقا و سرور.
بايد همه جا مصلحت و صلاح زيردستان را در نظر بگيرند، نه اينكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. طبقات الكبرى، ج 2، ص 326.

2. سيره ابن هشام، ج 5، ص 168.

3. طبقات الكبرى، ج 2، ص 368.

4. صحيح بخارى، ج 3، ص 116.



صفحه 242


هوس هاى خود را بر آنان تحميل كنند.
پس مى فرمود من به رعايت مصلحت مردم، از خود آنان نسبت به خودشان، اولى تر و شايسته ترم; كه قرآن مجيد مى فرمايد: «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ».
(احزاب: 7)

پس هر كس از شما از دنيا برود، چنانچه مالى از خود به جا گذاشته باشد، متعلق به ورثه اوست و هرگاه وامى داشته باشد يا خانواده مستمند و بى پناهى از او بازمانده است، دَين او بر ذمّه من و سرپرستى خانواده اش بر عهده من است.
(1)

ƒ

 

83

 

وفاق و هم گرايى

جامعه هم گرا، جامعه اى است كه مردمى متعهد، متشكل و صميمى دارد.
پيامبر اسلام با بهره گيرى از رهنمودهاى قرآنى چنان جامعه متشكلى را سامان داد كه تاريخ مانند آن را به ياد ندارد.
رسول الله
(صلى الله عليه وآله) انسان ها را از انزوا و فردگرايى به هم گرايى فراخواند و با شعار «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا» (آل عمران: 103) از آنان خواست كه همه با هم به ريسمان الهى چنگ بزنند و از جدايى و تفرقه بپرهيزند.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، مسلمانان را به مهرورزى، راست گويى، امانت دارى، امنيت و وفاق فراخواند.
خداوند در اين زمينه مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
(آل عمران: 200)

مؤمنان پايدارى كنيد و با هم مقاومت كنيد و با هم رفت و آمد داشته باشيد و تقوا پيشه كنيد تا شايد به رستگارى برسيد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ص 118.



صفحه 243


رسول الله(صلى الله عليه وآله) از جامعه اى خود محور، قوم گرا، برترى جو و انحصار طلب، جامعه اى باگذشت و ايثارگر ساخت كه ديگران را همواره بر خويش ترجيح مى دادند.
حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)، آن جامعه دين دار را به مانند اعضاى يك جسم، يك دست و متشكل كرد: «وَ هُمْ يَدٌ عَلى مَنْ سِواهُمْ».
(1)

ايشان وحدت و هم گرايى مسلمانان را وظيفه دينى اعلام كرد: «وَاللُّزومُ لِجَماعَتِهم.
»
(2) همچنين ميان مهاجر و انصار و همه مسلمانان پيوند برادرى برقرار كرد.
امتى كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) تشكيل داد، هر چند از نظر تعداد كم بود، ولى از نظر تشكل و هم سويى در اوج كمال قرار داشت و با همين اتحاد و يك رنگى بر سخت ترين مشكلات و تنگناها چيره شدند.

ƒ

 

84

 

ارزش مدارى

ارزش هاى اخلاقى مانند راستى، گذشت، انصاف، عزت نفس، استقامت، پايدارى و مانند آن مورد احترام همه انسان هاست.
پيامبر گرامى اسلام كه براى تعالى اين ارزش ها مبعوث شده بود، مى فرمود: «اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخْلاقِ.
»
(3) به همين دليل، براى نهادينه كردن اين ارزش ها تمام همّ و غمّ خود را به كار مى بست.
اكنون نمونه هايى از توجه پيامبر به ارزش مدارى را بيان مى كنيم.

1. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: اسيرانى را نزد پيامبر آوردند و حضرت دستور قتل همه آنان جز يك نفر را صادر كرد.
آن مرد گفت: چگونه است كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 27، ص 69.

2. همان.

3. ميزان الحكمة، ج 3، ص 149.



صفحه 244


فقط مرا از ميان آنان آزاد كردى؟ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: جبرئيل از قول خداوند متعال به من خبر داد پنج خصلت در تو وجود دارد كه خدا و رسول، آنها را دوست دارند: اول، غيرت بسيار در مورد خانواده و محارم; دوم، سخاوت و بخشندگى; سوم، حسن خلق; چهارم، راست گويى; پنجم، شجاعت.
(1)

2. اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مى فرمايد: وقتى اسيران قبيله طى را آوردند، زنى در ميان اسيران به پيامبر عرض كرد: به مردم بگو مزاحم من نشوند و با من خوش رفتارى كنند; زيرا من دختر رئيس قبيله هستم و پدرم كسى بود كه به عهد و پيمان ها وفادار مى ماند.
اسيران را آزاد و گرسنگان را سير مى كرد.
هماره آشكارا سلام مى كرد و هرگز نيازمندى را از خود نمى راند.
من دختر حاتم طايى هستم.
آن گاه پيامبر فرمود: اين صفاتى كه گفتى، نشانه هاى مؤمنان حقيقى است.
اگر پدر تو مسلمان بود، بر او رحمت مى فرستادم.
سپس فرمود: او را رها كنيد و كسى مزاحم او نشود; زيرا پدرش كسى بوده كه مكارم اخلاق را دوست داشت و خدا مكارم اخلاق را دوست دارد.
(2)

3. نمونه ديگر از توجه پيامبر به ارزش ها، تجليل از شهيد و خانواده شهيدان بود.
در سال هشتم هجرت در جريان جنگ موته هنگامى كه فرماندهى لشكر به عهده جعفر بن ابى طالب بود، نبرد سختى در برابر دشمن كرد تا آنكه دست راست و چپ او قطع شد.
وى در حالى كه زخم هاى بسيار بر بدنش وارد شده بود، به شهادت رسيد.
پيامبر در توصيف مقام او فرمود:

اِنَّ اللّهَ اَبْدَلَ جَعْفَراً بِيَدَيهِ جَنَاحَينِ يَطيرُ بِهِما فِي الْجَنَّةِ حَيْثُ شاءَ.

خداوند در عوض دو دست جعفر كه قطع شد، دو بال به او عطا كرد كه با آنها در بهشت پرواز مى كند، به هر كجا كه بخواهد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 18، ص 108.

2. محجة البيضاء، ج 4، ص 122.



صفحه 245


پس از اين جنگ، هنگامى كه لشكر اسلام به طرف مدينه مى آمد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) همراه مسلمانان به استقبال آنان رفتند و گروهى از كودكان در حالى كه سرود مى خواندند، در ميان آنان بودند.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه سوار بر مركبى بود، فرمود: كودكان را سوار كنيد و فرزند جعفر را به من بدهيد.
آن گاه عبدالله بن جعفر را كه پدرش به شهادت رسيده بود، جلو خود سوار كرد.
عبدالله مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به من فرمود من به تو تبريك مى گويم كه پدرت همراه با فرشتگان در آسمان پرواز مى كند.
(1)

ƒ

 

85

 

تعاون و هميارى

پيامبر اسلام، مسلمانان را به همكارى و تعاون سفارش مى كرد و خود نيز مروّج اين فرهنگ بود.
با آنكه اصحاب آن حضرت همواره آماده بودند تا به جاى ايشان كارها را انجام دهند، ولى وى نمى پذيرفت.
اين روحيه حتى پيش از بعثت رسول الله(صلى الله عليه وآله) هم در وجود ايشان ديده مى شد.
پيش از بعثت، مردم مكه فقر و فشار اقتصادى شديدى را تحمل مى كردند.
ابوطالب، بزرگ طايفه بنى هاشم به جهت پرتعداد بودن خانواده اش زير فشار مالى بود.
حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) با ديدن اين وضع آرام نگرفت تا آنكه سراغ عموى ديگرش عباس كه وضع بهترى داشت، رفت و گفت: اى عباس، عائله برادرت ابوطالب زياد است و مى بينى كه مردم در فشار هستند.
بيا با هم برويم و عائله اش را كم كنيم.
يكى از بچه هايش را من تحويل مى گيرم و يكى را هم تو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سيره حلبى، ج 3، صص 68 و 69.



صفحه 246


تحويل بگير.
عباس هم پذيرفت و رفتند.
محمد(صلى الله عليه وآله)، على را همراه خود برد و عباس، جعفر را.
با اين كار خداپسندانه، دو نفر از عائله ابوطالب كم شد.
(1)

در روايتى ديگر آمده است كه با ورود پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) به مدينه، وجود مسجد براى انجام امور عبادى و كارها و گرفتارى هاى سياسى و اجتماعى مسلمانان ضرورى جلوه مى كرد.
پيشنهاد ساختن مسجد از جانب
رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مطرح و با استقبال مسلمانان روبه رو شد.
پس از اينكه زمين مسجد را خريدند، شور و شوق ساختن مسجد ميان مردم فزونى گرفت.
همه دست به كار ساختن مسجد شدند و پيامبر هم در اين امر خير كمك و همكارى مى كرد.
اُسَيْد بن حقير مى گويد: پيامبر سنگى را در بغل گرفته بود و مى آورد.
گفتم: يا رسول الله! سنگ را بدهيد من مى برم.
آن حضرت فرمود: نه، برو سنگ ديگرى را بياور.
(2)

در يكى از مسافرت ها، همين كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و يارانش از مركب هاى خويش فرود آمدند و بارها را بر زمين نهادند، تصميم جمعيت بر اين شد كه براى غذا، گوسفندى را بكشند و بپزند.
يكى از اصحاب گفت: من گوسفند را ذبح مى كنم.
ديگرى گفت: كندن پوست آن با من.
سومى گفت: پختن گوشت گوسفند با من.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هم فرمود: جمع كردن هيزم از صحرا با من.
جمعيت گفتند: يا رسول الله! شما زحمت نكشيد و راحت بنشينيد.
ما خودمان با كمال افتخار همه اين كارها را انجام مى دهيم.
پيامبر فرمود: مى دانم شما انجام مى دهيد، ولى خداوند دوست ندارد بنده اش را در ميان يارانش با وضعى ممتاز ببيند كه براى خود نسبت به ديگران امتيازى قائل شده باشد.
سپس به صحرا رفت و مقدارى خار و خاشاك از صحرا جمع كرد و آورد.
(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سيره ابن هشام، ج 2، ص 263.

2. بحارالانوار، ج 9، ص 111.

3. كحل البصر، ص 68; برگرفته از: همت سهراب پور، الگوى كامل (نگاهى به سيره اخلاقى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ، صص 91 - 93.



صفحه 247


پيامبر گرامى اسلام در تمام مشكلات و سختى ها در كنار ديگر مسلمانان بود.
در آخرين روزهاى حيات خويش كه در بستر بيمارى بود، به بلال فرمود تا مردم را فرابخواند.
آن گاه به مسجد آمد و به منبر رفت و فرمود: اى گروه اصحابم، چگونه پيامبرى براى شما بودم؟ آيا همراه شما به جهاد نپرداختم؟ آيا دندانم نشكست؟ آيا چهره ام غبارآلود نشد؟ آيا خون بر صورتم جارى نشد تا آنجا كه محاسنم را فراگرفت.
آيا از گرسنگى سنگ بر شكم نبستم؟ اصحاب گفتند: آرى يا رسول الله(صلى الله عليه وآله)، همانا تو صابر بودى و از كارهاى زشت در آزمايش الهى نهى مى كردى.
خدا برترين جزا را به تو عنايت كند.
حضرت نيز فرمود: خداوند هم به شما جزاى خير عنايت كند.
(1)

ƒ

 

86

 

حفظ حريم ها در معاشرت

نشانه هاى فراوانى از اخلاق كريمانه و بزرگوارانه، در رسول الله(صلى الله عليه وآله)وجود دارد.
حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد:

كَانَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) اَجْوَدَ النّاسِ كَفًّا وَ اَكْرَمَهُم عِشْرَةً.
(2)

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از همه مردم بخشنده تر و از همه مردم در معاشرت بزرگوارتر بود.

در بزرگوارى ايشان همين بس كه «يَقْبَلُ مَعْذِرَةَ الْمُعْتَذِرِ اِلَيْهِ; عذرخواهى كسى را كه از او معذرت مى خواست، مى پذيرفت.
»
(3) ايشان هرگز بدى را با بدى پاسخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 2، ص 508.

2. مكارم الاخلاق، ص 17.

3. سنن النبى، ص 75.



صفحه 248


نمى داد، بلكه از بدى هاى مردم درمى گذشت و آنان را مى بخشيد.
هيچ گاه نيز دوست نداشت در حضور وى از يارانش بدگويى كنند.
ايشان مى فرمود:

لا يُبَلِّغُنِي اَحَدٌ مِنْكُمْ عَنْ اَحَد مِنْ اَصْحابِي شَيْئاً فَاِنِّي اُحِبُّ اَنْ اَخْرُجَ اِلَيْكُم وَ اَنَا سَلِيمُ الصَّدرِ.
(1)

هيچ كدام از شما، درباره يكى از اصحابم چيزى به من نگوييد و به گوشم نرسانيد; چون دوست دارم هرگاه از نزد شما بيرون مى روم، سينه و دلم نسبت به يارانم، سليم و بى غلوغش باشد.

به روايت اميرالمؤمنين على(عليه السلام)، مجلس پيامبر، مجلس بردبارى، شرم و حيا، صدق و امانت بود.
سر و صدا و فرياد در آن مجلس شنيده نمى شد.
حرمت افراد هتك نمى شد و هيچ كدام در پى لغزش ديگران و عيب جويى از آنان نبودند.
همه اهل پيوند و صفا و ارتباط بر محور تقوا بودند.
بزرگان و سال خوردگان مورد تكريم و احترام قرار مى گرفتند.
به خردسالان ترحم و شفقت مى شد و افراد نيازمند و مراجعانى را كه كار داشتند، مراعات مى كردند و پناهگاه غريبان بودند.
(2)

در محضر آن حضرت، وقتى سخن گفته مى شد، همه گوش مى كردند و سخن يكديگر را قطع نمى كردند.
هنگام سخنرانى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، سراپاگوش بودند، چنان كه گويى مرغى بر سرشان نشسته است.
چون كلام پيامبر تمام مى شد، آنان آغاز به سخن مى كردند.
هنگام سخن گفتن ديگرى نيز تا پايان كلامش صبر مى كردند و به ميان سخنان او نمى دويدند.
(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار، ج 16، ص 230.

2. سنن النبى، ص 17.

3. همان.



صفحه 249


محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) همواره پربار بود; هم در جهت شناخت معارف دينى و هم الهام گيرى از اخلاق و سلوك اجتماعى و گرايش و عنايت به عبادت و تكليف.
سخنان پيامبر، روشن و گويا بود، چنان كه هر شنونده اى آن را مى فهميد: «كانَ كَلامُهُ فَضْلاً يَتَبَيَّنُهُ كُلُّ مَنْ سَمِعَهُ».
(1)

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

ما كَلَّمَ رَسوُلُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) اَلْعِبادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) اِنّا مَعْشَرُ الاَْنْبِيَاءِ اُمِرْنَا اَنْ نُكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِم.
(2)

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هرگز با مردم، با عمق عقل و درك خود سخن نگفت و مى فرمود: ما پيامبران مأموريم كه با مردم به اندازه عقل آنان حرف بزنيم، نه به قدر فهم خودمان.

جابر بن عبدالله انصارى مى گويد:

وَ كَانَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله) فِي اُخْرَياتِ النّاسِ يُزْجِى الضَّعِيفَ وَ يُرْدِفُهُ وَ يَدُلُّهُم.
(3)

پيامبر خدا آخر مردم راه مى رفت.
به ناتوانان يارى مى رساند و بر مركب خويش سوار مى كرد و آنان را راهنمايى مى كرد.

ƒ

 

87

 

خطاپوشى

با مهربانى و حوصله بسيار، اشتباه ديگران را اصلاح مى كرد.
معاويه پسر حَكَم سُلَمى مى گويد: «هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در نماز بود، مردى عطسه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مكارم الاخلاق، ص 23.

2. بحارالانوار، ج 16، ص 280.

3. مكارم الاخلاق، ص 22.



صفحه 250


كرد.
گفتم: خدايت بيامرزد! ديگر نمازگزاران با نگاهشان برايم خط و نشان كشيدند.
گفتم: ]گويا [مادرم مرده است! چرا مرا اين گونه نگاه مى كنيد؟ مأمومان، دستانشان را بر ران هايشان زدند.
چون ديدم ]با اين كارشان[ مرا به سكوت دعوت مى كنند، ساكت شدم.
هنگامى كه نماز به پايان رسيد، پيامبر مرا خواست.
پدر و مادرم فدايش باد! چنين آموزگارى كه به خوبى آموزش دهد، نه پيش از آن ديدم و نه پس از آن.
سوگند به خداوند، نه بر سرم فرياد
كشيد و نه كتكم زد و نه دشنامم داد و فرمود: در نماز نبايد حرف زد.
نماز نيايش كردن، تكبير گفتن و قرآن خواندن است».
(1)

مردم را از كارهاى ناپسند برحذر مى داشت و خود نيز از اخلاق ناپسندشان دورى مى جست.
در عين حال، اخلاق نيك و خوش رويى را از آنان باز نمى داشت.
هم نشينان خود را مورد تفقد قرار مى داد و به هر يك از آنان به اندازه اى كه مى بايست، احترام مى گزارد.
(2)

در غزوه حنين كه سهمى از غنايم را به اقتضاى مصلحت به تازه مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعى از انصار كه از پيش قدمان و مجاهدان بودند، زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجيح دادى؟ ايشان فرمود تا همگى معترضان در يك جا گرد آيند.
آن گاه با بيانى شيوا و دل نشين، آنان را از فلسفه اين كار و پندار اشتباهشان آگاه ساخت.
چنان كه همگى آنها به گريه افتادند و پوزش خواستند.
(3)

در همين واقعه، مردى از قبيله بنى تميم به نام حرقوص (كه بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض كرد و با لحن تندى گفت: با عدالت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح مسلم (نووى)، ج 5، ص 20.

2. سفينة البحار، ج 1، ص 415.

3. امتاع الاسماع، ج 1، ص 431.



| شناسه مطلب: 78864