پیوست : انقلاب اسلامی، روحانیت و امام خمینی علی دوانی
پیوست : انقلاب اسلامی، روحانیت و امامخمینی علی دوانی(1) * جناب عالی چه ویژگیها و عناصری را در پیروزی انقلاب اسلامی ایران،دارای تأثیر بارز میدانید؟ * با تشکر از جناب عالی و رفقایتان که در این راه گام بر میدارید، به نظر بنده ویژگیها و عناصری که در انقلاب اس
پيوست : انقلاب اسلامي، روحانيت و امامخميني
علي دواني(1)
* جناب عالي چه ويژگيها و عناصري را در پيروزي انقلاب اسلامي ايران،داراي تأثير بارز ميدانيد؟
* با تشكر از جناب عالي و رفقايتان كه در اين راه گام بر ميداريد، به نظر بنده ويژگيها و عناصري كه در انقلاب اسلامي ايران چشمگير و بارز بود، يكي وجود رهبري لايق و با هوش و مقاوم، و ديگري جو زمان و طول مدت انقلاب است.
ميدانيم كه قبل از امام خميني، رهبر انقلاب اسلامي ايران، چند انقلاب روحاني، سياسي و ديني داشتهايم. انقلاب علما در جهاد با روسها، انقلاب سيد جمال الدين اسدآبادي، انقلاب تنباكو و ميرزاي شيرازي، انقلاب مشروطيت، انقلاب عراق، انقلاب شهيد مدرس بر ضد رضاخان، انقلاب ملي شدن نفت و آيتالله كاشاني. اين انقلابها هيچ كدام چنانكه بايد يا كامياب نشد و يا دوام پيدا نكرد. بنده علت آن را در هر سه عامل ياد شده ميدانم. اولا در آن انقلابها رهبران ويژگي امام خميني را نداشتند. آنچه در امام جمع بود، جمعاً در رهبران انقلابهاي قبلي جمع نبود. در واقع امام حُسن همه را داشت، ولي كمبود آنها را نداشت.
هيچ كدام مانند امام مجتهد عالي مقام در فقه و اصول، و استاد توانا در فلسفه و عرفان و اخلاق نبودند، يعني همه اين علوم را با هم و در حد كمال نداشتند. بهعلاوه، شعاع فكر و عمق انديشه امام و مخصوصاً تحمل و قاطعيت ايشان در آنها نبود، هرچند آن بزرگواران نيز هر كدام داراي يكي دو جنبه از ويژگيهاي خاص امام بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. مصاحبه با حجتالاسلام علي دواني در جلسه حضوري و به صورتي مبسوطتر از مكتوب حاضر انجام گرفت. ولي بنابه درخواست ايشان، خلاصه و تنظيم حاضر ـ اعم از پرسشها و پاسخها ـ كه به قلم خود ايشان صورت گرفته، عرضه ميشود.
[104]ويژگي ديگر شخص امام كه او را به طور كلي از ديگران ممتاز ميگردانيد سلامتي كامل جسمي او بود، به طوري كه تا سن نود سالگي نه خميده شد، و نه دستش لرزش پيدا كرد. سلامتي جسم در يك رهبر انقلاب نمايانگر سلامتي كامل فكري او نيز هست. امام، بهعلاوه، سخنوري برجسته، داراي خطي زيبا و انشائي عالي به فارسي و عربي درحد يك نويسنده چيره دست، اندامي برازنده، و قيافهاي جالب بودند كه اين ديگر حسن خدا داده بود. از همه مهمتر اين كه خود امام فرمود: واللّه من هرگز از چيزي نترسيدهام! اين ويژگي امام شايد استثنايي باشد.
مطلب ديگري كه به انقلاب اسلامي ايران رونق بخشيد و آن را به پيروزي رساند، جو زمان بود. زمان براي رهبران انقلابهاي پيشين چندان مساعد نبود. وسايل ارتباط جمعي امروز، امواج راديويي و تلويزيوني، ويدئو، فيلم، پلي كپي، زيراكس و نوار براي تكثير نطقها و گرفتن صحنهها و بردن به نقاط ديگر و نمايش آنها، در آن زمانها وجود نداشت. اين عوامل در پيروزي انقلاب اسلامي ايران فوقالعاده مؤثر بود و در تسريع كار نقش مهمي داشت.
مطلب سوم، طول مدت انقلاب است. انقلابهاي ديگر چندان طول نكشيد و رهبران نتوانستند مردم را درست در جريان امر بگذارند. طولانيترين آنها كه مشروطه بود تا پايان عمر رهبرانش شش هفت سال بيشتر به طول نينجاميد. در اين مدت كوتاه آن هم در آن زمانها مشكل بود كه مردم همه چيز را بفهمند، و آنچه را بر عكس فهميدهاند از اذهان خود بزدايند و چنانكه بايد روشن شوند و راه درست را بيابند.
از سال 1341 كه انقلاب اسلامي آغاز شد تا فروردين ـ 1358 كه انقلاب به پيروزي رسيد، حدود هفده سال طول كشيد. در اين مدت رهبر انقلاب، امام خميني، دو بار دستگير شد; يك بار ده ماه و ده روز در تهران زنداني بود، و بار ديگر يكسال و اندي در تركيه تبعيد بود. چهارده سال هم در نجف اشرف تحت نظر بود. امام از عراق به اروپا رفت، در آنجا با دنيا صحبت كرد، و امواج تلويزيوني او را به دنيا نشان داد.
طي اين مدت طولاني آوازه امام در ميان قشرهاي مختلف مردم ايران و ملتهاي جهان طنين افكند. هزاران نفر از علما و دانشجويان و عامه مردم به خاطر انقلاب به زندان افتادند يا تبعيد شدند و يا به شهادت رسيدند. همه مردم هم اينها را دانستند
و از خواستههاي رهبر انقلاب آگاه شدند.
همه دانستند كه دستگاه شاه ايران مورد تمايل اكثريت قريب به اتفاق مردم نيست، و امام رهبر انقلاب او را لايق سلطنت نميداند، و اصولا دوران سلطنت به
[105]سر رسيده است. اين بود كه در 22 بهمن 1357 نظام سلطنتي فرو پاشيد و در 12 فروردين 1358 جمهوري اسلامي ايران بر ويرانه آن استقرار يافت.
* با توجه به اشارهاي كه به سير تكامل انديشه سياسي روحانيت نموديد، به نظر ميرسد از ابتداي صفويه، نوعي همكاري و ارتباط بين روحانيت و حكومت وجود داشته است. در ابتداي قاجاريه نيز مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطا بحث اذن حاكم شرع را مطرح ميكند و شاه را مأذون از جانب مرجع و فقيه عصر ميداند. اما در مبارزات مشروطه اين انديشه سياسي مطرح ميشود كه بايد نقش پادشاه را محدود كرد و آن را در چارچوب قانون قرار داد. يعني قبل از مشروطه چنين تفكري وجود نداشت و حداكثر نارضايتيها و طغيانها به جابهجايي شاه با حاكمي ديگر منتهيميشد. ولي در مشروطه اين بحث مطرح ميشود كه شاه را بايد در چارچوب قانون محدود كرد..
در دهههاي اخير فراتر از حد مشروطه نيز ميرويم و اين انديشه مطرح ميشود كه بايد ساختار و نظام سلطنتي را فرو ريخت و نظام ديگري را به جاي آن بنا كرد و بنابراين بحث از ولايت فقيه كه بايد جايگزين سيستم سياسي پيشين شود، طرح ميگردد. و سير تحول انديشه سياسي فقها وارد مرحله جديدي ميشود. جناب عالي سير تكاملي مزبور را چطور تحليل ميفرماييد، و احياناً چه نقاط عطف و يا مراحل خاصي را براي آن در نظر ميگيريد؟.
* اين سير تفكر مراحلي را طي كرده است; در زمان صفويه چون آغاز كار بود و تازه يك دولت شيعي بر سر كار آمده بود، و در مقابل دولت اسلامي سني عثماني قرار داشت، چارهاي جز همكاري با آن نبود، يعني نميشد در مقابل شاهان ايستاد. در بين مراجع و فقهاي بزرگ، مرحوم آقا محمد علي كرمانشاهي فرزند استاد كل، وحيد بهبهاني را ميبينيم كه اولين كسي بود كه اين طرز تفكر را به كرسي نشاند و عملا ولايت فقيه را پياده كرد. او در كرمانشاه حكومت شرعي تشكيل داده بود و حد جاري ميكرد، و هنگامي كه كارش مورد اعتراض فتحعلي شاه و صدراعظم او حاجي ابراهيم كلانتر شيرازي واقع شد و طي نامهاي به او نوشتند كه اين چه كاري است كه با وجود پادشاه ميكنيد؟ جواب داد كه ارتكاب امثال اين امور وظيفه اهل شرع و علماست، نه ديگران!
تا آن موقع به ياد نداريم كه فقيهي اين طور در مقابل حكام وقت بايستد و حكومت شرع را مقدم بر حكم پادشاهان و حكام بداند، و شاه هم تسليم شود. بعد از او ميبينيم سيد محمد باقر حجتالاسلام، و پس از آنها سيد محمد مجاهد و سيد جمال الدين اسد آبادي و ميرزاي شيرازي و علماي مشروطه و
[106]آيتاللهكاشاني تا امام خميني اين راه را رفتند.
* به نظر شما، شخص امام خميني در تحول فكر روحانيت تأثير گذار بوده، يا تحولات اجتماعي و تغيير شرايط، تحولات فكري روحانيت را به دنبال آورده است؟.
* بنده شخص امام را مؤثر ميدانم. اگر شخص امام با ويژگيهاي خاصي كه داشت نبود، تحولات اجتماعي نميتوانست منشأ آن همه آثار در انقلاب اسلامي گردد. شخص امام همه آن تحولات را به همراه آورد.
* به نظر ميرسد كه در تبيين حضور گسترده روحانيت در انقلاب و نهضت سياسي، بايد به دنبال انگيزههاي مشخصي بود در تحليل جناب عالي روحانيت در مبارزاتش چه انگيزههايي داشت؟.
* انگيزه روحانيون عموماً حفظ كيان اسلام از ضربه خوردن و سعي در اجراي تعاليم اسلامي و سد كردن راه نفوذ اجنبي بود. در واقع كل روحانيت و جو عصر و زمان در شخص امام خميني تبلور پيدا كرد و انگيزه جامعه روحانيت معاصر هم اعتراض به دستگاه در زمينه سلطه اجانب بر سرنوشت مملكت، ازدياد فحشا و منكر، تضييع حقوق مسلمانان، و ممانعت از اجراي درست احكام شرع بود. اين خواست همه روحانيون بيدار ما بود، ولي كسي كه آن را با شهامت مطرح كرد و تا انجام آن از پاي نايستاد شخص امام خميني بود. اگر مقاومت و مداومت و پايمردي او نبود، نهضت اسلامي فروكش ميكرد و رفته رفته خاموش ميشد. در واقع امام، مجاهد بالذات بود و سايرين مجاهد بالعرض بودند. اگر سخنان صريح و داغ و قاطع امام، و اعلاميههاي روشنگرانه و مصاحبههاي بسيار مهم آن حضرت نبود قيام ملت ايران به جايي نميرسيد، و با همه وسعتي كه داشت به ناكامي ميانجاميد.
* پارهاي از محققان در تحليل علل و عوامل و زمينههاي وقوع انقلاب، به
جنبههاي سياسي ـ اجتماعي ـ اقتصادي ميپردازند و معتقدند كه وجود كاستيها و ناراستيها در عرصههاي مزبور، نظام پيشين را دچار مشكل كرده و به ناكامي كشانده و بدين سان شرط لازم براي وقوع انقلاب شكل گرفتهبود، كه با پيدايي شروط كافي از جمله: شكل گيري انگيزه مذهبي در مردم، و تحقق رهبري امام ـ كه مورد اشاره شما بود ـ انقلاب به ظهور نشست. جناب عالي در جمع بندي نهايي، وقوع انقلاب را چگونه تحليل ميكنيد؟.
* به نظر من تحليلهاي محققان مربوط به قبل يا بعد از انقلاب است، ولي وقتي انقلاب ميشود مشكل است كه بتوان عوامل تعيين كنندهاي را به طور قطع در آن دخيل دانست. انقلاب در واقع حكم زلزله و سيل را دارد. ميبينيم كه قبل و بعد از
[107]وقوع زلزله و سيل، سخناني به ميان ميآيد; ولي همينكه آمد، ديگر اينكه چه كنم، يا چه چيز باعث آن ميشود، و يا چه كنيم كه زيان نرساند يا به حداقل برسد، و... در ميان نيست. درست در موقع وقوع زلزله يا آمدن سيل، همه نظرها مات و مبهوت است و دهانها بند ميآيد.
در يك انقلاب مانند انقلاب اسلامي ايران آن قدر عوامل و علل در كار است كه نميتوان انگشت روي يكي يا دو تاي آنها گذاشت. سالها طول كشيد و صدها گونه شرايط دست به هم داد تا انفجار حاصل شد و انتظارها به سر آمد. حال امروز
عدهاي ميآيند و پيرامون علل و جهات آن بحث ميكنند، و هر كسي هم تحليل
خاص خود را دارد.
اشاره
گفتار حاضر، تحليل جريانها و نيروهاي اجتماعي سياسي را مبناي تفسير تحولات مربوط به انقلاب اسلامي ميشمارد. از اينرو آغاز بحث با صورتبندي تحليلها و تفاسير انقلاب ايران در سه نظريه با عناوين: انقلاب با انگيزه ديني و اسلامي، انقلاب در نتيجه مدرنيزاسيون و بحران اقتصادي و انقلاب، نتيجه فضاي باز سياسي و بحران فراگير صورت ميگيرد و آنگاه با تدقيق بيشتر سه نظريه فوق به نظريه تلفيق عوامل انقلاب و نادرستي تحليلهاي تك علتي روي ميآورد. سپس در ادامه بحث، تحليل ويژه هر تحليلگر را تابع گرايشها و تمايلات او شمرده، هرگونه تحليلي را اصولا تحليل اسلامي تلقي مينمايد.
در بخش ديگر، از حضور دو نيروي اسلامي و ملي به مثابه دو جريان هميشگي در تحولات تاريخ معاصر ياد نموده و دهه بيست و سي شمسي را مقطع رقابت ميان سه نيروي چپ، مذهبيون و مليون تفسير مينمايد. آنگاه با اشارهاي به فروپاشي قاجاريه به عنوان مرحله گسست ذهنيت سياسي ايرانيان، حركت فدائيان اسلام در دهه سي را مرحلهاي از تكوين انديشه حكومت اسلامي باز ميشناسد و جريان حزب ملل را در همين راستا ارزيابي ميكند. در فراز نهايي با توجه به عنصر حكومت ستيزي در انديشه تاريخي تشيع و نقش امام خميني به عنوان قابله تاريخ تشيع، روند تحقق انديشه حكومت اسلامي را كند و كاو مينمايد و سرانجام پيروزي انقلاب را نتيجه تلفيق عوامل مختلف بازشمرده و سهم روحانيت و ديگر جريانها را در اين روند ائتلافي مورد تفسير و ارزيابي قرار ميدهد.
[110] [111]