4. گروه های سازمان یافته سیاسی

4. گروه های سازمان یافته سیاسی الف) هیأت های مؤتلفه اسلامی; این جمعیت از ابتدای دهه چهل از ائتلاف چند گروه و جمعیت اسلامی که با امام ارتباط داشتند، تشکیل گردید و فعالیت های خود را به طور مخفیانه سازماندهی کرد. این جمعیت متشکل از روحانیون، دانشجویان، بازا

4. گروه هاي سازمان يافته سياسي

الف) هيأت هاي مؤتلفه اسلامي; اين جمعيت از ابتداي دهه چهل از ائتلاف چند گروه و جمعيت اسلامي كه با امام ارتباط داشتند، تشكيل گرديد و فعاليت هاي خود را به طور مخفيانه سازماندهي كرد. اين جمعيت متشكل از روحانيون، دانشجويان، بازاريان و ساير اقشار اجتماعي بود. گروه هاي ائتلاف كننده با راهنمايي امام خميني و پي بردن به ضرورت كار تشكيلاتي، اين جمعيت را به وجود آوردند و پس از تشكيل جلسات مخفي، اركان خود را در دو بخش تنظيم كردند: 1ـ كميته سازمان مركزي، مركب از 12 نفر عضو; 2ـ شوراي روحاني با عضويت جمعي از روحانيون. طي مدت كوتاهي فعاليت، اين جمعيت موفق به توسعه شبكه خود در تهران و ايجاد هسته هايي در بيشتر شهرهاي ايران گرديد[س ش 226].

نخستوزيري

گيرنده ............ سازمان اطلاعات و امنيت كشور تاريخ ...................

فرستنده .............. س.ا.و.ا.ك شماره ....................

شماره پيروعطف ...... شماره پرونده گيرنده ..........

پيوست .......... خيلي محرمانه شماره پرونده فرستنده .........

موضوع .......هيئت مؤتلفه اسلامي...................

پيدايش هيئت:

از اواخر سال 42 اطلاعاتي به ساواك رسيده بود مبني بر اينكه تعدادي افراد متعصب ظاهراً مذهبي كه بعضاً سوابق فعاليتهاي مضره در گذشته داشته اند جلساتي به طور هفتگي و كاملا مخفيانه در منازل افراد شركت كننده تشكيل و غالباً مبادرت به بحث در باره مسائل روز ـ انتقاد از نحوه عمل دولت ـ اتخاذ تصميم براي مبارزه پنهاني با وضع موجود مملكت و تشكيل گروههاي ضربتي افراطي و تربيت و آموزش جوانان متعصب تندرو به منظور ايجاد تروريستهاي حرفه اي مي نمودند.

همزمان با اين جريانات فكر ائتلاف و همكاري با ساير دستجات مذهبي در بين اين افراد قوت گرفت و شخصي به نام مهدي بهادران كه فعلا متواري است ضمن تماس با چندتن از گردانندگان دستجات ظاهراً مذهبي در تهران و قم موجبات تشكيل هيئتي به نام هيئت هاي مؤتلفه اسلامي فراهم مي نمايد.

هدف هيئت:

از بررسي اساسنامه و مرامنامه اين هيئت كه به پيوست تقديم مي گردد اين طور مستفاد مي شود كه هدف هيئت مزبور ظاهراً مذهبي به منظور ترويج دين اسلام و يكنواخت ساختن نوع تعليمات مذهبي در حوزه هاي وابسته و توسعه شبكه در سرتاسر كشور بوده. ليكن مدارك موجود و اقارير متهمين خلاف اين مطلب را به دلايل ذيل ثابت مي نمايد:

1ـ نشرياتي كه از طرف اين هيئت تهيه و توزيع گرديده به پيوست گزارش تقديم شده كه حاوي ايجاد روح عصيان و سست كردن عقايد مردم به مباني ملي ـ تحريك افكار عمومي ـ توهين و اسائه ادب بمقامات عاليه مملكت بوده است.

2ـ چندتن از گردانندگان اصلي اين هيئت افرادي از قبيل صادق اماني ـ حبيب عسگراولادي ـ عباس مدرسي فر ـ مهدي عراقي ـ احمد شهاب معروف به شاه بداغلو بودند كه از عاملين توطئه قتل شادروان حسنعلي منصور نخستوزير سابق بوده اند.

3ـ اين افراد عامل اجراي منويات برخي از روحانيون مخالف دولت بوده و از نظر مادي و معنوي مورد پشتيباني آنان واقع مي شده اند.

4ـ يكي از گردانندگان سازمان مركزي اين هيئت بنام صادق اماني كه جزء عاملين اصلي قتل شادروان حسنعلي منصور بوده و در يكي از جلسات منعقده مسأله مبارزه عليه دولت را مطرح و پيشنهاد اقدامات حاد نموده و از مفاد اقارير متهمين اين طور استنباط مي گردد كه ساير گردانندگان اين هيئت از توطئه اي كه از طرف صادق اماني در شرف انجام بوده كم و بيش با اطلاع بودند.

5ـ تعدادي از گردانندگان و اعضاء وابسته به اين هيئت افرادي هستند كه سابقه فعاليت مضره داشته و بعضاً از طريق مقامات قضايي تحت تعقيب قرار گرفته بودند.

(سند شماره 226)

عمده ترين فعاليت هاي سياسي اين جمعيت تا قبل از تبعيد امام خميني، پخش اعلاميه، برپايي و سازماندهي تظاهرات و اعتصابات بر ضد رژيم و برپايي مجالس مختلف بود. بعد از سركوبي شديد قيام 15 خرداد و تبعيد امام خميني در پي اعتراض به لايحه كاپيتولاسيون، رهبران جمعيت تصميم گرفتند به صورت يك سازمان سياسي ـ نظامي به فعاليت مسلحانه بر ضد رژيم ادامه دهند. پس از تشكيل شاخه نظامي، اولين اقدام قهرآميز آنان، ترور حسنعلي منصور در بهمن 43 ش. توسط محمد بخارايي بود.

پس از اين ترور، اعضاي شاخه نظامي اين جمعيت، از جمله محمد بخارايي، رضا صفار هرندي، مرتضي نيك نژاد و حاج صادق اماني اعدام و ساير اعضا نيز شناسايي و به حبس هاي طولاني محكوم شدند. ولي پس از يك دوره طولاني ركود، فعاليت هاي اين جمعيت از سال 1349 ش. دوباره آغاز شد[س ش 227]. اعضاي اصلي آن، از اين زمان به بعد به همكاري صميمانه با مجاهدين خلق پرداختند و تا زمان انحراف ايدئولوژيك و انشعاب در مجاهدين خلق به اين همكاري ادامه دادند.

(سند شماره 227)

ب) حزب ملل اسلامي

اين حزب در سال 1340 ش. توسط سيد محمد كاظم بجنوردي و با هدف سرنگوني نظام سلطنتي و برقرار ساختن حاكميت اسلامي تأسيس گرديد. رسيدن به اين هدف، بنا بر استنتاجات حزب بر پايه تحليل اوضاع جامعه و تكيه گاه هاي حاكميت، جز از طريق توسل به قهر و مبارزه مسلحانه ميسر نبود. حزب براي فعاليت تشكيلاتي خود سه مرحله را پيش بيني كرده بود:

1) مرحله ازدياد و تعليم (رشد عددي و آموزش);

2) مرحله استعداد (آمادگي رزمي);

3) مرحله ظهور (مبارزه علني).

پس از آن اعضاي حزب به طور مخفيانه، خود را براي رويارويي قهرآميز با رژيم آماده مي ساختند و فعاليت اين حزب ادامه داشت تا اينكه در سال 1344 ش. بر اثر يك اشتباه، يكي از اعضاي حزب به همراه مدارك قابل توجهي به دام مأموران شهرباني افتاد و آنان به وجود حزب و ماهيت آن پي بردند. با كشف حزب، به فاصله چند هفته تمام اعضاي آن دستگير شدند و حزب متلاشي شد[س ش 228]. در اواخر دي ماه همان سال، روزنامه ها با تيتر بزرگ و جنجال زياد موضوع كشف حزب و دستگيري اعضا را همراه با عكس منتشر كردند. خبرگزاري ها و راديوهاي خارجي اهميت زيادي به اين موضوع دادند، به خصوص بر جنبه اسلامي و جوان بودن اعضاء تأكيد بيشتري داشتند. بعضي آنها را منتسب به مصر و عبدالناصر و برخي ديگر آنان را به شوروي و كمونيست ها نسبت مي دادند. عده اي نيز آنان را از فداييان اسلام مي دانستند. در يكي از روزنامه ها چنين آمده بود هدف اساسي حزب ايجاد جمهوري از طريق قيام مسلحانه ... افراد حزب قصد داشتند تحت عنوان ايجاد حكومت اسلامي دست به ترور و آشوب بزنند. تا اينكه در سال 50 سازمان امنيت اطلاع مي دهد كه اعضاي آزاد شده اين حزب فعاليت مجددي را با همكاري ساير گروه هاي افراطي آغاز نمودند[س ش 229].

(سند شماره 228)

به: رياست ساواك استان فارس (شيراز) شماره 3349/311

از: اداره كل سوم (312) تاريخ 16/4/50

در باره: فعاليت مجدد حزب ملل اسلامي

در سال 44 يك گروه 55 نفري از جوانان متعصب مذهبي در پوشش مذهبي و تحت عنوان حزب ملل اسلامي شروع به فعاليت مي نمايد. هدف حزب به ظاهر تشكيل دولت واحد اسلامي تحت قوانين اسلامي در كشورهاي مسلمان بوده ليكن در باطن هدف حزب مذكور واژگون نمودن رژيم مشروطه سلطنتي از طريق مبارزه مسلحانه، ترور و ايجاد جنگهاي پارتيزاني بوده كه نسبت به دستگيري اعضاء حزب مذكور اقدام و برابر آراء صادره از طرف اداره دادرسي نيروهاي مسلح شاهنشاهي محكوميتهايي حاصل نموده اند كه بتناوب تعدادي از محكومين حزب مذكور در عرض اين مدت آزاد و عده اي نيز هم اكنون در زندان به سر مي برند.

طبق اطلاع رسيده افرادي كه در اين مدت از زندان آزاد گرديده اند اخيراً با همكاري ساير گروههاي افراطي مذهبي فعاليتهاي مجدد خود را آغاز و قصد دارند اقداماتي در جهت خلاف مصالح كشور انجام دهند عليهذا خواهشمند است دستور فرمائيد سريعاً در زمينه فعاليتهاي حزب مذكور تحقيق و چنانچه در آن منطقه از اعضاء مذكور اقامت و يا تردد مي نمايند ضمن مراقبتهاي لازم با نفوذ منابع در جلسات آنان نسبت به شناسائي و نيز تعيين نحوه فعاليت اين گروهها اقدام و نتايج حاصله را مستمراً به اين اداره كل اعلام نمايند.

مديركل اداره سوم ـ مقدم

(سند شماره 229)

ج) نهضت آزادي ايران

نهضت آزادي ايران در ارديبهشت 1340 ش. تأسيس شد.سيدمحمود طالقاني، مهدي بازرگان و يدالله سحابي از بنيانگذاران آن بودند، رهبران و اعضاي اين جمعيت عموماً از فعّالان نهضت مقاومت ملي به شمار مي آمدند. عقيده آنان بر حفظ اصالت نهضت ملي و ادغام و وحدت آن با جنبش نوين اسلامي استوار بود. نهضت آزادي ايران طي دوران چندين ساله اختناق پس از قيام خونين 15 خرداد 42، به مبارزه خود عليه ديكتاتوري شاه در سطح داخل و خارج كشور ادامه داد.

در ابتداي دهه چهل كه مبارزات اسلامي به رهبري امام خميني به اوج خود رسيده بود، نهضت آزادي ايران به حمايت از آن پرداخت. با اينكه رهبران آن با محكوميت هاي طولاني مدت در زندان به سر مي بردند، باصدور بيانيه ها و اعلاميه ها در دفعات مختلف از قيام روحانيون و مردم مسلمان در برابر شاه حمايت كردند. به طوري كه در سوم بهمن 1341 ش. در اعتراض به برگزاري رفراندوم انقلاب سفيد، اعلاميه اي با عنوان ايران در آستانه يك انقلاب بزرگ منتشر كرد كه بازتاب وسيعي در داخل و خارج از كشور داشت و به دستگيري تعداد زيادي از رهبران نهضت آزادي منجر گرديد.

نهضت آزادي ايران در تبيين اهداف خود چنين مي گويد: رسالت نهضت آزادي ايران و ضرورت تأسيس آن، تنها براي حفظ اصالت نهضت ملي در برابر شعارهاي انحرافي جناحهاي سازش كار نبود، بلكه تأسيس آن تبلور يك ضرورت تاريخي از پيشرفت و تكامل جنبش نوين اسلامي و نهضت ملي ايران و ادغام اين دو نيرو، و وحدت آنها بوده است.

چهار اصل مسلمانيم، ايراني هستيم، تابع قانون اساسي هستيم و مصدقي ايم ويژگي خاصي به فعاليت ها و مبارزات آنان داده بود. اين خصوصيات باعث شد تا برخي از گروه ها و سازمانهاي راديكال، نسبت به مشي و اهداف نهضت و نوع برداشت هاي آنان از دين، انتقاداتي به آنان وارد كنند. با اين همه، نهضت آزادي ايران به دليل گرايش به مذهب و جنبش نوين مذهبي با جبهه ملي به افتراق و اختلاف رسيده و همراهي برخي از روحانيون با اين جمعيت، جايگاه آنان را در انقلاب و مبارزات برجسته تر ساخت. بخش امنيت داخلي ساواك در تحليلي از نهضت آزادي چنين مي نويسد[س ش 230]:

[بخشي از بولتن ويژه ساواك]

نخستوزير ســــرّي

سازمان اطلاعات و امنيت كشور

شماره 7856/112 س.ا.و.ا.ك تاريخ 30/6/51

بولتن: ويــژه امنيت داخلي

درباره: كلياتي راجع به جمعيت فدائيان اسلام، حزب ملل اسلامي، جمعيت باصطلاح نهضت آزادي و مقايسه اين دستجات با يكديگر و وجوه مشترك بين آنها

اين بولتن شامل 8 برگ است

[.............................]

3ـ جمعيت باصطلاح نهضت آزادي

اين جمعيت مركب از طرفداران محمدمصدق و افراد متعصب مذهبي و داراي رويه اي مخالف حكومت و سلطنت و پيرو افكار و عقايد مصدق و خواهان دگرگوني در نظام فعلي كشور بوده است. جمعيت مزبور در اساسنامه خود عنوان داشته جمعيت نهضت آزادي براي احياي حقوق اساسي ملت ايران و استقرار حكومت قانون منطبق بر مبادي عاليه دين مبين اسلام و قوانين اساسي كشور و اعلاميه جهاني حقوق بشر تأسيس شده است.

بدنبال نضج فعاليت هاي جمعيت مذكور تلاشهايي براي دستگيري اعضا و سران آن معمول و در نتيجه از سال 41 تا پايان وقايع 15 خرداد سال 42 اكثر اعضا و فعالين آن دستگير و تحت پيگرد قانوني قرار گرفتند و برخي از اعضاي آن كه روش فعاليت جمعيت مزبور كه به طور نيمه آشكار فعاليت داشت مورد قبول آنان نبود و خواهان اتخاذ رويه انقلابي و دست يازي به روشهاي مسلحانه بودند پايه تشكيلات جديدي را گذاردند كه پس از شناسائي اعضاي آن در سال 50 مشخص گرديد الگوي فعاليت آن منطبق با سازمان چريكي الفتح و هدفش براندازي رژيم از طريق مبارزه مسلحانه و پياده كردن قوانين اسلامي با تلفيقي از سوسياليسم بوده و بقاياي متواري آن نيز در حال حاضر با توسل به شيوه تروريستي و فعاليت هاي چريكي و خرابكارانه همچنان اقدامات خلاف خود را دنبال مي كنند و با اتخاذ مشي مسلحانه و به تبعيت از اقدامات تروريستي كمونيستهاي امريكاي لاتين و سازمانهاي پارتيزاني فلسطيني خود را ماركسيستهاي اسلامي مي دانند.

[...............................]

(سند شماره 230)

د) سازمان مجاهدين خلق ايران (سازمان آزاديبخش ايران)

اين سازمان در شهريور 1344 به وسيله سه تن از اعضاي نهضت آزادي ايران; محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان بنيان گذاشته شد. شكل گيري اين سازمان مولود شرايط و ضرورت هاي تاريخي بعد از قيام پانزده خرداد 42 بود. همان گونه كه خود اعلام مي دارند: مبارزه مجاهدين بعد از 15 خرداد 42 كه نقطه عطفي در جنبش خلق هاي تحت ستم كشورمان بود، شروع شد و بعد از 15 خرداد، جنبش مي بايست مسير ديگري را انتخاب نمايد و ضرورت انقلاب مسلحانه امري حتمي بود.

يكي از اعضاي سازمان در دفاعيات خود، انگيزه اصلي در رويكرد آنان به جنگ مسلحانه را چنين بيان مي كند: بعد از 15 خرداد 42، حنيف نژاد و سعيد محسن و بديع زادگان معتقد مي شوند كه با منطق و دليل نمي توان حق را گرفت. اينها به نهج البلاغه استناد مي كردند كه بايد حق را گرفت ... از اين به بعد مرتب گروه هايي با ايدئولوژي انقلاب مسلحانه به وجود مي آيد.

سازمان با تكيه بر سه اصل فعاليت خود را آغاز مي كند: الف) مبارزه مسلحانه; ب) تأكيد بر ضرورت تشكيلات(سازمان انقلابي); ج) مكتبي يا ايدئولوژيك بودن مبارزه; و بر همين اساس با پذيرش ايدئولوژي اسلام به عنوان تئوري راهنماي عمل خويش به تدوين ايدئولوژي اسلام مي پردازد. سازمان بر اساس ايدئولوژي توحيدي و نيز جمع بندي تجربيات تاريخي خود، به اين نتيجه مي رسد كه ايدئولوژي اسلام و بالاخص مكتب تشيع، جاي خاص و ويژه اي را در فرهنگ مردم دارد و سنت هاي انقلابي و مبارزاتي تشيع در بسيج توده هاي مردم براي امر مبارزه مي تواند نقش بارزي ايفا كند.

اين سخن رهبران سازمان بر اين واقعيت تاريخي تأكيد دارد كه يكي از عوامل مهم موفقيت نيروهاي سياسي در نفوذ اجتماعي و جلب حمايت هاي مردمي، رويكرد آنان به ايدئولوژي اسلامي خواهد بود. بنابراين مجاهدين خلق افزون بر پذيرش ايدئولوژي اسلام، با نزديك شدن به روحانيون و حتي اعزام افرادي از سازمان به حوزه هاي علميه جهت فراگيري دروس حوزوي تلاش خود را در جهت جذب افراد بيشتر به سازمان افزايش مي دهند[س ش 231].

(سند شماره 231)

در اواخر سال 1347 سازمان مجاهدين خلق ايران، پس از سه سال كار در زمينه ساختار تشكيلاتي و آشنا شدن با انقلاب هاي مختلف و كسب تجارب لازم و شناخت نسبي جامعه ايران و از طرفي ضرورت شروع عمليات نظامي، كار تدوين استراتژي را شروع كرد. پس از آن با تغيير در سازماندهي و عضوگيري جديد و ارتباط با گروه ها و شخصيت هاي مبارز و همچنين ارتباط و مذاكره با سازمان فتح و ساير جنبش هاي فلسطيني، مقدمات جنگ مسلحانه را فراهم ساخت. در سال 1349 ش. چندتن از افراد سازمان هنگام عزيمت به بيروت در دُبي دستگير مي شوند. در هنگام انتقال آنان به ايران هواپيماي حامل دستگير شدگان ربوده و به عراق مي رود. دستگيرشدگان پس از حوادثي كه در عراق رخ مي دهد، سرانجام به بيروت منتقل مي شوند. به اين ترتيب، رژيم به وجود سازمان پي مي برد و در شهريور 1350، تعداد 69 تن از اعضاي سازمان، در جريان مراسم جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي دستگير مي شوند و ضربه شديدي به سازمان وارد مي گردد. بين سال هاي 51 تا 54، مجاهدين سلسله عملياتي، از قبيل بمب گذاري و ترور اشخاص بر ضد رژيم و منافع امريكائيان انجام دادند. در مهرماه 1354 و بحران ايدئولوژيك در سازمان، سرانجام بيانيه تغيير مواضع ايدئولوژيك از سوي گروهي از مجاهدين انتشار مي يابد. انشعاب و اختلافات دروني و حتي ترور بعضي از افراد مسلمان سازمان، مانند مجيد شريف واقفي و صمديه لباف توسط طرفداران ماركسيست آن، اين تشكيلات را از تحرك اوليه باز داشت. گرايش ماركسيستي سازمان سبب دوري نيروهاي مذهبي و روحانيون حامي آنان شد. ماركسيست هاي اسلامي عنوان تازه اي بود كه از سوي رژيم بر ضد سازمان به كار گرفته شد، اگرچه اين عنوان بعدها برضد بسياري از نيروهاي مذهبي به كار مي رفت[س ش 232].

(سند شماره 232)

هـ) سازمان چريك هاي فدايي خلق ايران

پس از شكست مبارزه به شيوه مسالمت آميز سياسي، نيروهاي چپ جديد به اين نتيجه رسيدند كه جهت رويارويي با رژيم سركوبگر، كارآمدترين روش، اتخاذ شيوه مبارزه مسلحانه به عنوان يك استراتژي و برنامه عمل سياسي مي باشد. قيام خونين پانزده خرداد و سركوب آخرين مقاومت نيروهاي مخالف رژيم، آنان را به تغيير در شيوه مبارزات ناچار ساخت. فداييان خلق در بيانيه اي چنين اشاره مي كنند: 15 خرداد 42 موج كوبنده جنبش خلق ... رژيم گنديده شاه را زير ضربات سهمگين خود قرار داده است. 15 خرداد 42 همراه با هزاران شهيدش، در دوران پس از كودتاي امريكايي 28 مرداد كه شاه را به ايران بازگرداند، نويدبخش فصل جديدي از مبارزات حق طلبانه ما در آستانه اصلاحات قلابي شاه خائن بود.[س ش 233].

[صفحه اول بيانيه سازمان كه در خرداد 1357 صادر شد]

(سند شماره 233)

سازمان چريك هاي فدايي خلق ايران در اواخر فروردين 1350 از ادغام كامل دو گروه تشكيل شد: گروه اول كه به نام دو تن از مؤسسان آن، يعني پويان و احمدزاده مشهور است، در اواخر سال 46 تصميم گرفتند هسته مركزي يك گروه مخفي را به وجود آورند و شاخه هاي آن را به شهرهاي ديگر گسترش دهند. سابقه فعاليت هاي سياسي اين دو به همكاري با جبهه ملي و سپس نهضت آزادي بر مي گردد. سرخوردگي از شيوه هاي مسالمت آميز اين گروه ها، آنان را به سمت جنبش مسلحانه كه طي سال هاي 46 تا 49 در منطقه رشد يافته و روي جريان هاي داخلي اثر زيادي گذاشته بود، كشاند.

گروه پويان ـ احمدزاده تا اواخر سال 48 به مطالعات و آموزش تئوريك درباره ماركسيسم ـ لنينيسم پرداختند، و شرايط اقتصادي و اجتماعي كشور را مورد تحليل قرار دادند. در پايان سال 48، اين گروه به ضرورت مبارزه مسلحانه پي برد كه اين امر معلول شكست مبارزات سياسي در كشور و مطالعات آثار انقلابيون امريكاي لاتين بوده است.

گروه دوم كه بعدها به نام گروه جزني شهرت يافت، توسط بيژن جزني، عباس سوركي و زاهديان تأسيس شد. كادرهاي اين گروه از نظر فعاليت سياسي داراي سوابق بودند، اما از لحاظ سازمان دهي عمل مسلحانه كاملا بي تجربه بودند. در نيمه دوم دهه 40، در حالي كه خود را آماده نبرد مسلحانه مي كردند، كادرهاي اصلي آن دستگير شدند و بقاياي سازمان زندگي مخفي را آغاز كردند. دو تن از افراد گروه كه به فلسطين گريخته بودند، در سال 49 به همراه مقادير زيادي سلاح به كشور بازگشتند و به تدارك عمليات مسلحانه پرداختند. در اين رابطه با گروه احمدزاده ارتباط برقرار كردند و سرانجام اين دو گروه پس از حمله به پاسگاه سياهكل در فروردين 1350 در هم ادغام شدند و سازمان چريك هاي فدايي خلق ايجاد شد.

حماسه عمليات سياهكل كه در جنگل هاي شمال كشور رخ داد، نماد مبارزات مسلحانه چريك هاي فدايي خلق است. به رغم بزرگنمايي اين رويداد توسط فداييان خلق كه آن را پيروزي تبليغاتي بزرگي قلمداد كرده و ادعا نمودند كه با اين عمليات كوچك رژيم پهلوي را به وحشت انداختند، سياهكل يك شكست نظامي تحقيرآميز بود. البته در جنجال آفريني و هم گويي در بزرگنمايي اين حادثه، مقامات دولتي نيز نقش داشتند; زيرا رژيم قصد داشت توانايي خود را در سركوب مخالفان خود بيش از اندازه واقعي نشان دهد.

پس از ادغام گروه ها و تأسيس سازمان، تا اواخر سال 1354 با انجام چند عمليات مسلحانه بر ضد مقامات و تأسيسات رژيم به مبارزه خود ادامه دادند. اما از آن پس، كاملا آشكار شده بود كه مبارزه ميان رژيم و سازمان فدايي به بن بست رسيده است و رژيم موفق شده بود شمار بسياري از چريك ها را از ميان بردارد.

سازمان فداييان خلق در حالي كه پس از پنج سال مبارزه نتوانست انقلاب مردمي مورد نظر خود را شكل دهد و از طرفي ضربات متعدد از سوي رژيم به سازمان و سرانجام متلاشي شدن كادر رهبري، عده اي از اعضا را به ارزيابي مجدد در سال 1355 واداشت كه حاصل آن انشعاب در سازمان و اعلام موجوديت گروه جديدي با عنوان گروه منشعب از سازمان چريك هاي فدايي خلق بود[س ش 234].

ســـرّي

به: رياست سازمان اطلاعات و امنيت شماره: 9696/311

از: اداره كل سوم (311) تاريخ: 12/11/2536

در باره: انشعاب در گروه چريكهاي به اصطلاح فدائي خلق و اعلام موجوديت گروهي جديد تحت عنوان گروه منشعب از سازمان چريكهاي فدائي خلق

از چندي پيش اعلاميه هاي مضره اي در باره موضوعات مختلف با امضاء تشكيلاتي جديد تحت نام گروه منشعب از سازمان چريكهاي فدائي خلق توزيع گرديده است. عنوان فوق حاكي از انشعابي مي باشد كه در سازمان موصوف به وقوع پيوسته لكن از كم و كيف آن اطلاعات كافي در درست نبوده است. اما اخيراً گروه جديد با انتشار جزوه اي تحت عنوان اعلاميه توضيحي مواضع ايدئولوژيك گروه منشعب از سازمان چريكهاي فدائي خلق به تشريح علل انشعاب، مواضع ايدئولوژيك جديد، اهداف و برنامه ها و طرحهاي آينده گروه اقدام نموده و طي آن موجوديت سازمان كمونيستي جديدي را اعلام داشته است.

بررسي جزوه موصوف نشان مي دهد كه با توجه به ضربات متعددي كه در سالهاي گذشته به گروه چريكهاي به اصطلاح فدائي خلق وارد آمد و سرانجام متلاشي شدن كادر رهبري آن در تيرماه سال 2535، عده از اعضاء باقيمانده به ارزيابي مجدد وضعيت و اقدامات گروه در طول فعاليت آن پرداخته و به اين نتيجه رسيده اند كه ادامه فعاليت به صورت سابق، با توجه به نادرست بودن برداشت كادر رهبري نسبت به ماركسيسم، در حال حاضر امكان پذير نيست. لذا اين عده به اصطلاح با تجديد نظر در مرامنامه سازمان قبلي، در آبان ماه سال جاري جدائي كامل خود را از آن اعلام نموده و تشكيلات جديد تحت نام گروه منشعب از سازمان چريكهاي فدائي خلق به وجود آورده اند. مهمترين عللي كه به گونه نارسائيها و عيوب كار گروه قديم از جانب گروه جديد عنوان شده و در نتيجه انشعاب را به دنبال داشته به طور مختصر به شرح زير است:

الف - برداشت نادرست چريكهاي به اصطلاح فدائي خلق از مفاهيم جريان، مبارزه و تبليغ مسلحانه و نارسا دانستن عقايد تئوريسين هاي سابق گروه از جمله امير پرويزپويان و مسعود احمدزاده.

ب - تحميل عقايد فردي در گروه نسبت به اقدامات و فعاليت گروه و منحرف شده از قانون مندي خاص و تغييرناپذير ماركسيسم ـ لنينيسم.

پ - سهل انگاري در ايجاد وضع انقلابي در جامعه و اقدام به فعاليتهائي از جمله ترور فردي كه نتايج نامطلوب به دنبال داشته و اين به نوبه خود مانعي در پيشرفت وضع انقلابي به وجود آورده است.

ت - از دست دادن ايمان نسبت به پيوند با توده ها و لاجرم در پيش گرفتن مشي نادرست در به ثمر رساندن انقلاب.

ث - اتخاذ مشي غيرمنطقي مبارزه كه نتيجه آن از دست رفتن تعداد زياد از چريكها در برخورد با نيروهاي انتظامي بوده است.

ج - عدم تطابق تجربه جنبش مسلحانه با كار در ميان توده ها و تبديل تئوري گروه قديم به تئوريهاي آنارشيستي و مائوئيستي.

(سند شماره 234)

سازمان فداييان خلق نيز، مانند ساير جنبش هاي چريكي از سال 55 ـ 54 در مبارزات خود بر ضد رژيم شاه به بن بست رسيده بود. بنابراين بحران هاي درون تشكيلاتي و گسترش حركت هاي مردمي كه در نهايت در سال 56 به اوج خود رسيد، كارآمدي سازمان هاي چريكي را به شدت كاهش داد.

در كنار گروه هاي فوق مي توان به جبهه آزادي بخش مردم ايران (جاما) با گرايش ملي ـ مذهبي، گروه ابوذر و گروه هاي هفت گانه امت واحده، بدر، فلاح، صف، فلق، منصورون و موحدين كه بعدها مجاهدين انقلاب اسلامي را تشكيل دادند با گرايش مذهبي و همچنين گروه آرمان خلق، ستاره سرخ و توفان با گرايش چپ، اشاره كرد.




| شناسه مطلب: 78958