فصل پنجم : ایران در انقلاب
فصل پنجم : ایران در انقلاب بی گمان جامعه سیاسی ایران در سالهای آخر حاکمیت پهلوی وارد دوره جدیدی از پویش تاریخی خود شد. در این دوره، آشوب های سیاسی و ناآرامی های داخلی، بیش از هر زمان دیگری، موقعیت شاه را مورد تهدید قرار داد. ناتوانی نهادهای سیاسی موجود در
فصل پنجم : ايران در انقلاب
بي گمان جامعه سياسي ايران در سالهاي آخر حاكميت پهلوي وارد دوره جديدي از پويش تاريخي خود شد. در اين دوره، آشوب هاي سياسي و ناآرامي هاي داخلي، بيش از هر زمان ديگري، موقعيت شاه را مورد تهديد قرار داد. ناتواني نهادهاي سياسي موجود در پاسخ به تقاضاهاي مشاركت جويانه نيروهاي اجتماعي، بي ساماني اقتصادي و اجتماعي ناشي از روند شتابان نوسازي، ناكارآمدي و ناپايداري اين نهادها در مقابل بحران هاي فزاينده اين دوره و بالاخره حوادث و رويدادهاي پرشتابي كه رژيم را در برقراري نظمي مجدد ناكام ساخته بود، سرانجام فشارهاي شديدي بر پيكره نظام سياسي وارد ساخت و نيروهاي اجتماعي را در وضعيت انقلابي قرار داد.
در اين دوره، دولت هاي خارجي با نگراني و حساسيت زيادي، تحولات داخلي ايران را دنبال مي كردند. واكنش اين دولت ها با توجه به علائق و منافع منطقه اي شان در تغيير بود ولي همه آنها بر روي يك مسأله اتفاق نظر داشتند و آن ناخشنودي از سقوط شاه و روي كارآمدن يك دولت ديني بود.
در اين فصل از متغيرهايي سخن به ميان آمده است كه تأثير آنها را بر فراگرد انقلاب اسلامي نمي توان ناديده گرفت. بنابراين، نگارنده در پي آن نيست كه يك الگوي نظري خاص را پيش درآمد مطالعه انقلاب اسلامي قرار دهد، چرا كه امروزه نيز بسياري از نظريه پردازان در مطالعه انقلاب ها، رهيافت هاي تك عاملي را به ديده ترديد مي نگرند. اين مسأله به خصوص در مورد پديده شگرف و پيچيده انقلاب اسلامي بيشتر صدق مي كند. از اين رو در اينجا افزون بر نقش مذهب و نهادهاي مذهبي، از تأثير نوسازي و روند نامتوازن اصلاحات و هم چنين ساختار سياسي متصلب در رژيم پيشين، غفلت نشده است. اين قاعده در فصل هاي ديگر نيز غالباً رعايت شده است.