بیان مسأله

بیان مسأله نکته ای که در همین جا قابل ذکر است، اینکه غرض این پژوهش، توضیح و تبیین علت وقوع انقلاب اسلامی نیست، فرض ما این است که انقلاب اسلامی به وقوع پیوسته (به هر دلیل و علت) و ما انقلاب اسلامی و نظام سیاسی بعد از آن را به عنوان یک واقعیت (fact) پذیرفته

بيان مسأله

نكته اي كه در همين جا قابل ذكر است، اينكه غرض اين پژوهش، توضيح و تبيين علت وقوع انقلاب اسلامي نيست، فرض ما اين است كه انقلاب اسلامي به وقوع پيوسته (به هر دليل و علت) و ما انقلاب اسلامي و نظام سياسي بعد از آن را به عنوان يك واقعيت (fact) پذيرفته ايم و مي خواهيم پيش زمينه هاي فكري آن را بررسي كنيم و ببينيم چه تفكر و انديشه اي در پشت اين واقعيت نهفته است كه مسبوق به سال هاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي است.

به عبارت ديگر مي خواهيم بدانيم آيا انقلاب اسلامي خود به خود و بدون پشتوانه فكري و نظري واقع شده يا اينكه قبل از وقوع انقلاب، براي زمينه سازي آن تلاش هاي فكري و نظري صورت گرفته است؟ اگر چنين تلاش هاي فكري و نظري انجام شده، از سوي چه گروه و جرياني بوده و كدام جريان فكري در سالهاي قبل از انقلاب اسلامي، طرحي از انديشه انقلاب اسلامي داشته است؟ آيا انقلابيون و مخالفين رژيم، طرح و برنامه اي براي انقلاب داشتند يا انقلاب اسلامي، خود به خود و از طريق مكانيسم هاي اتفاقي و ساختاري اتفاق افتاد و انقلابيون با پذيرش واقعيت، به تكاپو افتادند كه براي آن، مباني نظري و فكري دست و پا كنند؟

غرض اين نيست كه نقش عوامل ساختاري و شرايط عيني جامعه را به طور كلي نفي كنيم، بلكه ادعاي ما آن است كه انقلابي به عظمت انقلاب اسلامي، بدون پشتوانه فكري و نظري نبوده است و در سالهاي قبل از انقلاب، انديشمندان و متفكران جامعه روي مباني فكري آن كار كرده و طرح انقلاب اسلامي و نظام سياسي بعد از آن را ارائه داده اند. در واقع، انقلاب اسلامي و نظام سياسي متعاقب آن، ناشي از تصادف و اتفاق نبوده است.

اين پژوهش مبتني بر اين پيش فرض است كه تحولات سياسي ـ اجتماعي و انقلاب ها، مسبوق انديشه و تفكر است و به تعبير شهيد مطهري هر نهضت اجتماعي بايد پشتوانه اي از نهضت فكري و فرهنگي داشته باشد.(3) بدين لحاظ، قبل از وقوع هر انقلاب، بايد ضمن طرد و نفي نظري نظام موجود، يك مكتب فكري جديد به وجود آيد و بر مبناي آن يك نظام سياسي ـ اجتماعي ايده آل طراحي شود تا پس از پيروزي انقلاب نيز همين طرح نظري و فكري، مبناي مهندسي اجتماعي و تبيين نظامات مختلف جامعه قرار گيرد.(4)

به عبارت ديگر، ملتي كه هيچ يك از مبادي و مقدمات نظري انقلاب را نساخته باشد، مشكل است كه با عمل گرايي صرف، بتواند نظام سياسي مستقر را سرنگون كند و پس از آن با روند سعي و خطا، يك نظام سياسي ـ اجتماعي مستحكم برپا كند. بر همين اساس و با عنايت به تجربه تاريخي انقلاب هاي دمكراتيك غربي، انقلاب اسلامي ايران نيز داراي مباني و مبادي فكري و نظري است كه طي سالهاي قبل از وقوع انقلاب ساخته شده اند.

سؤال اصلي اين پژوهش آن است كه تحولات فكري ـ فرهنگي اين دوره (57 ـ 1332) چه تأثيري بر شكل گيري انديشه انقلاب اسلامي داشته اند و آيا با عنايت به اين تحولات مي توان گفت كه انقلاب اسلامي ايران داراي يك مبناي فكري و نظري مدون بوده است؟ در آن صورت، سهم و نقش هر يك از جريان هاي فكري عمده اين دوره در بناي ساختمان بلند انديشه انقلاب اسلامي چه اندازه است و كدام يك از جريانهاي مذكور را مي توان سازنده و مبتكر انديشه انقلاب اسلامي دانست؟

بدين منظور، مكتب فكري حامل انديشه انقلاب اسلامي را در لابلاي تحولات فكري ـ فرهنگي اين دوره جستجو مي كنيم; يعني براي انقلاب اسلامي قايل به مباني فكري و نظري هستيم و دستيابي به اين مباني را در گرو بررسي اصول تفكر و انديشه جريان هاي فكري عمده ايران در دوره مذكور مي دانيم. بديهي است كه بررسي نقش و سهم هر يك از جريان هاي مذكور در شكل گيري انديشه انقلاب اسلامي، گامي است به سوي درك و دريافت مباني فكري انقلاب اسلامي.




| شناسه مطلب: 78974