د. روش شناسی

د. روش شناسی استفاده ای که از بحث اصالت و حقیقت فرد در این پژوهش می شود، یک بهره معرفت شناختی است و آن عبارت است از تأکید بر اراده آزاد انسان در مقابل جبر محیط و ساختارهای اجتماعی و نیز نقش تاریخ ساز انسان در تحولات جامعه و تاریخ. وقتی از اصالت انسان بحث

د. روش شناسي

استفاده اي كه از بحث اصالت و حقيقت فرد در اين پژوهش مي شود، يك بهره معرفت شناختي است و آن عبارت است از تأكيد بر اراده آزاد انسان در مقابل جبر محيط و ساختارهاي اجتماعي و نيز نقش تاريخ ساز انسان در تحولات جامعه و تاريخ. وقتي از اصالت انسان بحث مي كنيم، بدين معني است كه ما حق نداريم و نمي توانيم اراده، اختيار و استقلال فكري انسان را به عنوان يك عامل تعيين كننده نفي كرده و آن را تابع تاريخ يا جامعه شناسي قلمداد كنيم.

1. روش هاي مختلف; در روش تاريخ گرايي، شرايط اجتماعي و تاريخي پيدايش تفكر بحث مي شود و محتواي انديشه با اوضاع و احوال تاريخي مرتبط مي شود. روش جامعه شناختي نيز انديشه و تفكر را صرفاً بازتاب ساختارها و منازعات اجتماعي و

1. سيدمحمدحسين طباطبايي، بررسي هاي اسلامي، به كوشش سيدهادي خسروشاهي، ص 202.

2. رضا داوري، دفاع از فلسفه، ص 40.

[71]

اقتصادي هر دوران به شمار مي آورد.(1) اگر خوب دقت كنيم، مي بينيم اين دو شيوه، تفكر را امر بالعرض و منبعث از امور تاريخي و مشخصات ويژه هر دوران مي دانند و اصالت و استقلال انديشه را مستقل از امور و مناسبات تاريخي و اجتماعي، نفي مي كنند. با اين وجود، قصد ما انكار رابطه انديشه با طبيعت و ماهيت دوران تاريخي نيست; بلكه تأكيد ما بر فرد انسان، نفي قيود محدودكننده انديشه و تفكر است، نه تأكيد بر شيوه ضدتاريخي تفكر.

علاوه بر اين در جامعه شناسي نيز براي شناخت پديده هاي اجتماعي، بين روش هاي تبييني و تفهّمي تمايز قابل مي شوند. در روش تبييني يا اثباتي، بررسي ساختار و كاركرد پديده و قوانين حاكم برآن، قطع نظر از ذهنيت و نظام معاني و ارزشي محيط برآن بررسي مي شود; اما در روش تفهّمي، جامعه شناس ساختها و نهادهاي اجتماعي را در متن تجربه و آگاهي انسان، بررسي مي كند.(2) در اين روش در نظر گرفتن وجه معني و ارزشي، براي شناخت رفتار اجتماعي ضرورت دارد و غرض ما هم تأكيد بر كاربرد روش تفهّمي در تحوّلات اجتماعي و انقلاب است.

در نظريه هاي انقلاب نيز چنين تمايزي وجود دارد و برخي از نظريه هاي انقلاب، با استفاده از روش تبييني يا اثباتي درصدد كشف معناي واقعي و نهايي انقلاب هستند و حاصل انقلاب را بدون توجه به عقايد و نظرات افراد دخيل درآن، ارزيابي مي كنند. رئاليست سياسي، در انقلاب تنها مبارزه قدرت مي بيند و به ادعاهاي گروههاي درگير در آن بي اعتناست. برخي ديگر از نظريه هاي انقلاب، با كاربرد روش تفهمي به توضيح انگيزه هاي آگاهانه انقلابيون مي پردازند و شناخت مفهوم انقلاب را خارج از متن معاني، انديشه ها و علايق آگاهانه افراد، ناممكن مي دانند.

كاربرد روشي تفهمي در اين تحقيق بدان معني است كه قبل از انقلاب، انديشه، تفكر و برنامه اي از سوي انقلابيون وجود دارد كه آگاهانه طراحي شده است و بايد در تبيين و تحليل انقلاب مورد توجه قرار گيرد. اين موضوع در واقع، جزو مباني هر انقلاب است و

1. حسين بشيريه، مسائل اساسي در فلسفه، نشريه دانشكده حقوق و علوم سياسي، ش 25، ص 192.

2. حسين بشيريه، انقلاب و بسيج سياسي، ص 23.

[72]

اگر ما به چنين مباني و طرح آگاهانه اي اعتقاد نداشته باشيم، ناچار بايد نظام سياسي ـ اجتماعي بعد از انقلاب و ايدئولوژي و ارزش هاي آن را حاصل تحولات بعد از انقلاب بدانيم و اين بدان معني است كه انقلاب يك عمل و پراتيك صرفاً سياسي است و به طور اتفاقي و طبيعي، رژيم حاكم سرنگون مي شود و انقلابيون پس از پيروزي، براي عمل سياسي گذشته خود، مباني فكري و نظري درست مي كنند و در واقع نظريه، تابع عمل مي شود. در روش تبييني آنچه مهم است، واقعيت انقلاب است، نه رفتار و انديشه انقلابيون.

اگر علل، عوامل و شرايط پيدايش انقلاب را به عوامل عيني يا ساختاري و عوامل ذهني و انديشگي تقسيم كنيم، روش تبييني، بر شرايط عيني و ساختاري انقلاب تأكيد مي كند و روش تفهمي، بر شرايط ذهني و مباني فكري و ايدئولوژيك آن مي پردازد. در رهيافت اول، جامعه بايد ابتدا براي خود نقطه عزيمت انقلاب و اوضاع و شرايط لازم براي وقوع آن را فراهم سازد و سپس انقلابيون بيايند و نظام و ساختارهاي پوسيده را تخريب كنند. به عبارت ديگر، شرايط عيني و ساختاري جامعه موجب پيدايش شرايط ذهني انقلاب مي شوند و انقلاب پديده اي اساساً ساختاري است. اما در رهيافت تفهّمي، پيدايش آگاهي و تفكر، شرط وقوع انقلاب است و اراده انقلابيون و سازمان انقلابي نقش مهم و درجه اول را دارند.(1)

بر همين اساس، والنتاريسم ( voluntarism ) يا اراده گرايي، مكتب فكري مهمي در تاريخ است كه تأثير اراده را در تعيين فرايند تاريخ بيشتر از تأثير عوامل ساختاري مي داند. در جامعه شناسي نيز نظريه اراده گرايي جايگاه مهمي دارد و جبرگرايي پذيرفته نيست. در حالي كه جامعه شناسان قبل از پارسونز عمدتاً روي شرايط اجتماعي مؤثر بر فرد تأكيد داشتند، پارسونز اين شرايط را قابل احتراز مي دانست.(2) نكته اصلي نظريه اراده گرايي پارسونز در آن بود كه مي گفت كوششهاي انسان هميشه در آنچه به وقوع مي پيوندد، تأثير مي گذارد زيرا پارسونز انسان را موجودي مي ديد كه همواره هدفهايي را دنبال مي كند و كوششهايش مي تواند زندگي او را تغيير دهد.

1. همان، صص 32 ـ 28.

2. آلوين گولدنر، بحران جامعه شناسي غرب، ترجمه فريده ممتاز، ص 210.

[73]

2. رهيافتهاي تحليلي انقلاب;

نظريه هاي ساختاري و جامعه شناسي انقلاب، علل انقلابها را در ديناميك و پويايي هاي روابط بين اعضاي جامعه جستجو مي كنند. بر همين اساس، روي سيستم نهاد و طبقات اجتماعي تأكيد مي كنند(1) و متغيرهاي توضيح دهنده اقتصادي، فرهنگي، سياسي يا روانشناسي را كمتر اهميت مي دهند. بخصوص نقش بسيار كمي براي عمل ويژه فردي، خصوصيات فردي و طرز فكر ويژه انقلابيون قايل مي شوند.

اسكاچ پل انقلاب را صرفاً بر اساس متغيرهاي ساختاري و روابط ديناميك بين طبقات پايين جامعه تجزيه و تحليل مي كند و بهاي كمي به نقش انسانها در تحقق انقلاب مي دهد.(2) بدين لحاظ، مورد انتقاد مايكل كيمل قرار گرفته است; به تعبير مايكل كيمل، اسكاچ پل فراموش مي كند كه انسانها مي انديشند و عمل مي كنند و حلقه واسطي بين موقعيتهاي ساختاري و فرايندهاي اجتماعي هستند.(3)

اسكاچ پل تبيين غيرساختاري انقلاب ها را نمي پذيرد و با انكار ماهيت ارادي آنها، تبيين انقلاب ها را صرفاً براساس عوامل تعيين كننده ساختاري امكان پذير مي داند. بدين لحاظ، استن تيلور ضمن اشاره به مدل ساختاري جبرگراي وي،(4) تأكيد مي كند كه متغيرهايي هم وجود دارند كه در تبيين انقلاب ها حايز اهميت هستند و برقراري هرگونه رابطه بين متغيرهاي ساختاري و نتايج انقلابي با وساطت همين عوامل غيرساختاري است.

اگر به عوامل و شرايط ساختاري تأكيد كنيم و قايل شويم كه انقلاب ها ساخته نمي شوند، بلكه مي آيند،(5) حوزه و ميدان عزم انقلابي آگاهانه را در تغيير ساختار

,rolyt nats .

tic.po .01.p ,

استن تيلور مدل هاي مختلف نظريه هاي ساختاري را در كتاب خود بررسي كرده است كه مراجعه به آن بسيار مفيد است.

2. كتاب اسكاچ پل اخيراً ترجمه شده است. البته اين كتاب مربوط به سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي است و بعد از انقلاب، وي با نوشتن يك مقاله در توضيح انقلاب اسلامي، در نظريه خود تجديد نظر كرد، ولي چارچوب ساختاري آن عوض نشد.

,lemmik leahcim .

tic.po.581 .p ,

,rolyt nats .

tic.po .84 - 64 .pp ,

5. عبارت معروف وندل فيليپس كه بسيار مورد استفاده اسكاچ پل و به نظرش جمله اي قابل تعمّق و دقيق است. اين تعبير حاكي از عدم دخالت اراده انساني در انقلاب ها و صرفاً وقوع تصادقي انقلابهاست. ر.ك به: اسكاچ پل، پيشين، ص 35 و نيز:

t.skocpol, "rentier state..." , op.cit, p.266.

[74]

جامعه بسيار محدود كرده و نقش بسيار كمي به اراده انقلابيون داده ايم.

برخلاف نظريه هاي جامعه شناختي و ساختاري كه انقلاب را ناشي از تغيير و تحول در ساختارها و شرايط اجتماعي مي دانند، در انديشه و تفكر اسلامي، انقلاب ريشه در ساختمان دروني انسان دارد(1) و بر همين اساس است كه مي بينيم انبياي الهي در دعوت خود ابتدا سراغ درون انسان مي روند و مي خواهند از درون، انقلاب ايجاد كنند. بدين لحاظ در تحولات اجتماعي و انقلاب ها، عالم درون انسان نقشي مهم تر از محيط بيرون و شرايط اجتماعي دارد.

در حوزه فلسفه سياسي نيز، نظريه هاي سياسي متفكرين به طور عمده استنتاجي از انسان شناسي فلسفي و به عبارتي برداشت اين متفكرين از انسان و فطرت او است. توماس اسپريگن معتقد است كه هر بحثي درباره مدينه فاضله و حكومت كمال مطلوب به طور مستقيم با بحث درباره سرشت آدمي، انگيزه هاي اصلي و قابليت هاي او مربوط مي شود.(2)

بدين لحاظ، حكومت را مي توان مصداق فطرت انساني دانست و به راز اين معما پي برد كه چرا از سال 400 ق.م تاكنون، همه بحث هاي نظريه هاي سياسي با كوشش متفكران براي فهم پويايي روان آدمي آميخته بوده است. اين واقعيت انكارناپذير حاكي از آن است كه كوشش براي حل و فصل نابسامانيهاي سياسي ـ اجتماعي نمي تواند بدون توجه به سرشت آدمي باشد.

تأكيد بر نقش انسان و سرشت دروني او در انقلاب، بدين دليل است كه به نظر ما در يك جامعه اسلامي مبتني بر تفكر و اعتقاد اسلامي، نمي توان براي تبيينِ انقلابي به عظمت انقلاب اسلامي، سراغ نظريه هاي ساختاري و جامعه شناختي رفت و به نظام معاني و ارزشي جامعه توجه نكرد. جامعه اي كه قرنها با اسلام مأنوس بوده و به صورت سنتي زيسته و حتي مستلزمات عصر جديد را نيز به سبب همين اعتقادات خود نتوانسته هضم كند، چگونه با نظريه هاي ساختاري كه با توجه به شرايط عيني جوامع سكولار و مدرن غربي ساخته شده اند، قابل تبيين خواهد بود؟!

1. مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، صص 30 ـ 29.

2. توماس اسپريگن، پيشين، ص 82 .

[75]

اسكاچ پل كه مهم ترين نظريه پرداز معاصر انقلاب و اساساً ساختارگرا است، در مورد انقلاب اسلامي ايران، به ايدئولوژي و نقش اسلام توجه كرده و با تجديدنظر در نظريه انقلاب خود، عوامل ايدئولوژيك و فرهنگي را نيز در ايجاد حركتهاي اجتماعي مطرح كرده است.. وي با اين تجديدنظر، پذيرفت كه انقلاب اسلامي ايران، آگاهانه و به صورتي بسيار بي نظير از طريق يك نهضت مردمي ساخته شده است و تشيع، هم از لحاظ سازماني و هم به لحاظ فرهنگي در ايجاد آگاهانه انقلاب اسلامي نقش داشته است.(1)

اگر بخواهيم يك قياس ساده انجام دهيم، شرايط عيني و ساختاري در مقابل عوامل ذهني و فكري، همانند ماده در مقابل روح است. براساس همين قياس مي توان زندگي اجتماعي را ساخته ذهن آدميان، نيازها، بيم و اميد، توقع، آرزو و انگيزه هاي آنان و جامعه و نهادهاي آن را نيز تبلور و تجسم فرد و ويژگي هاي او دانست و جامعه و نهادهاي اجتماعي را بر حسب طبيعت بشري و ابعاد و وجوه زيستي و رواني انسانها توضيح و تبيين نمود;(2) زيرا همه پديده هاي اجتماعي در نهايت قابل ارجاع به پديده هاي زيستي و رواني بشرند و اهميت و اصالت نهادهاي اجتماعي، بستگي به اهميت و اصالت منشأ تكويني فردي آن دارد و مهم ترين بعد از ابعاد وجودي انسان، بعد روحي و رواني او است.(3)

بدين لحاظ، تأكيد اين پژوهش بر آن است كه براي تبيين انقلاب اسلامي بيش از هر چيز بايد به روح آن توجه كرد و روح انقلاب چيزي جز مباني فكري و نظري آن نيست و اين امر، علاوه بر اصالت انسان و ابعاد معنوي آن، ناشي از تمايزات فرهنگي و ارزشي جامعه ايران است; زيرا بررسي انقلاب به ميزان زيادي عجين با ارزش هاست و معرفت نسبت به انقلاب ها، ذاتاً ايدئولوژيك و ارزشي تلقي مي شود(4) و نمي توان تفاوت و تنوع فرهنگي و ارزشي جوامع را ناديده گرفت.

. t.skocpol, "rentier state..." op.cit, p.267.

2. محمدتقي مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، صص 289 ـ 288.

3. همان، ص 290.

. stan tylor, op.cit, p.152.

[76]

بنا بر همين ملاحظات، ما نقطه عزيمت فكري خود را در تحليل انقلاب اسلامي بر فرد انساني گذاشته ايم و اين فرد، يك فرد مستقل نفساني نيست كه تكليف همه چيز را با اراده مستقل خود معين كند و خود را داير مدار هستي و مركز دايره هستي بداند; بلكه منظور از فرد همان طبيعت انساني و نهاد خدادادي انسان است كه به هدايت طبيعت و تكوين عمل مي كند.




| شناسه مطلب: 78989