هـ . انسان و محتوای باطنی

هـ . انسان و محتوای باطنی از آنچه گذشت، به این نتیجه می رسیم که فرد انسانی اساس و منشأ تکوین جامعه است(1) و شرایط پیدایش وضعیت انقلابی، به وضعیت فرد، عواطف، احساسات، متفکران و نیز تصور فرد نسبت به جایگاه خود مربوط می شود. به عبارت دیگر، در تبیین انقلاب و

هـ . انسان و محتواي باطني

از آنچه گذشت، به اين نتيجه مي رسيم كه فرد انساني اساس و منشأ تكوين جامعه است(1) و شرايط پيدايش وضعيت انقلابي، به وضعيت فرد، عواطف، احساسات، متفكران و نيز تصور فرد نسبت به جايگاه خود مربوط مي شود. به عبارت ديگر، در تبيين انقلاب و تحولات اجتماعي آنچه اساسي است، وضعيت عيني و ذهني است نه منافع طبقات و گروههاي اجتماعي.

اين توجه به فرد انساني گرچه ممكن است نظريه هاي فردگرايانه را تداعي كند. ولي همان گونه كه گفتيم، تأكيد ما بر فرد انساني به هيچوجه ارتباطي با انديويدآليسم غرب ندارد و قصد ما صرفاً تأكيد بر انسان با طبيعت خدادادي او (صرف نظر از پيرايه ها و تعلقات) است كه در فلسفه سياسي، نقطه عزيمت فكري اساسي ترين مسايل تلقي مي شود و هر دستگاه فكري ـ فلسفي، بر پايه برداشت خاصي از نهاد و طبع همين انسان بنا مي شود.(2)

به همين علت، ماهيت طبع انسان، بنياد تعيين كننده بسياري از پاسخهايي است كه هر دستگاه فلسفه سياسي به مسايل اساسي خود مي دهد.(3) اين انسان همان طور كه گفتيم، جسم سه بعدي صرف نيست، بلكه عالم صغير است و علاوه بر صورت ظاهر، داراي محتواي باطني و عالم درون است كه در تفكر اسلامي بسيار مهم تر و تعيين كننده تر از صورت ظاهر اوست. به تعبير مولوي:

اي برادر تو همه انديشه اي ***** مابقي را استخوان و ريشه اي

1. محمدجعفر نجفي علمي، برداشتي از جامعه و سنن اجتماعي در قرآن، ص 61 .

2. حسين بشيريه، مسايل اساسي در فلسفه سياسي، پيشين، صص 194 ـ193.

3. همان، ص 201.

[77]

1. انديشه و اراده;

درون يا محتواي باطني انسان، در ديدگاه شهيد صدر، همان انديشه و آرمان به اضافه اراده اوست. بر همين اساس، ايشان محتواي باطني انسان را در مقايسه
با مجموعه پيوندهاي اجتماعي، نظامات زندگي و تشكيلات بشري، زير بنا و منشأ تمام تطوّرات و تغييرات مي داند.(1)بدين لحاظ، فرد علاوه بر اينكه منشأ تكوين جامعه است (به لحاظ وجودي و حقيقي)، منشأ و اساس جنبش هاي تاريخي است (به لحاظ
انديشه و اراده) و مشيت خداوند هم از طريق اراده انسانها و افراد، در درون جامعه
جرياني اجتماعي به وجود مي آورد كه استمرار آن، تحت شرايط خاصي تاريخ را مي سازد.(2)

شهيدمطهري نيز در همه تحليل ها و مباحث خود در مورد جامعه، از فرد و ويژگي ها و خصوصيات نفساني انسان آغاز مي كند و ذات، سرشت و طبيعت دو قطبي درون او را ريشه و منشأ انقلاب ها مي داند و ارزشهاي انساني را به دليل اصالت داشتن و ناشي شدن از سرشت انسان، عامل اصلي حركات تاريخ مي شمارد.(3) به نظر ايشان، اسلام بر روي ساختمان دروني انسانها، فطرت و انسانيت آنها تكيه دارد(4) و همين هاست كه انقلاب را شكل مي دهد، نه تغييرات اجتماعي محض. آيت اللّه مصباح نيز ريشه همه امور و شئون اجتماعي و انساني را به روح آدمي ارجاع مي دهد.(5)

مطابق بينش الهي، انسان يك تابلوي سفيد (tabula ruza) و نوار خالي نيست كه هر شكلي بخواهند به آن بدهند; بلكه انسان به لحاظ داشتن فطرت و استعدادهاي بالقوه و نيز با استفاده از آزادي و اختيار، مي تواند در زندگي فردي و اجتماعي خود، دست به دگرگونيهاي اساسي بزند و در سرنوشت خود و ساختن جامعه و تاريخ نقش ايفا كند و به همين دليل در برابر كارهاي خود مسئوليت هم دارد.(6)

1. محمدباقر صدر، تفسير موضوعي سنتهاي تاريخ در قرآن، ص 194.

2. جعفر نجفي علمي، پيشين، ص 68 .

3. مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، صص 90 ـ 88 .

4. همان، ص 29.

5 . مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 83 .

6 . يعقوب جعفري، بينش تاريخي قرآن، صص 72 ـ 68 .

[78]

اما چيزي كه انسان در اين عرصه در اختيار دارد، تنها تصور آينده در ذهن اوست; يعني آينده براي انسان، وجود ذهني دارد و به دنبال همين وجود ذهني، تصميم و اراده مطرح مي شود.(1) بدين لحاظ در مسير تاريخ، آينده و غايت طلبي براي انسان چيزي جز وجود ذهني نيست و به دنبال همين حركت ذهني است كه تصميم و اراده بهوجود مي آيد.

تصور آينده در ذهن انسان، همان چيزي است كه شهيد صدر از آن به عنوان محتواي باطني انسان ياد مي كند كه بنياد حركت تاريخ را مي سازد(2) زيرا وجود ذهني از يك سو نشان دهنده جنبه فكري و از سوي ديگر، نشان دهنده نيرو و اراده است كه انسان را به سوي هدف برمي انگيزد; يعني وجود ذهني هدف، حاوي انديشه و اراده است و با تركيب اين دو، سازندگي آينده بر صحنه اجتماعي تحقق مي يابد.

بنابراين در حقيقت، دو مقوله فكر و اراده، تشكيل دهنده ضمير انسان و محتواي باطني او هستند و در نهايت، محتواي دروني انسان سازنده حركت تاريخ است; زيرا انسان علاوه بر اينكه به لحاظ علت فاعلي، اعمال اجتماعي، موجب تحول در جامعه مي شود، به لحاظ علت غايي نيز فكر و اراده انسان، محرك عمل است و ساختمان جامعه، با همه پيوندها، سازمانها، انديشه ها و خصوصياتش، بر روي محتواي باطني انسان (به عنوان زير بنا) قرار دارد و هرگونه تغيير و تكاملي در روبناي آن، تابع تغيير و تكامل زيربناست.

2. رابطه انسان و جامعه;

بر همين اساس، مي توان گفت كه ساختمان جامعه بر روي دو پايه بنا مي شود: وجود ذهني انسان و اراده و تصميم انسانها براي تحقق بخشيدن به ايده آل هاي ذهن. هر چيزي كه در جامعه واقع مي شود، به منزله روبنايي است كه زير بناي اصلي آن، انديشه و وجود ذهني انسان و سپس، اراده اي است كه در وجود او پيدا مي شود و سبب وقوع حوادثي در عالم خارج مي گردد.

شهيد صدر، رابطه بين محتواي باطني انسان و روبناهاي اجتماعي و تاريخي را يك

1. محمدباقر صدر، تفسير موضوعي سنتهاي تاريخ در قرآن، ص 44، سخنراني مترجم.

2. همان، صص 194 ـ 193.

[79]

رابطه متبوع و تابع و يا رابطه علت و معلول مي داند كه در آيه شريفه انّ اللّه لايغيّر مابقوم حتّي يغيّروا ما بانفسهم ،(1) به عنوان يك سنت تاريخي و يك قاعده اساسي در تحولات اجتماعي ذكر شده است. مطابق آيه مذكور، تغيير شئون و اوضاع اجتماعي هر قومي، تغييري روبنايي است و تغيير بنيادي تغييري است كه در خود قوم پديد مي آيد و منشأ هر تغيير بنيادي ديگري است.(2) بنابراين ظواهر و شئون روبنايي جامعه، به شرطي عوض مي شوند كه زيربناي فكري جامعه عوض شده و تغييري بنيادي در بينش، اراده و وجود ذهني بهوجود آمده باشد. شرط ديگر براي تحول جامعه، آن است كه تغيير دروني، انعكاس اجتماعي داشته باشد و فكر جامعه مجموعاً عوض شود (نه يك يا چند نفر) و اراده و خواست يكپارچه ملت پشت سر آن باشد. به دنبال آن است كه يك تغيير اراده پيش مي آيد و حركتي در خارج تحقق مي يابد.(3) انقلاب، علاوه بر اينكه مسبوق به انديشه و آرمان است، به اراده و عمل يك ملت نيز بستگي دارد.(4) ملتي كه از وضع موجود ناراضي است و وضع مطلوبي را در ذهن خود تصوير و آرزو مي كند، به دنبال آن بايد يك روحيه پرخاشگري، مبارزه، طرد و انكار نيز داشته باشد تا دست به انقلاب بزند;(5) وگرنه روحيه رضا، تسليم، تمكين و ظلم پذيري، منجر به انقلاب نمي شود، حتي اگر انديشه و آرمان انقلاب نيز وجود داشته باشد.

شهيد صدر، ضمن اشاره به اينكه انسان و محتواي باطني او (انديشه و اراده) منشأ تحولات سياسي ـ اجتماعي است، با استفاده از آيه شريفه، بين زيربناهاي فكري و ظواهر و شئون يك ملت (به عنوان روبنا)، يك رابطه و پيوند علّي برقرار مي كند و تغيير ظواهر و شئون يك ملت را منوط به تغيير وضع نفساني همه آن ها مي داند.(6)

با استفاده از اين قاعده اساسي، مي توان مكانيسم تحولات سياسي ـ اجتماعي، از

1. سوره رعد، آيه 11.

2. محمدباقر صدر، تفسير موضوعي سنت هاي تاريخ در قرآن، صص 195 ـ194.

3. همان، ص 45، سخنراني مترجم.

4. همان، ص 170.

5. مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 43.

6. محمدباقر صدر، تفسيرموضوعي سنت هاي تاريخ در قرآن، صص 195 ـ 193.

[80]

جمله انقلاب را هم از طريق تغيير و تحول در افكار و انديشه ها دانست كه اراده و عمل يكپارچه ملت، اين تغيير و تحول را به عرصه اجتماع مي كشاند و موجب وقوع تحولات در عالم خارج مي شود. به عبارت ديگر، شرط لازم براي وقوع تحولات، تغيير در افكار و انديشه هاست و شرط كافي آن داشتن روحيه پرخاشگري و مبارزه و اراده يكپارچه ملت است كه نهايتاً منجر به تحقق عمل خارجي مي شود.

اگر حركتي در خارج صورت بگيرد و متكي و مسبوق به تغيير بنيادي و زيربنايي در فكر و انديشه نباشد، نشانه جدايي بين نظر و عمل است. به عبارتي، عمل بي انديشه و نظر است و موجب ناهماهنگي و عدم تطابق زيربنا و روبنا مي گردد. بر همين اساس، اسلام جهاد في سبيل اللّه را جهاد اصغر و روبنايي دانسته و آن را منوط به جهاد پايه اي و زيربنايي (جهاد اكبر) در درون انسان ميداند.

در انديشه و تفكر اسلامي، تغيير در ظاهر و باطن، بايد دوش به دوش هم پيش برود تا انسان بتواند باطن خود را بسازد. از آنجا كه هر بنايي بايد روي يك پايه و اساسي قرار گيرد، اسلام ساختمان دروني و محتواي باطني انسان را جهاد اكبر و روبناي آن را جهاد اصغر خوانده است. شهيد صدر معتقد است كه هرگاه جهاد اصغر از جهاد اكبر جدا باشد، اصالت و محتواي خود را از دست مي دهد و قدرت آن را ندارد كه تغييري حقيقي در صحنه تاريخ و اجتماع بهوجود آورد.(1) اسلام به اين دليل، ساختن حقيقت و محتواي باطني انسان را جهاد اكبر دانسته كه بر خصوصيت اصلي بنياد باطني، پافشاري كند و تأكيد كند كه اساس كار همان محتواي باطني انسان است.

1. همان، صص 196 ـ 195.

[81]


| شناسه مطلب: 78990