ب. مصادیق شخصیتی

ب. مصادیق شخصیتی این جریان فکری در قالب رجال و اقشار تحصیل کرده به صورت پراکنده و غیرمتمرکز وجود داشت; میرزا فتحعلی آخوندزاده از جمله این روشنفکران بود که در رؤیای تجدید عظمت دیرین ایران بود و راه نجات ایران را در این می دید که خط عربی را رها کند، مردم دع

ب. مصاديق شخصيتي

اين جريان فكري در قالب رجال و اقشار تحصيل كرده به صورت پراكنده و غيرمتمركز وجود داشت; ميرزا فتحعلي آخوندزاده از جمله اين روشنفكران بود كه در رؤياي تجديد عظمت ديرين ايران بود و راه نجات ايران را در اين مي ديد كه خط عربي را رها كند، مردم دعا نكنند و به دين كاري نداشته باشند و به دوران قبل از اسلام بازگردند. وي كه به مدت 43 سال در قفقازدر خدمت دولت اجنبي بوده، با ادعاي وطن پرستي و ملت پرستي، بر ايرانيت و فارسيت تكيه مي كرد و نقّاد دين و سياست، معتقد به تفكيك مطلق دين از سياست، منادي پروتستانتيسم اسلامي و انديشمندي مادي و معتقد به اصالت ماده بود(2) و در خصوص رسيدن ايران به ترقي و سعادت چنين مي انديشيد:

الان در كل فرنگستان و ينگي دنيا اين مسأله داير است كه آيا عقايد باطله يعني اعتقادات دينيه موجب سعادت ملك و ملت است، يا اينكه موجب ذلت ملك و ملت است؟ كل فيلسوفان آن اقاليم معتقدند در اينكه اعتقادات دينيه موجب ذلت ملك و ملت است در هر خصوص.(3)

روشنفكران سكولار از آنجا كه معتقد بودند يك جريان انحرافي (اسلام)، گذشته و سابقه درخشان ايران را خراب كرده است، براي ترميم آن پيشنهاد بازگشت به دوره قبل از اسلام را مي دادند. دستورالعمل آخوندزاده اين بود كه به منظور قرار گرفتن در خط ترقي و اخذ دانش اروپايي، ما هم مثل فرنگيان از چپ به راست بنويسم. بدين لحاظ وي را مبتكر و پيشرو اصلاح و تغيير خط از فارسي به لاتين مي دانند.

1. رضا داوري، دفاع از فلسفه، ص 12.

2. علي اكبر ولايتي، پيشين، ص 16.

3. فريدون آدميت، انديشه هاي ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ص 210.

[109] وي انگيزه اصلاح و تغيير خط را چنين مي نويسد:

يكي از آثار شوم غلبه تازيان وحشي بر مرز و بوم ايران اين است كه خطي را به گردن ما بسته اند كه به واسطه آن تحصيل سواد متعارف هم براي ما دشوارترين اعمال شده است.(1)

اين ديدگاه، تداوم همان حركت ناسيوناليستي ملي است كه از فردوسي شروع شد و اغلب عرب ستيز و ترك ستيز بود و كم كم به اسلام ستيزي تبديل شد.(2)

عبدالرحيم طالبوف، هم فكر و هم مسلك آخوندزاده نيز پيشنهاد اصلاح و تغيير خط را در دستور كار خود داشت. وي كه از عقب ماندگي صنعتي و علمي ايران رنج مي برد، براي علاج آن به غرب پناه مي برد. طالبوف، علما و معلومات آنها را مسخره و السنه اموات مي خواند كه از حيّز انتفاع عصر افتاده و جزو افسانه شده است. به نظر طالبوف، آنچه امروز به كار مي آيد، معلومات متجددان و عالمان علم جديد است كه مي تواند از خاك ما چيني، از سنگ ما بلور و از ريگ صحرا شيشه بسازد.(3) اين عبارات، تعريضي است به روحانيت و اينكه به طور غيرمستقيم، عقب ماندگي ها را به گردن روحانيت بيندازد. اين ديدگاه يك تقليد سطحي از اصحاب رنسانس و برگرداني از پروتستانتيسم اروپايي است و طالبوف در واقع، خود را در وضع مارتين لوتر مي بيند.

جريان ادبي و تبليغاتي كه از آخوندزاده شروع شده بود، به ملكم خان رسيد. در تداوم آن، ميرزاآقاخان كرماني در اين مسير به افراط افتاد و پوسته و قشري از افكار كوچه ـ بازاري غرب را گرفت و لايه اي از تعصبات قومي و قبيله اي را روي آن كشيد و تركيب نامتجانس و نامربوطي را بهوجود آورد. وي از كساني است كه در شكل گيري فرهنگ الحادي و مشروطيت منهاي مشروعيت و ايرانيت منهاي اسلاميت، نقش مهمي داشت(4) و اولين كسي بود كه به همه مقدسات ملت تاخت. وي به طور صريح، ريشه معتقدات ديني را ترس و بيم و در نهايت ناشي از جهل و ناداني مي شمارد.(5)

1. همان، صص 76 ـ 73، به نقل از: ولايتي، پيشين، صص 41 ـ 40.

2. علي مدرسي، پيرامون جريان شناسي تاريخي، مجله نور، ش 17، ص 81.

3. عبدالرحيم طالبوف، مسائل الحيات، ص 49، به نقل از: ولايتي، پيشين، ص 65 .

4. علي اكبر ولايتي، پيشين، ص 150.

5 . آدميت، انديشه هاي ميرزا آقاخان كرماني، ص 132.

[110]

آقاخان كرماني به دليل شدت و غلظت حمله و مخالفتش با اسلام و معنويات، منشأ تخريب عظيمي در مباني اعتقادي مردم بود و در سير تحولات فرقه بابيه هم مؤثر بود.(1)بر همين اساس، به ايران قبل از اسلام، خيلي بها مي داد و از كوروش، داريوش، هخامنشيان و ساسانيان، در حدّ مبتذل دفاع مي كرد. وي معتقد است: هر شاخه از درخت اخلاق زشت ايران را كه دست مي زنيم، ريشه او كاشته عرب و تخم او بذر مزروع آن تازيان است.(2)




| شناسه مطلب: 79002