ب. نوگرایی فرهنگی
ب. نوگرایی فرهنگی گرچه رضاخان با سیاستهای نوگرایانه و فرهنگی خود نتوانست فرهنگ جدیدی در مقابل فرهنگ دینی بهوجودآورد، ولی زمینه های نوعی دوگانگی فرهنگی را در ایران به وجود آورد(4) و با احیای مفاخر پیش از اسلام ایران، کشف حجاب، تجاوز به حریم روحانیت، تأسیس
ب. نوگرايي فرهنگي
گرچه رضاخان با سياستهاي نوگرايانه و فرهنگي خود نتوانست فرهنگ جديدي در مقابل فرهنگ ديني بهوجودآورد، ولي زمينه هاي نوعي دوگانگي فرهنگي را در ايران به وجود آورد(4) و با احياي مفاخر پيش از اسلام ايران، كشف حجاب، تجاوز به حريم روحانيت، تأسيس سيستم قضايي مستقل از محاكم شرعي سنتي، تأسيس سيستم آموزشي جديد،
1. محمدحسن رجبي، پيشين، ص 27.
2. داوري، ناسيوناليسم و انقلاب، ص 49.
3. محمدحسن رجبي، پيشين، ص 158.
dna eninob leahcim ni "nari nrdom ni noitulover dna yteicos ,noigiler" ,eiddek .n .
.sde ,eiddek .nytiunitnoc fo scitcelaid eht :nari nredom .92 .p ,
[122]قوانين جديد، اخذ ماليات، ايجاد تمركز سياسي و نيز ايجاد ارتش دايمي، اين دوگانگي را رسميت بخشيد. اين سياستها، همه به عنوان تهاجم عليه فرهنگ و تعليمات اسلامي و تجسّم ماديت ضد اسلامي بود.(1) كه تحت تأثير آتاتورك و براي رساندن ايران به غرب انجام مي گرفت.
با اينكه رضاخان تظاهر به ديانت و سوء استفاده از حس ديانت مردم مي كرد، فكر اصلاح طلب و مترقّي! او مي بايست بر روي عادات و اخلاق قديم بنا شود. بر همين اساس، به تعبير ملك الشعراي بهار براي او شكي نبود كه اعدا عدوّ او ملاّها و رؤساي عوام و سياسيون قديم مي باشند و تا رجال صاحب نفوذ زنده اند، محالست او بتواند صاحب اختيار مطلق ايران گردد.(2)
درحالي كه رضاخان در ايران نمايشهاي اسلامي مي داد و مراسم تعزيه عاشورا و شبهاي احياء برپا مي داشت، حاميان خارجيش، شوروي و انگليس، او را يگانه مصلح و متجدّد و مخالف خرافات و مؤسس نهضت جديد و ملاّهاي متعصّب و عشاير نيمه وحشي را دشمن او قلمداد مي كردند. روزنامه هاي طرفدار رضاخان نيز وي را عامل بزرگ نهضت بزرگ ملي ايران مي دانستند كه عشاير نيمه وحشي و روحانيون، مانع اصلاحات وي هستند.(3) بر همين اساس، به مدرس و ساير هواداران قانون اساسي مشروطه، لقب ارتجاع مي دادند.(4)
با اينكه رضاخان با اتكا به احساسات ايرانيت و ايران پرستي خود و ادعاي مقابله با ظلم خارجي و بي لياقتي زمامداران داخلي كودتا را توجيه مي كرد و از خداي ايران و روح مليت خود در اين راه استمداد مي جست،(5) امّا در عمل به رجزخواني و مفاخرت تاريخي بسنده كرد و ضعف و زبوني در مقابل بيگانه در فكر و روحش آشكار شد. اين رجزخوانيها هم نوعي تخدير بود و آنچه براي وي مهم بود، تقليد از فرنگستان بود كه مي بايست در هياهوي تجديد عظمت ديرين صورت گيرد.
,idabamjan .a .
tic.po .902 - 802 .pp ,
2. ملك الشعراي بهار، پيشين، ج 2، ص 96.
3. همان، ص 97 ـ 96.
4. همان، ص 391.
5. ابلاغيه رضاخان در سال 1300 در توجيه كودتا، ر.ك به: ملك الشعراي بهار، پيشين، ج 1، صص 188 ـ 185.
[123]بر همين اساس، خطاب به افسران خود و با اشاره به اينكه خداي ايران و ربّ النّوع عظمت و استقلال ايران پشتيبان آنهاست، مي گويد: آفتاب عظمت كشور باستان به شما مژده و نويد مي دهد.(1) برخي اين نوع ناسيوناليسم فرهنگي را عبارت از نوعي مقهور و محسور شدن در مقابل غرب مي دانند كه معلمان آن، مجذوب ظاهر آن شدند و اين مجذوبيت، در واقع نوعيغلبه غرب و به عبارتي يكي از صورتهاي زشت سياسي غربزدگي بود.(2) رضاخان عاشق اصلاحات بود و تجدّد و عظمت ديرين را سرپوش تقليد از غرب و متابعت از انديشه هاي غربي قرار داده بود. حاميان داخلي و خارجيش اميد داشتند:
اصلاحات سريعي در نشر تمدن اروپا و از بين بردن خرافات كهنه مشرقي و عوض كردن عادات و اخلاق ايرانيان از طرف رضاخان به منصه بروز و ظهور گذاشته شود و بنيان تعصب و فاناتيزم كه سرآمد همه خرابي هاي مشرق است، به دست اين مرد جدّي و فعال ويران و منهدم گردد و تربيت و پرورش نو رواج گيرد.(3)
حرفهاي سطحي و احساساتي مناديان ناسيوناليسم فرهنگي عصر مشروطه كه مورد اعتناي جدي مردم واقع نشده بود، راهنماي عمل خاندان پهلوي قرارگرفت و هر دوي آنها، نغمه هاي پاكسازي زبان و ادبيات فارسي از لغات عربي و اسلامي را سر داده بودند.
يكي از برنامه هاي عمده رضاخان اصلاح ارتش بود و در اين زمينه، با توسل به مليت و ايرانيت خود، همه موانع و مخالفين را از سر راه برداشت و قزاقخانه و ژاندارمري را منحل كرد و ارتش منظم را تحت فرمان خودش در وزارت جنگ منسجم نمود. به بهانه اين كار، در همه امور كشور مداخله و دست اندازي مي كرد; تا جايي كه مورد اعتراض مجلس شوراي ملي واقع شد.(4) امّا براي تهديد و ترساندن مجلس، در جمع افسران نظامي در مهرماه 1301 با يك نطق ملّي حماسي به مخالفين خود كه به تحريك اجانب مانع كار او بودند، حمله كرد و با توسل به مليت و ايرانيت خود گفت: ... من با يك نظر خالصانه و از روي حقيقت مليت و ايرانيت ادارات فوق الذكر ]قزاقخانه
1. همان، ص 270.
2. داوري، ناسيوناليسم و انقلاب، صص 50 و 216.
3. ملك الشعراي بهار، پيشين، ج 2، ص 116.
4. همان، ج 1، صص 234 ـ 228.
[124]و ژاندارمري [ را با تمام مشكلات متصوّره منحل و به يك وزارت جنگ ايراني تبديل كردم.(1) رضاخان پس از تحريك احساسات افسران، اضافه كرد: مملكت براي ما مقدس است و... به نام مملكت و براي حفظ مملكت من كناره گيري از كار مي كنم،(2) امّا بهوسيله همين تهديد، با قدرت و اختيارات بيشتر تثبيت شد و كار خود را پي گيري نمود.
پس از اينكه به نخستوزيري رسيد، اين امر را بيشتر پي گيري كرد و حتي يكي از برنامه هايي كه هنگام معرفي كابينه به مجلس تقديم كرد، اصلاح ارتش بود.(3) اين برنامه كم كم به جاهاي مطلوب رسيد و رضاخان، علاوه بر پست نخستوزيري و وزارت جنگ، مجوز فرماندهي كل قوا را هم از مجلس گرفت و با حضور در مجلس، پايان دوره اول ترقي را كه عبارت از تهيه امنيت و آسايش و حفظ حدود و ثغور بود، اعلام كرد و صريحاً گفت: اكنون موقع آن رسيده است كه وارد در مرحله ثانوي شده آنچه را كه مربوط به اساس اقتصاديات و بسط راهها و نشر معارف و ترويج مكارم اخلاقي است تعقيب نمايم.(4) اينجاست كه سياستهاي نوگرايي و شبه تجدد رضاخان شروع مي شود و بعد فرهنگي عميقي پيدا مي كند و موجب عكس العمل مي شود.