خلاصه و جمع بندی
خلاصه و جمع بندی از ابتدای ورود آثار تجدد به ایران، متفکران ایرانی در مقابل آن واکنش نشان دادند و در همین راستا، انواع ایدئولوژیهای غربی و شرقی سعی کردند گروههای مختلف اجتماعی را به سوی . afsaneh najmabadi, op.cit , p. 210. 2. محمدحسن رجبی، پیشین، ص 16
خلاصه و جمع بندي
از ابتداي ورود آثار تجدد به ايران، متفكران ايراني در مقابل آن واكنش نشان دادند و در همين راستا، انواع ايدئولوژيهاي غربي و شرقي سعي كردند گروههاي مختلف اجتماعي را به سوي
. afsaneh najmabadi, op.cit , p. 210.
2. محمدحسن رجبي، پيشين، ص 160.
3. امام خميني، در جستجوي راه از كلام امام، (دفتر پنجم) شخصيتها، ص 23 به نقل از: همان، ص 161.
[159]خود و جامعه كمال مطلوب خود فراخوانند.(1) تا مقطع كودتاي 28 مرداد 1332 سه جريان عمده فكري سكولاريسم عصر مشروطه، ملي گرايي، ماركسيسم ـ لنينيسم را همراه با اصول تفكرات و انديشه هايشان طرح كرديم. در مقابل همه آنها كه مبتني بر بينشها و تفكرات غيرمذهبي بودند، يك جريان اسلامي وجود داشت كه در موضع دفاعي و انفعالي بود و به دفع حمله هاي سه جريان مذكور به حريم انديشه اسلامي مي پرداخت.
هيچ كدام از جريانهاي چهارگانه مذكور، ورودي فلسفي و نظري در مشكل جامعه (مطابق بحث پژوهش) نداشتند; سه جريان عمده و مسلط اين دوره، ايدئولوژيها و آموزه هايي وارداتي و از تبعات تجدّد بودند و مبلغين آنها، بدون انديشه و تفكر و بدون درك مبادي و مباني آنها، صرفاً آنها را تقليد كرده بودند و از آنها به عنوان يك دستورالعمل سياسي ـ اجتماعي ـ حقوقي استفاده مي كردند و اهل تفكر به معناي فلسفي كلمه نبودند. بر همين اساس، همه آنها دچار نوعي التقاط و تعارض درون منطقي بودند و با مباني فرهنگي، تاريخي و مذهبي ايران سنخيت و تجانس نداشتند و بالتبع پايگاه مردمي و مقبوليت اجتماعي نيافتند تا در صحنه سياسي ـ اجتماعي منشأ اثر شوند. جريان اسلامي هم در حالت انفعالي بود و طرحي اساسي ارائه نداد.
از سوي ديگر، همه آنها دو جزء اساسي انديشه انقلاب، يعني نفي نظام موجود به طور
كامل و ارائه يك نظام ايده آل آينده را فاقد بودند. هيچ يك از چهار جريان مذكور، اساس نظام سلطنتي را به طور كامل نفي نكردند و در چارچوب قانون اساسي و اصول مشروطه مبارزه سياسي مي كردند. بر همين اساس، هيچ يك طرحي از حكومت آينده هم ارائه ندادند تا مورد تبعيت پيروان آنها قرار گيرد كه اين نقص ناشي از ضعف و كاستي در مبادي نظري و فلسفي آنها بود.
دو ويژگي اساسي، در جريان هاي فكري اين دوره قابل تشخيص است كه مايه تمايز آنها با جريانهاي فكري بعد از 1332 مي شود; ويژگي اول اين بود كه اساس مباحثه سياسي (plitical discoure) در اين دوره، عقب ماندگي و دورماندن از قافله تمدن بود. سه جريان مسلط اين دوره، مشكل اساسي ايران را عقب ماندگي مي دانستند و نوگرايي و ايجاد يك نظام سياسي متمركز را به عنوان راه حل آن پيشنهاد مي كردند. در واقع، چگونگي مدرنيزه كردن ايران، حرف اول و آخر تمام جريان هاي فكري اين دوره است; سكولاريسم عصر مشروطه، اصلاحات عصر رضاخان، سياست ملي گرايي دكتر مصدق و حتي سياستهاي مخالفتي حزب توده، همه براي چيره شدن بر عقب ماندگي بود.(2)
اين نحوه نگرش نسبت به مشكل جامعه و چاره جويي براي رفع عقب ماندگي كه از اواسط قرن سيزدهم شمسي به مدت يك قرن، پارادايم مسلط تفكر در ايران بود، از دهه 1330 به بعد كم كم عوض شد. اين فهم و تشخيص غلط از مشكل جامعه و نيز راه حل آن كه به مفهوم غربي شدن در فكر و عمل و اخلاق بود، به فقدان مباني نظري و فكري جريانهاي مذكور برمي گردد. جريانهاي فكري اين دوره، به لحاظ تقليد از ايدئولوژيهاي بيگانه، ناگزير به اقتباس تبعات و نتايج تمدن غرب بودند و و بدين لحاظ، به مدرنيسم كه پوسته ظاهر تمدن غرب بود، متوسل شدهبودند.
ويژگي دوم اين دوره، تسلط بينشها و تفكرات غيرمذهبي و سكولار بود; به عبارت ديگر، الگوي مسلط فكري، انديشه هاي غيرمذهبي بودند و جريان اسلامي، يك حالت دفاعي و انفعالي داشت و به تعرضات آنها پاسخ مي داد. جريانهاي مسلط اين دوره، با اخذ و اقتباس ايدئولوژيها و آموزه هاي بيگانه و التقاط آنها با برخي از افكار مذهبي، تركيب نامتجانس و ناهمگوني درست كرده و قصد تطبيق آن را بر جامعه مذهبي داشتند. آنها در يك رقابت و چالش عظيم به مقابله با انديشه هاي مذهبي برخاسته و به جامعيت اسلام به عنوان يك برنامه كامل براي زندگي اجتماعي تعرض مي كردند; آنها حتي عقب ماندگي ايران را ناشي از پاي بندي به برخي اعتقادات مذهبي مي دانستند و جريان اسلامي هم فقط در ردّ اين اتهام مي كوشيد. اما از دهه 1330، اين ويژگي هم معكوس مي شود و انديشه مذهبي، الگوي مسلط فكري مي گردد. كودتاي 28 مرداد 1332 خط پاياني بر انديشه ها و جريانهايي بود كه نه بر مبناي اقتضائات تاريخي، فرهنگي و ارزشي جامعه، بلكه براساس تقليد، بدل سازي شده بودند و انديشه اي عميق و بنيادي براي زندگي اجتماعي ارائه ندادند. معارضه جويي اين ايدئولوژيهاي وارداتي در برابر توانمندي و كارايي اسلام به عنوان يك مكتب جامع، انگيزه اي قومي براي پرداختن به انديشه و تفكر اسلامي بود(3) و عدم موفقيت جريانهاي غيرمذهبي، عملا راه را براي طرح اين انديشه ها بازكرد به گونه اي كه از دهه 1330 به بعد، پارادايم غالب را انديشه ها و تفكرات اسلامي تشكيل مي داد.
بنابراين در جريانهاي فكري بعد از 1332، هر دو ويژگي مذكور، تحول مي يابند و اين تحول، دالان ورودي انديشه انقلاب اسلامي است كه در شرايط مساعد تاريخي دهه 1340 با يك تحول ديگر همراه مي شود و انقلاب اسلامي را شكل مي دهد.
كودتاي 28 مرداد 1332، علاوه بر اثبات شكست جريان ملي و ناسيوناليستي، خط بطلاني بر اتحاد ميان جناح ملي و مذهبي كشيد و از آن پس هيچ گاه مذهبيون در صدد اتحاد با ملّيّون برنيامدند. اندكي پس از كودتا، جريان ماركسيسم و حزب توده نيز به بن بست رسيد و ديگر زمينه فعاليت آن چندان فراهم نشد، جريان روشنفكري سكولار هم كه با شكست مشروطه از ميدان خارج شده بود. در چنين شرايط كه عصر بدنامي چپ ها و ناسيوناليستها(4)و بحران نظري و عملي آنها بود، جريان اسلامي به عنوان تنها آلترناتيو مسلّم به كرسي نشست. پس از اينكه همه ايدئولوژيها و انديشه هاي تازه از راه رسيده، خود را آزمايش كرده و به بن بست رسيده بودند، اينك نوبت جريان اسلامي بود كه تجربه خود را بيازمايد. گفتارهاي آتي پژوهش حاضر، به اين تجربه جديد اختصاص خواهد داشت.
1. منوچهر محمدي، پيشين، ص 104.
,idabamjan henasfa .
tic.po .502 - 302 .pp ,
3. حميد عنايت، پيشين، ص 167.
, idabamjan henasfa.
tic.po .312 .p ,