ج. شیوه فرهنگی مبارزه
ج. شیوه فرهنگی مبارزه از نظر جریان فکری فقاهتی ـ ولایتی امور و شئون فرهنگی در جامعه اولویت دارد و همین امر موجب اولویت و تقدّم تعلیم و تربیت می شود. بدین لحاظ، جریان فکری مذکور در مقابل راه حلهای سیاسی و انقلابی مبارزه علیه رژیم(4)، به فعالیتهای فکری و فر
ج. شيوه فرهنگي مبارزه
از نظر جريان فكري فقاهتي ـ ولايتي امور و شئون فرهنگي در جامعه اولويت دارد و همين امر موجب اولويت و تقدّم تعليم و تربيت مي شود. بدين لحاظ، جريان فكري مذكور در مقابل راه حلهاي سياسي و انقلابي مبارزه عليه رژيم(4)، به فعاليتهاي فكري و فرهنگي روي آورد و با اهتمام به تربيت و آموزش مردم، در انديشه ايجاد تحول اساسي تري بود.
از نظر اين جريان فكري، مشكل جامعه ناشي از تخريب فرهنگي و نابودي مباني آموزش اسلامي بود و تنها با احياي مجدد فرهنگ اسلامي و تغيير سيستم آموزشي حل مي شد. طي تحقيقي كه روي آثار امام خميني(قدس سره) انجام شده، اين نكته به خوبي به دست مي آيد كه مشكل اصلي جامعه از نظر ايشان، فرهنگي و معنوي بوده و مشكلات سياسي و اقتصادي چندان مورد توجه ايشان نبوده است.(5)
در مباحث قبلي هم كه به تناسب جمله ها و بيانهايي از حضرت امام(قدس سره) ذكر كرديم، ديديم كه ايشان روي عامل اسلام، قرآن و روحانيت تأكيد داشتند و در انديشه حفظ
1. علل استعفا و كناره گيري ايشان از حسينيه ارشاد و مسايل و مشكلات آن، در صص 104 ـ 98 كتاب سيري در زندگاني استاد مطهري، به روايت اسناد و نامه هاي رد و بدل شده، آمده است.
2. سيري در زندگاني استاد مطهري، ص 66.
3. همان، صص 13 ـ 12، مقاله هاشمي رفسنجاني.
4. جريان اصلاح طلب به راه حل سياسي و جريان راديكال به راه حل انقلابي و مسلحانه مي انديشيد.
5 . غلامرضا اورعي، انديشه امام خميني درباره تغيير جامعه، صص71ـ69.
[253]اسلاميت جامعه بودند. روحانيت و در رأس آن امام(قدس سره) حتي اگر مي توانست شاه را تحمل كند، ولي نقض قوانين اسلام و گسترش فساد برايش قابل تحمل نبود.
گسترش جنايت، الكليسم، فحشا، بزهكاري و خودكشي بخصوص در دو دهه آخر حكومت شاه چيزي نبود كه روحانيت از كنار آن بي تفاوت بگذرد. بي بندوباري اخلاقي، جامعه را به مخاطره انداخته بود و تنها چاره آن احترام و بازگشت مجدّد به ارزشهاي اسلامي و اجراي احكام مذهبي بود. برخي، همين مسايل و مشكلات فرهنگي ـ اخلاقي را يكي از عواملي مي دانند كه به ظهور انقلاب اسلامي كمك كرد.(1) تكان و وحشت ناشي از مشاهده فساد اخلاقي رايج در جامعه و خيابانها، و بي اعتنايي مسئولين در مبارزه با مفاسد اجتماعي، بسياري از افراد غيرسياسي و غيرانقلابي را نيز به جريان مبارزه مي كشانيد.
از آنجا كه مشكل، مشكل فرهنگي بود، بحث از زوال و انحطاط و پالايش اخلاقي و اجتماعي به ميان آمد و امام با سياست و روش اخلاقي ـ فرهنگي خود، به تربيت انسان ايده آل و آرماني همت گماشت. به عبارت ديگر، امام خميني(قدس سره)قبل از هرچيز معتقد به انسان سازي (براي ايجاد انقلاب) بود و تعريف جديدي از سياست ارائه داد كه عبارت از تكيه بر اخلاق در حل معضلات اجتماعي بود. ايشان به طور صريح به طلاّب و روحانيون فرمودند:
تا فرصت از دست نرفته، تا دشمن بر همه شئون ديني و علمي شما دست نيافته، فكري كنيد، بيدار شويد، بپا خيزيد، و در مرحله اول در مقام تهذيب و تزكيه نفس خود برآييد... .(2)
البته روشي را كه امام(قدس سره)در پيش گرفت، اعتقاد عميقي به آن داشت و به عنوان استراتژي اساسي خود، پذيرفته بود كه تهذيب و تزكيه مبناي حركت اجتماعي و سياسي انسان است.
برخي معتقدند كه ايشان حتي در سير مراحل زندگي شخصي خود نيز اين روش را كاملاً نشان داده است.(3) مثلاً در اوايل زندگي كه به دنبال توحيد و تحكيم مباني و
,"noitulover nainari fo sesuac larutcurts" ,naimahara dnavre .
,tic.po.621-521.pp
2. امام خميني، ولايت فقيه و جهاد اكبر، ص 183.
3. رجبي، پيشين، ص 53.
[254]اعتقادات بود، كتابهاي عقيدتي مانند اسرارالصّلوة، مصباح الهدايه، شرح دعاي سحرو... را نوشت; در اواسط عمر كه مشغول تهذيب نفس و تزكيه و تحلّي و در صدد دوري از رذايل اخلاقي و كسب اخلاق پسنديده بود، كتابهاي اخلاقي و عرفاني مثل كتاب الصّلوة، شرح حديث عقل و جهل، اربعين حديث و... را نوشت و قلب خود را مخزن اسرار الهي ساخت و سرانجام در مقام عمل و اقدام سياسي ـ اجتماعي در مسايل جامعه، فقه و اصول و ساير تأليفهاي سياسي ـ اجتماعي خود را نوشت و با رهبري يك انقلاب كبيراسلامي، معمار يك نظام سياسي اسلامي شد.
در شرايطي كه هريك از جريانهاي فكري رقيب، راهي عملي و عيني و قابل دسترس براي مبارزه با رژيم شاه ارائه مي دادند، جريان فكري اسلام فقاهتيـ ولايتي، راه اصلاح جامعه را فرهنگي ارزيابي كرد. تحقيق در آثار امام حاكي از آن است كه ايشان راه اصلاح جامعه را بدين گونه مي دانستند:(1)
1. تبيين و تصريح ارزشهاي اسلامي از طريق تبليغ و تعليم و رفع ابهام از اسلام;(2)
2. تقويت فرهنگ اسلامي از طريق مصونيت بخشي جوانان و تولّي و تبرّي.
3. گسترش ارتباطات و ابلاغ ارزشهاي اسلامي به ديگران از طريق امر به معروف و نهي از منكر.
4. تربيت و ساختن افراد معتقد به ارزشهاي اسلامي از طريق بيداري مردم، آشنا كردن آنها با اسلام و ايجاد يك موج تبليغي و فكري;(3)
5. زيرسؤال بردن نظام موجود با بزرگ كردن ضعفهاي آن و اعتراض دسته جمعي;
6. تشكيل سازمانهاي موازي و تشكيل شبه دولت;(4)
7. اخلال در سازمانهاي رسمي دولت از طريق عدم همكاري و قطع رابطه;(5)
8. تخريب نظام و تسخير قدرت از طريق قيام مردمي و تغيير زمامداران.
اين شيوه فرهنگي، علاوه بر مباني نظري از بحث مفهوم شناختي جريان فكري
1. ر.ك به: اورعي، پيشين، صص 99ـ89.
2. امام خميني، ولايت فقيه و جهاد اكبر، صص 152ـ151.
3. همان.
4. همان، ص 179.
5. همان.
[255]فقاهتي ـ ولايتي هم به دست مي آيد و تمايز بين مفهوم انقلاب اسلامي و اسلام انقلابي در همين راستا ارزيابي مي شود. در تفكر اين جريان فكري، انقلاب اسلامي يعني انقلابي كه هدف آن اسلام و ارزشهاي اسلامي است و انقلاب و مبارزه، صرفاً ابزاري براي برقراري ارزشهاي اسلامي است.(1) به عبارت ديگر، مبارزه و انقلاب، هدف نيست، بلكه وسيله است. درحالي كه براي طرفداران اسلام انقلابي، انقلاب و مبارزه هدف است و اسلام وسيله اي براي مبارزه و به ميدان آوردن انسانهاست. بدين لحاظ، آن قسمت از اسلام كه انسان را در مسير مبارزه قرار مي دهد، مورد توجه قرار مي گيرد و مابقي طرد مي شود. با اين تمايز مفهوم شناختي كه وجه تمايز جريان فكري التقاطي راديكال و جريان فقاهتي ـ ولايتي است، تمايز شيوه هاي مبارزه نيز به خوبي قابل توجيه است.
در فرآيند انقلاب اسلامي هم ديديم كه با توجه به شركت وسيع مردم در راهپيمايي ها و تظاهرات، بر اعمال غيرخشونت آميز تأكيد شد، البته نه اينكه توسل به خشونت نباشد، ولي انقلابيون بر روي تغيير صلح آميز پافشاري مي كردند و خواهان اخراج شاه بدون برخورد مسلحانه بودند.(2) بر همين اساس، انقلاب اسلامي ايران را اولين انقلاب عمده جهان سوم دانسته اند كه از مدل انقلابي مبارزه مسلحانه فاصله گرفت و از نظر ماهيت غيرخشونت آميز و درعين حال راديكالي آن، بي نظير بود و مردمي ترين و فراگيرترين انقلاب در طول تاريخ، مدرن ارزيابي شد.(3) در بعد تاريخي انقلاب اسلامي نيز، مهمترين دگرگونيها در زمينه هاي فرهنگي، اخلاقي و تربيتي كل جامعه بوده است. بر همين اساس، مرحوم عنايت، انقلاب اسلامي را خط پاياني بر دوره غربگرايي به عنوان يك هدف مسلم حيات فرهنگي، آموزشي و اجتماعي در ايران مي داند.(4)
1. مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 45.
- jerrold green, "countermobilization in the iranian revolution" merip report.
- eqbal ahmad, "comments on skocpol" op.cit,.pp. 293-294.
- hamid enayat, "iranian revolution 1979: islam as ideology", op.cit, p.192.
[256] [257]