د. قیام 15 خرداد 1342
د. قیام 15 خرداد 1342 یکی دیگر از مسایلی که در اوایل دهه 1340 اتفاق افتاد و در ارزیابی گروههای مبارز و مخالف رژیم، بخصوص جریان فکری اسلام فقاهتی ـ ولایتی تأثیر گذاشت، قیام 15 خرداد و سرکوب بی رحمانه آن از سوی رژیم شاه بود. در طول تاریخ ایران، روحانیت هموا
د. قيام 15 خرداد 1342
يكي ديگر از مسايلي كه در اوايل دهه 1340 اتفاق افتاد و در ارزيابي گروههاي مبارز و مخالف رژيم، بخصوص جريان فكري اسلام فقاهتي ـ ولايتي تأثير گذاشت، قيام 15 خرداد و سركوب بي رحمانه آن از سوي رژيم شاه بود. در طول تاريخ ايران، روحانيت همواره به عنوان حافظ احكام الهي در صحنه جامعه حضور داشته و دولتها نيز سعي مي كرده اند حرمت حضور و نفوذ آنها را نگه دارند و به طور علني به اسلام تعرضي نكنند. در واقع، حضور و وجود روحانيت به عنوان اولين و مهمترين گروه ذي نفوذ، براي شاه نيز پذيرفته شده بود و شاه هميشه سعي داشت كه خاطر آنها را بجويد و خود را طرفدار اسلام، مرجعيت و روحانيت معرفي كند.
بدين لحاظ، براي حفظ ظاهر، هيچ تمايلي به برخورد مستقيم و خشونت آميز با روحانيت نداشت و بيشتر سعي مي كرد با جلب نظر و حمايت آنها، برنامه هاي خود را جامه عمل بپوشاند. در جريان اصلاحات اجتماعي نيز كه يك طرح امريكايي بود، شاه اميدوار بود كه از حمايت روحانيت برخودار شود. به همين دليل بود كه بعد از رحلت آيت الله بروجردي، علي رغم ميل باطنيش، اميني را براي جلب نظر روحانيت مخصوصاً حضرت امام(قدس سره) به قم فرستاد.(1) در قضيه انجمنهاي ايالتي و ولايتي هم پس از چند تلگراف از امام(قدس سره) و ساير مراجع، دولت تسليم نظر علما شد و لايحه را رسماً لغو كرد.
با وجود اين، موج احياي اسلام كه از دهه 1330 شروع شده و به اوج خود رسيده بود، مايه نگراني شاه بود و او نمي خواست (و حتي نمي توانست) به روحانيت امتياز بدهد. از سوي ديگر، همان گونه كه ديديم، حضور و استقرار امام خميني(قدس سره) در جايگاه مرجعيت، تحوّلي اساسي در برخورد روحانيت با رژيم بهوجود آورد و هر نوع محافظه كاري و پرهيز از سياست را در حوزه ها منتفي ساخت. امام خميني (قدس سره) كه در ملاقات با اميني به نصيحت و پند و اندرز اكتفا كرده بود، در جريان لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي موضع خود را شدّت بخشيد و دولت علم را در تلگرافهاي خود حتي
1. محمدحسن رجبي، پيشين، ص 184.
[269]تهديد كرد(1) و با فشار افكار عمومي علما و روحانيت و مردم، هدف الغاي لايحه را تحقق بخشيد.
پس از ختم غائله انجمنهاي ايالتي و ولايتي، امام لحن بيانيه ها و سخنرانيهاي خود را تندتر كرد و در قضيه مربوط به تصويبنامه ملي و رفراندم عمومي (بهمن 1341)، طي پيامي كه به ملت ايران فرستاد، از تجاوز دستگاه حاكمه به احكام مقدس اسلام و قرآن، و قصد دولت براي نابودي اسلام و روحانيت پرده برداشت و ضمن اعلام خطر نسبت به دستگاه جابره، دولت را استيضاح كرد و به طور صريح نوشت:
من چاره در اين مي بينم كه اين دولت مستبد به جرم تخلف از احكام اسلام و تجاوز به قانون اساسي كنار برود و دولتي كه پاي بند به احكام اسلام و غمخوار ملت ايران باشد بيايد.(2)
پس از اين موضع گيري قاطع و روشن امام (قدس سره)، براي اولين بار يك اعلاميه مشترك از سوي نه تن از مراجع تقليد و آيات عظام حوزه علميه قم در محكوميت تصويب نامه صادر شد(3) و مخالفت ملت با آن اعلام گرديد. پس از آن امام (قدس سره) مستقيماً مردم و روحانيت را به مقاومت در برابر سرنيزه هاي زنگ زده و پوسيده و مقابله رو در رو با رژيم فرا خواند(4) و از علما خواست كه عيد نوروز 1342 را به عنوان مبارزه منفي عليه رژيم، تحريم كنند.(5)
مجموعه برخوردهاي امام و روحانيت با رژيم از رحلت آيت الله بروجردي تا اوايل سال 1342، رژيم شاه را به اين نتيجه قطعي رساند كه نبايد هيچ اميدي به مصالحه و سازش با امام 1 داشته باشد. بدين لحاظ، شاه كم كم ماهيت اصلي خود را آشكار كرد و به گستاخي عليه مذهب و روحانيت پرداخت و آنها را مرتجع، صد برابر خائن تر از حزب توده، و همدست كمونيستها معرفي كرد.(6) امريكايي ها نيز رفراندوم انقلاب سفيد شاه را يك انقلاب بزرگ اجتماعي قلمداد كردند كه مرتجعين و محافظه كاران و سنت گرايان، را از
1. صحيفه نور، ج 1، ص 43، تلگراف امام به اسدالله عَلَم، مورخ 15/8/1341.
2. صحيفه نور، ج 1، صص 54 ـ 53، پيام اسفند 1341.
3. همان، صص 58 ـ 55، اسفند 1341.
4. همان، ص 59، سخنراني مورخ 7/12/1341.
5. همان، ص 61، پيام 22/12/1341.
6. روحاني، پيشين، ج 1، صص 264 ـ 263، سخنراني شاه در قم، مورخ 4/11/1341.
[270]صحنه بيرون رانده و شاه را مستقيماً در ارتباط با مردم قرار داده است.(1)
شاه با اين ارزيابي جديد، اوّلين ضرب شصت خود را به روحانيت نشان داد و در دوم فروردين ماه 1342 (مصادف با شهادت امام صادق (عليه السلام فاجعه كشتار فيضيه را بهوجود آورد(2) و طرفداري ظاهري خود را از ديانت و روحانيت قطع كرد. امام(قدس سره)پس از اين فاجعه عظيم، رژيم را (بدتر از مغول) توصيف كرد و مبارزه را يك گام اساسي ديگر پيش برد.(3) اين بار امام(قدس سره)، مخاطب اصلي خود را شاه، امريكا و اسرائيل دانست و در اعلاميه و سخنرانيهاي خود آنها را مستقيماً مورد حمله قرار داد و بدين ترتيب، برخلاف همه سياستمداران و مبارزان سياسي، شاه و دربار را عامل اصلي مشكلات معرفي كرد.(4)
امام خميني(قدس سره) پس از فاجعه فيضيه، ضمن حمله مستقيم به شاه، تقيّه را كه مانع مبارزه مستقيم و درعين حال دست آويز سازشكاران بود، حرام كرد و راه مبارزه را گشود:... شاه دوستي يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، تجاوز به مراكز علم و دانش; شاه دوستي يعني ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه هاي اسلام، محو آثار اسلاميت; شاه دوستي يعني تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم; شاه دوستي يعني كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقايانتوجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال، تقيّه حرام است و اظهار حقايق واجب ولو بلغ مابلغ.(5)
امام در پيام خود به علماي تهران پس از فاجعه فيضيه، ضمن استيضاح دولت عَلَم از طرف ملت ايران، به طور صريح به دولت اعلام كرد كه من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مأمورين شما حاضر كردم ولي قبول زورگوييها و خضوع در مقابل جبّارهاي شما حاضر نخواهم كرد.(6) اين در واقع اعلام مبارزه رو در رو با رژيم بود و امام در جواب تلگراف آيت الله حكيم كه از ايشان خواسته بود به نجف مهاجرت كند، نوشت: با هجرت مراجع و علما از قم به نجف، مركز بزرگ تشيّع به دامن كفر و زندقه خواهد افتاد
1. باري روبين، پيشين، ص 96.
2. ر.ك به: روحاني، پيشين، ج 1، صص 349 ـ 337.
3. صحيفه نور، ج 1، صص 74 ـ 65، سخنراني و پيام، 10 و 13/1/1342.
4. رجبي، پيشين، 262.
5 . صحيفه نور، ج 1، ص 74، پيام به علماي تهران در مورخ 13/1/1342.
6 . همان.
[271]و بدين لحاظ ما عجالتاً در اين آتش سوزان به سر برده و با خطرهاي جاني صبر نموده، از حقوق اسلام و مسلمين و از حريم قرآن و استقلال مملكت اسلام دفاع مي كنيم.(1)
بر همين اساس، امام خميني در پيامهاي خود بعد از فاجعه فيضيه، همواره به شاه، اسرائيل و امريكا حمله مي كرد و در آستانه محرّم سال 1383 (خرداد 1342) در پيام خود به وعّاظ و گويندگان ديني و هيأتهاي مذهبي، وظايف تبليغي آنها را كاملاً مشخّص كرد و تصريح نمود كه بايد مظالم و اعمال خلاف انساني و ضد ديني دستگاه حاكمه جابر را بيان و مخصوصاً خطر اسرائيل را به مردم گوشزد كنند.(2)
در بياناتي هم كه خود ايشان در عصر عاشورا داشتند، اولين و مهمترين موضوعي كه مطرح كردند، اسرائيل بود كه به همراه شاه، اساس گرفتاري ايران را تشكيل مي داد.(3)امام با تشبيه دستگاه حاكمه ايران به دستگاه جبّار بني اميّه، شديدترين حمله خود را متوجه شخص شاه و حاميان خارجي وي كرد و شاه كه مصمّم به برخورد قاطع بود، امام را دستگير و در تهران زنداني كرد.
مردم در اعتراض به اين عمل شاه در قم و تهران و شهرهاي بزرگ دست به تظاهرات عظيمي در 15 خرداد 1342 زدند كه با عكس العمل شديد رژيم مواجه شد. در اين سركوب خشونت آميز و قتل عام بي رحمانه به اعتراف حاميان شاه، چندين هزار نفر كشته شدند.(4)كشتار وسيع مردم در واقع، آخرين ضرب شصت رژيم به مخالفان بود و از تصميم قاطعانه رژيم براي سركوبي هر نوع مخالفتي حكايت مي كرد.
شاه با اينكه توانست با اين جنايت هولناك نهضتي را كه پايه هاي سلطنت را به لرزه انداخته بود، سركوب كند، ولي هيچ گاه مسأله را تمام شده و خاتمه يافته ندانست و معتقد بود كه باز هم بايد تصميم قاطع گرفت تا كشور از دست نرود.(5) از اين نظر، شاه هيچ شكّي نداشت كه بايد كوچكترين مخالفت را با سنگين ترين عقوبت پاسخ دهد و اين نتيجه اي بود كه شاه به آن رسيده بود.
1. همان، ص 78، تلگراف مورخ 23/1/1342.
2. صحيفه نور، ج 1، صص 90 ـ 89 .
3. همان، صص 4 ـ 91، سخنراني 13/3/1342.
4. باري روبين، پيشين، ص 95.
5 . رجبي، ص 219، به نقل از: مذاكرات هيأت دولت پس از قيام 15خرداد.
[272]بدين لحاظ، از ماههاي بعد از قيام 15 خرداد، رفتار رژيم نسبت به مخالفين و بخصوص علما و روحانيون، خشونت و شدّت بيشتري يافت و بسياري از علما، وعّاظ و شخصيتهاي علمي، سياسي و اجتماعي، بازداشت شدند و حتي جمعي از تجّار و كسبه و چهره هاي مبارز به اتهام تحريك در قيام 15 خرداد، در معرض اعدام قرار گرفتند و براي اولين بار شايعه محاكمه و اعدام امام(قدس سره) در كشور پخش شد.(1) تحت فشار مردم و علما، امام(قدس سره)پس از چند ماه از زندان آزاد شد كه رژيم با يك كار تبليغي و سياسي اين كار را كرد.
در آستانه آزادي ايشان از زندان، روزنامه دولتي اطلاعات در سرمقاله خود با عنوان اتّحاد مقدّس، مدّعي شد كه با روحانيت تفاهم شده و در برنامه هاي اصلاحي، بين رژيم و روحانيت هيچ گونه اختلافي وجود ندارد.(2) شاه با طرح اين مسأله مي خواست امام(قدس سره) را از مبارزه منصرف كند، ولي امام پس از اطلاع از موضوع با اشاره به مطلب روزنامه كثيف اطلاعات با صراحت گفت:
كدام انقلاب؟ كدام ملت؟ اين انقلاب مربوط به روحانيت و مردم است؟! آقايان كه در دانشگاه هستيد برسانيد به همه كه روحانيت با اين انقلاب ]انقلاب سفيد شاه و ملت[ موافق نيست.
در بخش ديگري از سخنان خود باز هم تكرار كردند كه: خميني را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد.(3)
امام(قدس سره) پس از آزادي از زندان، رويه سرسختانه خود را در مخالفت با رژيم و نفوذ اسراييل در كشور ادامه داد و در ماجراي كاپيتولاسيون امريكا را هم آماج حمله خود قرار داد. حمله مستقيم به امريكا و قدرتهاي خارجي در شرايطي كه همه انقلابيون و مبارزين جهان سوم، تحت حمايت يك قدرت خارجي قرار مي گرفتند، يك كار حساب شده و شجاعانه بود كه راه نفوذ و اميد بيگانگان را در ميوه چيني انقلاب بست. سرانجام رژيم شاه، براي اينكه يكباره همه چيز را به تصور خود تمام كند، تصميم به تبعيد امام گرفت.
1. سيري در زندگاني استاد مطهري، ص 25، مقاله هاشمي رفسنجاني.
2. اطلاعات، 18 و 19 فروردين ماه 43، به نقل از: رجبي، پيشين، صص 229 ـ 228.
3. صحيفه نور، ج 1، ص 99، سخنراني 23/1/1343.
[273]امّا اين دوره، دوره شكوفايي و باروري انقلاب اسلامي است و امام خميني تا قبل از تبعيدشدن در آبان ماه 1343، چند اقدام اساسي انجام داده بودند كه موجب تحرك و پويايي نهضت و تعميق انديشه انقلاب اسلامي گرديد:(1)
1. با كشاندن مبارزه به كانون اصلي فعاليتهاي مذهبي، براي هميشه خط بطلاني بر ايده جدايي دين از سياست كشيد و سنّت ديرينه حاكم بر حوزه را شكست.
2. با تحريم تقيّه كه مانع مبارزه مستقيم و درعين حال دستاويز سازشكاران بود، مهمترين مانع را از سر راه برداشت.
3. با متوجه كردن لبه تيز حمله خود به كانون اصلي فساد (سلطنت و شخص شاه) به شيوه محافظه كارانه قبلي در مبارزه پايان داد. تداوم اين روند، در ساختن بنيادهاي انديشه انقلاب اسلامي نقش بسيار مهمي داشت و در واقع، تكوين جنبه سلبي مكتب فكري انقلاب اسلامي بود. قبل از آن، حتّي مبارزين مذهبي هم سعي مي كردند كه از حمله مستقيم به شاه و سلطنت خودداري كرده، اطرافيان او را مورد حمله قراردهند، ولي امام (قدس سره) با زير سؤال بردن شاه و سلطنت، محور مبارزه را به سمت شخص شاه كشانيد و به ديگران هم جرأت داد.
4. حمله مستقيم امام به امريكا و قدرتهاي خارجي، هرگونه محافظه كاري سياسي را مطرود كرد و راه نفوذ و اميد آنها را براي دزديدن نتايج مبارزه بست.
بدين لحاظ، همان گونه كه كشتار 15 خرداد و قلع و قمع هاي بعد از آن حاكي از تصميم قاطع رژيم در سركوب مخالفين بود، مخالفان رژيم را نيز به اين نتيجه گيري سوق داد كه شيوه مبارزه خود را تغيير دهند.(2) در اين ميان، جريان فكري اسلام فقاهتي ـ ولايتي هم به ارزيابي جديدي دست يافت كه به مدد آن توانست انديشه انقلاب اسلامي را بسازد و اين همان چيزي است كه فرضيه ما را تشكيل مي دهد; يعني حركت به سمت نفي سلطنت براي اوّلين بار در طول تاريخ قديم و جديد ايران، كسب قدرت و در نهايت تأسيس يك نظام سياسي جايگزين تحت عنوان ولايت فقيه.
بنابراين مجموعه تحولات اوايل دهه 1340، براي جريان فقاهتي ـ ولايتي حاوي اين
1. ر.ك به: محمدي، پيشين، صص 100 ـ 98.
2. زيباكلام، پيشين، ص 225.
[274]جمع بندي بود كه بايد با ايجاد مقدّمات يك انقلاب عظيم اجتماعي، به كاري اساسي و بنيادي دست زد و اولين قدم در اين راه، نفي نظم موجود و سلطنت مستقر بود كه بهوسيله امام خميني(قدس سره) در اوايل دوره تبعيد مطرح شد و مشروعيت اصل سلطنت و نظام شاهنشاهي زير سؤال رفت و پي ريزي يك نظام سياسي جايگزين مدّ نظر قرار گرفت.
[275]