استنتاج موضوعی

استنتاج موضوعی مهمترین ویژگی انقلاب اسلامی،ماهیت فکری آن است و موضع گیری ها و واکنش خصمانه استکبار جهانی علیه انقلاب اسلامی نیز به همین خصوصیت بر می گردد.وگرنه دلیل ندارد که استکبار جهانی با آن همه امکانات مادی و نظامی و سابقه ثبات چند قرنی از یک کشور کوچ

استنتاج موضوعي

مهمترين ويژگي انقلاب اسلامي،ماهيت فكري آن است و موضع گيري ها و واكنش خصمانه استكبار جهاني عليه انقلاب اسلامي نيز به همين خصوصيت بر مي گردد.وگرنه دليل ندارد كه استكبار جهاني با آن همه امكانات مادي و نظامي و سابقه ثبات چند قرني از يك كشور كوچك جهان سومي كه تازه از راه رسيده است،بيم و هراسي داشته باشد.آيا واقعاً استكبار جهاني و در رأس آن امريكا، نگران اين است كه جمهوري اسلامي ايران روزي تبديل به يك قدرت نظامي منطقه اي شود و منافعش را از طريق اسلحه و قدرت مادي تهديد كند؟! آيا واقعاً استكبار جهاني،هراس از اين دارد كه جمهوري اسلامي ايران تبديل به يك قدرت و قطب اقتصادي شود و رقيب آنها گردد؟!

فكر جديد; واقعيت اين است كه نگراني استكبار جهاني و امريكا از اين مسايل نيست و كاملا روشن است كه جمهوري اسلامي ايران در اين زمينه هرچه پيشرفت كند،به گرد امريكا هم نمي رسد (و اصلا نمي خواهد برسد); زيرا جهان در اين زمينه ها به نهايت پيشرفت خود رسيده و براي كشورهاي مثل ما، حرف جديدي نمانده است كه بخواهيم مطرح كنيم. همان گونه كه نظريه پردازان امريكايي نيز معترف هستند،امروز دنيا عرصه برخورد فرهنگها و تمدنهاست(62) و آنچه مايه هراس و نگراني استكبار جهاني است، فكر جديد، انسان جديد و مناسبات انساني معنوي جديدي است كه انقلاب اسلامي
مطرح كرده است.اگر حرفي براي گفتن باقي مانده باشد، مسلماً در عرصه هايي است كه ديگران به آن نپرداخته اند و يا نمي خواهند بپردازند و نگراني استكبار از آن است كه مبادا حرف و فكر جديدي در عرصه ديگري از ساحت انساني مطرح شود.

علوم انساني; انقلاب اسلامي مدعي ارائه الگوي فكري جديدي در دنياي مشحون از ماديات و غرق در شهوات است و اگر چنين ادعايي محقق شود، همه مباني و مبادي تمدن غرب را به چالش مي طلبند. يكي از عرصه هاي اين چالش فكري، عرصه علوم و بخصوص علوم انساني است. همان گونه كه مي دانيم علم جديد بخشي از تمدن غرب است و تمدن غرب نيز مبتني بر يك اصل اساسي و زيربنايي تحت عنوان اصالت و استقلال كامل فرد است. به عبارت ديگر، بشرانگاري و پذيرش استقلال اراده بشر در مقابل اراده خدا و حاكميّت بشر بر مقدرات زمين و زمان، مبناي تمدن غرب است و علم جديد نيز جزئي از همين تمدن است كه مبناي آن را اصالت بشر تشكيل مي دهد.

علم جديد، مبتني بر يك بنياد معرفت شناختي است كه به طور منطقي از اصول مبنايي تمدن غرب استنتاج شده است و كسي مي تواند از اين علم كمال بهره را ببرد كه بنيادهاي فكري و فلسفي تمدن غرب از جمله اصالت و حاكميت و بشر نفساني را پذيرفته باشد. بدين لحاظ، متدولوژي جديد به عنوان ابزار علم جديد در خدمت تمدن غرب است. تمدن غرب، مجموعه درون منطقي منسجمي است كه همه اجزايش به هم پيوسته و در ارتباط منطقي با هم هستند و متدولوژي و علم جديد نيز جزئي از آن محسوب مي شود كه ضرورتاًبه اصل خود بازگشت دارد.

معرفت شناسي; مشكل اصلي علوم انساني ما مشكل معرفت شناختي و متدولوژيك است و همين نقيصه مانع پيشرفت علمي ماست. ما باادعاي علوم انساني اسلامي، ناآگاهانه از ابزار و متدولوژي منتج از تمدن غرب كه بنيادهايي متفاوت از مباني ما دارد، استفاده مي كنيم و نتيجه طبيعي آن، عدم پيشرفت علم است. چاره كار آن است كه از متن اسلام و مباني خودي، نظام معرفت شناختي خاص خودمان را استنتاج كنيم و با آن به تحقيق بپردازيم. اگر اسلام مكتبي جامع و كامل است (كه هست)،اين امر بايد در تمام عرصه ها و ساحتهاي زندگي ما نمود و ظهور داشته باشد و يكي از اين عرصه ها، عرصه علم و معرفت است.اگر مي خواهيم علم حقيقي و واقعي داشته باشيم و تحقيق به مفهوم دقيق كلمه انجام دهيم، قبل از هرچيز بايد ابزار و متدولوژي آن را بسازيم; ابزاري كه استنتاج منطقي از اصول فكري و مباني نظري خودمان باشد. همانطور كه براي ساختن يك ساختمان در كنار طرح و نفشه، ابتدا كارگاه ابزارسازي درست مي كنيم و همه ابزار مورد نياز را مي سازيم، در علم و معرفت هم قبل از هرچيز بايد ابزار مناسب ساخته شود.




| شناسه مطلب: 79065