یافته های پژوهش

یافته های پژوهش در این پژوهش مواردی به طور مشخص، روشن شد که مؤید تحلیل مذکور است: 1. اصلاح فکر دینی و تجدّد طلبی دینی به مفهومی که تاکنون مطرح شده، انحرافی از اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه وآله) تلقی می شود. بر همین اساس،جریان فقاهتی ـ ولایتی یک گام مهم

يافته هاي پژوهش

در اين پژوهش مواردي به طور مشخص، روشن شد كه مؤيد تحليل مذكور است:

1. اصلاح فكر ديني و تجدّد طلبي ديني به مفهومي كه تاكنون مطرح شده، انحرافي از اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه وآله) تلقي مي شود. بر همين اساس،جريان فقاهتي ـ ولايتي يك گام مهم تدوين انديشه انقلاب اسلامي را رد و نفي جريانها و انديشه هاي التقاطي مي دانست و تمام سعي و تلاش خود را به كار برد كه در مباني واصول انديشه و تفكر آنها خدشه واردكند و بي اعتباري آن ها را نشان دهد.روند تحولات انقلاب اسلامي و سالهاي پس از پيروزي، نشان داد كه اصلاح فكر ديني، دين ايدئولوژيك، تجددطلبي ديني، اسلام انقلابي و... نسبتي با انقلاب اسلامي ندارد و انقلاب اسلامي،صرفاً اسلامي است نه يك كلمه زياد ونه يك كلمه كم.

2. تجربه جريانهاي التقاطي بخصوص سازمان منافقين و اشخاص مستقل، نشان داد كه بسياري از اصلاح طلبي هاي ديني (اگر با صداقت هم باشد) به تأويل ديانت و تحليل مادّي دين منجر مي شود و بانيان آن به اين سو كشيده مي شوند كه مفاهيم ديني را توجيه و تفسير مادي كنند و همين باعث گرفتارشدن در دام التقاط ايدئولويك و حتي انحراف از اسلام شده است.

3. روشنفكران و پارادايم روشنفكري، پايگاه و جايگاهي در بين مردم ندارد و حتي روحانيوني كه به جريان روشنفكري نزديك مي شوند، جايگاه خود را در بين مردم از دست مي دهند. تجربه نشان داده است كه مردم ايران عمدتاً به علما و روحانيت اصيل اطمينان و اعتماد دارند و به آنها واكنش مثبت نشان مي دهند.

4. هر اقدام عملي در ايران احتياج به پشتوانه و حمايت معنوي مراجع تقليد دارد و امام خميني تا سال 1341 علي رغم افكار وانديشه هاي بلند و سن بالاي 40 سال، صرفاً به لحاظ وجود آيت الله بروجردي در مسند مرجعيت و عدم رضايت ايشان، تقريباً سكوت كرد و هنگامي كه در جايگاه مرجعيت قرار گرفت، نهضت الهي خود را شروع كرد.

5 . اصلاح طلبي ديني و تعبير درست قرآن، احياي تفكر ديني هم بايد از سوي مراجع تقليد شيعه مطرح و انجام شود، زيرا متخصصان دين آنها هستند و تعبير و تفسير اسلام به طور طبيعي در تخصّص و اختيار آنهاست و روشنفكران، حتي اگر با نيت سالم و به قصد خيرخواهي به اصلاح طلبي روي آورند، ره به جايي نمي برند و در مقابل قدرت بين علما و روشنفكران مردم جانب علما را خواهند گرفت. عدم صلاحيت روشنفكران و عدم تأييد روحانيت، مايه شكست بسياري از اصلاح طلبي ها حتي اصلاح طلبي سيدجمال الدين اسدآبادي بوده و همين تجربه، سرانجام كار برخي مدعيان اصلاح طلبي جديد را نشان مي دهد.

6 . رفتار سياسي ـ اجتماعي مردم ايران تحت چارچوبها و قواعد رفتاري مدلهاي موجود در نمي آيد. به عبارت ديگر، ملت ايران معمولا عقلاني به مفهوم اقتصادي و محاسبه نفع و ضرر آن،كنش و واكنش نشان نمي دهند و صرفاً بر اساس معيارها و ارزشهاي ديني و شخصي عمل مي كنند.اين هم يكي از دلايل عدم موفقيت تحليل گران داخلي و خارجي در تحليل مسايل ايران است. بر همين اساس، مي توان گفت كه تحليلها و چارچوبهاي مادّي و جامعه شناختي، ارتباطي به بافت فكري مردم ايران ندارد و نوعي تقليد سطحي و وارداتي محسوب مي شود. بدين لحاظ،بايد به معيارهاي خودي و مذهبي تحليل متوسّل شد.

7. هردو جريان التقاطي قبل از انقلاب اسلامي، ابتدا يك جريان واحد بودند كه از دل جبهه ملي متولد شدند و اساساً فكر سلطنتي داشتند، منتهي در شيوه مبارزه با رژيم شاه (نه نظام سلطنتي) اختلاف نظر داشتند و به دو جريان اصلاح طلب و راديكال تقسيم شدند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و محو دشمن مشترك، عملا اختلاف موجود بين آنها رفع شد و هريك در صدد اعمال و اجراي برنامه خود بر آمدند و اكنون با حاكميت كامل جريان فقاهتي ـ ولايتي باز هم اين دو جريان (به اضافه جريانهاي ديگر) به هم پيوسته اند و هدف مشتركشان پياده كردن نوعي دمكراسي اسلامي،حركت در چارچوب نهادهاي قانوني و ساختارهاي حقوقي، پذيرش و اجراي حقوق بشر و آزادي هاي فردي و اجتماعي و پذيرش الزامهاي محيط بين المللي است.

8 . از آنجا كه موضوع مبارزه با نظام مطرح نيست، بين اين جريانها اشتراك نظر و منافع مشترك وجود دارد و ضمن تعبير و تفسيرهاي نو از اسلام، به دمكراسي، حقوق بشر و آزاديهاي طبيعي معتقدند و قصد قبضه قدرت را دارند. امّا در آينده نزديك اگر از كسب قدرت به شيوه سياسي و پارلمانتاريستي مأيوس شدند، احتمالا مشي مبارزه با رژيم (نه مبارزه با نظام) را در پيش مي گيرند و باز هم بين آنها بر سر شيوه مبارزه اختلاف خواهد افتاد.در اين ميان، بعيد نيست كه جناح موسوم به چپ به مبارزه رو در رو كشانده شود،ولي ليبرالها و تكنوكراتها همچنان در انتظار تسخير قدرت از مجاري پارلمانتاريستي خواهند ماند.

9. يك تمايز دقيق و ريزبين جريانهاي امروز با جريانهاي قبل از انقلاب اسلامي وجود دارد و آن اينكه جريانهاي التقاطي قبل از انقلاب، بين اسلام و آموزه ها و ايدئولوژيهاي جديد قايل به جمع بودند و التقاط و انحرافشان تقريباً روشن و واضح بود. ولي جريان هاي رقيب جريان فقاهتي ـ ولايتي در اين زمان، حرفي از اصول اساسي و مبنايي و تلفيق آنها با مباني بيگانه نمي زنند و در مسايل اجرايي و جزئي و سياسي معتقد به حركت در چارچوب نظام موجود جهاني هستند و واقعيات محيط بين المللي را مي پذيرند.

گرچه اين حرفها و ادعاها در شئون روبنايي سياسي است، ولي باز هم نوعي التقاط پنهان است كه بانيان آن، مباني و مبادي آن را كه اسلافشان پرورده اند، بيان نمي كنند و براي كسب حمايت افكار عمومي به نوعي كتمان حقيقت مي كنند. تشخيص اين التقاط خيلي مشكل تر است. امروز ديگر بحث از توانمند كردن اسلام نيست تا جامعه به طور صريح آن را بفهمد، بلكه امروز بحث پذيرش الزامها و چارچوبهاي محيط بين المللي است كه خود همين الزامها ناشي از مبادي و مباني تمدّن غرب است و چون مسايل سياسي و اجرايي ماهم منبعث از مباني اسلام است، بايد دقت كرد كه منجر به التقاط نشود.

10. همان گونه كه مباني فكري و فرهنگي، مشخصه اصلي اسلامي و نقطه قوّت آن است، آسيب پذيري و شكست انقلاب اسلامي نيز از همين روزنه است. مطابق قاعده علل موجبه امري، علل مبقيه آن نيز هست، تداوم انقلاب اسلامي منوط به حفظ خلوص ايدئولوژيك و سلامت فكري آن است و رخنه افكار و انديشه هاي نامتجانس با مباني فكري انقلاب اسلامي، نقطه شروع استحاله انقلاب اسلامي و انحراف آن است و تهاجم فرهنگي گسترده استكبار جهاني هم در همين راستا ارزيابي مي شود.

استكبار جهاني پس از آزمودن راهها و ابزارهاي مختلف در مقابله با انقلاب اسلامي، اينك به ابزار فكري و فرهنگي روي آورده و با يك بسيج همه جانبه فكري، فرهنگي، هنري و... قصد قلب هويت و تبديل ماهيت انقلاب اسلامي را دارد تا پشتوانه فكري و فرهنگي انقلاب اسلامي را تخليه كند.

1. رضا داوري اردكاني،دفاع از فلسفه،ص 26.

2. صحيفه نور، ج1، ص 198

3. مطهري،پيرامون انقلاب اسلامي،ص 63

4. جاويد موسوي،پيشين،ص 32، مصاحبه مقام معظم رهبري.

5.همان،ص 23.

6. جاويد موسوي،پيشين،ص 59،مصاحبه هاشمي رفسنجاني.

7.همان،ص 28، مصاحبه مقام معظم رهبري.

8. همان ،ص 177، مصاحبه واعط زاده خراساني.

9. مطهري ،عدل الهي، ص 98.

10. در مورد نظر شهيدمطهري نسبت به حوزه و اصلاح آن ر.ك به:سيري در زندگاني استاد مطهري،ص 119.

11. علي دواني،پيشين،ص 100 و 101.

12. مطهري،علل گرايش به ماديگري،ص222.

13. همان،ص 225.

14. مطهري،آشنايي با علوم اسلامي،(سه جلد در يك مجلد)، ص 148.

15. ر.ك به:اصول فلسفه و روش رئاليسم،ج 1، صص 13ـ12.

16. مطهري،آشنايي با علوم اسلامي،ص 148

17.همان،ص 173

18.همان، ص 174

19. همان، ص 175.

20. همان، صص 146 ـ 147

21. ر.ك به: جواد طباطبايي،پيشين، فصل پنجم خصوصاًصفحات 118 الي123.

22. مطهري،عدل الهي، ص 10.

23. مطهري،آشنايي با علوم اسلامي،ص 148.

24. مطهري،عدل الهي،ص 27.

25. رضا داوري،دفاع از فلسفه،ص 104،فصل مبسوطي در اين كتاب تحت عنوان مطهري وعلم كلام جديددر صص 111ـ77 درج شده كه شايسته مراجعه ومطالعه است.

26. مطهري،پيرامون انقلاب اسلامي،ص 63.

27.صحيفه نور،ج1،ص 99.

28.همان،ص 145.

29. ر.ك به:همان،صص 202ـ197.

30.همان،ص 201.

31. همان، ص 272.

32. همان، ص 282.

33. سيدحميد روحاني (زيارتي)،نهضت امام خميني،ج2، ص 494 و نيز رجبي،پيشين،ص 292.

34. پيرامون درسهاي ولايت فقيه، نحوه انتشار، توزيع و عكس العملهاي متفاوت، ر.ك به: روحاني ،همان، صص 507ـ494.

35 . همان، ص 509 .

36. امام خميني،ولايت فقيه و جهاد اكبر،ص 5.

37. منوچهر محمدي،پيشن،ص 101.

38. امام خميني(رحمه الله)،ولايت فقيه و جهاد اكبر،ص 17.

39.همان،صص 18-17.

40.همان،ص 19.

41.همان،ص 23.

42.همان.

43.همان،ص 24.

44 .همان، ص 80 .

45. همان، ص 45.

46. همان، ص 46.

47 . همان، ص 85 .

48. ر.ك: همان، صص 88 ـ 87 .

49. همان، ص 50 .

50. همان، ص 51 .

51. همان، ص 52 .

52. همان، ص 53 .

53. ر.ك به: همان ،ص 54.

54. همان،ص 36.

55. روحاني،پيشين،ج2 ،صص 527ـ522.

56. همان، ص 525 .

57. امام خميني، ولايت فقيه و جهاد اكبر، ص 149.

58.همان ،صص 151-150.

59. بازرگان، انقلاب ايران در دو حركت، صص 86 ـ 85 .

60. روحاني، پيشين، ج2، ص 497.

61. براي توضيح بيشتر ر.ك: جوادي آملي، نقش امام خميني در تجديد بناي نظام امامت،كيهان انديشه،
ش 24 صص 11 ـ 10.

62. ر. ك به:ساموئل هانتينگتن،رويارويي تمدنها،ترجمه مجتبي اميري ،اطلاعات سياسي ـ اقتصادي ،شماره 70ـ69.


| شناسه مطلب: 79067