مقدمه
مقدمه 1ـ نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه، جنبش ملی شدن صنعت نفت، قیام 15 خرداد و بالاخره انقلاب اسلامی، مجموعه پنج حرکت بارز سیاسی ـ اجتماعی تاریخ معاصر ایران هستند که هر یک به نوبه خود تأثیرات مهمی در اندیشه و عمل جامعه سیاسی ایران نهاده اند. از نظر انگی
مقدمه
1ـ نهضت تنباكو، انقلاب مشروطه، جنبش ملي شدن صنعت نفت، قيام 15 خرداد و بالاخره انقلاب اسلامي، مجموعه پنج حركت بارز سياسي ـ اجتماعي تاريخ معاصر ايران هستند كه هر يك به نوبه خود تأثيرات مهمي در انديشه و عمل جامعه سياسي ايران نهاده اند. از نظر انگيزه هاي اجتماعي و سياسي تفاوت هاي اساسي بين اين پنج انقلاب و حركت وجود دارد: حركت اول، جنبشي عليه سلطه خارجي مي بود ولي در ممنوعيت واگذاري امتياز به يك شركت بريتانيايي، محدود شد; حركت دوم، تلاش ايرانيان در عصر حاضر، جهت ايجاد حكومتي مردمي و مشروطه را نمودار مي ساخت; حركت سوم، مجدداً مبارزه عليه سلطه انگلستان بود لكن حيطه وسيع تري نسبت به اولي داشت; حركت چهارم، تلاش علما در برابر آثار منفي انقلاب سفيد شاه را به نمايش گذارد; و در نهايت انقلاب اسلامي 57 تكرار وقايع چهار دوره پيش بود. با اين همه در نوع خود يك حادثه استثنائي بود كه به لحاظ ماهيت، اهداف و آرمان هايش با حركت هاي گذشته اين مرز و بوم تفاوت هاي بنيادي داشت. هر چند انقلاب مشروطيت در ميان حركت هاي فوق، توانست از حوزه اقتدار شاهان مستبد ايراني بكاهد و بدين صورت گفتمان جديدي در انديشه سياسي ايرانيان فراهم آورد، در عين حال متعرض اصل سلطنت نگرديد و همانند انديشه كهن ايرانيان، آن را مناسب ترين نوع حاكميت قلمداد نمود. در حاليكه در انقلاب اسلامي، مخالفت چنين رژيمي با نظام سياسي پيامبر (ص) و علي (ع) در مدينه و كوفه از يك سو، و قرابت و همگوني آن با شيوه حكومتي امويان از سوي ديگر، مفروض دانسته شد و لزوم سرنگوني آن از اهداف اوليه و اساسي رهبري انقلاب قرار گرفت. به سخني ديگر، نهضت مشروطيت، ضمن مشروع دانستن سلطنت، تلاش كرد تا از قدرت مطلقه شاه بكاهد و آن را مشروط به رعايت قانون اساسي و حقوق سياسي مردم نمايد. در حالي كه انقلاب اسلامي، راه كار پيشنهادي نهضت مشروطه را كافي نمي دانست و معتقد بود كه مبارزه سياسي عليه رژيم خودكامه پهلوي در سايه چنين گفتماني، به شكست خواهد انجاميد. از اين رو رهبري انقلاب اسلامي تلاش نمود تا ضمن نفي همزمان استبداد و استعمار، براي نخستين بار، نظام سياسي جديدي ارائه كند. آلترناتيوي كه در نهضت امام خميني (ره) عنوان گرديد با نظريه امامت، در انديشه سياسي شيعيان اين مرز و بوم، هم خواني داشت و از اعماق اعتقادات ملي ـ مذهبي ايرانيان برمي خاست. از ميان وجوه تشابهي كه در اين حركت ها و جنبش ها، وجود دارد دو مورد آن جالب توجه است. اول اينكه هريك از آن ها سندي است از پيوستگي نيروهاي اجتماعي و سياسي كشور، و دوم اينكه در همه موارد، بسياري از مردم فقط به درخواست رهبران ديني به ميدان آمده اند. هرچند در پيشاپيش اين حركت ها، افراد ملي و غير روحاني نيز وجود داشته اند لكن بدون ترغيب مراجع ديني، شركت مردم و حمايت آن ها از اين حركت ها غير ممكن بود. از اين رو به نظر مي رسد در جامعه سياسي ايران، تنها، نهاد مرجعيت ديني است كه نسبت به ساير منابع، از اقتدار بالايي برخوردار مي باشد و مي تواند در مواقع لزوم، توده هاي مردم را عليه وضع موجود بسيج كند. 2ـ پيروزي انقلاب اسلامي ايران، از جهات متعددي، موجب شگفت و حيرت جهانيان گرديد. از يك سو، اين انقلاب در زماني رخ داد كه انديشه حاكم بر قرن بيستم، يعني سكولاريزم، وقوع آن را محتمل نمي دانست. انقلابي در ايران به ثمر رسيد كه با توجه به ديني بودنش، مشابهي در انقلابات يكي و دو قرن اخير نداشت. نه تنها هيچ يك از انقلابات مدرن، مذهبي نبودند بلكه كمتر جنبش و حركت توده اي را مي توان پيدا كرد كه به گونه انقلاب ايران با مذهب عجين شده باشد. در واقع برخي از آن ها مثل انقلاب روسيه، چين و كوبا يا اساساً ضد مذهبي بودند و يا اگر در پيشاپيش انقلاب الجزاير، نهضت مشروطيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران، بسياري از عناصر و رهبران مذهبي ديده مي شد، بدين مفهوم نبود كه اين حركت ها و جنبش ها، به خاطر دين، رخ داده اند. از سوي ديگر اين انقلاب در سرزميني رخ داد كه رژيم سياسي آن به عنوان ژاندارم منطقه، از دولت هاي قدرتمند و سركوب گر آسيا و خاورميانه به حساب مي آمد و تصور اينكه روزي اين چنين، مقهور خشم جامعه ايران قرار گيرد نمي رفت. با اين همه، علي رغم تصورات و شرايط ناممكن، وقوع انقلاب اسلامي در ايران ممكن شد و بر تمام تحليل ها و پيش بيني ها، خط بطلان كشيد. بنابراين انقلاب اسلامي چندين سؤال با خود به وجود آورد: 1) چرا رژيم مقتدر و باثبات پهلوي، اين چنين در بهمن 57 سرنگون گرديد؟ 2) چرا از ميان ايدئولوژي هاي ناسيوناليسم، ماركسيسم و اسلام، تنها سومي به پيروزي رسيد و از ميان كليه نيروهاي مخالف با رژيم، تنها انديشه روحانيت به ثمر نشست؟ و به سخني ديگر چه شد كه اين انقلاب، اين چنين با مذهب عجين گرديد؟ هر چند تا كنون، هر يك از تحليل گران و محققين داخلي و خارجي، با رهيافتي خاص، به تحليل ريشه هاي اين انقلاب پرداخته اند، ولي هنوز هم بسياري از ابعاد آن ناشناخته مانده و بسياري از فرضيه ها و نظريه هاي ارائه شده، توان تحليل اين پديده استثنائي را ندارند. از اين رو به نظر مي رسد براي تحليل ريشه هاي چنين انقلابي بايد به عوامل متعددي توجه كرد و در همه تحليل ها نيز نبايد از ستيز رژيم گذشته با مذهب و معارضه روحانيت با آن بر سر دين غفلت ورزيد. اساس نهضت اسلامي ايران را مي توان در سه موضوع بيان كرد: (1) نفي استبداد داخلي (2) نفي استعمار و سلطه خارجي، و در نهايت (3) تلاش براي تشكيل حكومت ديني به عنوان آلترناتيو سلطنت، امام خميني (ره) نيز در طول ساليان مبارزه خود، با پي گيري اين سه اصل و اساس، به افسانه جدايي دين از سياست كه ده ها سال توسط رژيم پهلوي تبليغ و ترويج مي شد پايان داد و مبارزه سياسي ـ مذهبي گذشته را كه به رهبري روحانيت انجام گرفته اما به پيروزي نرسيده بود به حد كمال رساند. مبارزه امام نه صرفاً ضد استبدادي بود (مانند نهضت مشروطه) و نه ضد استعماري (مانند نهضت ملي)، بلكه مبارزه اي بود كه همزمان استبداد و استعمار و مهم تر از آن استكبار و كفر دوره جديد جهاني (آمريكا) را هدف قرار داد. آنچه در پيش رو داريد مجموعه اي است از آرا و نظرات صاحب نظران و يافته هاي محققان و پژوهشگران در زمينه ي ريشه هاي انقلاب اسلامي كه طي سال هاي گذشته در نشريات داخلي و خارجي به چاپ رسيده است. اميد است مطالعه اين مجموعه گامي باشد در جهت آشنايي خوانندگان محترم با متن تحولات و جريانات پيش از انقلاب و شناخت جامع و عميق اين پديده ي بي نظير قرن بيستم. آنچه در پي مي آيد نگاهي است كلي به محتواي هر يك از مقالات موجود در اين مجموعه: سياست فرهنگي ايران در دوره رضاخان در اين مقاله، سياست فرهنگي ايران در دوره پهلوي اول، در دو محور جهت گيري هاي سياست فرهنگي و كنترل وسايل ارتباط جمعي، مورد بحث قرار گرفته است. ايران گرايي با تأكيد بر لزوم تجديد عظمت ايران باستان، غرب گرايي با تأكيد بر مظاهر بيروني تمدن غرب و بالاخره شاه محوري و تلاش براي خلق وجهه كاريزماتيك براي رضا شاه، جهت گيري هاي كلي سياست فرهنگي ايران در آن دوران قلمداد مي شوند و نويسنده به تفصيل درباره ي جزئيات آن ها سخن گفته است. در محور دوم اين مقاله، كنترل روزنامه ها و مطبوعات، كتاب، كلوپ و قرائت خانه، گرامافون، تئاتر و سينما، مورد مطالعه قرار گرفته و با استناد به اسناد متعددي نهايت اقتدار دولت بر رسانه هاي گروهي بررسي شده است. سياست رضاخان در برابر مذهب و روحانيت در واقع اين مقاله، بررسي تفصيلي يكي از زيرمجموعه هاي مقاله فوق است و نويسنده در تلاش است تا ضمن ارائه اسناد و مدارك متعددي به بررسي ضديت رضاخان با مذهب و طبقه روحانيون بپردازد. وي در قسمتي از اين مقاله مي نويسد: رضاخان مذهب را نه يك هدف، بلكه يك وسيله تلقي مي كرد كه گاه مفيد و گاه مضر است و بايد از آن استفاده و گاه بايد آن را تضعيف كرد وي در تاجگذاري خود به اين نكته اشاره كرد كه علت ارج نهادن وي به مذهب، نقش آن در وحدت ملي است و نه چيز ديگر. نويسنده مقاله، معتقد است كه در فاصله كودتاي 1299 تا شهريور 1320 روابط دولت با روحانيت مراحل مختلفي را سپري كرده است و بدين علت، موضوع مورد بحث را در مقاطع; از كودتا تا اتمام دوره وزارت جنگ، از آغاز سلطنت تا 1306 و از 1306 تا 1313، پي مي گيرد. در دوره ي اول رضاخان به عنوان رئيس ديويزيون قزاق در مراسم عزاداري شركت مي كرد، مجالس متعددي نيز در محل قزاق خانه تشكيل مي داد و خود در جلوي در ورودي به واردين خوش آمد مي گفت و در مراسم تاسوعا و عاشورا با عده اي از افسران با پاي و سر برهنه در جلوي دسته، كاه بر سر مي ريخت و شب شام غريبان شمع به دست و بدون تشريفات، به مجالس و تكاياي بازار مي رفت و بدين صورت به جلب نظر جناح مذهبي مي پرداخت. در دوره دوم، علي رغم مخالفت مرحوم مدرس با سلطنت رضاخان، وي به علت موافقت اكثر نمايندگان ـ كه تعدادي از آن ها را روحانيون سرشناس تشكيل مي دادند ـ و توافق خارجي، به قدرت رسيد. در اين دوره كميسيون حرمين شريفين، كه به دنبال حمله وهابيون به عتبات عاليات تشكيل شده بود موجب همكاري و همدلي روحانيت و دولت رضاخان گرديد لكن ترور آيت اللّه مدرس در ديني نسبت به رضاخان شد. در دوره سوم است كه رضاخان عملا به برخورد علني و توهين آميز با مذهب و روحانيت مي پردازد. شايد يكي از علل انتخاب سال 1306 به عنوان آغاز برخورد دولت با روحانيت، واقعه قم باشد، رعايت نكردن حجاب مناسب توسط وابستگان رضا شاه به هنگام زيارت حرم حضرت معصومه (س) در آغاز سال 1306 موجب برخورد تند مرحوم بافقي شد. با رسيدن اين خبر به تهران، شبانگاه رضاخان با زره پوش به قم شتافت و با كمال خشونت با آيت اللّه بافقي برخورد كرد و سپس دستور دستگيري و اعزام وي به تهران را صادر كرده و در اواسط سال 1306 سياست جذب روحانيون در چهار چوب استخدام در عدليه و هضمشان در سيستم اداري و مالي دولت و در نهايت قانون متحد الشكل شدن البسه در سال بعد، به اجرا در آمد. قرار گرفتن اين دو مقاله در مجموعه حاضر از دو نظر حايز اهميت است: اول اينكه هر دو به تفصيل معارضه دولت با مذهب و روحانيت را به نمايش مي گذارند و بدين ترتيب در پي گيري ريشه هاي انقلاب اسلامي ما را ياري مي رسانند و دوم اينكه هر يك از اين دو مقاله، به گونه اي اطلاعات، اسناد و مدارك متعدد و جمع بندي شده اي را در اختيار علاقمندان قرار مي دهند. دين و دولت انقلاب اسلامي ايران باعث جلب توجه محافل آكادميك به مسأله قديمي رابطه ميان دين و دولت و نيز مسأله حاكميت ديني شد. ره يافت هاي متفكران غربي به رابطه دين و دولت سخت تحت تأثير تجارب تاريخي غرب قرار دارد. مقاله نشان مي دهد كه تفاوت هاي بنياديني ميان ايستارهاي مسيحيان و مسلمانان نسبت به رابطه دين و دولت وجود دارد. در سنت مسيحي ايده تجزي گرا با تأكيد بر جدايي دين از سياست ديدگاه غالب بوده اما اين ايده در اسلام هرگز پذيرفته نشده است. اسلام هميشه ديني سياسي بوده و مسلمانان نوعي گرايش به سياست داشته اند كه ملهم از روح تعاليم اسلام بوده است. البته انديشمندان اسلامي در مورد سرنوشت دولت اسلامي نظر واحدي نداشته اند. مهم ترين تفاوت در ديدگاه مسلمانان را مي توان در تفاوت ميان افكار انديشمندان سنّي و شيعه يافت. اين مقاله تلاشي است براي ارايه تحليلي از ايستارهاي متفاوت نسبت به رابطه ميان دولت و مذهب بر مبناي تحولات تاريخي و افكار انديشمندان مهم مسيحي و مسلمان. تحليلي بر حوادث انقلاب اسلامي و زندگي امام خميني (ره) اين مقاله، در واقع يك دوره مطالعه فشرده و عميق از نهضت امام خميني(ره) از آغاز تا كنون است كه در آن، عملكرد رژيم پهلوي و وابستگي آن به غرب، زندگي و انديشه سياسي امام خميني (ره)، خاستگاه، ماهيت و بن بست فكري نيروهاي سياسي و ملي آن دوره، مورد مطالعه قرار گرفته است. نكته مهمي كه در اين مقاله به چشم مي خورد برملا ساختن ماهيت گروه هاي سياسي و مانع بودن آن ها بر سر راه نهضت امام خميني(ره) است كه پس از قيام 15 خرداد تا زمان خيزش دوباره ي انقلاب در سال 56 و 57 فراروي امام رخ مي نمودند. قرار گرفتن اين مقاله در مجموعه حاضر به دو دليل انجام گرفته است. اوّلا يك مطالعه جامع و فراگير درباره ي نهضت امام خميني(ره) است و ثانياً نويسنده آن، مرحوم حاج سيد احمد خميني، از نزد يك شاهدحوادث و تحولات پنهان و آشكار اين انقلاب بوده و كلامش به عنوان يكي از اسناد انقلاب اسلامي، مورد اعتماد است. انقلاب در ايران سال 1979 نويسنده در اين مقاله، ابتدا به نقد تفكري مي پردازد كه كاربرد اصطلاح انقلاب را بر وقايع سال 1357 غير علمي مي داند. وي معتقد است، دگرگوني هاي عميق ناشي از اين حركت تنها با اصطلاح انقلاب قابل توصيف است. نويسنده در ذكر عوامل پيدايش اين انقلاب، موضوعاتي را عنوان مي كند كه در ميان انقلاب هاي جهان سوم مشترك است. در عين حال به نظر وي وجه مميزه انقلاب ايران، جايگاه مذهب و تأثير آن در فرايند تحولات 1357 مي باشد. اين بحث كه بخش عمده مقاله را تشكيل مي دهد، تطور حركت هاي مذهبي در تاريخ معاصر ايران را تجزيه و تحليل مي كند. هم چنين در اين مقاله تفكر سياسي در ميان شيعيان و نقش عناصر انقلاب در آن و موضع علما در باره مفهوم انقلاب و روند پرفراز و نشيبي كه اين موضوع داشته، بررسي شده است. باور نويسنده بر آن است كه ديد مثبت برخي علما و طلاب علوم ديني از انقلاب جايگاه پراهميتي در تاريخ صد ساله ايران و خصوصاً انقلاب اسلامي دارد. تأثيرات سياسي روحانيت در تاريخ معاصر ايران اين مقاله، در ابتدا به زمينه ها و دلايل ورود روحانيت تشيع به صحنه هاي مختلف فرهنگي ـ سياسي جامعه ايران در عصر قاجار مي پردازد و در ادامه به مسأله رويارويي روحانيت با حاكميت واپس گرا و فرسوده قاجاريه و نيز چگونگي انزواي سياسي روحانيت اشاره دارد. به نظر نويسنده، مناسبات روحانيت و حاكميت سياسي را مي توان در چهار دوره بررسي كرد: دوره ي اول، دوره بازيافت هويت، در اين دوره روحانيت از سردرگمي ناشي از تلاطماتي كه با سقوط صفويان آغاز شد بيرون آمد و توانست نقش و موقعيت مشخصي را در قبال حاكميت تحصيل كند. اين دوره از تأسيس سلسله قاجار آغاز مي شود و تا اوايل دوره فتح علي شاه ادامه مي يابد. در اين دوره همكاري ميان روحانيت و حاكميت محدود به حمايت دستگاه از موقوفات و فعاليت هاي غير سياسي روحانيت بود، متقابلا روحانيت نيز دعاوي بيشتري مطرح نمي كرد. دوره ي دوم، دوره ورود به سياست، زمينه ها و دلايل اصلي ورود روحانيت به سياست، دفاع از منافع مردم و مقابله با قدرت مهاجمان خارجي (روس) و رويارويي با فرقه هاي رقيب بود. در اين دوره كه تا اوايل عصر ناصري تداوم مي يابد گاهي معارضه هاي محدودي نيز ميان شماري از روحانيون با حاكميت سياسي مشاهده مي شود، ولي در مجموع قضيه چندان گسترده و جمعي نيست. دوره سوم، دوره معارضه با حاكميت سياسي از قيام تنباكو آغاز مي شود و تا مشروطيت ادامه مي يابد. معارضه روحانيت ابتدا به عنوان معارضه با منافع بيگانگان است كه با مداخله دولت، شكل مخالفت با دولت را مي گيرد و به تدريج اين مخالفت ها متوجه دربار و فساد آن مي شود. دوره چهارم، دوره انزوا و انشقاق اين دوره محصول بلافصل مشروطه ايران و محصول طبيعي و منطقي آن است. ميوه هاي اين دوره، ثمر تلاش متوليان فكري و سياسي مشروطه است. ميرزاي شيرازي و نهضت تنباكو در واقع اين مقاله، شرح مبسوطي بر دوره سوم از مقاله قبل است كه نويسنده آن تلاش مي كند تا با مطالعه همه جانبه نهضت تنباكو، روشن سازد كه ماهيت اسلامي نهضت، اطاعت از روحانيت، همبستگي، استقامت، و فداكاري ملت ايران مهم ترين عوامل مبارزه با توطئه ها و نيرنگ هاي حكومت و دولت هاي خارجي بوده است. قرار گرفتن اين دو مقاله در مجموعه حاضر، دو علت داشته است، از يك سو هر دو، مناسبات روحانيت و حاكميت سياسي يا به عبارتي ديگر واگرايي و همگرايي دين و دولت را مورد تحليل قرار داده اند و بدين صورت ما را در فهم معارضه دين با دولت در دهه هاي قبل از انقلاب اسلامي، ياري مي رسانند واز سوي ديگر، نقاط نزديك و دور جنبش ها و حركت هاي گذشته ايران اسلامي با انقلاب اسلامي هويدا مي گردد. انقلابات ايران در چشم انداز تطبيقي، بررسي تطبيقي انقلاب مشروطيت و انقلاب اسلامي نويسنده مقاله معتقد است انقلاب اسلامي متضمن ويژگي هاي منحصر به فرد عمده اي است ولي ويژگي هاي ديگري نيز دارد كه مي توان آن ها را مورد تجزيه و تحليل تطبيقي قرار داد. از اين رو، وي دو نوع بررسي مقايسه اي انجام داده است. 1) بررسي و مقايسه دروني برخي نكات عمده، با ديگر قيام ها و نهضت هاي انقلابي ايران از سال 1890 به بعد. 2) مقايسه بيروني با ساير انقلابات بزرگ جهان، بر اساس نظريات و تئوري هاي انقلاب كه با مورد ايران تناسب دارند. در عين حال انقلاب 79 ـ 1978 ايران به عقيده نيكي كدي از لحاظ مركزيت داشتن يك ايدئولوژي مذهبي و هم چنين از لحاظ ماهيت و منشاء شهري آن با اكثر انقلابات اخير كشورهاي جهان سوم متفاوت است. هر چند مقاله مذكور به علت عدم درك پاره اي از واقعيات جامعه مذهبي ايران رنج مي برد اما به لحاظ علمي مقاله ارزنده اي است و مي تواند خواننده را در فهم بهتر ماهيت انقلاب اسلامي در مقايسه با انقلاب مشروطه، ياري رساند. مقايسه ايران با كره جنوبي يا نقدي بر توسعه صنعتي ايران در دوره ي پهلوي نويسنده اين نوشتار كه از عناصر رژيم گذشته ي ايران به حساب مي آيد، در تلاش است ضمن مقايسه توسعه صنعتي ايران و كره جنوبي، تصويري روشن و واقع بينانه از برنامه هاي توسعه ايران در دوره پهلوي اول و دوم ارائه دهد. هرچند اطلاعات اين نوشتار تا حدودي قديمي است ولي مطالعه آن با توجه به بلند پروازي هاي آن رژيم مبني بر رسيدن به تمدن ايراني، جالب است. به ويژه اينكه فرضيه مدرنيزاسيون در تحليل ريشه هاي انقلاب اسلامي ايران نيز به گونه اي مورد خدشه قرار مي گيرد. روابط امنيتي ايران و آمريكا در دوران شاه با وجود گذشت بيش از 15 سال از سقوط شاه رابطه ايران و آمريكا هنوز موضوع مورد بحث و اختلاف است منتقدان رابطه امنيتي آمريكا با ايران، ايالات متحده را متهم مي كنند كه ايران را به صورت يك كشور پليسي در آورده و شاه را واداشته است كه مبالغ هنگفتي از ثروت نفت را صرف خريد سلاح هاي غير ضروري كند مهم ترين دليل آن ها در ابراز اين نظر اين است كه ايالات متحده با نيروهاي نظامي ايران و با ساواك، سازمان امنيت بدنام شاه، رابطه نزديك داشته است. مدافعان رابطه آمريكا با ايران استدلال مي كنند كه اين رابطه بسيار محدودتر از آن بود كه پندار مي شده و آمريكا، به ويژه در اواخر دهه 60 و دهه 70 نفوذ اندكي روي شاه و سازمان امنيتش داشته است. با توجه به اين دو ديدگاه، نويسنده مقاله تلاش مي كند كه ماهيت اصلي رابطه امنيتي ايران و آمريكا در دوران شاه را تا اندازه اي روشن گرداند. در اين مقاله چند موضوع اصلي مورد توجه خاص قرار گرفته است اين موضوعات عبارتند از: 1) ملاحظات وسيع استراتژيك كه در اين دوران راهنماي سياست آمريكا در قبال ايران بوده است; 2) طبيعت خاص رابطه آمريكا با نيروهاي مسلح ايران و ساواك; 3) سازمان هاي گوناگون امنيتي مورد حمايت آمريكا در منطقه. جنگ رواني غرب عليه ايران نويسنده در اين مقاله ضمن تعريف جنگ رواني، معتقد است ابزار اصلي جنگ رواني، استفاده از رسانه هاي جمعي براي تبليغات همه جانبه عليه حريف است و غرب از آغاز انقلاب اسلامي از رسانه هاي گروهي به عنوان حربه اي مؤثر براي جنگ رواني عليه ايران استفاده كرده است. برخي از وجوه اين مبارزه را مي توان به صورت زير برشمرد: 1) زدن اتهامات گوناگون از قبيل تروريست بودن يا حامي تروريست بودن; 2) انتساب هر حادثه خبرساز بين المللي چون هواپيما ربائي و بمب گذاري به ايران يا هواداران جمهوري اسلامي ايران; 3) سعي در وانمود كردن اينكه مردم ايران در مخالفت با غرب و ارزش هاي آن صادق نيستند و بيشتر تحت فشار گروه هاي حاكم يا گروه هاي خاص در درون حكومت وانمود مي كنند كه با غرب مخالفند; 4) كوشش در قانع كردن مردم ايران يا كشورهاي ديگر به اينكه در داخل طبقه حاكم، جناح هاي متخاصم و مخالفي وجود دارد. روشن فكري و روشن فكران وضع روشن فكري در ايران، نقد و بررسي انديشه هاي جلال آل احمد در اين باره و بالاخره بررسي ماهيت و حقيقت روشن فكري موضوعات مقاله حاضرند. به عقيده نويسنده اين مقاله، هر چند در سال هاي اخير در مورد روشن فكري و روشن فكران مطالب بسياري منتشر شده است اما تا كنون كمتر متعرض مفهوم و ماهيت آن گرديده اند. روشن فكر با مقاصد سياسي در فلسفه و ادبيات وارد مي شود ولي معمولا نه فيلسوف است و نه شاعر حقيقي; و اگر به فلسفه و شعر مي پردازد، اولا تلقي او ايدئولوژيك است و ثانياً چون به عمق فلسفه نمي رسد التقاطي است و پيداست كه آثار توجه ايدئولوژيك و التقاطي به فلسفه در عين حال كه نشانه پريشاني و پراكندگي عقل و خيال است، موجب پريشاني و پراكندگي بيشتر در قول و فعل مي شود، يا لااقل كسي كه از وجهه ي نظر ايدئولوژي به فلسفه نظر كند، فلسفه را نمي فهمد و آن را قلب و تحريف و مبتذل مي كند. ولي روشن فكر به اين معاني اهميت نمي دهد. او در باب عمل سياسي حرف مي زند و حقيقت وجود او اين است كه دور از نظر و عمل جدي به تبليغ و توجيه سياست زدگي بپردازد. اكنون وقت آن است كه روشن فكران ما از خود بپرسند كه حاصل كار صد ساله روشن فكري در ايران چه بوده و اكنون چيست و از اين پس چه خواهد بود؟ بحران روشن فكري از سال هاي پيش آغاز شده بود; اما انقلاب اسلامي تزلزل جدي در اركان آن پديد آورد. روشن فكران در مقابل آن، چه مي توانند بكنند؟ اگر با آن مقابله كنند بازيچه ي قدرت هاي بزرگ مي شوند و اگر به انقلاب بپيوندند، ناگزير بايد در وضع خود و در ماهيت روش فكري خود تحقيق كنند. نويسنده در آخر به روشن فكران مسلمان توصيه كرده و مي گويد: جمع اسلام با هر ايدئولوژي، از هر جا كه باشد و تفسير اسلام و انقلاب اسلامي با هر فلسفه و ايدئولوژي غير اسلامي به زيان اسلام و انقلاب اسلامي است و موجب پوشيده شدن حقيقت اسلام مي شود. هدف از قرار دادن اين مقاله در مجموعه حاضر، بررسي تئوريك مسأله روشن فكري در ايران است. نقش جريان روشن فكري در تحولات ايران از دوره مشروطيت به اين سو بر كسي پوشيده نيست، اين نقش كه به تعبير جلال آل احمد گاه به خيانت و گاه به خدمت انجاميده، تا كنون موجب تفسيرهاي متعددي واقع شده است، شناخت ماهيت و عملكرد روشن فكري در ايران ما را در تحليل گروه هاي سياسي ايران ياري مي رساند. ناگفته نماند در آخر اين مجموعه، تقويم حوادث تاريخي و سياسي ايران از 1340 تا 1357 و نيز مأخذشناسي انقلاب اسلامي در دو بخش كتب و مقالات، افزوده شده است. عبدالوهاب فراتي پي نوشت ها