سیاست فرهنگی ایران در دوره ی رضاخان
سیاست فرهنگی ایران در دوره ی رضاخان جهت گیری های سیاسی فرهنگی تجزیه و تحلیل تاریخی سیاست های فرهنگی به مدد بررسی گفته های سیاستمداران و مسئولان فرهنگی، و نیز کارنامه ی فرهنگی دولت قابل دستیابی است. در همین چارچوب می توان
سياست فرهنگي ايران در دوره ي رضاخان
جهت گيري هاي سياسي فرهنگي تجزيه و تحليل تاريخي سياست هاي فرهنگي به مدد بررسي گفته هاي سياستمداران و مسئولان فرهنگي، و نيز كارنامه ي فرهنگي دولت قابل دستيابي است. در همين چارچوب مي توان جهت گيري سياست فرهنگي در دوران رضاخان را در محورهاي زير خلاصه كرد: 1. ايران گرايي با تأكيد بر لزوم تجديد عظمت ايران باستان. 2. غرب گرايي با تأكيد بر مظاهر بيروني تمدن غرب. 3. شاه محوري و تلاش براي خلق وجهه كاريزماتيك براي رضاشاه. ايران گرايي با تأكيد بر لزوم تجديد عظمت ايران باستان تجديد عظمت ايران پس از مشروطه به آرماني ملي تبديل شده بود و رضاخان به عنوان تبلور اين خواسته در قالب يك نادر ديگر به صحنه آمد. اگر چه رضاخان هرگز نتوانست سكان رهبري مردم را به دست گيرد و به عنوان مظهر مبارزه ي ايران در راه عزت و استقلال آن مطرح شود، و حتي هيچ مكتب سياسي يا فكري از خود بر جاي نگذاشت، اما نمي توان منكر شد كه ناسيوناليسم در دوران وي يكي از زيرساخت هاي اساسي فكري حكومت او بوده است. تجلي اين فكر در رفتار فرهنگي حكومت ابتداء به صورت بيگانه ستيزي و ابراز تنفر از هر گونه تظاهر غير ايراني جلوه كرد. اما بعدها فرهنگ اروپايي از اين قاعده مستثني شد و فرهنگ و زبان اسلامي و عربي مورد هجوم قرار گرفت. فرهنگستان ايران گرايي در حوزه ي ادبيات در دو بخش زبان و ادبيات مكتوب ظهور كرد. از سال 1313 ش، پس از بازگشت رضاخان از تركيه، توجه به اين امر افزايش يافت. وي در اين سفر با تحولات زباني تركيه آشنا شده بود، و علي رغم عدم پذيرش تغيير خط ـ كه طرفداران پرشوري هم داشت ـ در محافل مختلف، به ويژه سازمان هاي نظامي، تصفيه زبان فارسي از كلمات بيگانه رايج شد. اقدامات عناصر غير مسئول چنان افراطي و نسنجيده بود كه براي كنترل واژه سازي، وزارت معارف با كمك رياست دولت طرحي به منظور تأسيس فرهنگستان تهيه كرد و در خرداد 1314 ش اولين جلسه آن را تشكيل داد. اساسنامه ي اين انجمن از فرهنگستان فرانسه اقتباس شده بود. و بايد 12 وظيفه عمده در زمينه ي لغت، دستور زبان، اصطلاحات پيشهوران، كتب قديمي، اصطلاحات محلي و خط را به انجام مي رساند، ولي در عمل امر لغت سازي، ديگر وظايف فرهنگستان را تحت الشعاع قرار داد. فرهنگستان از سال 1314 تا 1320 ش سه مرحله را پشت سر گذاشت. در اين مرحله از 12 خرداد 1314 ش تا آذرماه همان سال، فروغي رياست فرهنگستان را بر عهده داشت. در اين مدت فرهنگستان توانست با گرد هم آوردن برجسته ترين اساتيد موجود،ديدگاه هاي مختلف را در زمينه ي واژه هاي جديد تا حدي تعديل كند. در همين مدت مسئله ي تغيير نام شهرهاي مختلف نيز در دستور كار قرار گرفت، و با تصويب شاه نام هاي جديدي براي تعدادي از شهرها و شهرستان هاي شرقي و مركزي در نظر گرفته شده. مرحله ي دوم از فروردين 1315 تا ارديبهشت 1317 ش ادامه يافت. در اين دوره با استعفاي اجباري فروغي از رياست فرهنگستان، سميعي و سپس وثوق الدوله اداره فرهنگستان را به عهده داشتند. در اين فاصله فرهنگستان حدود ششصد و پنجاه واژه را به تصويب رساند، اما شاه از سرعت كار راضي نبود و با منحل كردن فرهنگستان رياست آن را به وزير فرهنگ واگذار كرد. بدين ترتيب، سومين مرحله ي كار فرهنگستان شروع شد. با آغاز وزارت مرآت وي با سرعت به جلب نظر شاه پرداخت، و با فشار واژه هاي زيادي را به تصويب فرهنگستان رساند. به طوري كه با پايان سال 1319 ش در صد جلسه يك هزار لغت جديد با عجله براي استفاده به وزارتخانه ها ابلاغ شد. در اين دوره ي جديد عربي زدايي هدف عمده فرهنگستان بود. حذف واژه هاي معروف و نهادن واژه هاي ساختگي در حوزه آموزش و پرورش چنان آثار نامطلوبي بر جاي گذاشت كه باعث اختلال امر تدريس و گيج شدن شاگرد و معلم و اولياي اطفال شد. كم سوادي مسئولان اداري نيز مزيد بر علت گشته و كاربرد غلط واژه هاي جديد در مكاتبات اداري موجبات سر در گمي و حيرت مردم را فراهم آورد. در زبان گفتاري، هجوم به لهجه هاي محلي بسيار جدي بود. در 12 شهريور 1315ش اداره تعليمات ولايات بخشنامه اي مبني بر جلوگيري از انتشار لهجه هاي مختلف منتشر كرد. در اين بخشنامه با ابراز تأسف از اينكه در بعضي نقاط مملكت لهجه هاي محلي مانع از آن است كه دانش آموزان جوان بزودي به زبان ملي و وطني خود مسلط شوند، وزارت معارف را موظف داشت كه با تمام وسايل لهجه هاي عاميانه ي محلي را ـ كه يادگار استيلاي اقوام مهاجم است ـ بر انداخته و زبان واحد ملي را در سراسر كشور علي السويه انتشار دهد ـ اين بخشنامه براي اجراي هدف، روش هايي چون تعيين آموزگاران فارسي زبان براي كلاس اول ابتدايي، تعيين جلسه ي هفتگي سخنوري فارسي براي كلاس سوم ابتدايي به بالا، و تأسيس تالار مطالعه مطبوعات فارسي و... را پيشنهاد كرد. اجراي اين بخشنامه مي توانست ضربه ي جبران ناپذيري به لهجه هاي محلي وارد آورد. بزرگداشت فردوسي و شاهنامه سياست ايران گرايي در حوزه ي ادبيات مكتوب، با بزرگداشت شاعران پارسي زبان بويژه فردوسي و شاهنامه توأم بود. رضاخان خود در زمان وزارت جنگ به طور جدي شناخت ادبيات حماسي را آغاز كرد. شيخ الملك اورنگ نقل كرده است كه در آن ايام رضاخان هفت نفر را به طور مرتب براي ذكروقايع تاريخي و خواندن و توضيح اشعار ادبي به خانه ي خود دعوت مي كرد: دكتر امير اعلم، سرلشكر علي نقدي (سرداررفعت)، حسين شكوه (شكوه الملك)، محمدابراهيم خان علم (اميرشوكت الملك) سرلشكر خدايارخان اميرنظام گروسي و شيخ الملك اورنگ در طول چندين سال، اشعار فردوسي و حماسه هاي ايراني را بر وي مي خواندند و او را به اعجاب و تحسين وا مي داشتند. تأثير فردوسي بر رضاخان چنان قوي بود كه اورنگ گريستن اين مرد خشن را در اثر اشعار شاهنامه مشاهده كرده است. توجه رضاخان به شاهنامه در آن حد بود كه به نفرات اول دبيرستان نظام شاهنامه اهدا مي كرد. تجليل از فردوسي به منظور احياي ارزش هاي ملي و ميهني، با تشكيل كنگره ي بين المللي هزاره ي فردوسي در سال 1313 ش انجام شد. اين كنگره كه با شركت چهل نفر از خاورشناسان از هفده كشور تشكيل شد، توسط انجمن آثار ملي طراحي گرديد. بانيان اين انجمن كه در سال 1301 تأسيس شده بود همگي از الهام دهندگان ناسيوناليسم ايراني بودند. اگر چه اين كنگره در توده ي مردم تأثير اندكي داشت، اما در سطح خواص و روشنفكران توجه به پديده اي به نام فرهنگ ملي و ايراني را رونق بخشيد. پس از اتمام كنگره ي هزاره ي فردوسي چاپ هاي متعددي از شاهنامه به وسيله عباس اقبال، مجتبي مينوي، سعيد نفيسي و سليمان حييم منتشر شد، و فروغي نيز شاهنامه را در يك جلد و بيست هزار بيت خلاصه كرده و وزارت فرهنگ آن را به طبع رسانيد. پس از آن جرايد و مجلات مقالات زيادي درباره ي فردوسي و احياي مليت ايراني انتشار دادند. به عقيده ي صديق تشكيل فرهنگستان نيز از ثمرات كنگره ي فردوسي بوده است. تقويم مستقل ايران گرايي در تقويم نيز اثر گذاشت. تقويم ايران از قرن چهارم هجري بر مبناي سال قمري و ماه عربي تنظيم مي شد. با روي آوردن تركان به ايران، سال هاي ترك هم به تقويم ايران راه جست. پس از برقراري مشروطه كم كم سال خورشيدي از سال قمري رايج تر شد، اما اقدام قطعي در زمينه ي تدوين تقويم ايراني مستقل در سال 1304 ش انجام پذيرفت. بر اثر تحقيقات عميق تقي زاده، مجلس در 11 فروردين 1304 ش تصويب كرد كه ماه ها به نام هاي باستاني ايراني خوانده شده و ترتيب سال شماري ختاوايغور منسوخ گردد. تغيير نام كشور اثر بين المللي ايران گرايي، تغيير نام فرنگي كشور از Persia به Iranبود. صديق مي نويسد: در همان سال 1313 ش كه جشن و كنگره ي فردوسي در تهران برپا شد، در آلمان حزب نازي به قدرت رسيده و علمدار تفوق نژادآريايي بود، چون ايران مهد نژاد آريايي است ظاهراً از برلن به وزارت امور خارجه پيشنهاد شد كه نام مملكت ما در مغرب زمين كه تا آن وقت پارس بود مبدل به ايران شود. وزير امور خارجه باقركاظمي مهذب الدوله، با نظر موافق پيشنهاد را به اطلاع رضاخان رسانيد و با تصويب او در ديماه 1313 ش به تمام دول جهان اعلام كرد نام مملكت ما همه جا ايران خواهد بود و به اين ترتيب به قول فروغي معرفه اي را نكره كردند. باستان شناسي يكي ديگر از مظاهر سياست ايران گرايي فرهنگي، توجه به باستان شناسي بود. نخستين گام در اين راه را نيز انجمن آثار ملي در سال 1301 ش برداشت. انجمن آثار ملي كه به منظور ثبت و حفظ آثار و ابنيه ي تاريخي و صورت برداري از مجموعه هاي نفيس كتابخانه هاي دولتي پديد آمده بود به سرعت مورد توجه رضاخان قرار گرفت، به طوري كه در خرداد 1303 ش اقدامات انجمن منجر به تصويب نظامنامه عتيقات و جلوگيري از صدور آثار باستاني شد. البته، ماده ي اول اين قانون آثار تاريخي را تا پايان سلسله زنديه جزء آثار ملي محسوب مي كرد، و به اين ترتيب آثار دوره ي قاجاريه از حراست محروم ماند. در آغاز سال 1304 ش پروفسور پوپ استاد و محقق برجسته ي صنايع و هنر اسلامي از آمريكا به ايران آمد.وي در حضور رضاخان جنبه هاي گوناگون صنعت و هنر ايران بويژه معماري، را مورد بحث قرار داد. سخنان پوپ در توجه شاه به باستان شناسي ايران تأثير بسزايي داشت. دعوت هرزفلد، باستان شناس آلماني براي تحقيق در آثار باستاني و گزارش وي درباره ي تخت جمشيد در سال 1309 ش نيز فصل جديدي از تلاش هاي ايرانيان براي شناخت گذشته ي خود را گشود. از آن پس كار حفاري و كاوش هاي علمي در تخت جمشيد زير نظر سه گروه آلماني، امريكايي و ايراني آغاز شد، و در نهايت در آبان 1312 ش محل كاخ آپادانا و دو لوحه ي بنياد بنا كشف شد. با تأسيس موزه ي ايران باستان در سال 1315 ش گامي ديگر براي پايدار كردن حس ايران پرستي برداشته شد. اشيايي كه در اين موزه ي گرد آمد پنج هزار سال تمدن ايران را در سه بخش دوران پيش از تاريخ، دوران پيش از اسلام و دوران اسلامي معرفي مي كرد. وزارت فرهنگ نيز برنامه اي ترتيب داد تا شاگردان مدارس مرتباً از اين موزه بازديد نموده و راهنمايان زبردست، احساسات ايران پرستي را در آن تقويت كنند. غرب گرايي با تأكيد بر مظاهر بيروني تمدن غرب شبه مدرنيسم فرهنگي معمولاً در بررسي تحولات اقتصادي دوران رضاخان به اصطلاح شبه مدرنيسم اشاره مي شود. اما شبه مدرنيسم به واقع واژه اي اقتصادي نيست و از نوعي بينش فرهنگي ناشي شده است. اين تفكر راه چاره ي كشورهاي عقب مانده را تقليد صرف از غربيان مي داند. روشنفكراني كه ريشه ي عقب ماندگي را در سنت گرايي مي دانستند، اخذ صنعت و فرهنگ غرب را در كنار هم و توأم با يكديگر توصيه مي كردند. بانيان فكري مشروطه خواهي خصوصاً ملكم خان با جمله ي معروف بايد از فرق سر تا نوك پا فرنگي شويم اين نوع تفكر را ترويج مي كردند. در دوران رضاخان نيز اكثريت مطلق تحصيل كردگان فرنگ از طرفداران پر شور وي بودند. نگاهي به پيشينه ي سران فرهنگي آن دوره نشان مي دهد كه فرهيختگان و الهام بخشان دوره ي بيست ساله با گرايش شديد به غرب، مستقيم يا غير مستقيم، جهت گيري هاي فرهنگي كشور را تعيين مي كرده اند اگر چه اين جهت گيري هاي كلي در اخذ تمدن غرب به سطوح عالي فرهنگ نظر داشت، اما در مقام اجرا نازل ترين بخش هاي زندگي غربيان به صورت ناقص تقليد شد. آموزش رسمي در حوزه ي آموزش رسمي سه شخصيت برجسته ي فرهنگي نقش اساسي داشتند. علي اصغر حكمت با تأسيس وسيع مدارس، تأسيس مجله ي تعليم و تربيت، تأسيس پيشاهنگي مدارس و ايجاد دبستان هاي مختلط، مقدمات لازم را براي گسترش آموزش به سبك غربي فراهم كرد; عيسي صديق با طراحي و سرپرستي تربيت معلم، نيروي لازم براي گسترش فرهنگ آموزي را تربيت نمود; و اسماعيل مرآت با اقتباس از نظام آموزشي فرانسه دانش آموزان را در سال هاي آخر سلطنت رضاخان با مشكلات عديده اي روبرو ساخت. نه تنها ساخت و محتواي برنامه رسمي به گسترش غرب گرايي كمك مي كرد، بلكه فعاليت هاي فوق برنامه نيز در اين جهت طراحي شده بود. مناظره، يكي از روش هايي بود كه در اين جهت مورد بهره برداري قرار گرفت. در دوره ي وزارت علي اصغر حكمت اكثر مؤسسات آموزشي معتبر در تهران و شهرستان ها داراي سالنامه بود. در اين سالنامه ها معمولاً خلاصه اي از فعاليت هاي آموزشي و پرورشي، تشكيلات، مسئولان و دانش آموزان مؤسسه نقل مي شد. مطالعه ي سالنامه دبيرستان شاهرضا در سال تحصيلي 1313 ـ 1314 ش نشان مي دهد كه در اين مدرسه مناظراتي بين دانش آموزان در خصوص مباحث تمدني انجام مي شده است و با روشي سنجيده برتري تمدن غرب به دانش آموزان القا مي گرديده است. شرح يكي از اين مناظرات چنين است. موضوع: براي ايران امروز اتخاذ تمدن شرق برتر از غرب است. طرف مثبت عزت الله خان مهدوي محصل كلاس پنجم و حسين ميرزاي هريزي محصل كلاس پنجم; و طرف منفي شهاب فردوسي محصل كلاس چهارم و مقصودلو محصل كلاس سوم، كه در اين مناظره منفي فاتح شد. موضوع يك مناظره ديگر اين بوده: الفباي عربي بر الفباي لاتيني ترجيح دارد. طرف مثبت علي البرزي، و طرف منفي جاويد مهندسي بود كه در نتيجه رأي قضات طرف منفي فاتح شد. ترجمه بخش ديگري از فرهنگ غرب از طريق ترجمه اخذ گرديد. در دوره ي رضاخان حجم كتاب هاي ترجمه شده به شدت از كتب تأليفي پيشي گرفت. ترجمه ها در همه ي زمينه هاي علوم، فنون، ادبيات و هنر، در كتب و مجلات به چشم مي خورد. در اين دوره خصوصاً ترجمه ي رمان هاي غربي تأثير چشم گيري بر ادبيات فارسي بر جاي نهاد. ترجمه هاي فلسفي فروغي نيز به تعمق تفكر غربي در ايران بسيار كمك كرد. تغيير پوشاك مردان و زنان اين تغيير فصل ديگري از تحولات غرب گرايانه ي فرهنگي در دوره ي رضاخان است. اين فكر كه ايران و ايراني نبايد چيزي از ملل متدن دنيا كم داشته باشد شاه بيت غزل سياست گذاري در كشور بود. در راستاي جهاني كردن (غربي كردن) ظواهر كشور، لباس سنتي به عنوان بيروني ترين مظهر اصالت ها و گوياترين زبان ارزش ها مورد هجوم قرار گرفت. در آن دوران سه نوع لباس سنتي در كشور موجود بود: لباس هاي محلي مردان و زنان و لباس رسمي روحانيت. با تصويب قانون متحد الشكل نمودن لباس اتباع ايران در داخل مملكت مردان عموماً تغيير لباس داند. ماده ي يك نظامنامه اين قانون كه در 15 بهمن 1307 ش به تصويب رسيد مقرر مي داشت لباس متحد الشكل ـ كه موسوم به لباس پهلوي خواهد بود ـ عبارت است از: كلاه پهلوي و اقسام لباس كوتاه اعم از نيم تنه (يقه عربي يا يقه برگردان) و پيراهن و غيره و شلوار اعم از بلند يا كوتاه يا مچ پيچدار. اهميت اين قانون از آن روست كه براي اولين بار حكومت، نام يك سلسله ي پادشاهي را بر نوع لباس اطلاق كرد. در سال 1313 ش اين قانون تغيير كرد و كلاه شاپو جايگزين كلاه پهلوي شد. اهميت مسئله را نايد ناديده گرفت، حتي پيش از مشروطه، كلاه به يكي از مظاهر اصلي گرايش هاي شخصي و وابستگي هاي فكري بدل شده بود. نقل سه نمونه از عقايد و جريانات به نوع كلاه، در سه مقطع زماني حساس اين مسئله را روشن تر مي كند; نمونه ي اول، شرح تقي زاده درباره ي نحوه ي پناهنده شدن خود و دهخدا به سفارت انگليس در دوره ي استبداد صغير است. وي نقل مي كند كه: ميرزا محمد علي خان تربيت را براي جلب رضايت انگليسي ها به سفارت فرستاده اند و وي پس از كسب موافقت آتاشه ي (وابسته ي) نظامي سفارت انگليس شاپوي او را گرفته و به سر گذاشته بود، چرا كه شاپو آن وقت ها علامت فرهنگي بود. در هنگام رفتن به سفارت ميرزا محمدعلي خان در كناب درشكه چي نشست و شاپو را بر سر خود گذاشت. در چهار راه ها قزاق ها بودند. جايي رسيديم قزاقي جلو آمد و كبريت كشيد، ولي ملتفت ما نشد. شاپوي محمدعلي خان مانع بود كه خيال بد درباره ي ما بكنند. اين شرح نشان مي دهد كه حتي پيش از مشروطه كلاه شاپو از نظر مردم و حكومت نشانه ي فرنگي بودن بوده است. نمونه ي دوم، سخنراني سعد الدوله در جلسه ي 17 شوال دوره ي اول مجلس است. وي گفت: در اين مملكت تمام كارها فقط به فرهنگي ها و يا اشخاصي كه كلاهشان مانند فرنگي هاست محول مي شود. از جوانان تحصيل كرده و مطلع استفاده نمي كنند. بايد وزارت علوم اين فرنگي ها را امتحان كند و بر حسب لياقت در ادارات دولتي به آنان كار داده شود.اين احساس حقارت در برابر لباس فرنگي بود كه رضا شاه را واداشت با تغيير كلاه ـ به نظر خود ـ غرور ملي را احيا كند. محمد علي صفاري در خاطرات خود مي نويسد: روزي براي فهم بيشتر به من فرمودند علت اينكه در اين كار اصرار ميورزم اين است كه در سال هاي گذشته و ايام نكبت بار ايران، ايراني هر كسي را كه شاپو بر سر داشت به خود رجحان مي داد و از كلاه فرنگي مي ترسيد. من مي خواهم ايراني با گذاشتن اين كلاه خود را مانند اين ها ببيند و بفهمد كه فرنگي بر او برتري ندارد. اين سه نمونه، كه از سه مقطع تاريخي انتخاب شده بود، اين نكته را روشن مي سازد كه رضاخان چون ديگران لباس را عاملي اساسي در تلقي ايرانيان از خود و بيگانگانِ قدرتمند مي دانست و شباهت ظاهري به غربيان را مقدمه ي شباهت معنوي به آنان فرض مي كرد. اين ديدگاه سطحي منتقداني هم داشت، هدايت در جواب ناگفته ي خود به رضاخان در مقابل اظهارات وي در مورد محاسن كلاه شاپو مي نويسد: آنچه فرنگي ها مسخره مي كنند زير كلاه است نه خود كلاه. لباس متحدالشكل از نظر سياست داخلي نيز مفيد بود و اقتدار حكومت را در رفتار شخصي افراد تثبيت مي كرد. روابط شهر و روستا و جريان مهاجرت را نيز تسهيل مي نمود. و از طرف ديگر به عنوان عامل كنترلي براي اعمال فشار و نظارت بر روحانيت مورد استفاده قرار مي گرفت. اما تغيير كلاه مقاومت هايي را نيز برانگيخت و در شديدترين چهره ي اين مقاومت ها واقعه ي گوهرشاد اتفاق افتاد و صدها نفر بر سر موضوع تغيير كلاه جان باختند. موضوع كشف حجاب زنان در ميان تمام جريانات فرهنگي حكومت پهلوي اول بيشتر مورد توجه واقع شده است، چرا كه كشف حجاب در ايران از يك سو نقطه ي اوج دخالت دولت در فرهنگ عمومي است و از سوي ديگر نمايانگر سطحي ترين نگرش به غرب به عنوان الگوي پيشرفت. از اين رو، با تفصيل بيشتري به جريان كشف حجاب پرداخته شده و جنبه هاي تبليغي و انتظامي آن باز نمايانده خواهد شد. علي رغم آنكه كشف حجاب رسماً در 17 دي 1314 ش اعلام گرديده و اجبار به ترك آن از اول فروردين 1315 ش آغاز شده است، اما به نظر مي رسد سال ها پيش از آن فكر رفع حجاب در ميان خاندان سلطنتي وجود داشته است، چنانچه در سنوات 1306 و 1307 ش ملكه ترويج دكلته مي كرد و منع چادر نماز; و جريان قم در اول فروردين 1307 ش نيز نشانه اي از همين روحيه است. حتي آن گونه كه از خاطرات مهدي قلي هدايت بر مي آيد پيش از سفر شاه به تركيه، در سال 1310 ش، مقدمات تهيه ي لباس هاي جديد براي بانوان فراهم شده بود. از طرف ديگر زنان طبقات بالا نيز زمينه ي فكري و تبليغاتي به اصطلاح آزادي زنان را با برگزاري دومين كنگره ي زنان شرق در ايران به سال 1311 ش آماده كردند بودند. سفر رضاخان به كشور تركيه (12/4/1313 تا 8/5/1313 ش) نقطه ي عطفي در تثبيت باورهاي قبلي او مبني بر لزوم كشف حجاب بود. اثر عميقي كه مشاهده ي وضع بانوان ترك بر روحيه ي رضاخان گذاشت تا آن حد بود كه خطاب به سفير كبير ايران در تركيه گفت: هنوز عقب هستيم و فوراً بايد با تمام قوا به پيشرفت سريع مردم خصوصاً زنان اقدام كنيم. پس از بازگشت از تركيه شاه در اغلب اوقات ضمن بيان پيشرفت سريع كشور تركيه از رفع حجاب زن ها و آزادي آن ها صحبت و تشويق مي كرد. از همان زمان شاه با جديت مسئله را پيگيري كرد و در وهله ي اول علي اصغر حكمت وزير معارف در جريان دقيق تصميم جديد قرار گرفته و مسئوليت تهيه ي برنامه منظمي را جهت آماده سازي مقدمات كشف حجاب به عهده گرفت. اين برنامه در چهار محور تنظيم شده بود: الف ـ ايجاد كانون بانوان: در تاريخ 22 ارديبهشت 1314 كانون بانوان به رياست شمش پهلوي و تحت نظارت وزارت معارف تشكيل گرديد.تا در آنجا خانم هاي تحصيل كرده جمع بشوند، و آن كانون كارش اين باشد كه از رجال و دانشمندان و اشخاص معروف تهران دعوت كند در آنجا براي حضار از زن و مرد خطابه اي راجع به مقام زن و مرد در جامعه و در جامعه ي اسلام به خصوص بيان كنند. ب ـ تشكيل تدريجي مجالس جشن و خطابه به گونه اي كه دختران در آنجا با روي باز در صف دانشجويان قرار گرفته و به ايراد خطابه هاي اخلاقي و سرودهاي مخصوص مدارس هم آواز شوند، و رجال محترم را هم در آن مجالس دعوت كنند، و بعد از آن مانند پسران به ورزش و مشق بدني مشغول شوند. ج ـ انتشار يك سلسله مقالات به نظم و نثر در جرايد، كه همه به زبان پند و اندرز و انتقاد از عادات معمولي نقاب و حجاب سخن مي گفت. د ـ اداره ي مدارس ابتدايي تا سال چهارم به صورت مختلط توسط زنان. اين اقدامات در ميان روحانيان و مردم بويژه در شهرهاي مذهبي با مقاومتي جدي روبرو شد. از جمله در فروردين 1314 ش مجلس جشني در شيراز با حضور وزير معارف تشكيل شده بود كه در آن دختران صف منظمي آراسته، بعد از آنكه لايحه خواندند و سرود سراييدند، به ورزش ژيمناستيك مشغول شدند. روز بعد اين خبر مانند بمب در شهر صدا كرد و موجب سر و صداي مردم شد و عده ي زيادي از مردم در مسجد وكيل اجتماع نمودند. سيد حسام الدين فالي كه از علما و روحانيون متنفذ شيراز بود به منبر رفت و سخت اعتراض كرد و اعمال جشن را تقبيح و محكوم نمود. خبر جشن شيراز و تعطيل بازار به تهران رسيد، لاجرم دستور گرفتاري سيد حسام الدين صادر و او را زنداني كردند. انتشار شايعات مربوط به قريب الوقوع بودن كشف حجاب و برخورد تند حكومت با مخالفان اين امر، موجب بروز هيجانات زيادي در مشهد و بست نشستن مردم در صحن گوهرشاد شد. قواي نظامي با كسب دستور از طرف وزير كشور وقت (جم) به جمعيت هجوم برده و در 20 تير 1314 ش پس از كشتار عده اي مشهد را آرام كردند. تحقيقات در مورد محركين شورش پنج ماه به طول انجاميد و در نهايت اسدي نايب التوليه در تاريخ 4/9/1314 ش متهم به دست داشتن در غائله شده، و پس از دستگيري اعدام گرديد. متعاقباً رييس الوزراء فروغي به واسطه ي نسبتي كه با اسدي داشته و وساطتي كه از او مي كند مورد غضب قرار گرفته و مستعفي مي شود. در تاريخ 11/9/1314 ش محمود جم با حفظ سمت وزارت كشور به عنوان جانشين فروغي انتخاب شد. در اولين جلسه ي ملاقات، پس از معرفي وزراء، شاه به طور خصوصي ضمن بيان نفرت خود از چادر و چاقچور و اينكه دو سال است موضوع زنان فكر او را مشغول كرد ضرورت پياده شدن رفع حجاب را به او گوشزد كرد. شايد بتوان گفت يكي از مأموريت هاي اصلي كابينه ي جم اجراي كشف حجاب بوده است، و از آنجا كه سركوب نهضت مشهد و اعدام اسدي رعب و وحشت زيادي در ميان مردم ايجاد كرد، از ديدگاه شاه زمينه ي لازم براي اجراي مرحله ي بعدي برنامه آماده شده بود. لذا با احضار حكمت و مشاوره با او مقدمات اعلام رسمي كشف حجاب تا آغاز سال بعد با سرعت بيشتري دنبال شد. تنها دو هفته پس از استقرار دولت جم، وزير معارف كه در پست خود ابقا شده بود در تاريخ 15/9/1314 ش ضمن ارسال دستور مفصلي، برنامه هاي تبليغاتي و فرهنگي لازم را در حوزه ي معارف تشريح كرد. مفاد اين دستورالعمل در مواردي با آنچه قبلاً ذكر شد مشترك است، ولي تفاصيل بيشتري را در بر دارد، هدف برنامه چنين ذكر شده است: طبقه ي نسوان كشور كه مادران رجال فردا هستند مانند زنان ساير ممالك متمدنه از بركات علم و دانش و تمدن و تربيت برخوردار شوند. در اين برنامه با تفكيك گروه هاي سني براي هر گروه برنامه ي خاصي طراحي شده بود. در مورد دختران محصل، بر پوشيدن لباس متحدالشكل در مدرسه، خيابان و حتي منزل تأكيد شده بود اما كار در مورد گروه بانوان مشكلتر بود. در اين زمينه لازم بود از دو روش حساب شده به موازات هم استفاده شود: نخستين گام اين بود كه در محيط مدارس مجالسي تشكيل شود كه بانوان مدعو با همسران خود حاضر شده و ضمن مشاهده ي آموزگاران و دانش آموزاني كه لباس متحدالشكل در بر دارند به سخنراني هاي افراد تحصيلكرده و موجه و نيز اشعار و سرودهاي دختران گوش فرا دهند. موضوع اين سخنراني ها بسيار متنوع مي نمايد، اما تأكيد بر اين بود كه خصوصاً بايد آداب نشست و برخاست و پوشيدن لباس و معاشرت چنانكه ما بين خانواده هاي عفيف و نجيب در ممالك متمدنه ي عالم معمول است، به آنان بياموزند; و دومين گام ترتيب مجالس غير رسمي و رفت و آمدهاي خانوادگي بين محترمين شهر بود. نكته ي قابل توجه در اين طرح آن است كه براي مقابله با تبليغات مخالف نوعي توجيه مذهبي براي اقدامات بالا طرح شده و لزوم ترويج آن گوشزد گرديده است. جزئيات اين برنامه در سال هاي بعد با دقت تمام اجرا شد با اين فرق كه در عمل به تدريج سختگيري هاي مأمورين شهرباني كشف حجاب را به اقدامي خشونت بار تبديل كرد. با آغاز سال جديد (1315 ش) فعاليت هاي تبليغاتي وزارت معارف وارد مرحله ي جديدي شد، از خراسان تا دورترين روستاهاي آذربايجان همه جا صحنه ي هنرنمايي كساني گرديد كه مي خواستند به سهم خود در اين نهضت مقدس نقشي ايفا كنند. سيستم اداري كشور به سرعت وظايف مسئولين رده هاي مختلف را مشخص كرد. تقارن فروردين ماه آن سال با ايام محرم، باعث شد كه احساسات و عواطف مردم آمادگي پذيرش كشف حجاب را نداشته باشد. از اين رو بود كه حكومت سمنان در قسمتي از گزارش خود شرح داد در دهه ي عاشورا به واسطه ي شركت خانم ها در عزاداري، اواسط الناس شال گردني عوض كلاه به سر مي پيچند. اما، از سوي ديگر، ايام محرم فرصت مناسبي بود تا بعضي روحانيون وابسته بر سر منبر به تمجيد از اقدامات حكومت بپردازند. چنانچه در همان گزارش درباره ي فردي به نام افتخارالاسلام طباطبايي آمده است كه: در ضمن ذكر مصايب آل محمد(ص)، حرف هاي مؤثر خوبي زده و مراتب شاه پرستي را به كمال رسانيده. يا در سند ديگري درباره ي سخنان واعظي به نام پور داود آمده است كه: در قسمت ساده پوشي بانوان و تحسين از پيشرفت هاي دوره ي اخير كه در تحت توجهات شاهنشاه كبير در ايران شده و تكذيب از اخلاق فاسده ي گذشته مي نمايد، فوق العاده بيانات ايشان براي تسويه ي اخلاق و رفتار اهالي و بانوان اين شهر مؤثر واقع شده. پس از گذشت ماه هاي محرم و صفر، مجالس جشن نهضت در نقاط مختلف كشور تشكيل شد. مثلاً در گلپايگان گزارش رسيده حاكي از اين بود كه قرار شد حكومت به بهانه هايي از قبيل زمين ورزش، كنفرانس و غيره، دعوت هايي از آن ها نموده و ضمناً اهالي را نيز وادار نمايد كه به عناوين مختلفه دعوت هايي مابين خود بنمايند. اقدام ديگري كه در جهت تشويق اختلاط زن و مرد انجام گرفت اجبار كارمندان دولت به حضور و گردش در خيابان ها به همراه همسرانشان بود. حاكم قوچان در اين باره نوشته است: راجع به نهضت بانوان و مراقبت در پيشرفت آن شرح مؤكدي اخيراً به كليه ي دوائر دولتي نوشته شد كه در ايام و مواقع تعطيلي و هنگام گردش، مخصوصاً با خانم هاي خود در خيابان ها گردش نموده، سرمشق اهالي باشند; در نتيجه دو روز است كليه ي مأمورين، موقع عصر، با خانم هاي خود در خيابان ها گردش و عبور و مرور نموده و نتيجه ي مؤثري بخشيده است. انعكاس وسيع اخبار و تصاوير مربوط به كشف حجاب يكي از مهم ترين و مؤثرترين اقدامات تبليغي بوده است. اين پوشش خبري از طريق ارسال عكس هاي متعددي از مجالس جشن و سخنراني براي نخستوزير و از طريق او به روزنامه ي ايران و ديگر جرايد وابسته انجام مي شده است. جالب اينكه مسئله ي عكسبرداري گاه چنان اساسي تلقي مي شده كه تشكيل مجلس به خاطر فقدان امكانات عكاسي متوقف مي شده است. اقدامات نظامي، چهره ي دوم جشن ها و سخنراني ها بود، و در واقع سياست تشويق و تنبيه را كامل مي كرد. در فاصله ي دي تا اسفند ماه 1314ش وظيفه ي شهرباني بنابر متحدالمآل 1442 تنها تقويت كشف حجاب، يعني همكاري با وزارت معارف و حفظ نظم مجالس نهضت بانوان، و در نهايت حفظ امنيت و جلوگيري از سوء احترام به زنان متجدد بوده است. با آغاز سال جديد و ارسال امريه 401 مبني بر اينكه مأمورين كار را تمام شده فرض نكرده و با كمال جديت و متانت نسبت به اجراي مقصود، با تشويق و وسايل ديگر به طور دائم مراقبت كنند، مسئوليت بيشتري بر عهده شهرباني نهاده شد. اين وسائل ديگر همان بكار گيري زور و خشونت در اجراي كشف حجاب بوده است و از اين زمان است كه بتدريج اقدامات انتظامي بر اقدامات تبليغي پيشي مي گيرد. با استقرار پاسبان ها در معابر عمومي رفت و آمد زنان چادري كنترل شده و براي برداشتن چادر به آن ها اخطار مي گرديد و چون باز زن هايي ديده مي شوند كه دست از عادت قديم خود برنداشته و با چادر نماز عبور و مرور مي نمودند، ناچار چادر آن ها گرفته و ضبط شد. بانوان مؤمن كه از طرفي به حجاب پاي بند بوده، و از طرف ديگر با منع چادر مواجه مي شدند به نسبت ذوق و توانائي هاي خود سعي در حفظ حجاب اسلامي خود داشته و با پوشيدن پالتوهاي بلند به همراه كلاه هاي بزرگي كه مو را در بر مي گرفت. يا به سر كردن چارقد و شال گردن از خيابان ها عبور مي كردند. در مقابله با اين قبيل اقدامات امريه متحدالمآل 2970/11/3/15 صادر شد، و جلوگيري از استعمال چارقد بانوان و ساير عمليات آن ها كه مضحك و به اشكال مختلفه خود رامستور مي دارند مورد تأكيد قرار گرفته و شهرباني موظف شد تا به مأمورين خود دستور دهد كه در كوچه و بازر و معابر و غيره تفتيش كنند، اگر بانويي با چارقد ديده شود شديداً مؤاخذه و ممنوع دارند. اجراي مفاد اين امريه كار را به خشونت كشاند و بانوان محجبّه حتي در كوچه ها نيز مورد تعرّض قرار گرفتند، تا آنجا كه در شهري مانند سمنان تا يك هفته پس از ابلاغ اميريه، 200 عدد چارقد و شال از بانوان گرفته شد. و در كاشان اطلاعيه ي شديداللحني خطاب به بانوان صادر گرديد. كار شهرباني به شهرها محدود نمي شده، بلكه در دهات و روستاها كه نظيمه حضور فعالي نداشته، كدخداي ده براي مراقبت از اهالي تحت فشار واقع مي شد. در داورزن يكي از قراي سبزوار كدخداي محلي درجريان بازجويي اظهار داشت: كسي از خانم هاي محلي نديده ام چادر سر كند، چنانچه در آتيه مشاهده نمايم كه كسي از نسوان چادر، يا مردان عبا استعمال نمايند تعهد مي كنم قضيه را مطرح و اشخاص متخلف را به پست داورزن معرفي كنم. حتي در مناطقي كه شهرنشيني و به تبع آن پوشش چادر نيز وجود نداشته است، شهرباني ترك لباس هاي محلي و پوشيدن لباس هاي شهري جديد را لازم مي شمرده است، در نتيجه مناطق ايلاتي، كردنشين و لر نشين هم از تعرض مصون نماندند. و حكومت كرمانشاهان با صدور متحد المآلي از همه ي نواب حكومت خواست تا ترتيبي اتخاذ نمايند كه لباس اهالي روستاها و قصبات نيز به شكل بانوان متمدن دنيا در بيايد. گزارش مفصل حكومت كاشمر به ايالت خراسان كه متضمن شرح اقداماتي نظير التزام گرفتن از حمام هاي زنانه كه هيچ زني را بدون كلاه به حمام راه ندهند، گماشتن مفتشه در حمام ها براي مراقبت از زنان، التزام گرفتن از صاحبان گاراژها، منع بانوان پوشيده از زيارت قبور مردگان، تنها نمونه اي از شدت كنترل اجتماعي براي در فشار قرار دادن زنان ناهمسو را مي رساند. در سطح ادارات نيز بر بالاترين سطوح تا كارمندان عادي فشار زيادي وارد مي شد تا آنان در مراسم كشف حجاب شركت كرده و در معابر همراه همسرانشان حركت كنند و اگر بعضي از اعضاي ادارات از بيرون بردن خانم هاي خودشان به كنفرانس ها و مجامع عمومي غفلت ميورزيدند. به رؤساي ادارات اخطار مي شد كه به اعضاي خودشان تذكر دهند من تمام شده و صورت آن ها با نام و نشان به مقام ايالت گزارش خواهد شد. كارمندان عادي چنان تحت مراقبت بودند كه تنها يك گزارش امنيه در مورد اينكه همسري با حجاب دارند كافي بود تا فورا او را احضار و از خدمت خارج نمايند. اين رويه در مورد يكي از كارمندان ماليه ي اسفراين عمل شد. در رده هاي بالاتر كوچك ترين احتمال عدم پيشرفت كشف حجاب در يك منطقه موجب تهديدات شديد اداري بوده است. در ارتش نيز هنگامي كه يكي از مقامات قضايي ارتش از برداشتن روسري نازك همسرش در هنگام تشرف به حرم مطهر امام رضا(ع) استنكاف ورزيده با نامه ي آستان قدس از طرف رئيس الوزرا و وزارت جنگ به محاكمه كشيده شد. موانع و مشكلات مذهبي بودن منطقه تمام مناطق كشور از حيث تعلقات و تقيدات مذهبي يكسان نبوده، و تعميم كشف حجاب به شهرهاي مذهبي با مشكلات بيشتري همراه بود. در قم حتي پيش از 17 دي مقاومت مردم كاملاً محسوس بوده است، همان گونه كه حاكم قم اشاره مي كند قم راجع به اجراي اين دستور غير از ساير شهرهاست. بانوان معلم را تهديد به استعفا كرده بودند و اهالي به واسطه ي انتشار خبر راجع به رفع حجاب، دخترهاي خود را از مدرسه بيرون آورده بودند و اعلاني ديواري نيز مردم را به اقدام بر ضد اين موضوع دعوت مي كرد. در شهر اصفهان مشكل دير پا بودن سنت هاي مردم چنان بوده كه حكومت اصفهان در پاسخ متحدالمآل 2970 مي نويسد ولي تصديق خواهند فرمود كه در مثل اصفهان كه حتي درشكه چي هاي آن هم معمّم بوده اند اين قبيل از مسائل و ترك عادت چند ساله بايد بتدريج عملي گردد. كمبود نيروهاي انتظامي نقش نيروهاي انتظامي در تحقق كشف حجاب انكارناپذير است، چرا كه بلافاصله پس از حذف اجبار ناشي از عمل اين نيروها پس از شهريور 20، رشد حجاب در بانوان بسيار چشمگير شد. و اصولاً كمبود نيروهاي انتظامي در يك منطقه براي عدم پيشرفت كشف حجاب كافي بود. به عنوان مثال در خوانسار به واسطه نبودن شهرباني در آنجا، و عدم مراقبت حكومت و متصدي امنيه خانم ها با سر و صورت بسته و مستور مشاهده و اشخاص هم با عبا بيرون مي آيند. مشكل تهيه ي البسه ي جديد چادر نه تنها پوشش كاملي است، بلكه از لحاظ اقتصادي مقرون به صرفه است. چادر با پوشاندن محاسن و معايب زنان آبرو و شأن اجتماعي آنان را حفظ مي كند. تغيير لباس در وهله ي اول مستلزم خريد كلاه ومانتو بوده است و در مراحل بعد لوازم آرايش و كفش بر هزينه خانواده تحميل مي شده است. در اين ميان كارمندان دولت كه قاعدتاً مي بايد پيش قراولان اقدامات حكومت باشند با مشكلي مضاعف روبرو بودند.اين مشكل و عواقب اقتصادي كشف حجاب در جلسه توجيهي اداره ي ثبت اسناد همدان در تاريخ 2/10/1314 ش با آينده نگري عميق چنين بيان شده است: تنها اشكالي كه به نظر هم قطارانم رسيده مسئله ي استيصال و بيچاره گي آنهاست كه حقوق اكثريت آن ها در حدود دويست و دويست و سي و دويست و سي و چهل ريال، و كمتر آن ها كه داراي مقام و منزلت بيشتري در انظار هستند در حدود چهار صد ريال، و اجزاي جزء هم در حدود يكصد و يكصد و بيست ريال است.تصديق مي فرماييد كه با اين حقوق تغيير لباس زن هايي كه حالا نشناخت (بصورت ناشناس) براي خريد معاش زندگاني يوميه از خانه خارج، و در آينده در مقابل چشم با مد جديد بايد بيرون بروند چه تفاوت فاحشي و چقدر تهيه آن مشكل خواهد بود. براي حل مشكل، راه حلي اين چنين پيشنهاد شده است: اگر بشود وزارت ماليه و ادارات مربوطه كمكي به اين قبيل مستخدمين نمايند كه حقوق يك ماه آن ها به طور مساعدهپرداخت شود و از فاصله ي پنج شش ماه استهلاكاً از حقوق آن ها كسر گذارده شود. اين پيشنهاد مورد موافقت نخستوزير قرار گرفته و به عنوان يك رويه به وزارت ماليه توصيه گرديد. تهيه ي لباس جديد براي زنان فقير و بي بضاعت يكي از اقدامات حكومت در شهرهاي مختلف جهت كشف حجاب بود. براي تهيه ي لباس بانوان فقير و بي بضاعت تدابير متفاوتي انديشيده شد، روش عمومي، جمع آوري اعانه در مجالس جشن نهضت براي فقرا بود. اما در مواردي كه اين مبالغ براي تأمين هزينه ها كفايت نمي كرده روش هايي چون استفاده از موقوفات خيريه و اعانات مربوطه به زلزله زدگان نيز توسط حكومت هاي شهرستان ها پيشنهاد مي گرديده است. زنان مسلمان غير ايراني اجراي قانون رفع حجاب در داخل كشور موجب شد كه زنان مسلمان خارجي ـ كه عموماً براي زيارت و سياحت در كشور به سر مي بردند ـ با مشكل تردد در معابر روبرو شوند.اين قبيل زنان يا بايد به لباس هاي جديد ملبس شده و يا پوشش هاي ملي خود را در بر كنند، به شرط آنكه شباهتي با چادر نداشته باشد، و هرگاه به اين ترتيب مايل نيستند بهتر اين است اقامت خود را در ايران ترك نمايند. قضاوت در مورد ميزان موفقيت حكومت در امر كشف حجاب موضوعي است كه در اين وجيزه توان پرداختن به آن نيست و مجالي ديگر مي طلبد. اما مفاد نامه اي كه در اواخر سال 22 از طرف وزير كشور خطاب به نخستوزير نگاشته شده نشان مي دهد كه پس از شهريور 20 و شكستن قدرت مركزيت، زنان مجدداً به حجاب رو آوردند، يا حداقل زنان با حجاب دوباره در جامعه ظاهر شدند. آنچه از كشف حجاب باقي ماند آثار تبليغي بود و نه اقدامات انتظامي. تبليغات مربوط به آزادي زنان چنان عميق و گسترده طراحي شده بود كه آثار آن تا سه نسل پس از 17 دي 1314 ش هنوز در ميان قشرهايي از جامعه ي ايراني ديده مي شود. آثار اين اقدامات تبليغي كه سال ها پيش از اعلام رسمي كشف حجاب در حال انجام بود با مقايسه ي توصيف هاي دو جهانگرد كه يكي در سال 1906 م (1285 خورشيدي) و ديگري در سال 1933 م (1311 خورشيدي) از ايران بازديد كرده، به خوبي روشن مي شود. اين مقايسه، نمايانگر عمق تحول فرهنگ اجتماعي ايرانيان در برخورد با زنان است. مريت هاكس جهانگرد آمريكايي به توصيف دقيقي از وضع اجتماع زنان و آمادگي آنان براي كشف حجاب در سال هاي قبل از اعلام رسمي آن پرداخته است. وي مجالس مختلط زنان و مردان،پذيرايي به وسيله مشروبات الكلي در ميهمانيها، رقص و آواز زنان براي مردان و مشاغل جديد زنان را به دقت توصيف كرده است، در حالي كه كلودانه جهانگرد فرانسوي، در تمام مدت مسافرت خود به ايران تنها دو زن را آن هم با روبنده مشاهده كرده است. شاه گرايي انديشه ي توجه به شاه، به عنوان يك موجود آسماني، از ديرباز در ميان ايرانيان رواج داشته است، اما، در طول تاريخ، سلاطين ايراني به يك ميزان از اين تصور رايج بهره نبرده اند.مشروطه، شاه را از يك موجود مقتدر و غير قابل انتقاد به يك مقام تشريفاتي و گاه زائد و مزاحم تبديل كرد.لذا رضاخان نيز ابتداي حكومت با مشكلي به نام مشروعيت مواجه شد. درباره ي نظر عمومي مردم نسبت به رضاخان در آستانه ي نخست وزيري، ايرج اسكندري مشاهدات مهمي را نقل كرده است. وي مي گويد: در جريان استيضاح رضاخان مردم با شعارهاي گوناگون به تمام ميدان جلوي بهارستان نفوذ كرده بودند، شعارها و پلاكاردهايي مبني بر اينكه ما جمهوري نمي خواهيم و اسلام مي خواهيم به چشم مي خورد. يكي مي گفت اگر جلوي اين رضاقلدر را نگيريم به زودي مجلس تعطيل خواهد شد و سر تمام علما و متدينين را زير آب خواهد كرد. ديگري مي گفت اين مرد اصلاً جاني است و با اسلام طرف است. ديگري مي گفت: نه بابا، آخر اين آدم در روضه خواني و سينه زني ها شركت مي كند و حتي خودش گل به سر مي مالد و سينه مي زند. نفر اول جواب داد اين ها براي فريب مردم است و الا چرا مي خواهد رئيس جمهور بشود و ايران را مثل تركيه نمايد. وي با اقدامات سريع نظامي و تبليغات وسيع توانست در آستانه سلطنت ديدگاه مثبتي را در ميان توده ي مردم نسبت به خود ايجاد كند. مراسم آغاز سلطنت نيز با هدف بزرگداشت شاه انجام شد. اشعار و سروده هاي داوطلبانه يا سفارشي شاعران در القاء عظمت سلطنت جديد بسيار مؤثر بوده است. شاعراني چون ملك الشعراي بهار و در مرتبه اي پايين تر امير جاهد نقش فعالي در ماندگار كردن خاطره اقدامات رضاشاه داشته اند. رضاشاه خود نيز در طول سلطنت از تبليغات شخصي غافل نبوده است. در تاريخ 5/12/1304 رياست وزراء (فروغي) طي نامه اي به بلديه تهران عناوين خاندان سلطنتي را اعلام كرد تا در مكاتيب و نوشته هاي خود رعايت نمايند. چند سال بعد از 1309 تبليغات وسيعي انجام شد كه طي آن ساختن مريضخانه مهمي در جنوب شهر تهران براي فقراء توسط رضاشاه وعده داده مي شد. از سال 1314 بتدريج شاه دوستي جنبه افراطي به خود گرفت و ساخت و نصب مجسمه شاه به يكي از اشتغالات جدي بلديه تبديل شد. اسناد متعددي وجود دارد كه نشان مي دهد از اواخر سال 1314 بلديه تهران وارد مذاكره با يك مجسمه ساز فرانسوي موسوم به موسيو مايار شده است تا وي براي سه نقطه تهران (ميدان راه آهن، ميدان سپه و ميدان جاده جديد كرج) مجسمه هايي از رضاشاه ساخته و براي نصب به تهران بفرستد. ساخت هر يك از اين مجسمه ها سيصدهزار فرانك هزينه داشته است. نكته جالب تأكيد شديد بلديه بر جنبه حماسي مجسمه و رسيدن به موقع آن براي مراسم افتتاح ايستگاه تهران است. متملقان و چاپلوسان در سال هاي آخر سلطنت رضاشاه به طور جدي در جهت القاء مفهوم شاه پرستي تلاش مي كردند.رضاقلي مستعان در سال 1318 در سر مقاله ي روزنامه ايران نوشت: يكي از صفات بزرگ ملت ايران خداشناسي است. اين صفت دل آدمي را پاكيزگي و صفا بخشيده وروحش را پذيراي فضايل بزرگ ديگري مي سازد. چنين ملتي به تمام معني سعادتمند است زيرا چون خداپرست است، سايه خدا را نيز مي پرستد سايه خداوند پادشاه كشور است. خداوند خالق تن و جان و پادشاه راهبر، نگهبان و راهنما است. يك سال بعد فرزان كفيل شهردار تهران در روز 16 ارديبهشت 1320 هنگام گشايش مجسمه رضاشاه در ميدان 24 اسفند گفت: ... آفتاب اقبال درخشيدن گرفت، ايران به دست عزيزترين فرزندانش از ذلت و پريشاني رهايي يافت، مادر ميهن دعاي خير بدرقه راهش نمود. افراد در قبال اين معجزه چه سپاسگزاري شايسته اي جز ايثار جان داشتند و چرا ايثار نكنند كه هر چه هست از اوست. طهارت ار نه به خون جگر كند عاشق***به قول مفتي عشقش درست نيست نماز از فرط عشق و علاقه به ناجي حقيقي خويش تمثال مباركش را زينت منزل خود نموده و هر صبح و شام در مقابلش زانوي بندگي و عبوديت خم كردند. غبطه بود كه بيرون از خانه معبود حقيقي از نظرشان دور باشد پيكر مقدسش را بر فرق جا داده و در شمال شهر زينت بخش پايتخت نمودند، تا بدين وسيله سپاسگزاري و شاه پرستي خود را تقديم آستانش نمايند. روزنامه ها و مطبوعات رضا خان و هواداران وي از همان ابتداي كودتا از اهميت رسانه هاي گروهي به ويژه روزنامه ها و مطبوعات غافل نبودند. اگر چه در اولين ماه هاي كودتا روزنامه نگار توانايي چون سيدضياءالدين طباطبايي از صحنه سياسي كنار گذاشته شد، اما رضا خان و هواداران او به خوبي قابليت خود را در به كارگيري احساسات عمومي براي اعمال فشار مضاعف بر احمد شاه جوان نشان دادند. سيل تلگراف هاي آتشيني كه در حمايت از جمهوري و اعلام انزجار از سلطنت قاجار به سوي پايتخت روان بود، در حقيقت بايد نخستين هنرنمايي هاي نظاميان براي سخن گفتن به جاي مردم تلقي گردد. در مرحله بعد، شاعران ـ مهم ترين گروه تأثير گذار در جامعه آن روز ـ نيز بعضي به رغبت و برخي از روي مصلحت به ثناگويي رضا خان پرداختند. در جريان جمهوري خواهي، روزنامه ها به طرفداري از رضا خان در يك فعاليت هماهنگ ابتدا مقالاتي در انتقاد غير مستقيم از احمد شاه منتشر كردند، و سپس سلسله قاجار را مورد حمله قرار دادند. و در نهايت نوبت به ابراز انزجار از اصل سلطنت موروثي رسيد. در چنين جو تبليغاتي بود كه رضا خان به سلطنت رسيد. استقرار سلطنت، مطبوعات را بر سر يك دو راهي قرار داد. بسياري تعطيل شدند و رابطه چند روزنامه باقيمانده با حكومت پهلوي از همكاري به وابستگي كامل تبديل شد. دولت از مطبوعات دو انتظار داشت يكي آن كه مخالف او ننويسند و دوم اين كه بي طرف نيز نباشند. كنترل شديد محتواي مطبوعات در دو مركز انجام مي گرفت. وزارت كشور با تأسيس اداره راهنماي نامه نگاري به رياست علي دشتي و همكاري عبدالرحمن فرامرزي، ابوالقاسم پاينده، احمد ولايي و ابوالقاسم شميم وظيفه بازبيني مطبوعات و انتشار مقالات تبليغاتي را بر عهده گرفت. محورهاي عمده ي سانسور مخالفت با مصالح روز، تبليغ كمونيست و مخالفت با سلطنت بود. اين اداره از سال 1315 تا 1320 هـ .ش با اقتدار كامل به سانسور مطبوعات مشغول بود. شهرباني نيز با ايجاد تشكيلات جداگانه اي سه وظيفه ي حساس ترجمه ي جرايد خارجي براي شاه، نظارت وسيع بر چاپخانه ها و نظارت بر جرايد را بر عهده گرفته بود. به دليل محدوديت هاي ناشي از دخالت وسيع پليس، تعداد نشريات در اين دوره به شدت كاهش يافت. وقتي رضا خان به قدرت رسيد بين 100 تا 150 نشريه منتشر مي شد، ولي هنگام سقوط وي حداكثر 50 نشريه حق انتشار داشت. انتشار نشرياتي كه مستقيماً باورهاي مذهبي را مورد هجوم قرار مي داد در ابتداي قدرت گيري رضا خان با مقاومت هاي جدي روبرو شد، اما مطبوعاتي همچون فرنگستان و نامه جوانان به رغم عمر كوتاه خود، جهت گيري غرب گرايان را تا پايان دوره ي رضا خان ترسيم كرد. فرنگستان در يك سال انتشار خود، لزوم حكومت متمركز، آزادي زنان و اقتدار ارتش را ترويج كرد; و نامه جوانان در سال 1302 هـ .ش با چاپ اين رباعي در صفحه ي اول غوغايي برانگيخت: تا كي كفن سياه در بر داريد***تا چند نقاب ننگ در بر داريد گر طالب آزادي و علم و هنريد***تركانه حجاب جهل را برداريد در همين شماره مقاله اي به عنوان پيشنهاد مهم در مورد عدم لزوم حجاب و فوايد بي حجابي درج شد. در آنجا كه بر اثر فشار علما در سال 1301 هـ .ش دولت مجبور شده بود لايحه اي را در مورد نظارت مذهبي بر مندرجات مطبوعات تصويب كند، لذا با اعتراض مذهبيون عليه شماره ي اول روزنامه ي نامه جوانان، مدير آن ابراهيم خواجه نوري تحت تعقيب قرار گرفت، و طبق رأي محكمه به حبس و دويست تومان جريمه ي نقدي و دو سال توقيف روزنامه محكوم شد. آخرين مقاومت لاهيجي ناظرِ شرعيات در برابر انتشارات غير اسلامي ـ بر طبق اسناد موجود ـ در اسفند 1304 هـ .ش انجام شد. پس از آن كه در طول يك سال بيش از 950 صندوق انجيل ترجمه شده به فارسي به كشور وارد شده بود، گمركات از وزارت معارف خواست در اين مورد اظهار نظر كند. ناظر شرعيات با اعلام اين كه انجيل جزو كتب ضلال است خواستار جلوگيري از ورود آن به كشور شد. پس از آغاز سلطنت پهلوي به تدريج از قدرت ناظر شرعيات كاسته شد و در سال هاي 1312 هـ .ش به بعد نشرياتي اجازه نشر يافت كه پيش از آن امكاني براي انتشار نداشت. اين مجلات جديد را مي توان به سه دسته تقسيم كرد: الف ـ نشريات ضد ديني; ب ـ نشريات خواستار اصلاح طلبي; ج ـ نشريات توده پسند غرب گرا. گروه اراني قبل از فعاليت سياسي محض، دست به يك فعاليت مطبوعاتي زد. در اين مسير، اراني از وزارت معارف براي تأسيس مجله ي ماترياليسم درخواست موافقت نمود. اسناد موجود حاكي از آن است كه اين مجله قرار بود در طهران به طور ماهانه با سبك علمي و اقتصادي و صنعتي و اجتماعي طبع و نشر شود. شوراي عالي معارف در جلسه 1/9/1312 هـ .ش به رياست علي اصغر حكمت با اسم مجله به مناسبت اروپايي بودن آن مخالفت كرد. در نهايت اراني موفق شد با تغيير اسم مجله به دنيا جواز لازم را اخذ نمايد. مجله دنيا در مدت انتشار علني خود با طرح مباحث فلسفه ي مادي، ماترياليسم تاريخي و موضوعات علم محض به رواج كمونيزم پرداخت. مجلاتي مثل پيمان و همايون در دسته مجلات اصلاح طلب مذهبي جاي مي گيرند. مجله تندرو پيمان به مديريت سيد احمد كسروي در مهرماه 1312 هـ .ش پروانه انتشار گرفت. اين مجله كه مرام آن اجتماعي ـ عمومي اعلام شده بود، در طول انتشار خود با انتقادات صريح و گاه هتاكي، روحانيت تضعيف شده را به مبارزه مي طلبيد و مباني تشيع را زير سؤال مي برد. مجله همايون به مديريت حكمي زاده اين جهت گيري را با سبكي ملايم تر دنبال مي كرد. اين مجله كه به عنوان ارگان حوزه علميه ي قم منتشر مي شد در طول يك سال مقالات متنوع ديني، سياسي و اجتماعي منتشر مي كرد و در عين حال به تمجيد از آيت الله حائري و سلطنت به طور همزمان مي پرداخت. اين مجله در شماره هاي مختلف، آنچه را خرافات ديني مي ناميد محكوم كرده خواستار تحول نقش دين در زندگي مردم بود. عدم جلوگيري از انتشار اين گونه مجلات را بايد جزئي از سياست مذهبي حكومت تلقي كرد. مجلات توده پسند و غرب گرا حجم وسيعي از انتشارات پس از سال 1313 هـ .ش هم زمان با كشف حجاب كار خود را آغاز كرد، به سردبيري خواجه نوري به طور وسيعي دست به انتشار رمان هاي عشقي، داستان هاي مصور پليسي، عكس هاي هنرپيشه هاي هاليوود و... زد. مجله اطلاعات هفتگي نيز با شيوه هاي تجاري تر همين راه را دنبال كرد. سالنامه ي پارس نيز به گونه اي ديگر به ترويج روش هاي زندگي غربي پرداخت. از سال 1315 هـ .ق به بعد اين سالنامه انتشار مقالات مفصلي تحت عنوان آيين زندگي را آغاز كرد. اين مقالات كه ترجمه ي مجلات غربي بود و 51 حجم كل سالنامه را تشكيل مي داد، شامل مطالبي از قبيل انواع لباسها، اخلاق معاشرت، ميهمانيها، آداب غذا خوردن، شب نشيني، عقد و عروسي، عزاداري، روش خانه داري و آيين رفتار با مردان بود. كتاب در تعيين سياست دولت در مورد انتشار كتاب، اداره انطباعات معارف نقش اصلي را ايفا مي كرد. اين اداره در مورد كليه كتب آماده انتشار از حيث محتوا و ويرايش اظهار نظر مي كرد، و از سال 1312 هـ .ش به بعد اسناد زيادي در زمينه اجازه انتشار كتب و اصلاحات به عمل آمده در آن يافت مي شود. بررسي كتب در دو مورد از حساسيت خاصي برخوردار مي شد. اولين حساسيت در مورد كتب مذهبي به چشم مي خورد. گاه بررسي و اظهار نظر در مورد چاپ يك كتاب مذهبي 4 سال به طول مي انجاميد. ابراهيم كتابچي نويسنده كتاب آيين رستگاري كه موضوعاتي چون مباحث ديانتي با قلم عصري در رد مذهب ماديون، اثبات دين حنيف اسلام و بيان فلسفه احكام و معاني آن و تطبيق اصول قوانين حاضره با اصول اسلام و با آيات قرآني و ربط و توفيق بين ملل اسلامي و شرح علل و اسباب انحطاط مسلمين در تحت سلطه استبداد و دوگانگي در بين رؤساي روحاني و دول اسلامي و دعوت به اتفاق و اتحاد و وحدت كلمه را مورد بحث قرار داده بود در تاريخ 28/4/1313 هـ .ش اولين درخواست خود را براي جواز انتشار فرستاد. مكاتبات في مابين تا سال 1317 هـ .ش ادامه پيدا كرد و در آن سال بود كه وزارت معارف پس از اضافه و اصلاح در 77 صفحه از كتاب، نويسنده را ملزم به گرفتن اجازه طبع از شهرباني كرد. در بررسي كتاب ديگر به نام ماضي ايران و حاضرها نوشته سلمان مروّت جبل عاملي، مسؤول بررسي نوشت: در صفحه 80 و 81 مسأله انحصار تنباكو و تحريم آن از طرف فق ها چه لزومي دارد. كتاب هايي كه به نحوي به سياست خارجي مربوط مي شد، نيز از حساسيت خاصي برخوردار بود. مثلاً كتاب تاريخ تركيه نوشته كلنل لاموش و ترجمه سعيد نفيسي كه به تاريخ 19/7/1315 هـ .ش در دستور كار كميته معارف قرار گرفت، به لحاظ ملاحظات سياسي به وزارت امور خارجه و شهرباني ارسال شد. در مورد كتاب هايي كه به نوعي به تبليغات دولتي يا خاندان پهلوي مربوط مي شد حساسيت مثبتي وجود داشته است. اين نوع كتاب ها گاه از ديگر مشكلات ناشر و نويسنده هم گره گشايي مي كرده است. كتاب هايي از اين دست ـ هر چند پرغلط و بي مايه بود ـ مورد توجه قرار مي گرفت. اسناد جالبي وجود دارد كه نشان مي دهد حبيب يغمايي ـ كه از اعضاي بررسي كتاب وزارت معارف بوده است ـ جزوه اي به اسم راهنماي زنان نوشته مجتبي فاطمي دانشجوي دانشكده ادبيات و معقول و منقول و كالج البرز را از نظر نگارش كاملاً مردود دانسته و در نظريه ي خود نوشت: انشاي اين كتاب به قدري نامربوط و نادرست است كه تقريباً مي توان گفت جمله ي درست كم دارد، و اين قسمت براي ناشايستگي طبع و توزيع آن كافي است. اما اصرار نويسنده و تأكيد وي بر اينكه كتاب به شمس پهلوي هديه شده است و در ايام اجراي مراسم 17 دي توزيع آن حسن اثر خواهد داشت، و اينكه در نهايت اين اقدام موجب كمك مادي به وي خواهد شد، وزارت معارف را واداشت تا كارشناس خود را براي تصويب انتشار كتاب تحت فشار قرار دهد. كلوپ و قرائت خانه در سال 1316 هـ .ش حساسيت وزارت داخله نسبت به مجامع روشنفكري برانگيخته شد و كلوپ ها و سالن هايي كه محل تجمع اين افراد بود مورد سوءظن قرار گرفت. به همين منظور هيئت وزرا در جلسه ي 6 دي ماه 1316 هـ .ش نظامنامه اي را تصويب نمود كه طبق ماده اول آن، مؤسسات مزبور براي تشكيل بايد از اداره كل شهرباني تحصيل اجازه مي كردند، و طبق ماده دو، اساسنامه و نظامنامه آن ها نيز بايد به تصويب شهرباني مي رسيد. در ماده پنج هم مقرر شده بود اعضاي كلوپ ها به شهرباني معرفي شده و دو قطعه عكس آن ها ارسال شود. ماده ي هشت، اعمال مقاصد، مذاكرات سياسي و ايراد خطابه ها ميتينگ ها و نطق هايي كه جنبه سياسي داشته باشد را ممنوع مي كرد. ماده يازده نيز مؤسسات را موظف مي كرد فيلم مورد نظر را قبل از نمايش به شهرباني فرستاده و پروانه لازم را دريافت كنند. اين مقررات سخت، كنترل شهرباني را بر هر نوع فعاليت جمعي تضمين مي كرد. گرامافون گرامافون به عنوان يك وسيله براي پخش صدا پيش از سلطنت رضاخان وارد ايران شده بود و نوازندگان و خوانندگان ايراني از عهد ناصرالدين شاه براي ضبط موسيقي ايراني به پاريس، استانبول، سنت پترزبورگ، لندن و به ويژه تفليس مي رفتند. اما در دوره رضاخان گرامافون از دو جهت مورد توجه قرار گرفت: نخست، كنترل صفحه هاي ضبط شده از هنرمندان ايراني بود، حكومت اقتدارگرا نمي توانست اجازه دهد كمپاني هاي خارجي با هنرمندان ايراني به طور شخصي قرارداد بسته و آن ها را براي پر كردن صفحه به خارج ببرند و در اين ميان دولت و نظميه هيچ نقشي نداشته باشند، لذا در سال 1307 هـ .ش رئيس كل تشكيلات نظميه مملكتي طي متحدالمآل شماره 2900 ضوابط ضبط صفحات موسيقي را اعلام كرد. اين مقررات نمايندگان كمپاني هاي خارجي را موظف مي ساخت قبل از تماس با هنرمندان، ضمن ارايه مدارك معتبر در نظميه، كتباً متعهد شوند صفحات را طبق شرايط مقررّه پر كنند. هم چنين در قراردادهايي كه بين كمپاني ها و هنرمندان منعقد مي شد، بايد اسم دستگاه آواز تعيين شده و اشعاري كه در آوازها ياتصنيف ها خوانده مي شد همراه با هويت كامل هنرمندان به نظيمه ارسال شود. پر كردن هر گونه صفحه اي نيز بدون حضور مأمورين نظميه ممنوع بوده است. دوم، كنترل صفحه هايي بود كه در خارج ايران پر شده و حاوي موسيقي و آواز عربي بود. اين صفحه ها در خرمشهر، آبادان و اهواز در اغلب قهوه خانه ها مورد استفاده بوده است. سياست داخلي دولت نمي توانست وجود آوازهاي عربي را در شهرهاي مرزي ايران تحمل كند، لذا در سال 1316 هـ .ش به دنبال گزارش كنسول گري ايران در بصره در مورد شيوع صفحه هاي عربي گرامافون، در شهرهاي مرزي ايران، هيئت دولت در 26 تيرماه تصويب كرد كه صفحات گرامافون را به هر زبان باشد نظميه شهرها تفتيش نمايند و هر كدام كه اخلاقاً يا سياستاً مضر باشد از فروش و انتشار آن ممانعت شود. تئاتر و سينما از سال 1310 هـ .ش تئاتر و سينما نيز داراي قوانين خاص خود شد. به تاريخ 31/1/1310 هـ .ش بلديه ي تهران اعلاني به دو زبان فارسي و فرانسه منتشر كرد و مقررات سينماها و تئاترها را به اطلاع همگان رساند. مواد مختلف اين مقررات نويسندگان نمايش نامه را موظف مي كرد نوشته خود را قبلاً به شعبه معارف بلدي تسليم كرده تقاضاي صدور جواز نمايش بنمايند. شعبه مذكور موظف بود از نظر اخلاقي و ادبي نوشته ها را بررسي و آن را اصلاح كند. در مورد فيلم ها هم مقرر شد مدير سينما پيش از نمايش هر فيلم تقاضاي جواز كند و با حضور نماينده نظميه و معارف بلدي آن را به نمايش گذارد، و هر قسمت از فيلم را كه بلديه منافي با اخلاق و عفاف بداند قطع كرده و با حضور مدير سينما در قوطي گذارده و لاك و مهر نمايد. اين قوانين بيشتر به جنبه اخلاقي فيلم ها و نمايش ها نظر داشت، اما در نظام نامه جديدي كه در سال 1314 هـ .ش براي سينماها تهيه شد جنبه هاي سياسي نيز در نظر گرفته شد. ماده 32 اين نظام نامه نمايش فيلم را منوط به اجازه شهرباني مي كرد، و ماده 34 اين اختيار را به شهرباني مي داد كه در صورت عدم صلاح ديد پخش فيلم در بعضي نقاط ايران، صاحبان فيلم را از اين كار منع كند. ماده 63، هر مؤسسه سينمايي رامكلف مي كرد كه مدير مسؤول خود را به شهرباني معرفي كند، و ماده 67 نيز كليه مؤسسات سينمايي درجه اول و دوم را موظف مي كرد مي كرد كه در انت هاي نمايش روزانه خود سلام ايران را به وسيله اركستري يا صفحات گرامافون براي استماع تماشاچيان و رعايت احترامات لازمه بنوازند. به اين ترتيب تمام امكانات رسانه هاي گروهي بانهايت اقتدار به كنترل دولت درآمد، و شهرباني تمام رسانه هاي موجود را تحت نظارت خود گرفت. پي نوشت ها