تحلیلی بر حوادث انقلاب اسلامی و زندگی امام خمینی (ره)
تحلیلی بر حوادث انقلاب اسلامی و زندگی امام خمینی (ره) فرهنگ، تمدن وعناصر مثبت در حیات اجتماعی انسانها، بیش از هر چیز مدیون فداکاری فرزانگانی است که با اندیشه والای خویش بشریت را به قسط و عدالت و آزادی و به سوی سعادت و جاودانگی و حقایقی برتر از محسوسات و م
تحليلي بر حوادث انقلاب اسلامي و زندگي
امام خميني (ره) فرهنگ، تمدن وعناصر مثبت در حيات اجتماعي انسانها، بيش از هر چيز مديون فداكاري فرزانگاني است كه با انديشه والاي خويش بشريت را به قسط و عدالت و آزادي و به سوي سعادت و جاودانگي و حقايقي برتر از محسوسات و مشاهدات عالم مادي فراخوانده اند. اينان خود بر دو دسته اند: جمعي تنها ارايه طريق كرده و با تلاش فكري و فرهنگي مكتبي را پاس داشته اند، و يا نظامي فكري و بنياني فلسفي را پي افكنده اند; و گروه ديگر علاوه بر آنكه پايه گذار تحولات و نهضت هاي فرهنگي بوده اند، شخصاً براي تغيير وضع موجود و جايگزيني نظام مطلوب وارد ميدان شده اند; براي تحقق هدف هاي خود مبارزه كرده اند و از جان و هستي خويش در راه آرمانهايشان گذشته اند. بزرگ مرداني كه در ميدان عمل حقانيت راه و انديشه خود را به اثبات رسانيده اند والبته هم اينهايند كه ماندگارترين و عميق ترين تحولات اجتماعي را آفريده اند، فرهنگ ها و تمدن هاي واقعي را ساخته اند و بر پهنه وسيعي از حيات فردي و اجتماعي انسان ها تأثير گذارده اند. بدون ترديد درخشان ترين صحنه هاي تاريخ بشريت بر اثر مجاهدات آنان پديد آمده است كه در صدر اين قافله نور، انبياء عظام و اولياي الهي قرار دارند. پديده انقلاب اسلامي و نهضت امام خميني را تنها همين مسير و از همين منظر مي توان شناخت. براستي اگر نهضت هاي انبياء و قيام هايي كه در تداوم راه آنان به وقوع پيوسته نمي بود آيا زندگي بشريت در سايه حكومت قدرتمندان و هواپرستان و خودخواهي هاي انسان هاي غير مهذب جز مردابي متعفن و آكنده از ظلم و ستم تصوير ديگري مي يافت؟ امام خميني در شرايطي يك تنه مشعل هدايت امت اسلامي را بدست گرفت كه كمتر كسي باور مي كرد روزگاري پرتو انوار آن اقصي نقاط جهان را درنوردد و روشنگر راه مجاهدان و مبارزان در شرق و غرب عالم شود. بازگويي حوادث تاريخ گذشته ملت ها و انقلاب ها تنها از آن رو ارزشمند نيست كه واقعيت ها را بيان و راه تحريف را مسدود مي سازد، بلكه شناخت گذشته براي سلامت ادامه ي راه آيندگان يك ضرورت اجتناب ناپذير است. از زماني كه سرنوشت اسلام به دست حكام ناصالح افتاد و دشمنان دين خدا با سلاح تفرقه امت پيامبر (ص) وحدت را پراكنده اند و قلمرو پهناور سرزمين هاي اسلامي تجزيه، و دستخوش حكومت هاي فاسد گرديد، تا زماني كه نداي انقلاب اسلامي در عصر حاضر طنين افكن شد، همواره نهضت هاي اصلاح طلبانه در گوشه و كنار ممالك اسلامي وجود داشته است; اما هر يك به دلايل مختلف، از جمله نداشتن امكانات لازم و نامساعد بودن شرايط، و در بسياري موارد به خاطر نبودن رهبري خودساخته، قاطع و توانمند، اين حركت ها در ابتدا و ميانه راه متوقف و يا بر اثر خيانت ها به بيراهه كشيده شده اند. البته نتيجه ي همان مجاهدت هاي مستمر و قيام هاي اصيل بوده است كه شعار و انديشه اسلام خواهي علي رغم حوادث سهمگيني كه در مسير حيات امت اسلامي در طول تاريخ رخ داده، همچنان زنده مانده است. پيدايش رنسانس علمي در اروپا ـ كه بخش عمده اي از آن مرهون انتقال تجارب و علوم و فنون مسلمين به اين ناحيه بوده است كه مورخين منصف غربي نيز بدان اعتراف داشته و كتاب ها نوشته اند ـ و بدنبال آن پيشرفت هاي صنعتي و اختراعات و كشفيات پياپي، موجب گرديد اقتدار سياسي غرب به عنوان واقعيتي تلخ بر جهان سوم و ممالك اسلامي تحميل شود و فاصله ميان آنان به نفع غرب روز به روز افزايش يابد. توسعه طلبي و سلطه جويي، كه از اجزاء لا ينفك فرهنگ نوين و استعماري غرب است به همراه پيشرفت هاي حاصله، زمينه حاكميت آنان را بر بخش هاي وسيعي از مناطق مسلمين فراهم و يا تشديد نمود. رسماً كشورهاي متعددي از بلاد اسلامي در زمره ي مستعمرات اروپايي درآمدند. با پيدايش قدرت سلطه گر و متجاوز ديگري به نام آمريكا، مشكلات جهان اسلام افزونتر شد. جنگ هاي جهاني نيز آثار شوم خود را برجا نهاد و موجبات سلطه ي بيشتر غربي ها را فراهم ساخت. جريانات ومهره هاي وابسته به غرب از ميان عناصر سست عنصر و صاحب مكنت و قدرت در كشورهاي اسلامي شناسايي و به انواع حيله ها به اريكه قدرت نشانده شدند. در چنين شرايطي، اسلام كه به عنوان آخرين وجامع ترين اديان الهي و نتيجه تلاش تمامي انبياء، در مدت اندكي با جان فشاني پيامبر(ص) و يارانش مرزهاي ايران و روم را در نورديده بود، مظلوم و غريب از متن زندگي اجتماعي مسلمين كنار زده شد. تمامي مظاهر و مفاهيم حيات آفرين ديني بوسيله قدرت هاي سلطه گر و تبليغات دشمنان و تحريف آخوندهاي وابسته به حكومت هاي فاسد از محتوي تهي شده و اسلام در حد آييني فردي و صرفاً عبادي تنزل داده شد. ظهور كمونيسم كه با شعارهاي فريبنده و به ظاهر انقلابي اميدهاي واهي در قلب بسياري از مردم اروپا در آغاز، و سپس در آسيا و آفريقا ايجاد كرده بود، نه تنها تأثير مثبتي بر شرايط دردآور جوامع اسلامي برجاي نگذاشت بلكه منجر به پديد آمدن قدرت استكباري ديگري شد. مبارزه بي امان كمونيست ها با دين گرايي، تشكيل احزاب چپگرا و وابسته در بسياري از ممالك اسلامي و در پاره اي موارد روي كار آمدن حكومت هاي وابسته به بلوك كمونيستي، صفحات ديگري از رنج و گرفتاري فرار وي مسلمين گشود. كشف منابع عظيم و گسترده ي نفتي در منطقه خليج فارس و بسياري از مناطق ديگر مسلمين، پيش از آنكه روزنه ي اميدي براي بهبود وضعيت اسف بار جهان اسلام شود، خود زمينه و انگيزه اي نيرومند براي سلطه و دست اندازي بيشتر قدرت هاي غالب جهاني شد. تقسيم بندي سياسي جديد و دو قطبي شدن جهان پس از جنگ جهاني دوم دامنه ي تهاجم و سلطه طلبي و افزون خواهي شرق و غرب را در بلاد اسلامي گسترده تر ساخت. آتش جنگ هاي منطقه اي افروخته شد. سرزمين مقدس و قبله گاه مسلمين به صهيونيست ها سپرده شد. و حكومت غاصب اسراييل چونان خنجري در قلب ممالك اسلامي مستقر شد. بيداري نسبي مسلمانان و خشم آنان از اشغال قدس در اولين واكنش ها به شدت سركوب شد. انديشه اتحاد كشورهاي اسلامي در مقابل دشمنان جديد با طرح احساسات و شعارهاي ناسيوناليستي از سوي دشمنان به فراموشي سپرده مي شد. علي رغم اينكه برخي از ناسيوناليست هاي مردمي نظير جمال عبدالناصر در مقطعي از تاريخ موفق به اقدامات مثبتي شدند اما در مجموع جريان كلي ناسيوناليسم به منزله ابزاري بود كه از سوي شرق و غرب مشتركاً ترويج مي شد تا از اتحاد واقعي مسلمين جلوگيري نموده و خشم آنان را از وضع انفجار آميزشان به منطقه اي خاص محدود و كنترل نمايند. پان عربيسم، پان تركيسم، پان ايرانيسم و گرايشاتي از اين قبيل، نه تنها هرگز به عنوان محوري مستحكم در مقابله با فرهنگ مهاجم غرب عمل نكرد بلكه همواره عاملي در جهت تشديد اختلافات داخلي و انحراف افكار عمومي مسلمين از دشمنان واقعي، و در حقيقت ابزاري در اختيار سلطه جويان بود. ايران كه به عنوان يكي از مناطق حساس جهان اسلام، در گذشته و در مقاطع مختلفي نقش خود را ايفا كرده بود و از قرون اوليه اسلام به عنوان كانون دفاع از قيام ابي عبدالله (ع) عليه امويان مورد توجه بود، در عصر جديد وضعيتي مطلوبتر از ساير ممالك اسلامي نداشت. در زمان قاجاريه و بر اثر خيانت هاي آنان قسمت هاي مهمي از سرزمين ايران به ديگران واگذار شد. قيام مشروطيت كه با زمامداري علما و فق هاي آن روز نور اميدي در دل مردم تابانده بود، سركوب شد و سررشته كار با فشار حكومت وخيانت روشنفكران غير مذهبي از دست علما خارج و مسير قيام منحرف گرديد و به تحكيم سلطه شاهان فاسد انجاميد. اهميّت سوق الجيشي، دستيابي به آب هاي گرم خليج فارس، حاصلخيزي و وسعت خاك و تنوع آب و هوا، جمعيت و كشف منابع عظيم نفتي و معادن زيرزميني و هم مرزي ايران با روسيه تزاري و سپس شوروي (سابق) از جمله عواملي بودند تا چشم طمع قدرت هاي جديد به اين منطقه دوخته شود. ايمان و احساسات عميق مذهبي مردم ايران همواره مانع اصلي سلطه گران بوده است. كودتاي رضاخان در سوم اسفند 1299به استناد اسناد تاريخي واعترافات سردمداران نظام پهلوي به وسيله انگليسي ها سازمان داده شد. نتيجه آن تحميل يكي از ديكتاتورترين شيوه هاي حكومتي بر مردم ايران بود. سياست ديكته شده وعلني رضاخان، پيروي از آتاترك در امر دين زدايي و غرب گرايي بود. فرمان تعطيلي مراسم مذهبي و كشف حجاب، رسماً به عنوان سمبل غرب زدگي و وابستگي حكومت جديد صادر و به معرض اجرا گذارده شد. قيام هاي پراكنده مؤمنين و علما در مشهد و اصفهان و ديگر مناطق ايران به شدت سركوب شدند; كه كشتار مردم در مسجد گوهرشاد مشهد ـ بيست و يك تيرماه 1314 ـ نمونه اي از آن است. همزمان با پيروزي متفقين در جنگ جهاني دوم كه در جريان آن بخش هايي از مناطق شمالي و جنوبي ايران به اشغال قواي متجاوز درآمده بود، كنفرانس معروف سران متفقين (چرچيل، استالين و روزولت) در تهران تشكيل شد. سياست هاي جديد سلطه گران، تغيير شيوه حكومت و آشنايي حكام دست نشانده با شيوه هاي نو و پيشرفت هاي جهاني را ايجاب مي نمود. رضاخان را همچنانكه قدرت داده بودند از حكومت خلع و از ايران اخراج كردند و محمد رضا پهلوي را كه طبق اعترافات صميمي ترين ملازم او (تيمسار فردوست) از دوران نوجواني تحت نظر و مراقبت و آموزش دولت انگليس بود، بر مسند قدرت نشاندند و فصل ديگري بر مظلوميت و رنج ملت ايران افزودند. در همين شرايط بود كه موجي از غرب زدگي تحت عنوان روشنفكري و شرق زدگي با عنوان انقلابي گري در كشورهاي جهان سوم و اسلامي و از جمله ايران از سوي قدرت هاي فائق در جنگ ترويج مي شد. وجه مشترك هر دو جريان ضديت شديد با دين و مظاهر و شعاير مذهبي بود. متأسفانه تبليغات دامنه دار دشمنان در سياست زدايي از دين و بيگانه نمودن مقوله هاي ديني از سياست، در عمق باور مردم و حتي در متن حوزه هاي علميه توفيق فراوان يافته بود. نقش روحانيت به برگزاري مراسم صوري مذهبي و وعظ و خطابه ي اخلاقي آن هم در جوي آكنده از تهاجمات گسترده حكومت و جريانات فكري و سياسي و انحرافي محدود شده بود. دخالت روحاني در سياست نه تنها از سوي حكومت بلكه در حوزه ها دون شأن روحانيت، و حتي گناه شمرده مي شد. احساسات جوانان بي پناه به سمت افكار انحرافي و وابسته احزابي چون حزب توده و ملحديني مانند كسروي سوق يافته بود. زندگينامه سياسي امام خميني امام خميني در بيستم جمادي الثاني 1320 هجري قمري (1281 هجري شمسي) در خانواده اي از اهل علم و مبارزه و هجرت، ديده به جهان گشود و در اوان كودكي ناظر درگيري پدر بزرگوار خود با خوانين و حكام منطقه بود كه نهايتاً منجر به شهادت وي شد. دوران كودكي و نوجواني امام همزمان با بحران هاي سياسي و اجتماعي ايران بود. روحيه حساس و ظلم ستيز آن حضرت و شرايط زماني موجب گرديد تا از همان ايام با مسايل سياسي و دردها و رنج هاي ملت خويش آشنا شد. امام خميني با بهرهوري از استعداد فوق العاده رشته هاي مختلف علوم اسلامي را به سرعت طي كرد. علاوه بر فقه و اصول، فلسفه و عرفان را نيز در عالي ترين سطح نزد اساتيد برجسته آن زمان آموخت. در پي هجرت آية الله حائري به قم و تشكيل مركزيت حوزه هاي علميه، امام خميني مشتاقانه مهاجرت كردند. چنانكه در سطور قبل اشاره شد موج اسلام ستيزي در اين ايام از سوي انگليس و ديگر دول استعمارگر در ممالك اسلامي ترويج مي شد، در ايران عمال حكومت رضاخان همدست با روشنفكر نماهاي غير مذهبي بهائيت و وهابيگري را دامن مي زدند. حضرت امام در اولين واكنش خويش در حاليكه سكوت و خفقان شديدي بر جوامع مذهبي و حوزه هاي ديني حاكم بود، كتاب كشف الاسرار را در سال 1322 هجري شمسي (دو سال پس از فرار رضا خان) در رد اتهامات دشمنان دين نوشتند و در آن بطور گسترده به جنايت هاي رضاخان و رژيم پهلوي حمله كردند. اندكي پس از آن طي اعلاميه اي سياسي و شديد اللحن كه با آيه قل انما اعظمكم بواحدة ان تقوموا الله مثني و فرادي آغاز مي شد، عموم علماي اسلام و ملت ايران را به قيام عليه وضعيت موجود فرا خواندند. خفقان حاكم بر جامعه و خمودگي و سياست ستيزي موجود در حوزه هاي علميه مانع از اقدامي اساسي بود. تنها راه چاره، بازيابي انسجام روحانيت و بيداري طلاب و تحكيم موقعيت حوزه هاي علميه و علما، به عنوان رهبران مورد اعتماد مردم بود كه بر اثر سياست هاي رضاخاني لطمه فراواني ديده بودند. حضرت امام پس از رحلت آية الله حائري در تحكيم به مرجعيت عامه حضرت آية الله العظمي بروجردي نقش بسزائي داشتند. جنگ جهاني دوم زمينه اقتدار آمريكا و انتقال قدرت سياسي در مناطق تحت سلطه اروپا را فراهم نمود. در حاليكه اروپائيان درگير مشكلات و بحران هاي اقتصادي ناشي از جنگ و ترميم خرابي هاي گسترده بودند، معركه گردانان آمريكايي كه از آسيب هاي مستقيم جنگ مصون مانده بودند، سيستم اقتصادي خود را بر جهان تحميل و به توسعه سلطه ي اهريمني در ممالك ديگر پرداختند. دولت انگليس كه ايران را منطقه ي نفوذ سنتي خويش مي دانست به ناچار نقش خود را به آمريكا سپرد. در اين ايام دو موضوع اصلي يعني تسلط بر مناطق نفت خيز و در اختيار گرفتن پايگاه هاي استراتژيك جغرافيايي در مقابل روسها محور فعاليت هاي سياسي و اقتصادي آمريكا را تشكيل مي داد و به هر دو لحاظ، ايران در كانون توجهات آنان قرار داشت. از سوي ديگر پس از مبارزات مرحوم مدرس كه سرانجام به شهادت مظلومانه وي انجاميد، روحانيت از صحنه ي سياسي ايران كنار گذارده شد. در فاصله انتخابات شانزدهمين دوره مجلس شوراي ملي در سال 1329تا 1332 فرصتي براي حضور مجدد روحانيت در صحنه سياست پديد آمد. فدائيان اسلام، نخست وزير وقت، سپهبد رزم آرا را كه به شدت با نهضت ملي شدن صنعت نفت مقابله مي كرد از سر راه برداشتند. همراهي و حمايت آيت الله كاشاني با نمايندگان اقليت مجلس به رهبري دكتر محمد مصدق منجر به تصويب لايحه ملي شدن صنعت نفت گرديد. تظاهرات مردم در 30 تير 1331 موجب بركناري قوام السلطنه و انتصاب دكتر مصدق به نخست وزيري شد. شاه ناگزير به ترك ايران گرديد. اما رهبري روحانيت خوشايند جبهه ملي نبود. مخالفت آنان، مصدق را رو در روي آيت الله كاشاني قرار داد. اختلافات رهبران نهضت و خيانت هاي پنهان و آشكار حزب كمونيست توده زمينه اجراي طرح هاي آمريكا را فراهم نمود. كودتاي 28 مرداد 1332 به وقوع پيوست و ديكتاتور به ايران بازگشت. آنچه كه از ارتباطات و مراودات امام خميني با آيت الله كاشاني در اين ايام و سخنان و پيام هاي بعدي امام به دست مي آيد آن است كه آن حضرت در مجموع نسبت به پيامدهاي نهضت مذكور با توجه به اهداف، و مهمتر از آن برخي از اشخاصي كه در مجموعه اين حركت وجود داشتند، چندان خوشبين نبودند. دو سال پس از كودتا، فدائيان اسلام دستگير و نواب صفوي به همراه يارانش در دادگاه نظامي محاكمه و در سپيده دم 27 دي ماه 1334 اعدام شدند. به هر حال با روي كار آمدن سپهبد زاهدي مهره آمريكا، دوره خيانت و چپاول گسترده منابع ايران با سرعتي افزونتر از گذشته مجدداً آغاز شد. تنها در فاصله ي سال هاي 1332تا 1342 ميزان نفتي كه بوسيله شركت هاي اروپايي و آمريكايي به غارت رفت بيش از ميزان استخراج شده فراواني بود كه در مدت پنجاه سال قبل از آن بوسيله انگليس به يغما رفته بود. اقتصاد، كشاورزي و فرهنگ ايران مستقيماً مورد تاخت و تاز آمريكا و غرب قرار گرفت و در مدت كوتاهي ايران به پايگاه نظامي به منظور حفاظت منافع آمريكا در منطقه حساس خاورميانه تبديل شد. مسئوليت آموزش و نقاط كليدي ارتش به مستشاران نظامي آمريكايي سپرده شد. قراردادهاي اقتصادي، تسليحاتي و سياسي منطقه در جهت حفظ منافع نامشروع آمريكا يكي پس از ديگري بوسيله رژيم كودتا تنظيم و امضا شدند. حضور مجدد و محدود جبهه ملي و چند گروه سياسي ديگر در سال هاي 39 تا 42 در صحنه سياست نيز كاري از پيش نبرد و عملا به از هم پاشيدگي اين تشكيلات انجاميد. جناح مذهبي جبهه ملي در سال 1340 با عنوان نهضت آزادي ايران انشعاب گرديد. طراحان كاخ سفيد براي كاهش فشارهاي مردمي و جلوگيري از نفوذ كمونيستها، انجام اصلاحات ظاهري را در دستور كار رژيم هاي دست نشانده قرار دادند. در ايران نيز شاه تحت فشار آمريكا نخست وزيري را به دكتر علي اميني سپرد. فضاي سياسي جديد مورد نظر آمريكا از طريق مجموعه اي از اصلاحات روبنايي و در صدر آن ها اصلاحات ارضي مي بايست تحقق يابد. موقعيت حوزه علميه قم كه با تلاش آية الله العظمي حائري و حضور نيرومند آية الله العظمي بروجردي و شخصيت هاي روشنگري همچون امام خميني تحكيم يافته بود، مانع بالقوه اي بر سر راه اصلاحات آمريكايي تلقي مي شد. تحليل هيئت حاكمه ايران از ضايعه رحلت آية الله بروجردي و تجزيه مرجعيت آن بود كه فرصت براي اجراي سريع برنامه ها فراهم گرديده است. شاه در پي سفر به آمريكا موافقت كاخ سفيد را با تغيير كابينه و گماردن اسد الله عَلَم به نخست وزيري جلب نمود. لايحه اصلاحات ارضي در دي ماه 1340 به تصويب رسيد. علاوه بر حمايت همه جانبه آمريكا، رسانه هاي رسمي شوروي نيز به تجليل از اقدام شاه پرداختند. در مهرماه 1341 لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي نيز از تصويب گذشت. روح اصلي لايحه را اسلام زدائي تشكيل مي داد. با تصويب آن قيد اسلام از شرايط رأي دهندگان و منتخبين حذف مي شد و شرط سوگند به قرآن مجيد جاي خود را به سوگند به كتاب آسماني مي داد. هدف اصلي رژيم ارزيابي شرايط و زمينه سازي براي اجراي طرح هاي بعدي و اصول به اصطلاح انقلاب سفيد بود. حضرت امام فعالانه به مخالفت با اين لايحه برخاستند و مراجع و حوزه هاي علميه و مردم را دعوت به قيام كردند. در پي تلگراف هاي تهديد آميز امام به نخست وزير و سخنراني ها و اعلاميه هاي آن حضرت و همراهي مراجع و همچنين تظاهرات گسترده مردم در قم و تهران و شهرهاي ديگر، دولت عَلَم خبر لغو تصويب نامه را به اطلاع مراجع قم رساند. امام خميني با هوشياري اعلام كردند كه بايد لغو تصويب نامه رسماً و علناً از سوي دولت اعلام شود. سرانجام رژيم ناگزير تن به عقب نشيني داد. پس از كودتاي 28 مرداد اين اولين پيروزي سياسي ملت ايران به رهبري امام خميني بود. به دنبال اين واقعه تبليغات دامنه دار رژيم شاه عليه روحانيت تشديد شد. آمريكا در اجراي سياست هاي جديدش اصرار ميورزيد. طرح اصول به اصطلاح انقلاب سفيد تدوين و طي يك رفراندوم فرمايشي در ششم بهمن 1341 به اجرا درآمد. امام خميني با آگاهي از عواقب تحكيم سلطه ي آمريكا و نگراني از وضع آينده حوزه هاي علميه، تصميم به ايستادگي و قيام همه جانبه در مقابل سياست هاي جديد رژيم شاه گرفتند و با پيام ها و سخنان كوبنده خود، در شرايطي كه اختناق بر تمام زواياي زندگي ملت ايران سايه افكنده بود، شور انقلاب را در دل ها زنده كردند. حضرت امام در يكي از بياناتشان (1/12/41) پس از رفراندوم فرمايشي فرمودند: از اين سرنيزه هاي زنگ زده و پوسيده نترسيد، اين سرنيزه ها به زودي خواهد شكست. دستگاه حاكمه با سرنيزه نمي تواند در مقابل خواست يك ملت بزرگ مقاومت كند و دير يا زود شكست مي خورد. طلاب جوان حوزه ي علميه و مؤمنين به راه امام آماده ي قيام مي شوند. رژيم در يك اقدام شتابزده و وحشيانه در روز شهادت امام جعفر صادق(ع) ـ دوم فروردين 1342 ـ به مدرسه فيضيه قم يورش مي برد. امام در پيامي بدين مناسبت با صراحت سازش ناپذيري خود را چنين اعلام مي دارند: من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مأمورين شما حاضر كردم ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در مقابل جباري هاي شما حاضر نخواهم كرد. من به خواست خدا احكام خدا را در هر موقع مناسبي بيان خواهم كرد و تا قلم در دست دارم كارهاي مخالف مصالح مملكت را برملا مي كنم. حضرت امام در پيام ديگري به مناسبت چهلمين روز اين فاجعه پيوند انقلاب اسلامي ايران با منافع جهان اسلام را چنين بيان مي كنند: من به سران ممالك اسلامي و دول عربي و غير عربي اعلام مي كنم: علماي اسلام و زعماي دين و ملت ايران و ارتش نجيب با دول اسلامي برادر است و در منافع و مضار همدوش آنهاست و از پيمان با اسراييل دشمن اسلام و دشمن ايران متنفر و منزجر است. اينجانب اين مطلب را به صراحت گفتم، بگذار عمال اسراييلي به زندگي من خاتمه دهند. خبر قيام امام به سراسر ايران رسيده وجوّ قم، تهران و بسياري از شهرهاي ديگر متشنج است. عصر عاشوراي 1383 (13 خرداد 1342) فرا مي رسد. امام خميني در يك سخنراني شديد اللحني روابط پشت پرده و هم پيماني و دوستي شاه با اسراييل را افشاء مي كنند. شامگاه چهاردهم خرداد منزل امام بوسيله كماندوهاي اعزامي محاصره و سحرگاه، رهبر قيام دستگير و به تهران اعزام مي شود. واقعه عظيم پانزده خرداد 42 كه حقيقتاً نقطه اوج حمايت مردم از نهضت اما خميني بود اتفاق مي افتد فرياد يا مرگ يا خميني در فضاي شهر قم، تهران و ديگر شهرهاي ايران مي پيچيد. اصلاحات آمريكايي طبق برنامه كاخ سفيد در مناطق مختلف بخصوص در ايران كه نقش جزيره ي ثبات را در منطقه متشنج خاورميانه بر عهده داشت، مي بايست در آرامش و سكون برگزار شود و از همين رو عنوان انقلاب سفيد به برنامه هاي اصلاحي شاه داده بودند. امام قيام مردم در 15 خرداد بافته هاي رژيم را در هم ريخت. رودروئي، خونين و گسترده بود و براي اولين بار در تاريخ معاصر ايران قيامي صددرصد اسلامي و به رهبري تمام عيار روحانيت و با هدف سرنگوني نظام سلطنتي به وقوع پيوسته بود. پس از كشتار 15 خرداد موج دستگيري ها و تبعيدها در سراسر كشور آغاز شد. ياران امام يكي پس از ديگري روانه زندان و تبعيدگاه شدند. جوانمرداني همچون طيّب و حاج رضايي، پيشتازان تظاهرات مردم جنوب تهران در 15 خرداد به جوخه اعدام سپرده شدند. نهضت به ظاهر سركوب و كنترل شده بود. حضرت امام در بازداشتگاه با اعلام صريح اينكه هيئت حاكمه و دستگاه قضايي شاهنشاهي را صالح نمي دانند، از پاسخگويي به بازجويي هاي مكرر امتناع ورزيدند. فشار افكار عمومي و اعتراضات علما و مردم از مناطق مختلف داخل و خارج كشور سرانجام رژيم را وادار نمود تا امام را پس از حبس و حصردر هيجدهم فردوردين 1343 آزاد و به قم منتقل نمايد. جشن هاي گسترده اي كه در شهر قم برگزار شد نشانگر عزم طلاب و مردم در ادامه حمايت هاي آنان از امام بود. رژيم شاه تصور مي كرد با كشتار بي رحمانه ي 15 خرداد و دستگيري عناصر مؤثر نهضت، امام خميني از ادامه ي قيام منصرف گرديده و سكوت خواهد كرد. اما حضرت امام به محض آزادي از زندان، به مناسبت صدور حكم محكوميت آية الله طالقاني و مهندس بازرگان، اطلاعيه اي صادر و در آن نسبت به اعمال خلاف شرع هيئت حاكمه و خطر شناسائي اسراييل و سلطه آن بر شئونات كشور هشدار داد و در دو سخنراني عزم خود را بر ادامه نهضت اعلام داشته و فرمودند: خميني را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد، اشتباه نكنيد. اگر خميني هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمي كند. اشتباه نكنيد. ما در همان سنگري كه بوديم، هستيم. با تمام تصويب نامه هاي مخالف اسلام كه گذشته است مخالفيم. با تمام زورگويي ها مخالفيم. شاه در پاسخ تبريك رئيس جمهور آمريكا بعد از برگزاري رفراندوم ساختگي گفته بود: ما در اجراي طرح هاي اجتماعي و اقتصادي خودمان مي توانيم به حسن نيت دوستان آمريكايي خويش اطمينان داشته باشيم. اجراي طرح هاي جديد بدون حضور مستقيم مستشاران آمريكايي امكان پذير نبود. اما قيام 15 خرداد و استمرار مبارزه امام دورنماي مبهمي را براي اصلاحات رژيم ترسيم مي كرد. آمريكا تصميم به احياي لايحه قرون وسطايي كاپيتولاسيون به منظور حفظ جان اتباع و منافع خود در ايران گرفت. به موجب اين لايحه مستشاران نظامي و سياسي آمريكا مصونيت قضايي مي يافتند و عملا هرگونه اقدام ضد قانون و اخلاق آنان مجاز و مصون از تعرض مي شد. لايحه كاپيتولاسيون كه قبلا در مهرماه سال 1342 در كابينه ي اسد الله علم به تصويب رسيده بود هم اينك در مهرماه 1343 بوسيله دولت حسنعلي منصور به مجلس برده شد و از تصويب گذشت. اين لايحه در حقيقت گامي علني و رسمي در جهت هدم و فروش استقلال سياسي و قضايي كشور بود. امام خميني به محض اطلاع از اين خيانت، تلاش گسترده اي را آغاز و پيك هايي به مناطق مختلف ايران گسيل داشته و تصميم خود را به سخنراني افشاگرانه در روز بيستم جمادي الاخر 1383 (4 آبان 1343) به اطلاع مردم ايران رساندند. شاه وحشت زده نماينده اي را به قم گسيل مي دارد. امام از پذيرش وي امتناع ميورزد. سرانجام نماينده ي اعزامي پيغام را به فرزند ارشد امام (شهيد حاج آقا مصطفي) به اين مضمون ابلاغ مي كند: آمريكا از نظر قدرت در موقعيتي است هرگونه حمله به آن به مراتب خطرناكتر از حمله به شخص اول مملكت است. آية الله خميني اگر اين روزها بنا دارند نطقي ايراد كنند بايد مواظب باشند كه به دولت آمريكا برخوردي نداشته باشد كه خيلي خطرناك است، وبا عكس العمل تند و شديد آنان مواجه خواهد شد. تبعيد امام خميني (ره) علي رغم تهديد جدي رژيم، حضرت امام نطق معروف خود را در روز موعود عليه كاپيتولاسيون ايراد مي كنند و در آن ضمن حملات شديد به طرح هاي اسارت بار و ضد اسلامي رژيم و اعلام خطر به علما و مراجع و حوزه هاي علميه و ارتش و ملت ايران، با صراحت فرياد مي زنند: رئيس جمهور آمريكا بايد بداند كه امروز در پيش ملت ما از منفورترين افراد بشر است ـ امروزه تمام گرفتاري ما از آمريكاست. امام خميني علاوه بر سخنراني، بيانيه اي كوبنده عليه لايحه صادر كردند. موج جديدي از اعتراض و مخالفت سراسر ايران را فرا گرفت. رژيم شاه چاره ي كار را تبعيد امام از ايران ديد. منزل امام مجدداً در سحرگاه 13 آبان 1343 به محاصره ي صدها كماندو و چترباز درآمد. حضرت امام را دستگير و مستقيماً به فرودگاه مهرآباد تهران و از آنجا بر اساس توافقات قبلي ابتدا به استانبول و سپس به شهر بورساي تركيه تبعيد كردند و تحت مراقبت نيروهاي امنيتي دو كشور از هرگونه فعاليت سياسي و اجتماعي ممنوع شدند. در اول بهمن ماه 1343 محمد بخارائي و ياران وي ـ از اعضاي هيئت هاي مؤتلفه ي اسلامي و مقلدين و معتقدين به راه امام ـ حسنعلي منصور را به سزاي خيانت خود رساندند، اما همه اعضاي گروه دستگير و چهار تن از آنان اعدام و بقيه به حبس هاي طويل المدت محكوم شدند. با دور نگهداشتن امام از كانون انقلاب و دستگيري وسيع ياران آن حضرت، نهضت 15 خرداد كنترل شد. آمريكا به وسيله ي رژيم پهلوي، تغييرات دلخواه خويش را در بخش هاي مختلف صنعت و اقتصاد و فرهنگ و ارتش ايران به سرعت دنبال مي كند. حضرت امام در تاريخ 13 مهر 1344 (9 جمادي الثاني 1385) از تركيه به عراق تبعيد مي شوند. فشار افكار عمومي و اعتراضات مردم و علما، مشكلات دولت تركيه در نگهداري و كنترل فعاليت هاي امام با توجه به جو مشابه تركيه و ايران و از اين دو مهمتر وضع نجف و سكون و ركود حاكم بر فضاي حوزه ي آن ديار از جمله عوامل اصلي تغيير محل تبعيد بودند. رژيم ايران مي پنداشت با تبعيد امام به عراق عملا از فشار افكار عمومي داخل كاسته مي شود و از سوي ديگر بدون نياز به مراقبت هاي مستقيم، وضعيت حوزه نجف مانعي طبيعي و مهم براي محدود كردن فعاليت امام مي باشد. حوزه علميه نجف كه در گذشته مهد پرورش شخصيت هايي برجسته و مبارز همچون مرحوم ميرزاي شيرازي (رحمة الله عليه)، و يكي از سنگرهاي دفاع در برابر تهاجمات دشمنان بود، در زماني كه امام به آنجا تبعيد شدند دچار سكوت و سكون محض بود. انديشه جدايي دين از سياست تحت تأثير تبليغات ديرينه استعمار و سياست هاي رژيم بعثي عراق به نحو چشمگيري بر اين حوزه سايه افكنده بود. حضور در چنين فضايي و تحمل آن براي شخصيتي مبارز، آگاه و درد آشناي مشكلات عديده ي جهان اسلام بسيار سخت و رنج آور بود. امام خميني، خود در آثارش از سختي هاي شرايط حوزه نجف، علي رغم توفيق همجواري و زيارت مشاهد مشرفه، بارها به تلقي ياد كرده اند. با ورود امام كارشكني ها، مخالفت ها و حسادت ها آنهم نه از ناحيه دشمنان بلكه از سوي دوستان و هم مسلكان ناآگاه و متحجري كه احكام حيات آفرين اسلام را در چند باب فقهي عبادات و معاملات محدود كرده بودند، در حجم وسيعي آغاز و تا زمان هجرت به پاريس به انحاء مختلف ادامه داشت. از سوي ديگر مراقبت مأمورين امنيتي ايران و عراق مانع فعاليت سياسي علني امام بود. با وجود اين شرايط دشوار، شخصيت علمي و اجتماعي امام وهوشياري آن حضرت موجب گرديد در مدت كوتاهي حوزه ي درسي ايشان به عنوان يكي از برجسته ترين حوزه هاي علمي نجف مطرح شود. امام خميني در نجف علاوه بر اشتغال به تدريس دوره هاي درس خارج فقه و ارايه ي مباني نظري حكومت اسلامي تحت عنوان ولايت فقيه، و علي رغم دشواري هاي موجود، فعالانه مسايل سياسي ايران و جهان اسلام را تعقيب مي كردند و با انقلابيون ايران، خانواده ي شهداي 15 خرداد و زندانيان سياسي به شيوه هاي مختلف در تماس بودند. پس از استقرار امام در عراق، جمعي از روحانيون انقلابي ايران خود را به نجف رساندند و جمعي نيز با صلاحديد امام فداكارانه در ايران ماندند تا ارتباط امام با نهضت در داخل كشور را برقرار و از دست آوردهاي قيام 15 خرداد حراست كنند. حضور امام در عراق فرصتي بود تا ارتباط امام با مؤمنين و دانشجويان مسلمان خارج كشور مستقيم تر و بهتر از گذشته برقرار شود و اين امر خود در ابلاغ انديشه هاي امام و اهداف قيام در سطح جهان نقش بسزايي داشت. در جريان تجاوزات رژيم صهيونيست و جنگ هاي اعراب و اسراييل امام خميني تلاش گسترده اي در حمايت از قيام مسلمانان فلسطيني، اعزام نمايندگاني به لبنان، كمك هاي مادي و معنوي و صدور فتواي مهم و تاريخي كه در آن حمايت تسليحاتي و اقتصادي و معنوي از قيام فلسطينيان و كشورهاي مورد تهاجم واجب شرعي شناخته شده بود، از جمله كوشش هايي بودند كه براي نخستين بار در سطحي وسيع از سوي يكي از مراجع برجسته ي عالم تشيع انجام مي گرفت. در داخل كشور با وجود جو خفقان شديد فرزندان و ياران امام در حوزه ها و دانشگاه ها و جامعه با مجاهدت هاي خود و تكثير و چاپ پيامها، كتاب ها و رساله هاي امام، ارتباط مردم و نسل جوان با اهداف نهضت را حفظ مي كردند و البته در اين راه بسياري از آنان تبعيد، حبس و شكنجه هاي سخت و شهادت را به جان خريدند. شهادت آيت الله سعيدي و غفاري در زير شكنجه مأمورين شاه نمونه هايي از آن است. در مقاطع مختلف و در جريان جشن هاي شوم تاج گذاري و 2500 ساله و جشن هاي هنر شيراز كه با تحميل صدها ميليون دلار هزينه بر ملت مظلوم ايران از سوي شاه برگزار و اهداف آمريكا در ايران و منطقه را تحكيم مي بخشيد و در جريان تشكيل حزب رستاخيز شاه و در زمان انعقاد پيمان هاي همكاري شاه با رژيم صهيونيستي، پيام ها و سخنراني هاي امام در نجف، تنها فرياد رسايي بود كه اعتراض ملت ايران را به گوش جهانيان مي رسانيد و شور انقلاب را در دل ها زنده نگه مي داشت. غالباً در سالگرد 15 خرداد هر سال، طلاب جوان و انقلابي حوزه با تظاهرات و برگزاري مراسم عمومي و خصوصي ـ در غربت و تن هايي ـ ياد آن واقعه را گرامي مي داشتند كه بارزترين آن قيام سه روزه ي طلاب در مدرسه فيضيه قم در سال 1354 بود. فرياد مرگ بر حكومت پهلوي و درود بر خميني با همه سركوبي رژيم، بار ديگر سه روز در قم ادامه داشت و سرانجام مأمورين ويژه ضد شورش از بام و در فيضيه يورش بردند و حدود پانصد نفر از طلاب را دستگير و براي مدتي مجدداً مدرسه فيضيه تعطيل شد. تنها پيام ها و سخنان امام بود كه از اين اقدام شجاعانه حمايت مي كرد. از سوي ديگر پس از سركوبي قيام و تبعيد رهبري نهضت، آمريكا با سرعت به اجراي برنامه هاي رفورميستي خود در ايران ادامه داد. در فاصله سال هاي 40 تا 57 عملا كشاورزي ملي و سنتي ايران نابود شد و كشوري كه روزگاري در بسياري از مواد غذايي و محصولات كشاورزي و دامي توليد مازاد داشت، اينك براي مايحتاج زندگي مردم از گندم و برنج گرفته تا ديگر محصولات به شدت وابسته به بازارهاي خارجي گرديد. رژيم شاه با استخراج بي رويه نفت و به كمك درآمدهاي نفتي كه همزمان با بحران انرژي افزايش چشمگيري يافته بود، صنايع مونتاژ را در بخش هاي مختلف صنعت كه وابستگي شديد به كمپاني هاي بين المللي از ويژگي هاي آن است، گسترش داد. مصرف زدگي به ويژه مصرف كالاهاي غربي به اوج خود رسيد. ترويج روحيه غرب زدگي و اسلام زدايي، فساد و بي بندوباري اخلاقي با شيوه هاي مختلف مهم ترين رسالت مطبوعات و رسانه ها و امكانات تبليغي كشور بود. زرتشتيگري، ب هايي گري و فراماسونري رسماً و علناً ترويج مي شد. مبدأ تاريخ ملي ايران از هجرت پيامبر(ص) به دوران سلطه شاهان هخامنشي تغيير يافت. استبداد در بدترين شكل ممكن بر مردم تحميل شده بود. اثري از استقلال قوا ديده نمي شد و فرمانروايي مطلق از آن شاه و معدودي از وابستگان فاسد وي بود. دانشگاه ها به ابتذال فرهنگي كشيده شده و صحنه يكه تازي انديشه ها و تراوشات ذهني غرب زدگان و فراماسون ها شده بود. ساواك جهنمي شاه سياست و امنيت و انتظامات را به دستگاه هاي مختلف ديكته مي كرد. حقيقتاً اين مقطع از تاريخ ايران يكي از سياه ترين دوره هاي حكومت شاهان خودكامه در اين سرزمين بوده است. بيش از 80 درصد از درآمدها و سرمايه هاي ملي در اختيار معدودي از سرمايه داران وابسته به رژيم شاه كه عده قابل توجهي از آنان ب هايي بودند، قرار داشت. بخش اعظم اراضي حاصلخيز و زمين هاي مجاور سدهاي مهم رسماً به مالكيت تني چند از اقوام شاه و بستگان تشكيلات وي درآمده بود. اختلافات داخلي رژيم عمدتاً بر تصاحب ثروت و چپاول بيشتر بيت المال دور مي زد و اين همه به ب هاي فقر شديد و روز افزون اكثريت مردم ايران تمام مي شد كه چهره زشت آن در زواياي مختلف زندگي مردم در تمام نقاط ايران حتي در بخش هاي وسيعي از تهران قابل مشاهده بود. در شرايطي كه مردم بسياري از مناطق ايران و حتي در شهرهاي بزرگ از نعمت آب آشاميدني سالم محروم بودند، هواپيماهاي اختصاصي مرتباً لباس و غذاهاي اروپايي و گل و تزيينات براي برنامه هاي تشريفاتي شاه و دار و دسته او وارد مي كردند. آزادي به معناي واقعي كلمه قرباني يكه تازي شاه و غرور كاذب او شده بود. يكي از مشكلات اساسي ساواك، كمبود جا و نگهداري انبوه زندانيان سياسي بود. شكنجه هاي طاقت فرسا از نخستين ساعات دستگيري شروع و در حدي از وحشيگري اعمال مي شد كه صداي آن به گوش بسياري از مردم جهان نيز رسيده بود و بسيار بودند كساني كه در زير شكنجه جان مي باختند. سانسور علني در پهنه فعاليت هاي انتشاراتي و مطبوعات بيداد مي كرد. طبق اعترافات تكان دهنده ي نزديك ترين ياران شاه و به موجب اسناد موجود، در اين ايام سياست خارجي و اصول برنامه هاي داخلي رژيم از طريق سفراي آمريكا و غرب طراحي و اعمال مي شد. عمق دخالت آمريكا در سرنوشت ايران را از اين واقعه تلخ مي توان دريافت كه در شب 22 بهمن 1357 جمع زيادي از مستشاران نظامي و امنيتي آمريكا با لباس رسمي نظامي در مقر ستاد مشترك ارتش ايران، سركوب قيام را آشكارا هدايت و فرماندهي مي كردند. مبارزين سياسي بعد از 15 خرداد سال 1342 جريان مبارزه پس از 15 خرداد 42 تا 19 دي 56 نيز دچار نوسانات و مشكلات فراواني بود. پس از تبعيد امام، عناصر مؤثر در نهضت به ويژه روحانيون انقلابي دستگير و روانه زندان شدند. تبليغات رژيم براي زدودن آثار قيام افزايش يافت. جبهه ملي در اين ايام به شدت درگير مسايل داخلي و تشكيلاتي خود بود و عملا انسجام آن از هم پاشيده شده بود ضمن آنكه اهداف و شعارهاي قيام 15 خرداد منطبق با مواضع سياسي جبهه نبود. حزب توده نيز كه قبل از كودتاي 28 مرداد با حمايت دول خارجي براي مدت محدودي در صحنه سياسي ايران حضور يافته بود، پس از كودتا و ضربه اي كه شاخه ي نظامي آن متحمل شده بود، عملا از سال 1333 تا 1357 در داخل كشور فعاليت مؤثري نداشت. تعدادي از سران نادم حزب پس از دستگيري به عضويت ساواك درآمدند و پست هاي كليدي از سوي رژيم شاه را بر عهده گرفتند. تحليل سران حزب در خارج كشور از اصلاحات شاه در سال هاي 40 تا 42 همسو با مواضع راديو مسكو و روزنامه پراودا ارگان رسمي حزب كمونيست شوروي بود كه از آن به عنوان اصلاحات مورد نياز جهت گذر از مرحله تكامل تاريخي اقتصاد ايران!! حمايت مي كردند. آنان هم صدا با شاه و دول غربي قيام 15 خرداد را حركتي ارتجاعي و ضد اصلاحات ترقي خواهانه معرفي و محكوم مي كردند. خلأ رهبري سياسي نيرومند مذهبي قبل از سال 40 و فعاليت هاي فرهنگي احزاب چپ و حزب توده و همچنين ظهور و توسعه جنبش هاي ماركسيستي در آمريكاي مركزي و آمريكاي لاتين و نقاط ديگر و فعاليت جاسوسان دول شرقي موجب شده بود تا معدودي از جوانان و روشنفكران ايراني جذب افكار الحادي ماركس و بعضاً مائو شوند. در پي خيانت ها و سازشكاري ها و شكست هاي پياپي حزب توده، جمعي از چپ گرايان به مشي مبارزه مسلحانه روي آوردند و تشكيلاتي نظير سازمان چريك هاي فدايي خلق و امثال آن را به وجود آوردند. فعاليت آنان هرچند در مواردي ضربه هايي به رژيم شاه وارد مي ساخت اما بيگانگي انديشه و ايدئولوژي اين تشكيلات با فرهنگ ملي ايران و ناديده گرفتن واقعيت هاي فرهنگي و اجتماعي كشور و انتخاب شيوه هاي نامناسب و كليشه اي تجربه شده در نقاط كاملا متفاوت با ايران و وابستگي همه جانبه اين تشكيلات به حمايت هاي تبليغاتي و مادي دول شرقي از جمله عوامل سردرگمي و بي ثمري اقدامات چپ گرايان در ايران و هدر دادن امكانات و نيروهايي كه مي توانستند در مسير مبارزات ملت قرار گيرند، بوده است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي قرار گرفتن اكثريت نيروهاي چپ در صدر ليست عناصر ضد انقلاب و مبارزه علني آنان با مردمي ترين نظام معاصر نتيجه همين انحرافات عقيدتي و اشتباهات فاحش تاريخي و وابستگي شديد به قدرت هاي خارجي بوده است. درگيري هاي داخلي و انشعاب هاي مستمر از ديگر ويژگي هاي سازمان هاي چپگرا در ايران است كه آن نيز نتيجه همان بن بست هاي فكري و تحليل هاي نادرست از شرايط جامعه ايران مي باشد. انشعاب عده اي از روشنفكران مذهبي از جبهه ملي و تشكيل نهضت آزادي (در سال 1340) كوششي در مقابل انحرافات چپ گرايان و جذب جوانان متدين بود. ارتباط و همكاري نهضت با شخصيت هايي همچون آيت الله طالقاني و وجهه مذهبي نهضت، رژيم شاه را وا مي داشت تا در محدوده فعاليت هاي آنان واكنش سختي نشان دهد كه مي توان از دستگيري هاي مكرر برخي از سران نهضت، در فاصله تشكيل تا 1357 ياد كرد. فعاليت اصلي نهضت آزادي محدود به محيط هايي در دانشگاه و مجامع روشنفكري داخل و خارج كشور بود. امام عوامل مختلفي موجب مي شدند تا نهضت آزادي نيز همچون ديگر تشكيلات سياسي آن زمان نتواند نقشي تعيين كننده و اساسي در هدايت مبارزه بر عهده بگيرد و طيف وسيعي از مردم ايران را تحت پوشش قرار دهد، از جمله اين عوامل مي توان موارد زير را بر شمرد: پافشاري بر مواضع جبهه ملي، ارزيابي شرايط سياسي ايران بر اساس تحليل هاي دوره نهضت ملي نفت، محدود كردن مسايل مبارزه به سطح مشكلات داخلي و ناديده گرفتن ارتباط مسايل ايران با مشكلات جهان اسلام، كم توجهي به اصالت رهبري روحانيت در قيام 15 خرداد و نهضت هاي پس از آن، اتخاذسياست گام به گام و ميانه روي و پذيرش برخي از اركان نظام سلطنتي و از همه مهمتر نفوذ عناصري كه اسناد وابستگي آنان به آمريكا و غرب پس از اشغال لانه جاسوسي آمريكا در ايران، افشا گرديد. فعاليت هاي تبليغاتي و سياسي محدود نهضت آزادي و عدم كارايي سياست هاي اعلام شده آن، عده اي از جوانان و روشنفكران مرتبط با نهضت را واداشت تا به مبارزه مسلحانه روي آورند. سازمان مجاهدين خلق در سال 1344 پايه گذاري شد. اطلاعات پايه گذاران سازمان از مسايل اسلامي بسيار سطحي بود. تشكيلات، جزوات آموزشي و ايدئوژيكي و مشي مبارزاتي سازمان دقيقاً برگرفته از سازمان هاي چپگراي حرفه اي بود. كتاب ها و جزوات آموزشي و مشي عملي اعضاي سازمان را مخلوطي از نگرش ها و شيوه هاي ماركسيسم، مائوئيسم و ظواهري از مسايل اسلامي و عمدتاً با گرايش هاي ناسيوناليستي تشكيل مي داد. اين سازمان توانست با استفاده از خلا موجود و بهره گيري از تجارب سازمان هاي ديگر و اتخاذ شيوه قهر آميز در مبارزه، تحت پوشش سازماني به ظاهر اسلامي عده بيشتري از جوانان و دانشگاهيان ـ در مقايسه با ديگر احزاب و گروه ها ـ را جذب نمايد. اما عمق و گستردگي التقاط در انديشه و تضادهاي شديد عقيدتي موجب شد تا پس از دستگيري و اعدام پايه گذاران آن، جمع زيادي از اعضاي اصلي و كادرهاي سازمان رسماً راه ارتداد را در پيش بگيرند. آنان در يك تصفيه خونين عناصري را كه بر وجهه ديني سازمان تكيه مي كردند از سر راه برداشتند و اعلاميه تغيير مواضع ايدئولوژيك صادر كرده و علناً به كمونيسم گرويدند. و منحط ترين سازمان هاي چپگرا نظير پيكار را ايجاد و تقويت نمودند. تعدادي از اعضاي سازمان نيز پس از دستگيري با نوشتن توبه نامه هاي متعدد و اظهار ندامت، از مهلكه اعدام گريختند و زمانيكه به بركت قيام دوباره مردم در سال 56 و 57 از زندان آزاد شدند به فكر تجديد سازمان تشكيلات متلاشي شده خود افتادند كه مردم ايران با كارنامه سياه عملكرد منافقين پس از پيروزي انقلاب آشنايي كامل دارند. كارنامه اي كه انفجارها و ترورهاي كور، پناه بردن به دامن غرب و آمريكا، مزدوري براي صدام در طول جنگ و جاسوسي براي بيگانگان، صفحات سياه آن را تشكيل مي دهد. در همين جا به اين نكته اشاره كنم كه امام خميني تنها كسي بود كه با شناخت شگفت انگيزش از ابتدا انحرافات عقيدتي و پوچي شعارهاي سازمان را به خوبي دريافته بود. بسياري از ياران نزديك امام و شخصيت هاي روحاني در آن زمان از امام مي خواستند تا به نحوي سازمان را تأييد و مورد حمايت قرار دهد، اما همواره حضرت امام مخالفت مي كردند. حتي مباحثه طولاني نمايندگان اعزامي سازمان در نجف نيز نتوانست موضع قاطع امام را نسبت به آنان تغيير دهد. پس از برملا شدن انحرافات سازمان هاي التقاطي و متلاشي شدن تشكيلات آنان از سال 51 به بعد گروه هاي مبارز و محدود ديگري متشكل از معتقدان به راه امام تشكيل شد كه برجسته ترين آن ها 7 گروهي بودند كه بعداً ائتلاف كرده و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را به وجود آوردند. تشكيل و فعاليت اين گروه ها همسو با قيام مردم و عمدتاً در حمايت از تظاهرات و اعتصاب هاي سال هاي 56 و 57 ملت ايران بود. فدائيان اسلام در ميان احزاب و سازمان هاي مذهبي معتقد به مبارزه مسلحانه با سابقه ترين تشكيلاتي بود كه با اعتقاد راسخ به اسلام و نقش روحانيت و بدون گرايش به مكاتب التقاطي در سال 1323 به همت روحاني انقلابي، شهيد سيد مجتبي نواب صفوي پايه گذاري شد. اقدامات آنان در آغاز حكومت شاه، و در مقطعي حمايت آنان از سوي عالم مبارز آيت الله كاشاني نقطه اميد و اتكاي نيروهاي مذهبي در مقابل فعاليت هاي احزاب وابسته اي چون حزب توده بود. فعاليت هاي سياسي مستمر و ترور عبدالحسين هژير و سپهبد رزم آرا (نخست وزيران شاه) و چند مرحله اقدام به ترور شاه و اعضاي خاندان سلطنتي و حسين علاء (كه نا موفق ماند) از جمله اقدامات نظامي فدائيان اسلام بود. پس از واقعه 15 خرداد 42 برخي از اعضا و هواداران فدائيان اسلام و جمعي از مؤمنين بازار و اعضاي هيئت هاي مذهبي تهران در ارتباط و همفكري با شخصيت هايي نظير شهيد مرتضي مطهري و شهيد دكتر بهشتي، بر اساس رهنمودهاي امام خميني و با هدايت و حمايت آن حضرت هيئت هاي مؤتلفه اسلامي را تشكيل دادند. اين جمعيت در توزيع و تكثير اعلاميه ها و كتاب هاي امام و برگزاري مراسم و شركت فعال در راهپيمائي ها و تظاهرات حمايت از قيام 15 خرداد و در ادامه نهضت ـ پس از تبعيد امام ـ نقش بسزايي داشتند. اعدام انقلابي حسنعلي منصور (اول بهمن 1343) بوسيله شاخه نظامي اين جمعيت طراحي و اجرا شد. در جريان قيام روحانيت عليه لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و همچنين رفراندوم شاه كه به قيام 15 خرداد انجاميد، اقدامات و حضور امام خميني به عنوان رهبر قيام سبب جلب همكاري و هم صدايي مراجع وقت ايران شده بود. نتيجه جلسات و مذاكرات امام با مراجع غالباً به صورت اعلاميه هاي مشترك و يا جداگانه منعكس مي شد. طلاب جوان و شاگردان انقلابي امام از نهضت حمايت مي كردند اما عناصر صاحب نام و قشري نگر فراواني در حوزه ها وجود داشتند كه قادر به درك قيام نبوده و به انحاء مختلف كارشكني مي كردند. اين ها طيف وسيعي را تشكيل مي دادند از مخالفين فلسفه و عرفان و مقدس مآب هايي كه سياست را دون شأن روحاني مي دانستند، گرفته تا انجمن حجتيه اي ها و ولايتي ها هر يك به گونه اي در جلسات خصوصي و عمومي اهداف نهضت را زير سؤال مي بردند و بايد بر اين جمع اضافه كنيم آرامش طلب هايي كه مرجعيت و زعامت ديني را در دست بوسي و رساله نويسي و اخذ وجوهات خلاصه مي كردند و قيام امام را عامل برهم زدن وضع مطلوب خود مي دانستند و همچنين كساني كه رسماً يا پشت پرده با رژيم شاه زد و بند داشتند. حضرت امام خميني كه صبر و بردباريش زبانزد همگان است در پيامي از سختي هاي مبارزه در شرايط آن روز حوزه چنين ياد مي كنند: يقيناً روحانيون مجاهداز نفوذ بيشتر زخم برداشته اند. گمان نكنيد كه تهمت وابستگي و افترا بي ديني را تنها اغيار به روحانيت زده است، هرگز ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب كاريتر از اغيار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامي اگر مي خواستي بگويي شاه خائن، بلافاصله جواب مي شنيدي كه شاه شيعه است! عده اي مقدس نماي واپسگرا همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آن ها قد علم كند. خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختي هاي ديگران نخورده است... ياد گرفتن زبان خارجي، كفر; و فلسفه و عرفان گناه و شرك بشما مي رفت. در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه مي گفتم!! در پانزده خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها اين بود مقابله را آسان مي نمود، بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه خودي گلوله حيله و مقدس مآبي و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورويي بود كه هزار بار بيشتر از باروت و سرب جگر و جان را مي سوخت و مي دريد... واقعاً روحانيت اصيل در تن هايي و اسارت خون مي گريست. با همه اين مشكلات، حضور نيرومند امام در متن حوادث سال هاي 40 تا 43 در حوزه علميه قم، كارشكني هاي مخالفين را تحت الشعاع قرار مي داد. اما تبعيد امام آغاز دوره ي مظلوميت وغربت طولاني ياران آن حضرت در حوزه ها و رشد و تقويت تشكيلات مخالف بود... انجمن حجتيه با استفاده از گرايش عمومي مردم بويژه جوانان به سمت انديشه هاي اسلامي كه به بركت قيام 15 خرداد حاصل شده بود، تشكيلات خود را گسترش داد. شيوه عضوگيري و جلسات مخفي انجمن جاذبه هايي داشت تا نيروهاي مذهبي بدان بپيوندند. فعاليت هاي انجمن خواسته و ناخواسته مطلوب ساواك بود. انرژي فعال جوانان و تحصيل كردگاني كه مي توانستند بخشي از بار مبارزه را بر دوش بكشند صرف آموزش نقاط ضعف آيين پوچ بهائيت و شيوه هاي تبليغي عليه اين مسلك مي شد. رهبران انجمن هيچگاه اين حقيقت را نديدند و يا نپذيرفتند كه حركت آن ها مبارزه با معلول و در واقع انحراف از مسير مبارزه بود، چرا كه بهائيت در عصر حاضر ابزاري كاملا سياسي در اختيار رژيم شاه و معلول سياست هاي آمريكا بوده است، نه يك حركت عقيدتي و فكري. خطر بهائيت از آنجا ناشي مي شد كه عناصر اين جريان بعنوان عواملي در زنجيره يك طرح جهاني از سوي اسراييل هماهنگ مي شدند و به عنوان جاسوسان و حاميان منافع اسراييل و آمريكا از سوي شاه در مصادر حساس كشور قرار مي گرفتند. و مبارزه واقعي با آنها، مبارزه سياسي با علت ها بود، مطلبي كه هيچيك در برنامه هاي انجمن حجتيه جايي نداشت. بي دليل نيست كه تشكيلات انجمن حجيته از بدو تأسيس تا پيروزي انقلاب اسلامي از تعرض ساواك مصون ماند. ـ در زماني كه حضرت امام (در سال 1357) در اعتراض به جنايت هاي رژيم شاه جشن هاي سوم و نيمه شعبان را تحريم كردندانجمن حجتيه با تمام وجود وارد ميدان شد تا اعتصاب را بشكند. انحطاط فكري و تفسيرهاي نابجا و منفي از انتظار فرج و شرايط ظهور حضرت مهدي (عج) در منطق آن ها به جايي رسيده بود كه هرگونه مبارزه سياسي و تلاش براي حاكميت صلحا بر كشور محكوم بود چرا كه موجب تأخير در ظهور امام زمان(ع) مي شد. بديهي است كه در چنين منطقي ظلم پذيري ترويج و قيام 15 خرداد و فريادهاي بيدارگرانه امام محكوم مي شود. جبهه ديگري كه با حمايت ساواك در مقابل نهضت امام خميني در حوزه ها گشوده شده بود، مواضع و اقدامات آقاي سيد محمد كاظم شريعتمداري و تشكيلات منسوب به وي بود خواص از علماء ماهيت او را از زماني مي شناختند كه در 6 خرداد 1326 علي رغم تحريم علماي تبريز يك تنه به استقبال شاه رفت و در مدح و ثناي طاغوت و در حضور او سخن گفت. به هر حال وي بعد ار رحلت آيت الله بروجردي با بهره برداري از شرايط حوزه و جامعه و همراهي ظاهري با قيام در سال هاي 40 و 41 خود را در سطح مرجعيت مطرح مي نمايد در حاليكه مردم بعد از تبعيد امام آماده قيام مي شدند هيئت حاكمه با كمك عناصري همچون وي موفق مي شوند تا اوضاع را كنترل نمايند. ـ در طول سال 56 و 57 در اوج جريانات انقلاب، آقاي شريعتمداري در مصاحبه ها و اعلاميه هاي خود همواره مواضعي انحرافي در مقابل موضع گيري هاي قاطع امام اتخاذ مي كرد كه مي توان از تأكيد بر قانون اساسي سابق، پذيرش نظامي سلطنتي، در مقابل ايده ي تشكيل حكومت اسلامي، حمايت از شوراي سلطنت بعد از فرار شاه، حمله عليه دولت به جاي عامل اصلي جنايت ها يعني شاه و آمريكا، اشاره كرد. غائله حزب خلق مسلمان و همكاري با طرح كودتا عليه نظام جمهوري اسلامي نيز مسائلي است كه ملت ايران از طريق اعترافات تلويزيوني وي شاهد بودند. جريان انحرافي ديگري كه در حوزه و جامعه مسير مبارزه را از اهداف اصلي يعني سرنگوني نظام سلطنتي به مسايل اختلاف انگيز سوق مي داد ولايتي ها بودند. اين ها نيز طيفي ناهمگون را تشكيل مي دادند. محركين واقعي عناصر روحاني نماي فاسد و وابسته به رژيم بودند كه هر روز به بهانه اي در جوامع مذهبي مسئله مي افريدند و افكار عمومي را با استفاده از احساسات و عشق به حق مردم به ساحت ولايت، به سمت مسايل انحرافي و مقابله با شخصيت هاي روشنگري همچون شهيد مطهري سوق مي دادند. كلاس ها و فعاليت هاي جمعي از متفكرين روحاني و دانشگاهي در حسينيه ارشاد (در سال هاي 1348 ـ 1350 و پس از آن) توجه قشر زيادي از دانشجويان و تحصيل كردگان را به بازنگري در مفاهيم و مباحث اسلامي جلب كرده بود و اسلام به عنوان مكتب مبارزه و عمل در سطحي گسترده بين نسل جوان كشور به گونه اي بي سابقه مطرح شده بود. نقاط ضعف موجود در آثار دكتر شريعتي و تندي حملات وي به روحانيت و همچنين نوآوري هاي او در تفسير مقوله هاي ديني و انقلابي كه بعضاً با نگرش هاي التقاطي آميخته بود، زمينه اي شده بود. براي تاخت و تاز جريان به اصطلاح ولايتي ها، منابر وعظ به اين دسته به صحنه ايراد اتهام و افتراي بي ديني و وهابي گري به اين و آن بدل شده بود. مخالفت و دفاع از مباحث كتاب شهيد جاويد نيز در مقطعي بحث هاي اختلاف انگيز شديدي را در حوزه هاي علميه بوجود آورد. در بحبوحه اين هياهوها بهره اصلي را رژيم شاه مي برد. رژيم با دامن زدن به اختلافات و حمايت از مخالفين مي كوشيد تا چهره مبارزه و طرفداران آن را مخدوش جلوه دهد. اقدامات انحرافي و افراط كاري معدودي از عناصر به ظاهر مبارز در حوزه هاي علميه نيز به جو موجود دامن مي زد و تبليغات مسموم رژيم را تأييد مي كرد. قتل آيت الله شمس آبادي در اصفهان و حوادث مشابه نمونه اي از آن است كه مورد بهره برداري ساواك قرار مي گرفت. آنچه گفته شد بخشي ناچيز از انبوهي از مشكلات و موانعي بود كه پس از قيام 15 خرداد تا زمان اشتعال دوباره ي انقلاب در سال 56 و 57 فرار وي مبارزه امام رخ مي نمود. امام خميني ـ سلام الله عليه ـ در حالي كه رنج دوري از وطن را به جرم فرياد عليه آمريكا از يك سو و آماج افترائات و كارشكني هاي مدعيان دين و روحانيت در حوزه نجف و طوفان حوادثي كه در ايران به راه انداخته بودند، از سوي ديگر تحمل مي كرد، در چنين شرايطي پر اندوه و غرب زا مي بايست كشتي طوفان زده انقلاب را از تنگه هاي حوادث بي شمار عبور دهد. به راستي سخت ترين و بحراني ترين دوره انقلاب اسلامي همين سال هايي بود كه هر لحظه ي آن حادثه اي و هر برهه ي آن طوفاني بود تا انقلاب امام را به بيراهه بكشد و مشعلي كه پس از 13 قرن در 15 خرداد 42 دوباره مشتعل شده بود، خاموش گرداند. شايسته است كه در همين جا ياد كنيم از رادمرداني كه با صلابت و فداكاري در اين سال هاي غربت و تن هايي پروانهوار گرد وجود امام در نجف و مشعل انقلابش در ايران چرخيدند و سوختند، تهمت ها را به جان خريدند، در منبرها و خطابه ها او را ياد و راه وي را فرياد كردند. در شب طولاني و تاريك اختناق ستم شاهي ستاره آزادي را پاس داشتند. راه پر مخاطره قم و نجف را بارها سواره و پياده پيمودند و پيام ها و رساله ها و سخنان امام را با كمترين امكانات، دست به دست و سينه به سينه منتقل كردند، در برابر غاصبين و توطئه گران درحوزه ها ايستادند، تيرهاي بلا را و حبس و شكنجه و تبعيد و در به دري را به جان خريدند. و شهادت را در زماني كه به شدت رنگ باخته بود با خون مطهر خويش پاس داشتند، تا حقيقتي را كه امام شان بعدها با افتخار صلا داد، گواه باشند كه فرمود: صدها سال است كه روحانيت اسلام تكيه گاه محرومان بوده است ـ آنان در هر عصري از اعصار براي دفاع از مقدسات ديني و ميهني خود مرارت ها و تلخي هايي متحمل شده اند و همراه با تحمل اسارت ها و تبعيدها، زندان ها و اذيت و آزارها و زخم زبانها، شهداء گران قدري را به پيشگاه مقدس حق تقديم نموده اند... در هر نهضت و انقلاب الهي و مردي علماي اسلام اولين كساني بوده اند كه بر تارك جبينشان خون و شهادت نقش بسته است. به راستي چگونه و كجا مي توان ارزش فداكاري هاي اين عزيزان و سابقون در مبارزه را با همراهي تازه به دوران رسيدگان و به صف پيوستگان جديد انقلاب يكسان بدانيم و به مقايسه آنان بنشينيم؟! مسأله حقوق بشر كارتر همزمان با روي كار آمدن جيمي كارتر در سال 1355 از حزب دموكرات آمريكا، كاخ سفيد تز دفاع از حقوق بشر را در سطح وسيعي مطرح مي ساخت. هدف اصلي سرپوش نهادن بر جنايات آمريكا در نقاط مختلف جهان و به فراموشي سپردن خاطره جنايت هاي آنان در ژاپن، ويتنام، كره و فلسطين و همچنين اهرمي براي وارد آوردن فشار بر رقيب شرقي خود، اتحاد شوروي (سابق) بود هرچند اجراي اين سياست كمترين تغييري در برنامه هاي توسعه طلبانه و ضد انساني آمريكا در جهان و روابط ظالمانه داخلي اين كشور به وجود نياورد. افزايش آگاهي افكار عمومي جهانيان و شرايط جديد جهاني مغاير با شيوه هاي استبدادي گذشته بود كه از سوي آمريكاييان حمايت مي شد. در ايران رژيم شاه با سركوب مخالفين و قلع و قمع آنان و متلاشي كردن گروه هايي كه از مشي مبارزه مسلحانه پيروي مي كردند قدرت خود را با ثبات و مستحكم مي يافت، به ويژه آنكه نمايش ثبات و استحكام ايران كه رسماً بعد از خروج نيروهاي انگليس از كشورهاي حاشيه خليج فارس نقش ژاندارمي منطقه را بر عهده گرفته بود، امري كاملا ضروري براي بهره برداري آمريكاييان بود. ايران عهده دار حفاظت از منافع آمريكا و غرب در حساس ترين منطقه مجاور شوروي و نمونه اي از حكومت هاي مورد حمايت همه جانبه غرب در جهان سوم شناخته مي شد. ادامه حاكميت مستقيم و خشن ساواك و سياست هاي ديكتاتورمآبانه و مستبدانه شاه مغاير با طرح هاي نوين و تبليغات حقوق بشري كارتر بود بدين جهت تعديل در شيوه سياسي اداره ي جامعه، بدون آنكه لطمه اي به اركان و عناصر نظام سلطنتي وارد آورد، از سوي آمريكاييان در دستور كار شاه قرار گرفت. به هر حال فضاي باز سياسي با تبليغات فراوان در حالي در ايران مطرح شد كه برنامه هاي گذشته آمريكا و انقلاب سفيد شاه كاري از پيش نبرده بود و دروازه تمدن بزرگ سرابي بيش نبود و موج نارضايتي ملت و فقر و اختلاف عميق طبقاتي در جامعه ايران روز به روز تشديد مي شد. در اولين گام، اميرعباس هويدا پس از 14 سال، از نخست وزيري بر كنار و تكنوكرات غربي جمشيد آموزگار جايگزين وي شد. تيزبيني امام و بهره برداري به موقع از شرايط پيش آمده نشانه عمق شناخت آن حضرت از اوضاع جهان و به ويژه مسايل ايران، علي رغم سال هاي دوري از وطن بود. آغاز بحران 56: آية الله حاج آقا مصطفي خميني در تاريخ اول آبان ماه 1356 به گونه اي مرموز در نجف به شهادت مي رسد. به گفته تمامي دوستان و بسياري از مخالفين امام در حوزه ها، وي اميد آينده ي نهضت امام بود. علي رغم لطمه روحي اي كه اين حادثه در صحنه مبارزه وارد مي ساخت، حضرت امام به گونه اي شگفت آور و صبورانه از آن به عنوان يكي از الطاف خفيه الهي ياد كردند. مجالس بزرگداشت ارتحال فرزند امام در بسياري از شهرهاي ايران با شكوه برگزار شد. گويندگان انقلابي فرصت را مغتنم شمرده و در اين مجالس به افشاي جنايت هاي رژيم و ابلاغ اهداف قيام 15 خرداد پرداختند. نام امام خميني بار ديگر به طور گسترده اي بر سر زبان ها بود. رژيم تصميم به انتقام گرفت و مقاله اي تحت عنوان ايران و استعمار سرخ و سياه با نام مستعار رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات 1356، هفدهم دي ماه ـ روز كشف حجاب توسط رضا شاه ـ درج شد كه در آن به روحانيت انقلابي و امام اهانت شده بود هدف ديگر رژيم از درج اين مقاله ارزيابي شرايط پس از آغاز اجراي سياست هاي جديد به اصطلاح حقوق بشري آمريكا بود. ياران امام در حوزه دست به كار شدند. فرداي آن روز درس هاي حوزه علميه تعطيل شد و جمعيت زيادي از طلاب و مردم قم در خيابان ها به راهپيمايي پرداختند و در اعتراض به درج مقاله و به منظور جلب هم صدايي مراجع و اساتيد قم به منزل آنان مي رفتند. شب هنگام فرياد انبوه جمعيت در مسجد اعظم و شعار درود بر خميني و مرگ بر حكومت پهلوي قم را به لزره درآورد و خاطره ي 15 خرداد 42 زنده شد، روز نوزدهم دي ماه نيز تظاهراتي كه گسترده تر از روز قبل، از صبح آغاز شده بود، بعد از ظهر با تيراندازي مأمورين پليس به خاك و خون كشيده شد. درگيري تا نيمه هاي شب ادامه داشت، تعدادي به شهادت رسيده و جمعي مجروح شدند. اين حركات جرقه اي بود بر انفجاري كه يك سال پس از آن در 22 بهمن 57 با خردمندي امام و همت والاي مردم ايران حكومت خودكامه پهلوي و نظام شاهنشاهي را برافكند. مراسم سوم و هفتم تجليل از شهداي قيام 19 دي و به خصوص مراسم چهلم شهدا كه به صورت پياپي در تبريز، يزد، اصفهان، شيراز، جهرم، اهواز، تهران و شهرهاي ديگر يكي پس از ديگري برگزار مي شد و بر ابعاد قيام مي افزود. پيام هاي حركت زا و كوبنده امام در هر مناسبتي با وسايل مختلف و در كوتاه ترين زمان از نجف به ايران مي رسيد و در سطح وسيعي به وسيله روحانيون و جوانان انقلابي تكثير و توزيع مي شدو انقلاب را قدم به قدم پيش مي برد. جشن هاي نورزو و نيمه شعبان سال 57 از سوي امام تحريم و تبديل به اعتراض و قيام ملت عليه رژيم شد. پيام 8 ماده اي امام به مناسبت رمضان همان سال و حكم به وجوب شرعي افشاي جنايت هاي شاه در منابر و تبليغات ماه مبارك، انقلاب را به تمامي نقاط ايران و حتي روستاها كشاند. قيام اهالي اصفهان در ماه رمضان دولت آموزگار را ناگزير ساخت علي رغم سياست فضاي باز، در چندين شهرستان، حكومت نظامي اعلام كند. دامنه تظاهرات از مناطق مركزي و ساعات محدود فراتر مي رفت. در فاجعه سينما ركس آبادان به وسيله ايادي ساواك چند صد نفر در آتش سوختند. كابينه آموزگار سقوط مي كند و رژيم به منظور كنترل اوضاع دولت به اصطلاح آشتي ملي به وسيله سناتور انتصابي جعفر شريف امامي را روي كار مي آورد او در نطق تلويزيوني، خود را مقلد آقاي شريعتمداري و طرفدار روحانيت مي نامد و در يك اقدام تاكتيكي و بر طبق تحليل هاي سفارت آمريكا امتيازاتي به مخالفين مي دهد، از جمله تاريخ شاهنشاهي را لغو و دوباره تاريخ هجري را مبدأ رسمي اعلام مي كند; امّا امام خميني همچنان بر مواضع خويش ايستاده و مردم را به قيام تا سرنگوني نظام سلطنتي و تشكيل حكومت اسلامي فرا مي خواند. نماز عيد فطر در 13 شهريور سال 57 به امامت شهيد مفتح در قيطريه تهران و همچنين شهرهاي ديگر، نمايش قدرت عظيم مخالفين شاه و حمايت عموم مردم از برنامه هاي امام بود. دو روز پس از آن دولت آشتي ملي ناگزير مي شود و در تهران و 12 شهر بزرگ حكومت نظامي برقرار كند. علي رغم استقرار تانك ها و كاميون هاي سربازان مسلح، مردم همچنان به تظاهرات ادامه مي دهند. فرياد مرگ بر شاه در تمام ساعات به گوش مي رسد. شاه بوسيله دولت شريف امامي انتقام مي گيرد. در 17 شهريور 57 صدها نفر در ميدان شهداي تهران قتل عام مي شوند. امام خميني قاطعانه و بدون هيچ ترديدي نويد پيروزي مي دهند و هرگونه نغمه اي را كه به عدول از مواضع اعلام شده يعني سقوط نظام شاهنشاهي بيانجامد محكوم و به ملت نسبت به چنين زمزمه هايي مرتباً هشدار مي دهند. همزمان با گسترش قيام و رهبري منحصر امام، سفارت آمريكا در تهران فعالانه با مخالفين ملي گرا به مذاكره مي نشيند، نام افرادي همچون سنجابي، صديقي و ديگران بر سر زبان ها مي افتند. آقاي شريعتمداري با سابقه اي كه قبلا اشاره شد و به كمك تبليغات ملي گراها و نهضت آزادي وارد صحنه شده و هر روز مصاحبه مي كند و پيام مي دهد و خواستار مشاركت در رهبري انقلاب مي شود. به بركت قيام دوباره ملت در سال 56، زندانيان سياسي در چند مرحله آزاد مي شوند. سران گروهك هاي آزاد شده به فكر سازماندهي مجدد تشكيلات از هم پاشيده مي افتد. آن ها در چند ماهه اول قيام به دليل اينكه نهضت صددرصد اسلامي است و تحت هدايت روحانيت و رهبري امام اداره مي شود و آنان نقشي ندارند، حمايت نمي كنند، حتي به نقد و تحليل هاي منفي مي نشينند اما خيزش سرتاسري و تظاهرات عظيم عيد فطر و قيام 17 شهريور، آن ها را ناگزير مي سازد تا هر يك به فراخور شرايط و امكانات وارد صحنه شده و بهره برداري نمايند. تب متينگ هاي سياسي و ادعاي پيشتازي در مبارزه و نصب پلاكاردهاي حزبي در تظاهرات بالا مي گيرد ولي شعارهاي عموم مردم و نحوه سازماندهي تظاهرات از مساجد و پيشگامي روحانيت در صفوف راهپيمايان نشان از عمق نفوذ پيام هاي امام و پذيرش ملت دارد. اعتصابات به تدريج به دواير دولتي كشيده مي شود. اعتصاب كاركنان شركت نفت ضربه مهلكي به رژيم وابسته به نفت وارد مي سازد و به دنبال آن كاركنان مخابرات، بانكها، مطبوعات و ديگر سازمان ها و مراكز دولتي پيام امام را اجابت مي كنند و به اعتصاب مي پيوندند. دولت عراق قادر به كنترل امام خميني نيست. اويل مهرماه 57 مقامات امنيتي و سعدون شاكر رئيس سازمان امنيت عراق در چند مرحله ملاقات، با تهديد سعي مي كنند امام را از ادامه فعاليت هاي سياسي بازدارند. حضرت امام در يكي از سخنراني هاي خود به نمونه اي از اين ملاقات ها اشاره كرده و مي فرمايند: ...ايشان به طور رسمي گفت ما چون تعهداتي با دولت ايران داريم از اين جهت نمي توانيم تحمل كنيم كه شما اينجا فعاليت بكنيد... شما نبايد چيزي بنويسيد، يا صحبتي بكنيد، يا نواري پر كنيد و بفرستيد، براي آنكه اين مخالف تعهدات ماست. من به او گفتم كه اين تكليف شرعي من است. و شما هم هر تكليفي داريد عمل كنيد. در قسمتي از گزارش ساواك در مورد نتيجه ملاقات مورخ 10/7/57 هيئت اعزامي ساواك با مقامات امنيتي بغداد چنين آمده است: مذاكرات به مدت 5/3 ساعت با سعدون شاكر بعمل آمد كه موارد زير قابل توجه بود... (سعدون شاكر) با خميني ملاقات هايي كرده و او را فردي سرسخت و مصمم در تعقيب نقشه هاي خود مي داند و عقيده دارد كه او به هيچ وجه از تعقيب هدف هاي خود انصراف حاصل نمي كند. خميني در مقابل تذكرات او كه تكليف كرده بود فعاليت سياسي را ترك كند، گفته من اهل سياست هستم و هم مذهبي، هيچوقت از نظرات سياسي خود عدول و نزول نخواهم كرد. در پي فشارهاي رژيم عراق حضرت امام تصميم به هجرت تاريخي خود مي گيرند. هجرتي كه تكميل كننده سير طولاني و پر فراز و نشيب مبارزات آن حضرت بود. هجرتي كه به گونه اي شگفت انگيز در انديشه امام خطور كرد و باعث شد تا آرمان ها و فرياد حق طلبانه يك مرجع ديني و شيعي در قلب اروپا و جهان غرب نيز طنين افكن شود. امام خميني از عامل اين تصميم چنين ياد مي كنند: ...خيال ما هم اين بود كه به كويت و سپس به سوريه برويم... هيچ برنامه اي هم نداشتيم به پاريس برويم. شايد مسايلي بود كه هيچ اراده ما در آن دخالت نداشت و هرچه بود ـ و از اول هم هرچه بود ـ اراده خدا بود... فقط خواست خدا بود كه بايد عملي مي شد. از سوي ديگر بنا به اعتراف فرمانده هوانيروز كرمانشاه و همچنين اسناد موجود، ساواك به محض اطلاع از تصميم امام مبني بر ترك نجف، آماده مي شود تا در صورت ورود به مرزهاي ايران، آن حضرت را ربوده و به مركز منتقل و از آنجا به نقطه نامعلومي ببرند. مقدم رئيس ساواك رياست ستاد مشترك ارتش امريه اي را صادر كرده و مي نويسد: نظر به اينكه احتمال دارد نامبرده بالا (روح الله خميني) از طريق يكي از مرزهاي هوائي يا زميني وارد كشور گردد و در اين صورت خود و همراهانش بايستي بلافاصله و بدون فوت وقت با هواپيما يا هلي كوپتر نظامي به مركز اعزام شوند. خواهشمند است دستور فرماييد به فرماندهان پادگان هاي نظامي و پايگاه هاي هوايي و فرمانداري هاي نظامي شهرهايي كه داراي مرز هوايي و زميني مي باشند تا در اين زمينه هماهنگي لازم با سازمان هاي اطلاعات و امنيت محل معمول دارند. بعد از ملاقات هاي بدون نتيجه مسئولين سازمان امنيت عراق با امام، منزل آن حضرت درنجف توسط نيروهاي بعثي محاصره مي شود. امام از مواضع خود عقب نشيني نمي كنند، سرانجام تصميم شوراي فرماندهي حزب بعث عراق (قيادة الثوره) مبني براخراج امام از عراق ابلاغ مي گردد. حضرت امام تصميم مي گيرند به كويت عزيمت كنند. دولت كويت پس از ساعت ها معطلي اجازه ي ورود نمي دهد. امام و همراهان ناگزير به بصره باز مي گردند.تصميم بعدي سوريه بود اما اجازه ورود از سوي مقامات سوري و ياامكان فعاليت سياسي در آنجا مشخص نبود. توقف كوتاه امام در فرانسه مي توانست فرصتي براي ابلاغ پيام امام به مسلمانان اروپا و تهيه مقدمات سفر به كشور بعدي باشد. عزيمت به فرانسه از سوي من پيشنهاد شد. اما پس از بررسي پيشنهاد و بحث در مورد وضعيت ديگر كشورها، تصميم سفر به پاريس را اعلام داشت و سرانجام صبحگاه 13 مهرماه 1357 حضرت امام به همراه اينجانب و جمعي از ياران خويش بغداد را به سوي پاريس ترك كرد. برخي از نويسندگان امانت را در نقل تاريخ حفظ نكرده وسعي نموده اند تا وانمود كنند كه فرد يا تشكيلات خاصي در تصميم هجرت امام به فرانسه دخالت داشته است در حالي كه اين مطلب خلاف واقع است و قضيه همان است كه گفته شد، چنانكه حضرت امام نيز در پايان وصيت نامه خود تأكيد كرده اند كه: از قرار مسموع بعضي ها ادعاكرده اند كه رفتن من به پاريس به وسيله ي آنان بوده، اين دروغ است... من پس از برگرداندنم از كويت با مشورت احمد پاريس را انتخاب نمودم، زيرا در كشورهاي اسلامي احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند ولي در پاريس اين احتمال نبود. در بدو ورود به پاريس، نمايندگان كاخ اليزه با امام ملاقات كرده و پيام رسمي دولت را مبني بر ممانعت از هر گونه فعاليت سياسي ابلاغ كردند.امام در پاسخ با همان قاطعيتي كه به مسئولين عراقي برخورد داشتند، فرمودند: ما فكر كرديم كه اينجا مثل عراق نيست. من هر كجا بروم حرفم را مي زنم.من از فرودگاهي به فرودگاهي ديگر و از شهري به شهر ديگر سفر مي كنم تا به دنيا اعلام كنم كه تمام ظالمان دنيا دستشان را در دست يكديگر گذاشته اند تا مردم جهان صداي ما مظلومان را نشنوند. ولي من صداي مردم دلير ايران را به دنيا خواهم رساند. من به دنيا خواهم گفت كه در ايران چه مي گذرد. در پي اخطار دولت فرانسه، سيل تلگراف ها و نامه هاي شخصيت ها سياسي و مذهبي و جمعيت ها و دانشجويان و علماي داخل و خارج كشور براي ژيسكاردستن رئيس جمهور و مقامات فرانسوي سرازير شد كه مصرانه خواستارآزادي عمل رهبر انقلاب بودند. محبوبيت امام و فشار افكار عمومي سبب شد تا مسئولين فرانسوي بدون آنكه رسماً موضع خود را اعلام كنند، در عمل از فشارهاي خود كم كردند. حضرت امام در نوفل لوشاتو در حومه پاريس بجز ساعات محدودي، تمام وقت كار مي كردند. سخنراني هاي پياپي براي دانشجويان و ديدار كنندگان، مصاحبه هاي مكرر با خبرگزاري ها و پيام هاي متعدد امام راجع به اوضاع ايران، لحظه به لحظه انقلاب راهدايت مي كرد. مسايل ايران و انقلاب اسلامي در ايران ايام در صدر اخبار جهان قرار داشت. در اين دولت آشتي ملي به رياست يكي از مهره هاي با سابقه انگليس و استاد اعظم فراماسونري يعني شريف امامي نيز نتوانست در مقابل قاطعيت امام و تبعيت ملت كمكي به رژيم شاه بكند. درزمان صدارت كوتاه شريف امامي كشتار 17 شهريور، فاجعه مسجد جامع كرمان و برقراري حكومت نظامي و كشتار وسيع در شهرهاي مختلف به وقوع پيوست و اعتصابات سراسري اوج گرفت امام خميني در پيامي به مناسبت فاجعه 17 شهريور خطاب به ملت ايران مي فرمايند: اي كاش خميني در ميان شما بود و در كنار شما در جبهه ي دفاع براي خداي تعالي كشته مي شد. ملت ايران مطمئن باشيد كه دير يا زود پيروزي از آن شماست. با شروع فصل مدارس و دانشگاهها، در اوايل مهرماه اعتصاب مراكز آموزشي و فرهنگيان بر بحران هاي رژيم افزود. در سالگرد تبعيد امام ـ سيزدهم آبان 57 ـ تظاهرات وسيعي در حوالي دانشگاه تهران برگزار شد. فرياد ده ها هزار نفر دانش آموز و دانشجو و شعار مرگ بر شاه و مرگ بر آمريكا نشانگر آن بود كه سخنراني امام عليه كاپيتولاسيون در 14 سال قبل از آن اكنون به ثمر نشسته است. تظاهرات از سوي مأمورين دولت آشتي ملي به هنگام نماز ظهر به خاك و خون كشيده شد. فرداي آن روز دولت شريف امامي ساقط و رسماً دولت نظامي زمام امور را به دست گرفت. سپهبد ازهاري كه به خاطر كشتار بي رحمانه اش در ماه محرم به قصاب تهران معروف شده، مسئول تشكيل كابينه گرديد.حضرت امام در پي سقوط دولت شريف امامي طي پيامي از ملت ايران تشكر كرده و اعلام مي كنند: عزيزان من صبور باشيد كه پيروزي ن هايي نزديك و خدا با صابران است. ماه محرم 57 فرا مي رسد. ملت ايران عشق به آرمان هاي سالار شهيدان را كه قرن ها سينه به سينه نقل و حفظ كرده، در اين ماه به نمايش مي گذارد. ساعت 9 شب اول ماه محرم به پيشنهاد ياران روحاني امام در سراسر ايران مردم بر بالاي بام ها فرياد تكبير و مرگ برشاه سر مي دهند. مأمورين دولت نظامي بي هدف شليك مي كنند. تظاهرات به خيابان ها كشيده مي شود و جمعيت زيادي شهيد و مجروح مي شوند.امام خميني طي پيامي به همين مناسبت اعلام مي كنند: ملتي كه با بيداري و هوشياري بپا خاسته ونهضت اصيلش را شرعي ـ الهي تشخيص داده است، به اين سلاح هاي زنگ زده باتمسخر مي نگرد. اين ملت، شيعه بزرگ ترين مرد تاريخ است كه با تني چند نهضت عظيم عاشورا را بر پا نمود و سلسله اموي را براي ابد در گورستان تاريخ دفن فرمود و به خواست خداي تعالي ملت عزيز و پيرو بر حق امام(ع) با خون خود سلسله ي ابليس پهلوي را در قبرستان تاريخ دفن مي نمايد و پرچم اسلام را در پهنه كشور، بلكه كشورها به اهتزاز در مي آورد. امام خميني در همين پيام ضمن درخواست ادامه اعتصاب ها و تظاهرات تا سرنگوني رژيم، از سربازان مي خواهند كه از سربازخانه ها فرار كنند. موج فرار سربازان آغاز و ضربه مهلك ديگري كه در حساس ترين پايگاه حاكميت رژيم فرود مي آيد. طغيان به گارد ويژه شاه نيز سرايت مي كند و در روز عاشورا چندين نفر از افسران گارد پادگان لويزان با رگبار سربازان انقلابي معدوم مي شوند. پيرو پيام هاي امام خميني در دو روز تاسوعا و عاشورا درتهران به دعوت آيت الله طالقاني و جامعه روحانيت مبارز تهران تظاهرات عظيمي كه خبرگزاري ها جمعيت آن را 3 تا 4 ميليون نفر گزارش كردند، برگزار مي شود. اين تظاهرات در واقع رفراندوم غير رسمي مردم در حمايت از امام و مخالفت با شاه بود. ازهاري به جز استفاده از تانك ومسلسل هيچ گونه ابزار ديگري كه نشانه حاكميت دولت در كشور باشد، در اختيار ندارد و تقريباً تمام دواير حساس دولتي و بخش هاي صنعتي و تجاري و فرهنگي كشور در اعتصاب بسر مي برند، تظاهرات و درگيري مأمورين بامردم شبانه روزي شده است. كاركنان بانك مركزي ليستي را منتشر مي كنند كه به موجب آن ظرف تنها دو ماه شهريور و مهر 57 قريب 130 ميليارد ريال ارز توسط وابستگان رژيم از كشور خارج شده است. انتشار اين گونه خبرها سبب مي شود تا مردم سپرده هاي خود را از بانك ها بيرون بكشند و عملاً بنيه مالي رژيم نيز فلج مي شود. دولت نظامي قبلاً اعلام كرده بود حقوق كاركنان اعتصابي را پرداخت نمي كند. به فرمان امام خميني كميته هاي حمايت از اعتصابيون تشكيل مي شد. در تظاهرات خونين مشهد چند صد نفر شهيد و مجروح مي شوند.ملت به عجز و لابه و توبه شاه در تلويزيون پاسخ منفي داده اند. در اين ايام بنا به نوشته نزديك ترين نديمان شاه، وي سر رشته امور را كاملاً از دست داده و عاجزانه از سفير انگليس و آمريكا چاره جويي مي طلبد. دولت نظامي نيز شكست خورده است. دوباره نام عناصري از ملي گراها به عنوان جانشينان احتمالي ازهاري برسر زبان ها مي افتد. امام در مصاحبه هاي خود اعلام مي كنند هر كس باشاه مذاكره كند و مسئوليت دولت شاه را بپذيرد به ملت خيانت كرده و با او مقابله خواهد شد. سرانجام پس از مذاكرات محرمانه سران سه كشور اروپايي (فرانسه، انگليس و آلمان) با رئيس جمهوري آمريكا در گوادالوپ، شاپور بختيار به عنوان آخرين اميد غرب مطرح مي شود. ژنرال هايزر به ايران مي آيد. تلاش هاي پشت پرده اوج مي گيرد و آمريكا در روياي تكرار كودتاي 28 مرداد، يكي از وزراي دولت مصدق و عضو فعال جبهه ملي يعني بختيار را در 13 دي ماه 57 به صدارت مي نشاند و 13 روز پس از آن شاه طبق برنامه قبلي از كشور فرار مي كند. سخنگوي كاخ سفيد و وزارت خارجه انگليس رسماً از نظاميان ايران درخواست مي كنند از بختيار حمايت كنند. ژنرال هايزر مسئوليت هماهنگي نيروهاي نظامي در ايران را بر عهده مي گيرد.امام خميني به اخطارهاي دولت فرانسه كه دوباره تشديد شده است وقعي نمي نهند. پس از فرار شاه شوراي سلطنت كه جز اسم و تشكيل يك جلسه خاصيتي بيشتر نداشت به ظاهر متصدي وظايف شاه مي شود. اما موضع گيري امام سبب مي شود پس از چندي اين شورا نيز متلاشي و رئيس آن استعفا دهد. امام خميني طي پيامي ده ماده اي به مناسبت اربعين حسيني بر تشكيل شوراي انقلاب در ايران تأكيد مي كنند. تظاهرات اربعين نيز گسترده تر از عاشورا برگزار مي شود. امام در پيامي اعلام مي كنند: شاه رفت و رژيم شاهنشاهي فرو ريخت. دزدان بيت المال سرمايه ها را خارج كردند و يكي پس از ديگري گريختند. ملت شجاع در اولين فرصت به حساب آنان خواهد رسيد... اينجانب انشاءالله تعالي بزودي به شما مي پيوندم... به نمايندگان محمدرضا پهلوي كه مجلس را غصباً اشغال كرده اند اخطار كنيد كه خانه ملت را خالي كنند...بار ديگر به اعضاي شوراي سلطنتي كه شاخه اي است از ريشه غير قانوني اخطار مي شود كه از شورا كناره گيري كنند. گفتني است كه تشكيل شوراي سلطنت مورد حمايت ملي گراها و و ليبرال ها و طرفداران سياست گام به گام بود و بسياري از آنان كوشيدند تا نظر امام را در اين مورد تغيير دهند اما ژرف انديشي و صلابت رأي امام فراتر از آن بود كه تحت تأثير چنين تحليل ها و القائاتي قرار گيرند. بالاخره قيام مردم به روزهاي شكوهمند پيروزي نزديك مي شود. خبر بازگشت امام به ميهن، قلب ميليون ها زن ومرد را به وجد آورده است. جمعيت زيادي از شهرهاي مختلف به تهران سرازير مي شوند تا در مراسم استقبال شركت كنند. بختيار دستور بستن فرودگاه ها را صادر مي كند. امواج جمعيت در سراسر خيابان انقلاب تا ميدان آزادي شعار مي دهند كه اگر ممانعت ادامه يابد دست به اسلحه مي برند. روحانيت انقلابي و مدرسين حوزه در مسجد دانشگاه تهران متحصن مي شوند و جمعيت ها و شخصيت هاي مختلف به آنان مي پيوندند. دولت ناگزير تن به عقب نشيني مي دهد و دستور بستن فرودگاه ها لغو مي شود. و سرانجام هواپيماي حامل رهبر اصيل ترين و عظيم ترين انقلاب معاصر در حاليكه شرق و غرب به مخالفت با آن برخاسته بودند پس از يك دوره طولاني مبارزه، درساعت 30/9 بامداد روز 12 بهمن 1357 در فرودگاه مهرآباد تهران بر زمين نشست و انتظار 15 ساله ملت سپري شد و به اعتراف بسياري از ناظران خارجي و خبرگزاري ها معتبر و به گواهي ملت ايران يكي از بي نظيرترين مراسم استقبال تاريخ بوقوع پيوست. امام پس از سخنان كوتاه در فرودگاه، عازم بهشت زهرا مي شوند. اتومبيل حامل امام در امواج بيكران جمعيتي كه از فرودگاه تا بهشت زهرا در تلاطم بود مسير را با سلامتي طي كرد، در بهشت زهرا پيشرفت غير ممكن بود، بالاخره امام خميني به وسيله هلي كوپتر چند صد متر را تا جايگاهشان مي پيمايند و پاي در خاك گلگون بهشت زهرا مي گذارند و آن سخنراني كوبنده و تاريخي راكه طنينش هيچگاه از خاطره ملت ايران محو نمي شود، ايراد مي كنند. ده روز از ورود امام نگذشت كه لحظات پيروزي فرا رسيد. در اين ده روز كه دهه فجر انقلاب لقب گرفت سيل مشتاقان زيارت امام از سراسر كشور هر روز در مدرسه علوي و رفاه تهران (محل اقامت امام) با رهبر خويش بيعت مي كردند. در اين ميان بيعت افسران و درجه داران نيروي هوايي در نوزدهم بهمن 57 چشمگير و نشانه زوال قطعي نظام ستم شاهي بود.مستشاران نظامي وسياسي آمريكا آخرين طرح هاي توطئه و كشتار را تنظيم مي كردند. در مركز نيروي هوايي كانون اقتدار و حاكميت گذشته آمريكاييان، نيروهاي مؤمن به انقلاب قيام مي كنند. عصر 21 بهم 57 حكومت نظامي كامل اعلام مي شود. به اعتراف سران بازداشت شده رژيم و اسناد موجود تصميم بر كشتار خونين و سركوبي قيام درسطحي گسترده گرفته مي شود. تانك ها و زره پوش ها به حركت در مي آيند. امام در يك تصميم مهم و حساس آخرين تلاش هاي آمريكا و دولت دست نشانده اش را ناكام مي سازد. پيام امام به سرعت و با وسايل گوناگون به اطلاع مردم تهران مي رسد: اعلاميه امروز حكومت نظامي خدعه و خلاف شرع است و مردم به هيچوجه به آن اعتنا نكنند. در مدت اندكي با مشاركت وسيع زن و مرد، مراكز حساس و خيابان ها و كوچه هاي تهران با ده ها هزار كيسه شن و وسايل ديگر سنگربندي مي شوند. درگيري آغاز و در كمتر از 24 ساعت پايگاه هاي رژيم يكي پس از ديگري سقوط مي كنند و بالاخره صداي انقلاب (راديو) پيروزي قيام 15 خرداد امام وملت; و سرنگوني طاغوت را به گوش جهانيان مي رساند. حوادث سنگين و بي شماري كه از صبحدم 22 بهمن 57 تا13 خرداد 1368 بامحوريت نقش خصمانه آمريكا و حمايت همه جانبه دول غربي و در بسياري موارد حمايت شوروي و به كمك گروهك ها واحزاب متعدد چپ و راست در ايران و در مقابله با انقلاب اسلامي به وقوع پيوست آنقدر گسترده و متنوعند كه حتي بيان عنوان آن ها نيز از محدوده اين مقدمه ارج است. صف بندي گروهك هاي مسلح، درگيري هاي گنبد وكردستان، غائله حزب خلق مسلمان، خيانت هاي بني صدر و ليبرالها، كشتار بي رحمانه شهيد بهشتي و 72 تن از بهترين ياران امام، شهادت باهنر و رجايي و شهداي محراب، ترورهاي منافقين، تحميل طولاني ترين جنگ با حمايت كامل شرق و غرب به مدت 8 سال، بمباران شهرها و تأسيسات نفتي و اقتصادي، محاصره ي اقتصادي و تسليحاتي و سياسي ايران از سوي بسياري از هم پيمانان آمريكا و غرب، طرح هاي كودتا و موج تبليغات هماهنگ غرب عليه نظام نوپا نمونه هايي از اين حوادثند. در اينجا به بيان اين حقيقت بسنده مي كنيم كه بنا به شواهد مستند تاريخي و حوادثي كه در گوشه وكنار جهان و در متن انقلاب ها و تحولات و اصلاحات جهان معاصر شاهد بوده و هستيم بسياري از حوادثي كه فرا روي انقلاب اسلامي بوجود آمد به تن هايي مي توانستند مسير انقلاب را منحرف و آن را به شكست بكشانند اما الطاف الهي و هوشمندي امام و وفاداري و آگاهي ملت بزرگ ايران تمام توطئه ها را خنثي كرد به گونه اي كه ملت در سال 68 در حالي با پيكر مطهر امام خويش پس از 11 سال تحمل سختي ها و مشكلات، وداع مي كرد كه جمعيت، چندين برابر بيشتر از لحظه ورود بود و عشق و پايداري مردم عميقتر، تصميمشان بر ادامه راه امام و انقلاب جدي تر و نظامشان علي رغم همه توطئه ها و حادثه ها پرثبات تر از هر زمان ديگر بود. امام خميني با ايمان به خدا و اسلام و اعتقاد به نقش مردم، مبارزه اي طولاني را آغاز ومرحله به مرحله با قاطعيت و پرداختن ب هاي لازم آن را رهبري كرد و با شعار شهادت و پيروزي خون بر شمشير بر آهن و فولاد و سلاح هاي پيشرفته غلبه كرد و در عين ناباوري جهانيان و اتحاد تمامي دشمنان دين، نظامي اسلامي و مستقل را استقرار بخشيد. به اسلام و مسلمين عزت داد. پيروان اسلام آمريكايي راافشا نمود. رستاخيز و انقلابي عميق در دل ميليون ها مسلمانِ خسته از حاكميت ستمگران بوجود آورد. روح حقيقت را در مناسك و مفاهيم تحريف شده دميد. برائت از مشركان را بعنوان ركن حج ابراهيمي احيا كرد. سياست نه شرقي، نه غربي را به عنوان تنها راه نجات جهان سوم، در عمل و در متن نظام جمهوري اسلامي تجربه كرد و آموخت. بر عليه آمريكا بعنوان دشمن بزرگ بشريت و شيطان بزرگ قرن شوريد و ملت ها را به عصيان در برابر فرعونيت معاصر فراخواند، هيمنه ي آمريكا را در هم شكست.درس مقاومت و ايستادن در برابر زورگويي ابرقدرت ها را در عمل آموخت. باب متروك جهاد و دفاع در راه دين خدا را در ايران و فلسطين و افغانستان و الجزاير و عربستان و نقاط مختلف بلاد اسلامي گشود. معنويت، تقوي و عرفان و حقايق ماوراء محاسبات مادي را در عصرحاكميت همه جانبه تفكر مادي نماياند. فتواي قتل سلمان رشدي رابه جرم اهانت به مقدسات اسلام صادر كرد و بر موضع خويش در مقابل همه تهديدهاي آمريكا و غرب ايستاد. صداي شكستن استخوان هاي ماركسيسم را پيش از آنكه ديگران باوركنند به گوش جهانيان رسانيد. روح اتكا به نفس، خود باوري و بازگشت به هويت اسلامي رادر جوامع مسلمين به ويژه در ميان نسل جوان دميد. جنگ فقر و غنا را نبرد مقدس صالحين و مستضعفين ناميد، يك موي سر كوخ نشينان را بر تمامي كاخ نشينان برتر دانست. محروميت زدايي و دفاع از مستضعفين شعار هميشگي اش بود و آزادي فلسطين از چنگال صهيونيست ها وجهه ي همتش قرار داشت. ولايت فقيه را خدايي ترين و مردمي ترين و تنها شيوه بر حق حكومت واداره جامعه مي دانست. نتيجه مجاهدت ها و آموخته هاي امام خميني آن شد كه امروز جريان عظيم و رو به گسترش اسلام ناب ـ و به تعبير دشمنان، بنيادگرايي اسلامي ـ به عنوان واقعيتي انكار ناپذير در عرصه معادلات فرهنگي و سياسي جهان به طور جدي مطرح گرديده است و بدون ترديد فرهنگ و تمدن آتيه اسلام بيش از هر چيز مديون راهبري او و وفاداري ملت ايران در عصر وي است. پي نوشت ها