تقطیع تاریخی

تقطیع تاریخی یافتن یک تقطیع مناسب تاریخی و کلّیتی که بتوان انقلاب را در آن چارچوب فهم و تحلیل کرد اهمیت بنیادین دارد. به تعبیر دیگر هیچ انقلابی فی نفسه یک کلّیت مستقل را تشکیل نمی دهد، بلکه انقلاب در متن رویدادها و مؤلفه ها و تعاطی آن ها است که تکوین یافت

تقطيع تاريخي

يافتن يك تقطيع مناسب تاريخي و كلّيتي كه بتوان انقلاب را در آن چارچوب فهم و تحليل كرد اهميت بنيادين دارد. به تعبير ديگر هيچ انقلابي في نفسه يك كلّيت مستقل را تشكيل نمي دهد، بلكه انقلاب در متن رويدادها و مؤلفه ها و تعاطي آن ها است كه تكوين يافته و شكل مي گيرد. به ديگر سخن، انقلاب بخشي از يك مجموعه عظيم تر و گسترده تر مي باشد و وجود انقلاب منوط به وجود آن مجموعه است. انقلاب معلول آن مجموعه است كه به نوبه خود در زمره علل فرآيندهاي بعدي قرار مي گيرد. به همين خاطر است كه ريشه هاي انقلاب معمولا قبل از تاريخ رسمي يك انقلاب جاي دارد. در تاريخ رسمي آغاز يك انقلاب با بروز آن مترادف مي شود، در حالي كه در نگاه تحليلي، آغاز انقلاب پيش از بروز و ظهور است. همين جا متذكر مي شويم كه انقلاب يك فرآيندي است كه نبايد دلبخواهانه مورد تقطيع قرار گيرد و به شكل ايستا مورد مطالعه و پذيرش واقع شود. از بكارگيري فرآيند براي انقلاب، قصد آن نداريم كه حركت جبري و تاريخي گرايانه را اساس قرار دهيم. بلكه تنها قرار گرفتن انقلاب در يك متن وسيع تر و تأثير و تأثرات مؤلفه هاي تشكيل دهنده آن معنا را لحاظ نموده ايم. در مثال مي توان به مطلع قرار دادن قيام 15 خرداد 1342، اشاره كرد. قيام 15 خرداد، امروزه كم و بيش به عنوان تاريخ رسمي آغاز انقلاب پذيرفته شده است، در حالي كه به باور اين مقاله، قيام 15 خرداد نقطه بروز و عطف است. مي توان يك سؤال جدلي را طرح كرد. كه اگر حادثه كودتاي 28 مرداد 1332 و سقوط دولت وقت در يك دهه قبل از 15 خرداد در متن تجربه شده تاريخ ايران، قرار نمي گرفت، تا چه حد، امكان بروز قيام 15 خرداد وجود مي داشت؟ آيا نمي توان با فرض ادامه دولت دكتر مصدق و يا دولتي شبيه آن، وضعيتي متفاوت را براي جامعه پيش بيني كرد به گونه اي كه عناصر تشكيل دهنده قيام 15 خرداد دركل و يا در جزييات دچار تغييراتي منطقي گردند؟ براي اذهاني كه از سؤال جدلي ما ممكن است به تقابل مذهب و مليت گرايي و مقولاتي مانند آن منتقل شوند، توضيح داده مي شود كه مطلقاً هدف بحث چنين نيست، فقط با ذكر مثال خواسته شد تا تعاطي و ارتباط تنگاتنگ تجربيات يك جامعه و ملت ترسيم و تصوير شده باشد. چنان چه مي توان واقعه 28 مرداد 1332 را هم به نوبه خود با سؤالات جدلي، همانند حادثه سوم شهريور 1320 و سوم اسفند 1299 و ... مورد خطاب قرار داد; به بيان روشن تر با ارايه سؤالات جدلي خواهان آنيم كه سلسله منطقي از حوادث را كه در شكل گيري نهايي يك انقلاب مؤثرند را مورد تأكيد قرار داده باشيم و اين سؤالات به ما كمك مي كنند كه تقطيع مناسب تاريخي و كليتي فراتر از بروز و پيروزي يك انقلاب را شناسايي كنيم. تصور وجود 15 خرداد بدون فعليت يافتن حوادث قبل از آن ممكن نيست. اين استدلال ريشه در پذيرش اصل عليت و علل تام و ناقص دارد. در متن نواميس الهي، خلق الساعه بودن حوادث، قابل قبول نيست. زنجيره حوادث و تعاطي مؤلفه ها به منزله فقدان ارزش و اهميت يك واقعه خاص و يا دست اندركاران نمي باشد، بلكه به نوبه خود به فهم و توصيف جايگاه واقعيشان ياري و مدد مي رساند. زنجيره به هم مرتبط حوادث را تا كجا مي توانيم ادامه دهيم؟ بديهي است كه با يك تفسير كاملا وسيع مي توانيم زنجيره را تا به هنگام خلقت آدم و حتي پيش از آن، تكوين خلقت، به عقب ببريم. طبيعي است كه اين امر ما را به جايي نمي رساند و چيزي را اثبات نمي كند. آن چه مورد نياز است، يافتن و متمايز كردن كلّيتي است كه سؤالات و موضوعات در درون آن كليت،تا جايي كه به مؤلفه هاي عديده و مستحدثات برمي گردد، متفاوت از ديگر كلّيت ها و يا به تعبيري، تقطيع هاي تاريخي قبل از خود بوده باشد. كلّيت مفروض بايد ارتباطي منطقي ميان اجزايش برقرار و مستحدثات آن از يك انسجام قابل درك برخوردار باشد. در اين حالت، ديگر نيازي نيست كه به عوامل كاملا بعيد و علي السويه، همچون سرشت و فطرت انسان و موضوعاتي مانند آن برگرديم و با ايجاد همانندي ميان سرشت و خصوصيات جوهري انساني در اعصار گوناگون چشم خود را بر روي عوامل قريب كه مميزه كلّيت هاي مفروض است، بربنديم. البته در داخل همين كليت ها هم مي توانيم عوامل قريب تر بيابيم ولي در اين مقاله كافي است تصريح شود كه عوامل قريب سازنده كليت ها با ارتباط منطقي و مستقيم ميان اجزايش مورد نظر است. عواملي بعيد به مفهوم سرشتي، با تمامي اهميتشان، و عوامل قريب در سطح خرد، عامدانه ناديده انگاشته شده اند تا بتوانيم تقطيع هاي مناسب تاريخي را براي فهم زيرمجموعه هايش، شناسايي كنيم. با تأمل بر روي زنجيره حوادث و مستحدثات، به نظر مي رسد كه كلّيت مفروض ما، در ارتباط تنگاتنگ با حضور و نفوذ تمدن و نيروهاي محركه آن در چند سده اخير در غرب قرار دارد. با پيدايش و شكل گيري اين حضور و گستره بعدي آن، جامعه ايراني با مستحدثاتي روبه رو شد كه بالكل با قبل از آن متفاوت است. تاريخ نوين ايران و موضوعات بنياني فرا راه آن، نشأت گرفته از تمدن و نيروهاي محركه شكل گرفته در غرب است. اين نيروهاي محركه كه زمينه هاي كاملا گسترده و وسيعي را دربر مي گيرد، سؤالات و موضوعات مرتبط و منسجمي را براي جامعه ايراني و جوامع مشابه ايجاد نمود. نيروهاي محركه و مؤلفه هاي تمدن غرب، در زمينه هاي فلسفي، علمي، روشي، اجتماعي ـ انساني، فني و ... نقطه ثقل توليد و خلاقيت، به مفهوم گسترده آن را به خود اختصاص دادند و به هنگام حضور در جوامع سنتي و نفوذ در آن ها، موضوعات و مستحدثاتي را به وجود آورده و شكل دادند كه در مجموع، مميّز تاريخ معاصر اين گونه جوامع، با گذشته شان شده است. مباحث تجدد و تجددطلبانه در زمينه هاي عيني و ذهني، تبديل به مباحث اصلي شد و جوامع و نيروهاي انسانيش متناسب با مؤلفه هاي داخلي و سنتي و مشرب و ذوق شخصي به رد و قبول، تأييد و تكذيب و يا انتخاب و گزينش پرداختند. آن چه كه ميان حوادث 15 خرداد، 28 مرداد، 3 شهريور، 3 اسفند و ... به عنوان ايام نمادين جامعه ايراني ارتباط برقرار مي كند، همين حضور و نفوذ مؤلفه هاي عيني و ذهني تمدن شكل گرفته در غرب است. البته نمي توان به تاريخ مشخصي براي اين حضور و نفوذ دست يافت. كافي است گفته شود كه شكل برجسته و حضور سنگين آن از اواسط حكومت قاجاريه، به تدريج در سطوح مختلف جامعه ايراني، احساس شد. اضافه شود كه مقاله حاضر وفادار به تشخيص اين كلّيت براي سرآغاز قرار دادن تحولات و حوادث بعدي است و اصراري بر يك تاريخ مشخص و يا نمادي خاص ندارد. تعيين دقيق يك تاريخ، و اختلاف بر سر آن به چارچوب نظري بحث، آسيبي وارد نمي سازد. البته روشن است كه نقطه آغاز، هر كجا و هر چه كه باشد، اين سير عمومي و پهناور و ژرفاي روزافزون حضور و نفوذ مذكور است كه در اشكال مختلف، خود را نمايان ساخته است. در جامعه ايراني مباحثي همانند تأسيسات تمدني، نظام هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و حتي آموزه هايي چون ناسيوناليسم، ليبراليسم، سوسياليسم و... برخاسته از آن حضور و نفوذ است. بنابراين اختلاف مستحدثاتي كه فرضاً مرحوم مدرس و در اوان مشروطه، جامعه ايراني با آن روبه رو بود با موضوعات و مستحدثات چند دهه بعد، در درجه و شدت است; نه در نوع. نيروهاي داخلي در ارتباط با درجه و شدت ياد شده، اعمال يا ممانعت، نحوه اجرا يا بازدارندگي و خصايص شخصي، فعال بودند و بازيگري مي كردند. براي اين كه كلّيت مفروض خود را هر چه بيشتر تقريب به ذهن نماييم، از داستان اصحاب كهف، آمده در قرآن كريم، استفاده تمثيلي خواهيم نمود. بر اساس آيات و روايات مربوط به اصحاب كهف، جواناني دل نگران ايمان خود، از ديار شرك و حاكميت غيرتوحيدي خارج شده و بر اساس تقدير الهي در غاري به خواب طولاني، سيصد و اندي ساله، فرو مي روند. پس از بيداري، و در يك حالت تحيّر و سرگشتگي نسبت به مدت خواب خود و به خاطر نياز به تهيه مايحتاج، فردي از خود را به شهر نزديك مي فرستند تا متاعي را معامله نمايند. طبق روايات و متون تفسيري، تغييراتي كه در نحوه پوشاك اصحاب كهف و مردم شهر و ايضاً ارايه سكه هاي قديمي مربوط به چندصد سال پيش در قبال متاع مورد علاقه ايجاد شده بود، تعجب مردم شهر و بازار را برمي انگيزد و در نهايت به شناسايي اصحاب كهف منجر مي شود. در روايات مربوط به اصحاب كهف به خوبي آشكار است كه در فاصله به خواب رفتن جوانان تا بيدار شدنشان كه زماني طولاني هم است، تغييرات روي داده در شهر تا چه حد صوري بوده است. البته خداوند از آوردن داستان اصحاب كهف نتايجي را براي مؤمنين و بندگان تقدير كرده است ولي ما نيز مي توانيم از اين داستان استفاده و بهره تمثيلي و در چارچوب بحث مقاله داشته باشيم. بهره ما چنين است كه تغييرات روي داده در فاصله چند قرن خواب اصحاب كهف، تغييراتي صوري، همانند تغييرات كسوتي و يا سكه هاي رايج و آمد و رفت فرمانروايان و مسائلي از اين دست بوده است. حال مي توان با استفاده از نيروي تخيل، تصور كرد كه واقعه مشابهي در سه قرن پيش روي داده باشد و مردمي پس از گذراندن چنين مدت طولاني، سر از خواب برداشته و به شهر رو مي آورند. به راحتي پيداست، تغييراتي كه مردم فرضي داستان ما با آن روبه رو خواهند شد، ديگر از نوع و سنخ مشاهدات اصحاب كهف نخواهد بود. مردم مورد تخليل ما با مستحدثاتي روبه رو خواهند شد كه زمينه و دامنه آن از موارد موجود در داستان اصحاب كهف به تمامي متفاوت است. همين تفاوت ها و مستحدثات است كه در مقاله حاضر، همانند كلّيتي متمايز از كليات پيشيني، مورد بحث و سنجه قرار گرفته است.


| شناسه مطلب: 79094