توضیحات توجیهی

توضیحات توجیهی تأکیدات و توجه بر کلّیت جدید شکل گرفته، نباید به این برداشت منتهی شود که میان دوره های کلی تاریخ،یک انقطاع کاملی وجود دارد. بدیهی است چنین انقطاعی نه تنها در کار نیست که عناصری از کلّیت پیشین همچنان در کلّیت جدید حضور داشته و فعال می باشند.

توضيحات توجيهي

تأكيدات و توجه بر كلّيت جديد شكل گرفته، نبايد به اين برداشت منتهي شود كه ميان دوره هاي كلي تاريخ،يك انقطاع كاملي وجود دارد. بديهي است چنين انقطاعي نه تنها در كار نيست كه عناصري از كلّيت پيشين همچنان در كلّيت جديد حضور داشته و فعال مي باشند. حتي مي توان گامي فراتر نهاد و اذعان داشت كه حضور كلّيت جديد در جامعه، از جهات بسياري متكي و مربوط به وضعيت كلّيت قديم است. پس تصور انقطاع و گسيختگي، اشتباه و نابه جا است. در قبل اشاره شد، ديدگاه سرشتي، ابتدا به ساكن قايل به مشتركاتي است كه وراي كليات جاي و مقام دارد و تنها شكل بندي و نحوه بروز و ظهور ويژگي هاي سرشتي مديون مقتضيات و ظرف هاي زماني و مكاني است. در طرز تلقي ديدگاه سرشتي، اين مشتركات عام است و در اساس به انسان و جامعه شرقي و يا غربي، پيشرفته ويا عقب افتاده اختصاص ندارد. به جز اين اشتراك، مي توان به اشتراك و نقطه تجمعي ديگر، ولي اين بار به مثابه خصوصيات و ويژگي هايي مربوط به اعتقادات، خلقيات، تجارب مشترك و ... يك قوم و مردم مشخص و در بحث اين مقاله، جامعه ايراني، هم دست يافت. بر اين قرار انسان ايراني در كلّيت جديد، انساني در كل متفاوت از انسان ايراني در كلّيت قديم نمي باشد. بسياري از خصوصيات و خلق و خوي ها، باورها، همانند يك روند، استمرار و بقاي خود را در هر دو كلّيت حفظ كرده است. تأسيسات و اشكال نوين به مثابه انسان نوين نيست. با توجه به اين دو پيوند و تلاقي گاه مشترك، بايد ديد كه جايگاه ويژه كلّيت جديد چگونه تفسير مي شود؟ به كوتاهي و با توجه به حوصله فراخور يك مقاله آورده مي شود كه كلّيت جديد براي ديدگاه و طرز تلقي سرشتي، ظرف بروز و ظهور است و از اين بابت متفاوت از ديگر ظرفيات است. اين ظرف جديد در تعاطي با نكات و محورهاي سرشتي انسان قرار مي گيرد و طبعاً ظهور و بروز دگرگونه اي را ايجاد مي نمايد. فرضاً نمي توان گفت كه حرص و طمع، يك وضعيت نهادي و سرشتي براي انسان دارد و به همين جهت، منكر تفاوت هاي ظهوري آن شد. روشن است كه حرص و طمع در يك جامعه بدوي با يك جامعه داراي توليد انبوه و سرمايه دارانه و متكي بر تكنولوژي مسلط بر طبيعت و انسان، يكسان نمي باشد. به همين ترتيب در مورد ارتباط كلّيت جديد با استمرار خُلق و خوي و خصوصيات قومي در گذشته و حال، بايد اين نكته را لحاظ كرد كه استمرار ويژگي ها و خصوصيات قومي به منزله استمرار سؤالات مربوط و فرا راه آن قوم و جامعه نمي باشد و مهم همين جا است كه اين انسان خود را با شرايط و مستحدثات جديدي روبه رو ديده است و به ناگزير بايد براي آن ها پاسخ هاي مناسبي را توليد و ارايه نمايد. طبعاً اين خصوصيات نهادينه شده جمعي و قومي در برخورد با سؤالات و مستحدثات نوين، دستخوش تغيير و تحول مي شود. اين كه چه عناصري از آن، تاب بقا را خواهند داشت و چه عناصري به كنار گذاشته مي شوند و يا چه عنصري با تغيير فرم و صورت، ادامه حيات مي دهد، در چارچوب مقاله حاضر نمي گنجد. به همين قياس بحث تفصيلي ارتباط كلّيت جديد با اشتراكات سرشتي و يا همان عوامل بعيد انساني هم فراتر از محدوده تعيين شده اين نوشتار است. عناصر و اجزاي كلّيت جديد از ارتباط منطقي و به هم پيوسته اي برخوردارند و ديديم كه چگونه اين كلّيت زاينده دو سؤال اصلي و زيرمجموعه هاي عديده گرديد در قبل اشاره شد كه تمامي جريان ها، گروه ها، آموزه ها و اشخاص، تلويحاً و تصريحاً در معرض اين دو سؤال قرار گرفته اند. اين تماس بدون توجه و ارتباط به آگاهي و نظريه پردازي در مورد سؤالات اساسي از سوي مخاطبين و مرتبطين وجود دارد; به تعبيري، نفس حضور و وجود آن ها در گرو آگاهي و دانستن نيست، بلكه اين پاسخ ها و نحوه صحيح شناخت سؤالات و معضلات است كه نيازمند دانش و آگاهي است. هر يك از مخاطبين و مرتبطين، با بهره گيري غريزي و يا آگاهانه از آموخته ها و توانايي هاي خود، اقدام به واكنش و پاسخگويي كرده است و مي كند. حاصل آن كه، سؤالات و مستحدثات مشترك و جديد، به منزله پاسخ هاي يكسان و همگون نمي باشد. در مرحله پاسخگويي است كه استعداد و توانايي هر يك از آموزه ها و جريان هاي مدعي، به سنجش و محك زده مي شود. طبعاً هر يك از الگوها و مدل هاي پاسخگويي، خصايص و ويژگي هاي خود را دارا مي باشد. به طور مثال، نهاد سلطنت و نظام پادشاهي، با تغييرات جغرافيايي كه از مشروطه به اين سو برايش حاصل شد، به نوبه خود اقدام به پاسخگويي سؤالات مذكور و چالش هاي ناشي از ايجاد مستحدثات يا مسائل و وضعيت پيشين جامعه نمود; پاسخي كه ظاهراً با شكست روبه رو شد و نظام سلطنت نتوانست وضعيتي متناسب و آگاهانه در كوران حوادث و مستحدثات، اتخاذ كند. نقاط قوت و ضعف نحوه و درك پاسخگويانه نظام سلطنت را بايد در جاي ديگري بررسي نمود. از ديگر مدعيان پاسخگويي به سؤالات اساسي، جريان هاي چپ، در كلّيت خود، اعم از نمونه هاي حزبي و يا سازماني، بود. البته ميان فرصت پاسخگويي جناح چپ متأثر از ماركسيسم با نهاد سلطنت، تفاوت وجود دارد. نهاد سلطنت نيروي مستقري بود كه در معرض آزمون قرار گرفت ولي جناح چپ در موضع دعوي پاسخگويي و در طلب استقرار خود به عنوان بديل و جايگزين نظام سلطنت بود. جناح چپ، شناخت از چيستي مستحدثات را، همانند پاسخ به آن، در اساس از ماركسيسم و چپ جهاني اقتباس نمود. ماترياليسم تاريخي و تجزيه و تحليل نظام سرمايه داري جهان و بورژوازي وابسته و مباحثي از اين دست، ديدگاه و به تبع آن، تجويزات و چه بايد كردِ جناح چپ را رقم مي زد. اين اقتباس و تشخيص صرف نظر از درستي يا نادرستي آن، از مميزات جناح چپ بود. به همين طريق پاسخ جناح مذهبي و نيروهاي مصلح و درگير آن با تحولات و مستحدثات، ويژگي ها و خصوصيات خود را به همراه دارد. تشتت پاسخگويي در ميان جناح هاي اصلي، كه ما در اين جا و به طريق مثال از جناح هاي سلطنت طلب، چپ و مذهبي نام برديم هم، در درون خود نوعي كثرت و چند گونگي را به نمايش مي گذارد. بنابراين نيازي نيست كه هر يك از جناح ها را داراي انسجامي تام و تمام تلقي نماييم. اين نكته به ويژه در مورد جناح مذهبي صدق مي كند. جناح مذهبي طيف گسترده اي را تشكيل مي دهد كه با معيارها و شاخص هاي مختلف، دسته بندي ها و تركيب هاي چندگانه اي را به وجود مي آورد. فرضاً ممكن است، گروه و تركيبي كه به لحاظ سياسي راديكال است به جهت اجتماعي محافظه كار بوده باشد و قِس علي هذا. به هرحال انقلاب اسلامي ايران پاسخي به سؤالات مذكور است كه در يك فرآيند پر حادثه و درگير با ديگر مؤلفه ها و جناح ها، در 22 بهمن 1357، تبديل به نظام مستقر گرديد. از اين رو انقلاب اسلامي در كنار دعاوي خود، در حفظ و تعالي عناصر مذهبي و سنت هاي وابسته به آن، از علايم و آثار مربوط به تعاطي با كلّيت جديد، به وفور برخوردار است. مي توان همانند استفاده تمثيلي از داستان اصحاب كهف، سؤالي مشابه طرح كرد و گفت كه اگر در تخيّل و فرض، انقلابي با خميرمايه اسلام، مي خواست در چند صد سال قبل و پيش از شكل گيري كلّيت جديد به وقوع بپيوندند، چه ويژگي هايي داشت و آن ويژگي ها چه تفاوت هايي با انقلاب اسلامي، در سال 1357 دارد؟ درست است كه هر دو مورد در دعوي اسلام خواهي شباهت دارند ولي شكل گيري اين اسلام خواهي و مسائلي كه قرار است اين اسلام خواهي به آن ها پاسخ دهد، از بن و اساس متفاوت و دگرگونه است. اسلام في نفسه و در اصول و به مثابه يك دين وراي زمان و مكان مي ايستد ولي انقلاب اسلامي همچون يك پديده تاريخي با ظرف زمان ومقتضيات گسترده و وسيع آن مرتبط است; به گونه اي كه فهم ابعاد و ساحاتي از فهم و تحقق آن اصول و دعاوي عمومي، هم خارج از اين تأثير و تأثرات نخواهد ماند. همين ويژگي عصري انقلاب اسلامي است كه ميان وجود و نحوه وجود آن با استعداد و توان پاسخگويي دو سؤال اصلي و زير مجموعه هاي فرعي، ارتباط تنگاتنگ و لاينفك برقرار كرده است.


| شناسه مطلب: 79096