1. آسیب های اعتقادی و مذهبی
1. آسیب های اعتقادی و مذهبی بررسی نحله های فکری و اندیشه های دینی نشان می دهد که مهم ترین علل انحطاط و سقوط جامعه اسلامی بعد از رحلت حضرت رسول(صلی الله علیه وآله)برداشت نادرست از دین و فهم غلط معارف اسلامی بوده است. عواملی که به بروز کژاندیشی ها و گرایش ه
1. آسيب هاي اعتقادي و مذهبي
بررسي نحله هاي فكري و انديشه هاي ديني نشان مي دهد كه مهم ترين علل انحطاط و سقوط جامعه اسلامي بعد از رحلت حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)برداشت نادرست از دين و فهم غلط معارف اسلامي بوده است. عواملي كه به بروز كژانديشي ها و گرايش هاي قبيله اي منتهي گرديد موجباتي را فراهم آورد تا كساني كه به مصادر خلافت دست مي يافتند، دين را وسيله توجيه حكومت و اهداف فردي و قومي خويش قرار دهند و جامعه اسلامي را براي مدت طولاني از مناديان واقعي توحيد و انديشه هاي اصيل مكتب اسلام به دور نگهدارند. تحقق چنين امري وقتي ميسر گرديد كه افرادي هم چون علي(عليه السلام)، سلمان فارسي، عمارياسر و ابوذرغفاري كنار گذاشته شدند. و افرادي همانند كعب الاحبار يهودي و ابوهريره ادعاي مسلماني كردند و مفتي اعظم جامعه اسلامي گشتند و حكم بر تكفير و تسفيق افرادي چون صحابه نستوه رسول الله(صلي الله عليه وآله)، ابوذر غفاري دادند و با جعل احاديث و تفاسير وارونه سعي كردند تا اذهان مردم را نسبت به حقيقت دين و سيره پيامبر(صلي الله عليه وآله)مغشوش نمايند. علاوه بر علماي درباري، فرصت طلبان و زراندوزاني چون طلحه و زبير براي حفظ منافع مادي و اقتصادي خويش علي(عليه السلام) را متهم به كفر مي نمودند و مقدس مآباني چون خوارج نهروان با تأويل آيات خدا، بر علي(عليه السلام)شمشير مي كشيدند و همه اينها نشانگر اين مطلب است كه در آن زمان قشر عظيمي از مردم مسلمان در درك حقيقت دين و فهم معارف اسلامي با مشكل رو به رو بوده اند و در چنين شرايطي بني اميه حاكميت بر جامعه اسلامي را به دست مي گيرند و براي توجيه حكومت خود به ترويج نوعي انديشه تقديري وجبرگرايانه مي پردازند. انديشه اي كه احساس هرگونه مسئوليت اجتماعي را از انسان سلب مي كرد و چون با استناد به نام خدا و اراده الهي، صورت فريبنده اي داشت در ظاهر صحيح به نظر مي آمد و در آستانه قيام امام حسين(عليه السلام) كه با القائات علماي درباري و احاديث جعلي پرورش يافته بودند به راحتي مي پذيرفتند كه اگر علي(عليه السلام)شكست خورد خدا نمي خواسته تا او بر مسند حكومت باقي بماند و اگر حزب اموي زمام امور مسلمين را در دست دارد خدا چنين موهبتي به آنان عطا كرده است و بنابراين هر گونه اعتراض و انتقاد بر عليه وضع موجود و حكومت اموي، انتقاد و اعتراض بر قدرت و مشيت الهي است. در اين زمان دين در امور فردي و عبادي خلاصه مي گردد و بر صورت ظاهر جمعه و جماعات بيش از هر چيز ديگر تأكيد مي شود و بينش و روحيه مذهبي در ميان اكثر قريب به اتفاق مردم به گونه اي مسموم و فلج شده است كه نه تنها عاملي براي اصلاح و سازندگي جامعه به حساب نمي آيد، بلكه موجبات سكوت و تسليم را نيز فراهم مي سازد و صبر و سكوت تخديركننده اي را بر سرتاسر شبه جزيره عرب مستولي مي گرداند. چنين اعتقادي، مطلوب امام حسين(عليه السلام)نيست و امام با قيام خود، تأكيد بر اين امر، كه مي خواهند به اصلاح امت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و احياي سيره محمد(صلي الله عليه وآله) وعلي(عليه السلام)بپردازند، اولين اعتراض را بر انديشه ديني رايج در جامعه زمان خود روا مي دارند. قبل از قيام امام خميني(رحمه الله) هم، ملاحظه مي شود كه جامعه در زمينه عقايد الهي و مذهبي دچار آسيب هاي جدي است. برداشت هاي ديني رايج، به گونه اي است كه دين به هيچ يك از امور سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه كاري ندارد و فقط امري است كه به برخي از عبادات و اعمال فردي ختم مي گردد و چنين برداشتي از دين همواره مطلوب طبقات حاكم بر جامعه بوده است و به وسيله حكومت هاي باطل در ميان مردم رواج يافته است. در آستانه قيام ايشان، با توجه به وابستگي جامعه به جوامع بيگانه شرق و غرب، مسئله جدايي دين از امور سياسي و اجتماعي شدت يافت و با توجه به خودباختگي و الگو قرار گرفتن جوامع غربي براي حكومت و زمامداران امور، چهره جديدتري به خود گرفت. به نظر امام خميني(رحمه الله)جامعه اسلامي از صدر اسلام به اين آسيب دچار بوده است و اين مسئله در دوره اخير به اوج خود رسيده است چنانچه مي فرمايد: اين يك نقشه شيطاني بوده است كه از زمان بني اميه و بني عباس طرح ريزي شده است و بعد از آن هم هر حكومتي كه آمده است، تأييد اين امر را كرده است و اخيراً هم كه راه شرق و غرب به دولت هاي اسلامي باز شده، اين امر در اوج خودش قرار گرفت كه اسلام يك مسئله شخصي بين بنده و خدا است و سياست از اسلام جدا است و نبايد مسلمان در سياست دخالت كند و نبايد روحانيون وارد سياست بشوند.(82) رواج انديشه جدايي دين از سياست به دليل اين كه هرگونه مسئوليت اعتقادي و اجتماعي را از افراد سلب مي كرد، با روحيه تسامح و راحت طلبي نيز سازگاري داشت و بسياري از افراد براي حفظ منافع شخصي خود از هرگونه انديشه اي كه به تغيير وضع موجود منتهي گردد، احتراز مي كردند و لذا نقشه هاي شيطاني حكومت از يك سو و تسامح و راحت طلبي از سوي ديگر موجب شد تا اعتقادات ديني، نقش مؤثري در اعمال اجتماعي - سياسي مردم نداشته باشند و از قيام براي خدا در جامعه اسلامي غفلت گردد. امام خميني(رحمه الله)در اين زمينه مي فرمايد: خود خواهي و ترك قيام براي خدا ما را به روزگار سياه رساند و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران در آورد.(83)