ج. جنبش های اجتماعی همگرا، واکنش هایی به انقطاع اجتماعی
ج. جنبش های اجتماعی همگرا، واکنش هایی به انقطاع اجتماعی اکنون می توانیم به شرایطِ پیشین انقلاب معطوف شویم;یعنی انقطاع اجتماعی و آشفتگی اخلاقی که تغییر اجتماعی سریع را در پی آورد. با آشفتگی هنجاری، در سطحی ترین لایه آغاز می کنیم. مصرف چشم گیر در بخش جامعه
ج. جنبش هاي اجتماعي همگرا، واكنش هايي به انقطاع اجتماعي
اكنون مي توانيم به شرايطِ پيشين انقلاب معطوف شويم;يعني انقطاع اجتماعي و آشفتگي اخلاقي كه تغيير اجتماعي سريع را در پي آورد. با آشفتگي هنجاري، در سطحي ترين لايه آغاز مي كنيم. مصرف چشم گير در بخش جامعه بالاي ايران و وفور نوكيسه ها، حس قويّي از محروميت در ميان طبقات متوسط جديد، شامل كارمندان دولتي، كارمندان دفتري بخش خصوصي، و معلمان مدارس به وجود آورد. در همين زمان، آزردگي مضاعفي از محروميت مطلق، ناشي از كمبود حِادّ مسكن وجود داشت كه به واسطه سرازير شدن نيروي كار خارجي و مستشاران آمريكايي، وخيم تر شده بود. با وجود چنين بستري، موجّه است كه از نارضايتي گسترده 1356 ـ 1357 به مثابه تاييدي بر منحني Jديويس در خصوص افزايش مدام انتظارات و سرخوردگي ناگاه، سخن گوييم. توليد ناخالص ملي ايران در سال 1352 ـ 1353 حدود 3/30 درصد رشد كرد و در سال 1353 ـ 1354 به 42 درصد افزايش يافت. آنگاه فروريزي اقتصادي پديد آمد. (علي رغم، يا تا حدي به خاطر، سرازير شدن گسترده و بي قاعده عوايد نفتي) تنگناي جدي در نيروي انساني ماهر و امور زير ساختي، رشد اقتصادي را در سال 1355 متوقف ساخت. البته، مشكل بسيار ريشه دار بود. آن چه زير بناي آرزوي گسترده براي تغيير انقلابي را شكل مي داد، بيش از آن كه يك سرخوردگي سطحي و كوتاه مدت از انتظار مادي باشد، يك سرگيجي و نابهنجاري بنيادي بود. چنان كه دوركيم اشاره كرده، بحران هاي رفاه از طريق آشفته ساختن نظم هنجاري جمعي، توليد سرگيجي و سرگشتگي مي كند. شكي درباره سرگيجي و بي نظمي عظيمي كه به واسطه سرازير شدن گسترده دلارهاي نفتي ايجاد شد، نمي تواند باشد، همان گونه كه ترديد اندكي درباره سرگيجي هاي مشابه در نيجريه و مكزيك امروزه مي تواند باشد. حس متعاقب بي نظمي اخلاقي و آرزوي تاييد دوباره استانداردهاي مطلق، نبايد دست كم گرفته شود. يك رخوت گسترده فرهنگي در سراسر جامعه ايران، در طيفي از سرگيجي عمومي و سرگشتگي در بخش نوكيسه ها تا طرد دقيقاً سمت گرفته و حادّ نسبت به تاثيرات فرهنگي خارجي و ضد مذهبي، در بخش روحانيان و تجار بازار وجود داشت. در اروپا، جنبش هاي توده اي سوسياليست و فاشيست، بخشي از موج استثنايي سياسي توده اي و همگرايي ملي بود كه اين قاره را در نخستين دهه هاي سده بيستم فرا گرفت. تمييز اين نكته آسان است كه اين جنبش ها چونان وسايلي براي همگرايي توده هاي تازه بسيج شده در راستاي يك جامعه فراگير (societal community)عمل كردند. امّا، كسي نبايد فراموش كند كه جنبش هاي مذهبي، اغلب چنين كاركردي را در زمان هاي گذشته به انجام رسانيده اند. بسيج سياسي به عنوان نتيجه تغيير اجتماعي بنيادي كه انقطاع اجتماعي درخور توجّهي را نيز سبب مي شود، رخ مي نمايد. تغيير اجتماعي، شمار وسيعي از افراد را از لايه ها كه در درون آن زاده شده اند، جابه جا مي كند. اين افراد، آرزو و تقاضاي بودن در اشكال جديدِ جامعه فراگير را مي نمايند. جنبش ها و فِرَق مذهبي، مجاري ديرپاي بازهمگرايي چنين افراد منقطعي هستند. جنبش ها و احزاب سياسي، مجاري جديد اين بازهمگرايي اجتماعي اند. انقلاب اسلامي مي نماياند كه مجاري قديم و جديد مي توانند در هم آميزند. دو بعد از تغيير سريع اجتماعي در دو دهه پيش از انقلاب، شهري شدگي (urbanization) و توسعه آموزش عالي است كه كاملا مربوط به مسأله است. بين سال هاي 1355 ـ 1335، جمعيت شهري ايران از 31 درصد به 47 درصد (يعني از 6 تا 16 ميليون) افزايش يافت. مهاجرت روستائيان به شهر، يك نسبت اساسي در اين جابه جايي را تبيين مي كند ـ افزون بر يك سوم در طول دهه 1345 تا 1355، ميزاني كه حتي در تهران بيشتر مي شد ـ اين دهه، هم چنين شاهد توسعه غيرمنتظره آموزش عالي شد. شمار افراد داراي آموزش عالي، چهار برابر شد (حدود 300 هزار نفر) و ثبت نام در دانشگاه ها و مدارس حرفه اي ايران، سه برابر شد (حدود 150 هزار). اين عوامل به صورتي مهم در ظهور جنبش اسلامي سهيم شدند. چندين هزار انجمن مذهبي، همزمان در شهرها و دانشگاه ها به وجود آمد و به مثابه ساز و كار همگرايي اجتماعيِ نسبت مهمي از مهاجران در شهرها و در رابطه با نسل اول دانشجويان دانشگاه عمل نمود. در مقابل، كوشش موازي شاه براي به هم گراياندن همين گروه ها در نظام سياسي تك حزبي اش، به شكست كامل انجاميد. نكته تازه اي درباره مردان و زنان منقطع و ريشه از دست داده كه دستاويزهاي جديد خود را، در انجمن ها و فرقه هاي مذهبي و جنبش هاي احياگر مي يابند، وجود ندارد. براي مثال، در انگلستان، كثيري از مردان بي مهارت(Masterless) در سده هاي 16 و 17 فرقه اي شدند. اوايل دهه 1570، طبقات پرسبيتري با افراد عادي ملازم بودند، اما در دهه 1620 و 1630، مربي گري پاك ديني( Puritan Lectur Ships) در شهرها به ميزان حيرت آوري ريشه گرفت تا جايي كه كليساي انگليكن را به وحشت انداخت. افراد عادي، مشتريان دايمي و ماموران پرداخت مربيان و سخنرانان پاك دين گشتند. و گروه هاي مومني كه پيرامون اينان حلقه مي زدند، سرمشق هايي براي سازمان ايدئولوژيك حزبي شدند. اين وضعيت به شدّت، مانند رشد انجمن هاي مذهبي عامه در ايران، در دهه 1340 و به ويژه در دهه 1350 است كه روحانيان در ابتدا به صورت انفرادي ولي بعدها هنگامي كه تقاضا از عرضه پيشي گرفت، از طريق ضبط صوت ها، براي شنوندگان مشتاق شهري، به موعظه پرداختند. ما حتي مشابه نزديك تر را در ظهور متديسم(107) مي يابيم. در سده18 و اوايل سده 19 مهاجران شهرهاي صنعتي جديد انگلستان در مجامع وعاظ متديست گردهم آمدند. در اين جا، چشم انداز همگرايي در جامعه فراگير، استدلال متين جامعه شناختي مندرج در قول مشهور هالوي را در ميان مي آورد: احياگري متديست ها توده هاي شهري شده جديد را در جامعه فراگير به هم مي گراياند و بنابراين از يك انقلاب سياسي در انگلستان دور مي سازد. فاشيسم نيز، چون وسيله اي براي همگرايي مهاجران روستا به شهر، در جامعه فراگير عمل كرد. براي مثال در آلمان بسياري از شهري هاي جديد نتوانستند انطباق فرهنگي خود را با زندگي شهري كامل سازند و در عوض، نسبت به رُمانتيسم وحشي ايدئولوژي پردازان، به طور عجيبي آسيب پذير ماندند. نيمي از رهبران بالاي حزب نازي، در روستاهاي بزرگ، زاده شدند. دو عنصر سواد و پاك ديني دست در دست هم گذاشتند. همين معني نسبت به رشد كتاب گرايان اسلامي (Islamic Scripturalism)به ظهور پيوست.(108)اصول گرايي اسلامي در دانشگاه هاي ايراني، دامن گسترد همان گونه كه پاك ديني در آكسفورد و كمبريج دامن گسترانيده بود. بسياري از فعالان اسلامي دهه1350 كه معمولا طبقات دوّم و عامه رژيم اسلامي را شكل مي بخشند، اسلام حقيقي را در انجمن هاي دانشگاهي كشف كردند، همان گونه كه كرامول در كمبريج احيا شد. فاشيسم در دانشگاه هاي اروپايي به شيوه اي مشابه گسترش يافت.(109) به ويژه در اروپاي شرقي، دانشجويان دانشگاه و فعالان جوان، هسته احزاب فاشيست و رهبري آن ها را تشكيل دادند. فاشيسم رومانيايي بدين لحاظ داراي علقه و منفعتي ويژه است. در اوائل دهه 1920، رهبران آن كودرئا و موتا، بنيان گذاران انجمن هاي دانشگاهي براي اصلاحات مسيحي و احياي ملي در دانشگاههاي اياسي و كلاج بودند. تركيب دو عنصر آموزش عالي و انقطاع اجتماعي، در تبيين سياسي شدگي جنبش هاي همگرا، اهميت ويژه دارد. سرّ تركيب اجتماعي فعالان اسلامي و فعالان دانشگاه در دهه1350، اين است كه يا آن ها از شهرهاي كوچك به شهرهاي بزرگ براي رفتن به دانشگاه عزيمت كردند، يا نسل اولي بودند كه از بسترهاي طبقه متوسط سنتي و پايين در دانشگاه ها حضور يافتند و يا هر دو مورد در كار بوده است. اين مردان جوان، به سياسي شدگي انقلابي احياگري اسلامي در دهه 1340 و 1350 كمك رساندند به همان طريقي كه آقايان تحصيل كرده روستا در انگلستان، به سياسي شدگي انقلابي پاك ديني، مدد رسانده بودند. حتي مشابه فاشيسم رومانيايي، بسيار هشدار دهنده است. همان گونه كه آخرين رهبر گارد آهنين سيما بيان نمود; در سال 1926 - 1927، دانشگاه هاي ما را موج عظيمي از افراد جوان با ريشه هاي روستايي فرا گرفت... كه با خود يك هشياري پر نشاط ملي را به همراه آوردند و در نتيجه آخرين پايگاه هاي شخصيت خارجي در دانشگاه هاي ما را ويران كردند بر پايه گفته يوگن وبر، رهبري لژيوني، كه شهرستاني بود، تنها تحصيل كرده ها (يعني پسران يا نوه هاي روستائيان، معلمان مدارس و كشيش ها) را شهري ساخت. ماكسوبر در جايي اظهار نموده كه با پيدايش سياست مدرن توده اي، موقعيت سلطه و نفوذ مذهبي، خود تغيير مي كند.حاكميت ديني، امكانِ انتخابي ندارد مگر تاسيس يك سازمان حزبي و به كارگيري ابزار عوام فريبانه، مانند همه احزاب ديگر. شهري شدگي سريع و ناكامي شاه در به هم گراياندن عناصر ريشه از دست داده (به ويژه عناصر سيّال اجتماعي و تازه تحصيل كرده) در نظام سياسي وي، فرصتي غير مشابه در راستاي خلق يك جنبش توده اي سياسي شده و انقلابي در اختيار امام خميني و حاكميت دين شيعي قرار داد. با به كارگيري شبكه سازماني انجمن هاي عام مذهبي و دانشجويان اسلامي دانشگاه، روحانيون به طور متناوب تظاهرات توده اي ضد شاه و تعطيلي هاي بازار را سازمان دادند كه به يك اعتصاب عمومي با مدّتي بي سابقه منجر شد. شايد آن ها قادر بودند حتي رژيمي قوي تر از رژيم شاه را به زير كشند; هرگز نخواهيم دانست. ولي آن چه قطعي است، اعتصاب عمومي هدايت شده روحانيون، رژيم شكننده پهلوي و حاكم مذبذب و مردّد آن را واژگون ساخت.