ب. ایدئولوژی انقلابی و اتخاذ آن از سوی پی آیندگان (LATECOMERS)(112)

ب. ایدئولوژی انقلابی و اتخاذ آن از سوی پی آیندگان (Latecomers)(112) انقلاب های نخستین اروپای مدرن، توسط مردانی که برای آنان بازگشت و احیا(Restoration)، واژه کلیدی بود و کسانی که نگران نوسازی بودند ـ با آرزوی برگشت به نظم پیشین جامعه - ساخته شد. فرجام گرا

ب. ايدئولوژي انقلابي و اتخاذ آن از سوي پي آيندگان (Latecomers)(112)

انقلاب هاي نخستين اروپاي مدرن، توسط مرداني كه براي آنان بازگشت و احيا(Restoration)، واژه كليدي بود و كساني كه نگران نوسازي بودند ـ با آرزوي برگشت به نظم پيشين جامعه - ساخته شد. فرجام گرايي(Teleology) نا روشن اين انقلاب ها با فقد ايدئولوژي و با يك مشروطه خواهي جمعي و ملي كه اساساً همان حفظ گروه هاي مسلط اجتماعي و حرفه اي بود، تشخص يافت. در انقلاب انگلستان، علاوه بر يورش به ماهيت، منبع و زمينه هاي مشروعيت سياسي، تقريباً به گونه اي اجتناب ناپذير، فوران عظيمي از احساسات مدعي مشروعيت نسبت به همه انواع زمينه ها از قديم تا جديد وجود داشت. البته، دو عنصر در فرجام گرايي انقلاب انگلستان مسلط و غالب است; عنصر اول پارلمانتاريسم و عنصر دوم پاك ديني(Puritanism) و شاخه هاي آن است. اگر انقلاب فرانسه يك چيز را براي همه انقلاب هاي بعدي نهادينه كرده باشد، آن چيز حضور ايدئولوژي است. انقلاب فرانسه، ژاكوبينيسم(113) را به مثابه شكل مقبول و جا افتاده ايدئولوژي مدرن انقلابي، متولد ساخت. ايده هاي نمايندگي قانوني و حاكميت ملي در آغاز، هم عنان شدند. با پيشرفت انقلاب، منبع مشروعيت از نمايندگي مقامات به تجسم نمادين اراده مردم، سوق يافت. ادعاي تجسم اراده ملت به عنوان يك حقيقتِ واحدِ همگون، تنها از طريق دستكاري و جرح و تعديل زبان نهايت خواه (Maximalist) اجماع مي توانست ساخته شود. تجسمات مفروض اراده مردم، مبناي يگانه و با كفايت مشروعيت گرديد. در طول دوره تفوق ژاكوبين، مشروعيت انقلابي پيروز گشت و با پيروزي آن، ايدئولوژي انقلابي فضاي كامل قدرت را پر ساخت و همراه با خودِ حكومت بسط يافت. عصاره تجربه ژاكوبين، اسطوره مدرن سياسي انقلاب بود. و مشروعيت انقلابي، مقوله اي مستقل و خود كفا گرديد. در سده نوزدهم، انقلابها نقاط عطفي در گام برداري محتوم انسانيت به سوي آزادي حقيقي و جهان گرايي راستين گشتند. جنبش انقلابي اسلامي، يكي از پي آينده هاي صحنه سياسي بين المللي جديد گرديد. يكي از وجوه گوهرين اين جنبش، سازگاري با اسطوره سياسي مشروع انقلاب است. به واقع انقلابيون ايراني،غرور عظيمي در ماموريت تاريخي انقلاب اسلامي يافتند. وجه قابل ملاحظه ديگر اين است كه عنصر "اقتصاد" يكي از كم اهميت ترين ملاحظات در انقلاب اسلامي است. چنان كه [امام] خميني در پاسخ به شكوه هاي مربوط به وضعيت اقتصادي مي گويد: "ما انقلاب نكرديم تا خربزه ايراني ارزان شود". وجه سوم آنكه، مبارزان اسلامي، هدف به هم گراياندن همه طبقات، از جمله طبقه كارگر را، در يك جامعهملي، در پيش گرفتند. اگر پيش از اين، موضوع غارت يك طبقه به واسطه طبقه ديگر مطرح بود، از اين پس غارت "ملتهاي مستضعف" به وسيله ملل امپريالست موضوع روز گشت. به هر روي، جنبش انقلابي اسلامي تحليل جديدي از آئين سياسي را پيشنهاد نمود كه مخالفت با دموكراسي، در پاره اي وجوه ـ در حاليكه لزوماً بر چسب "ضد دموكراتيك" را نمي پذيرند ـ ضديت با سرمايه داري و بيزاري از جهت گيري بين المللي طبقه متوسط جديد، ضديت با ماركسيت ـ در عين آميختن عقايد و شعارهاي خويش با عدالت اجتماعي و برابري - وجوه بارزي از آن بود كه انقلاب اسلامي را با برخي جنبشها قابل مقايسه مي نمود. در وجوه نامبرده مي توان گفت در هر طردي، الحاقي از عناصر مطرود نيز وجود داشته است. در عين حال بايد خاطر نشان ساخت در كنار اين خصيصه متضاد، سنت گرايي قوي، ويژگي متمايز كننده انقلاب اسلامي گشت. به گونه اي كه رهبران خلع يد شده انقلاب اسلامي، گروهي همجنس و متحد بودند كه به حفاظت از سنت مذهبي شيعي پرداختند. در واقع انقلاب اسلامي، طرد ديگر ايدئولوژيهاي سياسي بيگانه را با تاييد پر نشاط سنت مذهبي و فرهنگ اسلامي در هم آميخت. بدينسان من آن را با عنوان سنت گرايي انقلابي خصيصه بندي نمودم. وجه قابل مقايسه ديگر در انقلاب اسلامي كه مي توان به عنوان هسته گوهرين ديگري از آن ياد كرد، تلفيق ناسيوناليسم و سوسياليسم است. انديشمندانِ ناسيوناليست عرب، در صدد استفاده از جاذبه تعلق به جامعه اي واحد، از طريق جايگزيني عنصر طبقه با ملت بودند، مبلغان اسلامي نيز تنها نيازمند برداشتن يك گام به جلو گشتند تا "ملت" را با "امت" ـ يا جامعه معتقدان مسلمان ـ جايگزين نمايند. بدينسان، ظهور ايدئولوژي انقلابي اسلامي، در عصر جديد، در زمره ورقهاي بازي قرار گرفت. در سال 1305 مودودي جوان، ضمن اثري كه بيشتر تحولات دو دهه گذشته را پيش بيني مي كند، اعلام كرده بود:اسلام يك ايدئولوژي انقلابي و يك اقدام انقلابي است كه هدفش، تخريب نظم اجتماعي جهان به تمامه و بازسازي آن از خط كشيدن، خارج ساختن و. . . است، جهاد(جنگ مقدس) به معني منازعه انقلابي است. مودودي دنياي جديد را به صورت حوزه نزاع ميان اسلام و غيراسلام بر شمرد كه غير اسلام را مساوي جهالت و آئين چند خدايي پيش از اسلام دانست و بدينسان، غلبه آنان، احياي اسلام را ضروري مي ساخت. چند دهه بعد، سيد قطب مصري، تقابل ميان اسلام و غيراسلام را - در درك از جهالت - از مودودي اخذ كرد و آن را سنگ بناي ايدئولوژي انقلابي اسلامي خويش ساخت. در واقع به خاطر پذيرش دولت هاي غيرديني، جوامع معاصر مسلمان، انگ جوامع جهالت را با خود دارند. براي ريشه كن سازي جهالت از اين جوامع، حكومت اسلامي بايد استقرار يابد و قانون الهي اجرا شود. براي استقرار حكومت اسلامي ـ يعني استقرار قانون خدا ـ انقلاب اسلامي ضروري است. امّا ايده متمايز روحانيت شيعي از حكومت اسلامي، كه پس از انقلاب 1357 درك مي شود، مستقيماً تحت نفوذ جريان سني اسلامي نبود. اين ايده در بستر كشاكش ميان حاكميت ديني شيعي و پادشاهي تمركز گرا (كه بحث آن قبلا گذشت) به بهترين وجه فهميده شد. ايده[ امام ]خميني از حكومت اسلامي، كه ابتدا در سال 1349 طرح شد، گرچه در تاريخ شيعه تازه و بديع بود، ولي در چارچوب مرجعيت سنتي شيعه بيان شد نه آنكه حكايتي از نفوذ ابداعات ايدئولوژيك مودودي و قطب باشد. اين ايده صرفاً اقتدار فقهي عمومي فقيه را بسط مي دهد، همان گونه كه بخشي از حقوق ويژه ولايت وي را تا حد شمول بر حق حكومت، گسترش مي دهد. در عين حال، ايدئولوژي هاي مودودي و قطب، به طور مشتاقانه از سوي پيروان مبارز [ امام] خميني در ترجمه هاي فارسي ويا عربي قرائت شد، كساني كه اين ايده بنيادين انقلابي را اتخاذ نمودند كه اطاعت از دولت دنيوي و غيرديني ـ در بحث حاضر شاه ـ در حكم بت پرستي است. مركزيت اين ايده در شعارهاي انقلابي، در جزوه نويسي و البته، در به كارگيري واژه طاغوت (قدرت غير خدايي زميني) درباره نظم سياسي پهلوي، غير قابل ترديد است. به علاوه نفوذ آن از زمان حذف ميانه روها و نوگرايان اسلامي در سال 1359 - 1360، بسيار برجسته گرديده و در سخنراني هاي نخبگان سياسي جمهوري اسلامي ايران به سهولت مورد توجه واقع مي شود. همچنين آيت الله صافي ابداً مشكلي در تركيب مزاياي ايدئولوژي هاي مودودي و قطب با ايده هاي روحانيتي[ امام] خميني ندارد. براي او حكومت فقيه به نمايندگي از امام غايب، حكومت حقيقي خدا بر زمين است و متعهد به اجراي قوانين اوست، همه رژيمهاي سياسي، نظم هايي غير خدايي و رژيم هاي جهالت و طاغوت اند و انقلاب اسلامي تا بر اندازي همه اين رژيمها ادامه خواهد يافت.


| شناسه مطلب: 79129