آسیب پذیری های یک حکومت تحصیل دار مستبد
آسیب پذیری های یک حکومت تحصیل دار مستبد مانند رهبران رژیم های اسبق در فرانسه، روسیه و چین، شاه ایران یک پادشاه مستبد بود و در یک مفهوم حائز اهمیت شاه از دیگر پادشاهان رژیم های قدیم سه کشور یاد شده بسیار قدرت مندتر بود زیرا او یک ارتش کاملا مدرن و یک نیرو
آسيب پذيري هاي يك حكومت تحصيل دار مستبد
مانند رهبران رژيم هاي اسبق در فرانسه، روسيه و چين، شاه ايران يك پادشاه مستبد بود و در يك مفهوم حائز اهميت شاه از ديگر پادشاهان رژيم هاي قديم سه كشور ياد شده بسيار قدرت مندتر بود زيرا او يك ارتش كاملا مدرن و يك نيروي پليس مخفي بي رحم و همه جا حاضر را در اختيار داشت اما در مقايسه با بروكراسي هاي فئودالي موجود در فرانسه، روسيه و چين قبل از انقلاب، حكومت شاه به ميزان كمتري در جامعه (به ويژه در جامعه روستايي) ريشه و نفوذ داشت. در سراسر قرن19 پادشاهان ايران حكومت هايخودكامه شرقي(156) بودند كه علي رغم دارا بودن اقتدار فوق العاده و وهم آور شخصي، صرفاً از طريق بهره برداري از اختلافات بين قبايل و عشاير مسلّح، ملاكين محلي و تشكيلات آن ها و گروه هاي چندگونه خودمختار شهرنشين حكومت مي كردند. يك حكومت مدرن ايراني با يك ارتش و نظام اداري متمركز فقط در دهه 1920 به وجود آمد; يعني پس از اين كه رضاخان يك كلنل در يك نيروي نظامي حرفه اي كوچك، در خلال يك كودتا در مسند قدرت قرار گرفت و ارتش خود را به منظور ساكت كردن و ايجاد اتحاد و اتفاق در كشور بسط و گسترش بخشيد. رضا شاه پهلوي يعني نامي كه او پس از تاج گذاري در سال 1925 از آن خود كرد نوعي بروكراسي فئودالي را ايجاد كرد و در زمان او يك حكومت متمركز با اشرافيت زمين دار(157) در كنار هم وجود داشتند. در طول حكومت رضا شاه ايران در مقايسه با هر مقطع تاريخي ديگر در دوران جديد به اتحاد و خودمختاري ملي بيشتري دست يافت ولي مع الوصف نتوانست از سرنوشتي كه منافع جغرافيايي سياسي قدرت هاي بزرگ و رقابت هاي آنان بر سر اين منافع بر آن كشور رقم زده بود جان سالم به در ببرد. در طول جنگ جهاني دوم ايران توسط بريتانيا و اتحاد شوروي اشغال شد. رضا شاه كه اين اشتباه را كرده بود كه با آلمان ها به مراوده و دوستي بپردازد به تبعيد فرستاده شد. پس از جنگ، ايران در جهت احياي استقلال ملي خود مبارزه كرد. در ابتدا بر عليه اتحاد شوروي و سپس بر عليه بريتانيا و منافع نفتي آن كشور. در انتها پس از ناكامي ناسيوناليزم مردمي محمد مصدق، آمريكا به ايجاد شرايط وقوع يك فرآيند براي بازگرداندن قدرت به پسر رضاشاه يعني محمدرضا شاه پرداخت. با كمك گيري از سازمان اطلاعاتي سيا(158) دومين پادشاه سلسله پهلوي نسبت به سركوب مخالفين داخلي خود در سال 1953 اقدام كرد و سپس كشور خود را در مسير ائتلافي محتاطانه(گرچه به نحوي مصرانه و قاطع) با آمريكا كه به تازگي خواستار سلطه سياسي جهاني شده بود قرار داد. كمك و مساعدت يك قدرت امپرياليستي در آن سوي گيتي به منظور دستيابي ايران به قدرت مقابله بيشتر در قبال قدرت هاي امپرياليستي قديمي تر و نزديك تر (يعني روسيه و انگليس) توسط حكومت كشور مورد استفاده قرار گرفته و نهايتاً اين امكان را فراهم كرد كه ايران بتواند ادعاي يك قدرت نظامي منطقه اي در خاورميانه را براي خود مطرح سازد. تحت حكومت پادشاه دوم شرايط داخلي حكومت ايران نيز در حالي كه دولت به نحوي فزاينده در دام اعتياد به در آمدهاي حاصله از صادرات نفت و گاز گرفتار مي شد دستخوش تغيير شد. دولت ايران يك حكومت تحصيل دار(دريافت كننده در آمد مستمر) غوطهور در دلارهاي نفتي و كاملا هماهنگ با اقتصاد سرمايه داري جهاني(159) شد. علي الخصوص پس از اواسط دهه1960 دولت نيازي به دريافت ماليات از اتباع خود نداشت و بنيان هاي اقتصادي در آمدهاي آن، صنعتي بود كه عمدتاً مبتني بر صادرات [نفت و گاز ]بود و صرفاً در صد ناچيزي از نيروي كار خود را به خدمت مي گرفت. روابط اصلي حكومت با جامعه ايران از طريق مخارج آن شكل مي گرفتند. مخارج مربوط به ارتش، پروژه هاي عمراني و ساختماني، ارايه سوبسيد براي كالاهاي مصرفي و ديگر مخارج مشابه. حكومت ايران كه بالاي سر مردم به صورت معلق قرار داشت مردم را به پول خريده، شكل و شيوه زندگي آن ها را تغيير داده و هر مخالف و ناراضي اي در ميان آنان را سركوب مي كرد. شاه از طريق يك طبقه اجتماعي مستقل يا با ائتلاف با چنين طبقه اي حكومت نمي كرد. در طول دهه 1960 او برنامهانقلاب سفيد را به منظور خريدن املاك زمين داران، توزيع زمين در ميان دهقانان متمول تر و بسط و توسعه كنترل بروكراسي حكومتي به روستاها به راه انداخت. اما برنامه ريزي ضعيف موجب فقر بخش عمده اي از اقتصاد كشاورزي شد و ميليون ها دهقان فقير را به سوي مهاجرت به شهرها سوق داد. قبل از انقلاب سال 1979 جمعيت شهرنشين ايران بدان حد رشد كرد كه در حدود نيمي از جمعيت كل كشور را تشكيل داد و كليه اقشار شهرنشين براي امتيازات و منافع خود، استخدام و اشتغال، خدمات و سوبسيدهاي حكومتي فزاينده، وابسته به دولت بودند. به عنوان يك حكومت تحصيل دار ثروتمند، رژيم قبل از انقلاب در ايران از نقطه نظر سياسي از چندين جهت غير قابل تضعيف يا شكست و از چندين جهت ديگر به طور بالقوه آسيب پذير بود. به علت وضعيت محيطي و اجتماعي سياسي در روستاها دهقانان ايران فاقد قابليت هاي لازم براي قيام و شورش مستقل و خود مختار بودند. ولي حتي اگر آن ها دست به شورش زده بودند باز هم چندان اهميتي نداشت زيرا ملاكين در هسته مركزي رژيم شاه قرار نداشتند و كشاورزي به نحوي فزاينده، به صورت بخشي حاشيه اي در كل اقتصاد كشور در آمده بود. صنعت، ساختمان و خدمات كانون مركزي توسعه اقتصاد ملي را تشكيل مي دادند كه نيروي محركه اين توسعه مخارج هزينه هاي تامين شده توسط حكومت بود. اين مخارج به نوبه خود با نوسانات بهاي نفت و تقاضاي بين المللي براي آن كالا رابطه تنگاتنگ داشتند. هنگامي كه در اوايل دهه1970 كارتل اوپك قيمت نفت را افزايش داد شاه ناگهان در آمد هنگفتي را براي صرف در نوسازي صنعتي و نظامي در چنته خود يافت. به همراه افزايش نرخ سودهاي تجاري، افزايش حقوق و فرصت هاي جديد براي اشتغال، طبقات شهري ايران شاهد افزايش فاحش تورم و هجوم كارگران خارجي ماهر به كشور بودند. سپس در سال هاي 77-1975 تقاضاي جهاني براي نفت ايران دچار انقباض شد و بسياري از پروژه ها متوقف شد و بسياري از كارگران اشتغال خود را از دست دادند كليه طبقات شهري تقصير مصائب خود را به گردن حكومت انداخته و شاه كه همواره به عنوان سمبل و نماد هسته حكومت تلقي مي شد مورد حمله قرار گرفت. در واقع شاه ديگر يك پادشاه تشريفاتي نبود، بلكه او يك رهبر فعال مستبد موروثي بود. و بروكرات ها و افسران ارتش را در مقابل يكديگر قرار داد. و هرگز اجازه نمي داد تا ائتلاف هاي با ثبات يا جريان هاي منظم اقتدار مسئول، تكوين و تكامل يابد شاه شخصاً كليه تصميمات عمده را اتخاذ نمود. تصميماتي در قبال انتصاب هاي رسمي، تهيه تجهيزات نظامي و سرمايه گذاري هاي اقتصادي عمده دولت درست پس از اين كه حكومت ايران در سال هاي 76-1977 تحت فشارهاي انقلابي قرار گرفت عواقب عمده و عميق نقش مطلق گرايانه شاه را آشكار نمود خشم و نارضايتي هاي فراگير مردم به سمت شخص شاه متوجه شد و از سوي ديگر حكومت بدون او قادر به عمل [ايفاي وظايف خود] نبود. مثلا افسران ارتش فاقد همبستگي گروهي براي كنار گذاشتن شاه از طريق يك كودتا و نجات حكومت به بهاي قرباني كردن او بودند و پس از اين كه آمريكا شاه را به ترك ايران در ژانويه 1979 تشويق كرد مقامات عالي رتبه دولتي در حفظ اتحاد و همبستگي خود در قبال هجوم انقلاب با دشواري فراوان مواجه شدند. قابل توجه است كه يك ژنرال ارتشي مشهور و معاون ساواك، حتي قبل از پايان ماجرا، مخفيانه به آيت الله خميني پناه آورد.